باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۲۲)
وادی عشق
دیوانه شدم ز عشق و شیدا گشتم
فارغ ز جهان و هر چه پیدا گشتم
گفتم که رسم به کوی معشوق، ولی
یک قطره شدم، غرق دریا گشتم
وادی معرفت
در وادی معرفت، دل و عقل یکی است
رازها گشته نمایان و خداوند ولی است
چون معرفت آمد، دل و جان حیران شد
در سایهی حق، عشق و نور است جلی است
عرش دل
در عرش دل است، حق هویدا گردد
این جای خداست، دل تسلا گردد
جز عشق خدا نیست، در این وادی عشق
آرامش ماست، دل تجلا گردد
کثرت در وحدت
از امر خدا، هزار صورت آید
با نقش و نگار و ذکر علت آید
بنگر که به ظاهر تفاوت پیداست
از فضل خدا، علم و حکمت آید
وحدت در کثرت
هر ذره که در جهان هویدا گردد
نقشی ز جمال دوست پیدا گردد
گر پردهی هستی ز میان برداری
یک نور در این هزار معنا گردد
سرالاسرار
در وادیِ راز، بینشان باید شد
فارغ ز خود و ز این جهان باید شد
چون پرده ز اسرار حقیقت افتاد
دیدی که همان جوهر جان باید شد
مقام قرب نهایی
چون پردهی هستی ز میان بردارند
اسرار نهانی به عیان بردارند
بینی که جز او هیچ نباشد موجود
در محوِ خلایق، همگان بردارند
مقام فنا فی الله
از خویش گذشتم، ره جانان دادند
در محفل عشق، نور یزدان دادند
چون خواجهی این سرا، خدای احد است
در کوی فنا، اوج ایمان دادند
مقام بقا بالله
فانی شدم و به حق بقایم بخشید
در ساغر عشق، آشنایم بخشید
چون محو شدم ز نور بیپایانش
دیدم که ز حق، جان بقایم بخشید
ذکر خفی
در سینهی خویش، بانگ حق برپا شد
ذکری که نهان بود، به دل پیدا شد
از جان و دلم، ذکر حق می گویم
از عشق خدا، در دلم نجوا شد
باسمه تعالی
رؤیت خدا
آن کس که خدا دید، جهان دید
با چشمِ دلش، نورِ عیان دید
در پردهی جان جلوهی حق پنهان است
هر کس که خدا خواست، نشان دید
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۰۷