باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۱۹)
صفای دل
هر دل که ز عشق، چشمهای ناب شود
از مهر خدا، شاد و شاداب شود
از جام حقیقت ار کند جرعه طلب
در جذبهی عشق، مست و بیتاب شود
غبار نفس
با هر گنهی، دل شود تیره و تار
آیینهی دل، غرق زنگ است و غبار
جز یاد تو، ای حقیقت هستی بخش
تنها دل یار، معدن عشق و قرار
دیار عدم
آمد خبر از دیارِ بینام و نشان
جز نور خدا نبود و انوار جهان
آمد ز عدم نسیم بیداری ما
باید که فنا شوی، بی هیچ گمان
چشم باطن
آن کس که دلش ز معرفت، روشن شد
در محضر حق، جاودان، مامن شد
بیدار شو از خواب گران، ای غافل
بینی که فنا چون بقا، ممکن شد
آب حیات
این آبِ حیات است ز جان میجوشد
از چشمهی عشق جاودان میجوشد
هر کس ز کمند وهم و غم بگریزد
در سینهی او بیکران میجوشد
مقام تسلیم
تسلیم به حق، کلید گم گشته ی ماست
مافوق توکل است و ایمان و رضاست
راضی به قضا و قدر یزدان باش
ایمان و رضا، چراغ مردان خداست
مقام رضا
در چرخش این چرخ، چه اندوه، چه شاد؟
در گردش تقدیر، چه فریاد، چه داد؟
چون آمدن و رفتن ما دست خداست
راضی به قضا باش و مزن دم ز عناد
وادی حیرت
حیرانم و جز حیرتِ جان، راهی نیست
این راه، به جز عشق، ره واهی نیست
هر کس که به عقل تکیه زد در رهِ حق
در پردهی وهم ماند و شاهی نیست
می عشق
مستی ز می عشق، مرا حیران کرد
عشق آمد و آتشی مرا ویران کرد
یک جرعه ز جام عاشقی نوشیدم
دیگر چو منی ز آتشش سوزان کرد
رنگ فنا
ای دل ز جهان نقش و نگاری مطلب
از نقش وجود، ماندگاری مطلب
گر طالب آن رنگ فنا میباشی
جز عشق، ز غیر عشق یاری مطلب
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۰۳