باسمه تعالی
برداشتهایی از آیات قرآن
سوره یوسف : قسمت دوم
افکار انسان
رشد انسان از دید دین بستگی به افکار انسان دارد.اگر دایره اندیشه ما محدود باشد قطعا رشد چندانی نداریم.همانند یک ماهی که رشدش در دریا بسیار بیشتر از رشد او در حوض است.تمام تلاش پیامبران در این بود که اندیشه و تفکر ما رااز فضای محدود به فضای نامحدود ببرند.
یک نخل در گلدان رشد کمی دارد اما همین درخت در باغ بزرگ می شود و به بار می نشیند.انسانها هم اگر بخواهند بزرگ شوند باید افکار خود را بزرگ کنند.مولانا می گوید انسانها جز اندیشه چیز دیگری نیستند.هنر قرآن این است که افکار بزرگ را رزق و روزی مردم کند.کسانی که دغدغه شان چیزهای کوچک است به تدریج کوچک می شوند و نزد دیگران نیز جایگاهی پیدا نمی کنند.تا زمانی که ما به این و آن فکر می کنیم و به فکر خدای بزرگ نیستیم کوچک می مانیم.اگر می خواهیم نگاه و دید ما نسبت به مسایل عوض شود باید با مفاهیم قرآن آگاه شویم و آنها را سرلوحه کار و زندگی خود قرار داده و عمل به آنها کنیم.
وقتی به یک کودک نگاه می کنیم با یک بادکنک خوشحال و با تر کیدن آن ناراحت می شود.اما در بزرگ سالی این گونه نیست.علت آن به خاطر رشد فکری اوست.الان می فهمد که خوشحالی و نگرانی برای چیزهای کم ارزش نکنیم.متاسفانه ما در سنین گوناگون همانند یک بچه فکر می کنیم.بسیاری از مشکلات بخاطر دعوا بر سر چیزهای بی ارزش دنیوی است.بیاییم و افکار خود را رشد دهیم.از کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم و بالاخره به کجا خواهیم رفت.
متاسفانه ما اسباب بازی دیگران هستیم.مرتب بجای اینکه به خدا نگاه نکنیم و ببینیم او چه می گوید و او چه می خواهد، به این و آن نگاه می کنیم و کور کورانه دنبال روی آنها و هوای نفس خویش هستیم.تا زمانی که مطیع دیگران هستیم و لحظه ای در کارهایی که انجام می دهیم فکر نمی کنیم،دچار عقب افتادگی ذهنی هستیم.بیاییم بجای دیگران فطرت الهی خود را که همچون ماه از خورشید نور می گیرد میزان کار هایمان قرار دهیم.
[ ] قرآن کتاب هر عصر و زمانه است و کهنه نمی شود.بخاطر این است که آن کتاب دستور العمل هدایت انسانهابه سوی کمال و زندگی است.برای مثال،در این کتاب آدرس چگونه آدم شدن را می گوید.چگونه آرامش پیدا کردن را معرفی می کند.فرق است بین آرام شدن و آرامش داشتن.بسیاری از افراد جامعه که به ظاهر و در قضاوت دیگران آرامش دارند،آنها آرام و آسایش دارند.همانند بچه ای که گریه می کند و ناراحتی دارد ولی با یک اسباب بازی او را آرام می کنیم و او را از به خاط آوردن درد اصلی خود لحظه ای دور می کنیم.لذا زرق و برق دنیا موجب آرام شدن است.تنها با یاد و ذکر خداست که دلها آرامش می گردد.آرام شدن همانند دادن قرص مسکن به بیمار است و آرامش پیدا کردن همانند شناسایی نوع بیماری و معالجه آن است.در روش اولی تا زمانی که مسکن می خوریم آرام هستیم اما در معالجه همیشه آرام می شویم.در حقیقت آرامش ،آرام شدن دایمی است.
تا زمانی که دل انسان در جهت قطب عالم هستی خدا قرار نگیرد آرامش پیدا نمی کند.دل انسان همانند قطب نما می ماند.همواره لرزان است.تنها وقتی می ایستد که جهت آن به طرف قبله و خانه خدا باشد.
انسان با داشتن آدرس به مقصد می رسد. قرآن مجموعه ای از آدرس ها را دارا می باشد که انسان را به اهداف متعالی و کمال می رساند.کسی که آدرس دارد در پیدا کردن هدف دچار گمشدگی نمی شود.مستقیما در کوتاه ترین زمان به مقصد می رسد.متقابلا کسی که آدرس ندارد سرگردان و حیران است.
قرآن مجموعه از دارو ها را دارد که برای روح و روان ما مفید و شفا بخش است.منتهی داروها با توجه به بیماری های گوناگون مختلف است و برای افراد مختلف متفاوت می باشد.با توجه به نوع درد آنها داروی آنها نیز متمایز است.بعضی دارو ها و مو قعیت ها مشترک و یکسان است.
سوره یوسف داروها و آدرس های مشترک زیادی را به ما معرفی می کند.حسادت از بیماری های مشترکی است که اکثرا دچار هستیم.در حدیث داریم اگر داروی حسادت را می خواهید سوره یوسف را بخوانید.
علت اینکه در شریعت تاکید بر حجاب و پوشش در جامعه برای زنان شده است آنست که زن و مرد بتوانند به راحتی در جامعه به فعالیت بپردازند و احساسات و شهوات دیگران تحریک نگردد تا بتوانند نقش اصلی خود را انجام دهند.زن و مرد در جامعه داری حقوق و نقش یکسان هستند.مسایل در خصوص زن و مرد اختصاص به خانواده دارد.در بیرون از خانواده با حفظ شئو نات تمایزی بین زن و مرد نیست.فلسفه حجاب در این است که وقتی مرد به زن نگاه می کند او را یک زن نبیند و جنسیت او تداعی نشود بلکه انسانیت زن جلوه کند و موجب نشود که احساسات مرد تحریک شود تا بتوانند در محیطی آرام و در کنار هم به فعالیت و خدمت به جامعه بپردازند.
بعضی از قصه ها انسان را به خواب می برد.اما بعضی قصه ها موجب بیداری و روح پرور است.سوره یوسف حکایت مرد پاکی را بیان می کند که در شرایط سخت دین خود را حفظ می کند.خداوند برای انسانها قصه می گوید تا آنها نیز یاد بگیرند قصه های آموزنده و مفید گویند.میزان تاثیر گذاری قصه از سخنرانی بسیار بیشتر است.قصه همانند پارچه دوخته شده و نصب شده در مانکن است.در صورتی که سخنرانی بیان و توصیف پارچه از زبان بزاز است.وقتی به سعدی می نگریم حقایقی را به صورت نظم و یا نثر به صورت داستان وار ارائه می دهد.خداوند در سوره یوسف بطور غیر مستقیم و اشاره وار سخن می گوید تا تاثیر گذاری بیشتر داشته باشد.
ناجی یوسف تویی ،در قعر چاه
عزت و شوکت دهی با عز وجاه
تو خدایی می کنی و، ما گرفتار هوا
مى شود یوسف، عزیز مصر و شاه
دکتر علی رجالی
@sharhghoran
- ۹۷/۰۳/۰۷