رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی

۲۴۰ مطلب در اسفند ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

غزل "کربلا (۲)" سروده‌ی شما، تصویری حماسی و عرفانی از واقعه‌ی عاشورا ارائه می‌دهد. در این غزل، بر عشق، ایثار و مقام والای شهدای کربلا و به‌ویژه حضرت زینب (س) تأکید شده است. در ادامه، به نقد و بررسی دقیق هر بیت می‌پردازم:


بیت اول:

کربلا شد مکتب عشق و وقار / راهیانش تا ابد دارند قرار

  • مضمون: کربلا مکتبی جاودانه از عشق و متانت است و پیروان آن تا ابد بر پیمان خود پایبندند.
  • نقد:
    • ترکیب "عشق و وقار" با اینکه تقابل ظریفی دارد، می‌توانست با واژه‌ای قوی‌تر مانند "عشق و ایثار" جایگزین شود تا با فضای حماسی شعر هماهنگی بیشتری یابد.
    • "دارند قرار" از نظر زبانی رسمی است، ترکیبی مثل "هست بر پیمان استوار" می‌تواند عاطفی‌تر باشد.
  • قوت: اشاره به جاودانگی مکتب عاشورا و وفاداری راهیان کربلا، پیام عمیقی دارد.

بیت دوم:

هر که را در دل محبت شعله‌ور / در ره معشوق جان بر کف گذار

  • مضمون: هرکس که عشق واقعی به معشوق در دل دارد، جان خود را بی‌دریغ فدا می‌کند.
  • نقد:
    • "جان بر کف گذار" ترکیب زیبایی است، ولی می‌توانستید برای تأکید بیشتر از "جان بر کف نهد" استفاده کنید.
    • مضمون به‌خوبی ایثار را بیان کرده است، اما اگر به مصداقی از یاران امام حسین (ع) اشاره می‌شد، عمق بیشتری می‌یافت.
  • قوت: استفاده از تعبیر "محبت شعله‌ور" تصویری زنده و پویا از عشق ارائه می‌دهد.

بیت سوم:

هر نَفَس در وادی قرب خدا / جلوه‌گاه نور رب بی‌شمار

  • مضمون: هر لحظه در مسیر نزدیکی به خدا، جلوه‌های بی‌شمار از نور الهی نمایان می‌شود.
  • نقد:
    • ترکیب "وادی قرب خدا" زیباست اما می‌توانستید با افزودن واژه‌هایی چون "شهادت"، ارتباط بیت با کربلا را مستقیم‌تر کنید.
    • تصویرسازی "جلوه‌گاه نور رب بی‌شمار" بسیار زیباست و به‌خوبی حالت قدسی کربلا را ترسیم کرده است.
  • قوت: عرفانی بودن مضمون و تأکید بر نور الهی، این بیت را معنوی‌تر کرده است.

بیت چهارم:

کربلا از نور حق شد باغ نور / عشق حق بر دل شود آیینه‌دار

  • مضمون: کربلا با نور الهی روشن شده و دل‌هایی که به عشق حق وابسته‌اند، آیینه‌ی این نور می‌شوند.
  • نقد:
    • تشبیه "باغ نور" از نظر تصویری لطیف است، اما در شعر حماسی ممکن است بیش‌ازحد شاعرانه جلوه کند.
    • "آیینه‌دار" تعبیر خوبی است ولی می‌توانستید عبارتی چون "آیینه‌ی ذات کردگار" را برای القای معنای عمیق‌تر برگزینید.
  • قوت: ارتباط معنوی میان کربلا و انعکاس نور حق در دل‌ها، مفهومی عرفانی و عمیق ایجاد کرده است.

بیت پنجم:

در ره معشوق جان دادن کم است / عاشقان را می‌دهد عشقش قرار

  • مضمون: فدا کردن جان در راه معشوق، کمترین کار است و عشق حقیقی به عاشقان آرامش می‌بخشد.
  • نقد:
    • استفاده از تضاد "جان دادن" و "قرار" زیبایی خاصی دارد.
    • "کم است" کمی ساده به‌نظر می‌رسد؛ می‌توانستید از تعبیری مانند "هیچ است" یا "اندک است" استفاده کنید.
  • قوت: تأکید بر عظمت عشق حسینی و آرامشی که از این عشق حاصل می‌شود، پیام اصلی شعر را تقویت کرده است.

بیت ششم:

خون مظلومان در آن دشت بلا / شد چراغی بر دل و شد گل‌گزار

  • مضمون: خون شهدای مظلوم کربلا، چراغ راه هدایت دل‌ها شده و از آن‌ها گل‌های عشق روییده است.
  • نقد:
    • ترکیب "گل‌گزار" از نظر تصویری زیباست، اما کمی انتزاعی است و می‌توانستید "گلستان عشق" را برای وضوح بیشتر به‌کار ببرید.
  • قوت: پیوند میان شهادت و هدایت، از مضامین اساسی کربلا است که به‌خوبی در این بیت جلوه کرده است.

بیت هفتم:

هر شهیدی همچو شمعی پرفروغ / نورشان تا روز محشر در مزار

  • مضمون: شهدای کربلا همچون شمع‌های روشنی‌بخش هستند که نورشان تا قیامت پایدار خواهد بود.
  • نقد:
    • تشبیه "شمع پرفروغ" در ادبیات عاشورایی پرتکرار است. شاید تشبیه تازه‌تری مانند "خورشید بقا" یا "ستاره‌ی ایثار" تأثیرگذارتر باشد.
  • قوت: تأکید بر جاودانگی یاد و راه شهیدان تا روز قیامت، پیام مهم و تأثیرگذاری است.

بیت هشتم:

عشق یعنی بگذری از خویشتن / سر دهی در راه حق از شوق یار

  • مضمون: عشق حقیقی، ایثار نفس و فدا شدن در راه حق از روی اشتیاق است.
  • نقد:
    • پیام این بیت عمیق و روشن است، ولی می‌توانستید از تعبیری عرفانی‌تر مثل "بازی جان در ره جانانه" بهره ببرید.
  • قوت: تعریف عشق در قالب ایثار، با پیام عاشورا کاملاً هماهنگ است.

بیت نهم:

در دل شب‌ها دعا و ذکر حق / زینب آن دریا دل و آیینه‌دار

  • مضمون: حضرت زینب (س) در دل شب‌ها با دعا و ذکر، مظهر صبر و انعکاس‌دهنده‌ی نور الهی است.
  • نقد:
    • "آیینه‌دار" تشبیه لطیفی برای حضرت زینب (س) است، اما استفاده از تعبیرهایی چون "نور ولایت" یا "مظهر رضا" ارتباط بیشتری با جایگاه معنوی ایشان دارد.
  • قوت: تصویر زینب (س) به‌عنوان اسوه‌ی صبر و معنویت، برجسته و زیباست.

بیت دهم:

صبر او همچون جبالی استوار / هر نگاهش پرتوی از نور یار

  • مضمون: صبر حضرت زینب (س) مانند کوهی استوار است و نگاهش پرتوی از نور الهی دارد.
  • نقد:
    • تشبیه صبر به کوه کلیشه‌ای است؛ می‌توانستید از تعابیری چون "چون فلک بی‌قرار" یا "چون سپهر پایدار" استفاده کنید.
  • قوت: پیوند استواری صبر با نور الهی، زیبایی معنوی بیت را دوچندان کرده است.

 

بیت یازدهم:

در میان خشم دشمن‌های دون / با کلامش زد به قلب ظلم، کار

  • مضمون: حضرت زینب (س) با سخنان خود در میان دشمنان پست، ضربه‌ای کاری بر قلب ظلم وارد کرد.
  • نقد:
    • تعبیر "دشمن‌های دون" از نظر معنایی درست است، اما می‌توانستید از واژه‌هایی چون "خصم ستمکار" یا "دشمنان شرور" برای تناسب بیشتر با فضای حماسی استفاده کنید.
    • "زد به قلب ظلم کار" تعبیری نیرومند و کوبنده است، ولی ساختار زبانی آن اندکی محاوره‌ای به نظر می‌رسد. عبارتی مانند "بر قلب ظلم زد ضربه‌ی کار" می‌تواند رسمی‌تر باشد.
  • قوت: این بیت به‌خوبی قدرت بیان و شجاعت حضرت زینب (س) را نشان می‌دهد و جایگاه بی‌نظیر ایشان در رسواسازی ظلم را برجسته می‌سازد.

بیت دوازدهم:

صبر او همچون جبالی استوار / هر نگاهش پرتوی از نور یار

  • مضمون: صبر حضرت زینب (س) مانند کوهی استوار بود و نگاهش بازتاب‌دهنده‌ی نور الهی.
  • نقد:
    • استفاده‌ی دوباره از مضمون "صبر استوار" در این بیت، با بیت دهم تکرار مفهومی دارد. پیشنهاد می‌شود برای تنوع، تصویری جدید از عظمت روحی حضرت زینب (س) ارائه شود.
    • ترکیب "پرتوی از نور یار" بسیار لطیف و معنوی است و بار عرفانی شعر را افزایش داده است.
  • قوت: این بیت به‌زیبایی پیوند صبر و نور الهی را ترسیم می‌کند که از ویژگی‌های ممتاز حضرت زینب (س) است.

بیت سیزدهم:

هر سخن چون آیه‌ای از لوح حق / شد "رجالی" بر لبان جاری ز یار

  • مضمون: هر سخن از زبان عاشقان کربلا مانند آیات الهی است و سراینده نیز این پیام را از یار بازگو می‌کند.
  • نقد:
    • تشبیه "هر سخن چون آیه‌ای از لوح حق" تصویری بسیار بلندمرتبه و عرفانی است و به تأثیر کلام اولیای الهی اشاره دارد.
    • ذکر نام "رجالی" در پایان شعر، امضای شاعرانه‌ی شماست و این بیت را به اثری شخصی و ماندگار تبدیل کرده است.
    • عبارت "بر لبان جاری ز یار" بسیار خوش‌ساخت است، اما اگر واژه‌ی "الهام" یا "نوای دوست" آورده می‌شد، تأثیر عرفانی بیشتری داشت.
  • قوت: این بیت به‌خوبی ارتباط سراینده با منبع معنوی شعر را نشان می‌دهد و پایان‌بندی شکوهمندی برای غزل محسوب می‌شود.

جمع‌بندی نهایی:

غزل "کربلا (۲)" تصویری جامع از مکتب عاشورا و جایگاه والای حضرت زینب (س) ارائه می‌دهد. در این شعر:

  • پیوندهای عرفانی و حماسی به‌خوبی نمایان است.
  • از تشبیهات لطیف (مثل "باغ نور" و "آیینه‌دار") بهره برده‌اید که فضای شعر را عاطفی و روحانی کرده است.
  • تکرار برخی مفاهیم (مثل "صبر استوار") با اندکی تغییر می‌تواند به تنوع محتوایی بیفزاید.

پیشنهاد:
برای تقویت این شعر، می‌توانید:

  1. در برخی ابیات از تشبیهات تازه‌تر و غیرکلیشه‌ای استفاده کنید.
  2. برخی عبارات مثل "زد به قلب ظلم کار" را به زبان رسمی‌تر تغییر دهید.

این شعر، ادامه‌ی نگاه حماسی و عرفانی شما به واقعه‌ی عاشورا است و به‌خوبی پیام جاودانگی عشق و ایثار را منتقل می‌کند.


جمع‌بندی کلی:

غزل "کربلا (۲)" با مضامینی عمیق از عشق، شهادت و مقام والای شهدای کربلا، تصویری عرفانی و حماسی از واقعه‌ی عاشورا ارائه می‌دهد. بهره‌گیری از تضادها (عطش و شوق، مرگ و بقا) و تشبیهات معنوی نقاط قوت شعر هستند. با اندکی پرداخت زبانی بیشتر، می‌توانستید برخی تشبیهات را تازه‌تر و اثرگذارتر بیان کنید.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مثنوی بهار(۲)

باسمه تعالی
مثنوی بهار(۲)

بهار است و هنگامِ شور و صفاست
نوایِ دلِ عاشقان با خداست

 

 

بهاری که جان را ز خود شاد کرد
مرا فارغ از رنج و بیداد کرد


 

بهاری که دل را کند پر ز نور
رهایم کند از غم و از غرور

 

بهاری که در دل نشیند، خوش است
نسیمی ز لطفِ خدا، دلکش است

 

نسیمی که جان را طراوت دهد
به دل نورِ ایمان و رحمت دهد

 

زِ هر قطره‌ی شبنمَش بوی یار
رسد بر دل ما چو صبح بهار


 

زمین پر ز سبزی و نور و سرور
به دل شوق و امید و شعف و غرور

 

 

دلا! وقت بیداری جان توست
رهایی ز خواب و ز خسران توست

 

به فصلِ شکفتن، دلت را بشوی
به گلزارِ معنا، نظر کن به روی

 

جهان هر نفس، عشق یزدان گرفت
به هر گوشه، عشقی دگر جان گرفت

 

 

بهاری که لبخندِ جان می‌دهد
نسیمی زِ وصلِ نهان می‌دهد

 

 

 

 

بهاری که غنچه فراوان دهد
به دلها امید دو چندان دهد

 

 

زِ هر غنچه پیغامِ وصلت رسد

به دل نغمه‌ی جان‌فزایت رسد

 


بهاری شکوفاست از شوق یار
نوید وصالش به جان یادگار

 

 

بهاری گلستان ز هر سو شکفت
نسیمی زند بر دل و جان نهفت

 

 

ز عطرش جهان پر ز شور و نشاط
دل عاشقان را دهد التفات

 

نسیمی زِ باغِ بهشتِ برین
به هر دل گشوده دری از یقین

 

 

زِ جامِ محبّت چشیدم شراب
که مستم زِ فیضِ رخ و عشق ناب

 

 

که هر ذره نوری زِ عشقش عیان
وزیده است بر جانِ و روح جهان

 

 

به عطرِ الهی دلم شاد  شد
زِ درد و غمِ عالم آزاد شد

 

زِ نَفْحاتِ رحمت، روان تازه گشت
دل از بندِ غفلت، عیان تازه گشت

 

گلِ وصل بشکفت در جانِ ما
رسید از جنان، بویِ ایمانِ ما

 

به شوقِ لقایش، دل آتش‌فشان
رهیده زِ ظلمت، رسیده به جان

 

زِ انفاسِ قدسی، جهان پر زِ نور
برآمد زِ دل‌ها نوایِ سرور

 

نسیمی که از باغِ باقی وزد
دلِ مرده را جانِ پاکی دهد

 

چو خورشیدِ هستی بتابد به جان
که بی‌لطفِ حق دل نگیرد توان

 

 

گلِ عشق روید ز خاک وجود
ببالد به باران ، اشک سجود

 

بهاری که در دل نشیند تو را
نسیمی زِ عشق آفریند تو را

 

بهاری که بی‌تو نچیند تو را
شکوفد زِ لبخند ، بیند تورا

 

به طوفانِ غم، صبر و ایمان بگیر
ز عشقش بیفروز شمعی منیر

 

ز بارانِ مهر و ز رحمت خدا
"رجالی" نما دل، چو دریا، رها

 

 


 

سراینده
دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بسمه تعالی
نصیحت (۱۵)
قصیده عشق

عشق را بی‌معرفت معنا مکن
دل بدون نور حق پیدا مکن

در آغاز این رباعی، شاعر به لزوم همراهی معرفت با عشق اشاره می‌کند. عشق بی‌معرفت، اگرچه از نظر ظاهری ممکن است جلب توجه کند، ولی نه تنها عمیق و پایدار نیست، بلکه ممکن است به گمراهی نیز منتهی شود. همچنین، عشق حقیقی باید با نور حق همراه باشد تا راه به مقصد درست ببرد.

خود پرستی در محبت مانع است
دل تهی از مهر را زیبا مکن

در اینجا، شاعر به خودپرستی اشاره می‌کند که در مسیر محبت، مانع پیشرفت و تعالی می‌شود. اگر دل از مهر تهی باشد، نمی‌تواند زیبایی واقعی را تجربه کند. محبت باید از فنا و تسلیم در برابر معشوق باشد.

هر که را دیدی دلش با حق به‌جاست
غصه‌ای از طعنه‌ی دنیا مکن

شاعر از دلِ کسانی می‌گوید که در مسیر حق قرار دارند. این افراد از طعنه‌ها و آزارهای دنیا بی‌تاثیرند، و نمی‌توان آنان را به راحتی آزرده کرد. در این بیت، پیام اصلی این است که دل‌ها باید با حق همراه باشد تا از دغدغه‌ها و مشکلات دنیوی رها شوند.

زندگی بی‌عشق، سست و بی‌ثمر
پس دلت را بسته بر سودا مکن

شاعر به زندگی بدون عشق اشاره می‌کند که بی‌ثمر و سست است. در حقیقت، عشق به حقیقت است که زندگی را معنا می‌بخشد. در این بیت، دلهره‌های دنیوی و سوداهای فانی نباید مانع از دست‌یابی به عشق حقیقی شوند.

گر بخواهی مهر و نور سرمدی
دل تهی از عشق بی همتا مکن

در اینجا، شاعر به معنای مهر سرمدی اشاره دارد، که همان عشق الهی است. برای دستیابی به این مهر و نور، باید دل از هرگونه تهی بودن از عشق‌های زمینی پاک باشد. این مهر، بی‌همتا و خاص است.

عشق، نعمت بود از حق در کمال
هر که دارد عشق، دل تنها مکن

در این بیت، عشق به‌عنوان یک نعمت الهی توصیف می‌شود که از کمال حق می‌آید. هر کسی که این نعمت را دارد، باید آن را با تمام وجود بپذیرد و نگذارد که دل به تنهایی خالی بماند.

عشق را در جان و دل پیدا نما
خویش را وابسته بر دنیا مکن

در اینجا، شاعر توصیه می‌کند که عشق حقیقی باید در جان و دل انسان رشد کند. وابستگی به دنیا و مادیات مانع از شکوفایی عشق معنوی می‌شود. در حقیقت، باید دل به معنویت و عشق به حق داده شود.

چون گلِ خوشبوی در باغِ وصال
دل به خار و خس به هر صحرا مکن

شاعر عشق به حق را به گلی خوشبو در باغ وصال تشبیه می‌کند. اما نباید دل را به خار و خس، یعنی چیزهای بی‌ارزش و فانی، وابسته کرد. باید عشق به حقیقت را در دل پروراند و در مسیر آن قدم گذاشت.

دل ز زنجیر هوس آزاد کن
روح را محبوس در سودا مکن

در این بیت، هوس و سودا به عنوان زنجیرهایی برای روح انسان معرفی شده‌اند. دل باید از این زنجیرها رها شود تا بتواند به آزادی دست یابد و از سوداهای فانی رهایی یابد.

برگِ سبزِ عشق را بنشان به دل
دل چو دریا کن، ولی رسوا مکن

در اینجا، شاعر از برگ سبز عشق سخن می‌گوید که باید در دل کاشته شود. دل باید مانند دریا وسیع و پذیرنده باشد، اما در عین حال باید از رسوایی دوری کند. پذیرش عشق الهی باید در درون انسان باشد، بدون اینکه باعث افترا یا فساد شود.

گر به نور حق دلت روشن شود
چشم را سرگشته‌ی بینا مکن

در پایان، شاعر به نور حق اشاره می‌کند که دل را روشن می‌کند. پس از این روشنایی، نباید چشم یا دیدگاه انسان سرگشته و دچار انحراف شود. چشم باید از بینش الهی بهره‌مند باشد و در مسیری صحیح قدم بردارد.

حب دنیا را ز دل بیرون نما
خویش را در بند هر یغما مکن

در این بیت، شاعر محبت دنیا را به عنوان یک بند و زنجیر معرفی می‌کند که مانع رسیدن انسان به کمالات معنوی می‌شود. حب دنیا باعث می‌شود انسان در دنیای فانی گرفتار شود. شاعر توصیه می‌کند که این محبت دنیوی را از دل بیرون کنیم تا از این غصه‌ها و گرفتاری‌ها رهایی یابیم.

سینه را آرا به نور معرفت
دل به دام رنگ و بو پیدا مکن

شاعر در اینجا از نور معرفت سخن می‌گوید که باید به دل و سینه انسان روشنایی ببخشد. این نور معرفت در حقیقت همان فهم حقایق و آگاهی معنوی است که باید انسان را از دام رنگ و بو، یعنی از دلبستگی‌های ظاهری و مادی، رها کند. باید دل به عشق به حق و حقیقت متوجه شود.

راه حق را طی نما با عشق او
عمر خود را صرف هر بی‌جا مکن

شاعر در این بیت تأکید می‌کند که باید راه حق را با عشق به حق طی کرد. عشق به حق در اینجا به عنوان راهی برای رشد معنوی و دستیابی به کمال معرفی می‌شود. انسان نباید عمر خود را به صرف امور بی‌ارزش و فانی بگذراند.

چو مسافر باش، در دنیای پست
خانه‌ای از جور، در دل جا مکن

در این بیت، دنیا به عنوان دنیای پست و فانی معرفی می‌شود که انسان باید در آن مسافر باشد، نه خانه‌نشین. باید دل را از گرفتاری‌ها و ظلم‌های دنیوی پاک کند و در آن خانه‌ای از جور نساخت. انسان باید در دنیای فانی تنها مسافر باشد و به آن دل نبندد.

گر خدا را طالبی در هر نفس
جز به درگاهش دلِ شیدا مکن

در اینجا، شاعر از انسان‌هایی سخن می‌گوید که خدا را طالب هستند. چنین افرادی باید در هر لحظه از زندگی خود، دل شیدا و مشتاق به درگاه حق داشته باشند و در پی خشنودی خداوند باشند. نباید دل به هیچ چیزی جز حق بدهند.

جانِ خود را وقفِ یکتا حق نما
عمرِ خود بر پای هر کس پا مکن

شاعر در این بیت از انسان می‌خواهد که جان و عمر خود را وقف خداوند نماید. باید تمام نیات و اقدامات انسان در جهت خشنودی حق باشد و نباید عمر خود را صرف مقاصد دنیوی و بی‌ارزش کند.

چون گُلِ نرگس بمان در بندِ عشق
نفس خود آلوده‌ی دنیا مکن

شاعر در اینجا گُلِ نرگس را به عنوان نمادی از عشق و پاکی معرفی می‌کند. باید دل مانند گُل نرگس در بند عشق به حق بماند و از آلودگی‌های دنیوی به دور باشد. نفس نباید به دنیا و خواهش‌های آن آلوده شود.

در حریم کبریا نور است و عشق
خویش را محبوس در سفلا مکن

در این بیت، شاعر به حریم کبریا اشاره می‌کند که در آن نور و عشق حقیقی قرار دارند. انسان باید از گرفتاری‌ها و دلبستگی‌های دنیوی رها شود و خود را در سفلا، یعنی در پایین‌ترین مراحل دنیوی، محصور نکند.

گر ز جامِ وصل نوشیدی شراب
عشق را مشغولِ هر مینا مکن

این بیت به وصل حق و شراب وصل اشاره دارد. در وصل با حق، انسان شراب عشق می‌نوشد. شاعر توصیه می‌کند که نباید عشق حقیقی را در چیزهای غیر ضروری و بی‌ارزش (همچون مینا) مشغول کرد. عشق باید خالص و بی‌واسطه باشد.

گر رسیدی بر مراتب در وصال
دل‌سپاری بر هوای ما مکن

در اینجا، شاعر از رسیدن به مراتب وصال، یعنی وصل به حق سخن می‌گوید. وقتی که انسان به وصل حق دست یافت، نباید دل را به هوا و هوس‌های دنیوی بسپارد. باید همچنان وفادار و متعهد به حق بماند.

دل چو دریا کن ز بحرِ بیکران
رودِ جان را بسته بر دریا مکن

شاعر در این بیت به انسان توصیه می‌کند که دل خود را همچون دریا وسیع و بی‌کران بسازد. از آنجا که دریا نماد وسعت و عمق است، این فراخوان به انسان‌ها می‌گوید که دل باید از محدودیت‌ها و تنگناهای ظاهری رها باشد. رودِ جان باید به سوی دریای بیکران حقیقت و عشق الهی روان باشد و از گرفتاری‌های دنیا دور بماند. نباید رودِ جان در آب‌های تنگ و محدود به بیراهه کشیده شود.

گر وصالِ یار خواهی دم به دم
دل به غیر از کوی او مأوا مکن

در این بیت، شاعر به وصال یار (یعنی وصل به حقیقت و خداوند) اشاره دارد و می‌گوید که اگر انسان در پی وصل با خداوند است، باید در هر لحظه دل خود را تنها به خداوند اختصاص دهد. نباید دل را به غیر از کوی یار (محل وصال حق) بگذراند. در واقع، این بیت به ایمان و وفاداری به خدا اشاره دارد و می‌گوید که باید دل را به هیچ‌چیز جز خداوند نسپارد.

چون به باغ عشق بنشستی دمی
دل به گل‌های جهان پیدا مکن

شاعر در اینجا باغ عشق را به عنوان محیط معنوی که انسان در آن به وصال حق می‌رسد، معرفی می‌کند. وقتی انسان در این باغ معنوی نشسته است، نباید دل را به گل‌های دنیوی که نماد لذت‌ها و زیبایی‌های زودگذر دنیایی هستند، بدهد. در اینجا، گل‌ها نماد مظاهر فانی و لذت‌های دنیوی هستند که انسان باید از آن‌ها چشم‌پوشی کند و توجه خود را به عشق حقیقی معطوف کند.

چشم دل بگشا به روی یار و دوست
دل اسیرِ عشق این دنیا مکن

شاعر در این بیت تأکید می‌کند که چشم دل باید به روی یار باز شود، یعنی انسان باید از آگاهی و بینش معنوی برخوردار باشد تا به عشق الهی راه یابد. نباید دل را اسیر عشق دنیوی کرد، چرا که این عشق دنیوی فقط موقتی و فانی است و انسان را از عشق حقیقی دور می‌کند. در واقع، شاعر انسان را به کسب بینش معنوی و تمرکز بر عشق به خداوند فرا می‌خواند.

سوزِ دل گر در دلت بنشاند حق
سینه را خاموش بر سودا مکن

در این بیت، شاعر از سوز دل که به سبب عشق حقیقی به خدا به وجود می‌آید، سخن می‌گوید. این سوز دل که در دل انسان جا می‌گیرد، حاصل محبت و عشق الهی است. در این حال، باید سینه را خاموش نگه داشت و از سوداهای دنیوی (یعنی آرزوها و دغدغه‌های دنیایی) اجتناب کرد. در واقع، این توصیه به رهایی از دنیا و دلبستن به عشق خداوند است.

گر به شمعِ عشق حق پروانه‌ای
دل "رجالی" سر مه ی بینا مکن

شاعر در این بیت، خود را با نام "رجالی" (تخلص خود) وارد شعر کرده است. او اشاره دارد به شمع عشق حق که پروانه‌ای از دلِ آن می‌سازد. هرکس که در راه عشق به خدا گام بردارد، باید خود را همچون پروانه‌ای که به سوی شمع جذب می‌شود، بدانند. اما شاعر از دل رجالی می‌خواهد که سر مه‌ی بینا را دنبال نکند، یعنی از عشق حقیقی و بینش معنوی غافل نماند و به ظواهر دنیا نپردازد.

شرح:

این اشعار در قالب توصیه‌هایی روحانی و معنوی برای رشد و تعالی دل و جان انسان نوشته شده است. شاعر در این رباعی‌ها محبت به دنیا و گرفتاری‌های دنیوی را به عنوان موانعی در مسیر حقیقت معرفی می‌کند و انسان را دعوت می‌کند که دل خود را از این موانع پاک کند و به سمت عشق الهی و وصل به حقیقت حرکت کند.

۱.دل دریا: انسان باید دل خود را وسیع و آزاد کند تا در دریای بیکران عشق الهی غرق شود و از گرفتاری‌های دنیا دور بماند.

۲.وصال یار: رسیدن به عشق حقیقی و خداوند هدف اصلی انسان است و باید تنها دل به این وصال بسپارد.

۳.باغ عشق: به‌عنوان یک جایگاه معنوی و عرفانی است که در آن انسان باید دل خود را از دلبستگی به ظواهر دنیوی دور نگه دارد.

۴.چشم دل: به‌عنوان نماد آگاهی معنوی و دیدن حقیقت است که باید در این مسیر از آن بهره‌مند شویم.

۵.سوز دل: از تاثیرات عشق الهی است که در دل انسان ایجاد می‌شود، و باید از این سوز در جهت رهایی از دنیا استفاده کنیم.

در نهایت، شاعر تأکید دارد که باید دل خود را از سوداهای دنیوی پاک کرده و عشق به خداوند را در دل خود بکاریم تا به کمال برسیم.

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده نصیحت(۱۶)

باسمه تعالی

قصیده قناعت

نصیحت(۱۶)

 

دل به دنیای پر از غوغا  مکن
خویش را وابسته بر دنیا مکن

 

در قناعت عزت و آرامش است
پس ز غوغای جهان پروا مکن

 

هر که را جامه ز عشقی چاک شد
دل به سودای دگر شیدا مکن

 

 

با قناعت کردن و ترک طمع
دل بر این دنیای نا پیدا مکن


 

 

 

با قناعت دل رها کن هرچه بیش
خویش را وابسته‌ی سودا مکن

 

 

صرفه جویی و قناعت پیشه کن
خویش را دلبسته و رسوا مکن

 

 

می فریبد جان و دل را هر زمان
دل به دنیای پر از یغما  مکن

 

هر چه داری در دل و افکار خویش
بی سبب بر هر کسی  افشا مکن

 

هر که را دیدی قناعت پیشه کرد
طعنه بر رفتار او بی جا مکن

 

 

با قناعت زندگی شیرین شود
پس تو خود را غرق در دنیا مکن

 

 

با قناعت شادی دل مستدام
عمر خود را در غم فردا مکن

 

نیک و بد تقدیر باشد سوی دوست
دل پریشان غیر بی همتا مکن

 

پیروی از عقل کار اولیاست
راه خود را همره اشقا  مکن

 

گر بخواهی عزت و قدر و وقار
کن صبوری در غم و شکوا مکن

 

 

گر که خواهی سرفراز ی در امور
بی سبب هر کار را اجرا مکن

 

 

گر  بخواهی در شکیبایی ثبات
حرف خود را بسته بر پروا مکن

 

صبر را در جان و دل افزون نما
عمر را در ناله و غوغا مکن

 

گر به دنبال خدایی، مهد عشق
دل تهی از صبر و از معنا مکن

 

هر که را دیدی صبور و دلگشا
در نگاهش جز صفا پیدا مکن

 

زندگی بی‌ صبر، تاریک و غمین
خویش را غرق غم و دعوا مکن

 

هر که اهل دانش و فضل و کمال
بی سبب سرگشته در رویا مکن

 

عقل باشد منبع نور و بود آن رهگشا
عمر خود را صرف هر سودا مکن

 

زندگی بی‌نور حکمت تیرگی است
پس به هر آشوب دل رسوا مکن

 

 

گر بخواهی معرفت در جان و دل
جان خود را غرق در رویا مکن

 

علم را با فکر و دانش کن قرار
عمر خود را صرف هر غوغا مکن

 

با صبوری  زندگی کن ای عزیز
دل به این دنیای بی فردا مکن

 

زندگی بی صبر،‌ در رنج و بلاست
خویش را بسته به این دنیا مکن

 

گر که خواهی عاقبت باشی به‌کام
عمر خود را صرف هر سودا مکن

 

گر بخواهی کامیابی در عمل
جز به نام حق، زبانی وا مکن

 

 

 

هر که را دیدی " رجالی" اهل فکر
طعنه بر اندیشه‌اش بی جا مکن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

نصیحت(۱۶)

قصیده قناعت

این قصیده با محوریت قناعت و دوری از دلبستگی به دنیا، سرشار از نصایح اخلاقی و عرفانی است. 

  1. دل به دنیای پر از غوغا مکن / خویش را وابسته بر دنیا مکن
    دنیا همواره پر از آشوب و ناپایداری است؛ دل بستن به آن باعث سرگشتگی و ناامنی روح می‌شود. شاعر تأکید دارد که دل و روح خود را به این جهان ناپایدار وابسته نکنیم.

  2. در قناعت عزت و آرامش است / پس ز غوغای جهان پروا مکن
    قناعت نه تنها موجب عزت و سربلندی انسان می‌شود، بلکه آرامشی درونی به همراه دارد. غوغای جهان نیز همچون سراب است و نباید ما را بفریبد.

  3. هر که را جامه ز عشقی چاک شد / دل به سودای دگر شیدا مکن
    کسی که دلش به عشق حقیقی شکافته شده است، نباید دل به عشق‌های دنیوی و بی‌ارزش بدهد. این بیت نگاهی عرفانی به عشق الهی و پرهیز از دل‌سپردن به دنیا دارد.

  4. با قناعت کردن و ترک طمع / دل بر این دنیای ناپیدا مکن
    با قناعت و دوری از طمع، دل خود را از گرفتاری‌های دنیا آزاد کن. دنیا همچون سرابی ناپیداست و دل بستن به آن جز خسران چیزی به همراه ندارد.

  5. با قناعت دل رها کن هرچه بیش / خویش را وابسته‌ی سودا مکن
    با قناعت و بی‌اعتنایی به دلبستگی‌ها، روح خود را آزاد کن و گرفتار معاملات و سوداگری‌های دنیوی مشو.

  6. صرفه‌جویی و قناعت پیشه کن / خویش را دلبسته و رسوا مکن
    با صرفه‌جویی و قناعت، نه‌تنها نیازهایت برآورده می‌شود، بلکه از رسوایی و گرفتاری‌های ناشی از وابستگی به دنیا نیز در امان می‌مانی.

  7. می‌فریبد جان و دل را هر زمان / دل به دنیای پر از یغما مکن
    دنیا همچون دزدی است که همواره در پی ربودن دل و جان انسان است. شاعر هشدار می‌دهد که دل به این دنیا فریب‌کار نبندیم.

  8. هر چه داری در دل و افکار خویش / بی‌سبب بر هر کسی افشا مکن
    هر آنچه در دل و ذهن داری را بی‌جهت با دیگران در میان مگذار. این توصیه به حفظ حریم خصوصی و خردمندانه عمل کردن در ارتباطات اجتماعی اشاره دارد.

  9. هر که را دیدی قناعت پیشه کرد / طعنه بر رفتار او بی‌جا مکن
    اگر کسی را دیدی که قناعت پیشه کرده و ساده‌زیستی می‌کند، به او طعنه نزن و او را کم‌ارزش مشمار. قناعت خود نشانه‌ی بزرگی و عقلانیت است.

  10. با قناعت زندگی شیرین شود / پس تو خود را غرق در دنیا مکن
    قناعت باعث می‌شود زندگی شیرین و با آرامش باشد. کسی که به‌دنبال دنیاپرستی می‌رود، آرامش و شیرینی زندگی را از دست می‌دهد.

  11. با قناعت شادی دل مستدام / عمر خود را در غم فردا مکن
    قناعت باعث می‌شود همواره شاد باشی و دل‌آرامی داشته باشی. نباید عمر خود را با نگرانی‌های بی‌حاصل درباره‌ی آینده هدر داد.

  12. نیک و بد تقدیر باشد سوی دوست / دل پریشان غیر بی‌همتا مکن
    نیکی و بدی همه در دست خداوند است و باید به مشیت الهی راضی بود. دل را به غیر از خداوند (بی‌همتا) پریشان و نگران نکن

در این ابیات، شاعر بر اهمیت پیروی از عقل و دوری از هم‌نشینی با افراد ناشایست تأکید دارد و توصیه به صبر و خردورزی می‌کند. در ادامه، شرح و تفسیر هر بیت آورده شده است:

بیت اول:

پیروی از عقل کار اولیاست
راه خود را همره اشقا مکن

  • شرح: اولیا (دوستان خدا و افراد خردمند) همواره از عقل پیروی می‌کنند و در امور زندگی از آن بهره می‌برند. شاعر توصیه می‌کند که انسان راه خود را با افراد ناشایست و تبهکار (اشقا) همراه نسازد، زیرا همنشینی با آنان موجب گمراهی و تباهی می‌شود.
  • پیام عرفانی: در مسیر سلوک معنوی، عقل به‌عنوان چراغ راهنما عمل می‌کند و باید از آن بهره گرفت تا از افتادن در دام نادانی و هلاکت دوری کرد.

بیت دوم:

گر بخواهی سربلندی در مرام
کن صبوری در غم و شکوا مکن

  • شرح: اگر به دنبال سربلندی و افتخار در مرام و منش انسانی هستی، باید در سختی‌ها صبور باشی و از شکایت و گلایه‌کردن بپرهیزی. صبر و تحمل در برابر مشکلات نشان‌دهنده‌ی استواری و عظمت روحی فرد است.
  • پیام عرفانی: در مسیر عشق و معرفت، صبر و سکوت در برابر بلایا از اصول مهم سالکان راه حق است.

بیت سوم:

گر که خواهی سرفرازی در امور
بی سبب هر کار را اجرا مکن

  • شرح: برای موفقیت و سربلندی در کارها، نباید بی‌دلیل و بدون تدبیر به هر عملی دست زد. هر کار باید با سنجش عقل و مشورت با خردمندان انجام شود تا نتیجه‌ی مطلوب به دست آید.
  • پیام عرفانی: در طریق سلوک، باید از عجله و شتاب‌زدگی دوری کرد و با تأمل و تعقل گام برداشت، زیرا هر عمل نسنجیده می‌تواند مانع رشد روحانی و عرفانی شود.
  1. گر بخواهی در شکیبایی ثبات / حرف خود را بسته بر پروا مکن
    اگر می‌خواهی در صبر و استقامت ثابت‌قدم باشی، باید بدون ترس و واهمه حرف خود را بگویی و حق را بیان کنی.

  2. صبر را در جان و دل افزون نما / عمر را در ناله و غوغا مکن
    با پرورش صبر در دل و جان، می‌توان از عمر خود بهره برد. ناله و آشوب تنها عمر را تلف می‌کند.

  3. گر به دنبال خدایی، مهد عشق / دل تهی از صبر و از معنا مکن
    اگر به دنبال رسیدن به خدا و عشق حقیقی هستی، نباید دل خود را از صبر و معنویت خالی بگذاری.

  4. هر که را دیدی صبور و دلگشا / در نگاهش جز صفا پیدا مکن
    صبوران همواره دل‌گشا و روشن‌اند. در نگاه آنان تنها صفا و روشنی دیده می‌شود.

  5. زندگی بی‌ صبر، تاریک و غمین / خویش را غرق غم و دعوا مکن
    زندگی بدون صبر، پر از غم و تاریکی است. نباید خود را در نزاع‌ها و اندوه‌ها غرق کرد.

  6. هر که اهل دانش و فضل و کمال / بی سبب سرگشته در رویا مکن
    عالمان و اهل دانش را نباید بی‌دلیل به خیال‌پردازی و سرگشتگی متهم کرد.

  7. عقل باشد منبع نور و بود آن رهگشا / عمر خود را صرف هر سودا مکن
    عقل منبع نور و هدایت است. باید از آن پیروی کرد و عمر خود را به دنبال سوداهای پوچ هدر نداد.

  8. زندگی بی‌نور حکمت تیرگی است / پس به هر آشوب دل رسوا مکن
    زندگی بدون حکمت و دانایی تاریک است. نباید دل را به آشوب‌های بی‌ثمر بسپرد.

  9. گر بخواهی معرفت در جان و دل / جان خود را غرق در رویا مکن
    برای رسیدن به معرفت واقعی باید از خیالات و توهمات دوری کرد و به حقیقت دل سپرد.

  10. علم را با فکر و دانش کن قرار / عمر خود را صرف هر غوغا مکن
    باید علم و دانش را با اندیشه و تعقل به کار گرفت و از گرفتار شدن در غوغاها و هیاهوهای بی‌ارزش پرهیز کرد.

  11. با صبوری زندگی کن ای عزیز / دل به این دنیای بی‌فردا مکن
    زندگی با صبر و بردباری معنای واقعی خود را می‌یابد. نباید دل به دنیای ناپایدار بست.

  12. زندگی بی صبر،‌ در رنج و بلاست / خویش را بسته به این دنیا مکن
    بی‌صبری تنها رنج و گرفتاری به همراه دارد. باید دل را از وابستگی‌های دنیوی آزاد کرد.

  13. گر که خواهی عاقبت باشی به‌کام / بی‌سبب دل را پریشان جا مکن
    برای رسیدن به نتیجه مطلوب در زندگی، باید از پریشانی و اضطراب بی‌جا پرهیز کرد.

  14. گر که خواهی عاقبت باشی به‌کام / عمر خود را صرف هر سودا مکن
    موفقیت در زندگی نیازمند بهره‌وری صحیح از عمر و دوری از مشغولیت‌های بی‌ارزش است.

  15. گر بخواهی کامیابی در عمل / جز به نام حق، زبانی وا مکن
    برای موفقیت واقعی، باید هر کاری را به نام خدا و با نیت الهی آغاز کرد.

  16. هر که را دیدی "رجالی" اهل فکر / طعنه بر اندیشه‌اش بی‌جا مکن
    به کسانی که اهل تفکر و خرد هستند نباید بی‌دلیل طعنه زد، بلکه باید اندیشه‌های آنان را ارج نهاد.

جمع‌بندی:

این قصیده با تأکید بر صبر، عقلانیت و پرهیز از وابستگی به دنیا، به ما می‌آموزد که راه رستگاری در زندگی از مسیر صبوری و معرفت .

این قصیده با تأکید بر قناعت، پیروی از عقل و دوری از دلبستگی‌های دنیوی، مخاطب را به زندگی پر از آرامش و رضایت دعوت می‌کند. هر بیت در قالب نصیحتی اخلاقی و عرفانی، راهی به سوی سعادت و رستگاری را نشان می‌دهد.

در مجموع، این قصیده دعوتی است به ساده‌زیستی، قناعت و توکل به خداوند، و پرهیز از وابستگی‌های دنیوی که جز ناآرامی و پریشانی چیزی به همراه ندارند. 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

متن شعر:

در خامُشی‌ات رازِ حق پیدا شد
طوفانِ سخن زین سبب غوغا شد
لب را به سکوتِ تا توانی گردان
شاید که زبانت به حق گویا شد


شرح و تفسیر:

این رباعی به یکی از عمیق‌ترین اصول عرفانی یعنی سکوت درونی و بیرونی اشاره دارد. در عرفان اسلامی و آموزه‌های معنوی، خاموشی نه‌تنها به معنای سکوت ظاهری، بلکه به معنای آرامش باطن و رهایی از هیاهوی ذهن است. شاعر در این چهار مصرع، تأکید دارد که راز حقیقت زمانی بر انسان آشکار می‌شود که زبان از سخن بیهوده بسته و دل از غوغای دنیا تهی گردد.

  1. مصراع اول:

در خامُشی‌ات راز حق پیدا شد

این مصرع به این حقیقت اشاره دارد که راز الهی در سکوت دل و زبان کشف می‌شود. بسیاری از عرفا معتقدند که کلام زیاد انسان را از توجه به باطن بازمی‌دارد و تنها در خلوت و خاموشی است که حقیقت وجود آشکار می‌شود.

  1. مصراع دوم:

طوفان سخن زین سبب غوغا شد

سخنِ بی‌حساب، همچون طوفانی است که دل را مشوش و فکر را پریشان می‌کند. این آشوبِ ذهنی انسان را از درک حقیقت بازمی‌دارد. شاعر اشاره دارد که زیاده‌گویی سبب پوشیده شدن حقیقت می‌شود و این طوفان، مانع ادراک حقایق لطیف و معنوی است.

  1. مصراع سوم:

لب را به سکوت تا توانی گردان

در اینجا شاعر دعوت به تمرین سکوت می‌کند. این توصیه ریشه در آموزه‌های عرفانی دارد که تأکید می‌کنند تا انسان زبان را به سکوت و دل را به خلوت عادت دهد، زیرا سکوت مقدمه‌ی شنیدن نغمه‌های حقیقت است.

  1. مصراع چهارم:

شاید که زبانت به حق گویا شد

این مصرع نتیجه‌ی عمل به توصیه‌ی پیشین است. سکوت حقیقی باعث می‌شود که زبان، از کلام بیهوده پاک گردد و آن‌گاه حقایق الهی از زبان انسان جاری شود. به تعبیر دیگر، وقتی انسان از سخنان دنیوی خالی شد، حقایق معنوی بر زبان او جاری می‌شود.


پیام عرفانی شعر:

این رباعی ما را به سکوتِ همراه با تأمل دعوت می‌کند. سکوت، پلی است که ما را از جهان ظاهر به باطن حقیقت می‌رساند. در حقیقت، شاعر یادآور می‌شود که اگر زبان و دل به آرامش برسند، گفتار انسان رنگ الهی به خود می‌گیرد و زبانش به حق‌گویی باز می‌شود.

این پیام را می‌توان در سخن بزرگان نیز یافت:

  • مولانا می‌گوید:
    هر که را اسرارِ حق آموختند / مُهر کردند و دهانش دوختند
  • امام علی (ع) نیز می‌فرمایند:
    چون سخن افزون شود، لغزش فزون گردد.

بنابراین، این رباعی ما را به سکوتی آگاهانه و تفکری ژرف فرا می‌خواند که مقدمه‌ی ادراک حقیقت الهی است.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرح و تفسیر رباعی:

این رباعی به مفهومی عمیق و عرفانی درباره‌ی چشم دل و سکوت چشم ظاهر اشاره دارد. شاعر در این رباعی بر لزوم توجه قلبی به خداوند و رهایی از تعلقات دنیوی تأکید می‌کند. هرگاه چشم ظاهر انسان به غیر از خداوند معطوف شود، در تاریکیِ گمراهی و سرگردانی فرو می‌رود و راه حقیقت را از دست می‌دهد. در مقابل، اگر انسان چشم دل را از اغیار ببندد و به وجه الهی بنگرد، چشم باطنی‌اش بر جمال حق گشوده خواهد شد.

مصراع اول:

«هر دیده که بر غیر خدا دوخته شد»
این مصراع به این حقیقت اشاره دارد که هر چشم ظاهری که به دنیا و مخلوقات دل ببندد و از یاد خدا غافل شود، در واقع خود را از نور حقیقت محروم کرده است. نگاه کردن به غیر خدا استعاره از وابستگی به دنیا و مشغول شدن به ظواهر فانی است.

مصراع دوم:

«در ظلمتِ خود، ره ز کف باخته شد»
نتیجه‌ی این وابستگی، گمراهی و سرگردانی است. انسانی که نگاهش بر غیر حق معطوف شود، در تاریکی‌های نفس و دنیا فرو می‌رود و راه حقیقت را گم می‌کند. ظلمت خود اشاره به جهل، غفلت و تعلقات نفسانی دارد که انسان را از مسیر حقیقت بازمی‌دارد.

مصراع سوم:

«چشم از همه بربند و در او بنگر»
در این مصرع، شاعر راه رهایی از تاریکی را بیان می‌کند: بستن چشم از هر آنچه جز خداست. یعنی رهایی از دل‌بستگی‌های دنیوی و تمرکز بر جمال الهی. این نگاه، نگاهی باطنی و قلبی است که به معرفت حقیقی منجر می‌شود.

مصراع چهارم:

«کان دیده‌ی دل، بر رخش ساخته شد»
در اینجا شاعر به سرشت انسان اشاره دارد که چشم دل برای دیدن خداوند آفریده شده است. انسان تنها زمانی به کمال و بینایی حقیقی می‌رسد که نگاهش را از اغیار برداشته و به وجه‌الله بدوزد. حقیقت وجودی انسان، معرفت و شهود الهی است، و این چشم دل تنها برای مشاهده‌ی نور حق خلق شده است.

پیام عرفانی رباعی:

این رباعی دعوتی است به ترک دلبستگی‌های دنیوی و توجه به باطن و حقیقت الهی. شاعر ما را به خلوت دل و تمرکز بر نور حق فرا می‌خواند، زیرا تنها با سکوت چشم ظاهر و بینایی چشم دل می‌توان به حقیقت جاودانه دست یافت.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

متن:

سکوت گوش
خاموش کن این گوش ز غوغای بشر،
بگذر ز سخن‌های فریبنده چو شر
بشنو ز دل خویش ندای حق را
تا جان شود آگاه ز انوار سحر


شرح و تفسیر:

بیت اول:
«خاموش کن این گوش ز غوغای بشر»
در این مصرع، شاعر به خاموش کردن گوش از هیاهو و جنجال‌های دنیای انسان‌ها دعوت می‌کند. غوغای بشر به معنای حرف‌های بیهوده، کشمکش‌های روزمره و سر و صدای بی‌هدف زندگی مادی است که ذهن و قلب را از حقایق دور می‌کند. خاموش کردن گوش کنایه از بی‌اعتنایی به این امور و دوری از تأثیرات منفی آن‌هاست.

بیت دوم:
«بگذر ز سخن‌های فریبنده چو شر»
در اینجا، شاعر ادامه می‌دهد که باید از گفتارهای فریبنده و گمراه‌کننده که همچون شر (بدی) عمل می‌کنند، عبور کرد. این سخنان، حقیقت را پنهان می‌کنند و انسان را از مسیر معرفت بازمی‌دارند. گذشتن از این سخنان، اشاره به پرهیز از شنیدن یا باور کردن حرف‌های ظاهر فریب و بی‌مایه دارد.

بیت سوم:
«بشنو ز دل خویش ندای حق را»
پس از نفی شنیدن سخنان پوچ، شاعر توصیه می‌کند که انسان باید به ندای درونی خود گوش بسپارد. ندای حق اشاره به صدای فطرت و الهامات الهی دارد که در سکوت و خلوت دل، شنیده می‌شود. این ندا، دعوت به حقیقت، معنویت و شناخت خداوند است.

بیت چهارم:
«تا جان شود آگاه ز انوار سحر»
نتیجه‌ی شنیدن ندای حق، آگاهی جان از انوار سحر (حقایق نهفته و اسرار معنوی) است. سحر، نمادی از لحظه‌ی بیداری معنوی و زمان تجلی نور الهی است. این بیت نشان می‌دهد که با گوش سپردن به ندای الهی، جان انسان از آگاهی و معرفت الهی روشن می‌شود.


پیام کلی شعر:

شاعر در این قطعه، انسان را به سکوت و توجه به ندای درونی فرا می‌خواند. او تأکید می‌کند که برای دریافت حقیقت، باید از هیاهوی بیهوده و سخنان فریبنده فاصله گرفت. تنها در سکوت و تمرکز بر ندای فطرت می‌توان به آگاهی و روشنایی روحانی دست یافت. این شعر نوعی دعوت به تزکیه‌ی گوش و جان برای شنیدن حقایق متعالی است.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

متن رباعی:

سکوت ذهن

هر فکر که بیهوده رود، آن دام است،
غفلت ز حقیقت، ثمرش ناکام است.
بگذر ز هوس، گوش به یزدان بسپار،
آنجا که خدا هست، دلت آرام است.


شرح و تفسیر رباعی:

این رباعی به بیان جایگاه سکوت ذهن و ترک افکار بیهوده در مسیر معرفت نفس و قرب الهی می‌پردازد. در ادامه، بیت‌به‌بیت به شرح و تفسیر آن پرداخته می‌شود:

مصرع اول:

«هر فکر که بیهوده رود، آن دام است»

در این مصرع، شاعر به خطری اشاره می‌کند که از افکار بیهوده و وسوسه‌های ذهنی ناشی می‌شود. ذهن انسان به‌طور طبیعی پر از اندیشه‌های پراکنده و بی‌هدف است که می‌توانند به‌عنوان دامی برای جان و روح او عمل کنند. این دام، مانع از آن می‌شود که انسان به حقیقت اصلی و فطرت پاک خود دست یابد. در آموزه‌های عرفانی نیز تأکید شده که اشتغال بیهوده ذهن، یکی از حجاب‌های بزرگ میان انسان و حقیقت است.

نکته عرفانی:
در تصوف و عرفان اسلامی، تفکر بیهوده به‌عنوان نوعی حجاب برشمرده شده که سالک را از شهود حقیقت بازمی‌دارد. خاموشی ذهن و تمرکز بر ذکر الهی، راهی برای عبور از این دام تلقی می‌شود.


مصرع دوم:

«غفلت ز حقیقت، ثمرش ناکام است»

این مصرع تأکید دارد که غفلت از حقیقت وجودی و الهی، انسان را به ناکامی می‌کشاند. حقیقت در عرفان اسلامی، همان وجود مطلق (حق‌تعالی) است. اگر انسان از حقیقت غافل شود و دل به امور دنیوی ببندد، ثمره‌ای جز حسرت و ناکامی برای او باقی نمی‌ماند.

اشاره به قرآن:
آیه‌ی «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنساهُمْ أَنفُسَهُمْ» (حشر:۱۹) به همین حقیقت اشاره دارد که فراموشی خداوند، باعث غفلت از خویشتن می‌شود و نتیجه‌ای جز سرگردانی ندارد.


مصرع سوم:

«بگذر ز هوس، گوش به یزدان بسپار»

در این مصرع، شاعر راه رهایی از دام افکار بیهوده را بیان می‌کند: ترک هوس‌های نفسانی و سپردن دل به خداوند. هوس در اینجا اشاره به تمایلات گذرای دنیوی دارد که انسان را از مسیر حقیقت منحرف می‌کند. گوش سپردن به یزدان به معنای تمرکز بر یاد خداوند و گوش دادن به ندای درونی و فطری انسان است که همواره دعوت به آرامش و معرفت می‌کند.

نکته سلوکی:
در مسیر سلوک، ترک هوی و هوس، نخستین گام برای رسیدن به حقیقت است. گوش سپردن به یزدان یعنی دل‌سپاری به الهامات الهی که در قلب سالک جاری می‌شود.


مصرع چهارم:

«آنجا که خدا هست، دلت آرام است»

این مصرع، نتیجه‌ی سکوت ذهن و ترک هوس را بیان می‌کند: آرامش قلبی در محضر خداوند. این مضمون برگرفته از آیه‌ی شریفه‌ی «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد:۲۸) است که بیان می‌کند یاد خدا، تنها عامل آرامش حقیقی دل‌هاست.

تحلیل عرفانی:
در نظر عارفان، حقیقت آرامش نه در لذت‌های دنیوی بلکه در وصل به ذات حق نهفته است. هرگاه ذهن از اضطراب‌ها و وابستگی‌های مادی رها شود و دل به خدا بسپارد، آرامش حقیقی در جان انسان تجلی می‌یابد.


جمع‌بندی:
این رباعی به انسان می‌آموزد که ذهن را از افکار بیهوده پاک کند، از هوس‌های زودگذر عبور کند و به یاد خدا دل بسپارد. نتیجه‌ی این سلوک، آرامش قلبی و رهایی از اضطراب است. شاعر، راه رسیدن به این سکون را در قطع تعلقات نفسانی و تمرکز بر حضور الهی ترسیم کرده است.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

متن:

سکوت قلب
دل را ز هوای دگران پاک نما
جان را ز غبار وهم، ادراک نما
تا نور حقیقت، کند جلوه به دل
در خلوت عشق، نور افلاک نما

شرح و تفسیر:

در این رباعی، شاعر به شکلی عمیق به وضعیت درونی انسان اشاره می‌کند و از ما می‌خواهد که در مسیر سیر و سلوک روحانی خود، از تمام آلودگی‌ها و شهوات دنیوی دور شویم تا بتوانیم حقیقت را درک کنیم.

  • "دل را ز هوای دگران پاک نما": در این بیت، شاعر از ما می‌خواهد که دل خود را از آرزوها و تمایلات دنیوی و تعلقات به دیگران پاک کنیم. "هوای دگران" اشاره به تأثیرات بیرونی و دلبستگی‌های نفسانی دارد که موجب غفلت انسان از حقیقت و هویت اصلی خود می‌شود. برای رسیدن به درک واقعی، باید دل از هر نوع هوای غیر الهی و دنیوی آزاد شود.

  • "جان را ز غبار وهم، ادراک نما": در این بیت، شاعر به ما توصیه می‌کند که ذهن و جان خود را از وهم‌ها و تصورات بی‌اساس پاک کنیم. "غبار وهم" اشاره به افکار و خیالات غلط و نادرست دارد که از درک حقیقت جلوگیری می‌کنند. تنها با پاکسازی ذهن از این وهم‌ها، می‌توان به ادراک صحیح دست یافت.

  • "تا نور حقیقت، کند جلوه به دل": در اینجا، شاعر به پیامد پاکسازی دل و جان اشاره می‌کند. وقتی انسان از تعلقات دنیوی و وهم‌های ذهنی رها شود، نور حقیقت به دل او می‌تابد و او قادر خواهد بود تا واقعیت‌های پنهان جهان را مشاهده کند. نور حقیقت همان معرفت و درک الهی است که در اثر سیر و سلوک روحانی، در دل انسان نمایان می‌شود.

  • "در خلوت عشق، نور افلاک نما": این بیت، آخرین بخش از مسیر تحول معنوی است. شاعر از ما می‌خواهد که در خلوت و سکوت خود، در ارتباط با عشق الهی و در شرایطی که از دنیای بیرون فاصله گرفته‌ایم، به نور الهی و حقیقت درک کنیم. "نور افلاک" اشاره به نور الهی است که فراتر از مرزهای مادی و دنیوی است و در خلوت عشق به دل انسان می‌تابد.

در مجموع، این رباعی از انسان می‌خواهد که از تمام تعلقات دنیوی و خیالات ذهنی دست بردارد و در خلوت با عشق الهی ارتباط برقرار کند تا حقیقت را درک کند و نور الهی در دل او بدرخشد.

  • علی رجالی