رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

بسمه تعالی
نصیحت (۱۵)
قصیده عشق

عشق را بی‌معرفت معنا مکن
دل بدون نور حق پیدا مکن

در آغاز این رباعی، شاعر به لزوم همراهی معرفت با عشق اشاره می‌کند. عشق بی‌معرفت، اگرچه از نظر ظاهری ممکن است جلب توجه کند، ولی نه تنها عمیق و پایدار نیست، بلکه ممکن است به گمراهی نیز منتهی شود. همچنین، عشق حقیقی باید با نور حق همراه باشد تا راه به مقصد درست ببرد.

خود پرستی در محبت مانع است
دل تهی از مهر را زیبا مکن

در اینجا، شاعر به خودپرستی اشاره می‌کند که در مسیر محبت، مانع پیشرفت و تعالی می‌شود. اگر دل از مهر تهی باشد، نمی‌تواند زیبایی واقعی را تجربه کند. محبت باید از فنا و تسلیم در برابر معشوق باشد.

هر که را دیدی دلش با حق به‌جاست
غصه‌ای از طعنه‌ی دنیا مکن

شاعر از دلِ کسانی می‌گوید که در مسیر حق قرار دارند. این افراد از طعنه‌ها و آزارهای دنیا بی‌تاثیرند، و نمی‌توان آنان را به راحتی آزرده کرد. در این بیت، پیام اصلی این است که دل‌ها باید با حق همراه باشد تا از دغدغه‌ها و مشکلات دنیوی رها شوند.

زندگی بی‌عشق، سست و بی‌ثمر
پس دلت را بسته بر سودا مکن

شاعر به زندگی بدون عشق اشاره می‌کند که بی‌ثمر و سست است. در حقیقت، عشق به حقیقت است که زندگی را معنا می‌بخشد. در این بیت، دلهره‌های دنیوی و سوداهای فانی نباید مانع از دست‌یابی به عشق حقیقی شوند.

گر بخواهی مهر و نور سرمدی
دل تهی از عشق بی همتا مکن

در اینجا، شاعر به معنای مهر سرمدی اشاره دارد، که همان عشق الهی است. برای دستیابی به این مهر و نور، باید دل از هرگونه تهی بودن از عشق‌های زمینی پاک باشد. این مهر، بی‌همتا و خاص است.

عشق، نعمت بود از حق در کمال
هر که دارد عشق، دل تنها مکن

در این بیت، عشق به‌عنوان یک نعمت الهی توصیف می‌شود که از کمال حق می‌آید. هر کسی که این نعمت را دارد، باید آن را با تمام وجود بپذیرد و نگذارد که دل به تنهایی خالی بماند.

عشق را در جان و دل پیدا نما
خویش را وابسته بر دنیا مکن

در اینجا، شاعر توصیه می‌کند که عشق حقیقی باید در جان و دل انسان رشد کند. وابستگی به دنیا و مادیات مانع از شکوفایی عشق معنوی می‌شود. در حقیقت، باید دل به معنویت و عشق به حق داده شود.

چون گلِ خوشبوی در باغِ وصال
دل به خار و خس به هر صحرا مکن

شاعر عشق به حق را به گلی خوشبو در باغ وصال تشبیه می‌کند. اما نباید دل را به خار و خس، یعنی چیزهای بی‌ارزش و فانی، وابسته کرد. باید عشق به حقیقت را در دل پروراند و در مسیر آن قدم گذاشت.

دل ز زنجیر هوس آزاد کن
روح را محبوس در سودا مکن

در این بیت، هوس و سودا به عنوان زنجیرهایی برای روح انسان معرفی شده‌اند. دل باید از این زنجیرها رها شود تا بتواند به آزادی دست یابد و از سوداهای فانی رهایی یابد.

برگِ سبزِ عشق را بنشان به دل
دل چو دریا کن، ولی رسوا مکن

در اینجا، شاعر از برگ سبز عشق سخن می‌گوید که باید در دل کاشته شود. دل باید مانند دریا وسیع و پذیرنده باشد، اما در عین حال باید از رسوایی دوری کند. پذیرش عشق الهی باید در درون انسان باشد، بدون اینکه باعث افترا یا فساد شود.

گر به نور حق دلت روشن شود
چشم را سرگشته‌ی بینا مکن

در پایان، شاعر به نور حق اشاره می‌کند که دل را روشن می‌کند. پس از این روشنایی، نباید چشم یا دیدگاه انسان سرگشته و دچار انحراف شود. چشم باید از بینش الهی بهره‌مند باشد و در مسیری صحیح قدم بردارد.

حب دنیا را ز دل بیرون نما
خویش را در بند هر یغما مکن

در این بیت، شاعر محبت دنیا را به عنوان یک بند و زنجیر معرفی می‌کند که مانع رسیدن انسان به کمالات معنوی می‌شود. حب دنیا باعث می‌شود انسان در دنیای فانی گرفتار شود. شاعر توصیه می‌کند که این محبت دنیوی را از دل بیرون کنیم تا از این غصه‌ها و گرفتاری‌ها رهایی یابیم.

سینه را آرا به نور معرفت
دل به دام رنگ و بو پیدا مکن

شاعر در اینجا از نور معرفت سخن می‌گوید که باید به دل و سینه انسان روشنایی ببخشد. این نور معرفت در حقیقت همان فهم حقایق و آگاهی معنوی است که باید انسان را از دام رنگ و بو، یعنی از دلبستگی‌های ظاهری و مادی، رها کند. باید دل به عشق به حق و حقیقت متوجه شود.

راه حق را طی نما با عشق او
عمر خود را صرف هر بی‌جا مکن

شاعر در این بیت تأکید می‌کند که باید راه حق را با عشق به حق طی کرد. عشق به حق در اینجا به عنوان راهی برای رشد معنوی و دستیابی به کمال معرفی می‌شود. انسان نباید عمر خود را به صرف امور بی‌ارزش و فانی بگذراند.

چو مسافر باش، در دنیای پست
خانه‌ای از جور، در دل جا مکن

در این بیت، دنیا به عنوان دنیای پست و فانی معرفی می‌شود که انسان باید در آن مسافر باشد، نه خانه‌نشین. باید دل را از گرفتاری‌ها و ظلم‌های دنیوی پاک کند و در آن خانه‌ای از جور نساخت. انسان باید در دنیای فانی تنها مسافر باشد و به آن دل نبندد.

گر خدا را طالبی در هر نفس
جز به درگاهش دلِ شیدا مکن

در اینجا، شاعر از انسان‌هایی سخن می‌گوید که خدا را طالب هستند. چنین افرادی باید در هر لحظه از زندگی خود، دل شیدا و مشتاق به درگاه حق داشته باشند و در پی خشنودی خداوند باشند. نباید دل به هیچ چیزی جز حق بدهند.

جانِ خود را وقفِ یکتا حق نما
عمرِ خود بر پای هر کس پا مکن

شاعر در این بیت از انسان می‌خواهد که جان و عمر خود را وقف خداوند نماید. باید تمام نیات و اقدامات انسان در جهت خشنودی حق باشد و نباید عمر خود را صرف مقاصد دنیوی و بی‌ارزش کند.

چون گُلِ نرگس بمان در بندِ عشق
نفس خود آلوده‌ی دنیا مکن

شاعر در اینجا گُلِ نرگس را به عنوان نمادی از عشق و پاکی معرفی می‌کند. باید دل مانند گُل نرگس در بند عشق به حق بماند و از آلودگی‌های دنیوی به دور باشد. نفس نباید به دنیا و خواهش‌های آن آلوده شود.

در حریم کبریا نور است و عشق
خویش را محبوس در سفلا مکن

در این بیت، شاعر به حریم کبریا اشاره می‌کند که در آن نور و عشق حقیقی قرار دارند. انسان باید از گرفتاری‌ها و دلبستگی‌های دنیوی رها شود و خود را در سفلا، یعنی در پایین‌ترین مراحل دنیوی، محصور نکند.

گر ز جامِ وصل نوشیدی شراب
عشق را مشغولِ هر مینا مکن

این بیت به وصل حق و شراب وصل اشاره دارد. در وصل با حق، انسان شراب عشق می‌نوشد. شاعر توصیه می‌کند که نباید عشق حقیقی را در چیزهای غیر ضروری و بی‌ارزش (همچون مینا) مشغول کرد. عشق باید خالص و بی‌واسطه باشد.

گر رسیدی بر مراتب در وصال
دل‌سپاری بر هوای ما مکن

در اینجا، شاعر از رسیدن به مراتب وصال، یعنی وصل به حق سخن می‌گوید. وقتی که انسان به وصل حق دست یافت، نباید دل را به هوا و هوس‌های دنیوی بسپارد. باید همچنان وفادار و متعهد به حق بماند.

دل چو دریا کن ز بحرِ بیکران
رودِ جان را بسته بر دریا مکن

شاعر در این بیت به انسان توصیه می‌کند که دل خود را همچون دریا وسیع و بی‌کران بسازد. از آنجا که دریا نماد وسعت و عمق است، این فراخوان به انسان‌ها می‌گوید که دل باید از محدودیت‌ها و تنگناهای ظاهری رها باشد. رودِ جان باید به سوی دریای بیکران حقیقت و عشق الهی روان باشد و از گرفتاری‌های دنیا دور بماند. نباید رودِ جان در آب‌های تنگ و محدود به بیراهه کشیده شود.

گر وصالِ یار خواهی دم به دم
دل به غیر از کوی او مأوا مکن

در این بیت، شاعر به وصال یار (یعنی وصل به حقیقت و خداوند) اشاره دارد و می‌گوید که اگر انسان در پی وصل با خداوند است، باید در هر لحظه دل خود را تنها به خداوند اختصاص دهد. نباید دل را به غیر از کوی یار (محل وصال حق) بگذراند. در واقع، این بیت به ایمان و وفاداری به خدا اشاره دارد و می‌گوید که باید دل را به هیچ‌چیز جز خداوند نسپارد.

چون به باغ عشق بنشستی دمی
دل به گل‌های جهان پیدا مکن

شاعر در اینجا باغ عشق را به عنوان محیط معنوی که انسان در آن به وصال حق می‌رسد، معرفی می‌کند. وقتی انسان در این باغ معنوی نشسته است، نباید دل را به گل‌های دنیوی که نماد لذت‌ها و زیبایی‌های زودگذر دنیایی هستند، بدهد. در اینجا، گل‌ها نماد مظاهر فانی و لذت‌های دنیوی هستند که انسان باید از آن‌ها چشم‌پوشی کند و توجه خود را به عشق حقیقی معطوف کند.

چشم دل بگشا به روی یار و دوست
دل اسیرِ عشق این دنیا مکن

شاعر در این بیت تأکید می‌کند که چشم دل باید به روی یار باز شود، یعنی انسان باید از آگاهی و بینش معنوی برخوردار باشد تا به عشق الهی راه یابد. نباید دل را اسیر عشق دنیوی کرد، چرا که این عشق دنیوی فقط موقتی و فانی است و انسان را از عشق حقیقی دور می‌کند. در واقع، شاعر انسان را به کسب بینش معنوی و تمرکز بر عشق به خداوند فرا می‌خواند.

سوزِ دل گر در دلت بنشاند حق
سینه را خاموش بر سودا مکن

در این بیت، شاعر از سوز دل که به سبب عشق حقیقی به خدا به وجود می‌آید، سخن می‌گوید. این سوز دل که در دل انسان جا می‌گیرد، حاصل محبت و عشق الهی است. در این حال، باید سینه را خاموش نگه داشت و از سوداهای دنیوی (یعنی آرزوها و دغدغه‌های دنیایی) اجتناب کرد. در واقع، این توصیه به رهایی از دنیا و دلبستن به عشق خداوند است.

گر به شمعِ عشق حق پروانه‌ای
دل "رجالی" سر مه ی بینا مکن

شاعر در این بیت، خود را با نام "رجالی" (تخلص خود) وارد شعر کرده است. او اشاره دارد به شمع عشق حق که پروانه‌ای از دلِ آن می‌سازد. هرکس که در راه عشق به خدا گام بردارد، باید خود را همچون پروانه‌ای که به سوی شمع جذب می‌شود، بدانند. اما شاعر از دل رجالی می‌خواهد که سر مه‌ی بینا را دنبال نکند، یعنی از عشق حقیقی و بینش معنوی غافل نماند و به ظواهر دنیا نپردازد.

شرح:

این اشعار در قالب توصیه‌هایی روحانی و معنوی برای رشد و تعالی دل و جان انسان نوشته شده است. شاعر در این رباعی‌ها محبت به دنیا و گرفتاری‌های دنیوی را به عنوان موانعی در مسیر حقیقت معرفی می‌کند و انسان را دعوت می‌کند که دل خود را از این موانع پاک کند و به سمت عشق الهی و وصل به حقیقت حرکت کند.

۱.دل دریا: انسان باید دل خود را وسیع و آزاد کند تا در دریای بیکران عشق الهی غرق شود و از گرفتاری‌های دنیا دور بماند.

۲.وصال یار: رسیدن به عشق حقیقی و خداوند هدف اصلی انسان است و باید تنها دل به این وصال بسپارد.

۳.باغ عشق: به‌عنوان یک جایگاه معنوی و عرفانی است که در آن انسان باید دل خود را از دلبستگی به ظواهر دنیوی دور نگه دارد.

۴.چشم دل: به‌عنوان نماد آگاهی معنوی و دیدن حقیقت است که باید در این مسیر از آن بهره‌مند شویم.

۵.سوز دل: از تاثیرات عشق الهی است که در دل انسان ایجاد می‌شود، و باید از این سوز در جهت رهایی از دنیا استفاده کنیم.

در نهایت، شاعر تأکید دارد که باید دل خود را از سوداهای دنیوی پاک کرده و عشق به خداوند را در دل خود بکاریم تا به کمال برسیم.

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

  • ۰۳/۱۲/۱۸
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی