رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی

شرحی بر واژه عرفانی رنج فراق


رنج فراق
دوری ز تو روز و شب مرا ویران کرد
دل را به غم فراق، در طوفان کرد
گفتم که صبوری کنم، اما ای عشق
مستی دلم، بی سر و سامان کرد

 

باسمه تعالی

شرح شعر: "رنج فراق"

این شعر به عمق احساسات عاشقانه و رنج ناشی از فراق اشاره دارد و در چهار مصرع، به‌طور مؤثری وضعیت درونی شاعر را به تصویر می‌کشد. در ادامه، به تحلیل هر مصرع پرداخته‌ام:


  1. دوری ز تو روز و شب مرا ویران کرد

    • در این مصرع، شاعر از دوری معشوق سخن می‌گوید و این دوری را به‌عنوان عاملی ویران‌کننده در نظر می‌گیرد. ویران در اینجا نشانگر احساسات نابودکننده و تخریبی است که فراق ایجاد می‌کند. شاعر می‌گوید که از زمان جدایی، روزها و شب‌ها به یکسان برای او دردناک و ویرانگر شده‌اند.
  2. دل را به غم فراق، در طوفان کرد

    • در این مصرع، شاعر به نوعی به تصویرسازی احساسات خود می‌پردازد. غم فراق به‌عنوان طوفانی در درون دل شاعر ظاهر شده است. طوفان نمایانگر آشفتگی و درگیری‌های درونی ناشی از دوری معشوق است. اینجا، فراق به عنوان نیرویی قوی و پرخاشگر نشان داده شده که دل را در آشفته‌ترین وضعیت قرار می‌دهد.
  3. گفتم که صبوری کنم، اما ای عشق

    • در این قسمت، شاعر در تلاش است تا از عقل و صبر خود کمک بگیرد و به خود دلداری دهد. صبوری نشانگر تلاش شاعر برای مقابله با درد فراق است. اما پس از آن، با اضافه کردن اما ای عشق به خود اشاره می‌کند که عشق، همچنان در برابر همه‌ی تدابیر عقلانی او پیروز است و نمی‌گذارد که او بر درد خود فائق آید.
  4. مستی دلم، بی سر و سامان کرد

    • در این مصرع، شاعر به شدت تحت تأثیر احساسات خود قرار گرفته و مستی دلم نشان‌دهنده شور و هیجان ناشی از عشق است. این مستی باعث بی‌سامانی و آشفتگی در ذهن و دل او می‌شود. به‌طور کلی، مستی نماد عدم کنترل و تسلط بر عقل و احساسات است که در اثر عشق و فراق به وجود می‌آید. این مصرع نشان‌دهنده وضعیت آشفته و ناپایدار شاعر است که در اثر درد فراق از معشوق، دیگر هیچ‌چیز برایش سامان نمی‌یابد.

نتیجه‌گیری:

شعر رنج فراق در مجموع نمایانگر شدت درد و رنج ناشی از فراق معشوق است. شاعر از زبان احساسات خود می‌گوید و در مسیر صبوری و تحمل، شکست خورده است. مستی دل و طوفان در دل نشان‌دهنده آشفتگی و عدم تعادل درونی است که ناشی از فراق و جدایی است. این شعر یک تصویر دراماتیک و عاطفی از دلتنگی و بی‌قراری عشق را به زیبایی به مخاطب منتقل می‌کند.

رنج فراق در عرفان: حقیقت، معنا و جایگاه آن در سلوک روحانی

مفهوم "رنج فراق" در عرفان، یکی از بنیادی‌ترین اصول تجربه‌ی عرفانی است که به احساس درد، اندوه و اشتیاق سالک در دوری از معشوق حقیقی اشاره دارد. این معشوق معمولاً حقیقت الهی، ذات حق، یا وحدت وجودی است که انسان در آغاز آفرینش از آن جدا شده و اکنون در تمنای بازگشت به آن می‌سوزد.

۱. فراق به‌عنوان آغاز سلوک عرفانی

در عرفان اسلامی، جهان مادی و زندگی دنیوی به‌منزله‌ی نوعی غربت و هجران در نظر گرفته می‌شود. روح انسان که از عالم ملکوت و قرب الهی آمده، در این دنیا دچار نوعی دوری از اصل خویش شده است. این فراق همان چیزی است که باعث احساس غربت و بیگانگی در وجود سالک می‌شود و او را به جستجوی حقیقت و تقرب به خداوند وامی‌دارد.

مولانا در آغاز مثنوی معنوی، همین درد فراق را با تمثیل نی توصیف می‌کند:

"بشنو این نی چون شکایت می‌کند
از جدایی‌ها حکایت می‌کند"

نی که از نیستان جدا شده، همیشه ناله می‌کند و این ناله، نماد درد روحی انسان است که از اصل الهی خود دور افتاده است.

۲. فراق و اشتیاق: نیروی محرک در عرفان

رنج فراق، در نگاه عرفا، نه‌تنها یک درد بلکه نیروی محرکی برای سلوک و تلاش برای وصال است. اگر این درد نبود، سالک انگیزه‌ای برای حرکت به سمت حقیقت نداشت. در این مسیر، فراق به‌عنوان یک مرحله‌ی ضروری در تصفیه‌ی روحی و آماده‌سازی قلب برای وصال مطرح می‌شود.

عطار نیشابوری در منطق‌الطیر این مرحله را با داستان پرندگان و عبور از هفت وادی توصیف می‌کند. یکی از این وادی‌ها، وادی فقر و فراق است که در آن، سالک باید از هر چیزی که او را از معشوق بازمی‌دارد، بگذرد و به تهی‌دستی مطلق در برابر حقیقت الهی برسد.

۳. فراق و مفهوم فنا

در عرفان، دو نوع فراق مطرح است:

  1. فراق ظاهری: دوری جسمانی از معشوق یا ولی خدا.
  2. فراق باطنی: دوری روحی و معنوی از حقیقت الهی.

فراق باطنی دردناک‌ترین نوع فراق است، زیرا روح سالک، خود را از اصل خویش جدا می‌بیند. اما همین درد، مقدمه‌ی فنا و وصال است. سالک در نهایت درمی‌یابد که فراق نیز توهمی بیش نیست، زیرا حقیقت همیشه حاضر بوده و تنها پرده‌های وهم، او را از درک آن بازداشته است.

حافظ می‌گوید:
"فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی"

یعنی درک حقیقت باعث می‌شود که سالک حتی از مفهوم فراق و وصال نیز بگذرد و فقط به رضای معشوق توجه کند.

۴. فراق در اشعار عرفانی

عرفا همواره فراق را با تصاویر آتش، خون، زخم، بی‌قراری، و گریه توصیف کرده‌اند.

مولانا می‌گوید:
"هر نفس آواز عشق می‌رسد از چپ و راست
ما به فلک می‌رویم عزم تماشا که راست؟"

در این بیت، حرکت به سوی وصال نشان می‌دهد که فراق موقتی است و در نهایت، سالک به محبوب می‌رسد.

سعدی نیز می‌گوید:
"بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران"

این بیت، شدت رنج فراق را نشان می‌دهد که حتی سنگ را به ناله وامی‌دارد.

۵. پایان فراق: وصال حقیقی

سالک پس از عبور از رنج فراق، سرانجام به وصال حقیقی می‌رسد. اما وصال در عرفان، لزوماً به معنای پایان درد نیست، بلکه تحولی در نگاه سالک است. او درمی‌یابد که همیشه در حضور معشوق بوده، اما غفلت و حجاب‌ها او را در توهم فراق نگه داشته بودند.

مولانا در این باره می‌گوید:
"چون ز خود رفتم مرا خود دیدن او ممکن است
چون نماند از من نشان، او ماند و من حیران شدم"

یعنی وقتی خودیت و منیت سالک از میان برود، وصال رخ می‌دهد و او درمی‌یابد که از ابتدا فراق تنها یک وهم بوده است.

نتیجه‌گیری

رنج فراق در عرفان، یک مرحله‌ی ضروری برای تکامل روحانی است. این درد، هم آزمون است و هم محرک؛ هم آتش است و هم نور. سالک با تحمل این رنج، آماده‌ی فنا در حق و رسیدن به وصال الهی می‌شود. در نهایت، او درمی‌یابد که فراق و وصال، هردو تجلیاتی از حقیقت واحد هستند و آنچه که در طلبش بوده، از ابتدا در درونش حضور داشته است.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

  • ۰۳/۱۱/۱۲
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی