مقام فنا فی الله
از خویش گذشتم، ره جانان دادند
در محفل عشق، نور یزدان دادند
چون خواجهی این سرا، خدای احد است
در کوی فنا، اوج ایمان دادند
باسمه تعالی
مقام فنا فی الله
این شعر مفهومی عمیق و عرفانی دارد که به طور خاص به فنا فی الله اشاره دارد. فنا فی الله به معنای محو شدن انسان در ذات الهی و از خودگذشتگی در برابر خداوند است. در ادامه، به شرح هر مصرع از این شعر خواهیم پرداخت:
مصرع اول:
«از خویش گذشتم، ره جانان دادند»
در این مصرع، شاعر از یک تجربه عرفانی و دینی سخن میگوید. «از خویش گذشتم» به معنای فانی شدن از خود و دل بریدن از هوی و هوسهای فردی است. در عرفان اسلامی، این گذشتن از خود (یعنی کنار گذاشتن نفس و خودپرستی) یکی از مراحل مهم برای رسیدن به حقیقت است. سپس، شاعر از «ره جانان» سخن میگوید که به معنای راه معشوق الهی، یعنی خداوند، است. در حقیقت، وقتی انسان از خود میگذرد و به خداوند میپیوندد، خداوند مسیر حقیقی را به او نشان میدهد. این اشاره به هدایت الهی است که در عرفان به آن «رشد روحانی» یا «انطباق با مشیت الهی» میگویند.
مصرع دوم:
«در محفل عشق، نور یزدان دادند»
در این مصرع، شاعر اشاره میکند که در «محفل عشق» (که به معنای جمع معشوق و محبوب است، در اینجا منظور خداوند است)، از نور الهی یا «نور یزدان» بهرهمند شده است. در عرفان اسلامی، «نور» نماد آگاهی، حقیقت، و تجلیات خداوند است. هنگامی که انسان در مسیر عشق الهی قرار میگیرد، به این نور معنوی دست مییابد. «محفل عشق» اشاره به حالتی است که فرد در آن در انس با خداوند است و در آغوش محبت الهی قرار میگیرد. در این شرایط، انسان به نوعی آگاهی معنوی و الهی دست مییابد که فقط در جوار خداوند امکانپذیر است.
مصرع سوم:
«چون خواجهی این سرا، خدای احد است»
در این مصرع، شاعر به حقیقت توحیدی اشاره میکند. «خواجهی این سرا» به معنای صاحب و حاکم این جهان است. در تصوف و عرفان اسلامی، جهان به منزلهی خانهای است که خداوند «خواجه» آن است. وقتی شاعر میگوید «خدای احد است»، اشاره به یگانگی و یکتایی خداوند دارد. خداوند «احد» یعنی یگانه و بیهمتا است. این مصرع به نوعی مفهوم توحید و سلطنت مطلق خداوند بر همهی جهانها را بیان میکند. «احد» در اینجا نشان میدهد که خداوند نه تنها واحد است، بلکه بیهمتا و بینیاز از هر چیزی است.
مصرع چهارم:
«در کوی فنا، اوج ایمان دادند»
در این مصرع، شاعر به مقام فنا اشاره میکند که در آن انسان خود را از دست میدهد و در حقیقت الهی محو میشود. «کوی فنا» به معنای مسیری است که انسان در آن از خود میگذرد و به حقیقت الهی میرسد. در حقیقت، «فنا» به معنای نابودی یا از بین رفتن «خود» است تا تنها خداوند باقی بماند. وقتی انسان به مقام فنا میرسد، درواقع به اوج ایمان و حقیقت الهی دست مییابد. اینجا ایمان به خداوند، به حقیقتی عمیق و ناب تبدیل میشود. ایمان در این مقام به مرزهایی فراتر از عقل و درک معمولی انسان میرسد. «اوج ایمان» به معنای رسیدن به بالاترین سطح از ارتباط معنوی و روحانی با خداوند است.
جمعبندی:
این شعر به زیبایی مفاهیم عرفانی مانند فنا فی الله و توحید را بیان میکند. در این شعر، شاعر مسیری را از گذشتن از خود و رسیدن به حقیقت الهی ترسیم کرده است. او از تجلیات نور الهی در «محفل عشق»، سلطنت خداوند بر این جهان و رسیدن به اوج ایمان در مقام فنا سخن میگوید.
- مصرع اول از گذشتن از خود و هدایت الهی سخن میگوید.
- مصرع دوم به تجلی نور الهی در محفل عشق اشاره میکند.
- مصرع سوم به سلطنت و یگانگی خداوند در این عالم اشاره دارد.
- مصرع چهارم رسیدن به اوج ایمان در مسیر فنا و از خودگذشتگی را توصیف میکند.
این شعر یک سفر روحانی است که انسان را از عالم ماده و خودخواهی به عالم معنوی و قرب الهی هدایت میکند.
مقام فنا فی الله در عرفان
فنا فی الله یکی از عالیترین و پیچیدهترین مفاهیم عرفان اسلامی است که نشاندهندهی سلوک و تعالی روحی یک سالک در مسیر حق است. در این مقام، عارف از تمام وابستگیهای نفسانی و تعلقات دنیوی رها شده و در ذات الهی محو میشود، بهگونهای که دیگر هیچ چیز را جز خدا نمیبیند. فنا، نقطهی اوج تجربهی عرفانی است که در آن، سالک وجود خود را در برابر وجود مطلق الهی محو میسازد.
معنای فنا فی الله
واژهی "فنا" در لغت به معنای نابودی و محو شدن است، اما در اصطلاح عرفانی، نابودی وجود مادی و فردی انسان در برابر حقیقت الهی است. در این مرحله، انسان از "من" و خودبینی خالی شده و تنها اراده و مشیت خداوند را در همه چیز مشاهده میکند.
ابوسعید ابوالخیر دربارهی فنا میگوید:
"فنا آن است که تو از میان برخیزی و خدا به جای تو بنشیند."
یعنی فرد دیگر هیچ ارادهای از خود ندارد و تمام حرکات و سکنات او تابع ارادهی الهی میشود.
مراحل فنا فی الله
فنا فی الله معمولاً دارای چندین مرحله است که هر عارف و سالک با گذر از این مراحل، به تکامل و حقیقت نزدیکتر میشود:
1. فنا از نفس (فنا عن النفس)
در این مرحله، فرد از تمام خواستههای نفسانی و شهوانی دست میکشد و از هرگونه خودخواهی، غرور، حسادت و صفات ناپسند دور میشود. این مرحله، همان تزکیهی نفس و ریاضتهای روحی است که در تصوف بسیار بر آن تأکید شده است.
2. فنا از خلق (فنا عن الخلق)
در این مقام، سالک دیگر به مخلوقات اعتنا نمیکند و از توجه به تعریف یا سرزنش مردم آزاد میشود. نه از ستایش مردم خوشحال میشود و نه از مذمت آنها اندوهگین. او تنها خدا را میبیند و به مخلوقات بهعنوان تجلیات الهی نگاه میکند.
مولانا جلالالدین رومی در این باره میگوید:
"زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه شدم؟
گوش بنه، و هیچ مگو، چون که نپرسند ز تو!"
3. فنا از اراده (فنا عن الإراده)
در این مرحله، سالک هیچ ارادهای برای خود قائل نیست و تمامی اعمال و نیات او تنها در راستای خواست الهی قرار میگیرد. یعنی او دیگر هیچ چیز را از خود نمیخواهد، بلکه تسلیم مطلق ارادهی الهی میشود.
شیخ محمود شبستری در "گلشن راز" میفرماید:
"ز هستی تا توانی نیست شو نیست
چو نیستی، همه هستی تو را هست"
4. فنا از هستی (فنا عن الوجود)
این آخرین و والاترین مقام فنا است، جایی که سالک کاملاً در ذات الهی محو میشود و دیگر حتی وجود خود را حس نمیکند. در این مقام، تنها خداوند باقی میماند و عارف دیگر "خود" را نمیبیند. این مرحلهای است که برخی از عرفا از آن به عنوان "وحدت وجود" یاد میکنند، یعنی یکی شدن با حقیقت مطلق.
بایزید بسطامی در این باره میگوید:
"سبحانی، ما اعظم شانی!"
(منزه است من، چه مقام والایی دارم!)
که در ظاهر ممکن است کفرآمیز به نظر برسد، اما در واقع، این کلام از زبان "بایزید" نبوده، بلکه در او چیزی باقی نمانده و تنها حقیقت الهی در او سخن میگوید.
پس از فنا: مقام بقا بالله
پس از آنکه سالک به فنا میرسد، مقام بقا بالله آغاز میشود. در این مقام، فرد بار دیگر به جهان بازمیگردد، اما دیگر هیچ چیز را از روی خودخواهی انجام نمیدهد، بلکه تمامی اعمال او مطابق اراده و رضای خداوند است. عارف در این مرحله، نه تنها از دنیا کنارهگیری نمیکند، بلکه به راهنمایی مردم میپردازد و آنها را به سوی حق هدایت میکند.
جنید بغدادی در اینباره میگوید:
"بزرگترین مقام عرفانی آن است که انسان میان مردم باشد، اما دلش با خدا باشد."
فنا فی الله در نگاه عرفا
بسیاری از عرفای بزرگ دربارهی فنا سخن گفتهاند و هرکدام از زاویهای آن را توضیح دادهاند:
1. مولانا جلالالدین رومی
مولانا فنا را همان عشق حقیقی میداند و معتقد است که تا وقتی "من" باقی است، سالک به حقیقت نمیرسد:
"این نفس جانسوز ما را دود کرد
عشق آمد، فانیام در خود نکرد"
2. حلاج و مقام فنا
منصور حلاج، عارف شهیر قرن سوم، در حالت فنا گفت:
"انا الحق!" (من خدا هستم)
که به همین دلیل، او را به کفر متهم کرده و به دار آویختند. در حقیقت، این جمله نشاندهندهی محو شدن او در ذات الهی بود، نه ادعای خدایی.
3. شیخ محیالدین ابن عربی
ابن عربی، بزرگترین نظریهپرداز وحدت وجود، فنا را به معنای رسیدن به حقیقت الهی میداند و میگوید:
"فنا آن است که خدا را ببینی، نه خود را."
نتیجهگیری
فنا فی الله یکی از عمیقترین و عالیترین مراحل سلوک عرفانی است که در آن، انسان از خودی و خودبینی تهی شده و تنها به حقیقت الهی متصل میشود. فنا به معنای نابودی جسم یا ترک دنیا نیست، بلکه نوعی از خودگذشتگی و رسیدن به آگاهی مطلق است. پس از فنا، مقام بقا بالله حاصل میشود که در آن، سالک به زندگی بازمیگردد، اما دیگر نه از روی نفس، بلکه از روی عشق و ارادهی الهی عمل میکند.
این مقام، هدف نهایی سیر و سلوک عرفانی است و تنها کسانی که از تمام قیود نفسانی و مادی آزاد شدهاند، میتوانند به آن دست یابند.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۰۹