اشعار خدا شناسی
بخش اول
مصرع های کوتاه
....
۱۲۸۷.نعمت
الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم راز و اسراری ز خلقت
ندارم جز خدا ، یار و پناهی
زبانی ده که گویم شکر نعمت
۱۲۷۱.اذان
سزاوار ستایش ، در جهان هوست
اذان در گوش فرزندت چه نیکوست
نمازش خوانده گردد ، در نهایت
بقا مختص ذات حق بود دوست
۱۲۶۶.دلبر
الهی گشته ام مسرور و سر مست
روم در گوشه ی تنها و بن بست
کنم با حق تعالی گفتگویی
دوای درد بی درمان خدا هست
ناله
ندارم شکوه و آه و گلایه
ندارم غصه و اندوه و ناله
خدا داده به ما انواع نعمت
چرا شاکی ز دوران و زمانه
۱۲۶۷.طریقت
الهی به لطفت ، جهان آفرین
هدایت نما ، خلق را از حزین
مرا در دو عالم طریقت نما
خداوند عالم ، خدای امین
۱۲۵۵.احسان
الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند ، یاران تو
نما لطف بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو
۱۲۵۶.علم
الهی بده ، بنده را ، علم و دین
تحمل کنم ، بی وفایی ز کین
کنم بندگی و اطاعت ز رب
شناسم خداوند جان آفرین
۱۲۵۷.جنت
الهی تویی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم غرق در لطف و احسان تو
تمنای من ، جنت است ارمغان
۱۲۵۲.توشه
کار انسان در دو جا یکسان بود
کودکی و پیریش همسان بود
خوش بر آن انسان با تقوا کریم
توشه ای دارد ، که آن احسان بود
۱۲۵۳.فرخنده
الهی به آه اسیران و درماندگان
یتیمان و پیران و جنبندگان
عطا کن دلی شاد و فرخنده را
نما لطف خود بیش بر بندگان
۱۲۵۱.گمراهی
الهی به خون شهیدان قسم
تو لطفی عطا کن ، برین نفس هم
نما راه تقوا و دین ، بندگی
نگردند گمره در این پیچ و خم
۲۱۴۹.ظرف
الهی به آه و به اشک یتیم
عطا کن تو ظرفی وسیع و عظیم
بریزی در آن نور ایمان و صبر
کنم بندگی بر خدای علیم
۲۱۴۴.راه یزدان
سیر حق ، دارد مسیری دلربا
با قبول دین و ایمان بر خدا
گر یقین پیدا شود در معرفت
راه یزدان با غریبان ، دان جدا
۱۲۳۶.حافظ
ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما ز هر خطا گشت
زهد است تو را صفای باطن
شادی و لقای بینوا گشت
۱۲۱۸.شب
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﺐ
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﺠﻮ ﻳﻢ ﯾﺎﺭ ﻭ ﺭب
ﺭﻫﮕﺸﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ کبیر
در گرفتاری و درگیری صعب
۱۲۱۹.اخلاق
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ خلق ﺍﻭﻟﯿﺎ
ﺣﻠﻢ ﺯﻳﻨﺐ ، ﺻﺒﺮ اﯾﻮﺏ ﻭ ﺭﺿﺎ
ﻋﻔﻮ ﺑﻨﻤﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ما گرفتاریم ، محتاج عطا
۱۲۲۰.مشی اولیا
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﻣﺸﯽ ﺍﻭﻟﯿﺎ
ﺭﺳﻢ ﻭ ﺁﯾﯿﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﺍﻧﺒﯿﺎ
ﺻﺪﻕ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﺧﻠﻮﺹ ﻭ بندگی
همره پاکی نفس و هم لقا
۱۲۱۱.راه
ایﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯼ ، ﺭﺍﻩ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺑﺪﻩ
ﺩﺭ ﺭﻩ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﺧﻮﯾﺶ ، ﺟﺎﻩ ﻧﺸﺎﻧﻢ ﺑﺪﻩ
گرچه ﺗﻮ ﮔﻔﺘﯽ ﺑﯿﺎ ، ﺁﻣﺪﻧﻢ ﺳﻬﻞ ﻧﯿﺴﺖ
ﺟﺰ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﺴﯽ ، گاه نشانم بده
۱۲۰۲.اجل
از ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺗﻮﻓﻴﻖ ﻋﻤﻞ
در ره ﯾﺰﺩﺍﻥ و ﻗﺮﺍﻥ، ﺍﺯ ازل
ﺻﺪﻕ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﺧﻠﻮﺹ ﻭ بندگی
دستمان خالیست ، گرآ ید اجل
۱۲۰۳.توفیق
ﺍﺯﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺑﻨﺪﮔﯽ
خدمتی بر مردمان در زندگی
ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺳﺘﻢ
ﻧﯽ ﮐﻪ ﻋﺼﯿﺎﻥ ﻭ ﺧﻼﻑ ﻭ هرزگی
۱۲۰۴.مانگاری
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺗﻮﻓﯿﻖ ﺍﺛﺮ
ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﭘﺎ ﯾﻨﺪﻩ گردد ﺩﺭ ﻧﻈﺮ
علم ﻭ ﺗﻘﻮﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ عافیت
موجب رشد است و ماند چون گهر
...
شوکت.
هر عزت و شوکتی خدایی است
از پرتوی نور و ماسوایی است
از یاری حق مباش غافل
دارائی ما ز حق گدایی است
۱۱۸۰.عزت
این عزت و شوکتی که خوانی
از پرتوی نور حق بدانی
از یاری حق مباش غافل
گر نه که ضعیف و ناتوانی
۱۱۶۸.توکل
اگر داری توعقل و علم و دانش
اگر داری تو صبر و حلم و بینش
چرا بی تاب و نا آرام هستی
توکل کن تو در انواع کوشش
۱۱۶۹.رهایی
الهی به اشک فقیر و یتیم
ببخشا گنه ، ای خدا ی حکیم
رهایی عطا کن ، بر این نفس تنگ
خدای عظیم و کریم و رحیم
۱۱۷۰.پناه
الهی به آه یتیمان نما
مرا بندگی و خلوص و صفا
ندارم پناهی بجز حق همی
عطا کن صفای دل و جان مرا
۱۱۷۵. غم مخور
غم مخور ، ناله مکن ، راز مگو
جز خدا ، دلبر و دلدار مجو
اکثرا غرق خود و امیال اند
ره حق جو ، و مرو در هر سو
۱۱۶۲.شعور
دانی که چرا خدا تو را داده شعور؟
من معتقدم برای رشد است و عبور
تا روح و روان شود مهیا همه حال
حق داده تو را عقل و خرد بهر امور
۱۱۳۶.شناخت
گر نیست تو را شناخت ، از بود خدا
گر نیست تو را شناخت از جود خدا
قدری به جهان بنگر ، قدری به بشر
تا جلوه ی حق بینی ، هم زود خدا
۱۱۳۶.امید
تا چند اسیر هوس و میل و هوا
تا چند گرفتار خود و مال و سرا
برخیز و دمی به سوی حق کن پرواز
تا کی به امید همه ای ، غیر خدا
۱۱۴۰.اهل قلم
گر اهل سلوکی و نیایش با هو
بسیار مخور ، فاش مکن ، اندک گو
با اهل خرد ، اهل قلم ، هم ره شو
تا فکر و عمل ، جهت بگیرد ، هم سو
۱۱۴۱.صعود
ناز هستی در وجود زن بود
عالم هستی ، به بود زن بود
هدیه ی الله بر مردان زن است
رشد انسان در صعود زن بود
۱۰۱۱ذکر یارب
هر که آرد بر زبان نام خدا
ذکر یا رب یا رب بی انتها
می کند تاثیر بر روح و روان
در ریاضت در عبادت در دعا
۱۰۱۲.روح
خدای جان و هوش ما
روح تو در خروش ما
بندگی و توان ما
باعث جنب و جوش ما
۱۰۱۳.تکیه
هر کی به فکر خویشه
هیچ کس خدا نمیشه
تکیه مکن به اغیار
حضور حق همیشه
۱۰۱۴.دار
نفس پلید و خوار من
باعث کبر و نار من
می بردم به هر طرف
عامل شر و دار من
۱۰۱۵.همدم
امید من خدای من
همدم در خفای من
لطف خودت عطا نما
یاور بی ریا ی من
۱۰۱۶.منجی
منجی و رهنما تویی
محرم و جان فزا تویی
روح تو در خروش ما
قدرت ماورا تویی
۱۰۱۷.حافظ
مامن بینوا تویی
حافظ جان ما تویی
باعث جنب و جوش ما
محرم و جان فزا تویی
۱۰۱۸.دیدار
شادی من ، جمال تو
دیدن بی مثال تو
خالق هستی و جهان
مستی من ، وصال تو
۱۰۱۹خداوند
خدای ما ، تا نداره
تو هر دلی جا نداره
در این دل و هوای من
خدای جان ها نداره
۱۰۲۰.خالق
وصف خدا گفتنی نیست
دیدنی و بافتنی نیست
خالق هر چیز خداست
همچو بشر رفتنی نیست
۹۹۲.پرستش
آن خدایی که پرستیم کجاست
او بود ظاهر و پنهان از ماست
او بزرگ است و امید من و توست
خلق را هادی و خود نا پیداست
۹۹۳. وصف حق
وصف حق را مشنو از هر ناکسی
دان تجلی گشته در مهر و خوشی
وصف او بی حد بود بی انتهاست
کی بشر قادر به توصیفش بسی
۹۸۳.ذکر حق
ذکر حق را از زبان انبیا باید شنید
درک آنرا با بیان او لیا باید چشید
فهم و تفسیر حقایق مشکل است
با معلم می توان بر مقصد و منزل رسید
۹۹۶.توصیف
عاجزم از وصف حق ، دانی چرا
چونکه حق بی حد بود ، بی انتها
با تعقل ، کی توان معبود یافت
ذهن ما قاصر ز توصیف خدا
۹۸۶.رباعی
رجالی با رباعی کرده آغاز
نوین فصلی ز اشعار روان ساز
خدایا هر زمانی یاریش کن
شود شعرش به دنیا سایه انداز
۹۸۹.زبان
زبان خدا ، چون زبان علی است
کلام خدا ، با محمد بسی است
بیان خدا ، وحی پیغمبر است
پیام خدا ، در کلام نبی است
۹۸۸.عالم
قلم زد به عالم ، چو صدها نگین
جهانی بپا کرد ، کامل ترین
خداوند هستی ، خداوند جان
هزار آفرین ، بر جهان آفرین
.توحید
چون که خود گفتی به سوی من بیا
هر کجا باشی بیایم ای خدا
گرچه راهت روشن است بر خالصان
اذن تو خواهم امید و رهنما
ای خدای بی نیاز و چاره ساز
مرکب معراح من باشد نماز
چون مسافر سوی کوی دلبرم
من گنه کارم عطا بنما جواز
همچو مرغی در میان آسمان
بل ببینم جلوه ای از آن جهان
یا بجویم روی ماهت در لقا
زانکه باشی دلربا و دلستان
آرزو دارم که گردم یک نفس
لحظه ای آزاد از بند قفس
تا ببینم نور ذات ایزدی
خالق یکتا تویی ای دادرس
هادی این ره مرا پیغمبر است
کاو مراد و مقتدا و رهبر است
چون چراغی راه را روشن کند
او امین و مرشد و هم داور است
اندر این ره پستی و بالا بود
کی رسد هر کس که بی تقوا بود
من خطا کار و گنه کار و فقیر
هر که با یزدان بود والا بود
چون قیامت گشت و هنگام حساب
روز فصل آید شود گاه جواب
خود تو می بخشی گناهان مرا
نامه ام خالی بود از هر ثواب
من به امید تو این ره آمدم
در پی فضل تو آگه آمدم
لیک در پیشت کنون شرمنده ام
سوی یکتا گوهر و شه آمدم
من که دانم کرده ام با خود جفا
شرمسارم در حضورت ای خدا
تو عظیمی و کریمی و رحیم
خود تو می بخشی جفاها هم خطا
این مسافر کی به مقصد می رسد
تا دمی کاو دل بر این دنیا نهد
زرق و برق این جهان مانع شده
ای خدای واحد و یکتا احد
توحید(۱)
چون که خود گفتی به سوی من بیا
هر کجا باشی بیایم ای خدا
گرچه راهت روشن است بر خالصان
اذن تو خواهم امید و رهنما
توحید(۲)
ای خدای بی نیاز و چاره ساز
مرکب معراح من باشد نماز
چون مسافر سوی کوی دلبرم
من گنه کارم عطا بنما جواز
توحید(۳)
همچو مرغی در میان آسمان
بل ببینم جلوه ای از آن جهان
یا بجویم روی ماهت در لقا
زانکه باشی دلربا و دلستان
توحید(۴)
آرزو دارم که گردم یک نفس
لحظه ای آزاد از بند قفس
تا ببینم نور ذات ایزدی
خالق یکتا تویی ای دادرس
توحید(۵)
هادی این ره مرا پیغمبر است
کاو مراد و مقتدا و رهبر است
چون چراغی راه را روشن کند
او امین و مرشد و هم داور است
توحید(۶)
اندر این ره پستی و بالا بود
کی رسد هر کس که بی تقوا بود
من خطا کار و گنه کار و فقیر
هر که با یزدان بود والا بود
توحید(۷)
چون قیامت گشت و هنگام حساب
روز فصل آید شود گاه جواب
خود تو می بخشی گناهان مرا
نامه ام خالی بود از هر ثواب
توحید(۸)
من به امید تو این ره آمدم
در پی فضل تو آگه آمدم
لیک در پیشت کنون شرمنده ام
سوی یکتا گوهر و شه آمدم
توحید(۹)
من که دانم کرده ام با خود جفا
شرمسارم در حضورت ای خدا
تو عظیمی و کریمی و رحیم
خود تو می بخشی جفاها هم خطا
توحید(۱۰)
این مسافر کی به مقصد می رسد
تا دمی کاو دل بر این دنیا نهد
زرق و برق این جهان مانع شده
ای خدای واحد و یکتا احد
۹۱۰.حضرت مهدی
تا به کی خونابه ریزم همچو ابر
از غمت لبریز گشته جام صبر
شعر هجرت را سرودن ای امام
تا به کی مردم دچار ظلم و جبر
۹۰۸.موعود
ای ز رویت شمس رخشان منفعل
وز رخت شمع شبستان مشتعل
جان فدایت ، ره گشای شیعیان
کی رسد موعود و کاری مفتعل
۹۰۲.تولد
به دنیا دیده بگشاید ولایی
درون کعبه با اذن خدایی
دل هر شیعه را مسرور گرداند
وجود پاک و زیبای عطایی
۹۰۱.آیات الهی
خدایا مصطفی گوید سخن چند
برای مردم و اصحاب در بند
کلام وحی و قرآن را محمد
کتاب دین و آیات خداوند
۹۰۰.کلام حق
کتاب عشق و تقوا سوی سبحان
بود هر آیه اش نوری ز رحمان
کلام حق بود عالیترین ذکر
ستون محکم ایمان و عرفان
۸۹۴.مقصود
ای خدا ، ای خالق و معبود ما
ای امید و یاور و مقصود ما
کل عالم ، دم به دم ، تسبیح تو
ای صفا بخش دل و محمود ما
۸۹۳.فضل
از خدا خواهیم ، فضل و معرفت
علم و تقوا ، حسن خلق و مغفرت
حق بود رحمان و غفار و علیم
می دهد ما را مقام و منزلت
۸۹۲.عصیان
از خدا خواهیم روح بندگی
صدق گفتار و خلوص و سادگی
حلم زینب ، صبر ایوب و رضا
ترک هر عصیان و هر آلودگی
۸۸۵.رهایی
جان رها شد ، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان ، گشت مست
هر چه بینی جملگی آیات اوست
جلوه ی حق کی ببیند خود پرست
۸۸۸.صراط مستقیم
از مسیر حق جدا گشتن خطاست
خاطیان را عاقبت رنج و بلاست
همره روز جزا ، افعال توست
سر نوست سرکشان ، شوم و جزاست
۸۸۹.کسب معرفت
ای که شهادت بود ، راه گشای امور
نفس کند مردمان ، دور ز ایمان و نور
راه رسیدن به حق ، تزکیه ی جان و دل
رشد بنی آدم است ، کسب کمال و شعور
۸۹۰.نور حق
از نبی تا حضرت صاحب زمان
جملگی هستند چون نور جنان
شد تجلی نور یزدان در امام
نور قرآن و ولایت شد عیان
..
۸۴۵.ریاضت
هر که نفس خویش را سرکوب کرد
خویشتن را در جنان محبوب کرد
با ریاضت بر خود و امیال خویش
عشق حق را در دلش مجذوب کرد
۸۴۶.به نام خدا
به نام خداوند روزی رسان
دهد رزق ما هر زمان و مکان
توکل بر او هست ما را کمال
که نامش بود ورد پیر و جوان
۸۴۷.سر آغاز
به نام خداوند روح و روان
خداوند جان و خدای جهان
نباشد جز او لایق این ندا
سر آغاز هر کار در هر زمان
...
۸۱۱.پناه
ای امید عارف و پیر و فقیر
دستگیر سائل و شاه و وزیر
در پناه تو همه آسوده اند
چونکه هستی حافظ خرد و کبیر
۸۱۲.تجلی حق
ای پناه بی پناهان در عقاب
حافظ یو نس تو بودی قعر آب
شد تجلی قدرتت بر کوه طور
قصر قارون گشت ویران و خراب
۸۱۳.حی دانا
اگر کردی توکل بر خدایت
بداری عاقبت از حق رضایت
سپردی کار خود بر حی دانا
خدا باشد کفیل و با درایت
۸۱۴.پاکی نفس
تعالی بشر اندر خضوع است
علاج واقعه قبل از وقوع است
عروج آدمی در پاکی نفس
به تسبیح خداوند و خشوع است
۸۱۵.سقوط
الهی عیب و عذر ما کثیر است
عبودیت علاج بی نظیر است
خدایا بخششی بنما ز رافت
سقوطم از گناهان کبیر است
۸۱۶.نور ایمان
الهی چشمه ای از نور ایمان
عطا بنما ز مهر و لطف و احسان
الهی دست ما گیر از خطایا
پشیمانم ز لغزشها فراوان
۸۱۷.خطر
الهی لحظه ای بر ما نظر کن
امید نفس دون را بی اثر کن
مصون بنما مرا از هر رذالت
مرا دور از بلا و هر خطر کن
۸۱۸.فیض
خوشا آنکس که از فیض الهی
ندارد چشم و امیدی به واهی
گزیده در جهان یاران والا
فقط با یاد حق مامن ز چاهی
۷۸۱.عفو
ما خطا کار و تو باشی ستار
ما گنه کار و تو باشی غفار
ای خدا عفو نما ، جرم و خطا
ما ضعیفیم و تو باشی قهار
۷۸۲.مدد
ای که هستی همه چیز و ما هیچ
ما گرفتار رهی پیچا پیچ
می کنم ناله و خواهم مددی
جسم مانع بود و هم پاپیچ
۷۲۷.گلستان
سر آغاز هر کار ، با ذکر هو
نبی را کند حفظ ، در نار او
تجلی کند حق تعالی عیان
گلستان شود ، آتش آن عدو
۷۲۹.جایگاه
گر خریدار دل و جانت خداست
جایگاهت در جوار اولیاست
می برد هفتاد و دو یاران خود
جای آنها بر سریر کبریاست
۷۰۶.وصف خدا
چه خوش گفت وصف خدا را علی
وجودش بود ظاهر و هم خفی
بود برترین و بود نزد ما
خدای عظیم وخدای جلی
۷۰۱.ظلم
ظلم بر جان ، می کند قلبت سیاه
بر بدن ظلمی شود ، جسمت تباه
روح تو خواهان حق هر آن و دم
حق ببیند ، هر خطا و اشتباه
۷۰۲.شکر نعمت
الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم راز و اسراری ز خلقت
نباشد جز خدا ، باقی به عالم
زبانی ده که گویم شکر نعمت
۷۰۳.یوسف
ناجی یوسف تویی در قعر چاه
حکمت و شوکت دهی با عز و جاه
تو خدایی می کنی و ما گرفتار هوا
مى شود یوسف عزیز مصر و شاه
۶۶۹.نوای دل
مشنو از نی چون ، روایت می کند
بشنو از جان ، چون صدایت می کند
مشنو از نی ، نی صدای بینواست
بشنو از حق ، چون عنایت می کند
۶۶۴.اسم اعظم
هفتاد و سه حرف ، اسم اعظم باشد
هفتاد و دو حرف ، شخص خاتم داند
هفتاد و دو مخلص و شهید و یاور
فررند علی و نور عالم باشند
۶۶۵.وحی
قرآن شده نازل ، به زبان عربی
تا فهم شود ، ذکر خدا در اثری
نازل شده در شان و نه در اصل وجود
با وحی سخن گفته خدا ، با بشری
۶۶۳.هستی
خدا خالق شمس و ماه و جهان
خدا صاحب عرش و فرش خزان
دهد روزی بندگان را همی
خدا باعث هستی و انس و جان
۶۵۸.نور حق
نفس دون را روز شب سرکوب کن
سینه را خلوتگه محبوب کن
نفس را در بند و دل آزاد کن
نور حق را در دلت مجذوب کن
۶۵۶.جهان آفرین
قلم زد به عالم ، چو صدها نگین
جهانی بپا کرد ، کامل ترین
خداوند هستی ، خداوند جان
هزار آفرین ، بر جهان آفرین
۶۶۰.لغزش
دانی که خدا ولی ما در دو سرا
دانی که بود امید ما در همه جا
حق حاضر و ناظر بود و ما قاصر
او حافظ ما ز لغزش و سعی و خطا
۶۴۶.حضور
دل خسته و جان خفته و ما سرگردان
حق شاهد و ما غافل و سست و نالان
عمری به هدر رفت و ندیدیم خدا را
او حاضر و ما غایب و مست و حیران
۶۴۷.تجلی کامل حق
از نبی تا حضرت صاحب زمان
جملگی باشند چون نور جنان
شد تجلی نور یزدان در سه چیز
نور قرآن و ولایت ، کهکشان
۵۹۷.علم ذر
ای داده شده ، ز عالم ذر تو حیات
ای آمده ای ، بهر کمال و حسنات
در عالم ذر ، به حق بگفتی یکتا
تا عذر نیاوری ، به وحدت در ذات
۵۹۸.نظر
عاشق شدم خدایا ، معشوق من کجایی
بر ما نما نظر دمی کن ، بر ما نما عطایی
هر روز و شب بخواهم ، روی امید جانان
کی می شود میسر ، ترک قفس ، رهایی
۵۹۹.روح
زمانی که خالق بشر آفرید
کمال هنر را به او درتنید
تبارک به خود گفت ، صد آفرین
خداوند ، روحی به انسان دمید
۶۰۰.خدا
خدا خالق شمس و ماه و جهان
بود صاحب عرش و فرش خزان
دهد روزی مردمان روز و شب
خدا باعث هستی و روح و جان
۵۸۳.راه حق
غم مخور ، ناله مکن ، راز مگو
جز خدا ، دلبر و دلدار مجو
اکثرا غرق خود و امیال اند
راه حق جو ، و مرو از هر سو
۵۸۰.شکر نعمت
الهی سینه ای ده پر ز حکمت
ببینم راز و اسراری ز خلقت
ندارم جز خدا یار و پناهی
زبانی ده که گویم شکر نعمت
۵۷۱.نیکی
بهترین پاداش و نیکی در خفاست
هر چه بی منت بود کاری رواست
دور بودن از ریا ، دان احسن است
اجر احسان و کرم از کبریاست
۵۷۲.ذوالجلال
عبادت بهترین راه وصال است
بریدن از خود و طی کمال است
شروع گفتگو با حق تعالی است
سخن با دلربا و ذوالجلال است
۵۵۷.عفو
بیان کرد یاد خدا را کسی
مجو جز محبت به انسان بسی
تو در عشق و آگاهی و عفو جو
که هر چیز دیگر بباشد خسی
۵۵۴. جمال
اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی یابی خدا را
۵۵۵.آیات
جان رها شد ، گر ز بند نفس پست
دل ز روی ماه جانان ، گشت مست
هر چه بینی جملگی آیات اوست
جلوه ی حق کی ببیند خود پرست
۵۴۴.غرور
از قدرت حق ، جن و ملک حیرانند
با اذن خدا ، هر دو جهان ویرانند
مغرور مشو که زندگی زود گذر
در طوف حرم شاه و گدا یکسانند
۵۳۸.غمخوار
ای مونس و غمخوار من
ای لیلی و دلدار من
مجنون شده مجنون تو
ای حافظ اسرار من
۵۳۹.آتش
حیران و مست روی حق
در هستی و در کوی حق
آتش گرفته جان و دل
کی پر کشایم سوی حق
۵۳۶.یکتا
ای نور بی همتای من
ای عشق نا پیدای من
جانم شده مشتاق تو
ای قادر و یکتای من
۳۱.دل
این دل رها و مست است
در بند نفس پست است
یارب نما ی لطفی
چون او خدا پرست است
۵۳۲.تهمت
با ترک گناه ، دل شود شاد
با ذکر و دعا ، حق کنی یاد
اعمال نکو ، می شود ثبت
با تهمت و افترا ، دهی باد
۵۳۳.تلاوت
اگر خواهی شوی محبوب جانان
تلاوت کن کلام و ذکر سبحان
چو توام با عمل با فهم گردد
بود راه نجات و دفع شیطان
۱۳۶۱.صبوری
اگر خواهی سعادت در دو دنیا
عبادت کن خدا را ، کسب تقوا
صبوری کن ، صبوری کن ، صبوری
صبوری در مصیبت ، هم بلایا
۵۲۸.قادر
ای که هستی قادر و حی و علیم
ما گرفتار هوای نفس و بیم
تو قدیری و حکیمی در جهان
دست ما گیر ای خداوند کریم
۵۱۸.خلقت
خدا خالق شمس و ماه و جهان
خدا صاحب عرش و فرش خزان
دهد روزی بندگان روز و شب
خدا باعث هستی و روح و جان
۵۱۹.اطاعت
اگر خواهی جمال دلربا را
اطاعت کن ولی و مصطفی را
تفکر پیشه کن با زهد و تقوا
اگر عاشق شوی بینی خدا را
۵۱۱.احسان
الهی به شب زنده داران تو
که جز تو نخواهند ، یاران تو
نما لطف بسیار بر بندگان
کنند شکر نعمت ز احسان تو
۵۱۲.کبر
مکن تکیه بر عقل تنها ، بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر
۱۳۵۸.عالم غیب
آنچه پنهان است از دید بشر
ماورای جسم می باشد اثر
عالم غیب است اسرار نهان
بر خدا نبود غیابی در نظر
۵۰۳.وجود
سیر حق دارد مسیری دلربا
با قبول دین و ایمان بر خدا
گر یقین پیدا شود در معرفت
نیست شکی در وجود و ارتقا
۴۹۴.پیام
پیام خداوند دانی که چیست؟
بود آیه هایش ، کلام نبی است
طریق ادا ، وحی پیغمبر است
زبان خدا با محمد علی است
۴۹۱.ضعفا
الهی به آه اسیران و بیچاره گان
تحمل عطا کن بر این بنده گان
گرفتار گشته در این روزگار
فقیران و پیران و درمانده گان
۴۹۲.هنر
زمانی که خالق بشر آفرید
کمال هنر را در او درتنید
تبارک به خود گفت ، صد آفرین
خداوند روحی در انسان دمید
۴۸۱.یوسف
خدا می رهد یوسف از قعر چاه
دهد شوکت وعزت و قدر و جاه
نشاند به تخت و دهد علم خویش
خدا می نماید به او چاه و راه
۱۳۵۲.شروع
به نام خدا وند روزی رسان
که نامش بود ورد پیر و جوان
شروع کن تلاش و تقلای خویش
به نام خداوند عرش و جهان
۱۳۵۳عزت
شرف و عزت ما در تقواست
از خدا خواه ، که او بی همتاست
هر که را نیست سعادت ، عزت
ذلت و خواری او واویلاست
۴۷۸.سیر حق
با قبول دین و ایمان بر خدا
سیر حق دارد مسیری دلربا
گر یقین پیدا شود در معرفت
نیست شکی در وجود و رهنما
۴۷۹.ثبت
با ترک گنه ، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا ، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود
۴۸۰.خنجر
تا به کی سر خم کنی بر این و آن
می زنی خنجر به جسم و روح و جان
دل چرا بستی به هر کس ، نا کسی
سجده کن بر درگه یزدان ، عیان
۱۳۴۹.شاهد
خدا قادر و شاهد کار ماست
خدا وند ناظر به رفتار ماست
بقای جهان پرتوی اذن اوست
کمال و تعالی به پندار ماست
۴۷۲.شاهد
آدمی جاهل ز فردای خود است
آنکه می داند خدای واحد است
با توکل کارها ممکن شود
چون خدا دانا و بر ما شاهد است
۴۷۳.نوید
ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم و دو گوش و بصری
گاه گوید سخنی ، فتنه کند گوناگون
راه حق جو ، که نوید است و امید بشری
۱۳۴۷.گشایشگر
به نام خدا وند کیهان و نور
خدای حکیم و علیم و غیور
که ذکرش تسلا دهد جان ما
گشاید گره ، از مصائب ، امور
۴۴۷.قیاس
جان جانان می شکافد ماه را
عقل و چشم ما نبیند جاه را
جان ما ناچیز باشد در قیاس
حق تعالی می نماید راه را
۴۴۸.غیب
اهل دل آگاه بر غیب و شهود
ما چه می دانیم از بود و نبود
انبیا و اولیا خواهان حق
چونکه دل لبریز از باران جود
۴۴۱.ادب
می شود مشتق ادب از اسم رب
هست شیطان پیرو خشم و غضب
او دهد نسبت خطایش بر خدا
چونکه شیطان دور باشد از ادب
۴۴۲.شکر
شکر نعمت بر همه واجب بود
هر که آرد بر زبان غالب بود
موجب افزایش رزق است و قوت
دان خدا بر مردمان صاحب بود
۱۳۴۵.معاش
موجب افزایش رزق و معاش
در قناعت باشد و کار و تلاش
روزی ما می رسد با امر حق
او مقسم باشد و نالان نباش
۴۴۳.علق
آدمی تشکیل گردد از علق
جان بگیرد از خدا رب الفلق
قطره ای وارد شود در هسته ای
چون شود کامل ، بیاید با طلق
۴۴۴.نی
من کیم روی زمین در کهکشان
من چیم جسمی ضعیف و ناتوان
تو همانند نی ای در دست حق
صوت نی آید به اذن رب جان
۴۲۵. شب
شب برو در محضر جانان ، خدا
حاجت خود را بیان کن ، با صدا
جان خود را از گناهان بیمه کن
با توسل ، با نیایش ، با دعا
۴۱۸.امید
تکیه گاه آدمی دانی خداست
خالق هستی امید و دلرباست
آدمی تعلیم می گردد مدام
یاد گیری بی معلم با خطاست
۴۱۹.علم
علم و دانش از خدای کبریاست
علم بی تعلیم خاص انبیاست
علم ما از عالم و از آدم است
بی تعلم آدمی در قهقراست
۴۲۰.ادب
هر که خواهد نظر و لطف خدا
بندگی پیشه کند در همه جا
با ادب باشد و با فهم و شعور
تا که بیند اثر ذکر و دعا
۲۴۴.راه حق
تداوم راه ولا، حاجت است
فزون ز ارزش گهر، طاعت است
هرکه کند راه دگر انتخاب
از ره حق فاصله و غایت است
۴۰۴.حج
حج تجلی گاه روز محشر است
خود مثالی از سرای دیگر است
طوف و قربانی ز حج اصغر است
طوف حق اما ز حج اکبر است
۴۰۵ رنج
قدرت حق بی حد و بی انتهاست
هر که با حق نیست در رنج و بلاست
قدرت ما از خدای لا یزال
هر که با حق در بیفتد ، او فناست
۴۰۶.غضب
هفت شهر عشق چون پیموده شد
سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد ، گر ز بند نفس پست
دل ز عصیان و غضب آسوده شد
۴۰۷.اولیا
عزت و شوکت از آن کبریاست
قدرت و حکمت برای اولیاست
اولیا را می دهد قدرت خدا
قدرت حق ذاتی و بی انتهاست
۳۹۸.آرامش
چو خواهی سعادت در این روزگار
مشو غافل از مرگ و از کردگار
توسل، تضرع، به درگاه حق
شود موجب رشد و یابی قرار
۳۹۳.خدا
آن خدایی که پرستیم کجاست؟
او بود ظاهر و پنهان از ماست
او بزرگ است ، امید من و توست
خلق را هادی و خود نا پیداست
۳۸۷.روح
تجلی حق ، در صفات خداست
نه در ذات و نه جلوه هاست
ملک می دمد روح را بر بشر
باذن خدا ، آدمی را بقاست
۳۸۹.راز
ابر باران می شود ، با امر هو
غنچه هاخندان شوند ، با نام او
می کند خورشید نورانی جهان
کس نداند ، راز و اسرار مگو
۳۸۱.کشتی
منشا هر چیز از ذات خداست
قدرت حق در ید و بازوی ماست
ما درون کشتی و بر روی آب
ناخدای ما ، خدای کبریاست
۳۷۷.رزق
می رسد الطاف حق هر روز و شب
پس چرا مایوس و دل گیری ز رب
او دهد جان و دهد روزی تو را
از خدا کن حاجت خود را طلب
۳۷۸.واسطه
من که باشم تا کنم از حق گله
من چرا بی صبرم و بی حوصله
آنچه هستم ، آنچه دارم ، از خداست
هر چه او خواهد شود بی واسطه
۳۷۳.پرستش
آن خدایی که پرستیم کجاست؟
آنکه در عالم هستی یکتاست
این جهان آینه ای حق باشد
هر کجا می نگری او پیداست
۳۷۴. جسم
اثر و نقش خدا در همه جاست
هر طرف می نگری حق پیداست
این جهان جلوه ی حق می باشد
جسم بی جان ، اثری در رویاست
۳۶۷.استجابت
گر بخوانی حق ز اعماق وجود
در قیام و در رکوع و در سجود
نور مطلق ، صاحب فیض و کمال
استجابت می کند ، دریای جود
۳۶۴.معراج
عشق حق ما را چه بالا می برد
از زمین تا عرش اعلا می برد
می رود احمد به معراج برین
بین محمد را کجاها می برد
۳۶۵.بندگی
سوز دل دارند مردان خدا
از گناهان بشر در هر کجا
شادی و شور و نشاط آدمی
بندگی باشد ، چو تسلیم و رضا
۳۵۴.نظر
کی کند یزدان نظر بر حال ما؟
کی برد ما را به پیش خود خدا؟
گر تو باشی غمگسار دیگران
دان تو باشی در جوارش در سرا
۳۵۵.آب حیات
گر شوی عامل به انواع صفات
تو به یاد آری خدا را چون صلات
دان که اعمالت رضای حق شود
تو بنوشی از کفت آب حیات
۳۵۶.یقین
زیبایی حق نهفته در ذات و کمال
در آینه ی جهان بود حسن و جمال
هر جا نگری ، فقط خدا را بینی
با کسب یقین و معرفت در همه حال
۳۵۷.فدا
خوشا آنان که در پیش خدایند
شفیق و مهر بان و بی ریایند
ندارند مونسی جز یار محبوب
که جان خود به جانان را فدایند
۳۴۷.حاکم
وارث عالم فقط یزدان بود
ناجی انسان فقط قرآن بود
حاکم گیتی خدای عالم است
کسب دنیا فانی و خسران بود
۳۴۵.نقش خدا
عجب نقش و نگاری گرد ما هست
عجب نقاش چیره هر کجا هست
شود تحسین ، اگر آنرا کنی درک
به هر چه بنگری ، نقش خدا هست
۳۴۲.جهان
این جهان با نور حق با ارزش است
کی جهان بی اذن او در گردش است
هستی و عالم ، تجلی خداست
نور یزدان عامل هر چرخش است
۳۳۱.پناه
هر که باشد در پناه کردگار
نیست او را غصه و اندوه و زار
می دهد فرمان خدا بر آب نیل
تا که موسی بگذرد از کارزار
۳۲۸.دانش
خالق هستی سرا پا دانش است
عامل اصلی هر پیدایش است
نیست در کون و مکان مانند او
درک حق خارج ز فهم و بینش است
۳۲۰.ذکر حق
گر بیاری ذکرحق دائم به یاد
می شود نعمت فراوان و زیاد
گر یقین پیدا کنی درنقش حق
نیست اندوه و غمی و انسداد
۳۱۲.معرفت
الهی تویی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم غرق در لطف و احسان تو
بخواهم ز تو ، معرفت ارمغان
۳۰۱.موج
ما همه موجیم و حق دریا بود
ما همه خاکیم و جان والا بود
جان ز دریا و بود امواج آن
ما همه هیچیم و او یکتا بود
۳۰۲ستایش
خالق بی نقش دل را کی برد
حق دهد ما را توان و هم خرد
می نماید خویش را با جلوه ها
تا توانی کن ستایش، چون سزد
عامل رشد است ، عشق ایزدی
عشق حق ، بالا برد عقلت بسی
مرکب عقل است ، عشق لا یزال
می کند کامل تو را ، از هر بدی
۲۹۴.صراط
سیر حق آرد تو را پیش خدا
در بهشت و در سرایی دلربا
هر که باشد در صراط مستقیم
می رود در نزد محبوبی ولا
۲۹۵.عاشقان
سیر حق باشد به سوی کردگار
می کند ما را فدائی ، بی قرار
آن بود جذاب و باشد دیدنی
عاشقان حق، شفیق و جان نثار
۲۹۶.نی
ای مسافر سیر حق طی کردنی است
نفس را از بیخ و بن پی کردنی است
هفت شهر عشق را پیمودن است
این دل بیمار را ، نی کردنی است
۲۲۱.مهربان
الهی تو یی مهربان هر زمان
که نزدیک باشی مرا هر مکان
منم دور از لطف و احسان تو
بخواهم زتو جایگه در جنان
۲۸۷.عمر
عمر من از بی وفایی شد خزان
لطف حق همواره در روح است وجان
من نگردم نا امید از لطف هو
آنچه دارم از خدا گشته عیان
۲۲۲.مست
الهی گشته ام دیوانه و مست
چو عاشق مى روم در گوشه ای پست
نبینم جز تو محبوبی دگر را
نمی دانم خدایم را کجا هست
۲۲۳.عطا
الهی به خون شهیدان قسم
تو لطفی عطا کن بر این نفس هم
نما راه تقوا و دین بر بشر
نگردند گمره در این پیچ و خم
۲۲۴.طریقت
خداوند عالم، حمایت نما
مرا در دو عالم طریقت نما
تویی صاحب علم و دانش بسی
همیشه تویی ناظر و رهنما
۲۲۵.بندگی
الهی بده بنده را علم و دین
تحمل کنم بی وفایی کین
کنم بندگی و اطاعت ز رب
شناسم خداوند جان آفرین
۲۲۶.دلبر
دمادم می روم من خانه ی دوست
بگویم دلبر دیرین من اوست
خداوندا گناهانم بیامرز
لقای حق تعالی دان چه نیکوست
۲۱۹.احسان
الهی به شب زنده دار ان تو
که جز تو نخواهند یاران تو
نما لطف خود را بر این بنده ها
کنند شکر نعمت ز احسان تو
۲۲۰.جهل
الهی به لطفت ، جهان آفرین
هدایت نما خلق را در حزین
تویی هادی و رهنمای امور
منم جاهل از فهم قرآن و دین
۱۸۰ تسلیم
هدف از خلقت انسان چو خواهی
عبادت باشد و زهد الهی
بشو تسلیم در امر الی الله
اگر خواهان رشدی و تعالی
۱۶۵.حرف حق
آنچه می گویم بیان وحی و هو
آن رسیده از نبی و آل او
من نگویم بهر خود ، حرف و سخن
گاه می گویم به خود ، کمتر بگو
۱.راهنمای انسان
گفتما ای صنما، راه نما بر انسان
گفت عترت بود و نور جلی در قرآن
گفتمش خلقت انسان چه پیامد دارد
گفت احسن بود و طرد نما هر شیطان
بخش دوم
مصرع های بلند
۲۱۵.امید
می شود گمراه هر کس ، غیر حق باشد امید
آنکه امیدش بشر باشد ، نگردد رو سفید
هر که امیدش خدا شد ، می شود حق ناجیش
واگذارش می کند حق ، هر که گردد نا امید
۲۱۶.ناامید
می شود نومید ، آن کس غیر حق دارد امید
وآنکه امیدش خدا باشد ، نگردد نا امید
ناجیش ، باشد خدایش، هر که را امید اوست
چون خدایش واگذارد، او نگردد رو سفید
۸۳.حق و باطل
امروز جهان منتظر اذن ظهور است
هر چند عدو صاحب اسباب و شرور است
منکوب نما باطل و حق را بنگر نیک
کین توصیه ی اصلی قرآن و زبور است
۴۶.سر آغاز
سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست
خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست
شروع کن به نام خدا و توکل گزین
خدا می دهد اذن هر کار و همراه ماست
۲۴.حکم حق
عمر خود در ره حق طی و جهان آرا باش
کن تلاشی دو چندان و همی کارا باش
هر که در راه خدا بود یقینا خوشبخت
حکم حق هست تو را هادی و آن اجرا باش
۲۳.کلام حق
انچه حق گفت همان گو و همی جویا باش
راه یزدان بنما طی و همانند علی ، مولا باش
حق بیان کرد کلامش به زبان احمد
در دفاع از فقرا یار، همین حالا باش
۲۱.محضر حق
بی صبوری مکن وشکوه نکن والا باش
چرخ گردون نکند رحم به ما , دانا باش
خود بزرگی مکن و لاف مزن در ایام
این جهان محضر حق باشدو با تقواباش
۲۰.مرد میدان
این جهان جای عمل باشد و هم کار و تلاش
غافل از حق و عنایات مشو، کبری باش
مرد میدان وعمل باش ، چو مردان خدا
کن به تکلیف عمل، مخلص و بی همتا باش
۱۸.سر آغاز
آغاز سخن همیشه بسم الله است
خالق به همه ناظر و او آگاه است
هر کس به خدا تکیه کند پیروز است
دوری بنما ز ناکسان، بد خواه است
۱۵.راه حق تعالی
راه حق را بنما طی و همی جویا باش
کن تمنا ز خدا عشق و د می شیدا باش
این جهان رهگذری باشد و آن زود گذر
توشه ای کسب نما بهر خود و کوشا باش
۵.راه مستقیم
بیراهه نرو جان دلم ، راه خراب است
این ره که روی بی ثمر و پست و سراب است
راهی که خدا گفت و نبی طی بنموده است
راه صلحا باشد و همواره خطاب است
۱۱. عشق
از خدا عشق طلب ، علم طلب هم اسرار
عاملی هست ترا سوی خودش در فکار
دان نعائم همگی بی حد و بی پایان است
گله از حق منما ، عشق طلب هم دیدار
۱۲.اسرار
هر چه خواهی به خدا گو ، غم و هر اسرار
او بود خالق و آگاه به هر سختی کار
حق بود ناظر و آگاه به اعمال بشر
ز خدا راه طلب ، راه شهیدان هموار
۳۵.راه مستقیم
سیر حق دارد سروری جان فزا
جملگی عشق است و نور است و صفا
هر که باشددر صراط مستقیم
می چشد می را ز دست دلر با
۴۵.سر آغاز
سر آغاز هر کار با ذکر و نام خداست
خداوند روح و روان، شاهد کارهاست
که ذکرش تسلی دهد، روح و جان تو را
خداوند محبوب و همراه و او آشناست
۶۸.جبر و اختیار
حق تا به ابد زنده، جبر است کمال ما
با یاد خدا باشید، خبط است عدول ما
گر هست تو را کاری ، با اذن خدا باشد
چون نیست شوی آنی، جبر است افول ما
۷۵.توکل
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش
تو ممکن کار خلاف و تو مکن هر کاری
جز خدا، دعوی امداد ز افراد نباش
۱۰۶.راه یزدان
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب
۱۱۷.غفلت
انبیا راه تعالی بنمودند بیان
راه آنان ندارد خطر و شر و زیان
غافل از حق مشو ای بنده ای امیال زبون
ره شیطان نبرد مقصد یزدان و زیان
۱۱۸.راه شهیدان
ره حق رو ،که بود راه شهیدان و خدا
عاقبت نور خدا بینی و اصحاب ولا
ره حق در همه اوقات عیان می باشد
طی نما راه نبی ، مشی شهیدان هر جا
۱۱۹.تقوا
دان سعادت به عمل باشد و تقوای درون
نی سخنرانی و افسانه و امیال زبون
این جهان پر زحوادث بود و جوش و خروش
نیست تقوای الهی به حسادت به سکون
۱۲۰.توکل
کن توکل به خدا، در همه ی کار و امور
اعتماد است به یزدان حکیم و منصور
با تلاش است تو را رشد و تعالی هر گاه
همتت قرب الهی بود و سعی و عبور
۱۲۱.ذات حق تعالی
سالها نزد اساتید ریاضی و علوم
کسب دانش بنمودم چو اعداد و رقوم
ما نیابیم چو ذات احدی را هرگز
لوح محفوظ بود ، نزد امام معصوم
۱۲۲.علم
آخر علم بود روشن و آن هم گویاست
وصف خورشید بود سخت ولی آن پیداست
علم ما شرح دهد علم خدا را هر عصر
با ریاضت بشود کشف و هویدا بر ماست
۱۲۳.حکمت
درس دین را ز بزرگان ادب من دارم
من تلمذ بنمودم همی در عمرم
ره گشا بود مرا شرح و کلام قرآن
از خدا حکمت و دیدار و لقا می خواهم
۱۲۶.یاد خدا
گفت مولایم علی ، نور خدا
در خصوص عقل و علم و هم قوا
باعث لغزش شود ، بی یاد هو
یاد حق لازم بود در هر کجا
۱۲۸.رشد
بی خدایی موجب افسردگی است
دور گشتن از خدا بیچارگی است
رشد ما در سایه ای نور خداست
بی خدایی باعث هر تیرگی است
۱۳۰.یاد هو
باعث لغزش شود ، بی یاد هو
در مصائب می رسد امداد او
خوار گر دد هر که باشد بی خدا
غیر حق پاینده و منجی مجو
۱۴۰.نقش خدا
عجب لطفی خدا دارد به آدم
ولی غافل ز اسراریم هر دم
بشر غافل ز الطاف الهی است
خدا همراه و دلسوز است و همدم
۱۴۱.تجلی حق
تجلی حق ظاهر است و بود خود نهان
شود جلوه گر در حیات و جهان هر مکان
کند خلق هفت آسمان را خدا ، در سما
سبب شد وجود چنین عرش و هم آسمان
۱۴۲.آسمان
بگفتا ولی خدا ، نور هستی ، امین
تکان شدید است موجب ، فلک را چنین
بخاری بود روی آب و کف روی آن
سپس آسمان می شود خلق و گردد بهین
۱۴۳.بخار
چه خوش گفت مولا علی از بخار
بود آسمان نخست ، محکم و استوار
نیاز بشر باشد و طی ارض
حفاظی بود بر زمین و کند استتار
۱۵۷.رحمت
ما بخوابیم و تو هستی بیدار
ما ضعیفیم و تویی خود قهار
ای خدا رحم نما از کرمت
ما بخیلیم و تویی خود انصار
۱۵۸.پندار
درسوز و گدازیم ، ز کردار
در رنج و عذابیم ، ز گفتار
بر ما بنما عفو خدایا
در غرق گناهیم ، ز پندار
۱۵۹.اسرار
بیچاره و خواریم، نکردی اظهار
درمانده ز خویشیم، نگفتی اسرار
ای خالق هستی و جهان، ما دریاب
قاصر ز وجوبیم ، ندیدی رفتار
۱۷۷.لطف حق
خداوندا عطا کن عشق جان سوز
ندارد بینوا فهمی دل افروز
گدایت طالب اسرار هستی است
بخواهم لطف تو اندر شب و روز
۲۱۱.آرزو
ما چه خواهیم در این عالم هستی ، شاها
ما گدای شه شاهانیم ، در فکر لقا
این جهان آن خدا باشد و هم زود گذر
توشه ای کسب نما بهر خود و شوق ولا
۲۴۹.خدا
مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
حق بود هم ظاهر و مخفی ز دید بندگان
او بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
۲۶۱.نور حق
قبله گاه و کعبه ی مقصودما ، ام القری است
این جهان و آن جهان ، از پرتوی علم الهدی است
نور یزدان منجلی در احمد و قرآن بود
آیه های این جهان و آن جهان ، کشف الدجی است
۲۷۱.جدایی
من پیر شدم از غم دوری و جدایی
ای دلبر من ، همدم من ، یار کجایی
مخفی ز منی دلبر دیرین و رفیقم
هر جا اثری از تو ، ولی جای تو خالی
۳۰۷.انیس
چه کنم حرف دلم را بزنم یا نزنم
همرهی نیست که گویم دل پر درد تنم
دل من مخزن درد است نبینم کس را
جز خدا نیست انیسی که بگویم سخنم
۳۰۸.اسرار
مخزن اسرار حق دانی کجاست
در دل احمد و آل مصطفی است
هر که دریا دل بود با عشق هو
سینه اش مملو ز عشق کبریاست
۳۴۰.قدرت
قدرت ما از خدا و عاقبت روزی فناست
قدرت حق لا یزال و بی حد و بی انتهاست
قدرت ما با تلاش و قدرت او ذاتی است
قدرت عالم از او و جمله قدرتها خداست
۳۵۹.جلوه
هر کجا می نگرم ، جلوه ی حق را پیداست
جلوه ای از صفت و حکمت او در دنیاست
نقش حق بر در و دیوار عیان می باشد
دست حق جاری و با اذن خدا آن برپاست
۳۶۱.درگاه حق
من به درگاه شه عرش و سما آمده ام
پیش معشوق و امیر دوسرا آمده ام
بار الها ، به در خانه ای تو چند زنم
به در خانه ای محبوب و خدا آمده ام
۳۶۲.اسرار
مردان خدا به دیدن یار خوش اند
از خوردن می ز دست دلدار خوش اند
آنان که اسیر روی معشوق شدند
با اهل دل و رفیق اسرار خوش اند
۳۶۹.تجلی حق
ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق هستی و جهان پرتوی او
نتوان وصف خدا کرد، که او ناپیداست
۳۷۵.محبوب
تا نشوی خالص و بی ادعا ، دیدن یزدان محال
گر نبری حبل خویش ، نیست تو را یک مجال
تا نکنی ذهن ز انفاس دون ، خالی و بی محتوا
دیدن محبوب و یار ، نیست به جز یک خیال
۳۷۶.طی مراتب
گر نبری حبل خویش ، یوسف کنعان نشوی
تا نکنی صرف وقت ، حافظ قرآن نشوی
با دل بیمار نفس ، طی مراتب محال
تا نشوی سوی یار ، شاهد یزدان نشوی
۳۷۹.تجلی حق
مبدا هستی خدا و آخر هستی خداست
می توان گفتا که او از ابتدا تا انتهاست
خود نمایی می کند در عالم و قرآن وانس
ذکر یزدان در بیان و در کلام انبیاست
۳۸۴.ذات حق
آن خدایی که پرستی نتوان وصف نمود
کس ندیده است و نبینند خداوند وجود
آنچه گویند برای من و تو کامل نیست
ذات حق را نتوان یافت، در غیب و شهود
۳۹۰.مصیبت
گر عشق لقا باشد ، سهل است مصیبت ها
چون در ره یزدانی ، شهد است ملامت ها
بی نور خدا تار است طى کردن این دنیا
با هادی و پیغمبر ، سهل است اجابت ها
۴۱۰.رنج
دل اگر رنجیده شد ، کی مى توان ترمیم کرد
آدمی چون رانده شد ، کی مى شود تعلیم کرد
در جوار حق شدن ، تسلیم شرط لازم است
روح و جان یاغی بود ، کی میتوان تسلیم کرد
۴۷۷. گوهر
ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق انسان و جهان پرتوی او ست
نتوان وصف خدا کرد ، که او ناپیداست
۱۳۵۰.بی تاب
روزی ما می رسد ، بی تاب و سرگردان نباش
عاقبت باشد خوشی ، نالان و بی ایمان نباش
حق تعالی حامی و هر دم حمایت می کند
بهر دنیای دنی ، مجذوب و در حرمان نباش
۴۸۹.طوف
از قدرت حق بشر بسی حیران است
با اذن خدا هر دو جهان ویران است
مغرور مشو که زندگی چندین روز
در طوف حرم ، شاه و گدا یکسان است
۵۰۷.یزدان
ذکر رحمان الرحیم ، حی و سبحان وکریم
خالق کل و قدیم ، بشنو از رب عظیم
رستگار است در جهان ، در دو عالم همزمان
هر که آرد بر زبان ، نام یزدان حکیم
۵۳۵.آزادی
کی می شود خدایا ، آزادی و رهایی
بنما طریقتی را ، چون نیست آشنایی
بی تاب روی ماهت ، بهر لقای جانان
در راه عشق و معشوق ، باید شوی فدایی
۵۴۰.پروانه
بیرون شو از لاک درون ، از حبس خود پروانه وار
تا یار خود پیدا کنی ، مجنون حق دیوانه وار
دیوانگی در عرف ما ، بیرون شدن از عقل و هوش
منظور ما بی خود شدن ، خواهان حق رندانه وار
۵۶۵.نردبان
نردبان معرفت طی کردنش هموار نیست
در نگاه عارفان عشقی بجز دلدار نیست
یار و معشوقش بود بی حد و حصر و انتها
در دیار عاشقان دیوانگی پندار نیست
۵۶۳.غفلت
غافل از خویشم و آید چه بلاها به سرم
ز حقایق ز مواهب بشری بی خبرم
بار الها ، به من آمده در کوی رفیق
گوشه چشمی بنما ، تا که نوایی ببرم
۵۷۵.اسیر
چون که من غافل ز خود ، در بند شیطانم اسیر
ای خدا ، من ناتوان با جنگ او ، دستم بگیر
لحظه ای ما را مکن مشغول بر نفس درون
ما دچار غفلت و ضعیفیم ، مغرور و فقیر
۵۷۶.فراق
هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبر است
فرد عاشق ، کی خطا از دلبرش را در سر است
همچو مجنون ، از فراق یار بی تاب و تب است
سختی آسان می شود ، چون که خدایش اکبر است
۶۴۸.حبیب
خود آرایی و خود بینی خطا و خود فریبی است
طلب غیر از خدا واهی و بی جا و غریبی است
تلاش آدمی ، حق جویی و کشف حقیقت
پیام هر حکیم و حق پرست و هر ادیبی است
۷۲۱.بی خبری
تو به دنبال خدایی و ز خود بی خبری
گم شدی در خود و از دست بدادی گهری
تو گمی ، خالق تو حاضر و حی و پیداست
تو به بیراه مرو ، تا که بیابی اثری
۷۷۹.ذکر حق
قل هو الله احد ، از ازل بود و ابد
ذکر حق جویان بود ، قل هو الله الصمد
کعبه ی دلها تویی ، هر کجا باما تویی
ای توانای حکیم ، دورمان کن از حسد
۷۸۰.ستار
در غرق گناهیم ، تو باشی غفار
پوشنده ی رازی ، تو باشی ستار
ما را تو ببخش ، صاحب عفو و کرم
درمانده و هیچیم ، تو باشی قهار
خدای متعال(۱)
امید بینوایان و خلایق کردگار است
صفای روح و جانت در نیایش در قرار است
خوشا آنان که دائم در تلاش و کسب تقوا
بهای دلربایی در ریاضت در مطار است
خدای متعال(۲)
دلیل جانفشانی ، در تعبد در شعار است
هر آن کس کس شود کامل شود ، محبوب یار است
بود اهداف خلقت ، آفرینش ، در عبادت
شفای جان و دلها در عبادت در جوار است
خدای متعال(۳)
تسلی دادن دلها ، به یاد است و به اذکار
عبادت با لسان و کار نیک و ذکر و افکار
به تسبیح خداوند و به خدمت بر خلایق
توسل جو ، زیارت کن ، نبی و آل اطهار
خدای مهربان(۱)
ای رفیق جمله خوبان ، ای خدای مهربان
تو عظیمی و کریم ، صاحب عرش و جهان
نیست چیزی از تو مخفی، می بری رنج و بلا
تو بری از ما مصائب ، تو مغیث و مستعان
خدای مهربان(۲)
ای امید بینوایان ، تو قدیم و لایزال
تو خدای جن و انسان ، تو عزیز و ذوالجلال
این جهان و آن جهان آید به امرت چون پدید
تو رها از آب و نانی ، تو غنی و بی مثال
خدای مهربان(۳)
ای یگانه خالق عالم ، صفای باغ و بستانی
نگار دلستان ما ، غفور و حی و سبحانی
شود جاری روان آبی ، به دشت و کوی و صحراها
امید مردمان باشی، انیس روح و هر جانی
خدای مهربان(۴)
تو ورای عقل و درکی ، تو نشان بی نشانی
تو ورای ذهن و حدسی ، تو بری ز هر گمانی
نتوان ز وصف یزدان ، چو منی کند بیان آن
تو عیان و هم نهانی ، تو وجود لامکانی
خدای مهربان(۵)
چو منی اسیر نفس است ، تو رئوف و مهربانی
به زبان بی زبانی ، تو انیس و هم زبانی
تو امید و جان مائی، نروم به جای دیگر
ز سرای کوی و درگه ، تو مرا ز خود نرانی
خدای مهربان(۶)
ورای عقل و هر درکی، خدای بی نشان است
ورای ذهن و هر حدسی، خدای بی گمان است
ندارم من تصور از وجودت ، جز به گفتار
ورای فهم و هر وهمی ، خدای بی کران است
خدای مهربان(۷)
ورای جسم و ترکیبی ، خدای بی مثال است
ورای ختم و نابودی ، خدای لایزال است
نمی گنجد خدا در ذهن و در جسم خلایق
ورای شکل و تمثالی، خدای بی جمال است
خدای مهربان(۸)
خداوندا ، بری از عیب و نقص و ناتوانی
تویی آگه به اسرار خلایق ، هر زمانی
تویی واجب وجود و یکه و باقی به عالم
تو مخفی از خلایق از ملائک در جهانی
خدای مهربان(۹)
من گنه کارم خدایا ، توبه ی ما را پذیر
ما گرفتار هوائیم ، دست بی دستان بگیر
این هوای نفس دون و افعی جان همچنان
کرده ما را در غل و زنجیر ، مغلوب و اسیر
خدای مهربان(۱۰)
نتوان خدا ببینی ، به دو چشم خویشتن آن
دل اگر خدا شناسی ، دل خود براق گردان
بنما دل و روان را ، چو مرآت صاف و روشن
به یقین اگر رسیدی ، همه چیز نقش سبحان
۹۹۴.جستجو
عبد می گوید خدا ، هر لحظه می خواند تو را
نفس می گوید چرا ، در رنج باشیم و بلا
عقل می جوید تو را ، از قعر دریا تا سما
نفس می سازد جدا ، هم حب و هم عشق خدا
۹۹۵.سبقت
با نور خدا ، در دل و جان ، یار ربودیم
یاری که برد سوی خودش ، خوب ستودیم
چون عشق خدا را به دل و جان بخریدیم
در طی هدف ، سبقت و پیشی بنمودیم
۹۹۷.امید
ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم و دو گوش و بصری
راه کج کی برساند ، من و تو در بر دوست
راه حق جو ، که نوید است و امید بشری
۹۹۰.مبدا هستی
مبدا هستی خدا و آخر هستی خداست
می توان گفتا که او از ابتدا تا انتهاست
خود نمایی می کند در عالم و قرآن وانس
ذکر یزدان در بیان و در کلام انبیاست
۱۰۴۷.ثبت
ثبت در عالم شود ، ظلم و ستم در هر مکان
مهربانی و محبت ، ماندگار است هر زمان
آنکه ماند حق تعالی، مابقی فانی شود
ماندگار است عشق خالق بر خلایق درجهان
۱۰۵۱.تابع عشق
خلق ما ، رفتن و بر گشتن ما از ازل است
رنج ها دارد ، و طی کردن آن با عمل است
تابع عشق عجب تابع پر پیچ و خمی است
هفت خوان دارد ، و رفتن به فراز کتل است
۱۱۰۵.گرفتاری
بار الها ، تو کریمی و رحیمی و عظیم
بار الها ، تو رئوفی و امیری و علیم
گوشه ی چشم بنما بر ضعفای محروم
ما فقیریم و گرفتار و اسیریم و ندیم
۱۱۰۶.دل
بار الها، دل من عاشق و شیدای تو شد
عاشق چشم و لب و روی شکوفای تو شد
من ندانم تو کجایی ، به چه تشبیه شوی
گر ببینم رخ تو ، کوی دلم ، جای تو شد
۱۱۰۷.کرب و بلا
بار الها ، سفر کرب و بلا می خواهم
بار الها ، دل پر نور و صفا می خواهم
تو مرا عاشق و هم شیفته ی خود گردان
سفر عشق و زیارت به خدا می خواهم
۱۱۰۸.
بار الها، به در خانه ی حق چند زنم
تا گشایی در خود ، بلکه ندایی شنوم
بار الها ،به من آمده در کوی رفیق
گوشه چشمی بنما، بلکه نوایی ببرم
۱۱۰۹. بارالها
بار الها، تو کریمی و رحیمی و عظیم
بار الها، تو رئوفی و امیری و علیم
تا به کی سرور ما غایب و ما محرومیم
ما فقیریم و گرفتار و اسیریم و ندیم
۱۱۵۶.عهد و پیمان
روح باشد ماندگار و جسم بی جان می رود
عهد و پیمان ماندگار ، و عمر هر آن می رود
علم باشد ماندگار و ثروت از کف رفتنی است
آنچه ماند کار خیر است ، مابقی دان می رود
۱۱۵۷.آسابش
کاخ و ویلا کی دهد آرامش روح و روان
مال و ثروت کی دهد خوشبختی پیر و جوان
می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را
رو به دنبال کمال و معرفت در هر زمان
۱۱۵۸.عاشق
هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبر است
فرد عاشق ، کی خطا از دلبرش را درسر است
همچو مجنون ، از فراق یار بی تاب و تب است
سختی آسان می شود ، چونکه خدایش اکبر است
۱۱۶۳.تحسین
وقتی که شوی تنها ، جز حق نکنی تمکین
وقتی که شوی با حق ، مردم کنند تحسین
پس حق بودت کافی ، در عالم دون خاکی
دل بستن غیر از حق ، هر گز ندهد تسکین
۱۱۶۴.ترس
گر بترسی از کسی ، گردی گریزان از جفا
گر بترسی از خدا ، گردی چنان سوی خدا
دان سپاس بی کران ، مخصوص ذات کبریاست
چون تو کل بر خدا گردد ، نمی گردی رها
۱۱۶۶.کارخدا
دانی که خدا چه گفته و چه کرده و چه می کند
دانی که خدا چه پوشد و چه خواهد و چه می دهد
او رزق دهد ، غصه خورد ، هر چه بخواهد گردد
همواره خدا عیب تو و عیب همه می پوشد
۱۱۶۷.دلهره
سبب دلهره و غصه ی بی جا از چیست ؟
عامل این همه بی تابی و بی خوابی از کیست؟
دل ببر پیش خدا ، بهر سکون و تسکین
گر شود خانه ی دل خانه ی حق ، یک غم نیست
۱۲۸۳.رستگاری
بشنو از رب عظیم ، خالق کل و قدیم
هر که آرد بر زبان ، نام یزدان حکیم
رستگار است در جهان ، در دو عالم همزمان
تا ابد دارد حیات ، حی و سبحان و کریم
۱۲۶۰.فراموشی
یاد قیامت و مرگ ، هر گز تو را فراموش
یاد خدا نگردد ، در ذهن ها فراموش
احسان به مردمان هم ، سر لوحه ی مسائل
هر کار نیک و خوبی ، باید ز ما فراموش
۱۲۹۲.توکل
جز توکل بر خدا سرمایه ی در کار نیست
هر که را باشد توکل ، کار او دشوار نیست
با امید حق تعالی ، کی بشر تنها شود
در گلستان طبیعت ، هر گلی بی خار نیست
۱۲۵۹.مراحل عشق
مبدا عشق بود ، ذات خداوند مجید
اثر عشق بود ، شادی و اخلاق و امید
مظهر عشق علی باشد و زهرا معشوق
راوی عشق بود ، شافع و منجی و حمید
....
- ۰۲/۱۱/۱۳