ای گوهر اشک چشم فرزند ای مایه افتخار و دلبند
الگوی منی تو در جوانی هادىمنى به هر زبانی
ای موج محبت و شهامت پر مهر ترین بهار رحمتف
هر گز نکنم ترا فراموش هر چند شوی چو شمع خاموش
ای صاحب علم و دین و دانش ای مظهر عفو و کار و کوشش
سرمایه زندگی جمعی در خلوت آشیان چو شمعی
از جرم من حقیر و کاهل بگذر که منم صغیر و غافل
از دوری تو دلم گرفته مهر تو ولی زدل نرفته
ای مونس و بهترین رفیقم ای همدم و دلبر شفیقم
از تجربه ات مرا بیاموز وندر ره من چراغی افروز
عمر تو اگر تمام گردید راهت همه را مرام گردید
روحت سوى جنت برین شد جسمت چو گلی در این زمین شد
گر نام ترا پدر نهادند لطف و کرمت به دل نشاندند
ای بلبل خوش نوای دمساز ای گوهر پاک و محرم راز
از فضل وکمال و علم بسیار گفتی سخنم تو ای بهین یار
فرزند تو هم رجالیا گفت در وصف پدر اگر چه در سفت
- ۹۴/۰۳/۱۷