ذکر ما جز ذکر یا الله نیست
جز خدا از بطن ما آگاه نیست
نفس ما افعی و طغیان گر بود
خانه دل، منشاء هر شر بود
چشم را از هر گنه دوری رواست
این جهان چون محضر پاک خداست
گر گنه آید بسوی مسلمین
تار مى گردد دل از نور یقین
چشم بیند وانگهی دل میرود
آدمی رو سوى باطل میرود
میشود جاری ز چشمه شط و رود
چشم را بر محرمان باید گشود
نفس دون را روز و شب سرکوب کن
سینه را خلوتگه محبوب کن
دل چو باشد خانه پروردگار
میشود از عشق ایزد بیقرار
دل اگر عاشق شود دیوانه وار
بال و پر میسوزد ش پروانه وار
دل اگر جولانگه شیطان شود
مخزن هر نکبت و خسران شود
دل، مرا از بند خود آزاد کن
دل مرا با نور یزدان شاد کن
چون که عاشق سوی کوی دلبرم
منتظر باشم که آید در برم
با ولی بودن ترا همراهی است
غیر مهدی دل سپردن واهی است
نفس را سرکوب و دل آباد کن
روح را با یاد حق آزاد کن
ای رجالی این جهان زندان توست
این بدن، همچون قفس برجان توست
- ۹۴/۰۳/۱۶