رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۸۶ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مستی انگور

مستی انگور،از انگور نیست
او گدایی کرده و مغرور نیست
مستی هر چیز از شرب خداست
مستی ما دیدن یک حور نیست

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۸۲۵ تا۱۸۳۷
طوطی و بازرگان قسمت

بعد از آنش از قفس بیرون فکند
طوطیک پرید تا شاخ بلند
طوطی مرده چنان پرواز کرد
کآفتاب شرق ترکی‌تاز کرد
خواجه حیران گشت اندر کار مرغ
بی‌خبر ناگه بدید اسرار مرغ
روی بالا کرد و گفت ای عندلیب
از بیان حال خودمان ده نصیب
او چه کرد آنجا که تو آموختی
ساختی مکری و ما را سوختی
گفت طوطی کو به فعلم پند داد
که رها کن لطف آواز و وداد
زانک آوازت ترا در بند کرد
خویشتن مرده پی این پند کرد
یعنی ای مطرب شده با عام و خاص
مرده شو چون من که تا یابی خلاص
دانه باشی مرغکانت بر چنند
غنچه باشی کودکانت بر کنند
دانه پنهان کن بکلی دام شو
غنچه پنهان کن گیاه بام شو
هر که داد او حسن خود را در مزاد
صد قضای بد سوی او رو نهاد
جشمها و خشمها و رشکها
بر سرش ریزد چو آب از مشکها
دشمنان او را ز غیرت می‌درند
دوستان هم روزگارش می‌برند

از اینکه بازرگان داستان طوطی در هند و هلاکت او را برای طوطی خود گفت و این کار باعث شد که طوطی خود نیز در قفس بیافتد.لذا از گفته خویش آتش گرفت و پشیمان شد.بناچار بدن طوطی خود را از قفس به بیرون انداخت.طوطی که خود را به مردن زده بود، از این فرصت استفاده کرد و به بالای درختی پر کشید.
طوطی همانند آفتاب که به سرعت از مشرق طلوع می کند.آن هم با شتاب به بالای درخت پرواز نمود.بازرگان از این کاری که طوطی انجام داد در حیرت فرو رفت.در این حال طوطی سر آنرا برای بازرگان گفت.
بازرگان رو به طوطی کرد و خواست علت و اسرار کار خود را بگوید.چه شد که تو پس از شنیدن ماجرای طوطی در هند خودرا به مردن زدی و از این قفس نجات پیدا کردی.
طوطی با عمل خود و نه با حرف به من نشان داد که اگر بخواهی نجات پیدا کنی، باید خود را به حالت مرده بزنی و من نیز این کار را انجام دادم.او به من یاد داد که سخن گفتن تو باعث شده که مردم به تو طمع کنند و برای چند لحظه شادی و خوشی خود، تو را اسیر خود گردانند.لذا بیا و چون کلاغ سیاه که کسی او را در قفس نمی کند سکوت را پیشه خود گردان که موجب آزادی تو فراهم شود.آن طوطی به من یاد داد که اسارت تو در زبان توست.
طوطی هندی به من آموخت، تا زمانی که مطرب شده ای و اسباب شادی دیگران را فراهم می کنی در قفس به اسارت هستی.اگر می خواهی از این زندان خلاصی پیدا کنی، باید همانند من خود را به مردن بزنی.
مولانا در اینجا گریزی می زند و می گوید، دانه گندم تا زمانی که در زمین هست و از دید دیگران پنهان است، به سلامت است و مشغول رشد و نمو است.اما اگر بر روی زمین و دردید دیگران باشد، طعمه مرغان زمینی و هوایی می شود.همین دانه که می توانست هفتصد دانه تولید کند، با خوردن یک پرنده در نهایت به فضولاتی تبدیل می شود.این مثال به ما می آموزد که رشد انسان در ریا کاری و خود نمایی نیست.
مولانا می گوید اگر همانند یک غنچه دارای زیبایی و جلوه ای باشی، کودک صفتان تو را می چینند و پر پرت می کنند‌.مولانا می خواهد بگوید اگر جلوه و جمال و زیبایی و هنری داری که موجبات طمع دیگران را فراهم می کند، بیا و آنرا از دید مردم مخفی و پنهان نگهدار.اگر می خواهی طعمه دیگران نشوی، باید همانند دام شکارچیان مخفی باشی.عالم پر از صیاد و افراد حسود و کودک صفت است.آنها تو را به اسارت می برند و یا به هلاکت می رسانند.
مولانا می گوید، بیا و همانند گندم در بین کاه های پشت بام مخفی شو.تا طعمه پرندگان نگردی و با باریدن باران رشد و نمو داشته باشی.آنان که قدر تو را بدانند، هر کجا باشی ، تو را بدست می آورند.کسانی هم که ممکن است به تو آسیب بزنند، از دیدشان مخفی هستی.
مولانا می گوید، هر کسی حسن و خوبیهای خود را در معرض و دید عموم قرار داد،آنگاه صد ها حیله و نیرنگ به سوی او سرازیر می گردد وخشم ها و حسادت ها چون مشک آبی که باز شود، بر سر و صورت او ریخته می شود .
مولانا می گوید افراددو گونه هستند.اگر دشمن تو باشند،چنانچه خود نمایی کنی ، به خاطر حسادتی که به تو می ورزند ،با تهمت های گوناگون تو را چون گرگ وحشی تکه تکه کرده و می درند.اگر از دوستان تو باشند، عمرگرانبهای تو را که از بهترین سرمایه تو می باشد از بین می برند.

تا توانی حسن خود را کن نهان
چون بمانی در سلامت در امان
دشمنان بر تو حسادت می کنند
دوستان گیرند وقت و عمرتان

دکتر علی رجالی
@alirejali







  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نمایش زیبایی

تا توانی حسن خود را کن نهان
چون بمانی در سلامت در امان
دشمنان بر تو حسادت می کنند
دوستان گیرند وقت و عمرتان





  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دل ستان


چند گویم در خصوص عاشقان 
کی شود عاشق جدا از دل ستان 
عاشق و معشوق چون یک پیکرند 
عاشقان را می برد حق از جهان

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

کسب مال

هر چه دست و پا زنی در جذب مال
نیست جز بد بختی و وزر و وبال
تا توانی وقت خود تقسیم کن

در تجارت پیشه کن کسب حلال



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

کار و تلاش

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۸۱۴ تا ۱۸۲۵
کار و تلاش

بس دراز است این حدیث خواجه گو
تا چه شد احوال آن مرد نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همی‌گفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته جانی می‌کند
دست را در هر گیاهی می‌زند
تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی می‌زند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
آنک او شاهست او بی کار نیست
ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شان ای پسر
اندرین ره می‌تراش و می‌خراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
تا دم آخر دمی آخر بود
که عنایت با تو صاحب‌سر بود
هر چه می‌کوشند اگر مرد و زنست
گوش و چشم شاه جان بر روزنست

مولانا می گوید، مباحث عشق و عاشقی پایانی ندارد.لذا بر گردیم به داستان طوطی و آن مرد بازرگان.انسان وقتی که آسوده خاطر نباشد، در سخن گفتن متمرکز نیست و پراکنده گویی می کند.
بازرگان وقتی دید که طوطی لرزید و در قفس افتاد ، ناراحت شد و چون آتش در خود سوخت.او شروع به زمزمه کردن و زدن حرفهای مختلف و گوناگون و پراکنده نمود.گاهی اظهار بی نیازی به طوطی می کرد، گاهی سخنانی در جهت نیاز به او می زد.حرف های بازدگان ضد و نقیض بود.گاه افکار او به طرف حقایق سوق داده می شد و گاه افکار او به سوی امور غیر واقعی می رفت.
انسانی که دچار مصیبت و مشکلی شده،برای رهایی از آن ممکن است هر کاری که باعث رفع مشکلش شود را انجام دهد.همانند انسانی که در دریا غرق شده است، برای نجات خود به هر چیزی که او را نجات دهد چنگ می زند.انسانی که غرق شده، دست و پا می زند تا خود را به ساحل نجات برساند و از غرق شدن و به هلاک رسیدن رهایی یابد.او به هر گیاه و هر چیز بی ارزشی که در دریا می بیند چنگ می زند.بلکه بتواند یکی از آنها او را از غرق شدن نجات دهد.
در اینجا مولانا گریزی می زند به این حقیقت که خداوند دوست دارد انسانها برای نجات خود از غرق شدن در دریای مادیات، هر چه می توانند سعی و تلاش کنند.اگر چه ممکن است نتوانند بر هوای نفس خود چیره شوند.همینکه برای رهایی تلاش می کنند، با ارزش است.خداوند دوست ندارد که انسان تسلیم تمایلات حیوانی و شهوات گردد و هیچ تلاش و حرکتی برای آسودگی و نجات خود انجام ندهد.
مولانا می گوید که خالق هستی شب و روز ندارد و همواره و هر لحظه بیدار است و روزی رسان خلایق می باشد.او دوست دارد که انسان هم از حالت سکون خارج شود و با تلاش و کوشش خود موجب رهایی خویش و دیگران شود و از غفلت و گمراهی نجات یابند.انسان باید همواره در حال سعی و کوشش باشد.خداوند نیز کسانی که همانند او دارای چنین صفت پسنده ای هستند، دوست دارد.همانطوریکه کسانی که همانند ما فکر می کنند، به ما نزدیکتر هستند.لذا گاهی خداوند، انسان را برای خروج از حالت سکون دچار بیماری و یا مصیبتی می کند تا او مجبور به کار و کوشش گردد.
خداوند در قرآن می فرماید که من در هر لحظه مشغول کاری هستم.تا انسان نیز یاد بگیرد همانند خدا دایم در حال سعی و تلاش باشد.با کار و تلاش تو هم رنگ و بوی خدایی پیدا می کنی.تو باید در راه حق هر قدر می توانی تلاش کنی.
مولانا می گوید، تا لحظه فرا رسیدن مرگ دست از کار و کوشش بر ندارید.شاید لحظه ای فرا برسد و عنایات الهی نصیب تو گردد.خداوند بطور مرتب در حال نظاره کردن بر اعمال زنان و مردان می باشد.تا اینکه ببیند خروجی اعمال و افکار ما از پنجره هستی چگونه است.خداوند در قرآن می فرمایند، عمل هر زن و مردی را بی پاسخ و پاداش نخواهم گذاشت.
از صفات خداوند سمیع و ناظر بودن است.لذا انسان باید به کار و کوششی که مورد رضای خدای متعال است تا آخرین لحظات عمر خود کوشا بود.زیرا خداوند همواره ناظر بر احوال ماست.بنابراین انسان نباید انتظار داشته باشد که کارش مورد تقدیر دیگران و دید دیگران باشد.همینکه خداوند ببیند کفایت دارد.اگر حتی سایر انسانها بخواهند برای فرد کاری انجام دهند، اذن خدای متعال را نیاز دارد.لذا چه بهتر که ما همواره به تکلیف الهی خود عمل کنیم و منتظر نتیجه و نگاه دیگران نباشیم.
اینکه گفته می شود از ریا کاری و خود نمایی در مقابل دیگران پرهیز کنید، بخاطر این است که انسانهای دبگر همانند تو هستند و دارای اختیاری نیستند.لذا باید انسان تنها در مقابل حق تعالی به سجده بیفتد و به رکوع برود.تنها برای او اقدام به انجام کاری کند.لذا بیائیم هر قدر می توانیم، پیش خدا ریا کاری کنیم.تنها اوست که همه اعمال ما را می بیند و می تواند پاداش لازم را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به ما دهد.

ای که داری خود نمایی و ریا
نزد این و آن برای کسب جا
این و آن کاری کنند با اذن اوست
تو گدایی می کنی پیش گدا


دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ای که داری خود نمایی و ریا
نزد این و آن برای کسب جا
این و آن کاری کنند با اذن اوست
تو گدایی می کنی پیش گدا

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۸۰۷ تا ۱۸۱۳
رابطه جسم و روح

صبح شد ای صبح را صبح و پناه
عذر مخدومی حسام‌الدین بخواه
عذرخواه عقل کل و جان توی
جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
دادهٔ تو چون چنین دارد مرا
باده کی بود کو طرب آرد مرا
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو
قالب از ما هست شد نه ما ازو
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
خانه خانه کرده قالب را چو موم

اشعار مولانا، اکثرا برداشت هایی از قرآن کریم است که بصورت شعر سروده شده است.همانطور که می دانید قرآن در شب نازل شده است.اشعار مولانا نیز شبانه سروده می شد.مولانا در شب تا به صبح مثنوی را می سرود و حسام الدین چلبی آنها را می نوشت.
مولانا رعایت ادب را می کند و بجای اینکه به خدمه بزرگ خود حسام الدین بگوید که صبح فرا رسیده است و زمان گفتن شعر تمام شده است.از خدا می خواهد که به نحو مقتضی به اوبگوید.
مولانا خداوند را پشتیبان صبح می داند.در حقیقت به اذن خداوند است که شب تمام و روز فرا می رسد.مولانا حسام الدین را عقل کل خطاب می کند.او خداوند را صاحب پذیرای عذر می داند.اوست که می تواند، عذر افراد را بخواهد.
مولانا می گوید، خدای متعال است که به جان ها جان می دهد و به مرجان تشعشعات زیبا می دهد.مولانا می گوید، سر منشا نورانیت صبحدم و من بخاطر پرتوهای از نورانیت خداوند است.آنهم بخاط کسب معرفتی که از او دریافت کرده ام.ما همانند آینه می مانیم که نورانیت خدا را انعکاس می دهیم.اگر انسان معارف الهی را کسب کند، همانطوریکه با فرا رسیدن روز تاریکی ها از بین می رود دل انسان نیز به نور الهی روشن می گردد.
مولانا می گوید، وقتی شراب طهورای معرفت را به من می چشانی، دیگر شراب انگور جایی برای عرض اندام ندارد. شراب وقتی در خمره قرار دارد.در بالای آن حباب هایی جمع می شود.از این جهت به شراب ،باده نیز گفته می شود.مولانا می گوید، اگر باده می دانست که جوشش خدای متعال چه باده ای ایجاد می کند، کاسه خود را برای گدایی باده خداوند می آورد.
مولانا می گوید،اگر چرخ در گردش هستی، از هوش ما خبر داشت. گدایی از ما می کرد.مولانا می گوید، مستی ما از مستی انگور نیست. اگر شراب انگور هم باعث مستی می شود، آنرا از ما دارد و آنرا گدایی کرده است.
مولانا می گوید، اگر جسم و بدنی وجود دارد بخاطر روحی است که توسط خداوند در بدن قرار داده شده است.بنابراین روح است که باعث می گردد که بدن تشکیل گردد و درآن قرار گیرد.نه اینکه ابتدا جسمی بوده و روح بخاطر او ایجاد شده است.برای مثال ،گلی موجود بوده که سبب شد گلدانی ایجاد گردد که گل در آن قرار گیرد.بدن انسان نیز نقش گلدان و روح نقش گل را دارد.
مولانا مثال زنبور عسل را می زند.او می گوید، زنبور است که خانه های مومی را ایجاد کرده تا در آن عسل ریخته شود.قالب های مومی هر گز عسل و زنبور را ایجاد نکرده اند.موم اگر وجود دارد ،بخاطر زنبور عسل است.اگر زنبوری نباشد، قطعا مومی هم نیست.
رابطه روح و جسم نیز همانند رابطه بین زنبور و کندوهای عسل است.زمانی این خانه های مومی از عسل پر می شوند که زنبور روی گل بنشیند و از آن استفاده کند.انسان ها نیز اگر همنشین اولیای الهی شوند،ظرف وجودیشان پر از معارف الهی می گردد.زمانی گفتار، رفتار و کردار ما مورد پسند و پذیرش همه ،بالاخص خدای متعال ، قرار می گیرد که روح و روان ما سنخیت با روح و روان گل های جامعه پیدا کند.

روح ما همسان زنبور عسل
گر نباشد گل، ندارد ماحصل
معرفت آرد طریق سالکان
همرهی با اهل تقوا در عمل

دکتر علی رجالی
@lirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

زنبور عسل

روح ما همسان زنبور عسل
گر نباشد گل، ندارد ماحصل
معرفت آرد طریق سالکان
همرهی با اهل تقوا در عمل

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بی خیالی

عاقبت بی غمی،نیست سرور و خوشی
باعث خوشحالی است،شادی هر بی کسی
دل که ندارد غمی،کشته صفای درون
هر که رباید دلی،نیست ورا غم بسی

  • علی رجالی