باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۸۰۷ تا ۱۸۱۳
رابطه جسم و روح
صبح شد ای صبح را صبح و پناه
عذر مخدومی حسامالدین بخواه
عذرخواه عقل کل و جان توی
جان جان و تابش مرجان توی
تافت نور صبح و ما از نور تو
در صبوحی با می منصور تو
دادهٔ تو چون چنین دارد مرا
باده کی بود کو طرب آرد مرا
باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش گدای هوش ماست
باده از ما مست شد نه ما ازو
قالب از ما هست شد نه ما ازو
ما چو زنبوریم و قالبها چو موم
خانه خانه کرده قالب را چو موم
اشعار مولانا، اکثرا برداشت هایی از قرآن کریم است که بصورت شعر سروده شده است.همانطور که می دانید قرآن در شب نازل شده است.اشعار مولانا نیز شبانه سروده می شد.مولانا در شب تا به صبح مثنوی را می سرود و حسام الدین چلبی آنها را می نوشت.
مولانا رعایت ادب را می کند و بجای اینکه به خدمه بزرگ خود حسام الدین بگوید که صبح فرا رسیده است و زمان گفتن شعر تمام شده است.از خدا می خواهد که به نحو مقتضی به اوبگوید.
مولانا خداوند را پشتیبان صبح می داند.در حقیقت به اذن خداوند است که شب تمام و روز فرا می رسد.مولانا حسام الدین را عقل کل خطاب می کند.او خداوند را صاحب پذیرای عذر می داند.اوست که می تواند، عذر افراد را بخواهد.
مولانا می گوید، خدای متعال است که به جان ها جان می دهد و به مرجان تشعشعات زیبا می دهد.مولانا می گوید، سر منشا نورانیت صبحدم و من بخاطر پرتوهای از نورانیت خداوند است.آنهم بخاط کسب معرفتی که از او دریافت کرده ام.ما همانند آینه می مانیم که نورانیت خدا را انعکاس می دهیم.اگر انسان معارف الهی را کسب کند، همانطوریکه با فرا رسیدن روز تاریکی ها از بین می رود دل انسان نیز به نور الهی روشن می گردد.
مولانا می گوید، وقتی شراب طهورای معرفت را به من می چشانی، دیگر شراب انگور جایی برای عرض اندام ندارد. شراب وقتی در خمره قرار دارد.در بالای آن حباب هایی جمع می شود.از این جهت به شراب ،باده نیز گفته می شود.مولانا می گوید، اگر باده می دانست که جوشش خدای متعال چه باده ای ایجاد می کند، کاسه خود را برای گدایی باده خداوند می آورد.
مولانا می گوید،اگر چرخ در گردش هستی، از هوش ما خبر داشت. گدایی از ما می کرد.مولانا می گوید، مستی ما از مستی انگور نیست. اگر شراب انگور هم باعث مستی می شود، آنرا از ما دارد و آنرا گدایی کرده است.
مولانا می گوید، اگر جسم و بدنی وجود دارد بخاطر روحی است که توسط خداوند در بدن قرار داده شده است.بنابراین روح است که باعث می گردد که بدن تشکیل گردد و درآن قرار گیرد.نه اینکه ابتدا جسمی بوده و روح بخاطر او ایجاد شده است.برای مثال ،گلی موجود بوده که سبب شد گلدانی ایجاد گردد که گل در آن قرار گیرد.بدن انسان نیز نقش گلدان و روح نقش گل را دارد.
مولانا مثال زنبور عسل را می زند.او می گوید، زنبور است که خانه های مومی را ایجاد کرده تا در آن عسل ریخته شود.قالب های مومی هر گز عسل و زنبور را ایجاد نکرده اند.موم اگر وجود دارد ،بخاطر زنبور عسل است.اگر زنبوری نباشد، قطعا مومی هم نیست.
رابطه روح و جسم نیز همانند رابطه بین زنبور و کندوهای عسل است.زمانی این خانه های مومی از عسل پر می شوند که زنبور روی گل بنشیند و از آن استفاده کند.انسان ها نیز اگر همنشین اولیای الهی شوند،ظرف وجودیشان پر از معارف الهی می گردد.زمانی گفتار، رفتار و کردار ما مورد پسند و پذیرش همه ،بالاخص خدای متعال ، قرار می گیرد که روح و روان ما سنخیت با روح و روان گل های جامعه پیدا کند.
روح ما همسان زنبور عسل
گر نباشد گل، ندارد ماحصل
معرفت آرد طریق سالکان
همرهی با اهل تقوا در عمل
دکتر علی رجالی
@lirejali
- ۹۷/۰۷/۲۴