رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روی حق تعالی

گر بخواهی روی حق بینی بشر

ذهن خود خالی کن از انواع شر

نفس ما زهدان ما در عالم است

ترک دنیا می کنی با درد سر



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تقوا ی الهی

"تقوا" در اصل از ماده "وقی یقی وقایه" به معناى قرار دادن خویش در پناهگاه است.[1] و در اصطلاح شرع، به معناى خویشتن دارى در برابر گناهان است.

 

به عبارت دیگر تقوا یک نیروى بازدارنده ای است که به صورت یک ملکه نفسانی و نیروی درونی است در وجود انسان به وجود می آید و او را در برابر طغیان شهوات و ارتکاب کارهای خلاف حفظ مى‏کند. کمال تقوا آن است که علاوه بر دوری از گناهان و محرمات، از مشتبهات نیز اجتناب شود.

 

در آیات و احادیث، از جمله در کلمات امام علی (ع) تشبیهات فراوانى براى تقوا بیان شده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:

 

1. زاد و توشه: قرآن تقوا را به زاد و توشه تشبیه کرده و آن را بهترین زاد و توشه شمرده و می فرماید:" توشه بر گیرید پس به درستی که بهترین توشه تقوا است".[2]

 

2. لباس: قرآن تقوا را به لباس تشبیه کرده و آن را بهترین لباس دانسته است: " لباس تقوا، بهترین لباس براى انسان است.[3]

 

3. دژ نیرومند: در برابر خطرات گناه: امام علی (ع) می فرماید " اى بندگان خدا بدانید که تقوا دژى مستحکم و غیر قابل نفوذ است".[4]

 

4. مرکب راهوار: مولای متقیان در کلام دیگری می فرماید: "تقوا مانند مرکبى راهوار است که کنترل آن در دست صاحبی است که بر آن سوار است و تا دل بهشت او را پیش مى‏برد."[5]

 

5. بعضى از بزرگان، تقوا را به حالت کسى تشبیه کرده‏اند که از یک سرزمین پر از خار عبور مى‏کند، سعى دارد دامن خود را کاملا برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خارى در پایش بنشیند، و یا دامنش را بگیرد.[6] از این تشبیه به خوبى استفاده مى‏شود که تقوا به این نیست که انسان انزوا و گوشه گیرى انتخاب کند، بلکه باید در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ کند. [7]

 

تقوا، نشانه ایمان به" مبدء" و" معاد" یعنى خدا و رستاخیز و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مى‏شود[8]

 

از نظر قرآن "تقوا" نور الاهى است که هر جا راسخ شود، علم و دانش‏ مى‏آفریند.[9]

 

 

 

 

مراحل تقوا

 

تقوا داراى مراحلی است. بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شده‏اند:

 

1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.

 

2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.

 

3- خویشتن دارى در برابر آن چه قلب آدمى را به خود مشغول مى‏دارد و از حق منصرف مى‏کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.[10]

 

 

 

 

شاخه های تقوا

 

تقوا داراى شاخه‏ها و شعبه هاى متعددی است، که از آن میان می توان به شاخه های زیر اشاره کرد: تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، اجتماعى، و تقواى سیاسى و تقوای اخلاقی و... انسان با تقوا شخصی است که تقوا را در تمام این جهات رعایت کند.

 

 

 

 

آثار تقوا

 

تقوا آثار مثبت زیادی در زندگی انسان دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:

 

1. انسان سازی: امام علی (ع ) می فرماید: تقوا یک خصلت روحی و یک تربیت معنوی است که در پرتو آن جان انسان ساخته و پرداخته می شود.[11]

 

2. مسؤلیت پذیری: فرد با تقوا از زیربار مسئولیت های شرعی شانه خالی نمی کند و مشتاقانه می پذیرد و سختی ها و مشکلاتش را هموار می کند.

 

3. آزادگی: تقوا وسیله آزادی انسان از هر بندگی است کسی که دارای تقوا است در برابر شهوات به زانو در نمی آید؛ در برابر مقام و دیگر تمایلات نفسانی تسلیم نمی شود، بنابر این از هر هلاکتی در امان است.

 

4. رستگاری در آخرت: تقوا کلید هدایت است و فرد با تقوا با انجام کارهای مثبت و گام برداشتن در مسیر هدایت علاوه بر سعادت در دنیا به کسب پاداش های اخروی و ذخیره آن برای روز معاد موفق می شود.

 



[1]. راغب اصفهانى حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، ج1،ص 881 ماده،"وقی"؛ دارالعلم الدار الشامیة، دمشق، بیروت‏، 1412 ق‏.

[2] . بقره، 197، "وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى".

[3] . اعراف، 26،" وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْرٌ".

[4] . نهج البلاغه خطبه 157:"اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز".

[5]. نهج البلاغه خطبه 16."... الا و ان التقوى مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة...".

[6] . ابو الفتوح رازى، حسین بن على‏، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 101 ، ‏بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى‏، مشهد، 1408 ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏1، ص 80، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران‏، 1374 ش‏.‏

[7] . تفسیر نمونه، ج ‏22، ص 204.

[8] . حجرات، 14،" إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ".

[9] . بقره، 282 " اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ".

[10]. تفسیر نمونه، ج ‏22، ص 205؛ علامه مجلسى، بحار الانوار" ج 70، ص 136، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.

[11]. نهج البلاغه خطبه متقین.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ذکر حق

هر که آرد بر زبان نام خدا

ذکر یا رب یا رب بی انتها

می کند تاثیر بر روح و روان

در ریاضت در عبادت در دعا

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نور مطلق

گر بخوانی حق ز اعماق وجود

استجابت می کند دریای جود

نور مطلق صاحب فیض و کمال

در قیام و در رکوع و در سجود


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

راز و نیاز


بی کس وبی بال و پرم

در قفس جان و تنم

دیدن ما لقای تو 

چهره ای دلربای تو 

روح تو در خروش ما

باعث جنب و جوش ما

محرم و جان فزا تویی

همدم بی ریا تویی

هر کی به فکر خویشه

هیچ کس خدا نمیشه

در غل و زنجیر هوا

فتاده در رنج و بلا

نفس پلید و خوار من

باعث کبر و نار  من

خدا به ما امان بده

بندگی و توان بده

خالق  هستی  جهان

یاور هر پیر و جوان

امید من خدای من

همدم در خفای  من

منجی و رهنما تویی

قدرت ما ورا تویی

مامن بینوا تویی

حافظ جان ما تویی

مستی من وصال تو

دیدن  بی مثال تو

خدای ما تا نداره

تو هر دلی  جا نداره

 دل کسی  تمیز باشه

پیش خدا عزیز باشه

خدا تو قلبش میشینه 

خدا را هر دم میبینه

وصف خدا گفتنی نیست

دیدنی است بافتنی نیست

رجالی در نزد خدا

صفر بودپیش یکا





  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

انحصار طلبی


انحصارطلبی به معنای مخصوص کردن امری به شخص یا گروه، دارای اقسام و انواع متعدد و متنوع است که شامل حوزه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن می شود. شاید انحصارطلبی در ثروت و قدرت مهم ترین جلوه های آن باشد؛ زیرا تاثیرات شگرفی در زندگی عمومی مردم به جا می گذارد، با این همه دایره انحصارطلبی فراتر و علل و آثار آن نیز فراگیر است. نویسنده در این مطلب با مراجعه آموزه های قرآنی بر آن است تا اقسام و علل و آثار انحصارطلبی را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.


معناشناسی و مفهوم شناسی انحصار


واژه انحصار از باب انفعال از ریشه حصر گرفته شده است. حصر در لغت به معنای محدود و کوتاه کردن است. البته در عربی حصر به معنا تنگ گرفتن، احاطه کردن، سخت گرفتن و محکم بستن آمده است. وقتی با حرف عن به کار می رود به معنای درمانده و عاجز، با حرف باء به معنای نهان کردن است. حصر هم چنین به معنای محدود در شماره و قبض و یبوست شکم آمده است.


وقتی عرب می گوید: « على سبیلِ الحَصْر » به معنای حق بدون رقابت است. انحصار نیز به معنای محدود کردن و بی رقیب کردن در چیزی است.


انحصار در اصطلاح به معنای معنای مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه ای است. اما در اصطلاح اقتصادی، انحصار (به انگلیسی: monopoly) به معنای محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی یا شخصی است.( لغت نامه، ج ۳، ص ۲۹۸۹، «انحصار»؛ دائره المعارف علوم اجتماعی، ص ۴۶۲)


یک انحصار طلب می‌تواند قیمت و مقدار تولید را تغیر دهد. او مقادیر بیشتری را با دریافت قیمت کمتر در مقابل تولید در یک بازار با کشش بالاتر و مقادیر کمتری را با دریافت قیمت بیشتری در یک بازار با کشش پایین تر می‌فروشد.


گاهی این واژه در معنای گسترده تر، به هر نوع تخطّی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق می‌شود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند.


در این جا وقتی از انحصار سخن به میان آوره می شود، معنا و مفهومی عام و فراگیر است و شامل روحیّه‌اى است که فرد یا گروهى، همه چیز و یا چیزى را منحصر به خود بداند.


انحصارطلبی در قرآن


واژه حصر و انحصار به مفهوم و معنای پیش گفته در قرآن به کار گرفته نشده است؛ اما از جمله‌هایى مانند «نحن أحقّ بالملک؛ ما سزاوار به حکومت و سطلنت هستیم»، «لن‌یدخل الجنّه إلاّ من کان هودا أو نصارا؛ هرگز جز یهودی و مسیحی داخل بهشت نشوند»، «یخل لکم وجه أبیکم؛ تا تمام توجه پدر به شما باشد»، «ما علمت لکم من إلـه غیرى؛ جز خودم معبود و الهی برای برای شما نمی شناسم و نمی دانم» و‌ مانند این جملات می توان روحیه انحصار طلبی را در افراد و گروه های مذهبی شناساسی و ردگیری کرد و مفهوم اصطلاحی را از آن ها برداشت نمود.


از این جملات به خوبی روشن می شود که روحیه انحصار طلبی اختصاص به حوزه ای ندارد بلکه حتی حوزه های شخصی محض چون محبت والدین را شامل می شود. انحصارطلبی نسبت به محبت والدین، انحصار نسبت به سرای آخرت و بهشت، انحصار طلبی نسبت به حقانیت شریعت و مذهب، انحصار نسبت به راه هدایت، انحصار نسبت به قدرت و اقتدار سیاسی، انحصار نسبت به حوزه مالکیت و ولایت بر انسان از جمله مواردی است که در این آیات مورد توجه و تاکید قرار گرفته است.


ویژه خواری از مصادیق انحصار


ویژه خواری که در عربی واژه استئثار برای آن به کار می رود، از مصادیق انحصارطلبی است. استئثار به معنای خودگزینی و اختصاص دادن چیزی به خود است. (العین: ص۳۷ ماده «أثر»؛ لسان‌العرب: ج ۴ ص ۸ ماده «أثر») پس استئثار و ویژه‌خواری به معنای «مقدّم داشتن خود یا وابستگان و هواداران خود بر دیگران در تأمین نیازها و خواست هاست.»


از نظر آموزه‌های قرآنی ویژه‌خواری و انحصارطلبی می‌تواند به دو گونه شکل گیرد: ۱٫ اینکه خود را بر دیگران برگزیند و از اطلاعات و دانش و مقامی که دارد برای افزایش قدرت و ثروت خود بهره گیرد؛ به این معنا که اطلاعاتی را که به حکم مسئولیت در اختیار دارد برای خود نگه دارد و از آن برای حذف رقیبان یا سبقت در معاملات و قراردادها و مانند آن استفاده کند؛ ۲٫ این اطلاعات و دانش را در اختیار خویشان و اقرباء قرار دهد و یا آنان را در معاملات دولتی و ملی بر دیگران مقدم دارد و پیشنهاد انجام کاری را به آنان داده و یا طرح‌های ملی را در وهله نخست به آنان واگذار کند.


اقسام و انواع انحصارطلبی


چنان که گفته شد انحصارطلبی محدوده و منحصر به حوزه ای نیست بلکه همه ابعاد زندگی بشر را در بر می گیرد. در این جا به برخی از حوزه های انحصارطلبی اشاره می شود.


انحصار اخلاقی: در حوزه اخلاق، روحیه انحصارطلبی موجب می شود که انسان همه چیز را برای خود بخواهد و نسبت به دیگران بخل و حسادت ورزد. در روان شناسی شخصیت می توان افرادی را شناسایی کرد که دارای چنین شخصیتی هستند و علاقه و گرایشی شدید دارند تا همه چیز را در اختیار خود بگیرند. در روان شناسی اجتماعی این روحیه به شکل مانع شدن از داشتن بروز و ظهور می کند. یعنی شخص اگر نمی خواهد دیگران از داشته هایش سود برند، بلکه مانع می شود تا دیگران به چیزی که او دارد یا همانند آن دست یابند. از این روست که مانع از تسلط و تصرف دیگران می شود.از دیگر مصادیق انحصار اخلاقی می توان به ضیق صدر و تنگدلی افراد اشاره کرد. به این معنا که دوست نمی دارند دیگری چیزی را در اختیار داشته باشد که او در اختیار دارد. از این روست که گرفتار ضیق صدر در برابر شرح صدر است و نه تنها کمکی به دیگران برای کسب فضلیت یا چیزی نمی کند، بلکه مانع می شود تا افراد دیگر به آن دست یابند و اگر کسی به آن ها دست یابد از نظر روحی تحت فشار شدید قرار می گیرد و گویی سینه اش تنگ شده و روحیه اش را از دست می دهد.در روایتی از امام سجاد (ع) آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود‌ به‌طور یکسان محبت می ورزید و چون حضرت یوسف (ع) سجده خورشید و ماه و ۱۱ ستاره را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب (ع) از او خواست که خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف (ع) خواب خود را برای برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند(المیزان، ج ۱۱، ص ۹۶) و چون حضرت یعقوب (ع) چنین دید نسبت به یوسف (ع) دلسوزتر شد، ازاین رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.( نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۲)


عوامل و آثار


با آن چه گذشت معلوم شد که عوامل چندی در ایجاد چنین روحیه در افراد موثر است؛ ریشه بسیاری از آن ها خودبرتر بینی، اشرافیت، استکبار و تکبر، غرور باطل، جهالت و مانند آن است. در همین آیات به خوبی روشن شده که چگونه جهالت و خودبرتربینی و اشرافیت و مانند آن موجب شده که برخی حقوقی انحصاری برای خود قایل شوند و دیگران را از حقوق خود محروم سازند و بر آنان ظلم و ستم ورزند.


آثاری که در این آیات بیان شده به خوبی نشان می دهد که انحصار محدودیت هایی برای دیگران ایجاد می کند و آزادی عمل و فکر و عقیده را از دیگران سلب می کند و اقتصاد افراد و جامعه را با آسیب و اختلال جدی مواجه می سازد.


امیرمومنان علی(ع) با اشاره به ویژه خواری که نوعی انحصار در قدرت و ثروت است نشان می دهد که چگونه این انحصار طلبی ها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهی می کشاند.


امیرمومنان در سخنی به برخی آثار ویژه‌خواری و انحصارطلبی اشاره کرده و نشان می‌دهد که این عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادی محدود نخواهد شد، بلکه دیگر حوزه‌های زندگی فرد و جامعه را به شدت تحت تاثیر آثار زیانبار و مخرب قرار خواهد داد. ایشان می‌فرماید: الاِستِئثارُ یوجِبُ الحَسَدَ، وَ الحَسَدُ یوجِبُ البِغضَهَ، وَ البِغضَهُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَ الاِختِلافُ یوجِبُ الفُرقَهَ، وَ الفُرقَهُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ یوجِبُ الذُّلَّ، وَ الذُّلُ یوجِبُ زَوالَ الدَّولَهِ وَ ذَهابَ النِّعمَهِ؛ ویژه‌خواری و انحصارطلبى، حسادت مى آورد و حسادت، دشمنى و دشمنى، اختلاف و اختلاف، پراکندگى و پراکندگى، ضعف و ضعف، زبونى و زبونى، زوال دولت و از میان رفتن نعمت .( شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید: ج ۲۰ ص ۳۴۵ ح ۹۶۱.)


از نظر امیرمومنان علی(ع) خود ویژه‌خوار پیش از مردم به هلاکت و تباهی خواهد افتاد؛ زیرا اگر مردم دنیای خود را از دست می‌دهند، ویژه‌خوار آخرت خویش را به بهایی اندک فروخته و هلاکت ابدی را برای خود رقم زده است. آن حضرت می‌فرماید: مَن یَستَأثِر مِنَ الأَموالِ یَهلِک؛ هر که در اموالْ انحصارطلبى کند، نابود مى شود. (بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۵۶ ح ۱۱۸).


آن حضرت (ع) در فرمانش به مالک اشتر نیز می‌فرماید: از انحصارطلبى در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئولیت تو قرار دارد و در برابر دیدگان مردم روشن است، بپرهیز؛ زیرا تو، به خاطر دیگران مؤاخذه خواهى شد و به زودى پرده هاى امور از برابر دیدگانت کنار خواهد رفت و داد ستمدیده از تو گرفته خواهد شد. ( نهج البلاغه: نامه ۵۳)


امیرمومنان علی(ع) درباره انحصار طلبی عثمان و ویژه‌خواری وی که نابودی دولتش را نیز به دنبال داشت می‌فرماید: او انحصارطلبى کرد و بد انحصارطلبى کرد . شما نیز ناشکیبى کردید و بد ناشکیبى کردید (هر دو از حد گذراندید) و خداوند را در باره انحصارطلب و ناشکیب، حُکمى است قطعى [که در آینده یا قیامت، تحقّق خواهد یافت] .( نهج البلاغه: الخطبه ۳۰)



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

غیبت از نظر قرآن

غیبت از نظر قرآن کریم 


غیبت چنانکه از اسمش پیدا است این است که در غیاب کسى سخنى گویند، منتهى سخنى که عیبى از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتى در امورى که مربوط به او است مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها. بنابراین اگر کسى صفات ظاهر و آشکار دیگرى را بیان کند غیبت نخواهد بود. مگر اینکه قصد مذمت و عیبجوئى داشته باشد که در این صورت حرام است، مثل اینکه در مقام مذمت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاهرنگ یا کوسه! به این ترتیب ذکر عیوب پنهانى به هر قصد و نیتى که باشد غیبت و حرام است، و ذکر عیوب آشکار اگر به قصد مذمت باشد آن نیز حرام است، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه. اینها همه در صورتى است که این صفات واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلا وجود نداشته باشد داخل در عنوان تهمت خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگین تر است. به هر حال غیبت از بزرگترین گناهان است.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ لا یَغْتَب بَّعْضکُم بَعْضاً أَ یحِب أَحَدُکمْ أَن یَأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است، و هرگز ( در کار دیگران ) تجسس نکنید، و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ ( به یقین ) همه شما از این امر کراهت دارید، تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است» (حجرات/12 ).

گفته اند جمله « و لا یغتب بعضکم بعضا » در باره دو نفر از اصحاب رسول الله (ص) است که رفیقشان سلمان را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم سلمان را سراغ اسامة بن زید که مسئول بیت المال بود فرستاد، اسامه گفت: الان چیزى ندارم، آن دو نفر از اسامه غیبت کردند و گفتند: او بخل ورزیده و درباره سلمان گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه ( چاه پر آبى بود ) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد اسامه بیایند و در باره موضوع کار خود تجسس کنند، پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم فرمود من آثار خوردن گوشت در دهان شما مى بینم، عرض کردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده ایم! فرمود: آرى گوشت سلمان و اسامه را مى خوردید، آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد. 

از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى، به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز بر چیده شود و درگیرى و نزاع پایان گیرد. خداوند اشاره می کند که گمان بد سرچشمه تجسس و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مى شود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است. سپس براى اینکه قبح و زشتى این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مى گوید: آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!. به یقین همه شما از این امر کراهت دارید. 

آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن او است و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن او است، و تعبیر به مرده به خاطر آن است که غیبت در غیاب افراد صورت مى گیرد که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند و این ناجوان مردانه ترین ستمى است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد. آرى این تشبیه بیانگر زشتى فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است. سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت او است، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مى شود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین تر است. یکى از فلسفه هاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود و حرمت اشخاص در هم نشکند و حیثیت آنها را لکه دار نسازد، و این مطلبى است که اسلام آن را با اهمیت بسیار تلقى مى کند. نکته دیگر اینکه غیبت بد بینى مى آفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مى کند، سرمایه اعتماد را از بین مى برد، و پایه هاى تعاون و همکارى را متزلزل مى سازد.

اسلام براى مساله وحدت و یکپارچگى جامعه اسلامى و انسجام و استحکام آن اهمیت فوق العاده اى قائل شده است. هر چیز این وحدت را تحکیم کند مورد علاقه اسلام است و هر چیز آن را تضعیف نماید منفور است، و غیبت یکى از عوامل مهم تضعیف است. از این ها گذشته غیبت بذر کینه و عداوت را در دلها مى پاشد، و گاه سرچشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مى گردد. خلاصه این که اگر در اسلام غیبت به عنوان یکى از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است. 

قرآن کریم فوق العاده شدید نهی می کند از این که فحشاء (و به تعبیر قرآن: فاحشه) یعنی زشتیهای مسلمانان، حتی زشتیهای واقعیشان پخش بشود: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم؛ کسانی که دوست دارند فاحشه در میان کسانی که ایمان آورده اند شیوع پیدا کند برایشان عذاب دردناکی است» (سوره نور آیه 19). خدا نکند که یک وقت کسی اطلاع پیدا کند که لغزشی در فلان شخص پیدا شده است. تازه من راستها را می گویم. دروغ که دیگر واویلاست. چرا غیبت کردن حرام است؟ برای اینکه بدبینی ایجاد می کند. در حالی که غیبت کردن همان افشاء بدی هاست یعنی بدیهای واقعی را بازگو کردن.

البته درباره غیبت اینکه قانون غیبت مانند هر قانون دیگر استثناهائى دارد، از جمله این که گاه در مقام مشورت مثلا براى انتخاب همسر، یا شریک در کسب و کار و مانند آن کسى سؤالى از انسان مى کند، امانت در مشورت که یک قانون مسلم اسلامى است ایجاب مى کند اگر عیوبى از طرف سراغ دارد بگوید، مبادا مسلمانى در دام بیفتد، و چنین غیبتى که با چنین نیت انجام مى گیرد حرام نیست. همچنین در موارد دیگرى که اهداف مهمى مانند هدف مشورت در کار باشد، یا براى احقاق حق و تظلم صورت گیرد. البته کسى که آشکارا گناه مى کند و به اصطلاح متجاهر به فسق است از موضوع غیبت خارج است، و اگر گناه او را پشت سر او بازگو کنند ایرادى ندارد، ولى باید توجه داشت این حکم مخصوص گناهى است که نسبت به آن متجاهر است.

این نکته نیز قابل توجه است که نه تنها غیبت کردن حرام است، گوش به غیبت دادن و در مجلس غیبت حضور یافتن آن نیز جزء محرمات است، بلکه طبق پاره اى از روایات بر مسلمانان واجب است که رد غیبت کنند، یعنى در برابر غیبت به دفاع برخیزند، و از برادر مسلمانى که حیثیتش به خطر افتاده دفاع کنند، و چه زیبا است جامعه اى که این اصول اخلاقى در آن دقیقا اجرا شود. 



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

راه درمان غیبت

راه درمان گناه غیبت از نظر آیات و روایات 


غیبت مانند بسیارى از صفات ذمیمه تدریجا به صورت یک بیمارى روانى در مى آید، به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى کند و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است. اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى زند بپردازد، انگیزه هائى همچون بخل و حسد و کینه توزى و عداوت و خود برتر بینى. باید از طریق خودسازى، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتائج شومى که ببار مى آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد. سپس در مقام توبه بر آید، و از آنجا که غیبت جنبه حق الناس دارد اگر دسترسى به صاحب غیبت دارد و مشکل تازه اى ایجاد نمى کند، از او عذر خواهى کند، هر چند بصورت سر بسته باشد، مثلا بگوید من گاهى بر اثر نادانى و بیخبرى از شما غیبت کرده ام مرا ببخش، و شرح بیشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه اى شود. و اگر دسترسى به طرف ندارد یا او را نمى شناسد، یا از دنیا رفته است، براى او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى سازد. درمان این بیماری خطرناک اخلاقی از جهاتی با درمان سایر بیماریهای اخلاقی مشابه متفاوت است و در مجموع رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت کار ساز است: 

1- درمان اصلی هر بیماری جسمی یا روانی و اخلاقی جز با ریشه یابی عوامل آن و قطع کردن آنها امکان پذیر نیست و از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آن ها رفت: حسد، کینه توزی، انحصار طلبی، انتقام جویی، کبر و خود بر تر بینی از عوامل مهمی بود که آدمی را به سراغ غیبت می فرستاد و تا اینها از وجود انسان ریشه کن نشود صفت رذیله غیبت هم ریشه کن نخواهد شد.

2- راه مهم دیگر برای درمان این رذیله اخلاقی توجه به پی آمد های سوء معنوی و مادی، فردی و اجتماعی آن است. هر گاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم می اندازد و به عنوان فردی خائن، حق نشناس، ضعیف و نا توان در جامعه معرفی می کند و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل می سازد و به این حقیقت توجه کند که غیبت حق الناس است زیرا آبروی خلق خدا را می برد و ارزش آبروی هر کس همچون ارزش جان و مال اوست و تا صاحب حق راضی نشود خدا او را نمی بخشد و ای بسا غیبت می کند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمی کند و این بار گناه برای همیشه بر دوش او می ماند اگر غیبت کننده در این امور دقت کند به یقین از کار خود پشیمان و منصرف می شود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سر گرمی مجالس خودشان قرار می دهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدید نظر خواهند کرد. 

3- غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که نیرو های انسان محدود است، اگر نیرویی را که صرف تضییع آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها می کند، صرف رقابتهای صحیح و سازنده نماید، ای بسا در مدت کوتاهی از رقیبان خود پیشی گیرد و مقام والایی را که انتظار دارد در جامعه برای خویشتن فراهم سازد، بی آنکه ضربه ای بر فرد یا جامعه وارد کند و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد. 

غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانه های بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار می سازد و پیش از آنکه شخصیت اجتماعی طرف را بشکند شخصیت خود را در هم می کوبد. این نکته نیز حائز اهمیت است که برای ترک غیبت مخصوصاً در مورد کسانی که غیبت برای آنها به صورت یک عادت در آمده قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان است، پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق می کنند، ترک مجالسی که مهیا برای غیبت است، کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد می کند. یکی از انگیزه های غیبت تبرئه خویشتن است مثلاً می گوید اگر من مرتکب گناه شدم فلان کس که از من بهتر است همین عمل و یا عملی بدتر از کار من را انجام داده است. در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است: «ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین؛ مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت». 

خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لا یَغْتَب بَّعْضکُم بَعْضاً أَ یحِب أَحَدُکمْ أَن یَأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛ و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ ( به یقین ) همه شما از این امر کراهت دارید، تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است» (حجرات/12). و از آنجا که ممکن است افرادى آلوده به بعضى از این گناهان ظن و گمان بد و تجسس و عیبجویی و غیبت باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند و در صدد جبران بر آیند در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مى فرماید: تقواى الهى، پیشه کنید و از خدا بترسید که خداوند توبه پذیر و مهربان است. نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود.

پیامبر خداصلى الله علیه وآله در پاسخ به این سؤال که کفّاره غیبت چیست، فرمود: «تَستَغفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغتَبتَهُ کُلَّماذَکَرتَهُ؛ کفّاره اش این است که هرگاه به یاد کسى که از او غیبت کرده اى افتادى، از خداوند برایش آمرزش بخواهى». هم چنین می فرماید: «إذا اغتابَ أحَدُکُم أخاهُ فلْیَستَغفِرِ اللَّهَ ؛ فإنَّها کفّارَةٌ لَهُ؛ هرگاه یکى از شما غیبت برادرش را کرد، از خداوند آمرزش بطلبد؛ زیرا این کفّاره گناه اوست»، و نیز می فرماید: « مَن تَطَوَّلَ على أخِیهِ فی غِیبةٍ سَمِعَها فیهِ فی مَجلِسٍ فَرَدَّها عَنهُ ، رَدَّ اللَّهُ عَنهُ ألفَ بابٍ مِن السُّوءِ فی الدنیا والآخِرَةِ؛ هر کس در مجلسى بشنود که از برادرش غیبت مى شود و آن را از او دفع کند، خداوند هزار باب بدى را در دنیا و آخرت از او دفع کند



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ذکرو دعا

با ترک گنه، روح و روان شاد شود

با ذکر و دعا، امید ما یاد شود

اعمال بد و خوب همه گردد ثبت

با هر گنهی حسن تو بر باد شود




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

آثار بد گمانی

آثار بد گمانی

الف:مردم گریزی:

زندگى اجتماعى بر اساس انس و الفت میان انسان ها و اعتماد متقابل است، اگر انسان ها به یکدیگر بدگمان شوند، اعتماد متقابل خدشه دار مى ‏شود و انس و الفت به تنفّر و دیگر گریزى مبدل مى‏ شود و فرد بدگمان از دیگران مى ‏گریزد، فاصله مى‏گیرد و تنها مى ‏شود.

ب: تباهى عبادت:

بدگمانى به دیگران و ترتیب اثر دادن به آن، عبادت انسان را فاسد مى ‏کند و کوله ‏بارى از گناه براى انسان به ارمغان مى ‏آورد. على (ع) مى ‏فرماید: از بدگمانى بپرهیز؛ زیرا بدگمانى، عبادت را فاسد و گناه را بزرگ مى ‏کند.

ج:هلاکت:

شخص بدبین و بدگمان، همواره عذاب مى ‏کشد و آیینه دلش بر اثر افکار و خیال هاى باطل تیره شده و از این رهگذر سلامت خود را نیز با گذشت زمان از دست مى‏دهد و به واسطه یأس و ناامیدى ناشى از سوء ظن، خود را به هلاکت مى ‏رساند.

حضرت علی (ع) می فرماید: بدگمانى، صاحبش را هلاک و دورى کننده از آن را رستگار مى‏ گرداند.

د: تیرگى روابط دوستانه:

بدگمانى نسبت به دوستان، سبب تیرگى روابط شده، دوستى و صمیمیت را در معرض زوال و نیستى قرار مى ‏دهد.

على (ع) می فرماید: بد گمانى بر دل هر کس چیره شود، بین او و دوستش دیگر صلح و صفایى باقى نمی گذارد.

3.باز سازی شناخت و باورها در مورد دیگران

باورهای خودتان را یکبار دیگر نسبت به دیگران بررسی کنید،و هر نگاهی که در آن عدم اعتماد و سوء ظن هست،تغییر داده و نگاه را مثبت و بازسازی کنید.

مثل:

حمل کردن کار مسلمان بر درستى:

قاعده کلّى درباره افراد مسلمان این است فرد مسلمان ظاهر الصلاح، اندیشه بد ندارد و کار زشت انجام نمى‏ دهد و به بی راهه نمی رود و به حکم اسلام از بسیارى رذایل و کارهاى زشت پاک است. از این رو، مسلمانان کارهایى که از یکدیگر مشاهده مى‏ کنند، تا آن ‏جا که ممکن است و توجیه قابل قبولى دارد باید آن را حمل بر صحت کنند و از حمل کردن اعمال و گفتار یکدیگر بر بدى بپرهیزند. این کار یکى دیگر از راه هاى مبارزه با بدگمانى است.

4.اصلاح رفتار عجولانه

پرهیز از شتابزدگى: یکى از راه هاى مبارزه با بدگمانى این است که اگر انسان درباره برادران مسلمان خود چیزى شنید فوراً قضاوت نکند و ترتیب اثر ندهد، بلکه صبر کند تا آن خبر براى او تأیید و یا تکذیب شود. در صورتى که به طور اطمینان آورى تأیید شد، آن گاه ترتیب اثر دهد.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر گاه گمان «بد» بردى، (آن را مطلبى ثابت و محقق نگیر و زود) قضاوت نکن. حضرت على (ع) نیز فرمود: اى مردم! هر که برادر (دینى) خود را شناخت و دانست که در دین، محکم و استوار است و در گفتار و کردار به راه راست قدم مى ‏نهد، نباید گفتار (بد) مردم را درباره او گوش بدهد 

5.پرهیز از همنشینی با افرادی که مبتلا به سوء ظن هستند.

دوستان و افرادی که افکار نا مناسب(مثل سوء ظن) و ناهنجاری دارند،از آنها باید فاصله بگیرید،و با اشخاص مورد اعتماد و با اراده و با ایمان ارتباط داشته باشید.



  • علی رجالی