رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مثنوی خشم(۱)(دست اقدام)

 

باسمه تعالی
خشم(۱)

در حال ویرایش

آتشی خشم است، تند و پرشَرَر
زخم پنهان است بر جانِ بشر


 

خشم پنهان است در ژرفای جان
آتشش گردد ز ظلمت بی‌امان


 

گر نگیرد پای‌بند از عقل و دین
می‌کُند ویران دلِ اهلِ یقین

 

 

عقل را بندد، زبان را شعله‌ور
در نهادِ مهر، سازد شور و شر

 

در دلِ آگاه، طوفانی نهان
در سکوتِ لب، حقیقت شد عیان

 

 

آتشی سرکش، به طغیان و جنون

کرد دل را شعله‌ور، دریای خون

 

 

خشم، شمشیری‌ست پنهان در نهان
گاه بر دل می‌زند، گه مردمان
 

 

آتشی چون خشم برخیزد ز جان
مهر را سوزد، بَرد از دل نشان

 

 

خلق نیکو را کند بی‌اعتبار
عقل را سازد اسیرِ  روزگار

 

 

خشم اگر چون بحر گردد پرخروش

کشتی دل بشکند در موج و جوش

 

 

خشم سیلابی است در کون و مکان
می برد از جان و دل، عشق نهان

 

 

آن که شد در خشم، دور از خوی خویش
بر تنِ خود می‌زند زخم و نَفیش

 

 

علتش گردد ز نفس و خوی خویش
می کشد دنیا هوس را  سوی خویش

 

 

چشم بگشا، شعله‌ای بینی عیان
در درونت آتشی با صد زبان

 

 

۱۳. نطفه‌اش باشد غرور و خودنگری
شاخ او روید ز خاکِ بی‌بری

۱۴. چشم بگشا، در درونِ خویش بین
آتشی افروخته در زیرِ دین

۱۵. خشم، دشمن‌تر ز شیطان است و بس
می‌کُشد در لحظه‌ای جان از قفس

۱۶. گر شود با کینه همراه و غلیظ
دین و دل را می‌برد در شعله‌ریز

۱۷. ریشه‌اش در جهل و خودخواهی بود
برگ و بارش جنگ و رسوایی بود

۱۸. چون دلت را آتش خشم آزُرد
یاد کن ز آن کس که با حلم آورد

۱۹. حلم باشد سد راهِ خشم‌ناک
در دلِ صابر نماند هیچ خاک

۲۰. آبِ حکمت خامُشَش سازد به وقت
صبر گردد بر دلِ آتشگر، بخت

۲۱. یادِ حق آید به یاری در نبرد
دل شود آرام و جان از خشم سرد

۲۲. آن که گردد بر خشمِ خود چیره‌دست
پیشِ حق باشد چو شیرِ راهِ مست

۲۳. خشم را در بندِ تقوا کن عزیز
تا نبینی دوزخی پر از ستیز

۲۴. خامُشی در وقتِ آشوبِ درون
بهتر از صد کار باشد، ای فسون

۲۵. خشم، در وقتِ خموشی می‌گریزد
همچو شب، از پرتوِ خور می‌ستیزد

۲۶. خشمِ پنهان، گر نگردد با ادب
می‌شود در جان چو ماری بی‌طلب

۲۷. لیک اگر با عقل گردد رام و نرم
می‌کشد انسان ز دوزخ تا به حرم

۲۸. خشم را چون شعله دیدی در دلت
بادِ ذکر آور، بخوان از صبر حَلت

۲۹. نَفس، در خشم است گرگانِ هزار
لیک عقل آید چو چوپانِ هوادار

۳۰. پس بیا ای دل، مهارِ خشم گیر
تا شوی چون باغ، پرگل، بی‌گزیر

سراینده

دکتر علی رجالی 

 

  • ۰۴/۰۲/۱۹
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی