رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

مثنوی دوستی(دست اقدام)

باسمه تعالی

مثنوی  دوستی

 

مقدمه

دوستی یکی از ارزشمندترین و زیباترین مفاهیم انسانی است که در طول تاریخ، همواره در دل‌ها و قلم‌های شاعران و نویسندگان حضور داشته است. در عرفان و ادب فارسی، دوستی به‌عنوان یک نیروی معنوی و الهی در نظر گرفته شده که می‌تواند دل‌ها را به هم پیوند دهد و به انسان‌ها نوری از محبت، همدلی و صلح ببخشد. در این مثنوی که در ادامه می‌آید، به رازهای دوستی و تاثیرات آن بر زندگی انسان‌ها پرداخته‌ام.

دوستی نه تنها میان انسان‌ها، بلکه در ارتباط با معبود و عالم معنوی نیز حائز اهمیت است. در این شعر، من سعی کرده‌ام تا رابطه‌ی دوستی با خداوند، یار، و در نهایت با خود فرد را به تصویر بکشم. این اشعار، تلاشی است برای روشن ساختن عمق دوستی در قالبی از عشق و وفاداری. در هر بیت، سعی شده است که ارزش دوستی از نظر اخلاقی، عرفانی و اجتماعی بیان شود و نشان دهد که چگونه دوستی می‌تواند انسان‌ها را به تعالی برساند.

در این مثنوی، اشاره‌ای به پیوندهای معنوی و عاطفی میان انسان‌ها شده است که در کنار آن، ارتباطی با ذات الهی نیز مطرح است. هر بیت در این منظومه تجلی از لذت و محبت در دوستی است که نه تنها به انسان‌ها آرامش می‌دهد بلکه آن‌ها را از قید و بندهای دنیوی آزاد می‌کند و به سوی تعالی معنوی سوق می‌دهد.

فهرست

  1. مقدمه
  2. فصل اول: رازهای دوستی
    • مفهوم دوستی از نگاه عرفانی
    • دوستی و پیوندهای انسانی
    • مهر و محبت در دوستی
  3. فصل دوم: دوستی با خداوند
    • دوستی به عنوان اتصال به حقیقت
    • دوستی در دل و جان
  4. فصل سوم: دوستی میان انسان‌ها
    • دوستی میان یاران
    • دوستی در مقابل دشمنی
    • محبت و شفقت در دوستی
  5. فصل چهارم: دوستی و رشد معنوی
    • دوستی و تکامل روحی
    • دوستی به عنوان محرک حرکت در مسیر کمال
  6. فصل پنجم: دوستی و نگاه به جهان
    • دوستی به‌عنوان بذر امید در دنیای پر از تلاطم
    • دوستی در دل غم و شادی
  7. نتیجه‌گیری
  8. منابع و مراجع

 

مثنوی دوستی
 

دل گر به صفای دوست خو می‌گیرد
از زنگِ زمانه، شست‌وشو می‌گیرد

هر لحظه که چشم، بر نگاهش افتد
دل آینه‌وار، رنگِ ماهش افتد

با مهرِ رفیق، درد آسان گردد
خارِ رهِ عشق، گلستان گردد

سوزی‌ست به دل، چو شوق دیدار است
هر لحظه وصال، عینِ پیکار است

از خنده‌ی او، جهان شکوفا گردد
با نغمه‌ی عشق، دل مصفا گردد

هر جا که دو دل به نور یاری بندند
فرسنگ‌زِ دوری و جدایی خندند

با دوست، سکوت هم سخن‌گو گردد
حتی شب سرد، پُر ز خوشبو گردد

در خلوت یار، جان چه زیبا گردد
بی واژه، دل از دلش شکیبا گردد

گر آتش قهر بر جهان بارد باز
با مهرِ رفیق، نیست اندوه و راز

آنجا که صداقت از دل افتد جلوه
هر لحظه‌اش آیت است و جلوه

دل بی‌دوستی، غبار و دیوار است
دل با دوستی، تجلی یار است

هر مهر که از سرِ صفا برخیزد
تا عرش، صدای آشنا برخیزد

دوستی چراغِ شبِ تاریکی‌ست
مرهم‌زنِ زخمِ دلِ تاریکی‌ست

۱. دل چو با مهرِ رفیقی همدم است
در حضورش کعبه و دیر و حرم است

۲. دوستی نوری‌ست از سرچشمه‌ها
پاک‌تر ز آیۀ اهل دعا

۳. دوست، آیینۀ جمال حق بود
هر که بی‌دوست است، غرق شک بود

۴. مهرِ او بر جانِ عاشق، قبله‌ای‌ست
در نگاهش کعبه، تنها مثله‌ای‌ست

۵. از نسیمش، دشت جان گلزار شد
چشم، از نورش چو شمعِ یار شد

۶. دوستی، جامی‌ست از انگورِ نور
باده‌اش بخشد دل و جان را شعور

۷. هر که با نیت صفا پیمان دهد
در رهِ دل، آسمانی جان دهد

۸. خنده‌اش، تفسیرِ راز زندگی‌ست
اشک او، شرحِ نیاز زندگی‌ست

۹. هم‌دلی از خویش، بیرون آمدن
در دل یارِ خدا پنهان شدن

۱۰. دوستی آیینۀ توحید ماست
در حضورش، نیست من، هستی خداست

۱۱. هر دلی کو صادق و بی‌ریا شود
در کنارش، آسمان پیدا شود

۱۲. دوست، نوری‌ست از افق‌های بلند
مرزها در مهرِ او آید به بند

۱۳. بی‌وفایی در وفایش گم شود
هر که عاشق شد، به مهرش خم شود

۱۴. هر دلِ عاشق که با یاری تپد
در شب تاریک، ماهی را رسد

۱۵. دوستی یعنی خدا را دیدن است
در نگاه یار، جان را چیدن است

۱۶. هر کجا پیوندِ دل با دل شود
در همان‌جا گنبدی از گل شود

۱۷. دوستی آن آتشی کز جان رسد
لیک گرمایش به جان جان رسد

۱۸. در مقامش، هیچ رنگی رنگ نیست
مهرِ او آیینۀ آهنگ نیست

۱۹. هم‌دمی یعنی فنا در نور یار
جان به جانان، دل به دلدارِ بهار

۲۰. هر که در دل‌، شعله‌ای از دوست داشت
از تمام فتنه‌ها جان را گُذاشت

۲۱. دوستی را شرط اول راستی‌ست

بی‌ریایی، جانِ این هم‌داستی‌ست

۲۲. در دلِ یاران، صفا خانه کند
از حضور دوست، دل شکرانه کند

۲۳. لحظه‌ای بی‌دوست، دوزخ می‌شود
با نگاهش، خستگی کم می‌شود

۲۴. از لبِ او می‌چکد آبِ حیات
دل ز مهرش می‌چمد چون زعفران‌زاد

۲۵. خنده‌اش تسبیح دل در نیمه‌شب
اشک او باران رحمت در ادب

۲۶. هم‌دلی دریا شود گر دل بود
برکه‌ی تنها، پر از حاصل شود

۲۷. دوستی آیینۀ حسنِ خفی‌ست
آفتابش در نگاهِ هر ولی‌ست

۲۸. هر که در دل دوستی را کاشته
صد درخت از نور معنا داشته

۲۹. دردِ دل با دوست، درمان می‌شود
سینه‌ی تنگت گلستان می‌شود

۳۰. دوستی، پیوند جان با جان ماست
هم‌نفس با روحِ ربّانی‌نماست

۳۱. دوست را گم کرده‌ای؟ خود را بجوی
در وجودت خلوتی پیدا بجوی

۳۲. دوستی را هر که با دل زیسته
در شب دنیا، ستاره چریده

۳۳. سایه‌اش بر جان چو طوبی می‌رسد
عطر وصلش تا ثریا می‌رسد

۳۴. در مسیرش، نیست بیم از دشمنی
چون به مهرش بسته‌ای تو دامنی

۳۵. با رفیقی پاکدل، گم نیستی
گر بسوزی با دلش، کم نیستی

۳۶. گرچه عالم پر ز غوغا می‌شود
با رفیق آرامش پیدا شود

۳۷. دوستی زنگار دل را می‌بَرد
بی‌دعا هم کار دل را می‌بَرد

۳۸. یارِ آگاه‌ات، چراغ شب‌نماست
راز دلت را نهان از هر هماست

۳۹. دوستی، چون قطره‌ای در بحر نور
باده‌ای از جام دل، بی‌هیچ زور

۴۰. دل دهد پرواز در آغوش یار
تا شود چون آفتابِ مستعار

۴۱. دوست یعنی همدمی با لحظه‌ها
هم‌نَفَس در پای کوب و نغمه‌ها

۴۲. دوست یعنی بی‌سبب خوشحال شد
با نگاهش، قفلِ غم پامال شد

۴۳. گر تو را یاری به دل پیوند داد
هرچه بودی غیر از آن، از یاد باد

۴۴. دوستی صد در گشاید بی‌کلام
می‌زند شعری ز دل بی‌نقش و نام

۴۵. از دل یار، آتشی در جان نشست
کفر و دین هر دو در آن معنا شکست

۴۶. در صفای دوستی، دل، پاک شد
زخمِ دیرین با نگاهی، خاک شد

۴۷. یک نظر کافی‌ست از چشمان دوست
تا بسوزد هرچه غیر از عشق و جوست

۴۸. دوستی هر جا که پا بنهاد، بس
جان چو آیینه، جهان آیینه‌رس

۴۹. همدمی گر بی‌نشان از غیر شد
در دلِ یار، آتشی از خیر شد

۵۰. دوست یعنی مرهمِ جان‌های زار
نورِ دل، در ظلمتِ شب‌های تار

۵۱. دل چو بر چشمه‌سرِ یار آشناست
بی‌زبان هم گفتگو با او رواست

۵۲. هر کجا یارانِ عاشق جمع شد
آسمان با بالشان هم‌گام شد

۵۳. هم‌نشینی با رفیق اهلِ دل
سایه‌اش بالاتر از هفت آفل

۵۴. دوستی از جنس دلدار ازلی‌ست
رشته‌اش در قلب انسان متّلی‌ست

۵۵. دوست آن باشد که بی‌چون با تو ماند
در دل شب، صبحِ روشن را نشاند

۵۶. دوستی، پیوندی از عرش خداست
هر کجا باشد، همان‌جا کربلاست

۵۷. در مسیرش، خار گل گردد یقین
گر دلش با آینه باشد قرین

۵۸. دوستی را قیمتش را دل دهد
هر که عاشق شد، دل از دل می‌نهد

۵۹. هر چه گفتم از صفای دوست کم
در بیانش لال شد صد محتشم

۶۰. دوستی نه واژه، نه شعر و بیان
دوستی پیوندِ جان است و جهان

۶۱. دوست آن باشد که در هنگامه‌ها
باشدت آرام جان، بی‌واهمه‌ها

۶۲. هر کجا باشد نگاه مهربان
رحمت آید بی‌صدا، بی‌امتحان

۶۳. دوستی چون نخل باشد پرثمر
سایه‌اش باشد به صحرا راهبر

۶۴. شادمانم گر دلم با یار شد
زندگی در سینه‌ام بسیار شد

۶۵. با رفیق آگاه، دنیا گل‌فشان
بی‌نشان هم، خانه‌اش دارد نشان

۶۶. دل چو پیدا شد میان سینه‌اش
ذره‌ات گردد روان در سینه‌اش

۶۷. در وفایش مهر پیدا می‌شود
هرچه با او هست زیبا می‌شود

۶۸. دوستی در سینه چون آیینه شد
هر خیالی جز صفا، بی‌دینه شد

۶۹. هم‌دمی با او نسیمِ صبح‌دم
هم‌کلامی‌اش دوای هر ستم

۷۰. دوست، آن آتش‌فشانِ بی‌خروش
در سکوتش می‌زند آیات گوش

۷۱. بی‌نیازی می‌دهد از غیرها
می‌رباید ریشه‌ی تقدیرها

۷۲. گر دلت را در دلش جا داده‌ای
هر غمی را بی‌صدا افتاده‌ای

۷۳. دوستی آموختن بی‌درس و گفت
در دلِ یار است علمِ بی‌نهفت

۷۴. با دلی لبریز از مهر و یقین
دوستی باشد چراغ راه دین

۷۵. هم‌سفر با یار، صحرا سبز شد
هر کجا رفتی، دلت لبریز شد

۷۶. با رفیقی چون نسیمِ صبح‌خیز
هر زمانت روضه گردد، نه قفیز

۷۷. هر که او را دوستی در سر نبود
از صفای زندگی، بی‌بر نبود

۷۸. دوستی آغوشِ حق در خاکیان
جلوه‌ی مهر خدا در پاکیان

۷۹. هم‌صدایی با رفیق اهل دل
در دل شب چون مناجات سبل

۸۰. دوستی آیینه‌ی ایزد نما
در درونش می‌تپد صد کیمیا

۸۱. هر کجا مهر رفیقان زنده شد
قلب تاریکی چو خور شد، بنده شد

۸۲. دوست یعنی تکیه‌گاهی بی‌زوال
در طریقت، رهبرِ صبحِ وصال

۸۳. دوست یعنی گر بمیری، در کنارت
نور گردد خاکِ سرد از اعتنایت

۸۴. آتش غم را به جان افکند دوست
لیک از لبخند او، خاموش جوست

۸۵. هر که با جان، مهربانان را شناخت
در صفای دل، همه عالم گداخت

۸۶. از تبسم‌های یار آموختم
روشنی را، آسمان را، دوختم

۸۷. دوست یعنی ساکنِ کوی یقین
مهرورزی، بی‌حساب و بی‌قرین

۸۸. دل به دریا می‌زند با یار خویش
فارغ از توفان، روان چون باد و ریش

۸۹. دوست یعنی آیه‌ای از لوح نور
در نگاهش گم شود هر نقش دور

۹۰. هر که باشد با رفیقی دل‌سپار
در عبورش نیست بیمی از گذار

۹۱. گر خدا خواهد که بخشد رحمتی
دوست را سازد برای نعمتی

۹۲. دوستی لطفی‌ست در آغوش درد
در دل زخمی، چراغی نرم و سرد

۹۳. دل که با دل مهربان افتاده است
هرچه در وی تلخ باشد، ساده است

۹۴. دوستی پیوندِ جان با جانِ دوست
ذره‌ای باشد که گردد شمس و اوست

۹۵. هر که شد در مهر یاران مستقر
بی‌خبر گردید از زخم و خطر

۹۶. دوست یعنی بال پروازت شود
در شب تردید، آوازت شود

۹۷. دوستی از سرّ جان‌ها می‌دمد
سوی فردا، راهِ نو را می‌زند

۹۸. دل اگر با دوست شد آرام‌تر
خاک هم گردد چو باغی پرثمر

۹۹. از وفای یار، دنیا گل کند
در سکوتش، آسمان قابل کند

۱۰۰. دوست را گر در نگاهی دیدی‌اش
در دل خود کعبه‌ای پنداشتی‌اش

۱۰۱. دوستی گنجی‌ست در ویرانه‌ها
نور حق در چاه تار خانه‌ها

۱۰۲. با رفیق راست، شب روشن شود
در دل شب، راه ما گلشن شود

۱۰۳. دوستی گر شعله باشد در درون
می‌دمد از چشم تو صد واژگون

۱۰۴. با نگاه یار، دل پیدا شود
سینه چون آیینه‌ی زیبا شود

۱۰۵. دوستی را امتحان باید نکرد
با دل پاکش گمان باید نکرد

۱۰۶. هم‌دمی چون سایه باشد بی‌نمود
لیک در هر لحظه، همراه وجود

۱۰۷. دوستی گر ریشه زد در باغ دل
می‌روید گلزارها در آب و گل

۱۰۸. مهرِ یاران را ندانَد هر دلی
هر که دارد کینه، دارد مشکلی

۱۰۹. دوست آن باشد که بی‌منت دهد
جان خود را بر سرِ صحبت نهد

۱۱۰. دل به مهر دوست گر روشن شود
عالمی با یک نگاهش گل شود

۱۱۱. دوستی جان را صفا می‌بخشد
روح را با نورِ خود آمی‌کشد

۱۱۲. آن‌که در دل دوستی دارد نهان
هر کجا باشد، بود در آسمان

۱۱۳. با رفیق نیک، هر رنجی خوش است
هر بلا با مهر او، چون آتش است

۱۱۴. دوستی را هر که شد نیکو نگه
در دلش بنشست صد دریا و ره

۱۱۵. هم‌صدایی با رفیق اهل جان
می‌گشاید قفل‌ها را ناگهان

۱۱۶. دوستی بی‌سایه چون نور خداست
در حضورش هر چه جز او نقشِ ماست

۱۱۷. یار باشد ریشه‌ی آرام جان
در دلش جاری‌ست صد آسمان

۱۱۸. با رفیق آگاه، دل گلزار شد
هر نفس از مهر او تکرار شد

۱۱۹. در نگاهش شور هست و بی‌نقاب
با دلش، پیداست راه آفتاب

۱۲۰. دوست آن باشد که در وقت نیاز
جان دهد بی‌چشم‌داشت و بی‌مجاز

۱۲۱. دوستی آیینه‌ی بیدارهاست
پرتوی از مهر پروردگارهاست

۱۲۲. در وفای یار، دل ایمن شود
دور از آشوبِ جان و تن شود

۱۲۳. دوست یعنی شوقِ پرواز بلند
در دل تنگی، امیدی بی‌گزند

۱۲۴. هر که او با دوست پیمان بسته است
از خزانِ روزگار آشفته نیست

۱۲۵. دوستی آن نیست بازی با سخن
بلکه جان دادن به لبخند و فَن

۱۲۶. با رفیقی که ز دل برخاسته
هرچه سنگ است، از ره وا رفته

۱۲۷. مهر اگر از چشم یاری بر دمد
سنگ هم در بسترش گل می‌زند

۱۲۸. دوستی چون آفتاب عالم‌افروز
در دل شب، روشن است و گرم‌سوز

۱۲۹. دل که از یاری پذیرفت آشتی
هر گره وا شد ز لطف دوستی

۱۳۰. یار گر از جان برآید، جان دهد
گر نباشد نیز، با جان آیدت

۱۳۱. دوستی بر شاخ امید آشیان
بر سرش پر می‌زند ذکر جهان

۱۳۲. دوستی گر از خدا باشد پدید
در دلش گم می‌شود هر آنچه دید

۱۳۳. دوست باشد آن‌که بی‌نام و نشان
در دلت آرد صفای آسمان

۱۳۴. هم‌دمی با دوست، سرمایه‌ست
در مسیر زندگی، زیبایی‌ست

۱۳۵. دوست، آن‌کس کو وفا آموخته
از درون خویش غم برداشته

۱۳۶. دوستی را گر خدا در دل نهد
هر که دور است از تو، در دل بنهد

۱۳۷. در صدای یار، عشقی ناب هست
با نگاهی، هرچه می‌خواهی، هست

۱۳۸. دوست یعنی لطف در هنگام خشم
چشمه‌ای در کوی شب، بی‌برگ و رسم

۱۳۹. آن‌که یاری کرد بی‌منت به تو
او فرستاده‌ست از سویِ "هُو"

۱۴۰. دوستی گر ریشه زد در خاک جان
می‌کشد دل را به باغ بی‌کران

۱۴۱. دوستی آیات لطف ایزدی‌ست
گر ز دل جوشد، نَفَس‌ها سرمدی‌ست

۱۴۲. در صفای دوست، دل معنا شود
از شرار عشق، جان پروا شود

۱۴۳. دوستی چون سایه‌ای بر بام جان
در خزان هم می‌دمد چون بوستان

۱۴۴. مهر یاران، گرچه بی‌نام و صداست
لیک از آن، صد کاروان آگاه ماست

۱۴۵. دوستی آیینه‌ی دل‌های ماست
نقش روی دوست، عکسِ خدای ماست

۱۴۶. هر که با یاری به راه افتاده است
تا سحر با نور دل، دل‌زاده است

۱۴۷. آفتاب دوستی در سینه‌ام
روشنی بخشیده بر آیینه‌ام

۱۴۸. دوست آن باشد که چون باران بهار
بی‌خود و بی‌نام، گردد پایدار

۱۴۹. دوستی گنجی‌ست پنهان در درون
بی‌نیاز از بانگ و بیرق، بی‌فزون

۱۵۰. با نگاه یار، دل آرام شد
بر لبش جاری، سخن‌های خداست

۱۵۱. در کنار یار، هر غم می‌رود
از غم دیرینه، ماتم می‌رود

۱۵۲. دوستی آتش زند در برگ غم
می‌فشاند بذر امید و کرم

۱۵۳. گرچه دور است از نظر یارم هنوز
در دلم پیداست، چون پرگار سوز

۱۵۴. دوستی سرمایه‌ی ایام ماست
در شب عمر، آفتاب خام ماست

۱۵۵. آن‌که با دل دوست شد، بی‌دلهره‌ست
همچو دریا پرشُکوه و بی‌خزه‌ست

۱۵۶. مهر یاران گر بود در جان ما
دشمنی گردد سرابِ خان ما

۱۵۷. دوستی آید چو بادِ جان‌فزا
می‌برد دل را به سوی کبریا

۱۵۸. با نگاهی، قلب را شیرین کند
تلخی ایام را رنگین کند

۱۵۹. دوستی آیینه‌ی اسرار ماست
آب رحمت بر دل بیمار ماست

۱۶۰. دوست یعنی تکیه‌گاه در بلا
دوست یعنی بی‌نقاب و بی‌ریا

۱۶۱. دل به مهر دوست، روشن می‌شود
راه دشوار، از تهی آسان شود

۱۶۲. یارِ صادق را ز دل نتوان برید
بی‌حضورش، آسمان هم ناامید

۱۶۳. با نگاهی گر دهد آرامشی
می‌برد دل را به بزم آغوشی

۱۶۴. دوستی یعنی حضور بی‌صدا
در سکوتش پر ز غوغای خدا

۱۶۵. با رفیقی چون نسیم باغ عشق
دل شود لبریز از خوش‌رنگ عشق

۱۶۶. گرچه گاهی دور باشد از نظر
در دل عاشق، بود هر دم اثر

۱۶۷. دوستی بوی گلابِ وصل ماست
از نسیمش بوی یار آید به‌جاست

۱۶۸. هر که در دل نور یاری دیده است
با صفای مهر او پوشیده است

۱۶۹. دوستی آیینه‌ی توحیدهاست
همدم لبخند و اشک امیدهاست

۱۷۰. دوست چون باران، اگر باریده شد
در بیابان دل، گل کاریده شد

۱۷۱. مهربانی را ز دوست آموختم
در شب سردی، ز نورش سوختم

۱۷۲. هر کجا دستی به مهر آمد جلو
در دلِ ما سبز شد باغی نکو

۱۷۳. دوست آن باشد که بی‌حرف و سخن
بشنود راز تو از اعماق تن

۱۷۴. دوستی چون لاله‌زار سینه‌هاست
خوش‌بو و روشن، پُر از آیینه‌هاست

۱۷۵. دوستی راهی‌ست از خاک تا سما
می‌کشد ما را به عرش کبریا

۱۷۶. دوست یعنی بی‌نیازی در جهان
با نگاهش پر شود صد آسمان

۱۷۷. با دل دوست، گرچه دور افتاده‌ای
در حضورش، با خدا دل داده‌ای

۱۷۸. دوستی را گر دلی بیدار شد
خانه‌ی جان، سوی نور افشار شد

۱۷۹. هم‌دمی با دوست، جان را پر کند
برج و باروهای شب را در کند

۱۸۰. دل که در دامان یاری می‌تپد
نورِ خورشیدی به شب می‌ریزد

۱۸۱. دوستی آیینه‌ی جان، بی‌غبار
سایه‌ای از رحمت پروردگار

۱۸۲. آن‌که بر مهر رفیق استوار
در قیامت هم بود با افتخار

۱۸۳. مهر یار، آبی‌ست بر آتش‌دلان
سبز می‌گردد ز آن، قلب جهان

۱۸۴. دوست آن باشد که بی‌رنگ و ریا
در کنارت ماند تا شام و سَحا

۱۸۵. دوستی چشمه‌ست در صحرای ترد
می‌چکد آرام و جان‌ها را سترد

۱۸۶. با رفیق آگاه، راهی بی‌خطر
هر قدم با او چو پرواز سحر

۱۸۷. دوستی سرمایه‌ی بیدارهاست
در سکوت شب، صدای یار ماست

۱۸۸. از نگاه دوست، روشن می‌شود
نقش تاریک جهان، گل می‌شود

۱۸۹. دل ز یاران پاک، روشن می‌شود
دشمنی‌ها مثل روزن می‌شود

۱۹۰. با دل یار، آسمان نزدیک‌تر
نور حق، جاری‌تر و باریک‌تر

۱۹۱. دوست یعنی مهر بی‌پایان دل
هم‌نفس در رنج و شادی، بی‌گسل

۱۹۲. مهر دوست، آیینه‌ی سوز و نواست
در دل عاشق، پیام انبیاست

۱۹۳. یار باشد آیت مهر و امید
در دل ما شعله‌ای بی‌هیچ دید

۱۹۴. دوستی آبی‌ست بر تشویش‌ها
در دل شب، نغمه‌ی خاموش‌ها

۱۹۵. با دل دوست، آسمان چون کوی ماست
سایه‌سارش، همدم گیسوی ماست

۱۹۶. با نگاهی، دل به مهرت بسته شد
در تو گم گشت و ز خود رسته شد

۱۹۷. دوستی بخشنده‌تر از کهکشان
می‌کشد ما را به عمق آسمان

۱۹۸. دوست یعنی هدیه‌ای از جان پاک
دوست یعنی سینه‌ای بی‌درد و خاک

۱۹۹. در نگاه یار، آیینه‌ست جان
آشکارا می‌شود حق در نهان

۲۰۰. دوستی گر سایه‌ی لطف خداست
پس چرا بی‌دوست، دل بی‌دست‌و‌پاست؟

۲۰۱. دوستی گل‌های بهشتی است به رنگ
بر دل عاشق که نهفته در سنگ

۲۰۲. دوست آن است که در تنگی زمان
دست گیر تو باشد در هر جان‌فشان

۲۰۳. در دل یاران، نور هستی است همیشه
هر که با اوست، دلش پر از آفتابه

۲۰۴. با نگاه یار، زمین آرام شود
حس در دل عاشق، آفتاب و ماه شود

۲۰۵. دوستی گنجینه‌ای بی‌پایان است
در دل‌های پاک، پر از ایمان است

۲۰۶. مهر یار، بالِ پرواز دل است
آن که در این راه، خداوند، پُر است

۲۰۷. از وفای یار، جان هم می‌شود
حکمت از او می‌شود و تن می‌شود

۲۰۸. دوستی آیه‌ای از نور بود
دل به دل، در پی نیکو بود

۲۰۹. دوست، آن راهی‌ست که در دلِ خاک
چراغِ شب می‌سوزد، نه در ساک

۲۱۰. دوستی گردابِ بی‌حاشیه نیست
عشق در آنست که جان با آن، هم‌پایست

۲۱۱. در دل مهر، جوی آب روان است
یاد یار، در دل هر جا نشان است

۲۱۲. در کنار یار، دل از غم آزاد است
هر چه در دلی‌ست، با هم پیوست است

۲۱۳. دوستی لبخند بی‌نهایت خداست
در دل هر بنده، به شب، روشناست

۲۱۴. مهر یار، تاج‌سرِ هر انسان
بر دلِ عاشق، روشنی هر زمان

۲۱۵. هر که با یارِ خود باشد همیشه
در درونِ او، باشد آرامشِ ویژه

۲۱۶. دوست یعنی هر قدم در راهِ عشق
بی‌خود، با او، بی‌دریغ و بی‌پرسش

۲۱۷. دوستی در دل، چراغی است پاک
در هر راهی، نشان‌دهنده‌ی راه

۲۱۸. در دل یار، نیکویی بی‌پایان است
در مسیر او، عشق و مهر پایدار است

۲۱۹. با رفیقِ دل، جان به مهر می‌رسد
پایدار و آزاد، در دلش بهشت می‌شود

۲۲۰. دوستی آن‌چنان که در دل بهار
روشنی‌ست در شب‌های سرد و تار

۲۲۱. گر بر لب مهر تو، آتش زد
دل همیشه در بهشتش پر شد

۲۲۲. با یارِ خود، به سمت حقیقت رو
یادِ مهر او، هر زمان در دل سو

۲۲۳. دوستی هم‌نفسِ روح است در ما
مهر و یاری، روح را پاک می‌کند

۲۲۴. از دوستی، هر که بهره‌مند شود
در دلش نور، همیشه دمیده شود

۲۲۵. با دوست، هر دردِ دل آسان می‌شود
همچو چشمه‌ای که در دلِ کوه جان می‌شود

۲۲۶. دوستی دلی به مهر، بی‌تأثر
گرچه سرزمین پر از دلهره است و خطر

۲۲۷. با نگاه یار، دلی پر از طیب است
دور از عیش و هر بدی، آغوشی از سیب است

۲۲۸. مهرِ رفیق، قوه‌ای از ربِّ عاشق است
هر که از آن بهره گیرد، هیچ دردمند نیست

۲۲۹. دوست آن است که در رنج با تو هم‌پاست
در دل شب، دستِ مهربانی‌ست با تو، باز

۲۳۰. دوستی دانه‌ای است در دل خاک
می‌دهد ریشه و برگ و شکوفه‌ی پاک

۲۳۱. مهر یار، آتش به زخم دل‌هاست
آرامش‌بخش، در تنگنای جان‌هاست

۲۳۲. با یارِ دل، به هر خطری می‌زنیم
دستِ او هر زمان، پناهی به ماست

۲۳۳. دوستی در دل، از مهرِ خداست
خدمت به یار، نشانه‌ای از صفاست

۲۳۴. هر که در راهِ دوستی گام زند
در دلش همیشه آفتاب می‌زند

۲۳۵. دوست آن است که در یاری صادق باشد
در دل و جان، پر از مهر و وفا باشد

۲۳۶. دوستی هم‌چو درختی است با سایه‌ی گُل
از ریشه‌ی آن، روییدن پیدا شود

۲۳۷. مهرِ یار، دلی پر از پاکی است
دوستی همچو دریایی‌ست بی‌پایانی است

۲۳۸. هر که در دایره‌ی دوستی باشد
آرامش در دلِ او همیشه خواهد بود

۲۳۹. دوستی سروشِ جانِ دل است
می‌سازد انسان را بی‌غصه و پر نور

۲۴۰. در دل یار، بهار همیشگی است
در رفیقِ دلسوز، غم هرگز نیامده است

۲۴۱. دوستی بر دل، همیشه شعله‌ای‌ست
در میانِ آن، نورِ آفتاب می‌کشد

۲۴۲. در دل یار، دلِ سوخته شاد است
در محبتش، بر دل هر لحظه است

۲۴۳. دوستی راهی است به سوی بهشت
راهی که در آن هیچگاه نیست درخت

۲۴۴. مهرِ دوست، بی‌پایانی در دل است
هر که به آن رسید، همه‌ی سختی‌ها زوال است

۲۴۵. دوست آن است که در هر رهگذر
به یارِ خود، همیشه نظر باشد

۲۴۶. دوستی آری، خود آیه‌ای است راست
در دل یاران، درختی از بهشت است

۲۴۷. با دوستی از هر تلخی رهایی است
گویی بر دل، دوستی گلبن‌سازی است

۲۴۸. در دایره‌ی یاران، نیکو دل شوی
در کنارِ آن‌ها، همیشه خوشحال شوی

۲۴۹. با دوستی، راهی‌ست به سوی خویش
در آن راه، هیچ‌گاه نمی‌گریزی

۲۵۰. دوستی، آسمانِ پرستاره است
چراغ دل را روشن می‌کند در هیچ زمان

۲۵۱. دوست آن است که در دل شب بیاید
سایه‌ای از مهر در دلِ تو بماند

۲۵۲. دوستی بی‌پایانی است با روح
هر که از آن بهره گیرد، می‌شود آگاه

۲۵۳. با دوستی، هر غم دل از یاد می‌رود
گرچه به دنیا هم دل بسته باشد

۲۵۴. با نگاه یار، نورانی شد دل
در میانِ شگفتی‌ها، همیشه خوشحال

۲۵۵. دوستی هر زمان، پناهی است درست
یاری از آن، همواره خواهد ماند

۲۵۶. در دل یار، همیشه آنجا منزل است
دل در دلِ او، هیچ‌گاه نمی‌زدرد

۲۵۷. دوستی همچو برگ گل می‌شود
بیش از گل، در دل هم پدید می‌شود

۲۵۸. با دوستی هر گونه درد آسان است
آنچه سختی بود، اکنون بی‌پایان است

۲۵۹. در دل یار، هر روز تازه است
از روح او همیشه خوش‌بازگشت است

۲۶۰. دوستی تا روز آخرت پابرجاست
رابطه‌ای بی‌پایان که به خوبی رشد می‌کند

۲۶۱. در دل یار، همیشه عشق جاری است
دوستی‌اش، کلید هر در بهشت است

۲۶۲. دوستی همیشه در دل شاداب است
غصه‌ها کنار می‌رود از دل‌های شاداب

۲۶۳. مهر یار، آسمانِ پرنور است
نور از آن، روشن می‌کند دل از گُهَر

۲۶۴. هر که در راهِ دوستی قرار گیرد
پایدار و سلامت، همیشه خواهد بود

۲۶۵. دوستی، بازتابِ مهرِ خداوند است
در آن دلی شاداب و قوی به وجود است

۲۶۶. در کنار یار، همیشه دل شاد است
چون به نور او، دل ز تاریکی آزاد است

۲۶۷. دوستی صلحی‌ست بر دل‌های شکسته
در آن، همه می‌سازند دل‌ها بی‌ره

۲۶۸. مهر یار همیشه در دل می‌تابد
مهر دوستی، هر دل را آباد می‌کند

۲۶۹. دوستی آن باشد که در رهگذر
با یارِ خود همیشه همراه باشد

۲۷۰. با دوستی در دل، همیشه بهار است
سایه‌ی مهرِ یار، همیشه بیدار است

۲۷۱. دوستی در دل، همان نور چمک است
در دلِ هر کسی روشن می‌شود

۲۷۲. مهرِ یار همیشه در دل ماست
پر از صدای نور، بی‌چشم و خواب

۲۷۳. در کنار یار، دنیا بهتر است
یادِ مهر او، همیشه روی زمین است

۲۷۴. دوستی همیشه پر از نور و صدای دل است
همه می‌سازد دل، دلگشایِ راحت

۲۷۵. در دل یار، همیشه رهنمایی است
در شب‌های تاریکی، همراهی است

۲۷۶. دوستی، بذرهای مهر و شوق است
در دل‌های ما، روشنی می‌آورد

۲۷۷. مهر یار همیشه در دل ماست
هر که از آن بهره گیرد، دلسوز است

۲۷۸. دوستی در دل، همیشه با نور است
گرچه دور باشد، نوری همیشه به راه است

۲۷۹. دوستی همراه دل‌ها، نور می‌شود
با مهر یار، همه‌ی کُنش‌ها پروردگار می‌شود

۲۸۰. در دوستی، هر قاصد امید است
در مهر یار، همیشه پر از آرمید است

۲۸۱. دوستی همیشه از هم‌دلی است
در دل‌های ما، به نور منتهی است

۲۸۲. با دوستی، دل‌ها همیشه شاداب است
گرچه دور باشد، باز هم روشن است

۲۸۳. دوستی مایه‌ی برکت و آرامش است
هر دل که با دوستی، همیشه پاک است

۲۸۴. دوستی همچو خورشید در دلِ ما
باز می‌سازد گل‌ها، همیشه نور به خانه آورد

۲۸۵. هر لحظه با دوست، پر از روشنی است
مهر او تا همیشه در دل‌برداری است

۲۸۶. دوستی، یاد خدا در دل است
می‌سازد انسان را، شاد و آباد دل

۲۸۷. با یارِ دل، هیچگاه از خدا جدا نمی‌شوی
هر قدم با او، همیشه راهی به سوی بهشت می‌شود

۲۸۸. دوستی همیشه در دل پرنور است
در نگاه یار، دل‌ها به آرامش می‌رسد

۲۸۹. با دوستی، دل‌ها همیشه باز است
گرچه پر از درد و غم باشد، همچنان راست است

۲۹۰. دوستی همیشه راهی به سوی راست است
در دل هر رفیق

۲۹۱. دوستی همیشه راهی به سوی راست است
در دل هر رفیق، نورِ دل‌سوزی است

۲۹۲. با دوستی، در دل مهربانی است
در کنار یار، همیشه پایبندی است

۲۹۳. دوستی، هر درد را راحت می‌کند
در میانِ آن، دل‌ها شاد می‌شود

۲۹۴. در کنار یار، زندگی رنگ می‌گیرد
در مهرِ او، دل همیشه بی‌دغدغه می‌شود

۲۹۵. دوستی همان روشناییِ روز است
که در دل شب، هیچ‌گاه محو نمی‌شود

۲۹۶. مهر یار، همیشه در دل ماست
در نگاهش، زندگی دوباره آغاز می‌شود

۲۹۷. دوستی، هر که پیدا کند آن را
در دلش همیشه ارمغانِ خوشبختی است

۲۹۸. مهر یار، مانند آبِ صاف است
که دل را از هر زنگار پاک می‌کند

۲۹۹. دوستی حقیقتی است که به دل جان می‌آید
در آن، همیشه عشق و روشنی می‌بینید

۳۰۰. دوستی، آیینه‌ای از خداست
در دل هر بنده، عشق از اوست

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۲/۱۸
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی