رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

 


قضاوت
 

ای برادر، خواهرم، بیدار باش
گر قضاوت می‌کنی، هشیار باش

چشم اگر بینا شود با دیده‌ی دل
حکم کردن کار هر ناچار باش

زود داوری، گاه آتش می‌شود
زان سبب با عقل خود همکار باش

دیده چون آیینه‌ی ناپاک شد
حکم ناحق می‌شود، بیزار باش

هر که بی‌دانش قضاوت می‌کند
در ره باطل، چو شمشیر آزار باش

سیرت آدم نبینی از نقاب
ظاهرش فریب است، هوشیار باش

سوی هر دعوا، مرو بی‌دان و حجت
تا نه در دام دروغ و نار باش

حق نگوید هر کسی، گر پر فغان
مفتری را هم مشو گفتار باش

هر سخن را حجت و برهان طلب
زانکه با انصاف، مرد کار باش

حکم بر ظاهر خطا باشد بسی
در حقیقت، جز خدا دادار باش

یاد دار احوال یوسف در ستم
زانکه او مظلوم و پاک‌رفتار باش

در نظر، تهمت زدندش بی‌گناه
لیک او در باطن آن پرکار باش

کار دنیا پر ز ظاهرهای فریب
در پی فطرت، نه در افکار باش

دل اگر آگاه شد از نور حق
در قضاوت، صادق و سرشار باش

هر که باشد خام، گوید زود رأی
پخته‌دل سنجیده، با گفتار باش

در قضاوت، صدق و تقوا شرط توست
با عدالت، عارف اسرار باش

گر نبینی درد دل‌ها را درست
داوری کم کن، در آن هشیار باش

گاه باشد خنده‌ای بر لب، ولی
زخم در دل دارد و بیمار باش

چشم دل بگشا، ببین دنیای راز
در شناسایی چو دیدن‌یار باش

گاه مظلوم است مردی پرگناه
با نگاهی نرم، نه آزار باش

گاه هم حق‌پوش باشد مدعی
با سخن‌ها فتنه‌بر افکار باش

هر کسی را امتحانی داده‌اند
تو مشو بر خلق، حکم‌بردار باش

علم باید تا قضا گردد روا
پس مدار از جهل خود، گفتار باش

حق فقط نزد خدا باشد عیان
در زمین، اندیشه و معیار باش

هر سخن را مایه باید، مستند
ورنه باطل، با زر و دینار باش

مرد انصاف از درون داند سخن
زانکه او در سینه‌ی اسرار باش

در قضاوت، قسط بنه، ظلم مکن
چون که ظلمت در ره آزار باش

بر زبانت قفل تقوا کن ببند
تا نه در افسون و در زنهار باش

قاضی عادل خداوندی بود
در صفاتش محض کردگار باش

ای برادر، خواهرم، این پند گیر
در قضاوت، عدل و استغفار باش

با دلی روشن قضاوت کن، که حق
با دل پاکان بود، دیدار باش

با حدیث مصطفی، سنجیده باش
در ترازوی علی، رفتار باش

حق‌طلب باش و عدالت‌خواه شو
ورنه در گرداب خود، تکرار باش

نیک بنگر حال مردم را به مهر
در میان فتنه‌ها، دلسار باش

هر قضاوت را مکن بی‌چشم دل
ای برادر، خواهرم، هشیار باش

گاه باشد ریشه‌ی داوری کبر
تو مشو مغرور، در افتار باش

هر که بر خود ننگرد، عیب کسان
می‌زند بر خلق، طعنه‌وار باش

خویش را گر دیده‌ای در چشم خلق
در قضاوت غرق در پندار باش

هر قضاوت آینه‌ی حال ماست
با نگاهی ژرف، در اسرار باش

ظن بد، آتش زند بر گلستان
با گمان بد، مرو، بیزار باش

گر نپرسیدی ز احوال کسی
بر گمان خود، مشو تکرار باش

سوی هر دعوی، مرو بی جست‌وجو
گر بخواندت، دمی ناچار باش

چشم اگر در چشم دل روشن شود
با حقیقت، آشنا پیکار باش

گر ز مردم دیدی اندوهی نهان
رحم کن بر حالشان، غمخوار باش

در دل هر آدمی دردی نهفته‌ست
تو در آن اندیشه، چون افکار باش

زانکه از ظاهر نمی‌تابد تمام
باطن انسان، چو کهسار باش

هر که لب بست از قضاوت، محترم
در سکوتِ صادقان، دیار باش

دیده چون بستی بر افعال بشر
خویشتن را بهتر از اغیار باش

خلق بسیارند با لب‌های خند
لیک در دل، زخم‌ها بسیار باش

تو نبین لبخند بی‌علت ز کس
پشت آن شاید دل افگار باش

گاه رندی، لب گشاید بر دروغ
تو مپندار آن سخن، اقرار باش

زخم دل را کس نمی‌داند به چهر
در قضاوت، محرم اسرار باش

تا ندیدی اصل دعوی را درست
دل مبند و خامه را بر دار باش

جان مردم را مسوز از حرف خود
زانکه این آتش، ز آتش‌بار باش

آبرویی گر ز گفتارت رود
در قیامت، خجل و شرمسار باش

هر قضاوت چون ترازویی‌ست سخت
سوی هر سو مَیل کن، خسران‌دار باش

با عدالت، بوی رحمت می‌رسد
در صفات عدل، چون عطار باش

خلق را چون خود ببین، ای مرد عقل
با دل خود در مسیر یار باش

آنچه نپسندی، به کس هم روا مدار
در قضاوت، هم‌دل و هم‌یار باش

گاه هم یک فعل نیکو دیده‌ای
پس مشو مغرور و خودپندار باش

هر کسی را لحظه‌ای لغزش بود
تو در آن هنگام، اهل‌دار باش

در جهان، جز ذات یزدان بی‌خطاست
در صفات خویش، یادگار باش

خویشتن را زود مسکین کن، مبین
عیب مردم را، چو سردار باش

در مقام قاضی‌اللهی، خطاست
در میان جمع، شرمسار باش

حکم ناحق چون کنی، آتش زند
در دل آنکس، که داغ‌دار باش

گاه باشد جهل تو سرچشمه‌ی حکم
زان مگو با جهل خود، افشار باش

هر قضاوت اگر ز خودخواهی بود
در مسیر ظلم و استکبار باش

دل‌نوازی بهتر از داور شدن
در محبت، همدل و غم‌خوار باش

بنگر آن قاضی که با تقوا نشست
از قضاوت پاک و پر انوار باش

چون علی، با عدل باش و دل‌نگر
در شریعت، اهل معیار باش

یا چو زهرا، با سکوتش قاضی‌وار
در میان فتنه، صاحب‌کار باش

یاد گیر از کربلا، صد داوری
در نهان آن راز‌ها، بسیار باش

زینب از قاضی جهان گفت آن سخن
کِای قضاوت‌گر، چرا خون‌دار باش؟

هر قضاوت با دل بی‌نور نیست
دل ز تقوا روشن و بیدار باش

تو قضاوت کن، ولی با عقل و علم
بر کلامت، مثل تیغِ کار باش

گر ندانی حال مردم را تمام
خامشی کن، محترم، دیوار باش

حفظ آبروی خلایق، واجب است
تو در این میدان، چو دیندار باش

حرف نابجای تو چون تیر زهر
زان مگو تا در ره ایثار باش

گر نمی‌دانی، بگو: "من هم ندان"
در حقیقت، این نشان‌دار باش

با دل روشن قضاوت کن، ولی
گر ندانی، همچو زنهار باش

تا توانی، پرده‌پوشی کن ز خلق
در صفات مؤمنان، بسیار باش

آینه شو، پاک و روشن، بی‌غبار
نه چو آیینه‌ی آلوده، خوار باش

گر دلی را بشکنی، آهی رسد
پس مبادا، ظالم افکار باش

 

با کمال افتخار، اکنون بخش پایانی قصیده را با لحن جمع‌بندی، نیایشی و تأکید بر نتیجه‌ی اخلاقی ادامه می‌دهم و آن را به‌صورت مناسب به پایان می‌برم. این بخش، دربردارنده‌ی دعا، توبه، و توصیه‌ی نهایی برای ره‌جویان عدل و حقیقت خواهد بود:


پایان قصیده‌ی «قضاوت» (بیت ۱۰۱ تا ۱۱۰)

ای خدای عدل و میزان جهان
یاورم باش از ره ایمان روان

بنده‌ات نادان و بس آلوده‌دل
در قضاوت‌ها خطاکار زمان

تو ببخشا هر کجا غافل شدم
زانکه گم گشتم در این بیدادمان

هر قضاوت را که کردم بی‌دلیل
توبه آوردم، نگیرم آن نشان

دل عطا کن تا ببینم نور حق
تا نگویم داوری با دیده‌بان

قلب من را آینه گردان، شفاف
دور کن زو گرد وهم و گمان

دست من گیر و زبانم پاک دار
تا نرنجاند دلی، این ترجمان

عقل بخشی ده، که با انصاف و مهر
بشنوم حق را ز هر سو در عیان

در قضاوت، پیرو آیین باشم
همچو مولا، عدل را فرمان‌روان

با قضاوت زنده کن حق بشر
در ره تو، عاقبت خوش‌عاقبتان

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

  • ۰۴/۰۱/۲۴
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی