باسمه تعالی
نام صمد
آن دل که تو را شناخت، دل را چه کند؟
این جانِ نحیف و آب و گل را چه کند؟
جز وصل تو، هر چه هست، فانی گردد
بی مهر تو ای جان، اجل را چه کند؟
متن رباعی:
آن دل که تو را شناخت، دل را چه کند؟
این جانِ نحیف و آب و گل را چه کند؟
جز وصل تو، هر چه هست، فانی گردد
بی مهر تو ای جان، اجل را چه کند؟
شرح و معنی بیتها:
✅ بیت اول:
آن دل که تو را شناخت، دل را چه کند؟
این جانِ نحیف و آب و گل را چه کند؟
دلی که به شناخت و معرفت حقیقی از ذات الهی دست یابد، دیگر به امور دنیوی و وابستگیهای نفسانی توجهی ندارد. این معرفت، چنان روح را غنی و بینیاز میکند که تعلقات مادی مانند بدن ضعیف (جان نحیف) و عناصر فانی (آب و گل، اشاره به جسم مادی انسان) در نظر او بیارزش میشوند. این بیت نشاندهندهی بینیازی عارف از دنیا پس از وصول به معرفت الهی است.
✅ بیت دوم:
جز وصل تو، هر چه هست، فانی گردد
بی مهر تو ای جان، اجل را چه کند؟
هر چیزی غیر از وصال الهی محکوم به فنا و نیستی است؛ یعنی همهی موجودات مادی و حتی مقامات معنوی اگر به قرب حق منجر نشوند، بیارزش و زوالپذیرند. در ادامه، شاعر تأکید میکند که بدون مهر و محبت الهی، حتی مرگ (اجل) هم معنای خاصی ندارد، زیرا انسان بدون عشق الهی، در دنیا و آخرت سرگردان خواهد بود.
تفسیر عرفانی:
این رباعی، تصویری از معرفت شهودی و عشق الهی را ترسیم میکند. وقتی سالک به شناخت حقیقی خداوند برسد، همهی تعلّقات دنیوی برایش بیارزش میشوند. این شناخت، از جنس عرفان عاشقانه است که در آن، هدف غایی رسیدن به وصال محبوب حقیقی (ذات الهی) است.
پیام کلی رباعی:
۱. معرفت حقیقی به خداوند، همهی وابستگیهای مادی را بیارزش میسازد.
۲. تنها وصل الهی پایدار است و هر چیز دیگر، فانی و زودگذر است.
۳. بدون مهر و محبت خداوند، زندگی و حتی مرگ، بیمعنا و تهی خواهد بود.
این اندیشه با تعالیم عرفان اسلامی و دیدگاههای بزرگان طریقت، مانند مولانا و حافظ، همسو است که عشق به حق را غایت و نهایت سلوک عرفانی میدانند.
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۰۵