بسمه تعالی
قصیده "بهارعشق(۱۴)"
به زیبایی به مفهوم عشق الهی و تأثیر آن بر جهان و انسان پرداخته است. در اینجا شرح و تفسیر هر بیت از این قصیده را آوردهام:
بیت 1: جهان زنده از فیضِ پنهان زِ عشق
برآورده اسرارِ عِرفان زِ عشق
عشق الهی منشأ حیات و حرکت در جهان است. همه چیز در جهان از فیض پنهانی که از عشق سرچشمه میگیرد، زنده است و اسرار عرفان نیز از این عشق نمایان میشود.
بیت 2: جهان گر بگردد چو بحرِ خزان
بروید گل و باغِ خندان زِ عشق
حتی در دوران سختی و دگرگونی، عشق الهی مانند بهاری است که زندگی و نشاط را دوباره در دلها میرویاند. به رغم بحرانها، عشق گلهای خوشبویی از خوشی و حیات میآورد.
بیت 3: زِ عشق است پیدایش ذرهای
جهان گشته حیران زِ سبحان زِ عشق
عشق به عنوان نیرو و منبع هستی، حتی در کوچکترین ذرات جهان نیز ظاهر میشود و همه جهان به دلیل این طوفان عظیم عشق حیران و شگفتزده است.
بیت 4: اگر ذرهای عشق در جان نبود
کجا شد عیان، رازِ پنهان زِ عشق؟
اگر حتی ذرهای عشق در دل انسان نبود، چگونه ممکن بود که این راز عظیم و پنهان در وجود آشکار شود؟ عشق است که راهگشای معرفت و رازهای وجودی است.
بیت 5: وجود از تجلّای حق زنده است
که جان گیرد انسان زِ پیمان زِ عشق
حیات و وجود انسان از تجلی نور حق است. عشق الهی است که به انسان جان میدهد و او را به پیمانی الهی میپیوندد.
بیت 6: زِ عشق است پیدایش عالمی
جهان گشته حیران زِ طوفان زِ عشق
عشق منشأ تمامی جهان است و حتی جهان در برابر طوفان عظیم و بیپایان عشق گم شده است.
بیت 7: به هر جا نگاهی کنی آشکار
بود جلوهی حق، نمایان زِ عشق
در هر کجا که چشم بگشایی، جلوهای از حقیقت و نور الهی در آن نمایان است و این همه از عشق سرچشمه میگیرد.
بیت 8: زِ عشق است سِرّ ظهورِ وجود
که عالم شده مست و حیران زِ عشق
ظهور و پدیدار شدن هستی و وجود از راز عشق است. به همین دلیل است که همه جهان در مستی و حیرانی به سر میبرد.
بیت 9: زِ عشقِ الهی شود جان جوان
رخِ دل شود همچو مرجان زِ عشق
عشق الهی جان انسان را جوان و پرشور میکند و دل او را به روشنایی و زیبایی مانند مرجان تبدیل میکند.
بیت 10: نبودی، اگر نورِ یزدان نبود
نشد راز هستی، نمایان زِ عشق
اگر نور الهی نبود، هیچگاه حقیقت و رازهای هستی آشکار نمیشد. عشق، راهی به سوی آن نور و حقیقت است.
بیت 11: زِ عشق است گر قطره دریا شود
شود گوهر ناب، پنهان زِ عشق
عشق به قطرهای از دریا میدهد حیات و آن را به گوهری ناب تبدیل میکند. این نشاندهنده قدرت تحول عشق است.
بیت 12: دل و جان زِ عشق است در التهاب
که جان میشود پاک و تابان زِ عشق
دل و جان انسان از عشق در تب و تاب است و همین تب و تاب، انسان را پاک و تابان میسازد.
بیت 13: همه کائنات از صفایِ وصال
زند نغمهی شوق، خوشخوان زِ عشق
تمامی کائنات از خوشگویی و نغمهای پرشور برخاسته از وصال با معشوق الهی، زنده و تابان است.
بیت 14: اگر بیمحبت بُوَد جانِ ما
کجا دل رباید ز جانان زِ عشق؟
اگر در دل انسان محبت نباشد، چگونه خواهد توانست دل به معشوق الهی بسپارد؟ عشق، تنها نیرویی است که دل انسان را به سوی معشوق میکشاند.
بیت 15: لبِ عارفان مستِ ذکرِ الست
همه دلسپرده، به پیمانِ عشق
عارفان در مستی و شور ذکر "الست" (آیا من پروردگار شما نیستم؟) غرقاند و تمامی دل و جانشان را به پیمان عشق سپردهاند.
بیت 16: اگر نیست در دل شراری زِ دوست
نماند به دل نورِ ایمان زِ عشق
اگر در دل انسان شوری از محبت معشوق نباشد، نور ایمان در دل او نمیماند و همچون چراغی بیپایه خاموش میشود.
بیت 17: چو خورشیدِ حق بر دلِ ما بتافت
برآید زِ دل سوزِ سوزان زِ عشق
وقتی نور حقیقت الهی به دل انسان بتابد، از دل او آتشی سوزان و حرارتی از عشق و محبت برمیخیزد.
بیت 18: به هر ذرّهای مهرِ حق خود نمود
که پیدا شود رازِ پنهان زِ عشق
هر ذره از جهان مهر و عشق الهی را در دل خود دارد، و همین مهر باعث ظهور و آشکار شدن رازهای پنهان وجود میشود.
بیت 19: زِ عشق است گر ذره بالا رود
شود چون ملک در گلستان زِ عشق
اگر ذرهای از عشق در دل انسان بلند شود، میتواند به جایگاهی بزرگ مانند ملک در گلستان عشق قرار گیرد.
بیت 20: زِ عشق خدا بشکفد خاکِ پست
رود تا فلک، همنشینان زِ عشق
عشق الهی میتواند حتی خاک پست را بشکفاند و آن را به مقامی بلند برساند، جایی که در کنار فلکها و همنشینان عشق قرار گیرد.
بیت 21: نبودی، اگر شور و شوقی نبود
چه حاصل زِ علم و چه برهان زِ عشق؟
بدون شور و شوق عشق، هیچ علم و برهانی در دل انسان به بار نمیآید. عشق است که اساس همه داناییها و دلایل را شکل میدهد.
بیت 22: دلم جز محبت نخواهد رهی
که بگذشتم از عقل، حیران زِ عشق
دلم تنها به محبت نیاز دارد و از عقل گذشته است، چرا که عقل در مقابل شور و شوق عشق عاجز است و دل تنها در این مسیر حیران و سرگشته است.
بیت 23: خرد را نباشد در این راه کار
که سرّی دگر هست، پنهان زِ عشق
در راه عشق، خرد و عقل کارایی ندارند، زیرا در این مسیر سرّی پنهان و بزرگ نهفته است که فراتر از عقل انسانی است.
بیت 24: جهان بیصفایِ محبت چه سود؟
که هستی بُوَد نورافشان زِ عشق
جهان بدون محبت هیچ ارزشی ندارد، زیرا عشق است که نورافشانی میکند و حقیقت هستی را میسازد.
بیت 25: زِ عشقی که دل را به یزدان برد
کند آدمی، سروِ بستان زِ عشق
عشق الهی دل انسان را به سوی خدا میبرد و انسان را همچون درختی سرسبز و شکوفا در بستان عشق میسازد.
بیت 26: نه دل بیولایت بگیرد قرار
نه جان گردد آرام، عطشان زِ عشق
دل بدون ولایت خدا آرام نمیگیرد و جان در جستجوی عشق الهی همیشه تشنه است.
بیت 27: چو خورشیدِ حق بر دلِ شب زند
جهان پُر شد از نور یزدان ز عشق
وقتی نور الهی مانند خورشید بر دل شب میتابد، تمام جهان از نور خداوند روشن میشود.
بیت 28: اگر دل زِ غیر خدا شد تهی
به معراج خیزد، چو مهمان ز عشق
اگر دل از غیر خدا تهی شود، به معراج و مقامی عالی میرسد، همچون مهمانی که از عشق به سرای پروردگار میرود.
بیت 29: نظر کن به جانِ شکسته ز شوق
که مرهم شود هر زمستان ز عشق
دل شکسته و جان پریشان از شوق، در عشق مرهمی مییابد که سرما و سختی زمستان را تسکین میدهد.
بیت 30: زِ وادی عشق است گردی بقا
"رجالی" ، خدا خواه و نالان ز عشق
در وادی عشق، تنها بقای واقعی یافت میشود. در این مسیر، انسانهای عاشق همچون "رجالی" به سوی خدا میروند و در نالانی بیپایان از عشق زندگی میکنند.
نتیجهگیری:
شعر شما عمیقاً بیانگر مفاهیم عرفانی و الهی است که عشق را به عنوان نیروی اصلی و محرکهی جهان و انسان معرفی میکند. عشق الهی نه تنها منشأ حیات است بلکه انسان را به سوی کمال و تقرب به خداوند سوق میدهد.
- ۰۴/۰۱/۰۴