باسمه تعالی
متن و شرح مثنوی بهار(۳)
متن مثنوی "بهار (۳)" سرشار از لطافت و معنویت است و جلوهای از پیوند طبیعت بهاری با مفاهیم عرفانی و الهی را نشان میدهد. این سروده، با بهرهگیری از تصاویر زنده و زبان ساده و روان، خواننده را به تأمل در زیباییهای بهار و ارتباط آن با الطاف الهی و صفای دل دعوت میکند. در ادامه، شرح و تفسیر تکتک ابیات ارائه میشود:
۱. بهار است، فصلِ امید و حیات / زمانِ شکفتن، زمانِ نجات
شرح:
این بیت با توصیفی ساده و دلنشین، بهار را فصل امید و زندهشدن طبیعت معرفی میکند. "زمان نجات" به معنای رهایی از سردی زمستان و نیز استعارهای از نجات روحانی است که با آمدن بهار دلها بیدار میشوند.
تفسیر عرفانی:
بهار، نماد تجدید حیات و بازگشت به فطرت پاک انسانی است. همانگونه که زمین پس از خواب زمستانی زنده میشود، دل آدمی نیز با یاد حق جان میگیرد و به رهایی از غفلت دست مییابد.
۲. بیا تا ز اخلاص، جان پروریم / دل از کینه و کبر، بیرون بریم
شرح:
شاعر مخاطب را به پاکسازی درون دعوت میکند. اخلاص، موجب پرورش جان و صفای روح میشود، و دل باید از آلودگیهایی چون کینه و تکبر تهی گردد.
تفسیر عرفانی:
اخلاص در عمل، یکی از مراتب سلوک معنوی است. دل خالص از کینه، ظرف نور الهی میشود. کبر و کینه، حجابی میان انسان و حقیقتاند و تا برطرف نشوند، سالک به وصال حق نمیرسد.
۳. جهان را ز عشق و صفا پرکنیم / ز خوبی جهان را معطر کنیم
شرح:
این بیت دعوت به گسترش عشق و محبت در جهان است. همانگونه که گلها جهان را معطر میکنند، خوبی و نیکی نیز فضای زندگی را خوشبو و دلانگیز میسازد.
تفسیر عرفانی:
عشق و صفا نشانهی حضور حق در قلب انسان است. عارف، آینهی جمال الهی است و عشق او به خلق، انعکاسی از عشق الهی به مخلوقات است.
۴. بهار آمد و عطر گلها وزید / دل از غصهها رَست و شادی رسید
شرح:
با آمدن بهار، نسیم خوشبو و نشاطآور وزیدن میگیرد و غصهها از دل بیرون میروند.
تفسیر عرفانی:
بهار، تمثیلی از حالاتی است که با تجلیات الهی، غمهای درون از بین میرود و سالک به شادی حقیقی دست مییابد.
۵. بهار آمد و باغ و بستان شکفت / دل از سردی و رنج هجران شکفت
شرح:
شکوفایی باغ نمادی از پایان زمستان و آغاز سرسبزی است. دل نیز از رنج جدایی و سردی فاصله از محبوب شکفته و زنده میشود.
تفسیر عرفانی:
هجران، اشاره به دوری انسان از حقیقت الهی دارد. با رسیدن بهارِ معنوی و نور حق، دل از غربت و دوری آزاد میشود.
۶. سپیده دمی، بوسه بر گل فشاند / شکوفه به باغِ دل ما نشاند
شرح:
طلوع سپیدهدم، بوسهای به گلهای بهاری میزند و باغ دل ما را با شکوفههای محبت الهی زینت میبخشد.
تفسیر عرفانی:
سپیدهدم نمادی از تجلی انوار الهی بر قلب سالک است. این نور، دل را زنده و آراسته به اسرار معنوی میکند.
۷. نسیم سحر عطر گل را ربود / ز باغ دل ما، نوایی گشود
شرح:
نسیم سحرگاه، رایحهی گلها را پراکنده میکند و از دل سالک آوای عشق و معرفت برمیخیزد.
تفسیر عرفانی:
سحرگاه، زمان خلوص و توجه به حق است. سالک در این لحظات، انوار الهی را دریافت کرده و جانش لبریز از ذکر حق میشود.
۸. زمین شد ز الطاف حق باصفا / درختان به رقص و چمن دلگشا
شرح:
بهار، زمین را به برکت الطاف الهی زیبا و باطراوت کرده است. درختان به حالت رقص و شادی، از سرسبزی و حیات برخوردارند.
تفسیر عرفانی:
کائنات جلوهی الطاف الهی است. حرکت درختان به سوی نور، اشاره به شوق سالک برای وصال حق دارد.
۹. ز انوار حق در دل و جان ما / فروزد صفایی به کاشان ما
شرح:
نور خداوند، دل و جان ما را روشن و محیط زندگی ما را آکنده از صفا و معنویت میکند.
تفسیر عرفانی:
نور حق، حقیقتی است که سالک را از ظلمت نفس به روشنایی معرفت رهنمون میسازد و جانش را مصفا میکند.
۱۰. دمی کو زِ دل دور گردد خدا / بود راه شیطان، به سوی بلا
شرح:
لحظهای که دل از یاد خدا غافل شود، راه شیطان باز شده و بلا به انسان نزدیک میشود.
تفسیر عرفانی:
غفلت از یاد حق، سالک را در معرض وسوسههای نفس و شیطان قرار میدهد و او را از مسیر حق منحرف میکند.
۱۱. بهار است هنگام شور و سرور / به دل مهر یزدان و نور و حضور
شرح:
بهار، فصل شادی است و بهترین زمان برای توجه به مهر الهی و حضور قلب در محضر اوست.
تفسیر عرفانی:
حضور دل در برابر حق، اوج کمال عارف است. بهار نمادی از حضور و مشاهدهی جمال الهی است که جان سالک را لبریز از شور و محبت میکند.
۱۲. اگر ذکر حق را به دل جا کند / جهانی ز نور خدا وا کند
شرح:
اگر انسان دلش را به یاد خدا مزین کند، دریچهای از انوار الهی به روی او گشوده میشود.
تفسیر عرفانی:
ذکر، قلب را آمادهی تجلیات ربانی میکند. هر ذکر، حجاب را کنار زده و سالک را به انوار قرب الهی نزدیک میکند.
۱۴. بهار آمد و بوی گل تازه شد / جهان غرقِ شادی و آوازه شد
شرح:
با آمدن بهار، رایحهی خوش گلها پراکنده شد و سراسر جهان از شادی و طراوت پر شد.
تفسیر عرفانی:
بهار، نمادی از احوال خوش سالک است که با تجلیات الهی قلبش سرشار از نور و سرور میشود. بوی گل، استعاره از معارف و انوار حق است که دل سالک را زنده و بیدار میکند.
۱۵. شکوفه به لبخند گل وا نمود / نسیم از دلِ خاک، غوغا نمود
شرح:
شکوفهها با لبخندی لطیف شکفته شدند و نسیم بهاری، از دل خاک، شور و جنبشی تازه پدید آورد.
تفسیر عرفانی:
شکوفایی گل، نماد آشکار شدن اسرار پنهان در قلب سالک است. نسیم از دل خاک، اشاره به احوال و تجلیاتی دارد که از عمق وجود انسان برمیخیزد و او را به وجد میآورد.
۱۶. ز هر غنچه بویی زِ عشق خداست / جهان پر ز نور و دلآرا صداست
شرح:
هر غنچهای که میشکفد، نشانی از عشق الهی دارد و جهان سرشار از نور خداوند و آوازهای دلنواز است.
تفسیر عرفانی:
همهی زیباییهای جهان، تجلی عشق خداوند است. هر پدیدهی ظاهری، آیهای از وجود مطلق اوست که دل عارف را به خود جذب میکند.
۱۷. ز سِرّ حقیقت دلم باخبر / چو شمعی زِ شوقش شود شعلهور
شرح:
دل شاعر از راز حقیقت آگاه است و مانند شمعی از شوق آن راز، فروزان و مشتعل شده است.
تفسیر عرفانی:
آگاهی از حقیقت، معرفتی شهودی است که در جان سالک شعله میافکند و او را به سوز و اشتیاق دائمی برای وصال حق میکشاند.
۱۸. نهانی که در دل چو آتش تپید / به اشکِ سحرگه زِ خاکش دمید
شرح:
رازی پنهان که در دل مانند آتشی میتپد، با اشکهای سحرگاهی از دل شاعر شکوفا و آشکار شد.
تفسیر عرفانی:
رازهای الهی در قلب سالک نهفتهاند و اشکهای شبانه و مناجات سحرگاهی، آن اسرار را برای او گشوده و جانش را از فیض الهی بهرهمند میکند.
۱۹. چو گل بشکفد رازِ دل بیگمان / برآید زِ هر ذرّه صوتِ اذان
شرح:
همانطور که گل با شکفتن راز خود را آشکار میکند، از هر ذرهی هستی، نغمهی توحید و یگانگی خداوند بلند است.
تفسیر عرفانی:
هر پدیدهی عالم، نشانه و جلوهای از اسماء و صفات الهی است. شکفتن گل، نمادی از کشف اسرار الهی و اذان، رمز دعوت به توحید و عبودیت مطلق است.
۲۰. چو گل بشکفد رازِ پنهانِ دل / برآید زِ هر ذرّه پیمان دل
شرح:
با شکفتن گل، اسرار نهان دل آشکار میشود و از هر ذره، پیمان و عهد الهی نمایان است.
تفسیر عرفانی:
دل سالک، گنجینهی اسرار الهی است که با شکوفایی معنوی، پیمان ازلی انسان برای عبودیت خداوند را یادآوری میکند.
۲۱. ز لبخند گل، باغ شد غرق نور / ز اشک بهاران بود در سرور
شرح:
لبخند گلها باغ را نورانی کرده است و اشکهای باران بهاری، سرور و نشاط را به طبیعت بخشیده است.
تفسیر عرفانی:
نور گلها اشاره به تجلیات ربانی است که دل سالک را منور میکند و اشکهای بهاری، نماد فیوضات رحمانی است که جان را زنده و شاداب میسازد.
۲۲. اگر دل به یاد خدا زنده شد / ز هر غصه و غم، دل آکنده شد
شرح:
اگر دل با یاد خدا زنده گردد، از هر غصه و اندوهی رها شده و سرشار از آرامش میشود.
تفسیر عرفانی:
ذکر و یاد حق، حیاتبخش دل است. دلِ متصل به خداوند، از غمهای دنیوی آزاد و به اطمینان و آرامش حقیقی میرسد: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (سوره رعد، آیه ۲۸).
۲۳. اگر ذکر حق را به دل جا کند / جهانی ز نور خدا وا کند
شرح:
اگر دل انسان ذکر خدا را جای دهد، دریچهای از انوار الهی به روی او گشوده میشود.
تفسیر عرفانی:
ذکر خدا، سبب تجلی نور حق در قلب سالک است. این نور، حجابها را کنار میزند و راه معرفت شهودی به خداوند را میگشاید.
۲۴. به دریای رحمت شود رهنمون / رهاند دل از رنج و بند و جنون
شرح:
ذکر و توجه به خدا، انسان را به دریای بیکران رحمت او هدایت میکند و از رنجها و قیدهای دنیا و پریشانی رها میسازد.
تفسیر عرفانی:
سلوک معنوی، سفری به دریای رحمت الهی است. در این مسیر، دل از بندهای نفسانی و ظلمات جهل آزاد میشود و به نور معرفت و آرامش دست مییابد.
۲۵. ز هر سوی، آوازِ شادی بود / زمین غرقِ لبخند و یادی بود
شرح:
از هر سوی، نغمهی شادی شنیده میشود و زمین سرشار از لبخند گلها و یاد الهی است.
تفسیر عرفانی:
همهی جهان، تجلی اسماء و صفات خداوند است. سالک با شهود این حقیقت، در هر ذره آوای توحید و حضور حق را میشنود و به شادی حقیقی میرسد.
۲۷. ز نور خدا گر بگیرد دلم / ز تاریکی و غم رهاند گِلم
شرح:
اگر دل من از نور خدا پر شود، مرا از تاریکیها و غمهای دنیا رها خواهد کرد.
تفسیر عرفانی:
نور الهی، همان تجلی اسماء و صفات خداوند در قلب سالک است. این نور، حجابهای ظلمانی را کنار میزند و سالک را از غمها و گرفتاریهای نفسانی آزاد میکند. چنانکه در حدیث قدسی آمده است: «کُنْتُ نُوراً فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِیُعْرَفُ» (من نوری بودم و مخلوقات را آفریدم تا شناخته شوم).
۲۸. به هر گل که بینی، تجلی عیان / ز نوری که آید زِ حق بیکران
شرح:
در هر گلی که میبینی، جلوهای آشکار از نوری است که از سوی خداوندِ بیکران میتابد.
تفسیر عرفانی:
جهان هستی مظهر و تجلی حق تعالی است. هر موجود، نشانهای از حضور خداوند است و سالک با دیدن گلها و زیباییها، به یاد خالق آنها میافتد. این نگاه توحیدی در سخن مولانا نیز دیده میشود:
هر چه در این پرده نشانت دهند / گر ننگری پرده، خدا را ببین
۲۹. ز اشک سحر دل چو طاهر شود / زِ انوار رحمت منوّر شود
شرح:
اگر دل با اشک سحرگاهی پاک شود، از انوار رحمت الهی روشن و درخشان میشود.
تفسیر عرفانی:
اشک سحر نماد تضرع و اخلاص در پیشگاه الهی است. گریهی شبانه، قلب را از آلودگیهای نفسانی تطهیر کرده و سالک را مستعد دریافت فیض و نور الهی میسازد. چنانکه قرآن کریم دربارهی اهل شبزندهداری میفرماید: «وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحَارِ» (آل عمران، ۱۷).
۳۰. اگر دل ز عشقش شود بیقرار / نماند در او جای کبر و دُثار
شرح:
اگر دل به عشق الهی بیقرار شود، دیگر جایی برای تکبر و خودخواهی در آن باقی نمیماند.
تفسیر عرفانی:
عشق حقیقی به خداوند، موجب فروتنی و اخلاص میشود. دل عاشقِ واقعی از صفات نفسانی و خودبینی پاک میشود و تنها تجلی محبت الهی در آن باقی میماند.
۳۱. اگر لطف یزدان کند یارِ ما / بگیرد زِ دل، کبر و انکارِ ما
شرح:
اگر لطف خداوند یاریمان کند، کبر و انکار را از دل ما میزداید.
تفسیر عرفانی:
رفع صفات مذموم، تنها با عنایت و رحمت الهی امکانپذیر است. سالک با استمداد از لطف خداوند، از شرّ نفس رهایی یافته و به مقامات بالاتر دست مییابد.
۳۲. ز هر ذرّه نوری پدیدار شد / ز عشق خدا جان خبردار شد
شرح:
از هر ذرّهای، پرتوی از نور الهی آشکار شد و جان انسان از عشق خدا آگاه گشت.
تفسیر عرفانی:
هر ذرهی عالم، آینهای از تجلی اسماء و صفات خداوند است. سالکی که چشم دلش باز شده، در همهچیز آثار وجود حق را میبیند و از این شهود عاشقانه، جانش بیدار و آگاه میشود.
۳۳. اگر دل زِ غفلت شود بیخبر / بود خانهی دل چو ویرانه، پر
شرح:
اگر دل از یاد خدا غافل شود، مانند خانهای ویران و خالی از نور خواهد بود.
تفسیر عرفانی:
غفلت از یاد خدا، موجب تیرگی و ویرانی قلب میشود. در مقابل، ذکر و یاد دائم الهی، قلب را آباد و نورانی میسازد. قرآن کریم میفرماید: «وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر، ۱۹).
۳۴. چو دل پر ز یاد خداوند شد / ز هر رنج و غم، دل خداوند شد
شرح:
وقتی دل از یاد خدا پر شود، از هر غم و اندوهی آزاد میشود و در آغوش رحمت الهی قرار میگیرد.
تفسیر عرفانی:
یاد خداوند، عامل اصلی آرامش و امنیت قلب است. دلی که به ذکر حق مأنوس شود، از اضطرابهای دنیا و غمهای نفسانی نجات مییابد.
۳۵. بهاری که آید زِ لطف خدا / بَرَد دردِ دل را، دهد کیمیا
شرح:
بهاری که از لطف خداوند برسد، دردهای دل را میزداید و مانند کیمیا موجب سعادت میشود.
تفسیر عرفانی:
تجلّیات رحمانی همانند بهار، جان سالک را تازه و زنده میکند. این فیض الهی، همهی دردهای روحی را التیام داده و انسان را به حقیقت و کمال میرساند.
۳۶. به هر غنچهای راز حق جلوهگر / بود این جهان، آیتی بیخطر
شرح:
در هر غنچهای، رازی از حق نمایان است و این جهان سراسر نشانهای از عظمت الهی است.
تفسیر عرفانی:
هر مخلوق، آیهای از وجود خداوند و نشاندهندهی عظمت اوست. سالک عارف در هر چیزی حقیقت الهی را مشاهده میکند.
۳۷. ز هر سبزهای بوی عشقش رسد / ز هر قطرهای جان به حقش رسد
شرح:
از هر سبزهای رایحهی عشق خداوند به مشام میرسد و از هر قطرهای، جان به حق پیوند میخورد.
تفسیر عرفانی:
هر جزئی از هستی، نشانی از عشق الهی دارد و سالک، با مشاهدهی این مظاهر، به قرب حق نایل میشود.
۳۹. اگر دل به نورش مصفّا شود / جهان از رخ او هویدا شود
شرح:
اگر دل با نور الهی پاک گردد، تمام جهان جلوهگاه رخ او خواهد شد.
تفسیر عرفانی:
قلبی که با نور حق تصفیه شود، همهی عالم را مظهر و تجلی پروردگار میبیند. سالک عارف در این مرحله به مقام «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره، ۱۱۵) میرسد.
۴۰. دلم را "رجالی" در این روزگار / دمی بیوصالش نباشد قرار
شرح:
دل شاعر در این روزگار، بیوصال محبوب حقیقی آرام و قراری ندارد.
تفسیر عرفانی:
بیقراری برای وصال حق، نشانهی عشق صادقانهی سالک به معشوق ازلی است. دل عاشق، جز در محضر محبوب حقیقی، آرامش نمییابد: «وَاجْعَلْنِی إِلَى بَهَائِکَ نَاظِرًا» (دعای کمیل).
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۲/۲۷