باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۳۵)
ذره دانایی
هر ذره که در جهان هویدا گردد
از علم الهیست که پیدا گردد
باید که ز جهل خویش پروا نکنی
تا نور حقیقت به تو معنا گردد
چراغ هدایت
بی نور هدایت، ره شب پیدا نیست
بی مشعل عشق، غیر غم، سودا نیست
چون ماه بتابد ز افق نور الهی
ظلمت رود ز دل، که جز تقوا نیست
عین عیان
از مدرسه و علم و بیان بگریزم
در مدرسه ی عشق ز جان بگریزم
در وادی دیدار چو جانم شد پر
هر چیز عیان گشت ز آن بگریزم
قنداقه اسرار
هر کس نشود محرم رازی پنهان
سرگشته بماند به ره بادیهٔ جان
آن را که نباشد دل آگاه و بصیر
بیگانه بُوَد ز راز و اسرار جهان
میخانه توحید
ما را ز خرابات تو یک جام بس است
فارغ ز من و غیر، مرا کام بس است
چون ساقی توحید دهد جرعهی عشق
از وادی عشق، سوز و الهام بس است
راز آفرینش
از عشق سرشتهاند ما را ز نهان
ما راز تجلی خدا نور فشان
رازی است نهان در دلِ لوحِ ازل
تابنده چو مهر از دلِ چرخِ جهان
موج وحدت
ما سایهی نوریـم که پیداست هنوز
چون موج ز دریا، همه دریاست هنوز
بینی دو جهان را چو حقیقت نگری
حق در دل دریا هویداست هنوز
فراز عشق
عشق آمد و شور لامکانم دادند
جان را ز خیال جسم، جانم دادند
در وادی عشق گر قدم بردارم
هر لحظه هزار کهکشانم دادند
نفس
این نفس به تاریکی و طغیان باشد
غافل ز خدا، اسیرِ شیطان باشد
هر لحظه فریبم دهد و سر گردان
در بندِ هوا، همیشه نالان باشد
سیر و سلوک
در وادی نور، عقل سرگردان است
در خلوت عشق، غرق در ایمان است
هر کس که ز خود برید، آزاد شود
آن یار که فانی است، جاویدان است
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۲۴