باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۳۱)
عقل فوادی
عقلی که ز دل شراره دارد، فؤاد
از چشمهی عشق، بهره دارد، فؤاد
در مدرسهی راز، تقلا نشود
نوری ز خدا نشانه دارد ، فواد
عقل کامل
عقلی که ز عقلِ دل همآواز شود
با نور خدا، همرَه و راز شود
راهش ملکوت است، نه دنیای دنی
در وادی عشق، دل سرافراز شود
طلسم دنیا
دنیا چو طلسمی است که افسونگر ماست
نقش و اثری نیست، به جز جوهر ماست
چون موج سرابی که نماند به قرار
هر لحظه فریب دگری در سر ماست
شمس حقیقت
خورشید دل از نور حقیقت رخشان
تابیده به جان، در ضمیر انسان
هر دل که ز نور حق تعالی روشن
بیند رخ دوست در جهان جانان
ماه جمال
ای ماه جمال حق، فروزان گشتی
در سینهی عاشقان، درخشان گشتی
گر نور تو بر دلم بتابد یک دم
بر جان و دلم، مهر تابان گشتی
کاسه شبنم
شبنم شدم و نگاه یزدان دیدم
من نور خدا، در گلستان دیدم
بی خود ز جمال و محو نورش گشتم
در محفل عشق، نور جانان دیدم
آینه تجلی
در آینه است، شد حقیقت پیدا
تا راز خدا در نهایت پیدا
حق را ز تجلیاش شناسم، لیکن
در بطن وجود، سرّ خلقت پیدا
نور صافی
نوری که مرا سوخت، همان نور تو بود
آن مهر که افروخت، در آن طور تو بود
هر سایه ز خورشید رخت خاموش است
هر ذره که رقصید، به دستور تو بود
مرهم دل
دل را ز گناه مرهمی باید ساخت
از اشک سحر شبنمی باید ساخت
با یاد خدا، شکستهدل را مرهم
با عشق و یقین، عالمی باید ساخت
صراط حق
صراط خدا راه عشق است و دین
رهی مستقیم و رهی دلنشین
اگر بگذری از هوسهای خویش
رساند به عرش و به نور یقین
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۱۹