رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

براى واژه "صمد" در واژه نامه ها، روایات و کلمات مفسران معانى زیادى ذکر شده است؛ لذا در این مختصر نمونه هایی را از هر سه گروه(لغت، روایت و تفسیر) بیان می کنیم.

الف. راغب در مفردات مى‏گوید: صمد به معناى آقا و بزرگى است که براى انجام کارها به سوى او مى‏روند، و بعضى گفته‏اند: "صمد" به معناى چیزى است که تو خالى نیست، بلکه پر است.[1]

ب. امام حسین (ع) در حدیثى براى صمد پنج معنا بیان فرموده است:

1. "صمد"، کسى است که در منتهاى سیادت و آقایى است.

2. صمد، ذاتى است دائم، ازلى و جاودانى.

3. صمد، وجودى است که جوف ندارد. به معناى هر چیز تو پرى است که درونش خالى نباشد.

4. صمد، کسى است که نمى‏ خورد و نمى ‏آشامد.

5. صمد، کسى است که نمى‏خوابد.[2]

در روایت دیگرى آمده است، صمد کسى است که قائم به نفس و بى نیاز از غیر است.[3]

از امام على بن الحسین (ع) نقل شده است: صمد کسى است که شریک ندارد، و حفظ چیزى براى او مشکل نیست، و چیزى از او مخفى نمى‏ماند.[4]

همچنین نقل شده است، مردم بصره نامه‏اى به محضر امام حسین (ع) نوشتند، و از آن حضرت معناى صمد پرسیدند، امام (ع) در پاسخ آنها فرمود:

"بسم اللَّه الرحمن الرحیم، اما بعد در قرآن بدون آگاهى مجادله و گفت و گو نکنید؛ چرا که من از جدم رسول اللَّه شنیدم مى ‏فرمود: هر کس بدون علم سخن بگوید، باید در محلى از آتش که براى او تعیین شده جاى گیرد، خداوند خودش صمد را تفسیر فرموده است: "لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ": نه زاد، و نه زاده شد و احدى مانند او نیست، ... آرى خداوند صمد، کسى است که از چیزى به وجود نیامده، و در چیزى وجود ندارد، و بر چیزى قرار نگرفته، آفریننده اشیا و خالق آنها است، همه چیز را به قدرتش به وجود آورده، آنچه را براى فنا آفریده به اراده‏اش از هم متلاشى مى‏شود، و آنچه را براى بقا خلق کرده به علمش باقى مى ‏ماند، این است خداوند صمد ...".[5]

لازم به ذکر است؛ با توجه به معناهایی که در روایات برای "صمد" بیان شد، در واقع همه آنها به یک حقیقت بازگشت می کند، و آن بزرگ و آقایی است که بی نیاز از هر چیز می باشد، و همه نیازمند به او هستند.

ج. علامه طباطبائی می گوید: معناى این که خدا صمد است، این است که هر چیزى در ذات و آثار و صفات محتاج او است و او منتهاى مقاصد است‏. اصل در معناى کلمه "صمد" قصد کردن و یا قصد کردن با اعتماد است. وقتى گفته مى‏شود: "صمده، یصمده، صمدا" از باب "نصر، ینصر" معنایش این است که فلانى قصد فلان کس یا فلان چیز را کرد، در حالى که بر او اعتماد کرده بود. بعضى از مفسران این کلمه را- که صفت است- به معانى متعددى تفسیر کرده‏اند که برگشت بیشتر آنها به این معنا است: "سید و بزرگى که از هر سو به جانبش قصد مى‏کنند تا حوایجشان را برآورد". و چون در آیه مورد بحث مطلق آمده همین معنا را مى‏دهد، پس خداى تعالى سید و بزرگى است که تمامى موجودات عالم در تمامى حوایجشان او را قصد مى‏کنند.

آرى وقتى خداى تعالى پدید آورنده همه عالم است، و هر چیزى که داراى هستى است، هستى را خدا به او داده، پس هر چیزى که نام "چیز" بر آن صادق باشد، در ذات و صفات و آثارش محتاج به خدا است، و در رفع حاجتش او را قصد مى‏کند، همچنان که خودش فرموده: "أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ".[6] و نیز به طور مطلق فرموده: "وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‏".[7] پس خداى تعالى در هر حاجتى که در عالم وجود تصور، شود صمد است؛ یعنى هیچ چیز قصد هیچ چیز دیگر نمى‏کند، مگر آن که منتهاى مقصدش او است و بر آمدن حاجتش به وسیله او است.

از این جا روشن مى‏شود که اگر الف و لام بر سر کلمه "صمد" در آمده، منظور افاده حصر است، مى‏فهماند تنها خداى تعالى صمد على الاطلاق است، بر خلاف کلمه "احد" که الف و لام بر سرش در نیامده، براى این که این کلمه با معناى مخصوصى که افاده مى‏کند، در جمله اثباتى بر احدى غیر خداى تعالى اطلاق نمى‏شود، پس حاجت نبود که با آوردن الف و لام حصر احدیت را در جناب حق تعالى افاده کند، و یا احدیت معهودى از بین احدیت ها را برساند.[8]

 

[1] راغب اصفهانی، مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 492، واژه "صمد"؛ ر. ک: صحاح اللغة، مجمع البحرین، جوامع الجامع، قاموس قرآن، نهایه ابن اثیر و... .

[2] ر. ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 3، ص 223، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1409ق.

[3] همان.

[4] همان.

[5] حرعاملی، وسائل الشیعة، ج 27، ص 189، مؤسسه آل البیت علیهم‏السلام قم، 1409 ق.

[6] آگاه باشید که ایجاد و تدبیر تنها به دست او است، اعراف، 54.

[7] محققا منتهاى هر چیزى به سوى او است، نجم، 42.

[8] ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏20، ص 388- 389، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417 ق.

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نقش دعا

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفه سجادیه
دعای یکم_ جلسه دوم
نقش دعا در زندگی

هنر دعا در این است که زحمات انسان را به بار می نشناند و برای انسان سودمند می سازد.بسیار افرادی هستند که زحمت زیاد می کشند ولی برای آنها سودی ندارد و اگر سودی داشته باشد برایشان مفید واقع نمی شود و دچار زیان و خسران نمی شود.
ممکن است این سوال برای انسان مطرح شود، با عنایت به اینکه مقدرات انسان از قبیل رزق و روزی و طول عمر از قبل برای انسان مشخص شده است.چه لزومی به دعاست.دعا باعث می شود که آنچه برای انسان نوشته شده افزایش یابد.
در صحیفیه سجادیه ، دعا ها معمولا به یک موضوع خاص اختصاص دارد.اولین دعا اختصاص به ستایش خدای متعال دارد.خداوند نیازی به ستایش ما ندارد. ستایش خدا باعث می گردد که ما شناخت پیدا کنیم که در مقابل چه حقیقتی ایستاده ایم. بدیهی است با شناخت خدا،رفتار ما ، گفتار ما و اعمال ما متمایز از وقتی است که شناخت از خدای متعال نداریم.

با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفیه سجادیه
دعای یکم _ جلسه اول
نام های صحیفه سجادیه

صحیفیه سجادیه را با توجه به محتوای آن که شامل حکمت ها و دعاهاست، نام های گوناگونی به آن داده شده است.بعلاوه آنرا انجیل اهل بیت نیز گویند.
همانطوریکه نهج البلاغه را برادر قرآن می نامند،صحیفه سجادیه را خواهر قرآن گویند.لازم به ذکر است که محتوای صحیفیه کمک بسیاری در فهم بهتر قرآن به ما می کند و از نظر محتوا شباهت های به قرآن کریم دارد.از این جهت آنرا خواهر قرآن نامند.
کتاب زبور به حضرت داوود تعلق داشت.محتوای آن بیشتر رنگ و بوی دعا داشت.لذا از این جهت صحیفه سجادیه را زبور آل محمد نیز می گویند.
مجموعه دعاهای حضرت سجاد در صندوقچه ای،با قلم حضرت سجاد به پسرشان زید می رسد.متوکل هنگام برگشت از سفر حج،پس از دیدار امام صادق، یحیی پسر زید را ملاقات می کند.می پرسد امام از من سخنی نگفتند.متوکل می گوید ،ایشان گفتند شما هم مانند پدرت زید به دار آویخته می شوی.لذا یحیی برای حفظ مجموعه، دعا های جدش را به متوکل می دهد.متوکل این دعاها را سال بعدکه از سفر حج بر می گشته به امام صادق عرضه می کند.امام می فرمایند،پدرم امام باقر نیز این دعا ها را با قلم خودشان به من دادند.با مقایسه این دو مجموعه ، از نظر محتوا یکسان بودند.لذا کتاب صحیفیه باتفاق همه راویان از حضرت سجاد می باشد.

گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا 
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا 
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب 
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز ی ادا


دعای یکم_ جلسه دوم
نقش دعا در زندگی

هنر دعا در این است که زحمات انسان را به بار می نشناند و برای انسان سودمند می سازد.بسیار افرادی هستند که زحمت زیاد می کشند ولی برای آنها سودی ندارد و اگر سودی داشته باشد برایشان مفید واقع نمی شود و دچار زیان و خسران نمی شود.
ممکن است این سوال برای انسان مطرح شود، با عنایت به اینکه مقدرات انسان از قبیل رزق و روزی و طول عمر از قبل برای انسان مشخص شده است.چه لزومی به دعاست.دعا باعث می شود که آنچه برای انسان نوشته شده افزایش یابد.
در صحیفیه سجادیه ، دعا ها معمولا به یک موضوع خاص اختصاص دارد.اولین دعا اختصاص به ستایش خدای متعال دارد.خداوند نیازی به ستایش ما ندارد. ستایش خدا باعث می گردد که ما شناخت پیدا کنیم که در مقابل چه حقیقتی ایستاده ایم. بدیهی است با شناخت خدا،رفتار ما ، گفتار ما و اعمال ما متمایز از وقتی است که شناخت از خدای متعال نداریم.

با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی حسن تو بر باد شود



 دعای اول

نقش خدا در زندگی

امام سجاد می فرمایند،تنها خدای یکتا قابل حمد و ستایش می باشد.زیرا اگر بدقت بنگریم هر فضیلتی از آن خداست.
خدای متعال از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت وجود داشته و وجود دارد. خداوند اول هر خیر و خوبیهاست.اگر خیری بواسطه به تو رسد،اگر خوب دقت کنی خدا به دل آن واسطه انداخته است.خداوند آخر تمام خوبیها و معرفت ها می باشد.یعنی در نهایت کمال معرفت و خوبیهاست.هر آنچه خوبی وجود دارد،مستقیم یا غیر مستقیم سر منشا آن خدای متعال است.
خدا اول و آخری هست که اول و آخر ندارد.
سر و کارت ما از اول تا آخر با خداست.خداوند اولی است که قبل از آن چیزی نبوده است.همچنین آخری هست که بعد آن چیزی وجود ندارد.در حقیقت خداوند صمد است.
 امام حسین (ع) در حدیثى براى صمد پنج معنا بیان فرموده است:

1. صمد حقیقتی است که در منتهاى سیادت و بزرگی است.
2. صمد، ذاتى است دائم، ازلى و جاودانى.
3. صمد، وجودى است که جوف ندارد. همانند هر چیز تو پرى است که درونش خالى نباشد.
4. صمد حقیقتی است که نمى‏ خورد و نمى ‏آشامد.
5. صمد حقیقتی است که نمی ‏خوابد.

مبدا هستی خدا و آخر هستی خداست
می توان گفتا که او از ابتدا تا انتهاست
خود نمایی می کند در عالم و قرآن وانس
ذکر  یزدان در بیان و در کلام انبیاست



جلسه چهارم _دعای اول
بزرگی خداوند


حضرت علی در نهج البلاغه می فرمایند،در نزد اولیای الهی در مقابل خدای متعال،همه چیز کوچک است.گویند گدایی از فردی طلب پول می کند.آن فرد کیف خود را باز می کند که کمک کند.فقیر چشمش به سنگ گرانبهای داخل کیف می افتد و از او آنرا طلب می کند.او هم براحتی می دهد.فقیر آن سنگ را قیمت می کند و به ارزش آن پی می برد.لذا از فروش آن صرف نظر می کند تا به صاحبش عودت نماید.
فقیر سنگ را به صاحب سنگ بر می گرداند و می گوید در ازایش فکر و اعتقادی که باعث می شود تو با ارزشترین سنگ قیمتی که می توانست یک عمر مرا سیر کند به من هدیه کردی ،چیست.در جواب می شنود که باور به بزرگی خدا، سایر چیزها نزد من بسیار کوچک هستند.اگر خدا نزد ما کوچک شمرده شود،آنگاه دنیا در نظر ما بزرگ می گردد و سقوط ما قطعی است.
مابه خدای نامحدود امام سجاد نیاز مند هستیم.نه خدای محدود و ساختگی ذهنمان.هر چه معرفت ما به خدای متعال بیشتر شود،آثار آن در زندگی مان زیادتر است.
انسانهایی که خدایشان بزرگ است در مقابل مشکلات کمر خم نمی کنند.بالعکس کسانی که خدایشان کوچک است،در برخورد با مشکلات و مصیبت ها خود را می بازند و تحمل ناملایمات را ندارند.بزرگی خداوند همانند بزرگی دریا در مقابل قطره کوچکی می ماند.
لذا انسان دانا هرگز خدای بزرگ را نمی دهد تا دنیای کوچک و زود گذر را کسب کند.

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت


جلسه پنجم_ دعای اول
جمال حق

امام سجاد می فرمایند، چشم ما قادر به دیدن جمال خدای متعال نیست.اما قادر به دیدن آثار او هستیم .هر چه با چشم سر می بینیم ،مستقیم یا غیر مستقیم، آیات الهی هستند.لذا در قرآن خداوند می فرماید از رگ گردن به شما نزدیکترم.از طرفی آنقدر بزرگ و وسعت دارد که در افق دید ما نیست.همانند ایستادن در کنار یک اقیانوس،انسان در کنار آب است و آنرا می بیند ولی آنقدر آب وسعت دارد که نمی توان اقیانوس را دید.
امام سجاد می فرمایند،حمد و ستایش خدایی را سزاوار است که نه تنها چشمان سر عاجز از دیدن آن می باشد بلکه با ذهن هم قابل تصور نیست.از هر چه تصویر ذهنی کنیم،او بالاتر است.
تنها راه دیدن خدا ، به مرحله یقین رسیدن است.در این حالت آنقدر عظمت الهی در مقابل چشمان ما آشکار است که هرگز به دیدن او فکر نمی کنیم.همانند خورشید،که درخشندگی آفتاب گویای وجود خورشید است.انسان وقتی دنبال استدلال چیزی می رود که برای او روشن و آشکار شود.وقتی همه چیز آشکار بود چه لزومی به اثبات یا دیدن است.

چه خوش گفت وصف خدا را علی
وجودش بود ظاهر و  هم خفی
بود برترین  و بود نزد ما
خدای عظیم  وخدای جلی


جلسه ششم_دعای اول
رابطه انسان و خدا

امام سجاد می فرمایند کلیه مخلوقات حق تعالی نو و مشابهت با چیزی که از آن الگو گرفته شده باشد وجود ندارد.لذا یکی از صفات خدا،بدیع یعنی نو آورنده است.
وقتی فیلسوف می خواهد رابطه انسان با خدا را بگوید.او از رابطه علت و معلول استفاده می کند.از وجود مخلوق به وجود خالق پی برده می شود.
امام سجاد می فرمایند ، رابطه انسان با خدا یک رابطه عاشقانه است.خالق همواره مخلوق خود را دوست دارد.لذا اگر بعضا به ظاهر انسان دچار مشکلات می گردد.نهایتا رشد و تعالی او را در بر دارد.
گویند فردی به کارگاه کوزه گری آمد. کوزه ای را خرید و آنرا به زمین زد و شکست.این کار را ادامه داد.کوزه گر با توجه به اینکه پول کوزه ها را گرفته بود از این کار و شکستن کوزه ها ناراحت شد.این نشان می دهد که سازنده کوزه ، کوزه خود را دوست دارد ،جتی اگر فروخته باشد.چگونه ممکن است خالق مخلوقات به انسان توجه نداشته و او را دوست نداشته باشد.لذا رابطه ما با خداوند یک رابطه عاطفی است.

مست یارم، مست و خاطر خواه دوست 
مست معشوقی که عالم آن اوست 
مست چشمی  را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان دادن نکوست



جلسه هشتم _دعای اول
اراده

سلکه به معنی رفتن است.اما منظور از سلک به ،یعنی بردن می باشد.بعثه،یعنی بر انگیخت.منظور از اراده، یعنی خواست می باشد.
تمام اجزای هستی با اراده و خواست حق تعالی حرکت می کنند و هیچ مخلوقی در جهان هستی وجود ندارد که زیر نطر حق تعالی نباشد.امام صادق می فرمایند بعد از اینکه خدای متعال مخلوقات را خلق نمود،آنها را تحت اراده خود در آورد.
امام سجاد می فرمایند،خاطیان نیز تحت اراده حق تعالی هستند.خدا اراده کرد که انسانها اراده داشته باشند و همانند سایر مخلوقات بی اراده چون ستارگان نباشند.وقتی انسان اراده پیدا کرد ،متعاقبا حق انتخاب دارد. خداوند تنها انسان را بر انگیخت تا با عشق و اراده به سوی حق تعالی بشتابند.

عابدم کن ، تا بیابم ، من جهت
  لایقم  کن، تا بجویم  ، من رهت
ای خدا ،من عاجز از دیدار تو
قادرم کن ،تا بیایم  ، درگهت


دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از صحیفیه سجادیه
دعای یکم _ جلسه اول
نام های صحیفه سجادیه

صحیفیه سجادیه را با توجه به محتوای آن که شامل حکمت ها و دعاهاست، نام های گوناگونی به آن داده شده است.بعلاوه آنرا انجیل اهل بیت نیز گویند.
همانطوریکه نهج البلاغه را برادر قرآن می نامند،صحیفه سجادیه را خواهر قرآن گویند.لازم به ذکر است که محتوای صحیفیه کمک بسیاری در فهم بهتر قرآن به ما می کند و از نظر محتوا شباهت های به قرآن کریم دارد.از این جهت آنرا خواهر قرآن نامند.
کتاب زبور به حضرت داوود تعلق داشت.محتوای آن بیشتر رنگ و بوی دعا داشت.لذا از این جهت صحیفه سجادیه را زبور آل محمد نیز می گویند.
مجموعه دعاهای حضرت سجاد در صندوقچه ای،با قلم حضرت سجاد به پسرشان زید می رسد.متوکل هنگام برگشت از سفر حج،پس از دیدار امام صادق، یحیی پسر زید را ملاقات می کند.می پرسد امام از من سخنی نگفتند.متوکل می گوید ،ایشان گفتند شما هم مانند پدرت زید به دار آویخته می شوی.لذا یحیی برای حفظ مجموعه، دعا های جدش را به متوکل می دهد.متوکل این دعاها را سال بعدکه از سفر حج بر می گشته به امام صادق عرضه می کند.امام می فرمایند،پدرم امام باقر نیز این دعا ها را با قلم خودشان به من دادند.با مقایسه این دو مجموعه ، از نظر محتوا یکسان بودند.لذا کتاب صحیفیه باتفاق همه راویان از حضرت سجاد می باشد.

گفت سجاد این سخن، در موقع ذکر خدا 
استجابت می کندحق، هر تمنا هر دعا 
گاه می‌گردد قبول و گاه بعدا مستجاب 
گاه می‌گردد ذخیره، تا شود روز ی ادا

دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تظاهر به دینداری

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۵ _ بیت سیزدهم
تظاهر به دینداری


حافظ به خود نپوشید، این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن ، معذور دار ما را

به خود،یعنی به خواست و میل خود کاری را انجام دادن است.خرقه لباس صوفیان می باشد.می آلود کنایه از آلوده و ناپاک بودن است.معذور دار،یعنی عذر ما را بپذیر.
شیخ به معنی بزرگ و پیر مراد است.شیخ پاکدامن،یعنی بزرگ خاندان است.در اینجا حافظ به کنایه واژه پاکدامن را بکار برده است. ولی منظورش بزرگان صوفیان می با شد که تظاهر به دینداری می کنند.
دین یک ظاهر دارد و یک باطن.ظاهر دین اصول و فروع دین است که مغز آن انصاف و مروت و جوانمردی و مهربانی است.همانند انسان که ظاهر آن جسم اوست و درون انسان ، عقل او است.اگر به بادام نگاه کنید،پوسته آن است که مغز بادام را حفظ می کند ولی زمانی یک بادام در زمین منجر به یک درخت تنومند می گردد که بادام دارای مغز باشد.
شیطان از جدایی ظاهر و باطن دین افراد سو استفاده کرده و افراد را می فریبد.دیندارها را نماز خوان های بی ادب و بی اخلاق معرفی می کند و می گوید ببینید دبندارهای ما اینگونه اند.برعکس انسان های باادب و خوش برخورد را انسان های خوب معرفی می کند.می گوید ببین نماز نخوان های ما چقد انسانیت و جوانمردی دارند .
همانطوریکه یک دانه در زمین بدون پوست یا مغز امکان سبز شدن ندارد.انسان نیزتنها با رعایت ظاهر دین و غافل از باطن دین، اثر گذاری دین را از دست می دهد و بالعکس.اینقدر که متظاهرین به دینداری به دین لطمه می زنند.بی دینان به دین لطمه نمی زنند.
حافظ می گوید، رفتار و گفتار و عملکرد شما صوفیان خرقه پوش که ادعای داشتن تقوا می کنید،مردم را از دین گریزان کرده است و آنها را از داشتن دین دور می سازد.
زیرا از دین تنها پوسته دین را دارید.

دانی که چرا ،ز دین گریزان شده اند
از ما دو سخن ،از این و آن یافته اند
گفتار و عمل دو گانه و بی مبناست
با مکر و دغل دین دگر  ساخته اند

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مفهوم عقل

باسمه تعالی


معنای عقل از دیدگاه شهید مطهری


اولین گام در شناخت جایگاه عقل در قرآن تبیین مفهوم عقل و معنای مورد نظر از آن در مباحث دینی و مفاهیم قرآنی است. در روایات اسلامی وفرهنگ قرآنی منظور از تفکر و تعقل صرفاً تفکر منطقی و تعقل فلسفی نیست؛ زیرا این مورد در بین همه انسان ها مشترک است و هر انسانی چه موحد وچه کافر توانایی کنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای کلی از واقعیت جهان و هستی هر چند به پندار غلط خود را دارد. در حالی که قرآن کریم کفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است که آنها از عقل خود هیچ استفاده ای نمی کنند چنان که می فرماید: «و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لایعقلون. مثل (دعوت کننده) کافران مثل کسی است که (حیوانات را برای نجات از خطر) صدا می زند ولی آن ها جز سر و صدا چیزی نمی شنوند، آن ها کر و گنگ و کورند از این رو چیزی نمی فهمند».

استاد مطهری پس از ملاحظه آیات و روایات مربوط به عقل و تعقل و مقایسه آنها با یکدیگر پیرامون مفهوم عقل در فرهنگ اسلامی می فرمایند:

عقل در روایات اسلامی آن نیرو و قوه تجزیه و تحلیل است و در غالب مواردی که می بینید اسلام جاهل را کوبیده، جاهل در مقابل عالم به معنای بی سواد نیست بلکه جاهل ضدعاقل است. عاقل کسی است که از خودش فهم و قدرت تجزیه و تحلیل دارد و جاهل کسی است که این قدرت راندارد. ما خیلی افراد عالم را می بینیم که عالمند ولی جاهلند. عالمند به معنای این که فراگرفته از بیرون زیاد دارند، خیلی چیزها یاد گرفته اند، اما ذهنشان یک انبار بیش نیست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزیه و تحلیل در مسائل ندارند، این طور اشخاص از نظر اسلام جاهلند یعنی عقلشان راکد است.

قرآن کریم برای ترسیم مفهوم دقیق «عقل» از تعبیر لطیف و معنادار «لب» استفاده می کند و با این روش هم عقل را تعریف می کند و هم مفهوم کمال عقل را بیان می نماید. استاد مطهری کلمه لب را از اصطلاحات قرآنی دانسته و در توضیح آن می فرمایند.

«لب» یعنی مغز (نه به معنی مخ، بلکه به معنی اعم که در مورد میوه ها مثلاً می گوئیم مغز بادام، مغز گردو) این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد... و اگر هم اصطلاح مخصوص قرآن نباشد قرآن درباره عقل کلمه لب را زیاد به کار برده گوئی انسان را تشبیه به یک گردو و یا بادام کرده که تمام یک گردو و یا بادام پوسته است و آن اساسش مغزش می باشد که در درون آن قرار دارد. تمام هیکل و اندام انسان را در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فکر انسان است، اگر بادامی مغز نداشته باشد چه می گوئیم؟ می گوئیم پوچ است و پوک و هیچ و باید دورش انداخت و انسانی که عقل نداشته باشد جوهر و مغز انسانیت و آن ملاک و مقوم انسانیت را ندارد. انسانی پوک و پوچ است، یعنی یک صورت انسان است و معنی انسان در او نیست، به حسب این تعبیر معنی انسان همان عقل انسان است، عقلی که در این حد باشد، عقل بودن عقل به استقلالش است. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» از این بهتر اساساً دیگر نمی شود تعبیری پیدا کرد در مورد دعوت به این که انسان با عقلش بالاستقلال حاکم باشد، عقلش مستقل باشد، دارای قدرت نقد و انتقاد باشد و بتواند مسائل را تجزیه و تحلیل کند. آدمی که از این موهبت بی بهره است هیچ است.

در عبارات فوق استاد علاوه بر اینکه معنای عقل را از نظر قرآن بیان می کنند به اهمیت و ارزش آن در اسلام نیز اشاره می فرمایند. از مجموع سخنان استاد استنباط می گردد که در منطق قرآن عقل عبارت است از نیروئی که با تجزیه و تحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد و سبک و سنگین نمودن آنها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و فشارهای اجتماعی و تاریخی یاری می رساند. و هر چه عقل انسان کامل تر باشد مستقل تر و آزادانه تر می داند نقد و انتقاد کند و تصمیم بگیرید و از این رهگذر انسان قادر خواهد بود از پوسته جهان به مغز آن نفوذ کند و سیطره و حاکمیت خدا را در همه ذرات هستی مشاهده نماید و با همه وجود حضور خدا را در تاریخ و جامعه ادراک کند


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تجلی عشق

آتش عشق

آتش عشق کند، روح و روان را ویران
آتش عشق بود ،شعله ور و هم سوزان
عشق بی صبر و وفا،عشق مجازی باشد  
عشق ما هست هوس، چونکه دو روزی باشد
آتش عشق کند، کور و کر و دل لرزان

شعله ی عشق عطش دارد و باشد سوزان

مبدا عشق خدایی است، برد روح و روان

چون به مقصد برسد، عشق ندارد حرمان 

ای خدا هست مرا سعی عمل بر قرآن

نور آنرا به دل  عاشق بی کس  بنهان

بار الها دل من نور ترا می خواهد
نور قرآن و سعادت ز خدا می خواهد

عشق گنجی بی نظیر است و هویدا در وجود

عشق ذاتش بی نهایت باشد و جنسش ز جود

هر که عاشق نیست ، بی نور خداست

هر که عامل نیست،دور از کبریاست

عشق خورشید دل است و می دهد دل را صفا

چلچراغ دل شود روشن، چو می بیند وفا

هر که عاشق می شود، بی تاب روی دلیر است 

فرد عاشق بی قرار و عشق یارش در سر است

شد تجلی عشق حق،در دشت پاک کربلا

خاک صحرا دشت خونینی شد از جام بلا

ای رجالی،راه عاشق نیست هموار و روان

هست پر پیچ و خم، خواهد صبوری و زمان

دکتر علی رجالی۰

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

علم الهی

علم الهی از منظر قرآن و روایات

در بینش اسلامی، خدا به همه امور عالم و از هر چیزی اگاه است. «علم» معنایی روشن دارد که هر یک از ما میتوانیم ان را در درون خود تجربه کنیم . با این حال ، برای انتساب این معنا به خداوند ، لازم است آن را از همه قیود و محدودیت های فلسفی که شایسته مقام الوهی پروردگار نیست، بپیراییم . بر این اساس، می توان گفت که علم الهی ، علمی است مطلق، نامحدود ، ازلی و ابدی که به هیچ گونه ابزار و مقدمه و واسطه ای نیاز ندارد؛ خطاناپذیر است و مستلزم تاثیرپذیری ذات الهی از غیر خود نیست .

آنچه در علم الهی بیش از همه اهمیت دارد، مساله گستردگی بی منتهای دانایی خداوند است. خدا، هم به ذات خویش علم دارد، و هم بر همه موجودات هستی، چه پیش از افرینش آن ها و چه پس از آن اگاه است .

علم پیشین خداوند و اختیار انسان
همان گونه که اشاره کردیم ،علم خداوند نامحدود و بی پایان است و همه حوادث را در گذشته ، حال و آینده جهان دربرمیگیرد . بنابراین ، خداوند در ازل از همه اموری که در آینده و تا ابد ، واقع می شوند آگاه است و از آن جمله می دانند که آدمیان در آینده به چه کارهایی دست می زنند و از چه کارهایی خودداری می کنند . معلوم بودن آینده بشر در پیشگاه خداوند ، از دیرباز به عنوان دلیلی به سلب اختیار از آدمی تلقی شده و گروهی چنین پنداشته اند که علم پیشین الهی به افعال آتی انسان ها با اختیار آنها سازگاری ندارند.

علم الهی از منظر قرآن و روایات
در آیات فراوانی از علم و دانایی خداوند سخن گفته شده است . از صیغه های فعلی مصدر علم، مانند «علم» (دانست) و « یعلم» (می داند) که بگذریم، صفت «علیم» (بسیار دانا) و فروع آن مانند «سمیع» (شنوا) و «بصیر» (بینا) ، ده ها بار درتوصیف خداوند به کار رفته اند. افزون براین، در پاره ای آیات شاهد اوصاف خاص تری ، مانند« عالم الغیب» و «علام الغیوب» هستیم. با توجه به گستردگی فراوان این آیات ، به ذکر دو نکته اکتفا می کنیم:

اثبات علم الهی: چنین می نماید که قران کریم اتصاف خداوند را به وصف دانایی و اگاهی ، بی نیاز از اقامه برهان و دلیل می داند. با این حال در پاره ای آیات، تعبیری به کار رفته است که می تواند الهام بخش نوعی استدلال بردانایی خداوند باشد ؛« الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخیر ؛ آیا کسی که آفریده است نمیداند؟ با این که او خود باریک بین اگاه است» . (سوره ملکه ، ایه ۱۴)

این آیه ، در قالب استفهام انکاری (۲) از مخاطبان خود می پرسد : آیا امکان دارد خداوندی که آفریننده است، عالم نباشد ؛ حال آن که آفریدن ، نیازمند اگاهی از احوال و خصوصیات آفریده است ؟

بنابراین، از دیدگاه قرآن کریم، نوعی تلازم میان آفرینندگی و علم به آفریدگان هست. در نتیجه کسی که خداوند را به وصف آفریدگاری همه موجودات می شناسد، نمی تواند علم نامحدود او را به جزء جزء جهان آفرینش انکار کند. بنابراین از دیدگاه قران کریم ، نوعی تلازم میان آفرینندگی و علم به آفریدگان هست. در نتیجه ، کسی که خداوند را به وصف آفریدگاری همه موجودات می شناسد ، علم نامحدود او را به جزء جزء جهان آفرینش انکار می کند.

دانایی مطلق و نامحدود خداوند: قران کریم ، در کنار توصیف خداوند به علم و اگاهی، بر نامحدود بودن دانش او تاکید می ورزد. شاید یکی از علل این تاکید آن باشد که آموزه ی علم نامتناهی خداوند، افزون بر آن که بیان گر یکی از حقایق بنیادین در باب اوصاف الهی است و نقش مهمی در تکمیل و تعمیق خدا شناسی ما ایفا می کند ، آثار تربیتی و معنوی ارزشمندی نیز دارد. ایمان به دانش بی کران خداوند و اگاهی او بر همه امور،تاثیر عمیقی در تقویت روحیه توکل آدمی می گذارد و او ر ابرای راز و نیاز خالصانه برمی انگیزد. هم چنین ، اعتقاد به این اصل که خدا از همه اعمال آشکار و نهان انسان وحتی انگیزه ها و نیات او، اگاهی دارد، درپرهیزآدمی ازگناهان موثراست. قران گاه نا منتاهی بودن علم الهی را با صراحت بیان میدارد : « والله بکل شیء علیم » (سوره بقره، آیه ۲۸۲). و گاه نیز به بیان حوزه های گوناگون علم خداوند می پردازد و از این رهگذر بر گستردگی آن تاکید می کند:

آنچه در زمین در آید و آنچه از آن براید و آنچه در آن بالا رود [همه را] می داند . و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه می کنید بیناست.(سوره حدید ، آیه ۴)

تعابیر چهارگانه ای که در آغاز آیه بالا به کار رفته است ، مصادیق فراوانی دارد و در مجموع، جلوه های گوناگون علم خداوند به آفریدگارش را به تصویر میکشد . این تعابیر شامل دانه های گیاهان، دانه های باران، ریشه درختان ،معادن و گنج های پنهان در زمین، حیوانات زیر دریایی ، چشمه های جوشان ، فرشتگان فرود آینده و فرازرونده ، ابرها ، پرندگان ، شهاب های آسمانی و صدها مورددیگر می گردد.

در برخی آیات نیز از اگاهی خداوند از مکنونات آدمی اسرار ضمیر او سخن به میان آمده است :

بگو « اگر آنچه در سینه های شماست نهان دارید یا آشکارش کنید ،خدا آن را می داند و [نیز] آن چه را در آسمان ها و آن چه را در زمین است می داند » (سوره آل عمران، آیه ۲۹).

گستردگی علم الهی و متناهی بودن ان ، در اموزه های روایی ما نیز انعکاس یافته است.

امیرمومنان علی (ع)در بیان گستره دانش خداوند می فرماید: خداوند از صدای نعره حیوانات وحشی در دل کوه ها و بیابان ها و گناهان بندگان درخلوتگاه ها و امد و شد ماهیان در دریاهای ژرف پیدایش امواج در اثر تند بادها، اگاه است . (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸،ص ۲۳۲)

هم چنین از امام صادق (ع) روایت شده است که در پاسخ به یکی از اصحاب خویش ،که گفته بود:

الحمدلله منتهی علمه ؛ سپاس خداوند را به اندازه علم او، فرمود :« لاتقل ذلک فانه لیس لعلمه منتهی ؛ چنین مگو ؛ زیرا دانش خداوند را پایانی نیست » .

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰
جایگاه عقل در قرآن کریم از منظر شهید علامه مطهری(بخش اول)


محمد خامه گر

رابطه عقل و دین ازمسائل جنجال برانگیز، در محافل علمی و پردامنه در جامعه بشری است. این مسئله از یک سو منجر به ایجاد فرقه ها و مکاتب فکری، فلسفی و سیاسی گردیده و از سوی دیگر منشأ بروز درگیری های اجتماعی، تکفیرها و نزاع های خونین شده است.
آنچه در این مقام مورد نظر است ارزیابی جایگاه عقل و ارزش آن در قرآن کریم است. آیا قرآن همانند برخی از فرقه های اسلامی و بسیاری از اندیشمندان غربی قائل به لجام گسیختگی و حجیت بی حد و حصر عقل است؟ و یا قرآن پای عقل را چوبین دانسته و آن را نه تنها از ورود در مسائل دینی بلکه از اندیشیدن در حوزه مسائل و مشکلات بشری نیز منع می کند؟ آیا عقل و فکر بشری برای یافتن راه کمال و سعادت دنیوی و اخروی او کافی است؟ آیا از نظر قرآن عقل تابع بی چون وچرای شرایط اجتماعی است و هر کس به مقتضای طبقه ای که در آن رشد کرده و شرایطی که پرورش یافته می اندیشد و یا قرآن به استقلال عقل در قبال شرایط اجتماعی قائل است؟
به منظور یافتن پاسخ هایی متقن ومستدل برای سؤالات فوق و استخراج نظرات قرآن در این زمینه در برابر مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم، کم نظیر است. زانوی تلمذ می زنیم و از خداوند منان خواهانیم که توفیق بهره وری از این چشمه زلال معرفت را به همه پیروان قرآن عنایت فرماید.

تعریف عقل در فرهنگ دینی

مفهوم شناسی عقل

اولین گام در شناخت جایگاه عقل در قرآن تبیین مفهوم عقل و معنای مورد نظر از آن در مباحث دینی و مفاهیم قرآنی است. در روایات اسلامی وفرهنگ قرآنی منظور از تفکر و تعقل صرفاً تفکر منطقی و تعقل فلسفی نیست؛ زیرا این مورد در بین همه انسان ها مشترک است و هر انسانی چه موحد وچه کافر توانایی کنار هم گذاشتن معلومات و ترسیم سیمای کلی از واقعیت جهان و هستی هر چند به پندار غلط خود را دارد. در حالی که قرآن کریم کفار را فاقد تعقل دانسته و معتقد است که آنها از عقل خود هیچ استفاده ای نمی کنند چنان که می فرماید: «و مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لایعقلون. مثل (دعوت کننده) کافران مثل کسی است که (حیوانات را برای نجات از خطر) صدا می زند ولی آن ها جز سر و صدا چیزی نمی شنوند، آن ها کر و گنگ و کورند از این رو چیزی نمی فهمند».
استاد مطهری پس از ملاحظه آیات و روایات مربوط به عقل و تعقل و مقایسه آنها با یکدیگر پیرامون مفهوم عقل در فرهنگ اسلامی می فرمایند:
عقل در روایات اسلامی آن نیرو و قوه تجزیه و تحلیل است و در غالب مواردی که می بینید اسلام جاهل را کوبیده، جاهل در مقابل عالم به معنای بی سواد نیست بلکه جاهل ضدعاقل است. عاقل کسی است که از خودش فهم و قدرت تجزیه و تحلیل دارد و جاهل کسی است که این قدرت راندارد. ما خیلی افراد عالم را می بینیم که عالمند ولی جاهلند. عالمند به معنای این که فراگرفته از بیرون زیاد دارند، خیلی چیزها یاد گرفته اند، اما ذهنشان یک انبار بیش نیست، خودشان اجتهاد ندارند، استنباط ندارند، تجزیه و تحلیل در مسائل ندارند، این طور اشخاص از نظر اسلام جاهلند یعنی عقلشان راکد است.
قرآن کریم برای ترسیم مفهوم دقیق «عقل» از تعبیر لطیف و معنادار «لب» استفاده می کند و با این روش هم عقل را تعریف می کند و هم مفهوم کمال عقل را بیان می نماید. استاد مطهری کلمه لب را از اصطلاحات قرآنی دانسته و در توضیح آن می فرمایند.
«لب» یعنی مغز (نه به معنی مخ، بلکه به معنی اعم که در مورد میوه ها مثلاً می گوئیم مغز بادام، مغز گردو) این اصطلاح شاید از اصطلاحات مخصوص قرآن باشد... و اگر هم اصطلاح مخصوص قرآن نباشد قرآن درباره عقل کلمه لب را زیاد به کار برده گوئی انسان را تشبیه به یک گردو و یا بادام کرده که تمام یک گردو و یا بادام پوسته است و آن اساسش مغزش می باشد که در درون آن قرار دارد. تمام هیکل و اندام انسان را در نظر بگیرید، آن مغز انسان، عقل و فکر انسان است، اگر بادامی مغز نداشته باشد چه می گوئیم؟ می گوئیم پوچ است و پوک و هیچ و باید دورش انداخت و انسانی که عقل نداشته باشد جوهر و مغز انسانیت و آن ملاک و مقوم انسانیت را ندارد. انسانی پوک و پوچ است، یعنی یک صورت انسان است و معنی انسان در او نیست، به حسب این تعبیر معنی انسان همان عقل انسان است، عقلی که در این حد باشد، عقل بودن عقل به استقلالش است. «الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» از این بهتر اساساً دیگر نمی شود تعبیری پیدا کرد در مورد دعوت به این که انسان با عقلش بالاستقلال حاکم باشد، عقلش مستقل باشد، دارای قدرت نقد و انتقاد باشد و بتواند مسائل را تجزیه و تحلیل کند. آدمی که از این موهبت بی بهره است هیچ است.
در عبارات فوق استاد علاوه بر اینکه معنای عقل را از نظر قرآن بیان می کنند به اهمیت و ارزش آن در اسلام نیز اشاره می فرمایند. از مجموع سخنان استاد استنباط می گردد که در منطق قرآن عقل عبارت است از نیروئی که با تجزیه و تحلیل مسائلی که در برابر او قرار دارد و سبک و سنگین نمودن آنها انسان را برای اخذ تصمیمی مستقل و آزاد از هوی و هوس و فشارهای اجتماعی و تاریخی یاری می رساند. و هر چه عقل انسان کامل تر باشد مستقل تر و آزادانه تر می داند نقد و انتقاد کند و تصمیم بگیرید و از این رهگذر انسان قادر خواهد بود از پوسته جهان به مغز آن نفوذ کند و سیطره و حاکمیت خدا را در همه ذرات هستی مشاهده نماید و با همه وجود حضور خدا را در تاریخ و جامعه ادراک کند.

ارزش و اهمیت عقل در قرآن

در دیباچه سخن به اقوال و نظرات کسانی که معتقد به جدائی دین از عقل بود. و ساحت دین را از آلودگی به استدلال ها و دریافت های عقلی منزه می دانستند، اشاره نمودیم. قرآن کریم بر خلاف پندارهای ناصواب این گروه رابطه عقل و دین را نه تنها رابطه شایسته بلکه ضروری و بایسته می داند و با تأکید بر ارزش و اهمیت عقل در اندیشه های دینی و تحکیم باورهای مذهبی هرگونه فکر یا عملی را که به گونه ای با عقل در تعارض باشد تخطئه و محکوم می نماید.
قرآن کریم با عبارات مختلفی از عقل تجلیل کرده و مؤمنان را به تفکر و تعقل در موضوعاتی تشویق نموده است و از همه مهم تر آنکه سنگ بنای اصول دین را عقل می داند و اعتقادی را که از طریق تقلید نه تحقیق بدست آید به رسمیت نمی شناسد. بنابراین ارزش و اهمیت عقل را در اسلام و قرآن از موقعیتی که تعقل و تفکر در مجموعه تعالیم اسلام بدست آورده است می توان کشف کرد. نمونه های زیر نشانه هائی از این جایگاه بلند است:

1- تعقل زیربنای اصول دین است

زیربنای تمامی عقاید دینی و احکام شرعی، اصول دین یعنی توحید، نبوت و معاد است. قرآن کریم معتقد است که مسلمان واقعی، کسی است که بنیان های اساسی تفکر دینی و اعتقاد قلبی خود را با عقل استوار و محکم ساخته باشد. استاد مطهری پیرامون نقش عقل در شناخت اصول دین می فرمایند:
یک حمایت فوق العاده ای از عقل را در متون اسلام می بینم و در هیچ دینی از ادیان دنیا به اندازه اسلام از عقل یعنی از حجیت عقل و از سندیت و اعتبار عقل حمایت نشده است. شما اسلام را با مسیحیت مقایسه کنید. مسیحیت در قلمرو ایمان برای عقل، حق مداخله قائل نیست. می گوید آنجائی که انسان باید به چیز ایمان بیاورد حق ندارد فکر کند، فکر ما عقل است و عقل در این نوع مسائل حق مداخله ندارد. آنچه را که باید به آن ایمان داشت، نباید درباره آن فکر کرد و نباید اجازه فکر کردن و چون و چرا کردن به عقل داد. وظیفه یک مؤمن، مخصوصاً وظیفه یک کشیش و حافظان ایمان مردم این است که جلوی هجوم فکر و استدلال و عقل را به حوزه ایمان بگیرند. اصلاً تعلیمات مسیحی بر همین اساس است. در اسلام قضیه درست بر عکس است. در اصول دین اسلام، جز عقل هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد، یعنی اگر از شما بپرسند که یکی از اصول دین شما چیست، می گوئید «توحید» وجود خدای یگانه، اگر دوباره بپرسند به چه دلیل به خدا ایمان آورده اید شما باید دلیل عقلی بیاورید اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمی کند. اگر بگوئید من خودم قبول ندارم که خدا یگانه است دلیلی هم ندارم، تو چه کار داری؟ «خذ الغایات و اترک المبادی» تو نتیجه را بگیر، به مقدمه چکار داری؟ من از قول مادر بزرگم یقین پیدا کرده ام، بالاخره به یک حقیقتی یقین پیدا کرده ام، ولو از قول مادر بزرگم باشد، ولو خواب دیده باشم! اسلام می گوید نه، ولو به وجود خدای یگانه اعتقاد داشته باشی ولی آن اعتقادی که ریشه اش خواب دیدن است، ریشه اش تقلید از پدر و مادر یا تاثیر محیط است، مورد قبول نیست. جز تحقیقی که عقل تو با دلیل و برهان مطلب را دریافت کرده باشد، هیچ چیز دیگر را ما قبول نداریم.
اصول ایمان مسیحیت، منطقه ای ممنوع برای ورود عقل است و وظیفه یک مومن مسیحی حفظ این منطقه از هجوم قوای عقلی و فکری است ولی اصول ایمان در اسلام منطقه ای است که در قرق عقل است و غیر از عقل هیچ قدرت دیگری حق مداخله در این منطقه را ندارد.»

2- تشویق به تفکر و تعقل در قرآن و سنت

جلوه دیگری از توجه و اهمیت دادن اسلام به عقل و تعقل، اوامر و تاکیدهای قرآن مبنی بر تفکر در همه مسائل خصوصا تاریخ و خلقت و غیره می باشد. در روایات ماثوره تفکر در این گونه امور نوعی عبادت محسوب شده که باعث قرب به خدا و موجب کمال انسان می گردد. به اعتقاد استاد مطهری هیچ کتابی به اندازه قرآن به تفکر در مسائل مختلف امر نکرده و هیچ دینی مانند اسلام آن را عبادت به شمار نیاورده است. به سخنان استاد در این زمینه توجه فرمائید:
در قرآن راجع به تفکر و تعقل مطلب زیاد داریم. لزومی هم ندارد که بخواهیم آیات قرآن را در این زمینه جمع بکنیم. خیلی موارد داریم که قرآن دعوت به تفکر و تعقل کرده است. شما هیچ کتابی نه مذهبی و نه غیرمذهبی پیدا نمی کنید که به اندازه قرآن بشر را به سمت تفکر سوق داده باشد، تفکر در همه مسائل، در تاریخ، در خلقت، راجع به خدا، راجع به انبیاء و نبوت، راجع به معاد راجع به تذکرات و تعلیمات انبیاء و... که در قرآن کریم زیاد است.
مکرر شنیده اید احادیث زیادی را که به این عبارت است:«تفکر ساع خیر من عباده سنه تفکر ساع خیر من عباده سنتین، تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه» یک ساعت فکر کردن از یک ساعت عبادت کردن افضل است، از شصت سال عبادت کردن افضل است، از هفتاد سال عبادت کردن افضل است این نوع تعبیرات همان طور که بسیاری از علما گفته اند به واسطه این است که نوع و موضوع تفکرها فرق می کند یک تفکر است که انسان را به اندازه یک سال جلو می برد و یک تفکر است که انسان را به اندازه شصت سال عبادت جلو می برد و یک تفکر که او را به اندازه هفتاد سال جلو می برد.
]این احادیث نشان می دهد[ که از نظر اسلام عبادت منحصر نیست به عبادات مالی مانند خمس و زکات و یا عبادات بدنی مانند نماز و روزه نوعی دیگر از عبادات هم هست و آن عبادت فکری است تفکر یا عبادت فکری اگر در مسیر تنبه و بیداری انسان قرار گیرد از سال ها عبادت بدنی برتر و بالاتر است. ]چنانچه در بسیاری از روایات داریم که[ «افضل العباده التفکر» یا «لاعباده کالتفکر» یا «کان اکثر عباده ابی ذر التفکر»

3-حمایت قرآن از عقل در برابر عادات اجتماعی

قرآن کریم با هر چیزی که به نحوی باعث تضعیف عقل و کنار گذاشتن تعقل می شود مبارزه کرده است و از این رهگذر بر ارزش و اهمیت عقل در زندگی بشر تاکید کرده است. یکی از اموری که باعث تضعیف عقل است «سنت گرائی» و تبعیت کورکورانه از عادت ها و رسوم اجتماعی است. استاد مطهری با استناد به حدیثی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) که در آن امام هشام بن حکم را از دیدگاه قرآن نسبت به عقل آگاه نموده است. می فرمایند: مطلب دیگر مسئله آزاد کردن عقل است از حکومت تلقینات محیط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنت ها و عادت های اجتماعی و به تعبیر عرب های امروز از ایحائات اجتماع (وحی های اجتماعی) حضرت این جور می فرماید:«یا هشام ثم ذم الذین لایعقلون فقال:«و اذا قیل لهم اتبعوا ما أنزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه ءاباءنا أولو کان ءاباؤهم لایعقلون شیاً و لایهتدون»
قرآن اساسش برمذمت کسانی است که اسیر تقلید و پیروی از آباء و گذشتگان هستند و تعقل و فکر نمی کنند تا خودشان را از این اسارت آزاد بکنند. هدف قرآن از این مذمت چیست؟ هدف قرآن تربیت است یعنی درواقع می خواهد افراد را بیدار کند که مقیاس و معیار باید تشخیص عقل و فکر باشد نه صرف اینکه پدران ما چنین کرده اند ما هم چنین می کنیم این حالت تسلیم درمقابل گذشتگان یک حالت ضد عقل است.
قرآن می خواهد که انسان راه خودش را به حکم عقل انتخاب کند پس مبارزه قرآن با تقلید و به اصطلاح «سنت گرایی» مبارزه ای است به عنوان حمایت از عقل».

4-حمایت از عقل درمقابل اکثریت

یکی از اموری که باعث تضعیف عقل شده به گونه ای که عمل کردن و حجت دانستن آن درهمه موارد مساوی با کنار گذاشتن عقل واهانت به او است «رأی اکثریت» است. قرآن کریم به نفع عقل و درحمایت از آن به مذمت اکثریت برخاسته است.استاد مطهری مبارزه قرآن با اکثریت را از حدیث امام موسی کاظم چنین بیان می کنند:
باز حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) موضوع دیگری ذکر می کنند؛ می فرمایند: ثم ذم الله الکثره فقال:«وان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله»
خلاصه آزادی از حکومت عدد، و اینکه اکثر و اکثریت نباید ملاک باشد، و نباید انسان اینجور باشد که ببیند اکثر مردم کدام راه را می روند همان راه را برود و بگوید آن راهی که اکثر مردم می روند همان درست است. این مثل همان تقلید است. همان طور که انسان طبعاً به سوی تقلید از دیگران کشیده می شود. طبعاً به سوی اکثریت نیز کشیده می شود و قرآن مخصوصاً همان چیزی را که انسان طبعاً به سوی آن کشیده می شود انتقاد می کند، می فرماید:«اگر اکثر مردم زمینی را پیروی کنی تو را از راه حق منحرف می کنند» دلیلش این است که اکثر مردم پیرو گمان و تخمین اند نه پیرو عقل و علم و یقین و به تارهای عنکبوتی گمان خودشان چسبیده اند. همینکه چیزی در خیالشان پیدا می شود دنبالش می روند چون اکثر اینجور هستند پس به اکثر اعتماد نکن. این هم خودش نوعی دیگر استقلال بخشیدن به عقل است و دعوت به اینکه عقل باید معیار باشد.»
همانگونه که از سخنان استاد و نوع استدلال ایشان آشکار است.آنچه درقرآن با عنوان پیروی از اکثریت مذمت شده است اکثریت به عنوان «راه حق» است نه «راه حل» یعنی گرایش اکثریت جامعه را به یک فکر و یا رفتار خاص اجتماعی و یا مذهب دلیل و حجتی برحقانیت آن بدانیم و عقل خود را از اندیشه و کاوش دراین زمینه منع کنیم.
به گونه ای که اگر آن عمل را صد درصد مخالف عقل سلیم آدمی هم بدانیم صرفاً به دلیل پیروی اکثریت جامعه از آن،پیروی از چنین فکری را برای خود لازم بشماریم. دربرابر چنین پیروی مذمومی از اکثریت، درمواردی نیز پیروی از اکثریت به عنوان یک راه حل مورد تأیید قرآن است. و آن درجائی است که درانجام یک کار جمعی و عمومی تردید داشته باشیم و درجایی که ترک و انجام کار مباح و از نظر شرع جایز باشد. اما درانتخاب راه حل و چاره کار دچار شک و تردید هستیم. دراینجا به رأی گذاشتن یکی از شقوق کار و پیروی از نظر اکثریت قطعاً بلامانع است.

5- تجلیل از عقل درآیات و روایات

یکی از نمودهای بارز توجه به عنایت اسلام به عقل، تعابیر زیبا، رسا و بلندی است که درآیات و روایات شریفه درتجلیل از عقل به کار برده شده است. ارزش دادن به عاقل درمقابل جاهل، معرفی نمودن عقل به عنوان پیامبر درونی و اموری از این قبیل همگی نشانگر اهمیت فوق العاده عقل در دین اسلام است. به نمونه های بارز این تعابیر که از کلام استاد مطهری نقل شده است توجه فرمائید:
در اسلام و متون اسلامی سخنان فوق العاده بلند و عجیب درباره عقل گفته شده است اولاً خود قرآن دائماً دم از تعقل می زند گذشته ازاین، در اخبار و احادیث ما آنقدر برای عقل، اصالت و اهمیت قائل شده اند که وقتی شما کتاب های حدیث را باز کنید اولین بابی که می بینید کتاب العقل است. مثلاً اگر سراغ اصول کافی بروید- اصول کافی تمام ابواب حدیثی ما را دارد- اولین بابی که با باز کردن این کتاب می بینید، کتاب العقل است. در این «کتاب العقل» احادیث شیعه از اول تا به آخر به حمایت از عقل برخاسته است.
امام موسی بن جعفر (ع) تعبیر فوق العاده عجیب دارد، می فرماید: خدا دو حجت دارد، دو پیغمبر دارد: یک پیغمبر درونی که عقل انسان است و یک پیغمبر بیرونی که همان پیغمبرانی هستند که انسانند و مردم را دعوت کرده اند. خدا دارای دو حجت است این دو حجت مکمل یکدیگر هستند: یعنی اگر عقل باشد و انبیاء نباشند، بشر به تنهایی راه سعادت خود را نمی تواند طی کند و اگر انبیاء باشند و عقل نباشند، باز انسان راه سعادت خود را نمی پیماید عقل و نبی هر دو با یکدیگر یک کار را انجام می دهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمی شود گفت.
تعبیراتی از این قبیل که شاید خیلی شنیده باشید، زیاد داریم. «خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است»، «خوردن عاقل از روزه گرفتن جاهل بالاتر است»، «سکوت و سکون عاقل از حرکت کردن جاهل بالاتر است» و «خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آنکه اول عقل آن پیغمبر را به حد کمال رساند، به طوری که عقل او از عقل همه امتش کامل تر بود. ما حضرت رسول را «عقل کل» می نامیم. این با ذوق مسیحیت هرگز جور درنمی آید. چون اصلاً ] در مسیحیت[ عقل با دین دو حساب جداگانه دارند ولی ما پیغمبر را «عقل کل» می نامیم و می دانیم.
بنابراین اهمیت و ارزش فوق العاده عقل در آیات و روایات اسلامی یکی از مسلمات و امور قطعی است که جای هیچگونه شک و تردیدی برای محقق با انصاف باقی نمی گذارد.
اکنون که اهمیت عقل از دیدگاه قرآن واضح و روشن شد این سوال مطرح می گردد که آیا قرآن اهمیت و ضرورت توجه به عقل و دستورات آن را فقط در محدوده مسائل فردی و زندگی روزمره مورد تاکید قرار می دهد و یا اصولاً قرآن برای احکام عقل سندیت و حجیت قائل است و حتی در مسائل شرعی و احکام دینی نیز آن را معتبر می شمارد؟ گرچه پاسخ این سوال بطور اجمال از مباحث گذشته روشن شده است اما بنا به ضرورت و اهمیت بحث فصل جداگانه را به آن اختصاص می دهیم.

حجیت و سندیت عقل از دیدگاه قرآن

مفهوم حجیت عقل

معنای لغوی «حجت» عبارت است از هر چیزی که بتوان با استفاده از آن بر دیگری احتجاج کرد. این احتجاج ممکن است به قبول عذر احتجاج کننده و یا ساکت کردن طرف مقابل بیانجامد.
بنابراین هنگامی که از حجیت عقل سوال می کنیم؛ درصدد یافتن پاسخ این مسئله هستیم که اگر عقل به چیزی حکم کرد آیا می توانیم به استناد حکم عقل آن عمل را انجام دهیم؟ آیا خداوند چنین عملی را از ما می پذیرد؟ معنای دقیق تر، مفهوم حجت عقل را از کلام استاد مطهری پی می گیریم:
باید ببینیم که آیا عقل از نظر قرآن سند است و به تعبیر علمای فقه و اصول آیا عقل حجت است یا خیر؟ و این بدان معنی است که اگر دریافتی واقعاً دریافت صحیح عقل باشد آیا می باید بشر به آن احترام بگذارد و برطبق آن عمل کند یانه؟ و اگر عمل کند و احیاناً در مواردی مرتکب خطا شود آیا خداوند او را معذور می دارد یا معاقب خواهد داشت؟ و اگر عمل نکند آیا خداوند به این دلیل که چرا با اینکه عقلت حکم می کرد، عمل نکردی، او را مجازات خواهد کرد یا خیر؟
دلایل سندیت عقل در قرآن مسئله سندیت و حجیت عقل از نظر اسلام در جای خودش ثابت است و علمای اسلام نیز از ابتدا تاکنون- جز گروهی اندک- هیچکدام در سندیت عقل تردید نداشته اند و آن را جزو منابع چهارگانه فقه به حساب آورده اند. ما چون درباره قرآن گفتگو می کنیم لازم است دلایل حجیت عقل را از خود قرآن استخراج نمائیم. قرآن به انحاء مختلف سندیت عقل را امضا کرده است که به مهم ترین آنها در اینجا اشاره می کنیم.

1- دعوت به تعقل از طرف قرآن

قرآن کریم از دو طریق مخاطبان خود را به تعقل دعوت نموده است و از این طرق ارزشمندی احکام صادره از سوی عقل را رسمیت بخشیده است. یکی به طریق مستقیم و به دلالت مطابقی و دوم به طریق غیرمستقیم و به دلالت التزامی.
در روش مستقیم قرآن صریحا دعوت به تعقل کرده است و کسانی را که عقل خود را به کار نمی گیرند مذمت نموده است. در قرآن کریم کلمه عقل و مشتقات آن 94 بار بکار برده شده است.
استاد مطهری پیرامون این دسته از آیات می فرمایند: تنها دریک مورد می توان از ده ها آیه قرآن نام برد که در آنها به این مسئله اشاره شده است که ما این موضوع را طرح کرده ایم تا درباره آن تعقل کنید. به عنوان مثال از یک تعبیر شگفت انگیز قرآن برایتان نمونه می آورم. قرآن می فرماید: «ان شر الدواب عند الله الصمم البکم الذین لایعقلون»
بدترین جنبده ها کسانی هستند که کر و گنگ و لایعقلند. البته واضح است که منظور قرآن از کر و لال، کر و لال عضوی نیست. بلکه منظور آن دسته از مردم است که حقیقت را نمی خواهند بشنوند و یا می شنوند و به زبان اعتراف نمی کنند. گویی که از شنیدن حقایق عاجز است و صرفا برای شنیدن مهملات و خزعبلات آمادگی دارد از نظر قرآن کر است و زبانی که تنها برای چرندگویی به کار می افتد به تعبیر قرآن لال است. لایعقلون نیز کسانی هستند که از اندیشه خود سود نمی گیرند. قرآن اینگونه افراد را که نام انسان زیبنده آنها نیست در سلک حیوانات و بنام چهارپایان مخاطب خویش قرار می دهد.
در یک آیه دیگر ضمن طرح یک مسئله تولیدی در مورد توحید افعالی و توحید فاعلی می فرماید: «و ما کان لنفس ان تومن الا باذن الله؛ هیچکس را نرسد که ایمان بیاورد مگر به اذن الهی.»
به دنبال طرح این مسئله غامض که هر ذهنی ظرفیت تحمل و درک آن را ندارد و براستی انسان را تکان می دهد آیه را چنین دنبال می کند: «ویجعل الرجس علی الذین لایعقلون؛ و بر آنانکه تعقل نمی کنند پلیدی قرار می دهد.»
در این دو آیه که به عنوان نمونه ذکر کردم، قرآن به اصطلاح اهل منطق به دلالت مطابقی دعوت به تعقل نموده است.
اما در روش غیرمستقیم، قرآن به نکاتی اشاره می کند که پذیرش آنها بدون به رسمیت شناختن عقل ممکن نیست و به عبارت دیگر لازمه منطقی اظهار اینگونه مطالب، اعتراف به حجیت و سندیت عقل است. استاد مطهری درباره این شیوه قرآن می فرمایند:
آیات بسیار دیگری نیز وجود دارند که قرآن به دلالت التزامی سندیت عقل را امضا می کند به عبارت دیگر سخنانی می گوید که پذیرش آنها بدون آنکه حجیت عقل پذیرفته شده باشد امکان پذیر نیست، مثلا از حریف استدلال عقل می طلبد: «قل هاتوا برهنکم»
به دلیل التزام می خواهد این حقیقت را بیان کند که عقل سند و حجت است و یا اینکه رسما برای اثبات وحدت واجب الوجود قیاس منطقی ترتیب می دهد؛ «لو کان فیهما ءالهه الا الله لفسدتا» در اینجا قرآن یک قضیه شرطیه تشکیل داده است؛ مقدم را استثناء کرده و تالی را نادیده گرفته است. این یک قیاس استدلالی و برهان صد درصد عقلی است. اگر قرآن استدلال و قیاس را معتبر نشمارد، دیگر خودش اقامه قیاس و برهان نمی کند و یا مثلا در مورد معاد می فرماید: «افحسبتم انما خلقنکم عبثا و انکم الینا لاترجعون» در این آیه به اصل خالقیت و اصل حکم باری تعالی تمسک جسته است. اگر معادی نباشد پس خلقت شما عبث خواهد بود و خلقت عبث هم محال است و به عبارت دیگر مگر ممکن است، خدای حکیم کار عبث کند؟ اگر معاد نباشد، خلقت عبث است، عبث محال است، پس خلقت ضروری است و بنابراین وجود معاد حتماً ضروری است. این خود اقامه برهان است. بنابراین طبق همین آیات کافی است که قرآن کریم ابزار استدلال و منبع عقل را معتبر بشمارد.

2- استفاده قرآن از نظام علی و معلولی

دلیل دیگری که استاد مطهری برای نشان دادن اصالت عقل در قرآن بیان می کنند، مسئله استفاده قرآن از نظام علی و معلولی است. استاد معتقد است که با توجه به آنکه رابطه علت و معلول و اصل علیت پایه تفکرات عقلانی است و هرگونه استدلال عقلی مبتنی بر پیش فرض وجود نظام علیت در جهان است بنابراین به کارگیری و استفاده از لازم به معنای اعتقاد و التزام به ملزوم است. از این رو استفاده قرآن از نظام علی و معلولی را نیز باید یکی از مواردی به شمار آورد که قرآن به دلالت التزامی به تعقل دعوت نموده و حجیت و سندیت آن را امضاء می کند. از آنجا که استاد به لحاظ اهمیت موضوع آن را جداگانه ذکر نموده است ما نیز آن را به عنوان دلیل دوم بیان می کنیم استاد مطهری در این رابطه دو مثال قرآنی ذکر می نمایند که دقت در آنها مراد ایشان را از عنوان فوق روشن تر می کند:
به عنوان مثال این آیه را درنظر بگیرید که می فرماید: «ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» می خواهد بگوید درست است که همه سرنوشت ها به اراده خداست ولی خداوند سرنوشت را از ماورای اختیار و تصمیم و عمل بشر بر او تحمیل نمی کند و کار گزاف انجام نمی دهد، بلکه سرنوشت ها هم نظامی دارند و خدا سرنوشت هیچ جامعه ای را خود به خود و بی وجه عوض نمی کند ، مگر آنکه آنان خودشان، در آنچه که مربوط به خودشان است، مانند نظام های اخلاقی و اجتماعی و ... و آنچه مربوط به وظایف فردیشان است، تغییر دهند از سوی دیگر قرآن مسلمانان را تشویق می کند تا به مطالعه در احوال و سرگذشت اقوام پیشین بپردازند و از آن درس عبرت بگیرند. بدیهی است که اگر سرگذشت اقوام و ملت ها و نظام ها براساس گزاف و تصادف بود و اگر سرنوشت ها از بالا به پایین تحمیل می گردید دیگر مطالعه و پندآموزی معنی نداشت، قرآن با این تاکید می خواهد تذکر دهد که بر سرنوشت اقوام نظامات واحدی حاکم است. به این ترتیب اگر شرایط جامعه ای مشابه شرایط جامعه دیگر باشد سرنوشت همان جامعه در انتظارش خواهد بود.
در آیه دیگر می فرماید:«فکاین من قریه اهلکنها و هی ظالمه فهی خاویه علی عروشها و بئر معطله و قصر مشید¤ افلم یسیروا فی الارض فتکون لهم قلوب یعقلون بها او ءاذان یسمعون بها؛ چه بسیار شهر و دیاری که ما اهلش را در آن حال که به ظلم و ستم مشغول بودند به خاک هلاک نشاندیم و اینک آن شهرها از بنیاد ویران است. چه چاه ها و قنات های آب که معطل بماند چه قصرهای عالی که بی صاحب گشت، اکنون مردم این زمان نمی خواهند در روی زمین گردش کنند و در احوال اقوام و ملل مطالعه نمایند واز آنها درس بگیرند...»
در انتها استاد از این آیات بر مدعای خود چنین استدلال می کنند که: در تمام این مطالب قبول نظامات به دلالت التزامی موید نظم علی و معلولی است و پذیرش رابطه علی و معلولی به معنای قبول سندیت عقل است.
در اینجا ممکن است سوالی مطرح شود که در آیات زیادی از قرآن وقوع حوادث و حدوث معلول ها مستقیماً به خدا نسبت داده شده است با همه این احوال چگونه می توان قبول کرد که قرآن نظام علیت را در جهان قبول دارد. مثلاً در برخی از آیات نزول باران، فرستادن بادها، رویش گیاهان و امور دیگر مستقیماً به خدا نسبت داده شده است. علاوه بر آن در آیه 17 سوره انفال اصولاً نسبت دادن حوادث و حتی اعمال بشر را به غیر خدا مردود و نادرست شمرده است آنجا که می فرماید: «فلم تقتلوهم ولکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی؛ ای مؤمنان شما کافران، را نکشید بلکه خدا کشت. وای رسول تو تیر نیانداختی بلکه خدا تیرانداخت.»
پاسخ کامل این سؤال را باید در مباحث مربوط به توحید افعالی یافت. بنا به اصل قرآنی «توحید افعالی» موجودات عالم همچنانکه در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و خدا به تعبیر قرآن قیوم همه عالم است، در مقام تاثیر و علیت نیز استقلال ندارد36 اما این مسئله هیچ منافاتی با پذیرش اصل علیت جهان و تأثیر و تأثر امور مادی در یکدیگر ندارد بلکه فقط مؤمنین باید توجه داشته باشند که علت و اسباب ظاهری در ذات و فعل خود مستقل نبوده علت العلل هستی خداوند سبحان است.
استاد مطهری با دقت و نکته سنجی خاص احتمال ایجاد سؤال فوق را در ذهن خواننده در نظر گرفته و در پاسخ آن می فرمایند:
با آنکه قرآن از جانب خدا سخن می گوید و خداوند نیز آفریننده نظام علت و معلولی است و طبعاً سخن از ماورائی است که علت و معلول مادون آن قرار دارند با این همه از این موضوع غفلت نمی کند که از نظام سببی و مسببی عالم یاد کند و وقایع و پدیده ها را مقهور این نظام بداند.
منبع:روزنامه کیهان

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خوبان

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل۵ _ بیت دوازدهم
خوبان

خوبان (ترکان) پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را

خوبان به دو منظور بکار می رود.یکی آن عده از افراد که خوب و دارای صفات نیک هستند.دیگر عده ای که روی خوب دارند ، آنها نیز دو دسته هستند.یکی عده ای که چهره زیبا دارند و عده ای که درون زیبا دارند.در اینجا منظور حافط از خوب رویان کسانی می باشد که دارایزیبایی باطنی هستند ، یعنی اولیای الهی می باشد.
پارسی گو،یعنی فارسی زبان.در اینجا منظور هم زبانی است.منظور از بشارت،دادن خبر خوش است.منظور از رندان ، افراد خوب هستند که هیچ ادعایی ندارند.پارسا به کسی گفته می شود که پاک دامن و صالح باشند.
حافظ می گوید ،اهل معرفت و اولیای الهی به انسانها با سخنان خود عمر دوباره می دهند.لذا از خدای متعال می خواهند که به چنین فرزانگانی بی ادعا و پاک دامن خبر های خوشی عطا کند.زیرا ما کاری که لایق آنها باشد را نمی توانیم انجام دهیم و تنها تویی که می توانی به آنها معرفت و کمال عطا کنی.

ظرف خود را پر کن از می یا شراب
تا نگردد پر ز میل و اضطراب
دل اسیر شهوت و نفس و گناه
معرفت جو تا نگردد دل خراب

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی