رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۷۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

آثار گریه

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۷۴ تا ۱۷۷۶
آثار گریه

نالم ایرا ناله‌ها خوش آیدش
از دو عالم ناله و غم بایدش
چون ننالم تلخ از دستان او
چون نیم در حلقهٔ مستان او
چون نباشم همچو شب بی روز او
بی وصال روی روز افروز او

مولانا می گوید، دلم می خواهد ناله و گریه کنم.زیرا در ناله عشق و معرفت نهفته است.وقتی انسان گریه می کند،از غفلت های خود پشیمان شده است و راه بندگی خداوند را پیشه کرده است.لذا خداوند نیز به او توجه می کند و باب های معرفت را به روی او می گشاید.
مولانا می گوید ماجرای دور بودن از خدای متعال برایم بسیار سخت و سنگین است.لذا بخاطر این دوری از حق تعالی ، اشک می ریزم و ناله می کنم.اگر چه مست و عاشق روی حق تعالی هستم، ولی هنوز در حلقه خاص مستان خداوند قرار ندارم.زیرا هوای نفس مانع آن شده است.
مولانا می گوید چگونه می توانم ناله نکنم، وقتی که بعد از شب روشنایی روز را ندارم. من همانند شب می مانم.شبی که همراهش روشنائی نباشد.زیرا خدا نور است.تنها با وجود نور است که امکان دیدن وجود دارد.عالم بدون خدا ،همانند اطاق تاریک برای انسان می ماند.امکان حرکت و دیدن در تاریکی نیست.چگونه می توانم ناله نکنم، در صورتی که امکان وصال روی یار را ندارم.

منشا هر چیز از ذات خداست
قدرت حق در ید و بازوی ماست
ما درون کشتی و بر روی آب
ناخدای ما ، خدای کبریاست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

صفات حق

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات :۱۷۷۱ تا ۱۷۷۳
صفات حق

غیرت حق بر مثل گندم بود
کاه خرمن غیرت مردم بود
اصل غیرتها بدانید از اله
آن خلقان فرع حق بی‌اشتباه
شرح این بگذارم و گیرم گله
از جفای آن نگار ده دله

مولانا می گوید وجود کاه، بخاطر وجود گندم است.او می گوید رابطه بین صفات مردم و صفات خداوند، همانند پوسته گندم و گندم می ماند.لذا اگر مردم دارای غیرت و حریمی هستند، بخاطر این است که خداوند غیور است.بنابراین اگر خدا در زندگی ما نباشد، زندگی معنای واقعی خود را از دست می دهد.انسانی که خدا را در زندگی خود حذف نموده است، در حقیقت خود را از معارف و کمالات الهی محروم ساخته است.
مولانا می گوید، غیرت خداوند اصل است و غیرت مردم فرع است و در این موضوع و ادعا هیچ شبهه ای وجود ندارد. مولانا می گوید حال بحث در خصوص غیرت را کنار می گذاریم و از خدایی که هزاران دل، چشمشان به طرف اوست گلایه می کنیم که چرا به ما هم نگاه و توجهی نمی کنید.

صبر و ایمان و کمک بر ماندگان
هر سه باشد از صفات صادقان
صبر انسان در سراشیب جهان
موجب رشد و کمال  بند گان

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تجلی عشق حقیقی

تجلی عشق است آقا حسین
عزیز و شهید است و والا حسین
بود الگوی عشق و معشوق او

بدان عبد محض است مولا حسین



 

  

   

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ذات حق

آن خدایی که پرستی نتوان وصف نمود
کس ندیده است و نبینند خداوند وجود
آنچه گویند برای من و تو فهم شود
ذات حق مخفی و در پرده ای از غیب و شهود

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

عشق حقیقی چیست

منظور من از عشق خدای یکتاست
منبع نور و جلای دلهاست
عشق دنیایی ما عشق که نیست
انعکاسی ز حقیقت در ماست

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نجوا

عارفان با عشق نجوا می کنند
از حبیب خود تمنا می کنند
محفل عشق و صفا بر پا شده

عشق بازی و تولا می کنند



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تجلی کامل حق تعالی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات :۱۷۶۳ تا۱۷۷
تجلی کامل حق

جمله عالم زان غیور آمد که حق
برد در غیرت برین عالم سبق
او چو جانست و جهان چون کالبد
کالبد از جان پذیرد نیک و بد
هر که محراب نمازش گشت عین
سوی ایمان رفتنش می‌دان تو شین
هر که شد مر شاه را او جامه‌دار
هست خسران بهر شاهش اتجار
هر که با سلطان شود او همنشین
بر درش شستن بود حیف و غبین
دستبوسش چون رسید از پادشاه
گر گزیند بوس پا باشد گناه
گرچه سر بر پا نهادن خدمتست
پیش آن خدمت خطا و زلتست
شاه را غیرت بود بر هر که او
بو گزیند بعد از آن که دید رو

بیت اول این اشعار متعلق به حکیم سنایی است که مولانا آنرا تشریح و بیان می کند.غیرت داشتن به معنای حریم داشتن است.از آنجایی که خداوند دارای حربم می باشد، به تبع آن، عالم نیز دارای حدود و حریم و مرزهایی می باشد.مولانا می گوید که خداوند در داشتن حریم از عالم هستی پیشی و سبقت گرفته است.لذا باید انسانها در حفظ حریم ها کوشا باشند.
مولانا می گوید، این بدن به خاطر روحی که به آن تعلق دارد دارای حرکت و جنب و جوش است.در مقیاس بزرگتر عالم هستی نیز همچون کالبدی می ماند که روح خداوند به آن توان چرخش و حیات داده است.عرفا گویند خداوند تجلی کامل حق در جهان هستی است.لازم به ذکر است که روح از مقربترین مخلوقات به خداوند می باشد.انسان بدون روح، لاشه ای متعفن است.جهان بدون روح هستی نیز درهم پیچیده خواهد شد.لذا گفته می شود که در هر زمان، امام زمان عصر خود، بعنوان جانشین حق تعالی بر روی زمین عهده دار امور جاری جهان می باشد.جهان بدون امام، نابود خواهد شد.
مولانا می گوید ،شادابی و غمناکی، نارحتی وخوشحالی همگی بخاطر وجودروح در بدن انسان می باشد.هرکس در نماز به عین القین برسد و از طریق نماز عروج پیدا کند.چنین شخصی اگر بخواهد ایمانش همچون افراد معمولی باشد، از جایگاه والای خود تنزل کرده است.فرق بسیار است بین راهی که انسان طی می کند و هدفی که تعقیب می کند.اگر هدف خداوند باشد، دیگر چیزها برای رسیدن به هدف کم ارزش است.
ایمان راه و طریقی است برای مشاهده حق تعالی با چشم دل می باشد.دیدن حق تعالی بدین معنی است که به وجود خداوند به یقین برسیم.مثل این است که وقتی نور خورشید را مشاهده می کنیم.لذا دیگر طرح چنین سوالی بی معناست.چون نور خورشید، تجلی خورشید برای دیدن با چشم سر است.
مولانا مثالی می زند.او می گوید کسی که مسئولیت لباس و جامه پادشاه را بعهده دارد و محرم خلوت پادشاه در تعویض لباس است.اگر این جایگاه را از دست بدهد و یک شغل ساده در پیش گیرد.او از جایگاه بالای خود به جایگاهی پائین تنزل پیدا کرده است.لذا اگر کسی از درجات معنوی پیش خدا برخوردار شد، اگر در حفط و نگهداری معنویات خود کوتاهی کند، جایگاه ارزشمند خود را ازدست داده است.
اینکه گفته می شود که بعضی از شغلها برای بعضی خوب و برای بعضی خوب نیست به خاطر این است که اگر کسی امکان رشدو تعالی درجات مادی و معنوی از طریق صحیح را دارد، نباید درجا بزند و به کارهای ساده تر بسنده کند.کارهای ساده برای کسانی که توانایی رشد و ترفیع ندارند مناسب است ،برایشان نوعی ارتقا می باشد.اما برای افراد توانا ارتقا و رشد نیست.
مولانا مثال دیگری می زند.او می گوید کسی که روزی همنشین پادشاه بوده است، برود و پاسبان و دربان کاخ شاه گردد.با این کار، اگر چه هر دو خدمت به پادشاه است.اماهمدم با شاه بودن کجا و دربان شاه شدن کجا.لذا کسی که به درجات بالای معنوی راه پیدا کرده است، برگشت او موجب زیان و خسران و کاهش مراتب معنوی او را بدنبال دارد.البته دربانی پادشاه، برای کسی که از پادشاه دور بوده و هنری ندارد.ارتقا برای او محسوب می شود.
مولانا می گوید، کسی که دست بوسی پادشاه برایش مقدور است بیاید و پا بوس پادشاه شود.این تنزل جایگاه و مرتبه او را نشان می دهد.لذا کسی که امکان دست بوسی دارد، بیاید پابوسی را انتخاب کند.او دچار خطا شده است.اگر چه دست بوسی و پابوسی هر دو نشانه علاقه و خدمت به پادشاه است.اما برای کسی که پابوسی را ترجیح به دست بوسی می کند، زلت و خواری فرد را نشان می دهد.
مولانا می گوید کسی که امکان ملاقات با پادشاه و همنشینی با او را دارد،اگر برود و به جای دیدن پادشاه به دیدن تعلقات پادشاه برود.بدیهی است که پادشاه ناراحت می گردد و او را نامحرم خود می پندارد.
در حقیقت مولانا می خواهد بگوید، ای انسانی که نقش خدا را در تمام مراحل زندگی خود احساس می کنی و آن را می بینی، چرا بجای توجه به خدای متعال دنبال آثار خدا از جمله دنیا و تعلقات آن می روی و خدا را فراموش می کنی . بدیهی است که خدای متعال از ما به خاطر اعمال اشتباه ما ناراحت می گردد.

تجلی حق، در صفات خداست
نه در ذات و ،نه جلوه هاست
ملک می دمد ، روح رابر بشر
باذن خدا، آدمی را بقاست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سکوت


سکوت جاهلان از بی سوادی است

سکوت عالمان از عمد و گاهی است
سخن کوتاه باید گفت و پر مغز

  کلام بی هدف کار خطایی است

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اسرار لدن

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۵۹ تا ۱۷۶۲
اسرار لدن

من چو لب گویم لب دریا بود
من چو لا گویم مراد الا بود
من ز شیرینی نشستم رو ترش
من ز بسیاری گفتارم خمش
تا که شیرینی ما از دو جهان
در حجاب رو ترش باشد نهان
تا که در هر گوش ناید این سخن
یک همی گویم ز صد سر لدن

عرفا در اشعار خود کلماتی را بکار می برند، که منظورشان کلماتی نیست که عوام از آن استفاده می کنند.لذا برای فهم اشعار آنها باید معنای کلید واژه هایی که آنها استفاده می کنند شناخت.برای مثال، مولانا می گوید منظور من از لب، کنار دریاست.لذا به یک حقیقت نامتناهی اشاره می کنم.
مولانا می گوید وقتی من واژه لا را بکار می برم ،منظور نفی همه چیز بجز خدای متعال می باشد.همان الا که در لا اله الا الله بکار رفته است.
عرفا بخار شناخت باطنی از افراد، معمولا با کسانی که در سیر الی الله نیستند، خوش رو نیستند.دو گروه هستند که معمولا سکوت پیشه می کنند.یک عده که هیچ نمی دانند و دسته دیگر که همه چیز می دانند.مولانا می گوید من به خاطر شناخت و آگاهیم اهل خاموشی و سکوت هستم.کسانی که مرتب حرف می زنند، بخاطر این است که شناخت کامل از جهان هستی ندارند، مگر نه سکوت می کردند.
مولانا می گوید، ترش رویی عرفا بخاطر این است که عمل اینها یک پرده و حجابی باشد بین آنها و کسانی که اهل دل نیستند.بعضی ها چون مگس می مانند که روی شیرینی می نشینند و به شیرینی صدمه می زنند.لذا برای جلوگیری از نشستن مگس ها پارچه ای نازک روی شیرینی می اندازند.عرفا با ترش رویی خود، افراد ناباب را از خود دور می کنند تا آسیبی روحی به آنها وارد نشود.
عرفا بخاطر حفظ شیرینی که از دو جهان دارند،آنرا توسط پرده ترش رویی محافظت می کنند.مولانا می گوید من بخاطر نهفته و پنهان کردن بسیاری از اسرار هستی، مجبورم که از آنها با قرار دادن یک حجاب محافظت کنم و نگذارم که هر ناهلی از آنها مطلع گردد.من از صدها اسرار لدنی و ناگفتنی، تنها یکی را با اشاره برای اهل دل می گویم.

 ابر باران می شود با اذن هو
غنچه هاخندان شوند با نام او
می کند خورشید نورانی جهان
کس نداند شرح اسرار مگو

دکتر علی رجالی

@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ارزش جان

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۵۵ تا ۱۷۵۸
ارزش جان

ای گرانجان خوار دیدستی ورا
زانک بس ارزان خریدستی ورا
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
غرق عشقی‌ام که غرقست اندرین
عشقهای اولین و آخرین
مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
مولانا می گوید، ای کسی که سبک بال نیستی و فاقد ذوق و عشق هستی.می دانی به خاطر چیست؟چونکه جان را ارزان و براحتی بدست آوردی.یک کودک یک گوهر گرنبها را با قرصی از شیرینی معاوضه می کند،زیرا اولا ارزش آن گوهر را نمی داند و بعلاوه زحمتی در بدست آوردن آن نکشیده است.
اوقات انسان بسیار ارزشمند است و ارزش آن کمتر از الماس نمی باشد.بسیاری از اوقات خود را به بطالت طی می کنیم.گاهی به روی مسائلی متمرکز می شویم که نه ارزش مادی و نه ارزش معنوی دارد.ما برای وقت خود هزینه ای پرداخت نکرده ایم.لذا قدر آنرا نمی دانیم.
مولانا می گوید، من غرق عشقی شده ام، که تمام عشقها از ابتدا تا آخر در مقابل آن ناچیز هستند و در عشق حق فانی هستند.او می گوید، این عشق را به اختصار گفتم و آنرا بصورت شفاف و آشکارا بیان نکردم.
مولانا می گوید اگر بخواهیم عشق را بیان کنیم، افکار و اذهان وزبان ما چون آتش می سوزند.نه من قادر به بیان هستم و نه برای شما قابل فهم است.

عاشق آنست که فانی گردد
ذوب حق باشد و خالی گردد
فانی حق و نبیند خود را
خالی از خویش و خدایی گردد

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی