رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نردبان معرفت

نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 

در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست
 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

وصف خدا



عاجزم از وصف حق، دانی چرا
چونکه حق بی حد بود، بی انتها
با تعقل ،کی توان معبود یافت
ذهن ما قاصر ز توصیف خدا

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

راه حق


ما نداریم بجز خالق هستی دگری
ما گرفتار زبانیم  و دو گوش و بصری
راه کج،کی برساند،من و تو،در بر دوست
راه حق جو، که نوید است و امید بشری

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

وصیت نامه

وصیت‌نامه سندی است که به موجب آن، فرد برای امور شرعی، شخصی و مالی خود پس از فوت تعیین تکلیف می‌کند. هرچند نوشتن وصیت نامه در میان مسلمانان مستحب به شمار می‌رود، اگر فرد بخواهد برای امور پس از مرگش وصیت‌نامه تنظیم کند، لازم است تا از شرایط قانونی تنظیم وصیت‌نامه آگاه باشد تا وصیت وی مطابق با قانون، قابل اجرا باشد.

وصیت در لغت به معناى اندرز و نصیحت و آنچه بدان سفارش می‌کنند، است و در علم حقوق نیز تقریباً به همین معنا به کار می‌رود. بدون تردید، کمتر کسى است که تاکنون، با واژه وصیت برخورد نکرده باشد. وصیت از جمله اعمال حقوقى است که هر فردى ممکن است نیازمند آن باشد.

چه بسیار دیده شده است که اشخاص نمی‌توانند دیون و طلب‌هاى خویش را در زمان حیات خود پرداخت یا مطالبه کنند یا تمایل به انجام کارى داشته‌اند که قسمتى از آن را در زمان حیات انجام داده‌اند و بخشی از آن با فوت آنها ناتمام مانده است.

مستند به ماده 826 قانون مدنی، وصیت تملیکى عبارت است از اینکه کسى عین یا قسمتى از مال خود را براى زمان بعد از فوتش به دیگرى مجاناً تملیک کند. همچنین وصیت عهدى به این معناست که شخصى یک یا چند تن را براى انجام امر یا امورى یا تصرفات دیگرى مأمور کند.

شرایط صحت وصیت


شرایط صحت وصیت شامل شرایط مورد نیاز برای موصی (وصیت‌کننده)، شرایط موضوع وصیت و شرایط مورد نظر برای وصی است.

موصی (وصیت‌کننده)

وصیت کننده باید دارای پنج شرط باشد که عبارت از بلوغ، عقل، اختیار، رشد و عدم خودکشی است.

در حقیقت، وصیت‌کننده باید اهلیت داشته و مجاز به تصرف در اموال خود باشد.

وصیت کودک، فرد دیوانه، مست و کسی که او را مجبور کرده باشند وصیت کند و محجوری که از تصرف در اموالش ممنوع است، صحیح نیست.

هرگاه فرد دست به خودکشی یا اعمالی بزند که باعث جراحت و از بین رفتن خود شود و بعد از آن وصیت کند، در صورت فوت، وصیت باطل بوده و اگر زنده بماند، وصیت موصی نافذ است.

موصی می‌تواند در هر صورت از وصیت خود برگردد و وصیت دومی بعد از وصیت اول خود صادر کند. در این صورت وصیت دوم مورد پذیرش است و به اجرا درمی‌آید.

موضوع وصیت

موضوع وصیت، باید جایز، دارای منفعت حلال و از ملک شخص وصیت‌کننده باشد. همچنین اگر فرد نسبت به اموال دیگران وصیت کند، صحیح نیست؛ اگرچه مالک آنها نیز اجازه بدهد.

البته اگر از سوی مالک وصیت کرده و او نیز تنفیذ کند، بعید نیست که صحیح باشد.

اموال وصیت‌شده نباید بیش از یک سوم کل اموال باشد.

بدهی‌ها، حقوق واجب الهی همچون خمس و زکات، مظالم و کفارات از اصل مال کم می‌شود؛ اگرچه فرد به آن وصیت نکرده باشد و شامل همه مال نیز بشود.

حج واجب نیز اگرچه نذری باشد، همین حکم را دارد.

انجام کارهای تبرعی (رایگان) همچون اطعام فقرا، اگر در حد یک سوم اموال باشد، نافذ است و بیش از آن را وارثان باید اجازه بدهند

وصی

وصی یا به عبارتی شخص اجرا کننده وصیت باید بالغ، مسلمان و قابل اطمینان باشد؛ بنابراین، وصیت به نابالغ، دیوانه و کافر صحیح نیست، اگر وصی مورد اعتماد باشد کافی است، گرچه احتیاط آن است که عادل باشد.

احتیاط واجب آن است که فرزند، وصیت پدرش را رد نکند، اما بر دیگران، پذیرش وصیت واجب نیست، حتی وصی پس از پذیرش و در زمان حیات وصیت‌کننده می‌تواند آن را پس بدهد؛ به شرط آن که به وصیت‌کننده ابلاغ کند.

این در حالی است که اگر وصیت را بپذیرد و تا زمان مرگ وصیت‌کننده آن را رد نکند یا اگر رد کرد، به اطلاع او نرساند، اجرای وصیت بر وصی واجب است. بلکه اگر وصی پس از مرگ وصیت‌کننده از وصیت اطلاع یابد، حق رد آن را ندارد و باید آن را اجرا کند.

وصیت‌کننده (موصی)‌ می‌تواند یک یا چند وصی‌ معین‌ کند، در صورت‌ تعدد، اوصیا باید مجتمعا به‌ وصیت عمل‌ کنند؛ مگر در صورتی که تصریح‌ به‌ استقلال‌ هر یک‌ شده باشد.
در فرضی که وصایت به اجتماع است، تصمیم‌ها باید به اشتراک گرفته شود. عمل یکی از اوصیا نافذ نیست، مگر اینکه دیگران نیز آن را تنفیذ کنند.

شیوه‌های تنظیم وصیت‌نامه

شاید مرسوم‌ترین نوع وصیت‌نامه آن باشد که شخص وصیت‌کننده، گفته‌های خود خطاب به ورثه را بر ورقه‌ای از کاغذ با دست‌خط خودش می‌نویسد و از چند معتمد محل نیز می‌خواهد تا زیر آن را امضا کنند.

البته این نوع وصیت‌نامه از لحاظ حقوقی، وصیت‌نامه عادی تلقی می‌شود و اگر ورثه بر صحت و درستی آن اقرار نکنند، معمولا در مراجع رسمی پذیرفته نمی‌شود.

بنابراین برای کاهش مشکلات پس از مرگ موصی، می‌توان سه نوع وصیت‌نامه رسمی، خودنوشت و سری را تنظیم کرد.

وصیت‌نامه رسمی

ویژگی وصیت‌نامه رسمی این است که در یکی از دفترخانه‌های اسناد رسمی نوشته می‌شود و تابع تشریفات و مقررات اسناد رسمی است.

وصیت‌نامه خودنوشت


وصیتنامه خودنوشت به خط وصیت‌کننده است و دارای تاریخ به روز، ماه و سال به همراه امضای وصیت‌کننده است.

وصیت‌نامه سری


وصیت‌نامه سری ممکن است به خط وصیت‌کننده یا فرد دیگری باشد، اما در هر صورت امضای وصیت‌کننده باید ذیل آن باشد. چنین وصیت‌نامه‌ای باید در اداره ثبت یا محل دیگری که آن اداره معین می‌کند، به امانت گذاشته شود. شخص وصیت‌کننده هر وقت اراده کند، می‌تواند وصیت‌نامه‌اش را از اداره ثبت پس بگیرد.

 نوعی دیگر از وصیت‌نامه


البته به جز این شیوه‌های تنظیم وصیت‌نامه، نوع دیگری نیز وجود دارد که به وصیت‌نامه در مواقع اضطراری معروف است. منظور از مواقع اضطراری، زمان‌هایی است که حالت فوق‌العاده بر جامعه حاکم است، مانند شرایط جنگی، بمباران هوایی یا شیوع بیماری‌های مسری که در چنین حالتی شخص می‌تواند به طور شفاهی نزد 2 شاهد وصیت کند؛ به شرط آن که یکی از شاهدان مفاد وصیت‌نامه را با تاریخ روز، ماه و سال تنظیم کند و به امضای حاضران برساند.

 وصیت برای نوزاد متولد نشده


وصیت کردن برای جنین شاید اقدامی ناآشنا برای عده‌ای از افراد باشد، اما وصیت بر حمل یعنی جنینی که در رحم مادر است، وجهه قانونی و حقوقی دارد.

البته شرط اجرای این وصیت آن است که جنین زنده متولد شود اما اگر جنین سقط شود، حقوق ناشی از وصیت به ورثه او تعلق می‌گیرد.

محرومیت از ارث؟


گاهی وراث وصیت‌نامه خودنوشت را انکار می‌کنند که برای رسیدگی به این ادعا باید به دادگاه حقوقی مراجعه کنند و رسیدگی به آن باید با تشریفات صورت گیرد. این در حالی است که اگر افراد وصیت‌نامه رسمی را قبول نداشته باشند باید با ادعای جعل آن به دادگاه مراجعه کنند و در وصیت‌نامه موصی نمی‌تواند کسی را از ارث محروم کند اما نکته مهم این است که ابتدا باید بدهی موصی تسویه شود و مابقی اموال در بین وراث تقسیم می‌شود.

آثار حقوقی وصیت‌نامه پس از فوت شخص ظاهر می‌شود


آثار حقوقی وصیت‌نامه پس از فوت شخص ظاهر می‌شود؛ یعنی تا وقتی که شخص زنده است، خود او تصمیم‌گیرنده و عامل است، به همین جهت بین عامه مردم متداول است که می‌گویند، آدم زنده وکیل و وصی نمی‌خواهد اما با فوت وصیت‌کننده همه مصمم می‌شوند که به وصیت او عمل کنند.

رجوع موصی (وصیت‌کننده) از وصیت همواره جایز است و فرد می‌تواند بارها در وصیت‌نامه خود تجدید نظر کند، بنابراین آخرین وصیت‌نامه متوفی که مطابق تشریفات قانونی تنظیم شده باشد، معتبر خواهد بود، به این ترتیب با اطلاع از تشریفات قانونی تنظیم وصیت‌نامه و رعایت آن، علاوه بر آنکه هدف فرد از وصیت و آخرین اراده وی درباره اموالش اجرایی می‌شود، مانع بروز اختلاف و تنش در خانواده‌ها شده و از حجم پروند‌ه‌های دادگستری و هزینه‌های افراد و دولت در این باره کاسته خواهد شد.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

وظایف مردان در زندگی مشترک

 انسان یک موجود اجتماعی است به طوری که زندگی بدون دیگران برایش مشکل خواهد بود، لذا بیشتر عمرش را در کنار خانواده و همسرش سپری می‌کند. برای آنکه زندگی بشر کمتر دچار بحران و اضطراب روحی و روانی گردد و زندگی او به یک زندگی آرام و شاداب تبدیل شود، لازم است با آیین همسرداری آشنا گردد. لذا در این یادداشت سعی شده است که آیین همسرداری از منظر قرآن و روایات بررسی شود.


اهمیت و آثار ازدواج در قرآن و روایات

از آیات متعدد قرآن کریم استفاده می‌شود که زوج بودن یک اصل کلی در تمام اشیاء اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان است. یعنی اصل زوجیت یک قانون عمومی در تمام موجودات است که یکی از آن‌ها انسان است. خداوند در قران کریم می‌فرماید: «وَمِن کُلِّ شیءٍ خلَقنا زوجینِ لَعَلّکُم تذَکَّرون(
۱)»؛ و ما از هر چیزی دو زوج آفریدیم، شاید شما متذکر شوید. و در جای دیگری می‌فرماید: «جعلَ لَکُم مِن أنفُسِکُم ازواجاً و مِن الأنعامِ ازواجاً یذرَؤُکُم فیه» (۲)» برای شما همسرانی از جنس خودتان قرار داد و نیز از چارپایان جفت‌هایی آفرید و شما را به این وسیله تکثیر می‌کند. و به اصل زوجیت در انسان و علت آن در کتاب آسمانی نیز توجه می‌کند و می‌فرماید: «وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم ازواجاً لِتَسکُنوا إِلی‌ها و جَعَلَ بینَکُم موده و رحمه، إِنَّ فی ذلِکَ لآیات لِقومٍ یتَفَکّرون» (۳)» از آیات و نشانه‌های خداوند این است که از همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید و در میان شما مودت و رحمت قرار داد، در این امور نشانه‌هایی است برای افرادی که تفکر می‌کنند.

پیامبر اکرم (ص) نیز در باب اهمیّت ازدواج می‌فرماید: «ما بُنِیَ فی الإسلام بِناءٌ أَ حبَّ إلی الله عزَّ و جلَّ و أَعزَّ مِنَ التّزویج» و در جای دیگر می‌فرماید: «المتزَّوَجُ النّائِم أَفضَلُ عند اللهِ مِن الصّائِم القائِم العَزَب» (
۴)؛ «انسانی که ازدواج کرده و می‌خوابد، نزد خداوند ارزشش بالا‌تر است از مرد بدون زنی است که روز‌ها روزه می‌گیرد و شب به نماز می‌پردازد.» با توجّه به آیات و روایاتی که ذکر شد، معلوم می شود که قرآن کریم چهارده قرن قبل به یک موضوع علمی اشاره کرده است و آن، اصل زوجیت در تمام اشیاء است که دانشمندان از جمله «لینه» دانشمند سوئدی در همین چند قرن اخیر متوجه آن شده‌اند و شاید منشأ آگاه شدن این دانشمندان قرآن کریم بوده است. (۵)

ملاک اصلی در ازدواج

از کلام رسول خدا (ص) که فرمود: «تَرضونَ خُلقَهُ و دینُه» استفاده می‌شود که معیار مهم در ازدواج، اخلاق و دین پسر و دختر است. زیرا آنچه حرف اصلی را می‌زند و پایه زندگی بر ان نهاده شده، نشاط و شادابی را برای زن و مرد به ارمغان می‌آورد و از بسیاری از مشکلات جلوگیری می‌کند، اخلاق و معنویت است وإلّا تشریفات و تجملات و مهریه‌های بالا و مخارج سنگین و ظواهر دنیا، آرام بخش نیست. برای آنکه بیشتر با آیین همسر داری آشنا شویم باید وظایف همسران را نسبت به یکدیگر بدانیم.

وظایف مردان نسبت به زنان

برای اینکه وظایف مردان نسبت به زنان و بالعکس را بشناسیم در ابتدا باید بدانیم که احساسات مرد و زن نسبت به هم دارای دو گونه است، نه تنها علاقه خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیاء فرق می‌کند، علاقه خود آن‌ها نیز متشابه نیست، یعنی نوع علاقهٔ مرد به زن با نوع علاقه زن به مرد متفاوت است. با اینکه تجاذب طرفینی است اما به عکس اجسام بیجان، جسم کوچک‌تر جسم بزرگ‌تر را به سوی خود می‌کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است، احساسات مرد نیاز آمیز و احساسات زن نازخیز است. احساسات مرد طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است. (
۶)

در اینجا به طور اختصار به برخی از وظایفی که مردان نسبت به زنان از لحاظ حقوقی و اخلاقی دارند می‌پردازیم:

۱-پرداخت مهریه و نفقه:

قرآن کریم مهر را ابداع و اختراع نکرد، کاری که قرآن کرد این بود مهر را به حالت فطری آن برگردانید. قرآن کریم با لطایف و ظرافت بی‌نظیری می‌گوید: «وَ آتوا النّساءَ صدقاتهنَّ نِحله» (
۷)؛ یعنی «کابین زنان را که به خود آنان تعلق دارد و عطیه و پیشکشی است از جانب شما به آن‌ها، به خودشان بدهید.» در این آیه از مهریه به عنوان صداق یاد کرده است و صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته می‌شود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است (۸). همچنین مرد وظیفه دارد مخارج متعارف زن و فرزندانش اعم از خوراک و پوشاک را بدهد گرچه همسرش شاغل و دارای ثروت باشد؛ «وَ علی المولودِ لَهُ رزقهنَّ و کِسوتهنَّ بِالمعروف» (۹).

امام جعفر صادق (ع) فرمود: «أَقذَرُ الذنوب ِ الثلاثه: قَتلٌ، و حبسُ مهرِ المرأهِ و منعُ الأجیر أجرَهُ» (
۱۰)» بد‌ترین گناهان سه چیز است: آدمکشی، ندادن مهریه زنان و ندادن حقوق کارگر و کسی که برای انسان کار می‌کند

۲-برخورد مناسب و شایسته

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «و عاشِروهنَّ بالمعروف» (
۱۱)؛«شما مردان با همسرانتان به طور شایسته معاشرت کنید.» رسول اکرم (ص) فرمود: برادرم جبرئیل در باره حقوق زنان به من خبر داد آنقدر در باره زنان سفارش کرد که من گمان کردم که جایز نیست برای مرد که به همسرش حتّی اُفّ و سخنی لطیف‌تر از گل بگوید، بعد گفت:‌ ای محمّد، در مورد زنان از خداوند بزرگ بترسید، زنان گرفتار در دست شمایند و آن‌ها امانت‌های الهی هستند که شما آنان را به همسری گرفته‌اید و به سبب سخن و کتاب خداوند و سنّت و شریعت پیامبر، به شما حلال شده‌اند، حقوق واجبی بر عهده شما دارند، بنابراین با آن‌ها با مهربانی رفتار کنید و دل‌هایشان را خوشحال کنید تا آن‌ها هم با شما خوب زندگی کنند، در زندگی به آن‌ها سخن زور نگویید و اذیّت و غضبناکشان نکنید. (۱۲

۳-تلاش برای خانواده:

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «مَن أَکَلَ مِن کدَّ یدِهِ، نظَرَاللهُ إلیهِ بالرَّحمهِ ثُمَّ لا یُعَذِّبُهُ اَبداً» (
۱۳)؛ «کسی که از دسترنج خود روزی بخورد، خداوند با دیده رحمت به او می‌نگرد و او را عذاب نمی‌کند

۴-نیکی به همسر و فرزندان باعث طول عمر

امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِاهلِهِ، زادَاللهُ فی عُمرِهِ» (
۱۴)؛«کسی که از نظر اخلاقی با خانواده‌اش خوش برخورد باشد، خداوند بر عمر او می‌افزاید

۵-مسئولیت مردان نسبت به خانواده:

قرآن کریم می‌فرماید: «یا ایُّها الذّینَ آمنوا قوا أنفُسَکُم و أهلیکُم ناراً وَقودُ‌ها النّاسُ و الحجارةُ علی‌ها ملائکَةُ غلاذٌ شِدادٌ لا یعصون اللهَ ما أمرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمرون» (
۱۵)؛ «‌ای کسانی که ایمان آوردید، خود و خانواده‌تان را از آتش دوزخی که هیزم و آتش آن مردم و سنگ‌ها هستند، حفظ کنید که مأموران آتش، فرشتگان بسیار خشن و سختگیر می‌باشند که هرگز نافرمانی خدا نمی‌کنند و آنچه به آن‌ها گفته می‌شود فوری انجام می‌دهند

وظایف زنان نسبت به مردان:

۱-تکریم همسر:

یکی از جلوه‌های همسرداری، حفظ کرامت و شخصیت شوهر در خانه و جامعه است؛ چرا که اولاً انسان تاج کرامت الهی برسر دارد و خداوند در باره همه انسان‌ها فرموده است «و لقد کَرَّمنا بنی آدَمَ....» (
۱۶)؛ «و ما آدمی زادگان را کرامت بخشیدیم»، ثانیاً احترام به همسر، احترام به خود و خانواده و زندگی مشترک است و هر چه همسران، بیشتر به یکدیگر احترام بگذارند، از سوی فرزندان و دیگران، بهتر مورد تکریم قرار می‌گیرند. امام صادق (ع) فرمود:«هر زنی که یک بار به شوهرش آب دهد، از عبادت یک سال که روزش را روزه بدارد و شبش را نماز بخواند، بهتر خواهد بود و خداوند در ازای هر جرعه آب، شهری در بهشت برایش می‌سازد و شصت جرمش را می‌بخشد».(۱۷)

۲-قناعت و قانع بودن:

قناعت به درآمد حلال و پرهیز از چشم و هم چشمی، فضیلتی ارزشمند است و آرامش و شیرینی زندگی را دوچندان می‌کند. امام علی (ع) فرمود: «اطیبُ العیشِ القناعه» (
۱۸)؛«بهترین زندگی، زندگی با قناعت است و در جای دیگر می‌فرماید: «إذا اراداللهُ بِعبدٍ خیراً الهَمَهُ القناعه و اصلَحَ لَهُ زوجَهُ» (۱۹) «هرگاه خدا خوبی بنده‌ای را بخواهد، قناعت را به او الهام می‌کند و همسرش را شایسته سازد».

 
۳-پذیرش مدیریت مرد:

هر اجتماعی، باید رئیس و بزرگی داشته باشد و قرآن ریاست خانواده را حق مرد دانسته است «الرّجالُ قوّامونَ علی النّساء...» (
۲۰) «مردان سرپرست زنانند...» این موقعیت به خاطر وجود خصایصی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات. بدین ترتیب گرداننده اصلی خانواده مرد است که خط مشی و اهداف زندگی را با توافق همسرش تنظیم می‌کند و مدیریت داخل خانه را به زن واگذار می‌کند، همانگونه که در حدیثی از رسول اکرم (ص) آمده است «الرَّجلُ راعٍ علی اهلِ بیتِهِ وَ کُلُ راعٍ مسئولٌ عَن رعیَتِه» (۲۱) «مرد سرپرست خانواده خویش است و هر سرپرستی مسئول زیردستان خود است».

۴-آرامش خانواده:

زن با سرمایه منحصر به فرد عاطفه و احساسات مادری، می‌تواند خانه را سرشار از محبت و عشق و عاطفه کند و نشاط و آرامش و احساس امنیت روحی اعضای آن را فراهم کند، قرآن کریم این نقش ارزنده را چنین بیان می‌کند «: «وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم ازواجاً لِتَسکُنوا إِلی‌ها و جَعَلَ بینَکُم موده و رحمه، إِنَّ فی ذلِکَ لآیات لِقومٍ یتفکّرون» (
۲۲).

حضرت علی (ع) در باره این ویژگی حضرت فاطمه (س) می‌فرماید: «لَقَد کُنتُ اَنظُرُ إلی‌ها فَتَکشِفُ عنّی الهُمُوم و الأحزان» (
۲۳) «هرگاه به او نگاه می‌کردم غم‌ها و غصه‌هایم را می‌زدود».

۵-امانتداری:

حفظ امانت و تحویل آن به صاحبش از اصول اخلاقی انسانی و یکی از سرفصل‌های دعوت پیامبران است، امام صادق (ع) فرمود: «إنَّ اللهَ عزَّ و جلَّ لَم یُبعث نبیاً إلّا بصدقِ الحدیث و أداءِ الأمانه» (
۲۴) «خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت جز آنکه او را به راستگویی و امانتداری سفارش کرده». و رسول خدا (ص) فرمود: «لا ایمانَ لِمَن لا أَمانهَ لَه» (۲۵) «کسی که امانت دار نیست، مؤمن نیست». ادای امانت لازم و ضروری است و بدین ترتیب بانوی مسلمان، وظیفه انسانی و ایمانی خود می‌داند که از همه امانت‌های همسرش به نحو شایسته مراقبت کند و آن‌ها را سالم به او باز گرداند؛ بهترین راهکار حفظ این امانت،‌‌ همان حجاب اسلامی و رعایت حدود ارتباط با نامحرمان است که بر بانوان لازم و ضروری شمرده شده و حضرت فاطمه (س) آن را بالا‌ترین ارزش دانسته است (۲۶).

هرچند که وظایف همسران نسبت به یکدیگر از موارد ذکر شده بیشتر می‌باشد امّا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

 

وظایف زنان در زندگی مشترک

.  خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند «... هُل لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لهنّ...؛ زنان لباس مردان و مردان لباس زنان می باشند» (بقره: آیه 187)، و از این رو در زندگی دنیوی به هر دو گروه وظایفی محول نموده شده است که انجام آن ها باعث قوام و ثبات زندگی می گردد.

شکر نعمت
براساس روایات، یکی از وظایف زنان در زندگی مشترک، شکر نعمات الهی می باشدوجود شوهری که مکمل زندگی زن شود و او را از گناه و معاصی بازدارد، دلیلی بر شکر می باشد و در این زمینه همچنین از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند:

خیر نسائکم الّتی اِن اعطیت شکرت و اِن منعت رضیت؛ بهترین زنان شما آنانند که اگر به آن ها چیزی عطا شود شکر می گزارند و اگر از آن عطاها منع شوند راضی می باشند (بحارالانوار، ج 103: 239)، و همچنین ایشان بدترین زنان را این گونه معرفی می فرمایند:
قال ایّما امرئةٍ قالت لزّوجها ما رأیت قطّ مِن وجهک خیراً فقد حبط عمَلها؛ هر زنی به شوهر خود بگوید هیچگاه از تو خیری ندیده ام، اعمال نیکش نابود می شود (وسائل الشیعه، ج14: 115).

آزار ندادن همسر
بی تردید جلب رضایت شوهر از مهمترین وظایف زنان می باشد، به نحوی که امام باقر (ع) در این باره می فرمایند:
ولاشفیع للمرئة انجح عند ربّها مِن رضا زوجها؛ شفاعت کننده ای برای زن، که شفاعتش نزد خداوند مورد پذیرش باشد، چون رضایت شوهرش نیست (بحارالانوار، ج 81: 345).
همچنین در روایتی دیگر از پیامبر اکرم (ص) درباره ی عقوبت آزار شوهران در زندگی زناشویی از ایشان آمده است که:
مَن کان له امرئةٌ تؤذیه لم یقبل الله صلاتها و لاحسنةً مِن عملها حتّی تعینه و ترضیه، و اِن صامت الدّهر و قامت اللیل و اعتقت الرّقاب و انفقت الاموال فی سبیل الله و کانت اوّل مَن ترد النار،... و علی الرّجل مثل ذلک الوزر و العذاب اذا کان مؤذیاً ظالماً؛ زنی که همسرش را آزار می دهد، خداوند نماز آن زن و هیچ عمل حسنه ای از او را نمی پذیرد مگر اینکه شوهرش را یاری و راضی نماید، هر چند تمام روزها را روزه بگیرد و شب ها را نماز بخواند و بنده آزاد کند و اموال در راه خدا انفاق کند. و نیز اولین کسی است که وارد آتش می شود، البته مرد نیز اگر زن را اذیت کند و ظلم نماید همین سختی و عذاب را دارد (وسائل الشیعه، ج 14: 116)، و نیز از آن حضرت است که فرمودند:
ویلٌ لامرئةٍ اغضبت زوجها و طوبی لامرئةٍ رضی عنها زوجها؛ وای بر زنی که شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهرش از وی راضی است.
امام صادق (ع) نیز در این بار می فرمایند:
ملعونةٌ ملعونة امرئةٌ تؤذی زوجها و تغمّه، و سعیدةٌ سعیدةٌ امرئةٌ تکرم زوجها و لاتؤذیه و تطیعه فی جمیع احواله؛ ملعون است، ملعون است زنی که شوهرش را بیازارد و محزون کند، و سعادتمند است، سعادتمند است زنی که شوهرش را اکرام کند و آزارش ندهد و در همه حال مطیع وی باشد (مستدرک الوسائل، ج 14: 247).

عدم ضرب و شتم شوهر!
هر چند این کار، به صورت نادر دیده می شود، ولی پیامبر اکرم (ص) حتی این موارد نادر را مورد ملامت قرار داده و درباره ی عذاب اخروی آن فرموده اند:
ما مِن امرئةٍ تمدّ یدیها ترید اخذ شعرةٍ مِن زوجها، اَو شقّ ثوبه اِلا سمّر الله کفّیها بمسمایر مِن نارٍ؛
هیچ زنی نیست که دست بر شوهرش دراز کند، و بخواهد موی سر شوهرش را بکشد، یا لباسش را پاره کند، مگر اینکه خداوند دستانش را با میخ های آتشین می کوبد (می شکافد) (مستدرک الوسائل، ج 14: 247)

حفظ حجاب و عفت
یکی از دغدغه های جامعه امروزه متاسفانه عدم حفظ حجاب و پوشش مناسب می باشد که این امر تبعات بسیار گرانی برای زندگی مشترک زناشویی می آفریند به نحوی که قرآن می فرماید:
یا ایها النبیّ قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ مِن جلابیبهنّ ذلک ادنی اَن یعرفن فلایؤذین و کان الله غفوراً رحیماً.
ای پیامبر به همسران و دختران و زنان مؤمن بگو: روسری های بلند خود را بر رو افکنند این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. (احزاب: آیه 59)، و از همین جهت از پیامبر (ص) نیز روایت شده است که ایشان فرموده اند:
اشتدّ غضب الله علی امرئةٍ ذات بعلٍ ملاءت عینها مِن غیر زوجها او غیر ذی محرّمٍ منها فانّها اِن فعلت ذلک احبط الله عزوجل و جلّ کلّ عملٍ عملته.
غضب خداوند بر زنی که چشم خود را از دیدن غیرشوهر خود و هر نامحرمی پر کند شدید است، اگر چنین کند خداوند تمام اعمال نیک وی را نابود می کند (وسائل الشیعه، ج 14، 172).

در نظر گرفتن توان همسر
زنان باید همواره ظرفیت و قابلیت های همسر خود را در نظر بگیرند و بیش از آن، درخواستی نداشته باشند، چرا که ممکن است مردان برای تهیه آنچه همسرانشان درخواست نموده اند، مرتکب گناه شوند؛ و از این رو رسول اکرم (ص)می فرمایند:
اَلا ایّما امرئةٍ لم ترفق بزوجها و حملته علی مالا یقدر علیه و مالا یطیق لم یقبل الله منها حسنةً و تلقی الله و هو علیها غضبانٌ؛
آگاه باشید، هر زنی که شوهرش را مدارا نکند و او را وادار به کاری که توانش را ندارد بنماید، خداوند عمل نیکی از او نمی پذیرد و خداوند را در حال خشم و غضب ملاقات می کند (همان، ص 154)، و نیز می فرماید:
لایحلّ للمرئة اَن تکلّف زوجها فوق طاقته؛ جایز نیست بر زن که شوهرش را بیش از حد توان به زحمت اندازد (مستدرک الوسائل، ج 14: 242).

بیرون رفتن از منزل با اذن همسر
پیامبر اکرم (ص) با کلامی شیوا، در ضمن حدیثی این مطلب را این گونه بیان فرموده اند:
و نهی اَن تخرج المرئة مِن بیتها بغیر اذن زوجها، فان خرجت لعنها کلّ ملکٍ فی السماء و کلّ شیءٍ تمرّ علیه مِن الجنّ و الانس حتی ترجع الی بیتها؛ نهی شده است از اینکه زن بدون اذن شوهر از منزل خارج شود، اگر چنین کند تمام فرشتگان آسمان و هر آنچه وی در زمین بر آن می گذرد از انسان ها و اجنه تا هنگام بازگشتنش او را لعن می کنند (وسائل الشیعه، ج 14: 115 و 154).

تمکین!
بی شک یکی از مسائل زناشویی برآوردن نیازهای جنسی طرفین می باشد که هر یک از دو طرف در این راه نباید قصوری نمایند، از این رو رسول اکرم (ص) درباره ی انجام این وظیفه از سوی زنان فرموده اند:
...
و علیها اَن تطیّب باطیب طیبها و تلبس احسن ثیابها و تزیّن باحسن زینتها و تعرّض نفسها علیه غدوةً و عشیّةً...؛ بر زن لازم است که به بهترین عطرش خود را خوشبو کند و بهترین لباس را بپوشد و به بهترین شیوه آرایش نماید و صبح و شام خود را بر شوهرش عرضه کند (همان: 112)، و امام صادق (ع) می فرماید: زنی برای برخی سؤال ها نزد پیامبر (ص) آمد. حضرت فرمود: شاید تو از «متسوفات» هستی؟ زن گفت: یا رسول الله متسوفات چه کسانی می باشند؟ پیامبر فرمود:
المرئة التی یدعوها زوجها لبعض الحاجّة فلا تزال تسوّفه، حتی ینعس زوجها فینام، فتلک التی لاتزال الملائکة یلعنها حتی یستیقظ زوجها؛ زنی است که شوهرش وی را می خواند و او دائماً معطل می کند تا اینکه شوهرش چرت می زند و به خواب می رود، این زن را ملائکه دائماً لعن می کنند تا اینکه شوهرش از خواب بیدار شود (همان: 117).

خدا را چگونه بشناسیم


۰۹۴/۱۲/۰۴ :: ۱۰:۵۸

خدا را چگونه بشناسیم+ پاسخ حضرت زهرا(س)

خبرگزاری فارس: خدا را چگونه بشناسیم+ پاسخ حضرت زهرا(س)

راه‌های شناخت خداوند در سخنان حضرت فاطمه‌(س)

پس از رسول اکرم(ص) نخستین مباحث معرفتی که از اهل بیت (ع) در تاریخ گزارش شده، به حضرت فاطمه(س) به ویژه سخنان ایشان در خطبه فدکیه مربوط است که به گفته برخی اندیشمندان، هم‌سنگ سخنان امیرمؤمنان علی(ع) در نهج‌البلاغه است.

آن حضرت(س) در سخنان خود به شناخت خدا و برخی از راه‌ها و براهین مربوط به آن و نیز مطالبی درباره توحید، اسماء صفات و افعال الهی اشاره دارد، در همین پیوند، دیدگاه‌های آن حضرت در سه بخش مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1-شناخت خدا و راه‌های آن

2-توحید و ابعاد آن با تقریرهای کلامی،‌ فلسفی و عرفانی

3-وجودشناسی و معناشناسی اسماء و صفات خداوند.

*شناخت خدا

با بررسی دقیق سخنان و دعاهای حضرت زهرا(س) می‌توان به مجموعه‌ای از این برهان‌ها و راه‌های شناخت عقلی و درونی دست یافت. آن حضرت در آغاز خطبه فدکیه به هر دو گونه آن یعنی پیوند درونی انسان با موضوع توحید و شناخت عقلانی از آن اشاره می‌کند؛ هر چند فراهم آوردن چنین شناختی را کار خداوند می‌داند.

روش دوم شناخت که حضرت زهرا(س) پس از شناخت فطری به آن اشاره می‌کند، روش عقلانی است که به باور آن حضرت خداوند زمینه آن را فراهم کرده و اندیشه انسان را با این جنبه عقلانی از توحید روشن کرده است.

نکته بعدی این است که حضرت زهرا(س) در خطبه و دعاهای خود به طور مستقیم نه د صدد اثبات خداوند که در مقام تسبیح و نیایش بوده است، از این رو تنها با مقایسه سخنان ایشان با نتایج یا مقدمات برهان‌های فلسفی می‌توان پاره‌ای از براهین فلسفی و راه‌های شناخت عقلانی را از کلام ایشان به دست آورد.

 

حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ضمن انکار احاطه معرفتی بر خداوند، به کمک ابزارهای حسی و غیر حسی، قلوب آدمیان را در پیوند با معرفت توحیدی می‌داند

*توحید

نگاهی کلی از توحید آن گونه که حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ارائه می‌دهد،‌ اعتقاد به توحید، پیوند تنگاتنگی با اخلاص همه جانبه در اندیشه، اعتقاد و عمل دارد: «اشهد ان لااله‌الاالله وحده لا شریک له، کلمة جعل الاخلاص تاویلها» چنان که تطهیر از شرک هم نیازمند ایمانی عمیق است: «فجعل الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک» و چنین توحید ایمانی در گستره عمل به اطاعت از اوامر و نواهی الهی می‌انجامد.

در آن مواردی که حضرت زهرا(س) در دعاها و نیز خطبه فدکیه به وحدانیت خداوند و نفی شریک برای او شهادت می‌دهند، می‌توان به آموزه‌های توحید ذاتی دست یافت. اهل بیت(ع) از جمله حضرت فاطمه(س) به رغم انکار امکان توصیف خداوند، اوصاف فراونی را برای پروردگار برشمرده‌اند و این توحید صفاتی است.

همچنین در سخنان ایشان به ویژه در تعقیب نماز عشا به این نکته اشاره شده است که همه مخلوقات به طور تکوینی در مقابل خداوند خاضع و خاشع‌اند و مهر ذلت و بندگی را بر پیشانی دارند، همچنان که سخنان و نیایش‌های آن حضرت در موارد فراوان به توحید عبادی اختیاری اختصاص یافته‌اند.

با توجه به برخی از روایات باید گفت که از نگاه حضرت زهرا(س) به رغم آنکه توصیف‌های به کار رفته از سوی انسان‌های عادی ـ که مبتی بر محدودیت، تشبیه و انسان‌انگاری در صفات است ـ شایسته خداوند نیست، خداوند با وجود وحدت ذاتی و توحید صفاتی، دارای حیثیات و جهات متعددی است که اسماء و صفات بیانگر آن‌ها هستند و او به واسطه آن‌ها فیض خود را جاری می‌کند.

در نهایت حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ضمن انکار احاطه معرفتی بر خداوند، به کمک ابزارهای حسی و غیر حسی، قلوب آدمیان را در پیوند با معرفت توحیدی می‌داند. از سخنان آن حضرت می‌توان دریافت که از نگاه حضرت زهرا(س) آنچه در پرده بوده و دسترسی به آن و توصیفش ناممکن است، اموری مربوط به مقام ذات است که قابل توصیف و حتی اشاره نیست و مقام احدیت نیز این گونه است و اسماء و صفات در آن هیچ تفصیلی ندارند.

منبع: دانشنامه فاطمی


آسیب های اجتماعی و راه حل های آن


مطالعه انحرافات و کجروی های اجتماعی و به اصطلاح، آسیب شناسی اجتماعی (Social Pathology) عبارت است از مطالعه و شناخت ریشه بی نظمی های اجتماعی. در واقع، آسیب شناسی اجتماعی مطالعه و ریشه یابی بی نظمی ها، ناهنجاری ها و آسیب هایی نظیر بیکاری، اعتیاد، فقر، خودکشی، طلاق و...، همراه با علل و شیوه های پیش گیری و درمان آن ها و نیز مطالعه شرایط بیمارگونه و نابسامانی اجتماعی است.(1) به عبارت دیگر، مطالعه خاستگاه اختلال ها، بی نظمی ها و نابسامانی های اجتماعی، آسیب شناسی اجتماعی است؛ زیرا اگر در جامعه ای هنجارها مراعات نشود، کجروی پدید می آید و رفتارها آسیب می بیند. یعنی، آسیب زمانی پدید می آید که از هنجارهای مقبول اجتماعی تخلفی صورت پذیرد. عدم پای بندی به هنجارهای اجتماعی موجب پیدایش آسیب اجتماعی است.

از سوی دیگر، اگر رفتاری با انتظارات مشترک اعضای جامعه و یا یک گروه یا سازمان اجتماعی سازگار نباشد و بیشتر افراد آن را ناپسند و یا نادرست قلمداد کنند، کجروی اجتماعی تلقّی می شود. سازمان یا هر جامعه ای از اعضای خود انتظار دارد که از ارزش ها و هنجارهای خود تبعیت کنند. اما طبیعی است که همواره افرادی در جامعه یافت می شوند که از پاره ای از این هنجارها و ارزش ها تبعیت نمی کنند. افرادی که همساز و هماهنگ با ارزش ها و هنجارهای جامعه و یا سازمانی باشند، «همنوا» و یا «سازگار» و اشخاصی که برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنند و بدان ها پای بند نباشند، افرادی «ناهمنوا» و «ناسازگار» می باشند. در واقع، کسانی که رفتار انحرافی و نابهنجاری آنان دائمی باشد و زودگذر و گذرا نباشد، کجرو یا منحرف نامیده می شوند. این گونه رفتارها را انحراف اجتماعی یا (Social Devianced) و یا کجروی اجتماعی گویند.(2)

حال سؤال این است که چگونه تشخیص دهیم رفتاری از حالت عادی و به اصطلاح نرمال خارج شده و به حالتی غیرنرمال و نابهنجار تبدیل شده است؟ ملاک ها و معیارهایی وجود دارد. با این معیارها و ملاک ها می توان تشخیص داد که رفتاری در یک سازمان، نهاد و یا جامعه ای عادی و مقبول و نرمال است، یا غیر عادی، غیرنرمال و نابهنجار. عمدتا چهار معیار برای این امر وجود دارد:

1. ملاک آماری: از جمله ملاک های تشخیص رفتار نابهنجار، روش توزیع فراوانی خصوصیات متوسط است که انحراف از آن، غیر عادی بودن را نشان می دهد. کسانی که بیرون از حد وسط قرار دارند، افراد نابهنجار تلقّی می شوند و رفتار آنان رفتاری غیرنرمال و انحرافی تلقی می شود. برای مثال، از نظر آماری وقتی گفته می شود که لباسی مُد شده، یعنی بیشتر افراد جامعه آن را می پوشند. بنابراین، صفتی که بیشتر افراد جامعه نپذیرند، خارج از هنجار تلقّی شده و غیر طبیعی و نابهنجار تلقّی می شود.

2. ملاک اجتماعی: انسان موجودی اجتماعی است که باید در قالب الگوهای فرهنگی و اجتماعی زندگی کند. اینکه تا چه حد رفتار فرد با هنجارها، سنّت ها و انتظارات جامعه و یا نهاد و سازمان خاصی مغایرت دارد و جامعه چگونه درباره آن قضاوت می کند، معیار دیگری برای تشخیص رفتار نابهنجار و بهنجار است. یعنی رفتاری که مورد قبول افراد نباشد و مثلاً با پوشیدن لباس خاصی از سوی افراد جامعه با عکس العمل آنان مواجه شویم، این گونه رفتارها نابهنجار تلقّی می شود. البته، این معیار هم در همه جوامع امری نسبی است.

3. ملاک فردی: از جمله ملاک های تشخیص رفتار نابهنجار، میزان و شدت ناراحتی است که فرد احساس می کند. یعنی اگر این رفتار خاص، با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی سازمان خاصی مثلاً فرهنگیان و یا کل افراد جامعه ناسازگار باشد، یعنی به سازگاری فرد لطمه بزند و با عکس العمل افراد آن جامعه یا آن نهاد مواجه گردد، چنین رفتاری نابهنجار تلقّی می شود.(3)

4. ملاک دینی: علاوه بر این، در یک جامعه دینی و اسلامی، معیار و ملاک دیگری برای تشخیص رفتارهای بهنجار از نابهنجار وجود دارد؛ چرا که معیارهای مزبور، معیارهایی است که توسط افراد یک جامعه با قطع نظر از نوع اعتقادات، مورد پذیرش واقع می شود؛ یعنی افراد جامعه در خصوص ارزش یا هنجاری بودن موضوع خاص توافق نموده، در عمل به آن پای بندند و متخلفان را بسته به نوع و اهمیت هنجار، تنبیه می کنند. امّا در یک جامعه دینی و اسلامی معیارهای فوق برای ارزش های اجتماعی است و در آنجا کارایی دارد. معیار تشخیص ارزش ها و هنجارهای دینی به وسیله آموزه های دینی تعیین می شود. ممکن است رفتاری خاص در همان اجتماع هنجار تلقّی نشود و مرتکبان را کسی توبیخ و یا سرزنش نکند ولی در شرایطی خاص ارتکاب چنین عملی در یک جامعه دینی هنجارشکنی تلقّی شود. برای مثال، خوردن و آشامیدن در روزهای عادی و حتی در یک جامعه دینی هنجار شکنی تلقّی نمی شود. ولی اگر همین عمل در جامعه مذکور و در ماه مبارک رمضان و در ملأ عام صورت گیرد، تخطی از هنجارهای دینی تلقّی شده، مجازات سختی هم از نظر دینی و شرعی و هم از نظر اجتماعی در انتظار مرتکب چنین عمل ناپسندی می باشد.

بنابراین، معیار دیگر تشخیص رفتارهای نابهنجار و بهنجار در جامعه دینی، تطبیق و سازگاری و یا عدم تطبیق و ناسازگاری با آموزه ها و هنجارهای دینی است. اگر عمل و رفتاری با هنجارها و آموزه های دینی سازگار باشد، عملی بهنجار و اگر ناسازگار باشد، عملی نابهنجار تلقّی می شود.

حال سؤال این است که آسیب ها و انحرافات اجتماعی چگونه پدید می آیند و عوامل پیدایش آسیب ها و انحرافات اجتماعی کدامند؟ بررسی و ریشه یابی انحرافات اجتماعی از اهمیّت زیادی برخوردار است. انحرافات و مسائل اجتماعی امنیت اجتماعی را سلب و مانعی برای رشد و توسعه جامعه محسوب می شود. به طور کلی، هر رفتاری که از آدمی سر می زند، متأثر از مجموعه ای از عوامل است که به طور معمول در طول زندگی سر راه وی قرار دارد و وی را به انجام عملی خاص وادار می کند.

هر چند بررسی عمیق انحرافات اجتماعی مجال دیگری می طلبد، اما به اجمال، به چند عامل مهم پیدایش انحرافات اجتماعی اشاره می گردد.

عوامل به وجودآورنده انحراف و کجروی در جوامع مختلف یکسان نیست و مناطق از نظر نوع جرم، شدت و ضعف، تعداد، و نیز از نظر عوامل متفاوتند. این تفاوت ها را می توان در شهرها، روستاها و حتی در مناطق مختلف و محله های یک شهر مشاهده کرد. در هر جامعه و محیطی سلسله عواملی همچون شرایط جغرافیایی، اقلیمی، وضعیت اجتماعی، اقتصادی، موقعیت خانوادگی، تربیتی، شغلی و طرز فکر و نگرش خاصی حاکم است که هر یک از این ها در حسن رفتار و یا بدرفتاری افراد مؤثر است.

شهرنشینی لجام گسیخته، گسترش حاشیه نشینی و فقر، اتلاف منابع و انرژی را به دنبال دارد. حاشیه نشینی در شهرها، با جرم رابطه مستقیم دارد. تنوع و تجمل، اختلاف فاحش طبقات اجتماعی ساکن شهرهای بزرگ، تورّم و گرانی هزینه های زندگی، موجب می شود تا افراد غیر کارآمد که درآمدشان زندگی ایشان را کفاف نمی دهد، برای تأمین نیازهای خود، دست به هر کاری هر چند غیر قانونی بزنند. از دیگر عوامل محیطی جرم، می توان فقر، بیکاری، تورّم و شرایط بد اقتصادی نام برد که بر همه آحاد جامعه، اقشار، گروه ها و نهادها تأثیر گذاشته و آنان را تحت تأثیر قرار می دهد.(4)

در پیدایش انحرافات اجتماعی و رفتارهای نابهنجار و آسیب زا عوامل متعددی به عنوان عوامل پیدایش و زمینه ساز می تواند مؤثر باشد:

عوامل فردی: جنس، سن، وضعیت ظاهری و قیافه، ضعف و قدرت، بیماری، عامل ژنتیک و....

عوامل روانی: حساسیت، نفرت، ترس و وحشت، اضطراب، کم هوشی، خیال پردازی، قدرت طلبی، کم رویی، پرخاشگری، حسادت، بیماری های روانی و...

عوامل محیطی: اوضاع و شرایط اقلیمی، شهر و روستا، کوچه و خیابان، گرما و سرما و....

عوامل اجتماعی: خانواده، طلاق، فقر، فرهنگ، اقتصاد، بی کاری، شغل، رسانه ها، مهاجرت، جمعیت و... .

از آنجا که ممکن است در پیدایش هر رفتاری، عوامل فوق و یا حتی عوامل دیگری نیز مؤثر باشد، از این رو، نمی توان به یک باره فرد بزهکار را به عنوان علت العلل در جامعه مقصر شناخت و سایر عوامل را نادیده گرفت.

اگر فرد، هر چند برای سرگرمی و تنوع و تفرّج دست به بزهکاری بزند، این کار وی کم کم زمینه ای خواهد بود تا به سمت و سوی بزهکاری سوق یابد. دلیل عمده این کار، چگونگی شروع به انجام عمل بزهکارانه و کشیده شدن فرد به این راه است. افراد بزهکار افرادی هستند که همه زمینه ها و شرایط لازم برای انحراف در آنان وجود دارد. مهم ترین عامل در انحراف افراد و ارتکاب عمل نابهنجار، فردی است که موجب سوق یافتن وی به سمت بزهکاری می شود؛ چرا که فردی که می خواهد اولین بار دست به بزهکاری بزند، نیازمند فردی است که او را راهنمایی کرده و به این سمت هدایت نماید.

دومین عامل، امکانات و شرایطی است که فرد در اختیار دارد و زمینه ارتکاب وی را برای اعمال خلاف اجتماع فراهم می آورد.

فقر در خانواده، عدم تأمین نیازهای اساسی خانواده، دوستان ناباب، محیط آلوده و...نیز از عوامل روی آوری فرد به بزهکاری است.

در عین حال، به طور مشخص می توان عوامل عمده زیر را به عنوان بسترها و زمینه های پیدایش انحرافات اجتماعی و یا هر رفتار نابهنجار نام برد؛ عواملی که نقش بسیار تعیین کننده ای در پیدایی هر رفتاری، اعم از بهنجار و یا نابهنجار، ایفا می کنند. در عین حال، مهم ترین عامل یعنی خود فرد نیز نقشی تعیین کننده ای در این زمینه بازی می کنند.

اجمالاً، علل و عوامل پیدایش آسیب های اجتماعی، به ویژه در میان نوجوانان و جوانان را می توان به سه دسته عمده تقسیم نمود: 1. عوامل معطوف به شخصیت؛ 2. عوامل فردی؛ 3. عوامل اجتماعی.

الف. عوامل شخصیتی

این دسته از عوامل معطوف به عدم تعادل روانی، شخصیتی و اختلال در سلوک و رفتار است که به برخی از آن ها اشاره می شود:

ویژگی های شخصیتی افراد بزهکار و کجرو

معمولاً ویژگی های شخصیتی افراد بزهکار، بی قاعدگی رابطه و ارتباط میان فرد و جامعه و ارتکاب رفتارهای نابهنجار و خلاف مقررات اجتماعی است، ولی معمولاً از نظر مرتکب و عامل آن در اصل و یا در مواقعی خاص، این گونه رفتارها ناپسند شمرده نمی شود. افراد روان رنجور و روان پریش نسبت به ارزش ها، هنجارها و مقررات اجتماعی بی تفاوت بوده و کمتر آن ها را رعایت می کنند. اعمال و شیوه های رفتاری این گونه افراد نظام اجتماعی را متزلزل و گاهی نیز مختل می کند و موجب می شود که رعایت ارزش های اخلاقی و هنجارها در جامعه و نزد سایر افراد زیرسؤال رفته و آن را به پایین ترین سطح عمل تنزل دهد.

برخی از مشخصه های بارز و برجسته شخصیتی این گونه افراد، خودمحوری، پرخاشگری، هنجارشکنی، فریبندگی ظاهری و عدم احساس مسئولیت می باشد. این گونه افراد به پیامد عمل خود نمی اندیشند، در کارهای خود بی پروا و بی ملاحظه هستند و در پند گرفتن از تجربیات، بسیار ضعیف بوده و در قضاوت های خود یک سویه می باشند. این نوع شخصیت ها عمدتا از محیط اجتماع، خانه و مدرسه فرار کرده، پای بند قواعد، مقررات و هنجارهای اجتماعی نیستند و به دنبال هر چیزی می روند که جلب توجه کند. حتی در پوشش و سبک و شکل ظاهری خویش، به ویژه در شیوه لباس پوشیدن، آرایش مو و صورت به گونه ای که خلاف قاعده و خلاف سبک مرسوم سایر افراد اجتماع باشد، عمل می کنند تا جلب توجه نمایند.

گروهی از افراد بزهکار و کجرو نیز ویژگی های شخصیتی دیگری دارند؛ خودمحور و پیوسته به تمجید و توجه دیگران نیازمندند و در روابط خود با مردم به نیازها و احساسات آنان توجه نمی کنند. این افراد اغلب با رؤیاهایی در مورد موفقیت نامحدود و درخشان، قدرت، زیبایی و روابط عاشقانه آرمانی سرگرم اند. اغلب این افراد والدینی داشته اند که از نظر عاطفی نسبت به آنان بی توجه اند یا سرد و طردکننده بوده و یا بیش از حدّ به آنان محبت کرده و ارج می نهند.

آنان به علت سرکوب خواسته ها و فقدان ارضای تمایلات درونی، از کانون خانواده بیزار شده و به رفتارهای نابهنجار نظیر فرار از خانه، ترک تحصیل، سرقت و اعتیاد گرایش پیدا می کنند.

گروهی نیز افرادی برون گرا و به دنبال لذت جویی آنی هستند، دَم را غنیمت می شمارند، دوست دارد در انواع میهمانی ها و جشن ها شرکت کنند، تشنه هیجان و ماجراجویی اند، به همین دلیل برای لذت جویی دست به اعمال خلاف و بزهکارانه می زنند.

سرانجام گروهی از افراد بزهکار نیز مشخصه بارزشان، پرجوش و خروشی و بیان اغراق آمیز، هیجانی، روابط طوفانی بین فردی، نگرش خودمدارانه و تأثیرپذیری از دیگران است. این گونه شخصیت ها برای آنکه «خود»ی نشان دهند، هر تجربه ای را حتی اگر برای آنان گران تمام شود، انجام می دهند. هیجان طلبی، ماجراجویی، تنوع طلبی، کنجکاوی، استقلال طلبی افراطی، خودباختگی احساسی و غلبه کنش های احساسی بر کنش های عقلانی از جمله مشکلات رفتاری است که فرد را به سوی موقعیت های خطرزا و ارتکاب اعمال بزهکارانه رهنمون می کند.

از دیگر مشکلات روحی روانی که منجر به رفتارهای ضداجتماعی می شود، می توان به ضعف عزّت نفس، احساس کهتری، فقدان اعتماد به نفس، احساس عدم جذابیت، افسردگی شدید، شیدایی و اختلال خلقی اشاره نمود. چنین افرادی معمولاً مستعد انجام رفتارهای نسنجیده و انحرافی هستند.

ب. عوامل فردی

در حوزه عوامل فردی، می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

1. آرزوهای بلند؛

2. خوش گذرانی و لذت طلبی؛

3. قدرت، استقلال و عافیت طلبی؛

4. زیاده خواهی؛

5. بی بندوباری و لاابالی گری؛

6. بی هویتی و بی هدفی در زندگی.

افراد گاهی اوقات برای رسیدن به آمال و آرزوهای بلند و دست نیافتنی و مدینه فاضله ای که رسانه های ملی و یا ماهواره ها تبلیغ می کنند، مرتکب جرایم می شوند. گاهی اوقات هم ارتکاب جرایم را فقط یک کار تفنّنی و به عنوان گذران اوقات فراغت می دانند با اینکه ممکن است در خانه و محیط اطراف خود مشکل حادی هم نداشته باشند که آنان را مجبور به ارتکاب رفتار نابهنجار نماید، ولی فقط به خاطر اینکه در چند روز زندگی خوش باشند، دست به ارتکاب اعمال خلاف عرف و اجتماع می زنند.

گاهی نیز افراد از نعمت خانواده و والدین عاطفی برخوردارند، اما به خاطر شکست در تحصیلات و ناتوانی در ادامه تحصیل، تحقیر معلمان و فشارهای بی مورد والدین مجبور می شوند خود را به گونه ای دیگر نشان دهند و به اصطلاح «خودی» نشان دهند. و این حکایت از میل به استقلال طلبی، قدرت طلبی و یا عافیت طلبی در نوجوانان و جوانان دارد که به دلیل عدم ارضای صحیح آن دست به ارتکاب اعمال ناشایست می زنند.(5)

عده ای از نوجوانان نیز به دلیل روحیه تنوع طلبی و زیاده خواهی و عدم تربیت صحیح و عدم هدایت درست این غریزه طبیعی، دست به اعمال خلاف می زنند.

گاهی هم عده ای ممکن است دارای زندگی مرفهی باشند و هیچ گونه کمبود مالی و عاطفی نداشته باشند، ولی به دلیل این که روحیه فاسدی دارند و به اصطلاح بی بند و بار و بی هویت اند و یا هدفی در زندگی ندارند، میل به بزهکاری پیدا می کنند.

ج. عوامل اجتماعی

در بررسی آسیب ها و انحرافات اجتماعی، به عنوان یک پدیده اجتماعی، به علل اجتماعی انحرافات می پردازیم. به هر حال، عوامل متعددی در این زمینه نقش دارند که در اینجا به برخی از آن ها اشاره می گردد:

1. عدم پای بندی خانواده ها به آموزه های دینی

مطالعات و تحقیقات نشان می دهد تا زمانی که اعضای جامعه پای بند به اعتقادات مذهبی خود باشند، خود و فرزندانشان به فساد و بزهکاری روی نمی آورند. در پژوهشی که توسط مرکز ملی تحقیقات اجتماعی کشور مصر در سال 1959 صورت گرفته است، 72 درصد نوجوانان بزهکار، که به دلیل سرقت و دزدی توقیف و یا زندانی شده بودند، نماز نمی گزاردند و 53 درصد آنان در ماه رمضان روزه نمی گرفتند.(6) به هر حال، این اندیشه که کاهش ایمان مذهبی یکی از علل عمده افزایش نرخ جرم در جوامع پیشرفته و غربی است، نظری عمومی است. تحقیقات صورت گرفته در کشور نیز مؤید همین نظریه است.

بنابراین، افزایش انحرافات اجتماعی می تواند ناشی از عدم پای بندی خانواده ها به آموزه های دینی باشد.

2. آشفتگی کانون خانواده

از دیگر مؤلفه های مهم در سوق یافتن نوجوانان و جوانان به سمت و سوی بزهکاری و انحرافات اجتماعی، گسسته شدن پیوندهای عاطفی و روحی میان اعضای خانواده است. هر چند در بسیاری از خانواده ها، پدر و مادر دارای حضور فیزیکی هستند، اما متأسفانه حضور وجودی و معنوی آنان برای فرزندان محسوس نیست. در چنین وضعیتی، فرزندان به حال خود رها شده، ارتباط آنان با افراد مختلف بدون هیچ نظارت، ضابطه و قانون خاصی در خانوده صورت می گیرد. روشن است که چنین وضعیتی زمینه را برای خلأ عاطفی فرزندان فراهم می کند.

در برخی از خانواده ها پدر، مادر و یا هر دو، بنا به دلایلی همچون طلاق و جدایی، مرگ والدین و... نه حضور فیزیکی دارند و نه حضور معنوی. در این گونه خانواده ها که با معضل طلاق و جدایی مواجه هستند، فرزندان پناهگاه اصلی خود را از دست داده، هیچ هدایت کننده ای در جریان زندگی نداشته، در پاره ای از موارد به دلیل نیافتن پناهگاه جدید، در دریای موّاج اجتماع، گرفتار ناملایمات می شوند.(7)

علاوه بر طلاق، مرگ پدر و یا مادر نیز بسان آواری سهمگین بر کانون و پیکره خانواده سایه افکنده، و در برخی موارد به دلیل بی توجهی یا کم توجهی به فرزندان و جایگزین شدن عنصر نامناسب به جای فرد از دست رفته، ضعیف شدن فرایند نظارتی خانواده، افزایش بیمارگونه بحران های روحی و روانی فرزندان و... موجب روی آوری فرد به ناهنجاری ها و انحرافات اجتماعی می شود.

بر اساس نتایج یک پژوهش، 47 نفر از جامعه آماری به نحوی از انحا از جمله عوامل کلیدی و مهم بزهکاری خویش را والدین، خانواده، بی توجهی، بی موالاتی و عدم نظارت آنان دانسته اند؛ به عبارت دیگر، از نظر آنان والدین ایشان در بزهکاری شان نقش داشته اند.(8)

بر اساس نظریه «کنترل» دورکیم که معتقد است ناهمنوایی و هنجارشکنی و کجروی افراد ریشه در عدم کنترل صحیح و کارای آنان دارد، به طوری که هرچه میزان کنترل اجتماعی بیشتر باشد و نظارت های گوناگون از راه های رسمی و غیررسمی، بیرونی و درونی، مستقیم و غیرمستقیم توسط والدین و جامعه وجود داشته باشند و حساسیت مردم و مسئولان افزایش یابد، میزان همنوایی مردم بیشتر خواهد بود، نیز بیانگر همین مسئله است که آشفتگی کانون خانواده یکی از عوامل مهم سوق یافتن فرزندان به سوی انحرافات اجتماعی است.

همچنین با توجه به پژوهش های صورت گرفته در این زمینه، سارقان عمده عوامل سارق شدن خویش را «بد رفتاری، بداخلاقی، بی تفاوتی، بدزبانی و عدم برآورده شدن انتظارات از سوی همسر، خانواده و والدین» دانسته اند.(9)

در یک پژوهش، حدود 68 درصد سارقان معتقدند که والدینشان در گرایش آنان به سرقت نقش داشته اند.

با توجه به همین پژوهش، عدم رضایت از رفتار والدین، تربیت ناصحیح، عدم کنترل و نظارت بر فرزندان، مشکلات عاطفی ناشی از فوت یکی از والدین، بی تفاوتی والدین، بی سوادی آنان و... جملگی حکایت از عدم امکان و یا عدم کنترل و نظارت فرزندان توسط والدین داشته و از آن رو که ارتباط صمیمانه والدین با فرزندان در این پژوهش به میزان قابل توجهی کم بوده و والدین نسبت به فرزندان خویش بی توجه بوده اند، این گونه رفتارها موجب سرخوردگی فرزندان شده، زمینه ساز بروز مشکلات رفتاری برای آنان شده است. روی آوری به سرقت یکی از راه های برون رفت از نظر جوانان در این پژوهش تلقّی شده است.(10)

3. طرد اجتماعی

چگونگی برخورد دوستان، افراد فامیل و همسایگان با فرد بزهکار، در نوع نگاه متقابل وی با دیگران تأثیر بسزایی دارد. در مجموع، اگر این برخوردها قهرآمیز و به صورت طرد فرد از محیط اجتماعی باشد، جدایی وی از جامعه سرعت بیشتری می یابد. این نوع برخورد، همواره به عنوان هزینه ارتکاب هر جرمی مدّنظر است. علاوه بر این، افرادی که دارای منزلت و پایگاه اجتماعی پایینی هستند و یا از نقص عضو، بیماری جسمی، روحی، و مشاغل پایین خود یا والدین شان رنج می برند، نیز از سوی افراد جامعه مورد بی مهری قرار گرفته و ناخواسته طرد می شوند. این گونه افراد برای جبران این نوع کمبودها، و شاید هم برای رهایی از این گونه بی مهری ها و معضلات، دست به ارتکاب جرایم و انواع انحرافات اجتماعی می زنند.(11)

4. نوع شغل

از دیگر متغیرهایی که در مطالعات و تحقیقات صورت گرفته در زمینه ارتکاب بزهکاری و انحرافات اجتماعی نقش بسزایی دارد، و مورد تأکید قرار گرفته است، ارتباط نوع شغل افراد با انحراف و بزهکاری است. همواره رابطه ای بین وضع فعالیت و شغل فرد با نوع رفتارهای وی وجود دارد. گرچه بین بی کاری و سابقه جرم و زندانی و دفعات ارتکاب جرم، رابطه معناداری مشاهده می شود، ولی این امر بدین معنا نیست که لزوما بیکاری علت تکرار جرم باشد؛ زیرا ممکن است این رابطه به صورت معکوس باشد؛ یعنی کسانی که بیشتر مرتکب جرم می شوند، بیشتر شغل خود را از دست داده و بیکار می شوند. در یک مطالعه، 79 نفر، که بر اثر زندان شغل خود را از دست داده بودند، دارای دلایل متفاوتی بودند. از جمله، بی اعتماد شدن مدیریت، (38 نفر)، مقررات مربوط به کارکنان دولت (19 نفر)، غیبت طولانی از محیط کار (12 نفر) و از دست دادن سرمایه (10 نفر).(12)

از جمله نکات مهم در نوع شغل، حساس بودن و اهمیت شغل است. هر چه شغل فرد مهم تر و از حساسیت بیشتری برخوردار باشد، هزینه ارتکاب جرم نیز افزایش می یابد. این مهم در خصوص مشاغل دولتی حایز اهمیت است. در حالی که، بیشتر مشاغل مستقل چنین حساسیتی ندارند و مجازات زندان موجب از دست دادن شغل مذکور نمی شود. بر اساس نتایج یک تحقیق، با افزایش مدت زندان و حبس، دفعات از دست دادن شغل افراد نیز افزایش می یابد.(13)

علاوه بر این، مشاغل دارای اعتبار و منزلت اجتماعی پایین و کم درآمد نیز موجب می شود که فرد صاحب چنین شغلی برای جبران هزینه های زندگی و افزایش اعتبار و یا منزلت خویش به شغل های دوم و سوم روی آورده، و ناخواسته از خانه، کاشانه، زن و فرزندان و تربیت آنان غافل شده، موجبات گسست، تلاشی خانواده و انحرافات آنان را فراهم آورد. در یک پژوهش از میان سارقان، بالاترین تراکم مشاغل افراد سارق، مربوط به مشاغل کارگری، رانندگی و دامداری بوده است. عموما مشاغل افراد سارق، از نوع مشاغل سطح متوسط به پایین جامعه است. این نوع مشاغل عموما پرزحمت و کم درآمد می باشد.(14)

5. بی کاری و عدم اشتغال

از دیدگاه جامعه شناسان و روان شناسان بی کاری یکی از ریشه های مهم بزهکاری و کجروی افراد یک جامعه است. بی کاری موجب می شود که افراد بیکار جذب قهوه خانه ها و مراکز تجمع افراد بزهکار شده، به تدریج، به دامان انواع کجروی های اجتماعی کشیده شوند.

علاوه براین، چون بی کاری زمینه ساز بسیاری از انحرافات اجتماعی است، افراد با زمینه قبلی و برای کسب درآمد بیشتر دست به سرقت می زنند؛ چرا که فرد به دلیل نداشتن شغل و درآمد ثابت برای تأمین مخارج زندگی مجبور است به هر طریق ممکن زندگی خود را تأمین نماید. از نظر چنین فردی، بزهکاری به ظاهر معقول ترین و بهترین این راه هاست. حاصل تحقیقات صورت گرفته نیز حکایت از تأثیر قاطع بی کاری و فقر بر افزایش بزهکاری دارد.(15)

6. فقر و مشکلات معیشتی

در میان علل و عوامل پیدایش بزهکاری و ارتکاب انحرافات اجتماعی، عامل فقر و مشکلات معیشتی و اقتصادی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. عدم بضاعت مالی مکفی خانواده ها و ناتوانی در پاسخگویی به نیازهای طبیعی و ضروری مانند فراهم ساختن امکان ادامه تحصیل حتی در مقطع متوسطه، تأمین پوشاک مناسب، متنوع و متناسب با سلیقه و روحیه آنان و... زمینه ساز بروز دل زدگی، سرخوردگی، ناراحتی های روحی، دل مشغولی، افسردگی و انزواطلبی را در فرزندان فراهم می سازد.

این امر موجب می شود تا این افراد برای التیام ناراحتی های ناشی از مشکلات خود از طریق مستقیم و یا غیرمستقیم، به اقداماتی دست بزنند و خود درصدد حل مشکل خویش برآیند. در نتیجه، بسیاری از این افراد برای رهایی از بند گرفتاری ها، دست به ارتکاب اعمال ناشایست می زنند.

از سوی دیگر، امروزه فشارها و مشکلات اقتصادی، احتمال دو شغله بودن یا اشتغال نان آوران خانواده در مشاغل کاذب یا غیر مجاز را افزایش داده است. همین مسئله منجر به کم توجهی آنان نسبت به نیازهای جوانان، رفع مشکلات روحی و روانی و تربیت صحیح و شایسته آن ها گردیده است. در این زمینه، انعکاس شرایط افسانه ای برخی زندگی ها و نمایش فاصله های طبقاتی توسط رسانه ها نقش مؤثری در ازدیاد این مشکل دارند.(16)

در یک پژوهش صورت گرفته در استان قم در ارتباط با علل و عوامل سرقت در میان جوانان قمی، سارقان مورد مطالعه چنین پاسخ داده اند:(17)

«اگر شغل مناسبی داشتم»؛ «اگر از نظر مالی بی نیاز بودم» و «اگر مسکن مناسبی داشتم» دست به سرقت نمی زدم.

از سوی دیگر، بر اساس یافته های همین پژوهش، حدود 47 درصد افراد یا بی کارند و یا فاقد درآمد و حدود 69 درصد افراد سارق و خانواده های ایشان در این پژوهش، زیر خط فقر قرار دارند! در حالی که، به گزارش بانک جهانی میانگین شهروندان ایرانی که زیر خط فقر زندگی می کنند از 47 درصد در سال 1357 (1978) به 16 درصد در سال 1378 (1999) کاهش یافته است.(18)

علاوه بر این، پژوهش های نظری نیز مؤید این دیدگاه است که فقر زمینه ساز بسیاری از معضلات اجتماعی است. برای نمونه، از نظر مرتون هنگامی که افراد نتوانند وسایل لازم را برای رسیدن به هدف های موردنظر در اختیار داشته باشند (و یا جامعه در اختیار ایشان قرار ندهد)، و هدف اصلی فراموش شود، افراد اهداف و آرمان های موردنظر جامعه را نمی توانند با پیروی از راه های مجاز و نهادی شده تعقیب کنند، از این رو، دزدی، فریب کاری، فساد، رشوه، و ارتکاب انواع جرایم در جامعه افزایش می یابد.(19)

7. دوستان ناباب

گروه همسالان و دوستان الگوهای مورد قبول یک فرد در شیوه گفتار، کردار، رفتار و مَنِش هستند. فرد برای اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزش های آنان است. در غیر این صورت، از آن جمع طرد می شود. از این رو، به شدت متأثر از آن گروه می گردد، تا حدّی که اگر بنا باشد در رفتار فرد تغییری ایجاد شود یا باید هنجارها و ارزش های آن جمع را تغییر داد یا ارتباط فرد را با آن گروه قطع کرد. تأثیر گروه همسالان، همفکران، همکاران و دوستان در رشد شخصیت افراد کمتر از تأثیر خانواده نیست؛ چرا که فرد پس از خانواده، منحصرا زیر نفوذ گروه قرار می گیرد. بدین روی، اگر فردی با گروهی از معتادان رابطه برقرار کند و با آنان دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار می گیرد و معتاد می شود؛ چون از سویی، ملاک پذیرش و قبول فرد توسط یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آن هاست و از سوی دیگر، معتادان هم علاقه مندند که مواد مخدّر را به طور دسته جمعی استعمال کنند که هم در موقع استعمال مصاحبی داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بکاهند. از این رو، معتادان علاقه مندند که دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتیادشان بکشانند. در این صورت، اگر نوجوانی از تعلیم و تربیت مقدّماتی و صحیح خانوادگی محروم باشد و خانواده اش او را از مضرّات اعتیاد مطلع نکرده باشند و در محیط اعتیاد زندگی کند و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد، احتمال اینکه معتاد شود زیاد است.(20) همین فرایندِ تأثیر گروه بر فرد در سایر انواع بزهکاری به غیر از اعتیاد نیز صادق است.

ساترلند در نظریه «انتقال فرهنگی کجروی» خود بر این نکته مهم تأکید می کند که رفتار انحرافی همانند سایر رفتارهای اجتماعی، از طریق معاشرت با دیگران یعنی منحرفان و دوستان ناباب آموخته می شود و همان گونه که همنوایان از طریق همین ارتباط با افراد سازگار، هنجارها و ارزش های فرهنگی آن گروه و جامعه را پذیرفته، خود را با آن انطباق می دهند، افراد در ارتباط با دوستان ناباب و هنجارشکن، به سمت و سوی ناهمنوایی سوق داده می شوند.(21)

این نظریه تأکید می کند که فرد منحرف تنها با هنجارشکنان، و فرد همنوا تنها با افراد سازگار ارتباط ندارد، بلکه هر انسانی با هر دو دسته این افراد سر و کار دارد. اما اینکه کدام یک از آن دو گروه، فرهنگ خود را منتقل می کنند و تأثیر می گذارند، معتقد است که به عوامل دیگری نیز بستگی دارد که این عوامل عبارتند از:

1. شدت تماس با دیگران: احتمال انحراف فرد در اثر تماس با دوستان یا اعضای خانواده منحرف خود، به مراتب بیشتر است تا در اثر تماس با آشنایان یا همکاران منحرف خود؛

2. سن زمان تماس: تأثیرپذیری فرد از دیگران در سنین کودکی و جوانی بیش از زمان های دیگر و سایر مقاطع سنی است؛

3. میزان تماس با منحرفان در مقایسه با تماس با همنوایان: هرچه ارتباط و معاشرت با کج رفتاران نسبت به همنوایان بیشتر باشد، به همان میزان احتمال انحراف فرد بیشتر خواهد بود.(22)

علاوه بر این، پژوهش های میدانی نیز مؤید همین سخن است. در یک پژوهش، 50 درصد بزهکاران و سارقان اظهار کرده اند که دوستان ایشان توسط پلیس دستگیر شده اند و نیز حدود 47 درصد از آنان، تیپ دوستانشان نوعا افراد خلافکار بوده اند! 5/87 درصد از آنان نیز اظهار کرده اند که دوستان ناباب نقش زیادی در سارق شدن افراد دارند. و 53 درصد از همین افراد اظهار کرده اند که به خاطر جلب توجه دوستانشان دست به سرقت زده اند.(23)

در این خصوص سخنان رهبران دینی نیز شنیدنی است. در سخنان پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله آمده است: «المرءُ علی دین اخیه»؛(24) هر انسانی بر شیوه و طریقه دوست و رفیق خود زندگی می کند.

از این رو، رهبران دینی ما را از ارتباط و معاشرت با افراد منحرف و بزهکار و دوستان ناباب باز می دارند. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند: «مُجالسةُ اهل الهوی منساةُ للایمان و محضرة للشیطان.»؛(25) همنشینی با هواپرستان ایمان را به دست فراموشی می سپارد و شیطان را حاضر می کند.

همچنین امام صادق علیه السلام می فرمایند: «لاتصحبوا اهل البدع و لاتجالسوهم فتصیروا عند النّاس کواحدٍ منهم»؛(26) با افراد منحرف همنشینی و معاشرت نداشته باشید؛ زیرا همنشینی با آنان موجب می شود که مردم شما را یکی از آنان به شمار آورند.

8. محیط

محیط نیز از جمله عوامل تأثیرگذار در پیدایش رفتارهای شایسته و یا ناشایست است. اگر در منزل و خانه، کوچه، خیابان و مدرسه، و محیط پیرامون زمینه و شرایط مساعدی برای بزهکاری وجود داشته باشد، فردی را که آمادگی انحراف در او وجود دارد، به سوی جرم و ارتکاب رفتار بزهکارانه سوق می دهد.

در پیدایش هر جرمی، با تحلیل دقیق، به این نتیجه می رسیم که محیط اجتماعی بستر کاملاً مناسبی برای فرد بزهکار فراهم آورده و عامل مهمی برای پیدایش رفتار مجرمانه توسط وی بوده است. اگر فساد و تباهی و بی بند و باری بر جامعه حاکم باشد، افراد مستعد در گرداب تباهی های آن اسیر می شوند و اگر نظام اجتماعی بر معیارها و الگوهای ارزشی استوار باشد و برنامه های هدف دار و مشخصی طرح ریزی گردد، امکان انحراف اجتماعی در جامعه و در میان افراد بسیار ضعیف خواهد بود. به گفته یکی از محققان، محیط در شکل گیری شخصیت و منش انسان نقش بسیار تعیین کننده و مؤثری ایفا می کند و رفتار انسان که نشانه ای از شخصیت و منش اوست، تا حد زیادی، ناشی از تربیت اکتسابی از محیط است.(27) بنابراین، محیط آلوده، افراد را آلوده و محیط سالم و با نشاط، زمینه ساز رشد و شکوفایی و شادابی و نشاط افراد است.

9. فقر فرهنگی و تربیت نادرست

از دیگر عواملی که موجب سوق یافتن جوانان به سوی انحرافات اجتماعی است، فقر فرهنگی و محدودیت ها و تبعیض های ناشی از فقر فرهنگی می باشد. از عوامل مهم پیدایش بزهکاری، سطح و طبقه اجتماعی و فرهنگی خانواده هاست. چنان که سطح تحصیلات (بی سوادی و یا کم سوادی اعضای خانواده)، سطح پایین و نازل منزلت اجتماعی خانواده، ناآگاهی اعضای خانواده به ویژه والدین از مسائل تربیتی، اخلاقی و آموزه های مذهبی، عدم همنوایی خانواده با هنجارهای رسمی و حتی غیررسمی جامعه، هنجارشکنی اعضای خانواده و اشتهار به این مسئله و مسائل دیگری از این دست مؤلفه هایی هستند که در قالب فقر فرهنگی خانواده در ایجاد شوک های روانی و روحی بر فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگیزه ارتکاب انواع جرایم آنان را دوچندان می کند.

تبعیض جنسیتی و یا تبعیض بین فرزندان نیز از جمله عوامل مهم فقر خانوادگی است. بسیاری از والدین آگاهانه یا ناآگاهانه با تبعیض بین فرزندان، موجب اختلاف بین آنان و دلسردی آنان از زندگی می شوند. تبعیض در برخورد با خطاها و اشتباهات فرزندان دختر و پسر و عدم اتخاذ رویه منطقی برای برخورد با خطاهای فرزندان و تنبیه تبعیض آمیز بر اساس برتری پسر بر دختر یا به عکس، موجب سلب اعتماد به نفس و بدبینی فرزندان نسبت به والدین می شود.

تبعیض در خانه با روحیه حساس و عزّت نفس فرزندان منافات دارد و خسارات جبران ناپذیری را بر روح و روان آنان وارد می کند و با ایجاد بحران های روحی و سرخوردگی، آنان را به سوی عکس العمل های منفی نظیر سرقت، اعتیاد و فرار از خانه سوق می دهد.(28)

همان گونه که عدم توجه به نیازهای عاطفی فرزندان می تواند عامل بروز ناهنجاری های رفتاری در فرزندان شود، توجه بیش از حدّ متعارف و در اختیار قرار دادن امکانات رفاهی زیاد هم می تواند زمینه بروز ناهنجاری های رفتاری در آنان شود.

در شیوه فرزندسالاری، اغلب تمایالات و خواسته های فرزندان محقق می شود، از این رو، به محض ایجاد مشکلات و بحران ها و فشارهای زندگی، که در آن امکان تحقق برخی از نیازها سلب می شود و یا در شرایطی که خواسته های فرزند به افراط می گراید و والدین با آن مخالفت می نمایند، فرزند به دلیل تربیت شدید عاطفی، روحیه عدم درک منطقی شرایط، نازپروری و بی تحملی در برابر مخالفت والدین، عصیان و طغیان نموده و همین امر موجب دوری او از والدین و اعضای خانواده می گردد و سرانجام می تواند زمینه ارتکاب انواع جرایم را فراهم سازد.(29)

10. رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی

رسانه های دیداری، شنیداری و مکتوب می توانند از جمله مؤلفه های در خور توجه در ایجاد انگیزه روی آوری جوانان به سمت و سوی بزهکاری و رفتارهای انحرافی باشند. بررسی ها نشان داده اند در ظرف چند سال اخیر و در پی ورود برخی مطبوعات زرد (= مبتذل، عامه پسند و جنجالی) به عرصه رسانه های کشور و استفاده این نشریات از عناوین جنجالی و هیجانی و همچنین بهره گیری از شخصیت های سینمایی و هنری و درج اخبار بی محتوا و توأم با بزرگ نمایی، انعکاس بیش از حدّ اخبار مربوط به بازیگران سینما و توجه مفرط به اخبار و حوادث، توجه تعداد قابل توجهی از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آن ها جلب شده است. این مسئله موجبات فراهم آوردن زمینه های آسیب های اجتماعی مختلف شده است.

از سوی دیگر، پخش شمار قابل توجهی از سریال های تلویزیونی، از طریق صدا و سیما و یا شبکه های ماهواره ای خارجی، با مضامین زندگی های مجردگونه غربی توأم با جذابیت، نشاط، رفاه، موفقیت و به طور کلی با تصویرسازی مثبت از این نوع زندگی های از هم گسیخته، نقش مؤثری در تقویت انگیزه گریز از قید و بندهای خانوادگی و هنجارها، و ارتکاب جرایم اجتماعی ایفا کرده است.(30)

نقش رسانه های جمعی، به ویژه ماهواره و اینترنت در رواج بی بند و باری اخلاقی، مقابله با هنجارهای اجتماعی، عدم پای بندی مذهبی و بلوغ زودرس نوجوانان در مسائل جنسی حایز اهمیت است.(31)

نتیجه گیری

نوجوانی و جوانی یکی از مهم ترین مراحل زندگی آدمی محسوب می شود و آخرین مرحله تحوّل شناختی و گذار از مرحله «پیرو دیگران بودن» به دوره «مستقل بودن» است؛ دوره ای که نوجوان به هویّت واقعی خویش دست می یابد. نوجوان با خود می گوید: «اکنون من دیگر کودک نیستم، یک بزرگ سالم.» در این مرحله، دیگر والدین نمی توانند به او کمک چندانی بکنند؛ چه اینکه وی الگوهای خود را در جای دیگری جست وجو می کند. میل به اظهار وجود و اثبات خود یکی از طبیعی ترین حالات روانی دوره نوجوانی و جوانی است.

نوجوان و جوانی که دوره کودکی را پشت سر گذارده، باید خود را برای زندگی مستقل اجتماعی آماده نماید. تحقق این موضوع، پیش از هر چیز، مستلزم یافتن هویّت خویشتن است. اینک او خود را یافته است. اگر بزرگ سالان ویژگی های این دوره زندگی او را بشناسند و با آنان برخوردی مناسب داشته باشند، هم نوجوانان به هویّت خویش دست می یابند و هم بزرگ سالان کمتر احساس نگرانی می کنند. از این رو، می توان گفت: بیشتر انحرافات نوجوانان و جوانان ریشه در ناکامی های اولیه زندگی دارد.

امام صادق علیه السلام با بیان حکیمانه ای به این دوره از زندگی نوجوان اشاره می کنند و می فرمایند: «اَلْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سنین وَ عَبْدٌ سَبْعَ سنین وَ وَزیرٌ سَبْعَ سنین.» کودک هفت سال اول، سیّد و فرمان رواست. او را آزاد بگذارید تا استقلال در عمل پیدا کند. در هفت سال دوم، آمادگی خاصی برای الگوپذیری دارد؛ چه اینکه هنوز در مرحله دیگر پیروی قرار دارد و الگوپذیر است. از این رو، سعی کنید در این دوره، الگوهای مناسبی در اختیارش قرار دهید و محیط تعلیم و تربیت او را هرچه بیشتر غنی و اصلاح کنید تا از طریق مشاهده الگوهای مفید و جذّاب، رشد کند. اما در مورد دوره نوجوانی می فرماید: «وزیرٌ سبع سنین»؛ یعنی دوره «پیروی دیگران بودن» او سپری شده و با آغاز نوجوانی، دوره دست یابی به هویّت خویشتن آغاز شده است. او را آزاد بگذارید تا خود انتخاب کند و حتی در مورد مسائل گوناگون زندگی با او مشورت کنید و از او نظرخواه باشید.

اگر با نوجوان این گونه برخورد شود و به او شخصیت و هویت و اعتبار اعطا شود، طبیعی است که هم اعتماد به نفس او تقویت می شود و هم احساس امنیت و آرامش می کند. این اساسی ترین راه برای تربیت نوجوان است.

بنابراین، هر رفتاری که از آدمی سر می زند، نشئت گرفته و متأثر از مجموعه ای از عوامل است که هرگز نمی توان نوجوان و یا جوان را یکسره مقصر و مجرم اصلی دانست و دیگران را بی گناه. با نگاه فوق، اساسا زمینه پیدایش جرم از بین می رود. از این رو، در پیدایش بزهکاری و رفتارهای نابهنجار و آسیب زا عوامل متعددی به عنوان عوامل پیدایش و زمینه ساز مؤثر هستند که فرد مرتکب شونده، تنها بخشی از قضیه می باشد.

در واقع، باید با این نگاه به مجرم نگریست که مجرم یک بیمار است. به تعبیر پریودو داریل: «بزهکار یا مریض است و یا نادان. باید به درمان و آموزش او پرداخت، نه اینکه او را خفه کرد(32)

اصولاً اسلام به پیش گیری جرم بیش از اصلاح مجرم اهتمام دارد. به همین دلیل پیش از هر چیز به عوامل به وجود آورنده و زمینه های گناه و جرم توجه ویژه دارد و برای مقابله با آن چاره سازی کرده است. اسلام، آگاهی، علم و تفکر را مایه اساسی هر نوع پیشرفت و سعادت دانسته، آن را بسیار می ستاید و از جهل و نادانی که مایه بدبختی و گناه است، نهی می کند. به امر رعایت بهداشت و نظافت عنایت ویژه داشته و برای سلامت روح و روان، نیز به اقامه نماز و دعا امر فرموده و گذشت، مهربانی و صبوری. حق شناسی، سپاسگزاری، رعایت حرمت دیگران، عدل و احسان، توصیه نموده و از نفاق، ریا، دروغ، افترا و تحقیر به شدت بیزاری جسته است. همه افراد را در برابر اعمال خویش مسئول دانسته و می فرماید: هر کار ریز و درشتی در اعمال افراد ثبت و عمل هیچ کس ضایع نخواهد شد.

علاوه بر این، به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان وظیفه همگانی توجه کرده و انجام عبادات روزانه فردی و جمعی را به عنوان عوامل پیش گیرانه مطرح کرده است. البته، در جای خود پس از وقوع جرم و علی رغم آن همه التفات و توجه به امر پیش گیری و اصلاح و بازپروری، اسلام برای مجازات نیز به عنوان اهرمی برای جلوگیری از تکرار وقوع جرم تأکید فراوان دارد. در واقع، مجازات ها در اسلام نیز برای امر پیش گیری است.

پیشنهادات

الف. اقدامات پیشگیرانه

در اینجا برای پیشگیری از ارتکاب عمل بزهکارانه توسط افراد به ویژه نوجوانان یا جوانان پیشنهاداتی ارائه می شود:

1. هماهنگ کردن بخش های عمومی و خصوصی که در زمینه پیش گیری از وقوع جرم فعالیت دارند؛ مانند نیروی انتظامی، کار و امور اجتماعی، آموزش و پرورش، شهرداری ها، شوراها، امور جوانان، بهزیستی و... به منظور اجرای برنامه عملی پیش گیرانه و هماهنگی بیش تر؛

2. آگاهی دادن به خانواده ها برای نظارت و کنترل بیشتر آنان بر فرزندان و گوشزد کردن میزان مجازات جرایم در صورت ارتکاب جرم توسط آنان؛

3. اتخاذ تدابیر امنیتی بیش تر توسط دولت در محل های جرم خیز و اقداماتی به منظور کمک به خانواده ها، بخصوص نوجوانان و جوانانی که در معرض آسیب قرار دارند؛

4. اطلاع رسانی شفاف رسانه های جمعی برای تشویق جوانان درباره تسهیلات و فرصت هایی که جامعه برای آنان قرار داده است؛

5. تجهیز پلیس برای مقابله جدّی با باندهای مخوف انواع گوناگون بزهکاری اجتماعی در جامعه؛

6. اقدامات امنیتی برای مراکز حساس تجاری، بانکی و... .

ب. راهکارهای شناسایی مشکلات نوجوان و جوانان

علاوه بر اقدامات پیش گیرانه، شناسایی راهکارهایی برای شناخت مشکلات نوجوانان و جوانان امری لازم و ضروری است. مواردی چند در این زمینه مطرح است:

1. شناخت نیازهای روانی و کیفیت ارضای این نیازها در شادابی و نشاط فرد بسیار مؤثر است و ارضا نشدن آن و یا ارضای ناقص آن، اثرات نامطلوب بر جای گذاشته و زندگی را به کام فرد تلخ می کند و فرد را به انحراف می کشاند.

2. توجه به مشکلات جسمانی فرد، مشکلاتی همچون اختلال در گویایی، بینایی، شنوایی، جسمانی و عقب ماندگی ذهنی.

3. توجه به مشکلات آموزشی، مانند ناتوانی در یادگیری، ترک تحصیل، افت تحصیلی، بی توجهی به تکالیف درسی و تقلب در درس.

4. توجه به مشکلات عاطفی، روانی، همچون افسردگی، خیال بافی، بدبینی، خودکم بینی، خودبزرگ بینی، زود رنجی، خودنمایی، ترس، اضطراب، پرخاشگری، حسادت، کم حرفی و وسواس.

5. توجه به مشکلات اخلاقی، رفتاری همچون تماس تلفنی و نامه نگاری با جنس مخالف، معاشرت با جنس مخالف، شرکت در مجالس، خود ارضایی، چشم چرانی، فرار از منزل، غیبت از مدرسه، اقدام به خودکشی، سرقت، دروغگویی، اعتیاد، ولگردی و...

ج. وظایف خانواده

خانواده ها نیز وظایفی در مقابل پیش گیری از جرم و بزهکاری فرزندان دارند که به برخی از آن ها اشاره می گردد:

1. دوستی با فرزند و حذف فاصله والدین با فرزندان، به گونه ای که آنان به راحتی مشکلات و نیازهای خود را به والدین بگویند؛

2. تقویت اعتقادات فرزند، به ویژه در کودکی و نوجوانی، در کنار پای بندی عملی والدین به آموزه های دینی؛

3. ایجاد سازگاری در محیط خانه؛

4. ایجاد بستر مناسب برای احساس امنیت، آرامش، صفا و صمیمیت و درک متقابل والدین و فرزندان؛

5. تلاش در جهت تأمین نیازهای مادی و معنوی فرزندان توسط والدین؛

6. توجه به نیازهای روحی و عاطفی اطفال و نوجوانان و ایجاد فضای مطلوب و آرام در خانواده؛

7. مراقبت والدین نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود؛

8. برنامه ریزی مناسب برای تنظیم اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛

9. نظارت جدّی والدین نسبت به دوست یابی فرزندان.

د. وظایف سایر نهادها

علاوه بر خانواده، سایر نهادها از جمله مجموعه حاکمیت، آموزش و پرورش، نهاد قضایی، بهزیستی و... نیز در این زمینه وظایفی دارند که به برخی از آن ها اشاره می گردد:

1. تقویت ارتباط میان والدین دانش آموزان با مربیان و عدم واگذاری مسئولیت تربیت فرزندان به مدرسه یا خانواده به تنهایی؛

2. تقویت مراکز مشاوره ای مفید و کارامد در مدارس؛

3. بها دادن به مسئله ترک تحصیل و یا اخراج دانش آموزان از مدرسه و ضرورت ارتباط با خانواده های آنان؛

4. ضرورت آشنایی نیروهای نظامی و انتظامی با انحرافات اجتماعی و نحوه برخورد با آنان؛

5. اعمال مجازت های سنگین، علنی و جدی (در ملأ عام) برای باندهای فساد، اغفال و...؛

6. تقویت نظارت های اجتماعی رسمی و دولتی و نیز نظارت های مردمی و محلی از جمله امر به معروف و نهی از منکر برای پاکسازی فضای جامعه و تعدیل آزادی های اجتماعی؛

8. برنامه ریزی اصولی و صحیح برای اشتغال در جامعه، رفع بی عدالتی، و پی گیری منطقی نیازهای جوانان، تأمین امنیت و نیاز شهروندان؛

9. جلوگیری از مهاجرت های بی رویه به شهرهای بزرگ و جلوگیری از پرداختن جوانان به اشتغال های کاذب مثل کوپن فروشی، سیگار فروشی، نوارفروشی و...؛

10. ایجاد مراکز آموزشی، ورزشی، تفریحی، مشاوره ای برای گذران اوقات فراغت نوجوانان و جوانان؛

11. ایجاد تسهیلات لازم برای جوانان و نوجوانان از قبیل وام ازدواج، وام مسکن، وام اشتغال، و...؛

12. ایجاد بستر مناسب برای ایجاد بیمه همگانی، بیمه بی کاری، و برخورداری نوجوانان و جوانان از تسهیلات اجتماعی و...؛

13. فراهم کردن موقعیت ها و بسترهای لازم در جامعه تا زندانیان پس از آزادی از زندان مورد پذیرش جامعه واقع شوند و شغل آبرومندانه ای به دست آورند؛ در غیر این صورت، مجددا دست به اقدامات بزهکارانه خواهند زد؛

14. از آن رو که از جمله عوامل مؤثر در ارتکاب جرم، بی کاری و فقر می باشد، می بایست با برنامه ریزی دقیق، که نیاز به عزم ملی دارد، نسبت به اشتغال در جامعه و ریشه کنی فقر و بی کاری اقدام لازم و بایسته صورت گیرد.

··· پی نوشت ها


1 هدایت الله ستوده، آسیب شناسی اجتماعی، (تهران: نشر آوای نور، 1379)، ص 14و15.

2 همان.

3 همان، ص 50.

4 همان، ص 75 80

5 مجله ایران جوان، ش 149، ص 4.

6 محمدرضا طالبان، دینداری و بزهکاری، تهران، فجر اسلام، 1380، ص 38.

7 مجله زن روز، ش 1773، ص 14.

8 علی اصغر قربان حسینی، جرم شناسی و جرم یابی سرقت، تهران، جهاد دانشگاهی، 1371، ص 31.

9 همان.

10 محمد فولادی، بررسی میزان و عوامل اقتصادی اجتماعی مرتبط با سرقت در میان جوانان شهر قم، قم، سازمان مدیریت و برنامه ریزی، 1382، ص 167.

11 عباس عبدی، آسیب شناسی اجتماعی، قم، سپهر، 1371، ص 455.

12 همان.

13 همان.

14 محمد فولادی، پیشین، ص 174.

15 علی حسین نجفی ابرندآبادی، «بزهکاری و شرایط اقتصادی»، مجله تحقیقات حقوقی، ش 9، سال 1370.

16 مجله کتاب زنان، ش 15، ص 67.

17 محمد فولادی، پیشین، ص 174.

18 هفته نامه خبری علمی برنامه، ش 35، 5/7/1382، ص 4.

19 آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، 1373، ص 140.

20 دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، جامعه شناسی روش های درمان گروهی، ص 5.

21 ر.ک: جعفر سخاوت، جامعه شناس انحرافات اجتماعی، چ چهارم، تهران، دانشگاه پیام نور، 1376.

22 رابرتسون یان، درآمدی بر جامعه، ترجمه حسین بهروان، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372، ص 170.

23 محمد فولادی، پیشین، ص 163.

24 محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، کتاب «الایمان و الکفر مجالسة اهل المعاضی»، ذیل حدیث 3.

25 نهج البلاغه، خ 86، ص 11.

26 محمدبن یعقوب کلینی، پیشین، حدیث 3.

27 المینگرت رونالوس، کودک و مدرسه، ترجمه شکوه نوابی نژاد، تهران، رشد، 1368، ص 69.

28 مجله کتاب زنان، ش 15، ص 65.

29 همان.

30 مجله ایران دخت، ش 17، ص 13.

31 مجله کتاب زنان، ش 15، ص 66.

32 ر.ک به: هانری لوی برول و دیگران، حقوق و جامعه شناسی، ترجمه مصطفی رحیمی و دیگران، تهران، سروش، 1371

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

ویژگی و کمالات حضرت زهرا(س)

ویژگی ها و کمالات حضرت زهرا(س)

حضرت فاطمه زهرا(س) طبق آیه‌ تطهیر از هرگونه ناپاکی، منزّه است و طبق سوره کوثر، منبع و مصداق خیر کثیر و طبق داستان مباهله، حضور در کنار پدر بزرگوارشان پیامبر مکرّم حضرت محمّد مصطفی(ص)، شوهرشان حضرت علیّ مرتضی(ع) و فرزندان ارجمندشان حَسَنین علیهما‌السلام اتمام حجت الهی به رهبر مسیحیان و مخالفان شد.


«اللّهمّ صلّ علی فاطمة و أبیها و بَعلها و بنیها و السرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمُک»

اشاره:

بحث از زندگانی و سیره ی معصومین(ع) به ویژه حضرت صدّیقه ی کبری، فاطمه ی زهراء(سلام الله علیها) دارای آثار و برکاتی است که از جمله آنان تفکر و اندیشه، عبرت آموزی، تقویت ایمان، الگو گرفتن، درس وحدت، ریشه یابی و حل مشکلات، احیای دین و ایمان، ارتباط با بزرگان و درس دین داری و تقوا می باشد.


جایگاه و مقامات دختر مکرّم پیامبر اعظم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) نزد پروردگار از نزول "آیـــه ی تطهیر*، آیه ی مباهله**، آیه ی مودّت***و سوره ی الکوثر" به دست می آید. شخصیتی که بر طبق آیه ی تطهیر از هرگونه ناپاکی، منزّه هست و بر طبق سوره کوثر، منبع و مصداق خیر کثیر(ارزش فراوان) و بر طبق داستان مباهله، حضور درکنار پدر بزرگوارش پیامبر مکرّم حضرت محّمد مصطفی(ص)، شوهرش، حضرت علیّ مرتضی(علیه السلام) فرزندان ارجمندش، حَسَنین(علیهما السلام) اتمام حجت الهی به رهبر مسیحیان و مخالفان شد.


از برکات و آثار وجودی آن حضرت، بیش از هزار سال می گذرد و میلیون ها انسان در هر شبانه روز با استمداد از شخصیت معنوی آن بزرگوار به پیشگاه خداوند، توسل می جویند. امید است خوانندگان عزیز، در این مقاله کوتاه با گوشه هایی از شخصیت و برکات وجودی آن دردانه ی پیامبر(ص) و بانوی عصمت و طهارت و کرامت(س) آشنا شوند.


۱ ـ میلاد کوثر

بزرگانی همانند شیخ کلینی، شیخ طوسی، ابن شهرآشوب، شیخ طبَرسی، اربلّی، سیّد ابن طاووس و علامه مجلسی(رضوان الله علیهم) ولادت آن بزرگوار را روز جمعه، بیستم جمادی الثانی در سال پنجم بعثت(در سنّ
۴۵ سالگی پیامبرصلّی الله علیه وآله) از پدری که اشرف مخلوقات و خاتم پیامبران بود و مادری پاک دامن به نام خدیجة بنت خُویلِد(س) در شهر مکّه ی مکرّمه می دانند. (۱ )


داستان بارداری حضرت، بسیار قابل توجه و آموزنده است. روایت شده رسول خدا(ص) روزی با اصحاب خود از جمله حضرت علیّ بن ابی طالب(ع)، عمار بن یاسر، حمزة و عباس بن عبد المطّلب نشسته بودند که جبرئیل امین، بر پیامبر(ص) نازل و ندا داد:« ای محمّد، پروردگارت جلّ و علا، سلامَت می رساند و می فرماید: چهل روز از خدیجه، دوری گزین».


به این ترتیب، پیامبر(ص) روزها، روزه بود و شب ها در منزل فاطمه بنت اسد(مادر امام علیّ علیه السلام) تا صبح عبادت می کرد. پس از چهل شبانه روز، فرشته ی وحی، طبقی از طعام بهشتی برای پیامبر(ص) آورد و گفت:« پروردگار می فرماید: امشب با این طعام ها افطار کن و شب نزد خدیجه برو و با او نزدیک شو، که خداوند می خواهد در این شب، از نسل تو و خدیجه، فرزندی پاک بیافریند». آری وجود مقدس حضرت فاطمه(س) این چنین منعقد شد.


۲ ـ اسامی ، القاب و کنیه ها

برای حضرت زهرا(س) بیش از صد اسم، لقب و کنیه گفته شده که مهم ترین آن ها عبارتند از: فاطمة، بتول، مبارکة، محدثّة، راضیّة، مرضیّة، طاهرة، صدّیقة، سیّدة، حوریّة، نوریّة، شهیدة، محبوبة، عفیفة، حبیبة، صفیّة، عالمة، معصومة، مظلومة، منصورة، جمیلة، مطهّرة، حکیمة، عقیلة، عابدة، باکیة، صابرة، امینة، امّ الائمة، امّ ابیها، امّ الخیرة، امّ الفضائل، امّ المومنین، امّ العلوم، و... .
رسول خدا(ص) : «انّ ابنَتی فاطمة[س] ملأ اللّه قلبها وجوارحها ایماناً الى مشاشها ففرغت لطاعة اللّه». یعنی؛ خداوند دل و جوارح دخترم فاطمه[س] را عمیقاً سرشار از ایمان ساخته است و او همواره در اطاعت و فرمان برداری خداوند به سر می برد.


پیامبر اکرم(ص) فرمود: «انّما سِمّیت ابنتی فاطمة لأنّ اللّه فطَمَها وفَطم مُحبّیها من النّار». یعنی؛ همانا دخترم «فاطمه» نامیده شده، زیرا خداوند او و دوست دارانش را از آتش جهنّم می رهاند. (
۲ )


۳ ـ تربیت، فضایل و کمالات انسانی

رسول خدا(ص) فرمود: «فاطمة[س] سیّدة نساء العالَمین». یعنی؛ [دخترم] فاطمه، بهتر بانوان جهانیان است. (
۳ )هم چنین فرمود: «فاطمة أعزّ البریّة علیّ». یعنی؛ فاطمه[س] عزیزترین آفریدگان خداوند نزد من است. همین طور فرمود: «انّها بَضعة منّی او شَجعة منّی». یعنی؛ فاطمة[س] پاره تنِ من و بخشی از وجودم می باشد. (۴ )


در شأن و فضایل و کمالات حضرت فاطمه زهرا(س) از پیامبر اکرم(ص) سخنان فراوانی نقل شده است که علاقه مندان به آثار و منابعی مانند فضایل الخمسة من الصحاح الستّة تــــالیف مرحوم آیت الله سید مرتضی حسینی فیروزآبادی[ ج
۳، المقصد الثالث] و منابع روائی دیگر مراجعه نمایند.حضرت صدّیقه ی کبری در نگاه ائمه معصومین(ع)، صحابه، محبّان و دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی نیز از شخصیت و جایگاه بلند مرتبه ای برخوردار است که به چند نمونه اشاره می شود:


امام جعفر بن محمّدٍ الصادق(ع) فرمود: «انّما سُمّیت فاطمة لأن الخلق فُطموا عن معرفتها». یعنی؛ همانا فاطمه نامیده شده است، زیرا مردم مخلوقات از درک و فهم مقام او ناتوانند. (
۵ )


امّ سلمة می گوید: «هرگاه فاطمه(س) خدمت رسول خدا(ص) می رسید، حضرت پیامبر(ص) به پا بر می خواست و دخترش را می بوسید و به او خوش آمد می گفت و دستش را می گرفت و در جای خود می نشاند... راز خود را با او در میان می گذاشت و در انجام کارها با او مشورت می کرد». (
۶ )


ابن صبّاغ مالکی می نویسد: «فاطمه دختر کسی است که سوره اِسراء[بنی اسرائیل]، در شأن او نازل شده است، وی همسنگ خورشید و ماه و دخت برترین انسان، میلادش پاکیزه و به اتفاق دانشمندان، بانوی بانوان است». (
۷ )


۴- ویژگی ها و کمالات انسانی آن حضرت

الف: دانش و معرفت

آن علیا مخدّره یکی از راویان حدیث و حاملان آن بوده است، به طوری که «مُصحَف فاطمة» یکی آثار منسوب به آن حضرت هست که متأسفانه باقی نمانده است! ولی گفته می شود در اختیار حضرات ائمه ی اهل بیت(ع) بوده که به یکی پس از دیگری منتقل شده و هم اکنون در اختیار منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عجّل الله فرجه) می باشد.در خطبه هایی که حضرت فاطمه ی زهرا(س) بعد از رحلت جان سوز پدر بزرگوارش نبیّ مکرّم(ص) در جمع صحابه در مسجد النبیّ(ص) و در خانه ی خود ایراد فرمود، بهترین دلیل بر علم و دانش و معرفت ایشان می باشد. (
۸ )


ب ـ فضایل اخلاقی

صفات و کمالات اخلاقی مانند: نجابت، مروّت، سخاوت، شجاعت، بخشش، جمال و اندام موزون، نرم خویی، سعه صدر، صبر و بردباری، مهربانی، متانت، عفّت و پاک دامنی، خویشتن داری، حق گویی، حفظ اسرار، وفای به عهد و پیمان، صداقت و راست گویی، ایثار، تقوا وعبودیت، صراحت لهجه و فصاحت کلام، قناعت پیشگی، ساده زیستی، مناعت طبع، دوری از تجمّل، غرور، حِرص، غیبت، تهمت، دروغ و... بخشی از دنیای شخصیت ممتاز آن یگانه ی دوران و جگر گوشه پیامبر(ص) هست که این گونه صفات و کمالات اخلاقی و معنوی، فقط در بانوان آسمانی و ملکوتی یافت می شود.


ج ـ ایمان، خداشناسی بندگی

رسول خدا(ص) فرمود: «انّ ابنَتی فاطمة[س] ملأ اللّه قلبها وجوارحها ایماناً الى مشاشها ففرغت لطاعة اللّه». یعنی؛ خداوند دل و جوارح دخترم فاطمه[س] را عمیقاً سرشار از ایمان ساخته است و او همواره در اطاعت و فرمان برداری خداوند به سر می برد. (
۹ )
حضرت زهرا(س) فرزندانی را تربیت نمود که هر کدام با ایفای نقش بی نظیر خود، درس عزّت و سربلندی، عشق و وفاداری، تقوا و عبودیت، صبر و شکیبائی، شجاعت و کرامت، جهاد و مبارزه، مهر و عاطفه، ایثار وگذشت، جان فشانی در راه خدا و اسلام، صلح و مدارا و... را از خود به یادگار گذاشتند و برای مسلمانان اسوه و الگو شدند.


حسن بصری می گوید: در میان امت اسلامی، فردی نیایش گرِ و اهل عبادت از فاطمه سراغ ندارم. وی به قدری به عبادت (ذکر و رکوع و سجود و دعا) می ایستاد که پاهای مبارکش متورّم می شد و از ترس خدا در نماز نفسَش به شماره می افتاد. (
۱۰ )


د ـ جهاد و مبارزه پی گیر برای خدا

آن حضرت پس از ظهور اسلام در کنار پدر بزرگوار، مادر مکرّمه اش و بنی هاشم در حالی که کودکی دو ساله بود، به مدت سه سال در محاصره شِعب ابی طالب شرکت داشت و انواع سختی ها و مشکلات و دشواری های زندگی را با اخلاص تحمل نمود. (
۱۱ ) حدود یک سال بعد، مادر فداکار و مهربان خود را هم از دست داد.


آن بزرگوار پس از هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه، به همراه چند تن از بانوان مسلمان، سختی های زیادی را نیز متحمل شد و در محله ی «قبا» به پدر ملحق گردید.در جنگ های بَدر، اُحد، أحزاب، خیبر، تبوک، فتح مکه و... همانند سایر بانوان مسلمان حضور داشت و نقش و وظیفه ی انسانی و اسلامی به جنگ جویان مسلمان و درمان آن ها و سایر خدمات را ایفاء نمود.


۵ ـ ازدواج و تربیت نسل پیامبر(ص)

در سال دوم هجرت که آرامش نسبی در بین مسلمانان مدینه بر قرارشده بود، بزرگان قریش مکرر برای ازدواج با ایشان، از پیامبر اکرم(ص) خواستگاری کردند ولی نه تنها حضرت زهرا(س) نمی پذیرفت، بلکه پیامبر(ص) نیز می فرمود: «در باره ی ازدواج او منتظر فرمان خدا هستم». تا اینکه امام علیّ بن ابی طالب(ع) در حالی که بیست و یک سال سنّ داشت به خواستگاری صدیقه ی کبری (س) آمد و مورد پذیرش پیامبر(ص) و دخترش واقع شد و این ازدواج آسمانی با کمترین هزینه و ساده ترین شکل انجام شد که همواره برای انسان های دوست دار کمال و عشق و معنویت، الگو و درس آموز بوده، هست و خواهد بود. (
۱۲ )


ثمره ی این پیوند نیک و پسندیده (هم کُفو بودن) ولادت فرزندانی همانند سبط اکبر، حضرت امام حسن(ع)، سیّد الشهداء، حضرت امام حسین(ع)، حضرت زینب کبری(س)، امّ کلثوم و محسن شهید(سقط شده) می باشد که تا قیامت افرادی مانند آن ها، زائیده نشده و نخواهد شد. (
۱۳ )حضرت زهرا(س) فرزندانی را تربیت نمود که هر کدام با ایفای نقش بی نظیر خود، درس عزّت و سربلندی، عشق و وفاداری، تقوا و عبودیت، صبر و شکیبائی، شجاعت و کرامت، جهاد و مبارزه، مهر و عاطفه، ایثار وگذشت، جان فشانی در راه خدا و اسلام، صلح و مدارا و... را از خود به یادگار گذاشتند و برای مسلمانان اسوه و الگو شدند.


۶ ـ بیماری، وصیّت و شهادت

حضرت زهرا(س) بعد رحلت جان گداز پدر بزرگوارشان، حضرت محمّد بن عبدالله(ص) چند ماهی بیشتر زندگی نکرد و در این مدت نیز به قدری اشک می ریخت که ایشان را یکی از «بکّائین» شمرده اند و هیچ گاه خندان دیده نشد.(
۱۴ ) علت گریه های آن مخدرّه هم نگرانی از انحراف مسیر امت مسلمان از صراط مستقیم الهی(مسیر امامت راستین) بود که بد بختی و مشکلات مادی و معنوی از نتائج آن بـود.


روزی امّ سلمه(یکی از همسران پیامبر) بر ایشان وارد و عرض کرد: «ای دختر پیامبر(ص) چگونه صبح کردی؟». حضرت فرمود:« با غم و اندوه گذراندم!. پدرم را از دست دادم. خلافت و امامت پسر عم و شوهرم غصب شد و بر خلاف دستور خدا و رسول خدا(ص)، امامت را از او گرفتند، زیرا از او کینه داشتند، چون پدرانشان را در جنگ بدر و احد کشته بود». (
۱۵ )


گریه های فراوان او باعث ناراحتی و اعتراض مردم شد. آن بانوی نمونه اسلام، روزها دست حسینین(ع) را می گرفت و بر سر قبر مطهّر رسول خدا(ص) می رفت و پس از گریه و ندبه به نزد قبور سایر شهداء و سربازان فداکار می رفت و اشک می ریخت. حضرت امام علیّ(ع) سایه بانی برای محافظتِ ایشان از سوزش حرارت آفتاب، ساخت که به «بیت الأحزان» معروف شد. (
۱۶ )


امام جعفر صادق(ع) فرمود: «در اثر ضرباتی که قنفذ، بر پیکر نازنین حضرت زهرای مرضیّه(س) وارد ساخت، سقط جنین کرد و به آن علت، پیوسته رنجور و ضعیف می گشت تا اینکه در بستر افتاد و امیر المؤمنین(ع) و اسماء بنت عمیس پرستاری ایشان را می کردند». (
۱۷ )یک روز گروهی از زنان مهاجر و انصار به عیادتش رفتند و عرض کردند: ای دختر رسول خدا(ص) حال شما چطور است؟ فرمود: «به خدا سوگند، به دنیای شما علاقه ای ندارم. از مردانتان دل گیرم... . وای به عقیده ی سست و رأی متزلزل آن ها، چه کار بدی کردند و مستوجب غضب خدا گشتند!. در عذابِ دوزخ مخلّد شدند... . وای به حالشان، چگونه خلافت را از علیّ(ع) گرفتند. به خدا سوگند علت کنار گذاشتن او جز این نبود که از شمشیر برّان و دلاوری ایشان در راه خدا ناراحت بودند. به خدا سوگند، اگر خلافت را از او نگرفته بودند مردم را با کمال راحتی به سوی سعادت و خوشبختی هدایتشان می کرد... . کار این مردم بسی شگفت انگیز است!؟ چرا چنین کردند؟... به خدا ســـوگند نالایقی را به جای فرد لایقی قرار دادند!؟... نمی دانند که به جای اصلاح، ایجاد فساد کردند... . اکنون آماده حوادث ناگوار و منتظر شمشیرهای برنده و هرج و مرج دائم و دیکتاتوری ستم کاران باشید. بیت المال شما را غارت خواهند کرد و منابع شما را به جیب خواهند ریخت... آیا می توانیم شما را به هدایت مجبور کنیم، در حالی که خودتان از آن کراهت دارید!؟...». (۱۸ )

آن علیا مخدّره یکی از راویان حدیث و حاملان آن بوده است، به طوری که «مُصحَف فاطمة» یکی آثار منسوب به آن حضرت هست که متأسفانه باقی نمانده است! ولی گفته می شود در اختیار حضرات ائمه ی اهل بیت(ع) بوده که به یکی پس از دیگری منتقل شده و هم اکنون در اختیار منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود(عجّل الله فرجه) می باشد.


در روایت وارد شده است که حضرت امام علیّ علیه السلام از حضرت زهراء (س) پرسید: «چرا این قدر گریه می کنی؟». عرض کرد: «برای گرفتاری آینده ی تو گریه می کنم...». فرمود: «گریه نکن به خدا سوگند، این گونه امور نزد من مهم نیست...». (
۱۹ ) پس از حدود چهل روز حزن و اندوه و بیماری سخت حضرت زهرای اطهر(س)، کسالت ایشان بیشتر شد. یک روز به همسرش امام علی علیه السلام عرض کرد:«ای پسر عموی مهربان، آثار و علائم مرگ را در خودم مشاهده می کنم. گمان می کنم به زودی به پدرم ملحق می شوم، می خواهم وصیّت کنم». امام علیّ(ع) فرمود:« هر چه می خواهی بگو که به آن ها عمل خواهم کردم».


حضرت صدیقه ی کبری(س) وصیت های خود را به شرح زیر بیان داشت: «
۱ ـ ای پسر عمو، مردها بدون همسر نمی توانند زندگی کنند... خواهشمندم بعد از من با اُمامة(دختر خواهرم، زینب) ازدواج کن، زیرا نسبت به کودکان من مهربان است.۲ ـ برای من تابوتی تهیه کن که در موقع حمل جنازه ام، حجم بدنم پیدا نباشد... .۳ ـ مرا شبانه غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار. اجازه نده اشخاصی که حقّم را غصب کرده اند و اذیّت و آزاری نمودند، بر من نماز بخوانند و یا به تشییع جنازه ام حاضر شوند...». (۲۰ )


پس از رحلت جان سوز و حزن انگیزِ یگانه دختر رسول ختمی مرتبت(ص) که اسماء بِنت عُمیس تنها شاهد و گزارش گر آن می باشد، می گوید: «امام علی(ع) گریه و ناله از کودکان، زنان و علاقه مندان بلند شد و مردم از مرد و زن برای عرض تسلیت به خانه ی آن حضرت می آمدند و خواستار مشارکت در مراسم غسل و کفن و تشییع حضرت زهرای اطهر(س) بودند که امام علیّ(ع) بنا به وصیت آن حضرت، شبانه مراسم غسل و کفن را انجام داد و با حضور تعدادی از اصحاب و یاران مانند عباس، فضل، مقداد، سلمان، ابوذر، عمّار، بُریده، عقیل، حُذیفه، ابن مسعود و حسنیین(ع) پیکر پاک و مطهّر آن بزرگوار و دختر شهیده و مظلومه پیامبر خدا(ص) را در تاریکی شب، آهسته و آرام در سکوتِ مطلق شهر مدینه در مکانی مجهول(نا مشخص) به خاک سپردند. امام علیّ(ع) پس از توقف کوتاهی در کنار قبر و تهیه ی صورت هفت یا چهل قبر تازه به خاطر ترس از دشمنان، با اندوهی فراوان به خانه بازگشت. صبح که اصحاب برای شرکت در مراسم آماده می شدند، متوجه شدند که شبانه مراسم خاک سپاری دختر عزیز پیامبر(ص)انجام شده است!... ».(
۲۱ )


در باره تاریخ دقیق شهادت حضرت صدیقه ی کبری(س) در بین تاریخ نویسان اختلاف وجود دارد. برخی مانند کلینی(صاحب اصول الکافی)، طبری(صاحب دلائل الامامة)، کفعمی(صاحب مصباح)، سید مرتضی(صاحب عیون المعجزات)، سید ابن طاووس(صاحب اقبال الأعمال) و محدّث قمی(صاحب منتهی الآمال) تاریخ رحلت و شهادت را سیزدهم جمادی الاُولی می دانند.


دلیل عمده این قول هم روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «فاطمه[س] بعد از رحلت پیامبر[ص] هفتاد و پنج روز زنده بود». برخی دیگر از نویسندگان به علت روایت امام باقر علیه السلام که نقل شده، حضرت زهرا(س) بعد از رسول خدا(ص) نود و پنج روز زندگی کرد، می گویند؛ آن بزرگوار در سوّم جمادی الثانی سال یازدهم هجری به ملکوت اعلی پیوست.(
۲۲ )


۷ـ معرفی برخی از منابع مفید

جهت مراجعه و تحقیق بیشتر علاقه مندان و عزیزان، تعدادی از منابع مفید(عربی و فارسی) را تقدیم می کنم. امیدوارم مورد استفاده واقع شود:


۱. أعلام الهدایة؛ فاطمة الزهرا(س)« سیّدة النساء»، [جلد ۳] لجنة التحقیق فی المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، ۱۴۲۲ق- ۱۴۳۰ق .


۲. پیشوایان هدایت؛ صدّیقه ی کبری حضرت فاطمه ی زهرا(س) [جلد ۳]، گروه مؤلفان مجمع جهانی اهل بیت(ع)، مترجم: عباس جلالی، ۱۳۸۵ ش.


۳. حیاة سیّدة النساء؛ فاطمة الزهراء(س)؛ دراسة و تحلیل، باقر شریف القرشی(ره)، تحقیق: مهدی باقر القرشی، ۱۴۳۰ ق.


۴. مسند فاطمة الزهراء(س)، جلال الدین السیوطی، المطبعة العزیزیة، ۱۴۰۶ ق .


۵. وفاة الصدیقة الزهراء(س)، السیّد عبدالرزاق المقرّم(ره)، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۰ق .


۶. فاطمه زهرا(س)، بانوی نمونه اسلام، ابراهیم امینی، انتشارات شفق، ۱۳۸۴ش.


۷. درس نامه ی حضرت فاطمه زهرا(س) از ولادت تا شهادت، مجید جعفر پور، نشر بیت الأحزان، ۱۳۹۰ش.


۸. بیت الأحزان، شیخ عباس القمّی(ره)، ترجمه: سید محمود زرندی، ۱۳۸۶ش.

۹. زهرا(س)؛ برترین بانوی جهان، ناصر مکارم شیرازی، نشر سرور، ۱۳۸۶ش.

۱۰. فاطمه زهرا(س) مظلومه تاریخ، علی اصغر رضوانی، انتشارات صبح امید یاران، ۱۳۸۹ش.

۱۱. الکلمة الغرّاء فی تفضیل الزهراء(س)، سید عبدالحسین شرف الدین العاملی(ره)، ترجمه: محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، ۱۳۶۲ش.

۱۲. زندگانی فاطمه ی زهرا(س)، سید جعفر شهیدی(ره)، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

۱۳. فرهنگ سخنان حضرت زهرا(س)، محمد دشتی(ره)، عصر ظهور، قم، ۱۳۹۰ش.

۱۴. تحقیقی در باره زندگانی اُمّ أبیها، صدیقه ی کبری فاطمه زهرا(س)، محمدکاظم القزوینی(ره)، ترجمه: سید محمد صالحی، نشر مهر،۱۳۹۰ش.

۱۵. زندگانی حضرت زهرا(س)، احمد احمدی بیرجندی، آستان قدس رضوی(به نشر)، ۱۳۹۰ش.

۱۶. فاطمة الزهراء(س)؛ وتر فی غِمد، سلیمان کتّانی، تحقیق المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، ۱۴۳۲ق.

۱۷. فدک فی التاریخ، الشهید السید محمدباقر الصدر(ره)، ترجمه: محمود عابدی، کتابخانه بزرگ اسلامی، ۱۳۶۰ش.

۱۸. فاطمة الزهراء(س)؛ قدوة و اُسوة، سید محمدتقی المدرسی، موسسة الوفاء، ۱۴۰۲ق.

۱۹. فاطمة الزهراء(س) امّ الامامة و سیدة النساء، محمدحسن النائینی(ره)، موسسة الوفاء، ۱۴۰۴ق.

۲۰. زندگانی حضرت فاطمه زهرا(س) و دختران آن حضرت، سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات اسلامیة، ۱۳۹۸ق.

در پایان، ضمن عرض تسلیت شهادت بانوی کرامت حضرت صدّیقه ی زهرا(س)، یگانه دخت خاتم الأنبیاء، حضرت محمّدِ مصطفی(ص) به عموم شیعیان جهان و شیفتگان و محبّان آن بزرگوار، از خداوند بزرگ می خواهیم، توفیق شناخت بیشتر آن حضرت و الگو گیری از راه و رسم و سیره و زندگی ایشان را به همه، به ویژه بانوان عزیز مسلمان عنایت فرماید. ان شاء الله.

«سلام الله علیها یوم وُلدت و یوم اُستشهدت و یوم تُبعث حیّا»

پی نوشت:

*سوره ی احزاب آیه ی
۳۳.

**سوره ی آل عمران آیه ی
۶۱.

***سوره ی شوری آیه ی
۲۳.

۱- کلینی، اُصول الکافی ۱: ۴۵۷؛ طوسی، مصباح المتهجد۳: ۷۷۳؛ اربلّی، کشف الغمة...۲:۷۵؛ طبرسی، اِعلام الوری بأعلام الهدی: ۹۰؛ طبری(ابن رستم)، دلائل الإمامة :۱۰؛ سید ابن طاووس، اقبال الأعمال : ۲۶۳؛ ابن شهر آشوب، المناقب... ۳: ۳۵۷؛ مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳:۷

۲- کلینی، اصول الکافی ۱: ۴۶۱؛ ابن شهر آشوب، المناقب...۳: ۳۵۷؛ مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۱۶؛ درس نامه ی حضرت فاطمه(س) از ولادت تا شهادت، مجید جعفر پور ۳۰.

۳- حاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین ۳: ۱۷۰؛ ابو نُعیم الإصفهانی، حلیة الأولیاء... ۲: ۳۹.

۴- طوسی، الأمالی، مجلس ۱ ح۳؛ اهل البیت(ع) من کتاب أعیان الشیعة...، سید محسن امین العاملی، تحقیق: المجمع العالمی لأهل البیت(ع) ۱: ۴۹۱.

۵- مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۱۹.

۶- المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، أعلام الهدایة؛ فاطمة الزهراء(س)«سیّدة النساء» ۳: ۳۶.

۷- ابن صبّاغ المالکی، الفصول المهمّة فی معرفة الأئمة(ع) ۱۲۱.

۸- ابن المغازلی، المناقب... ۲۶۴؛ اربلّی، کشف الغمة...۲: ۱۷۶؛ طبری، دلائل الامامة ۶۵؛آغا بزرگ الطهرانی، الذریعة... ۲۱: ۴۲۴۸. ( کتاب هائی با عنوان"مسند فاطمة الزهراء(س)" از سوی نویسندگان شیعی و سنّی نوشته شده که علاقه مندان می توانند به جدیدترین آن ها به قلم استاد شیخ عزیز الله عطاردی مراجعه نمایند).

۹- مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۵۶.

۱۰- همان ۴۳: ۸۴ ؛ دیلمی، أعلام الدین فی صفات المومنین : ۲۴۷.

۱۱- طبری(محمد بن جریر)، تاریخ الاُمم و الملوک ۱: ۴۲۶.

۱۲- شیخ صدوق، الخصال: ۶۴۰؛ الأمالی : ۴۷۴؛ مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۱۱۱.

۱۳- اربلّی، کشف الغمة... ۱: ۴۷۲؛ خطیب البغدادی، تاریخ بغداد ۱: ۳۱۶.

۱۴- ابن سعد، الطبقات الکبری ۲: ۸۵؛ طبرسی ، الإحتجاج... ۱: ۱۴۹.

۱۵- مجلسی، بحار الأنوار... ۴۲: ۱۵۶؛ یوسفی غروی(محمدهادی)، موسوعة التاریخ الإسلامی ۴: ۱۴۳.

۱۶- همان ۴۳: ۱۵۷.

۱۷- طبری، دلائل الإمامة ۴۵؛ مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۱۷۰

۱۸- طبرسی، الإحتجاج ۱: ۱۴۷؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة ۱۶: ۲۳۳؛ مجلسی، بحار الأنوار ۴۳: ۱۶۱.

۱۹- مجلسی، بحار الأنوار ۴۳: ۲۱۸.

۲۰- ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب(ع) ۳: ۳۶۲؛ طبری، دلائل الامامة ۴۲؛ مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۲۱۴؛ یوسفی غروی(محمدهادی)، موسوعة التاریخ الإسلامی ۴: ۱۵۰.

۲۱- مجلسی، بحار الأنوار... ۴۳: ۱۸۳.

۲۲- کلینی، اُصول الکافی ۱: ۲۴۱؛ امینی(ابراهیم)، فاطمه زهراء(س)؛ بانوی نمونه اسلام: ۱۹۷.

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

من ذهنی و من واقعی


در مکتب عرفان مفهوم  دین چیست ؟

دین ،از دیدگاه عرفان ، یک مبدل یا تبدیل کننده است. .مبدلی که من ذهنی را به یکتائی تبدیل می کند." من ذهنی " دو بین است . یعنی که یک خود و یک خدا را متصور است .و دین قادر است که این خود را و آن خدا را یکی کرده و یکتائی را جایگزین دوبینی نماید .برای رسیدن به این مرحله باید که تمامی چیزهای این جهانی را با جاروی " لا " جارو کرد  تا  . که زندگی از تو عبور کند . اول لا می کنی و آخرش الا  الله می شوی . یعنی به هر چیزی به غیر از خدا ، نه می گوئی . " لا " همان نه گفتن است . اما نه فقط در حرف ، بلکه در عمل باید " لا " گفت . به مقام ، به پول ، به خانه بزرگ ، به زرنگی های ناشی از " من ذهنی " ، به من ذهنی ، و به هر چیزی که ترا از خدا باز می دارد ، باید نه بگوئی . البته باید توجه کرد که این نه گفتن ، به معنی رد کردن مال و مقام و پول و . . .  نیست . یک عارف می تواند همه چیز داشته باشد و عارف نیز باشد . منظور این است که با چیز های این جهانی هم هویت نشوی . یعنی از چیز های این جهانی زندگی نخواهی . آن ها چیزی ندارند که به من و تو بدهند . پول نمی تواند به انسان زندگی بدهد . ماشین ، خانه بزرگ ، مقام و . .. . هیچکدام قادر نیستند که به انسان زندگی بدهند . تنها راه رسیدن به زندگی و جلوگیری از قطع ارتباط انسان با زندگی این است که اتفاق این لحظه را بدون قید و شرط به پذیری و مطمئن باشی که اتفاق این لحظه ، بهترین اتفاقی است که برای تو افتاده است .باید تسلیم و رضا داشت و به زندگی اطمینان داشت . زندگی همیشه بهترین ها را بر سر راه ما قرار میدهد . باید اطمینان حاصل کرد که نه گذشته ای وجود دارد و نه آینده ای . همه چیز در این لحظه اتفاق می افتد . هر کجا که باشی ، هر جا که بروی ،خدا یا زندگی به دنبال تو هست . خدا می خواهد که ترا متلاشی کند .

خدا به دنبال متلاشی کردن من ذهنی تو است تا بتوانی زندگی یا خدا را به بینی . با ذهن و در ذهن ، قادر به دیدن و درک کردن زندگی نیستیم .زیرا که من ذهنی فقط به دنبال اضافه کردن چیزهای این جهانی به خود است .

من ذهنی من ذهنی دیگری را می آفریند .

آن پدری که " من ذهنی " دارد ،فرزندان خود را طوری بار می آورد که خودش بار آمده است .یعنی " من ذهنی " خود را با القاء رفتار و باور های خود به فرزندانش ، آن ها را با اصرار دردامن " من ذهنی " دیگری می اندازد و آن ها نیز همین کار را با فرزندان خود می کنند و در نتیجه ، " من ذهنی " به " من ذهنی " دیگر تبدیل می شود و باور های پدر به فرزندانش و باور های آن ها به فرزندانشان به ارث می رسد .  .من ذهنی ، من ذهنی دیگری را به وجود آورده است . بالاخره باید جائی این من ذهنی متلاشی شود . بهتر است که همین الان آخر بین باشی و تسلیم زندگی شوی . زیرا موقع مردن خواهی دید که آن چیزی را که همه عمر دنبالش بوده ای از اول با تو بوده است . زندگی با تو بوده و کامل و تمام عیار در خدمت تو بوده است، و تو آن را ندیده ای  و به دنبال من ذهنی عمر خود را تباه کرده ای . آخر عمر، خود به این امر اقرار خواهی کرد که به دنبال من ذهنی بوده ای .

اگر حالا که می توانی با متلاشی کردن " من ذهنی " به دامن زندگی برنگردی ، زندگی خود این کار را با تو خواهد کرد .

من  ذهنی ، درد را دوست دارد . و در جهت توسعه دردتلاش میکند . زیرا که  درد باعث ادامه حیات من  ذهنی میشود . برخی از انسان ها دردهای خود را دوست دارند و از ترکیب دردهای خود قصه هائی ساخته اند که به نظر  آن ها ، قصه زندگی آن ها است . در صورتی که آن ها اصلا زندگی نداشته اند که قصه ای برای آن بنویسند . زندگی قصه ندارد . انسان های خوشبخت واقعی ، قصه ای ندارند.  قصه مال من ذهنی است . زندگی رها کردن و بخشیدن و دادن و گذشتن است .

 

 


خوشبختی چیست؟


بیایید ببینیم خوشبختی چیست ؟


خوشبختی در نظر هر فرد ممکن است متفاوت باشد اما تعریفی که مورد توافق اکثریت میباشد این استکه  خوشبختی یعنی احساس | رضایت داشتن از زندگی


شما چقدر در زندگیتان احساس رضایت میکنید؟


از آنچه که دارید راضی و خوشنود هستید یا احساس میکنید باید تغییراتی در این خصوص در وضع زندگیخود ایجاد نمایید


روانشناسان شخصیت انسان را بدین گونه تعریف میکنند که هر انسان علاوه برمن واقعی خود یعنیشخصیتی که در زندگی واقعی خود دارد یک شخصیت خیالی هم در ذهن دارد که من آرمانی او نامیدهمیشود به زبان ساده من آرمانی هرکس شخصیتی است که او دوست دارد به آن شکل در بیاید و در آنموقعیت قرار بگیرد.


مثلا ممکن است شخص در واقع یک زندگی پر از تنش داشته باشد اما در تخیل زندگی آرامی دارد .


حال هرچقدر فاصله این دو شخصیت از هم کمتر باشد احساس رضایت در فرد بیشتر بوده و او خود راخوشبخت تر میداند و هر چقدر این فاصله بیشتر شود احساس نارضایتی و بدبختی در فرد بیشتر خواهدبود.


بنابراین برای رسیدن به احساس خوشبختی و رضایت از خود باید این فاصله را از هرچه میتوانیم کوتاهکنیم.


میدانیم که من آرمانی ما همان شخصیت خودمان است که به خواسته هایش رسیده است مثلا دانش اموزی که آرزو دارد یک پزشک شود در واقع به حس رضایت خواهد رسید و خود را خوشبخت خواهد دید.


شما با من آرمانی خود چقدر فاصله دارید و چقدر احساس خوشبختی میکنید ؟؟؟


برای اینکه ببینید چقدر با من آرمانی خود فاصله دارید کافی است این سوالات را از خود بپرسید


تاکنون به چند درصد اهداف خوددر زندگی رسیده اید؟
به چند درصد اهدافی که در ذهن میپرورانید جامه عمل میپوشانید؟
چند درصد کارها را نیمه تمام میگذارید ؟
چند درصد در اجرای برنامه های خود به مشکل برمیخورید ؟
در چند درصد مواقع در بین راه انگیزه خود را از دست میدهید؟
در هنگام  شروع چند درصد ازکارهای جدید دچار استرس میشوید ؟
چقدر کارهای معلق مانده و نیمه تمام در ذهن خود دارید که باید تمام کنید؟
چند بار در جریان کاری گیر کرده اید و هرچه تلاش میکنید به سرانجام نمیرسد و البته علت راهم نمیدانید ؟
در واقع این سوالات نشان میدهد که شما با من آرمانی خود چقدر فاصله دارید و خوب است بدانید  فاصله من واقعی هرکس را با من آرمانی او را معکوس اراده مینامیم
یعنی هرچه اراده شما قویتر باشد فاصله بین من واقعی و ومن آرمانی شما کوتاهتر است و برعکس


شنبه 17 مهر 1395

RSSصفحه اصلیجستجوی مقالاتجستجوی موضوعاتپایگاه معارف قرآنپایگاه ترجمه قرآن کریم درباره مرکزدرباره ماارتباط با ما|


تعداد بازدیدها : 8916

  عنوان مقالهظاهر و باطن در تفسیر عرفانی

●  نویسنده : محسن قاسم پورراوندی - محمد علی مهدوی راد

●  موضوع : صفحه اصلی موضوعات (12127) >علوم قرآن(2769)->اصول و مبانی فهم قرآن(341)->ظاهر و باطن قرآن(35)
صفحه اصلی موضوعات (12127) >تفسیر قرآن(1884)->روش های تفسیر قرآن(278)->تفسیر عرفانی(25)

●  منبع: مجله مدرس علوم انسانی - تابستان 1379 - شماره 15

●  چاپ مقاله 

 

متن مقاله

ظاهر و باطن در تفسیر عرفانی

 

محسن قاسم پورراوندی - محمد علی مهدوی راد

چکیده

تفسیر عرفانی قرآن بر مبانی خاصی استوار است که عبارتند از:مبانی فکری،عقیدتی و زبانی.اصل ظاهر و باطن،و وحی‏انگاری فهم عارفان،دو مبنای مهم فکری در این مقوله به‏ شمار می‏رود.زبان عرفان که زبان اشارت و رمز است در کنار تأویل و تمثیل‏گرایی از مبادی‏ زبانی این رویکرد در تفسیر قرآن محسوب می‏شود.از دو اصل فوق،ما پژوهش دربارهء اصل‏ اول یعنی ظاهر و باطن،را برگزیده‏ایم،این مقاله شامل 3 مبحث مهم است:
الف)عارفان برای جهان هستی ظاهر و باطن قائلند.تلاش شده با استشهاد به آثا عرفانی، چند و چون این ادعا مورد بررسی قرار گیرد.از فروع این مبحث،تطبیق کتاب تکوین و کتاب‏ تدوین(قرآن)و نیز همانندی جهان،قرآن،و انسان در تبعیت از اصل ظاهر و باطن است.
ب)بررسی ظاهر و باطن قرآن کریم.کوشش شده این مسأله نیز با ذکر شواهدی از کلمات و آیات قرآنی و نیز تصریحات برخی عارفان تحلیل و ارزیابی گردد.
ج)کاوشی در برخی روایات مربوط به این بحث در جوامع حدیثی و کتب تفسیری.مقولاتی‏ همچون ظاهر،باطن،حد و مطلع از طریق این روایات مورد بررسی قرار می‏گیرد.

1.مقدّمه

تفسیر قرآن کریم از آغازین سالهای دوره تدوین،یعنی دوره بعد از تابعان،دستخوش تغیرات‏ بنیادین شد.در این دوره تفاسیر کلامی،ادبی،فقهی،بلاغی و...سامان می‏یابد.در این بیان با نگاه درونی و باطنی،تفاسیری شکل گرفتند که به تفاسیر عرفانی مشهور شدند.تکیه به تأویل‏ به عنوان یک امر محوری در تفسیر،و رمزی انگاشتن کلام خدا از ویژگیهای اساسی این گونه تفاسیر است.
به طور کلی مبانی تفسیر عرفانی شامل مبانی فکری و مبانی زبانی است.در مبانی فکری‏ دو اصل مورد نظر است:1)اصل ظاهر و باطن،2)فهم وحی‏انگارانهء عارفان.در مبانی زبانی‏ نیز از اصل تأویل-در کنار تمثیل و نمادگرایی-بحث و بررسی به عمل می‏آید.به پندار ما،اصل‏ ظاهر و باطن،به ویژه با توجه به مبادی نظری آن از اهمیت بسزایی برخوردار بوده،جنبه‏های‏ مختلفی دارد که تعمق در هر کدام،ما را در شناخت روش تفسیر عرفانی یاری خواهد کرد.

1.ظاهر و باطن جهان از دیدگاه عارفان

در منظر عارف،در جهان خلقت،یعنی کتاب تکوینی حق‏تعالی،اسراری نهفته که با کوشش و تهذیب می‏توان از ظواهر آن که«عالم شهادت»است به کنه و بطن آن که«عالم غیب»است راه‏ یافت.خداوند در قرآن کریم می‏گوید:
«یعلمون ظاهرا من الحیوة الدّنیا و هم عن الآخرة هم‏ غافلون»
1مؤدای این آیه آن است که آخرت در بطن دنیاست و شرط پی بردن به آن،گذر از ظواهر دنیا براساس نظر عارفان،همه موجودات در جهان هستی و عوالم مختلف،صورتی‏ دارند و معنایی:
چرخ با این اختران نغز و خوش زیباستی‏ صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی که هر چیزی که بینی بالضرورت‏ دو عالم دارد از معنا و صورت اگر وجود آدمی که در حکم صورت مجمل عالم هستی است.جنبهء ناسوت و لاهوت یا ظاهر و باطن دارد،صورت تفصیلی این عالم نیز چنین خواهد بود.برای فهم این مطلب ابتدا باید اصل‏ تجلی را در عرفان نظری،مورد بررسی قرار داد.

الف)مسأله خلقت و اصل تجلی در نگاه عرفانی

مبحث تجلی در عرفان نظری در بخش مربوط به«تنزلات وجود»مطرح است.اینکه تجلیات‏ خداوند چه مراتبی دارد و انواع آن کدام است در این قسمت مطرح خواهد شد و خواهیم کوشید ضمن تعریف لغوی و اصطلاحی واژهء تجلی،به تبیین مراد عارفان از آن بپردازیم.
تجلی در لغت به معنای وضوح،انکشاف،و آشکار شدن و از نهان به درآمدن است‏[5]که‏ در مقابل آن کلمه خفاست:الجلی،نقیض الخفی‏[6].
تجلی در معنای اصطلاحی در عرفان نظری-که خلقت جهان از آن طریق توجیه می‏شود- یعنی آشکار شدن ذات مطلق حق پس از متعین شدن به تعیّنات ذاتیه،اسمائیه و افعالیه برای‏ (1).روم،7.خود و غیر او.
این اصل در عرفان ابن عربی از اهمیت بالایی برخودار است.وی معتقد است که اگر حق‏ سبحانه و تعالی در آینهء کاینات متجلّی نمی‏شد و در اطلاق فرو می‏ماند،اعیان ثابته ظاهر نمی‏گردید و جهان امکان وجود نمی‏یافت‏[10].
عبد الرزاق کاشانی در توجیه مفهوم نظری این تجلی گفته است:به وسیله تجلی،اعیان‏ ممکنات ثابته که شئون ذات الهی‏اند ظاهر می‏گردند.حق تعالی به وسیله این تجلی از مقام‏ احدیت به مقام واحدیت-به واسطه نسبتهای اسمایی-فرود می‏آید[22].
صدر المتألهین نیز پس از اشاره به اصل وحدت وجود و موجود که در حقیقت واحد حق‏ تعالی منحصر است،در مورد تجلی نوشته است:در سرای هستی دیاری غیر از همان حقیقت‏ واحد نیست.هر چه در عالم وجود که به نظر غیر از واجب معبود باشد،در واقع ظهور و تجلیات‏ اوست‏[27].همو در جای دیگری دو نوع تجلی حق را مورد بحث قرار داده،چنین گفته است:حق‏ تعالی را تجلی واحدی است بر اشیا و ظهور واحدی است بر ممکنات.این ظهور بر اشیا به عینه‏ ظهور و تجلی دوم بر ذات خود در مرتبه افعال است...تجلی اول بروز و ظهور اشیاست و تجلی‏ دوم تطور و تکثر آنها.در واقع یک تجلی و ظهور به دو تجلی تقسیم می‏شود.جمیع ماهیات و ممکنات،آینهء وجود حقند که برحسب بعد و قرب به ذات واجب،نمود آنها متفاوت است‏ [27].ربط و ثیق اصل تجلی با موضوع عشق در جهان هستی نکته‏ای که در این مبحث‏ نباید از آن غفلت ورزید.عرفا در پاسخ به این سؤالات که:چه رابطه‏ای بین ذات احدیت،صفات و اسمای اللهی با عالم وجود است و اینکه چگونه کثرت از وحدت پدید می‏آید،می‏گویند که اگر پای‏ عشق در میان نبود هیچ آفریده‏ای پدید نمی‏آمد[18].
در توضیح این رابطه می‏توان چنین گفت که در باور عارفان بنیاد و جان و جهان،حق است. این حق خیر محض و جمال مطلق است و لازمهء این زیبایی نیز جلوه‏گری است.پس براساس این‏ قاعده،جهان هستی طیّ مراتبی از تجلی ذات حق به وجود می‏آید و آن موجود حقیقی و یگانه هم‏ در همه مراتب ظاهر و جلوه‏گر شده و حب خداوند به اینکه در آینه ممکنات خود را بنمایاند،علت‏ خلق عالم است.
باری تأمل در معنای تجلّی از نگاه جهان‏بینی عرفانی ما را بدین نکته رهنمون می‏کند که‏ آفرینش،ایجاد از عدم محض نیست،بلکه ظهور و بروز وحدت تسیط و نامتعین-یعنی حق-در صورت مظاهر و ممکنات هستی است.بدون این اصل،عالم آفرینش بی‏معنا و غیرقابل توجیه و از نظر امکان وجود نیز محال خواهد بود.

ب)رابطهء بحث تجلی با اصل ظاهر و باطن جهان

جهان هستی طی مراتبی،از تجلی ذات حق پدید می‏آید.تجلیات یا ظهورات حق به معنای تکرار یا تعدد نیست.در عرفان نظری قاعده‏ای است که می‏گوید تکرار در تجلی وجود ندارد:«لا تکرار فی التجلّی»[27]؛یعنی هر تجلی،امری یا خلقی جدید است.ممکنات برحسب اقتضای ذاتی هر لحظه دگرگون می‏شوند و از میان می‏روند و دوباره به امداد وجودی نفس رحمانی،لباس‏ هستی می‏پوشند و پایدار جلوه می‏کنند.به دیگر سخن،جهان هستی در هر لحظه از بطون به‏ ظهور می‏آید و دوباره از ظهور به بطون می‏رود و این جهان همواره در حال زوال و حدوث‏ مستمر است.بنا به مفاد آیهء شریفه
«کلّ یوم هو فی شأن»
1هر لحظه جهان هستی از فیض‏ جدیدی در قالب تجلّیات الهی بهره‏مند می‏گردد.
در نگاه عارفانی مانندابن عربی‏[31]و شبستری‏[18]جهان در هر لحظه از بطون به ظهور و از ظهور به بطون می‏رود و مانند عمل تنفس،دارای قبض و بسط است.
حرکت ذاتی موجودات،تجدید اجزای عالم،در نظر عارفان از طریق تجلّیات حق است که‏ پیوسته و در قالب فنا و بقا،ظهور و بطون در جهان هستی سریان می‏یابد.

ج)تقسیم تجلی به اعتبار اسم ظاهر و باطن

ذات بسیط حق،صفات و اسمای بسیاری دارد.جهان هستی سراسر مظاهر اسما و صفات الهی‏ است.حق تعالی یک بار در مرتبهء احدیّت است و زمانی در مرتبهء واحدیت.اگر حق را قطع نظر از اضافات و هر گونه نسبت یا تعین فرض کنیم،یعنی از حیث یگانگی مطلق،مرتبهء او احدیت، «باطن»و«اول»نام دارد.[18]؛اما هنگامی که به حق تعالی از جنبهء ظهوری که در مراتب هستی‏ دارد،نگریسته شود،مرتبهء او،واحدیت،«ظاهر»یا«آخر»خواهد بود[22]؛یعنی نسبت و رابطهء بین این دو مرتبه(احدیّت و واحدیّت)همان نسبت باطن و ظاهر است.بر این اساس،«اول» و«باطن»،«آخر»و«ظاهر»نامهای چهارگانه‏ای هستند که ظهور حق تعالی را بیان می‏کنند.
عارفان اعتقاد دارند در بین اسمای الهی،دو اسم اول و باطن ابتدا ظهور پیدا می‏کنند، برحسب این دو اسم و به واسطهء فیض اقدس-یعنی تجلی حق به حسب اولیت ذات و باطنیت او [13]-اعیان ثابته یا همان حقایق ممکنات در علم حق و صور علمی اشیا[22]به وجود می‏آیند. این دو اسم را«مفتاح غیب»می‏نامند.سپس دو اسم آخر و ظاهر،ظهور پیدا می‏کنند که برحسب‏ این دو اسم و به واسطه فیض مقدس(نفس رحمانی یا وجود منبسط)اعیان در عالم شهادت به‏ منصّهء ظهور می‏رسند[9].این دو اسم را«مفتاح شهادت»خوانده می‏شوند.
براساس نظر فوق،همه اشیای عالم به نحوی مظهر این چهار اسمند.این مظهریت به این‏ ترتیب است که اشیا از لحاظ وجود خارجی خود تحت اسم ظاهر و آخوند و به لحاظ وجود علمی(اعیان ثابته)تحت اسم باطن و اول.بر مبنای این دیدگاه،هر مظهری چهره‏ی دارد که‏ مظهر«الباطن»است؛چون عین ثابت او در غیب علمی سابقه داشته است و به سبب همین سبق‏ وجود علمی،مظهر«اول»نیز به شمار می‏رود.همو چهره‏ای دیگر دارد که مظهر«الظاهر»است، چون در حضرت عینیه یا علم شهادت ظهور کرده و در عین حال مظهر«آخر»؛زیرا پس از گذشت از مراحلی به ظهور آمده است.
خداوند تعالی دائم در تجلی است،چرا که تغییرات پیوسته در ظواهر و باطنهای اشیا و نیز در غیب و شهادت و محسوس و معقول مشاهده می‏شود.پس شأن حق تعالی تجلی است و شأن‏ موجودات تغییر[2].

.عالم،کتاب تکوینی الهی است

به نزد آنکه جانش در تجلی است‏ همه عالم کتاب حق‏تعالی است‏[18]
عالم هستی که از آن به«آفاق»تعبیر می‏شود کتاب تکوین الهی و مصحف ربانی است.این‏ کتاب همانند قرآن مشتمل بر آیات،کلمات و حروف است و بسائط و مفرداتش همانند حروف‏ بسیط مفرده قرآن است.قرآن صورت اجمالی و تفصیلی این کتاب بزرگ محسوب می‏گردد.در کریمهء الهی آمده است:
«سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتّی یتبیّن لهم انّه الحقّ»
1که در آن،آیه به آفاق نسبت داده شده است.آیه هم عبارتی است که از کلمات و حروف که لازمه کتاب‏ است تشکیل شده و این خود گواه صدقی است بر اینکه عالم کتاب الهی و مصحف ربانی است‏ [2].
مجموع عالم،نسبت به سالک صاحب تجلی،کتابی است کلّی که مشتمل بر جمیع احکام اسما و صفات الهی است.هر فرد از موجودات عالم غیب و شهادت،کلمه‏ای از کلمات الله است که‏ دلالت بر معنای خاص از اسمای جزئی حق دارد و به واسطه نفس رحمانی که از باطن متنفس‏ منبعث گشته از غیب به شهود آمده است،همچون کلماتی که از باطن انسان به سبب نفس ظاهر می‏شوند.
ما جمله جهان مصحف ذاتت دانیم‏ از هر ورقی آیهء و صفت خوانیم
با آنکه مدرّسیم در مکتب عشق‏ در معرفت کنه تو ما نادانیم‏[24]
«خدا»و«انسان»محوری‏ترین موضوعات قرآنند.از نظر برخی محققان و متفکران در قرآن دو کلمه بیشتر نیامده؛خدا و انسان.سایر معانی و معارف و حقایق هر چه هست یا درباره اسمای حسنای خدای سبحان و مظاهر اسما،صفات و افعال حضرت حق تعالی است یا مربوط به افراد و مراتب انسان و دربارهء سیر تکاملی یا انحطاط(درجات و درکات)عوالم‏ انسان.آیات مربوط به انبیا(ع)و دشمنان آنان و نیز مباحث مربوط به نبوت،ولایت،معاد، اخلاق،احکام همه و همه برای انسان و مربوط به انسان است.انسان مظهر اسم جلال و جمال‏ الهی است.پس قرآن یک کلمه دارد و آن حق‏تعالی و مظاهر اوست.
در جهان هستی،عالم نظام احسن،قرآن احسن الحدیث و انسان نیز احسن المخلوقین‏ شمرده می‏شود.به نظر عارفان،قرآن صورت کتبی انسان و عالم؛عالم،صورت تکوینی انسان‏ و قرآن؛و انسان،صورت نفسی عالم و قرآن‏[2].
-تطبیق کتاب تکوین و کتاب تدوین(کتاب منزل):تطبیق کتاب تکوین و کتاب منزل نکته‏ای‏ است که مورد توجه عارفان نکته‏سنج قرار گرفته است.شیخ محمود شبستری در مواضع‏ مختلفی از کتاب خود،گلشن راز،به این نکته اساسی اشاره دارد.برای مثال در تطبیق بین عقل‏ کل و بای بسم الله می‏گوید.
نخستین آیتش عقل کل آمد که دروی همچو بای بسمل آمد[18]
و شارح گلشن راز در تفسیر بیت بالا می‏گوید:«یعنی اول آیت از آیات عالم عقل کل است که«اول‏ ما خلق الله العقل»است و در مراتب موجودات این عقل کل به جای بای بسم الله است که در کتاب‏ آسمانی از آیات قرآنی عقل کل نیز اول مرتبه است از مراتب موجودات پس در مقابل او باشد و چنانکه بسم الله الرحمن الرحیم مشتمل است اجمالا بر جمیع قرآن،عقل کل نیز اجمالا مشتمل‏ است بر جمیع مراتب عالم»[24].
نفس کل که مظهر و احدیت است در کتاب تکوین در برابر آیهء نور(«
الله نور السموات و الارض 
»1)در کتاب منزل قرار دارد:
دوم نفص کل آمد آیت نور که چون مصباح شد در غایت نور[18]
شارح گلشن راز در تفسیر این تطبیق می‏گوید:«یعنی آیه دوم از آیات کتاب عالم،نفس کل‏ است که در مرتبه دوم از عقل کل واقع است و چنانچه عقل کل مظهر احدیت و حامل احکام‏ اجمالی است،نفس کل،مظهر واحدیت و حامل احکام تفصیلی علم می‏باشد.از این جهت در مقابل آیهء نور،یعنی«
الله نور السموات و الارض »[32]قرار دارد.چنانکه همه اشیاء به نور ظهور دارند در نفس کل که مظهر علم حق است نیز همه ظاهر شده‏اند و این نفس کل چون‏ مصباح است»[25].
از نظر مؤلف گلشن راز،آیه سوم کتاب عالم،عرش است که به آن فلک اطلس یا فلک الافلاک‏ می‏گویند که آیه«
الرحمن علی العرش استوی
»2در برابر آن است،همچنین در برابر کرسی که‏ فلک هشتم است،آیة الکرسی‏3از کتاب منزل قرار دارد.
تطبیق موارد کتاب تکوین و کتاب تدوین در بیت دیگری چنین ادامه می‏یابد:
پس از وی جرمهای آسمانی است‏ که دروی سورهء سبع المثانی است‏[18]
«یعنی بعد از کرسی که فلک هشتم است،از آیات کتاب عالم این جرمهای آسمانی است که‏ منظور از آن سبع سموات مراد است که در کتاب قرآنی در مقابل سبع المثانی است،یعنی سوره‏ فاتحةالکتاب؛هر یکی در مقابل یک آیه از آن.چون غرض اشارتی است و لذا ترتیب لازم نیست.
و این مقدار که در مقابل هر آیتی از کتاب عالم آیتی از آیات قرآنی واقع است در وجه‏ مشابهت کافی است»[24].
از نظر عارف شهیر سید حیدر آملی نیز کتاب قرآن با کتاب تکوین و عالم صوری مطابقت دارد و هر دو مشتمل بر نوزده مرتبه‏اند.مراتب کتاب عالم تکوین عبارت است از:عقل،نفس،افلاک‏ نه‏گانه،عناصر چهارگانه،موالید سه‏گانه و انسان.این مراتب با مراتب نوزده‏گانه عالم معنوی‏ مطابقت دارد که عبارت است از:اقطاب هفتگانه(آدم،نوح،ابراهیم،موسی،داود،عیسی(ع)و محمد(ص))و اولیای دوازده‏گانه از یک سو و انبیای هفتگانه و ائمه،دوازده‏گانه از سوی دیگر؛ و نیز مطابقت کتاب افاقی با کتاب انفسی.کتاب قرآن هم مرکب از حروفی است که در اصل‏ نوزده حرف هستند.حروف مقطعه گر چه بیست و هشت حرف است که نیمی از آن به ازای عالم‏ ملکوت و نیمی دیگر به ازای عالم ملک است؛لکن آنچه در این حروف اصل محسوب می‏شود حروف بسیط غیرمنقوط است که بدون تکرار بر بساطت خود باقی‏اند؛و اگر چهارده با مراتب‏ پنجگانه از حروف یعنی یک‏تایی،دوتایی،سه‏تایی،چهارتایی و پنج‏تایی در نظر گرفته شود، نوزده خواهد شد که تمامی قرآن از آن ترکیب یافته است.پس قرآن نیز مترتب بر نوزده مرتبه‏ از حروف است‏[3].
این عارف و مفسر در جای دیگری از تفسیر خود پس از متمایز ساختن تأویل اهل شریعت و تأویل اهل طریقت،تحقق مفهوم تأویل را از نظر جماعت اخیر-یعنی عارفان و طریقتیها در اصطلاح او-تطبیق بین دو کتاب تکوین و تدوین می‏داند و تأویلی که مورد قبول اوست،همین‏ تأویل است‏[2].
گر چه عارفی چون سید حیدر آملی،جزء عرفای معتدل شیعی محسوب می‏گردد و کوشش‏ کرده خاستگاه و بستر اصلی مضامین عرفانی را شیعه معرفی کند و کتاب گرانسنگ‏ اسرار الشیعه،اطوار الطریقه،انوار الحقیقه بهترین شاهد آن است،اما بحث حروف نوزده‏گانه و کیفیت فرمول آن-چنان ه در این بحث می‏گوید-واقعا تکلیف‏آمیز و یادآور تأویلات باطنی،که‏ از نظر اهل تحقیق قابل اعتنا نخواهد بود.

3.ظاهر و باطن قرآن

عارفان دیدگاه ویژه‏ای نسبت به قرآن کریم دارند.دست کم یک منشأ اساسی در تکوین این تلقی می‏تواند خود قرآن کریم باشد.این رویکرد خاص با سبک و ساختار ویژه قرآن ارتباط دارد. قرآن کریم معجزه پیامبر به شمار می‏رود و یکی از وجوه اعجاز آن،فصاحت و بلاغت است.از آغازین قرنهای اسلام تاکنون نیز آثار و تألیفات فراوانی در اثبات این وجه به رشته تحریر در آمده است.اسلوب قرآن مشحون از استعارات،کنایات و تشبیهات پر رمز و راز است،وصف‏ این کتاب از زبان خود آن چنین است:« انّا جعلناه قرآنا عربیا لعلّکم‏ تعقلون.و انّه فی امّ الکتاب لدینا لعلیّ حکیم‏2 ».
توجه به این ویژگیها،عارفان را در این باور مصمم ساخته که از قرآن نباید فقط ظاهر را دید،چرا که این طرز تلقی انسان را از فهم هدف و غایت اصلی این آیات باز خواهد داشت.گوهر قرآن یا حقیقت آن،ورای نقش و حرف و ظاهر این الفاظ است.از نظر عارف مفسر هر چه تیر فکرت اوج بگیرد دامنه معانی بیشتر رخ می‏نماید.
عارفان چنین می‏اندیشند که خدا در کلامش تجلّی کرده و بنابراین قرآن جلوه کلام الهی‏ است.به دلیل آنکه حق تعالی،دارای اسمای فراوانی از قبیل اسمای ظاهری و باطنی است،قرآن‏ ظواهری دارد و بواطنی.از نظر آنان،ضواهر قرآنی مجلای اسمای ظاهر حق است و بواطن‏ قرآن تجلّی‏گاه اسماء باطنی او.هر کلامی آیت متکلم خود است و بنابراین قرآن هم تجلّی کلام‏ الهی است.در نهج‏البلاغه از زبان مولای متقیان(ع)می‏خوانیم:«فتجلّی سبحانه لهم فی کتابه من‏ غیر ان یکونوا رأوه بما اراهم‏3».
عارفان خود را با چنین ساختار ویژه‏ای از قرآن مواجه می‏بینند و با عنایت به نظرگاه‏ کلی‏شان درباره خدا،جهان و انسان،روشی خاص در تفسیر قرآن اتخاذ می‏کنند.از این رو باید اذعان کرد که بداهت وجود روش تفسیری در میان عارفان مفسر با مبادی و مبانی مربوط،غیر قابل انکار است.
یکی از این مبانی مهم و بنیادین،که ویژگی اساسی روش تفسیر عرفانی به شمار می‏رود، اصل ظاهر و باطن قرآنی است.از دیدگاه عارفان،آنچه از ظاهر واژه‏ها و جملات قرآنی استفاده‏ می‏شود با تعمق بیشتر یک معنای پنهانی در بردارد و آن معنای دوم هم با تعمق بیشتر معنای‏ دیگری دارد.در پاره‏ای از تعبیرات گفته‏اند که قرآن دارای هفت بطن است.
«سهل تستری»که یکی از صوفیان بنام است در تفسیر خویش،روایتی را ذکر می‏کند که‏ براساس آن هیچ آیه‏ای از قرآن نیست،مگر آنکه دارای چهار معنا باشد:1)ظاهر،2)باطن، 3)حد،4)مطلع.ظاهر همان تلاوت،باطن همان فهم،حد،حلال و حرام آیات و مطلع نیز اشراف‏ 
قلب بر مقصود آیات است‏[8].
ابو نصر سراج در ذیل مبحثی به عنوان«مستنبطات»به موضوع ظاهر و باطن قرآن پرداخته‏ که خلاصه کلام او چنین است:1)قرآن دارای ظاهر و باطن است.2)سنت که شامل قول و فعل‏ معصوم(ع)است ظاهر و باطن دارد.3)علمی وجود دارد به نام علم اشاری که همان عمل لدنّی و الهامی است و ویژه اصفیا و اولیای الهی است‏[14].ابوطالب مکی پس از ذکر روایات مربوط به‏ ظاهر و باطن قرآن،بر فضل علم باطن نسبت به علم ظاهر تأکید ورزیده است‏[26]و عارفی‏ چون سلطان ولد در کتاب معارف خود پس از ذکر این روایت که قرآن دارای هفت بطن است‏ اظهار داشته که:«دریافت بطن هفتم بسیار مشکل است و اولیا فقط تا بطن چهارم رسیده‏اند» [7].
روایات فوق در اشعار عارفی چون مولانا انعکاس یافته و بدین سبب،این عارف بر این باور است که ظاهر قرآن همانند شخص آدمی است که نقش آن ظاهر و جانش خفی است.او تأکید می‏کند که صرف ظاهربینی موجب عجب و ضلالت می‏شود،چنان که در مورد ابلیس نیز چنین‏ بود که چون از وجود آدم که کتاب حق بود تنها ظاهر را دید و او را یک مشت خاک پنداشت،به‏ حقیقت حال او پی نبرد[30].
ابن عربی نیز آنگاه که می‏خواهد از ظاهر و باطن قرآن سخن بگوید به آیهء شریفه «
سنریهم‏ آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم...
»1استناد می‏کند.وی در فتوحات مکیه نوشته است:«هر آیه از کتاب منزل دو وجه وجودی دارد،یک وجه،وجود باطنی آن است که اهل حق آن را در آیینهء جامهای خود می‏بیند.وجه دیگر همان کلمات و جملات و آیات است که در خارج از جانهای اهل‏ حق است»[4].
از نظر وی آن جملات و آیاتی که خارج از جانهای اهل حقند،همان معانی ظاهری الفاظند که‏ انسانهای عربی‏دان در درک آن مشکلی ندارند.با شهود باطنی و گذر از ظواهر آیات می‏توان از تعابیری مانند«حیات»،«ید»و«قلم»که در قرآن به کار رفته معانی ملکوتی آنها را در نظر آورد.ابن عربی در جایی دیگر،فهم معانی باطنی را از سوی خداوند می‏داند و می‏گوید همان‏ طور که تنزیل اصل قرآن بر پیامبر(ص)از طرف خداوند است تنزیل فهم آن بر قلوب مؤمنان نیز از سوی حضرت حق است.به نظر ایشان فیض الهی محدودیت و انسداد ندارد.
ملاصدرا نیز در این باره بیاناتی را از خود به یادگار گذاشته است.از نظر وی،فهم و درک‏ معانی قرآن صرفا در یک وجه منحصر نیست و می‏توان مراتب مختلفی را در درک و معانی و اسرار قرآنی متصوّر دانست‏[28].
باری،از نظر عارفان،قرآن یک معنای باطنی دارد و یک معنای ظاهری،یعنی ظاهر کلام‏ 
قرآن یک چیز است و باطن معنوی آن چیز دیگر و به طور کلی در برابر زوج ظاهر و باطن به‏ زوج تفسیر و تأویل بر می‏خوریم.به دیگر سخن،از نظر برخی متفکران عارف،ظاهر و باطن‏ قرآن در مقابل این دو کلمه قرآنی است.اگر تفسیر عبارت است از شرح معانی کتاب بر پایه‏ ظاهر کلامی آن،تأویل،شرح معانی و اسرار باطنی و درونی کتاب خدا خواهد بود.
گر چه این قرائت از تأویل جای مناقشه دارد و اساسا افرادی مانند علامه طباطبائی تأویل را از مقوله لفظ نمی‏داند که برای آن شرح معنایی درونی قائل باشند،اما به هر حال این نظریه در صدد بیان این نکته است که فهم کتاب خدا که بطون و اسراری در خود دارد-و باطن داشتن‏ قرآن نیز به همین معناست-فقط برای کسانی میسور است که سنخیت روحی خاصی با آن‏ حاصل کنند:« انّه لقرآن کریم.فی کتاب مکنون.لا یمسّه الاّ المطهّرون 1».
بر این اساس عرفا معتقدند آن کس که در باطن خود سیر می‏کند امکان دسترسی به باطن‏ جهان و باطن قرآن را دارد.
نظریه ابن عربی و برخی دیگر از عرفا به ویژه در باب فهم باطنی جای مناقشه جدی دارد.از عقیده ابن عربی می‏توان نظریه و تئوری تفسیری او را به دست آورد.وی برای اثبات تئوری‏ خود از شیوه‏ای بهره می‏گیرد که آیات با آن،سازگار باشند(تأویل‏گرایی)و حتی اگر لازم باشد قواعد لغوی و زبان‏شناسی در این مورد نادیده گرفته شود،وی باکی نخواهد داشت.برای مثال‏ اگر در جایی کلمه«المسجونین»را به«المستورین»مبدل سازد[23]،
(قال لئن اتخذت الها غیری‏ لاجعلنک من المسجونین
)2و یا نفرین نوح را در حق ظالمین(
...و للمؤمنین و المؤمنات و لاتزد الظالمین الاتبارا
)3به معنای دعای خیر،تأویل و تحویل کند مهم نیست،زیرا آنچه برای او اصل است،اثبات تئوری‏اش با توجه به مبادی عرفان نظری اوست‏[23].
استفاده از آیات به منظور اثبات نظریهء وحدت وجود نمونهء روشن تفسیر به رأی مذموم(در روش ابن عربی)است.ابن عربی در جایی در فتوحات،نظریه باطنیان را انکار می‏کند،و ملاک‏ تفسیر صحیح را در نظر خود،جمع بین ظاهر و باطن معرفی می‏کند،اما در فصوص الحکم و فتوحات و برخی آثار دیگر به همان اشکالی دچار می‏گردد که خود،باطنیان را از آن بر حذر می‏داشت.روش تفسیری برخی از عرفا از سوی بعضی دیگر نیز حتی مورد اشکال واقع شده‏ است.غزالی با آنکه در آرایش نوعی تذبذت دیده می‏شود که محصول دورانهای مختلف زندگی‏ اوست،مع الوصف با تأویل ناروا و عدم اعتنا به ظاهر لفظ قرآنی موافق نیست و با تفسیر صوفیان به شرط توجه به ظاهر موافق است.صاحب التعریف،میبدی،و شیخ احمد جام نیز هر کدام به نوعی دیگر چنین اندیشه‏ای دارند.
به نظر نگارنده استنباطات و تأملات عرفا-به ویژه با توجه به نظریه ابونصر سراج- درباره آیات قرآن اگر با شرع متعارض نباشد در جای خود دارای ارزش و اعتبار است.در تفاسیر عرفانی مواردی قابل توجه یافت می‏شود که از استنباطهای نیکو و دلنشین عارفان و لطایف و دقایق عرفانی حکایت دارد،اما اینکه در برابر سخنان صوفیه در تفسیر قرآن تسلیم‏ محض باشیم،چنان که آلوسی می‏گوید،سخنی غیر منطقی بلکه غیرقرآنی است.لذا فهم باطن و مقصد قرآن باید دارای دو شرط اساسی باشد:
الف)بر مقتضای ظاهر لفظ باشد؛
ب)قرینه‏ای در جای دیگر قرآن صحت آن را مورد تأیید قرار دهد یا با آن معارض نباشد. اگر رهیافت به معنای باطنی از طریق تأویل براساس هیچ قاعدهء عقلانی یا قرآنی استوار نگردد پذیرفتنی نمی‏نماید.تأویلات عارفان درجاتی دارد.بخشی از آن که مخالف ظاهر نیست‏ چون درجه از تدبر است-و در طول معنای ظاهری-و اصطلاحا آن را«تفسیر اشاری»می‏نامند با تصریح به اینکه اشارتی است نه حقیقی،ناروا نیست.تفاسیری همچون تفسیر غرائب القرآن‏ نیشابوری یا مثنوی مولانا نمونه‏های روشنی از تفاسیر اشارتی است که تلاش مفسران و مؤلفان آن به منزله درجاتی از تدبر در قرآن،تلقی می‏گردد.به عقیدهء ما علم به ظاهر باطن قرآن‏ در اصل از انحصارات معصومان(پیامبر و امامان)است و گفته‏های آنان در این باره،اگر واجد سند صحیح و قابل اعتماد باشد،حجت است.اما الهامات عارفان یا تأویل آنان صرفا یک نظر برای خود آنان محسوب می‏شود و در واقع نوعی تفسیر به رأی است.

الف)نگاه عارفانه به رابطه انسان و قرآن در پرتو نظریه ظاهر و باطن

عارفان معتقدند ظاهر قرآن مثل شخص آدمی است.ظاهرش نقش و حرف است،اما آنچه روح و جوهر قرآن و حقیقت آن است و رای این نقش و حروف ظاهری است.
اهل حق میان بشر و قرآن نوعی همانندی قائلند،اما نظر ابن عربی از این هم فراتر است؛چه‏ وی«قرآن»را که معنایش اتصال و همزمانی است با«قرفان»که معنایش فصل و جدایی است با حالات متعالی فنا و بقای عارف همانند می‏کند[7].
علاء الدوله سمنانی تمامی داده‏های قرآنی را که پیامبران در ان ظهور دارند به هفت مرکز فیزیولوژیک لطیف بر می‏گرداند که در حکم پیامبران وجود انسانند و هر کدام رنگی دارند. تفسیر معنوی نص وحی در اینجا با هجرت انسان نورانی تلاقی دارد که منزل به منزل از ادراکهای درونی‏اش به سوی قطب یا جایگاه سرآغاز خویش پیش می‏رود.به عبارت دیگر، ساخت هفت معنای باطنی قرآنی با ساخت نوعی انسان‏شناسی یا وظایف الاعضای عارفانه‏ همخوان است که خود آنها در هفت اندام یا مرکز لطیفه جای دارند و هر کدامشان به ترتیب نماد نوعی یکی از هفت پیامبر بزرگند[17].
عبارت فوق بیانگر مماثله قرآن و انسان از نظر عارفی مانند سمنانی است.وی نیز مانند دیگر عرفا و اهل حکمت برای انسان به لطایف هفتگانه نفس انسانی قائل است.این لطایف‏ عبارتند از:طبع،نفس،قلب،روح،سر،خفی،اخفی.از لحاظ تفکر عرفانی این لطایف سبعه به‏ موازات آن قرآنی است که دارای هفت بطن یا باطن است که خود نمایانگر نوعی همانندی بین‏ این دو محسوب می‏شود.
نظریه علاءالدوله سمنانی در باب هفت بطن داشتن قرآن محل ایراد و اشکال است.او بر این‏ باور است که هر آیه‏ای هفت بطن دارد و هر بطنی مغایر با بطن دیگر[12].آری،ممکن است گفته‏ شود آیه‏ای دارای هفت بطن است و این بطون در طول همدیگرند،نه در عرض هم،اما این کجا و مغایرت هر بطن با بطن دیگر کجا!این قبیل نظریات و تفاسیر غالبا مورد انتقاد دانشمندان‏ اسلامی و قرآن پژوهان بوده،حتی برخی بر این باورند که این گونه تفاسیر در هیچ موضوع‏ شرعی و دینی نباید مورد استفاده قرار گیرند.
همانندی بین قرآن و انسان از نظر حکیمی ماند ملاصدرا به گونه‏ای دیگر مطرح است. صدر المتألهین مراتب نزول قرآن را با مراتب صعود انسان دارای مرتبه‏ای برابر می‏داند.از نظر وی قرآن اگر چه یک حقیقت ذات یکتا نیست،جز آنکه در فرود آمدن مراتب مختلفی دارد و نامهای مختلف مراتب نزول گوناگون است،در هر عالم به نامی که درخور آن مقام و ویژه آن‏ عالم است نامیده می‏شود.همچنین انسان کامل حقیقت واحدی است که مقامات،درجات و حالات گوناگونی در مرتبه قوس صعود دارد که برای هر یک نامهای مختلفی است و او در هر حال،مقامی مخصوص دارد[29].
از نظر این حکیم و عارف متألّه،انسان با عنایت به ویژگی خاصش،یعنی ذومراتب بودن، مخاطب قرآنی است که لایه‏لایه و تو در توست.این انسان برای رسیدن به اوج قله معانی و اسراری که الفاظ قرآنی آن را بازتاب می‏دهد باید از حد ظواهر گذر کند و به بواطن الفاظ و حقایق این کتاب آسمانی واصل شود.
به نظر راقم این سطور،از آنجا که ملاصدرا دریافت معانی باطنی قرآن را در طول معانی‏ ظاهری دانسته،و به باور او عمدهء اهتمام یک عارف جمع بین معنای ظاهری و باطنی الفاظ و آیات قرآنی است،سخنش پذیرفتنی می‏نماید.در نظر او مراتب تفسیر قرآن با توجه به تفاوت‏ مراتب ارواح و نفوس بشری،مختلف می‏شود.

ب)شواهد قرآنی این مبنای تفسیری

آیا در خود قرآن کریم شواهدی که منظور عارفان مفسر را تأکید کند وجود دارد؟به عبارت‏ دیگر این سخن عارفان که الفاظ قرآنی گاهی ظواهر محسوسشان مراد است و زمانی مفاهیم‏ باطنی و مکنونی آنها،چه مؤیداتی دارد؟در پاسخ به این سؤال می‏توان گفت که در تفاسیر عرفانی برخی واژه‏های قرآن همچون روح،سمع،بصر و فواد دارای معنی ظاهری و باطنی‏اند.
از نظر این قبیل مفسران وقتی در قرآن سخن از فؤاد می‏رود در معنای ظاهری آن،منظور همان‏ قلب صنوبری شکل است و در معنای باطنی آن،روح قدسی و اصل الی الله‏[28].سمع و بصر در آیهء شریفهء«
...و جعل لکم السّمع و البصر
»1سمع و بصری است که مختص متألهین و اولیای‏ الهی است(چشم دل و گوش دل).همچمنین آیهء شریفهء«
و لقد ذرأنا لجهنم کثیرا من الجنّ و الأنس‏ لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم اذان لایسمعون بها اولئک کالأنعام بل هم‏ اضلّ...
»2گواه دیگری است مبنی بر آنکه مراد از قلب،چشم و گوش معنای باطنی و غیرظاهری‏ آنهاست.برای نمونه برخی از آیات را مورد توجه قرار می‏دهیم:
الف)« افلا یتدبّرون القرآن ام علی قلوب اقفالها
3».تفطن در این آیات و ژرف‏انگاری حول‏ محور آیات الهی مطلوب این آیه است؛یعنی نیل به مرتبه‏ای از معرفت که فراتر از ظواهر سطحی‏ آیات است.این آیه دستاویز مهمی برای عارفان در تفسیر اشارتی است که براساس آن نباید صرفا به معانی ظاهری اکتفا کرد،بلکه باید تیر فکرت را برای صید معانی و بواطن الفاظ تا اوج‏ یقین به پرواز درآورد و این نیز جز با تدبر که دوای هر دردی است میسور نمی‏گردد[11].
ب)« افلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا
4».این آیه از نظر عارفان نوعی دعوت به استنباط است.استنباط که عبارت از آشکار کردن یک امر پنهانی است‏ مستلزم قول به وجود معنای باطنی و مخفی(و رای ظاهر)برای آیات و الفاظ است.اهل معرفت و تحقیق در صورت تدبر در آیات الهی که دارای معانی باطنی‏اند در کنار معانی ظاهری در خواهند یافت که این قرآن چون از طرف خداست،هیچ اختلافی در آن وجود ندارد.فهم این لطیفه‏ یعنی عدم اختلاف و وجود انسجام و یکدستی در روح و پیام شهود و سیر باطنی از قول به وجود باطن برای آیات و الفاظ تا نیل به مرتبه یقین است.در صورت توفیق راهیابی به چنین ساحتی‏ درک این حقیقت والا به یقین شهودی حاصل می‏گردد.
ج)« کلّ شی‏ء احصیناه فی امام مبین‏5
».عرفا می‏گویند تحت هر حرفی از حرف قرآن،فهمها و معانی متعددی نهفته و تحصیل این معانی برای اهل آن به فراخور درک و مرتبه‏ای است که به‏ لحاظ شخصیت معنوی آن را واجداند[21].
د) انّا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون.و أنّه فی أمّ الکتاب لدینا لعللی حکیم
6».قرآن از نظر ظاهری همین الفاظ عربی مبین است و عربی‏دانی و آشنایی با قواعد این زبان،انسان را به فهم‏ معانی ظاهری آن آشنا می‏کند،اما جنبه باطنی این آیات در ام الکتاب است و ام الکتاب یعنی اصل همین کتابی که در جنبهء ظاهر به صورت عربی مبین بوده،لباس عربی بر تن کرده است، حقیقت و باطن آن نزد خداوند و در مرتبه«ام الکتاب»است.در آنجا،همین قرآن،علی و حکیم‏ است و اینجا-یعنی در عالم طبیعت-عربی است و مبین.
از نظر یک عارف مفسر که به اصل ظاهر و باطن در تفسیر آیات الهی معتقد است،فهم آیات‏ الهی از عربی مبین شروع می‏شود و تا آنجا که جز مطهران را بدان دسترسی ندارند و لفظ زبان خاصی نیز در آنجا ملاک نیست،ادامه می‏یابد.

4.ظاهر و باطن قرآن از منظر روایات

در بخشی از روایات مربوط به قرآن،سخن از ظاهر و باطن این کتاب الهی رفته و این قبیل‏ احادیث سخت اندیشه عارفان و اهل تصوف را به خود معطوف ساخته‏اند.بی‏تردید آنان از منقولاتی این چنین در تعمیق و تحکیم مبانی تفسیر خود بهره گرفته‏اند.این روایات که متضمن‏ تعابیری چون ظاهر،باطن،حد و مطلع هستند،هم در جوامع حدیثی و کتب تفسیری شیعه‏[25] و هم در کتب تفسیری و علوم قرآنی اهل سنت‏[16]به چشم می‏خورند.اکنون به تعاریف هر یک‏ از این مضامین و تعابیر می‏پردازیم.

الف)حرف یا حروف

بهترین معنایی که می‏توان در برابر کلمه حرف نهاد،«وجه»است.این مفهوم به ویژه با توجه به‏ آیه شریفه«
و من النّاس من یعبد الله علی حرف
»1موجّه می‏نماید.بنابراین«وجه»یا«قسم» مضمون کلمه حرف را در روایات مورد اشاره نشان می‏دهد.مفاد این نکته که حرف به معنای‏ وجه یا قسم است در روایتی از پیامبر(ص)نیز مورد تأیید قرار گرفته است‏[20].

ب)ظاهر و باطن

براساس این روایات ظاهر قرآن به معنای یکی از موارد ذیل است:
1)حکم خدا 2)تلاوت کردن قرآن،3)محکم و زیبا بودن قرآن،4)تنزیل قرآن،نیز بنا به مفاد همین روایات منظور از باطن:1)عمق و ژرفای قرآن،2)تأویل آن،3)فهم قرآن و 4)علم‏ خداست.
به مقتضای معانی مستفاد از روایات ظاهر و باطن قرآن،ظاهر گرایان و کسانی که به سطح‏ کلمات قرآن توجه دارند جز معانی قشری ظاهری را ادراک نمی‏کنند؛ولی روح و مغز این کلمات‏ از آن ارباب بصیرت خواهد بود.
براساس روایت امام صادق(ع)که قرآن شامل عبارت،اشارت و لطایف و حقایق است‏[25] مراتب مؤمنان برحسب آنکه به کدامیک از این وجوه قرآن مربوط باشند،تفاوت خواهد داشت. عوام فقط لفظ ظاهری قرآن را در می‏یابند و از عبارت یعنی زیبایی بیان آن محفوظ می‏شوند. گروه دیگری که فراتر از حد عبارت می‏روند،خواص نام دارند.این جماعت از عبارت به اشارت‏ پی می‏برند.در مقامی دیگر،این سلسله مراتب مؤمنان(عوام،خواص،اولیا و انبیا)توسط امام‏ صادق(ع)ذیل تفسیر آیاتی مانند آیه:«
و ما منّا الاّ له مقام معلوم
»1در تفسیر سلمی آمده است‏ [15].

ج)حد و مطلع

در برخی روایات منظور از حد،همان احکام حلال و حرام و مقصود از مطلع،مراد خداوند از بنده است.
مطلع اگر بر وزن مصعد باشد،یعنی محل صعود و بالا رفتن و آنگاه معنای مطلع این خواهد بود که علم قرآن انسان را به آنجا می‏رساند؛و اگر آن را مطلع بخوانیم به معنای جای بلند مشرف بر نقاط دیگر است،یعنی قله و مکان بلندی که از آنجا همه جا را می‏توان مشاهده کرد. معنیا مطلع تقریبا هم ارزش با معنای تأویل و بطن است.
حد اگر همان احکام حلال و حرام الهی باشد تقریب معادل تنزیل و ظهر است و لذا از نظر مفسری مانند مرحوم فیض کاشانی‏[20]حد و ظاهر به یک معناست،چنان که باطن، تأویل و مطلع؛زیرا در برخی روایات مطلع،به کیفیت ارتباط حکم قرآنی نیز تعبیر شده‏ است.
در مکتب عرفا داستان حد و مطلع به گونه‏ای دیگر نیز بیان شده است.اگر اندیشه بشری در سیر کمالی خود به معنا و حقیقتی دست پیدا کند.این مرحله حد نام دارد،اما اگر در سیر تکاملی،انسان به حقایقی از اسرار الهی و اشارات ربانی بر سبیل کشف و شهود دست یابد،این‏ مطلع نام دارد.
کاملان از طبقه خواص به حد قانع می‏شوند.اولیای بزرگ که زبدگان خواصند به مطلع‏ می‏رسند.

5.نتیجه‏گیری

1.بین برداشتهای مفسران در تفاسیر عرفانی با خود قرآن کریم نسبت و رابطه وجود دارد. الفاظ و آیاتی در قرآن وجود دارد که عارفان مفسر را در نوع رویکرد خاص به قرآن یاری‏ می‏رساند.به عبارت دیگر،اشتمال آیات قرآنی بر معانی تأویل‏پذیر یا ذووجوه بودن الفاظ و آیات،مفسران عارف را در روش تفسیری ایشان ترغیب کرده است.در خود قرآن تمثیلات، کنایات،استعارات،و مضامین غیرظاهری برخی عبارات قرآنی،مستمسک خوبی برای عارفان‏ در تفسیر قرآن فراهم آورده است.
2.اصل ظاهر و باطن در تفسیر عرفانی یک مبنای مهم و اساسی به شمار می‏رود.جهان، انسان و قرآن از نظر متضمن بودن بر جنبه‏های ظاهری و باطنی از نوعی همانندی‏ برخوردارند.در نگاه عارفان این جهان ظاهری دارد و باطنی(صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی).انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست و از این نظر،عارفان به حواس ظاهری و باطنی‏ برای انسان قائلند.در چشم‏انداز عرفان،نقش معرفت باطنی یا همان معرفت قلبی و شهودی در مقابل معرفت و علم ظاهری جایگاه بس مهمی را به خود اختصاص می‏دهد.
3.علاوه بر آیاتی که الهام‏بخش عارفان در فهم معنای ظاهر و باطن قرآن بوده،برخی‏ روایات نیز بر این امر تأکید دارند و همین امر،عارفان را در اعتقاد به این جنبه راسختر ساخته‏ است.براساس این روایات تفسیر و تنزیل قرآن همان بعد ظاهر قرآن است و تأویل قرآن نیز مفهوم باطنی آن.

6.منابع

[1]نهج‏البلاغه.
[2]آملی،سیدحیدر،المحیط الاعظم و البحر الخصم،تحقیق سید محسن موسوی تبریزی،تهران، وزارت ارشاد،1404 هـ،ج 1،ص 206،206،250.
[3]نص النصوص،ترجمه محمد رضا جوزی،تهران،انتشارات علمی فرهنگی،1375،ص 267.
[4]ابن عربی،محیی الدین،الفتوحات المکیة،بیروت،دار صار،بی‏تا،ج 1،ص 279،ج 2،ص 304.
[5]ابن فارس،احمد،معجم مقاییس اللغه،تحقیق عبد السلام هارون،ج 1،بیروت،دارالجیل، 1411 هـ.
[6]ابن منظور،جمال الدین محمد بن مکرم،لسان العرب،بیروت،داراحیاء التراث العربی،1408 هـ.
[7]بهاء الدین ولد،محمد بن جلال الدین،معارف سلطان ولد،به تصحیح نجیب مایل هروی،تهران، انتشارات مولی،1368،ص 242.
[8]تستری،سهل بن عبد الله،تفسیر القرآن العظیم،قاهره،دارالکتب العربیه،بی‏تا،ص 1127.
[9]تهانوی،محمد علی،کشاف اصطلاح الفنون،استانبول،چاپ نیام،بی‏تا،ص 1127.
[10]جهانگیری،محسن،محی الدین عربی،چهرهء برجستهء عرفان اسلامی،دانشگاه تهران 1367، ص 272.
[11]حقی بروسیو،اسماعیل،روح البیان،بیروت،داراحیاء التراث العربی،1405 هـ،ج 8،ص 518.
[12]ذهبی،محمد حسین،التفسیر و المفسرون،بیروت،دارالحیاء التراث العربی،1369،ج 2،ص‏ 395.
[13]سجادی،جعفر،فرهنگ اصطلاحات عرفانی،تهران،طهوری،1370،ص 631.
[14]سراج،ابونصر،اللمع فی التصوف،مصر،دارلکتب،1380 هـ،ص 44،147.
[15]سلمی،ابو عبد الرحمن،حقائق التفسیر،گردآوری نصر الله پورجوادی،تهران،مرکز نشر دانشگاهی،1369،ج 1،ص 51،50.
[16]سیوطی،جلال الدین،الاتقان فی علوم القرآن،بیروت،دارلکتب العلمیه،نوع 77،73.
[17]شایگان،داریوش،آفاق تفکر معنوی در اسلام(هانری کربن)،با مقدمه باقر پرهام،تهران، نشر آگاه،1371،ص 110،111.
[18]شبستری،شیخ محمود،مجموعه آثار،گلشن راز،به اهتمام صمد موحد،تهران،طهوری، 1365،ص 72،94،299،75،75،75،75.
[19]فخر رازی،محمد بن عمر،التفسیر الکبیر،در احیاء التراث،العیوبی،بی‏تا،ص 194.
[20]فیض کاشانی،ملامحسن،الصافی فی تفسیر القرآن،مشهد،دارالمرتضی،بی‏تا،ج 1،ص 52، 27.
[21]قشیری،ابو القاسم عبد الکریم،لطائف الاشارات،به تحقیق ابراهیم بسیونی،مصر،بی‏تا،ج‏ 1،ص 56.
[22]کاشانی،عبد الرزاق،اصطلاحات الصوفیه،قم،انتشارات بیدار،1370،ص 155،47،31.
[23]شرح فصوص الحکم،مصر،مصطفی حلبی،1407 هـ،ص 318،68.
[24]لاهیجی،شمس الدین محمد،شرح گلشن راز،تهران زوار،1371،ص 139،141،141،141.
[25]مجلسی،محمد باقر،بحار الانوار،بیروت،مؤسسة الوفا،1403 هـ،ج 33،ص 155،ج 92،ص‏ 48،95،103،ج 89،ص 91.
[26]مکی،ابو طالب،قوت القلوب،مصر،مصطفی حلبی،1961 هـ،ص 156.
[27]ملاصدرا،محمد بن ابراهیم،اسفار،قم،انتشارات مصطفوی،بی‏تا،ص 292،357،341.
[28]تفسیر القرآن کریم،به تصحیح محمد خواجوی،قم،انتشارات بیدار،1411 هـ،ج 6،ص 289، 58.
[29]مفاتیح الغیب،ترجمه محمد خواجوی،تهران،انتشارات مولی،1363،ص 164.
[30]جلال الدین محمد،مثنوی معنوی،به تصحیح نیکلسون،تهران،انتشارات دوستان،دفتر سوم،1378،ابیات 4248 تا 4250.
[31]نصر،سید حسین،سه حکیم مسلمان،ترجمه احمد آرام،ج 5،تهران،انتشارات جیبی،1371، ص 134.

پی نوشت ها:


(1).رحمن،29.
(1)فصلت،53.
(1).نور،35.
(2).طه،5.
(3).بقره،255.
(1).واقعه،79-77.
(2).زخرف،4-3.
(3).خطبه 147.
(1).فصلت،53.
(1).واقعه،79-77.
(2).شعراء،29.
(3).نوح،28.
(1).نحل،78.
(2).اعراف،179.
(3).محمد،24.
(4).نساء،82.
(5).یس،12.
(6).زخرف،4-3.
(1).حج،11.
(1).صافات،164.


CopyRight © maarefquran.org 
info@maarefquran.org

یاد گیری

 

سوالی که ممکن است برای ما مطرح باشد،اینکه چگونه سخن گفتن را یاد گرفتیم وما با یکدیگر از طریق  زبان نظرات خود را به دیگران می فهمانیم.

اگر به یک طوطی بنگریم با تمرین و تکرار امکان انعکاس مطالبی که به طوطی آموخته ایم  مقدور می باشد.

نوزادی که به دنیا می آید همانند طوطی ولی با سرعت و توانایی بیشتر رفتار و سخن ما را یاد می گیرد که یکدیگر چگونه و به چه طریق  منظور خود را بیان می کنند.

ذهن ما بطور مرتب در حال ثبت مطالب که از طریق چشم و گوش و بطور کلی حواس بدست می آورد  می باشد.وقتی به دانشمندان می نگریم با خواندن و نوشتن و دیدن و گفتن در طول سالیان دراز مطالب گوناگون را در ذهن خود بایگانی می کنند و در وقت لزوم انعکاس و تجزیه و تحلیل می کنند.

نوزادان در کشور های گوناگون زبان مادری خود را در اثر دیدن و شنیدن به تدریج یاد می گیرد.این دلالت دارد بر اینکه نحوه یاد گیری و سخن گفتن  ما اکتسابی است. و ذهن ما در زمان تولد خالی است

و ما به تدریج در طول زمان آن را پر می کنیم.لذا الگوی و آینه ما در فر زندان منعکس می گردد.

کودک وقتی به جامعه بزرگتر وارد می شود با افراد گوناگون آشنا و با حو ادث مختلف روبرو میشود. لذا بعضا شاهد رفتاری از کودک می شویم که خانواده او رفتار و عقاید دیگری دارند.

چیزی که افراد را متمایز می کند قدرت تجزیه و تحلیل افراد است.به نظر می رسد  علاوه بر ضرورت یاد گیری ،ارثی هم باشد.

 

 

 دکتر علی رجالی

پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):

"نفاق" از ماده "نَفَق" به معنای دورویی می‌باشد. سوراخ کردن و نقب زدن را نیز "نفق" می‌گویند؛ وقتی موش زمین را سوراخ میکند، نقب (تونلی) می‌زند که به هنگام خطر از سوراخ دیگر فرار کند را نیز "نفق" می‌گویند.

معنا و مفهوم رایج از "نفاق" و "منافق" که در ادبیات دینی (قرآن کریم و بیانات اهل عصمت علیهم السلام) آمده نیز از همین ریشه و به معنای «دورویی، دو چهرگی، تفاوت ظاهر و باطن» می‌باشد.

اصل صفت نفاق خوب است:

ابتدا دقت کنیم که "نفاق" از صفاتی است که خداوند متعال در انسان قرار داده است و از او بد صادر نمی‌شود و چیز بدی خلق نمی‌کند و صفت بدی به انسان نمی‌دهد. از این رو باید بدانیم که "نفاق"، یعنی توان و امکان جلوه‌ای خلاف باطن در ظاهر؛ خب چنین توانی خوب و از صفات کمالیه انسان می‌باشد، چنان که حتی توان و امکان "کفر" نیز خوب  و از کمالات می‌باشد.

اگر در انسان توان و امکان "ایمان" نباشد، نمی‌تواند به خداوند متعال ایمان بیاورد و اگر توان و امکان "کفر و تکفیر" نباشد، نمی‌تواند نسبت به طاغوت کافر گردد؛ و حال آن که از ویژگی‌های انسان مؤمن را "ایمان به الله و کفر به طاغوت" بیان نموده است و البته کافر نقطه مقابل است، یعنی به طاغوت ایمان می‌آورد و به الله کافر می‌گردد.

"نفاق" نیز همین طور است، اگر انسان نتواند باطن را مخفی نگه‌دارد، نه تنها به سرعت رسوا می‌شود و نزدیک‌ترین‌ها دور می‌شوند و جوامع پراکنده می‌گردند، بلکه زندگی و هر گونه ارتباط و تعاملی ناممکن می‌شود.

پس آن چه از "کفر و نفاق" بد و مذموم است، "نسبت" آن است نه صفت آن. یعنی اگر نسبت به خدا و معاد و نبوت ... کافر شد، اگر در مقابل حق و برای خدعه و فریب دورویی (نفاق) کرد، بد و مذموم می‌باشد.

علل نفاق:

در یک جمله می‌توان گفت که "نفاق" به معنای مذمومش، هیچ علتی به جز خدعه و فریب به قصد "نفوذ" و به منظور شکست دادن مؤمنان ندارد.

کافرانی که از یک سو طمع به جان، مال و نوامیس مادی و معنوی مؤمنان دارند، از سوی دیگر توان رویارویی آشکار و مستقیم را در خود نمی‌ببینند، موضع نفاق و دورویی به خود می‌گیرند. و این منافقان معمولاً انسان‌های بسیار حقیر و ضعیفی هستند و نقش ستون پنجم و مزدور (مستقیم یا غیر مستقیم) برای کفار آشکار را ایفا می‌نمایند.

در قلب‌شان کافر هستند، در فکر و نیات‌ و مقاصدشان پلید هستند، در اهداف و مواضع‌شان دشمن هستند، اما چون با اتحاد و یکپارچگی مؤمنان مواجه می‌شوند، چاره‌ای جز ایجاد سوراخی برای "نفوذ" برای خود نمی‌بینند، لذا رنگ عوض می‌کنند، به چهره‌ی یک مسلمان و مؤمن در می‌آیند تا نفوذ کنند و از داخل ایجاد تفرقه، فساد و تباهی نمایند.

شاخصه‌های نفاق و ویژگی‌های منافق:

مغایرت و حتی ضدیت اهداف باطنی با مواضع ظاهری و نیز ادعاها و وعده‌ها با عملکردها – گفتارها و رفتارهای ضد و نقیض – هر لحظه در جبهه‌ای قرار گرفتن – آراستن ظاهر به جلوه‌های ایمان و گرایش باطنی به کفار، تجمل‌گرایی، اسراف، قدرت‌مداری - نمایش هم فکری، هم هدفی و همسویی از یک سو و نقشه‌کشی‌ها و تدابیر خائنانه از سوی دیگر و ...، همه از شاخصه‌های و ویژگی‌های نفاق و منافق می‌باشند.

بهترین و جامع‌ترین توصیفات را خداوند متعال در قرآن کریم بیان نموده است و امیرالمؤمنین علیه السلام به صورت مشروح [در خطبه منافقین] تبیین نموده‌اند که توصیه می‌شود حتماً مورد مطالعه قرار گیرد.

اشاره به چند فراز از خطبه منافقین

اُوصیکُمْ عِبادَاللّهِ بِتَقْوَى اللّهِ، وَاُحَذِّرُکُمْ اَهْلَ النِّفاقِ،

بندگان خدا، شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم، و از اهل نفاق مى‌ترسانم،

فَاِنَّهُمُ الضّالُّونَ الْمُضِلُّونَ، وَ الزّالُّونَ الْمُزِلُّونَ.

چرا که گمراه و گمراه کننده‌‌اند، و دچار لغزش شده و لغزاننده‌ هستند.

یَتَلَوَّنُونَ اَلْواناً، وَ یَفْتَنُّونَ  افْتِناناً، وَ یَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِماد، وَ یَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصاد.

رنگ به رنگ مى‌شوند، و به حالات گوناگون ظاهر مى‌گردند، به هر وسیله کوبنده‌اى براى گمراه کردن شما متوسل مى‌شوند، و در هر کمینگاهى کمین مى‌گیرند.

قُلُوبُهُمْ دَوِیَّةٌ، وَ صِفاحُهُمْ نَقِیَّةٌ. یَمْشُونَ الْخَفاءَ، وَ یَدِبُّونَ الضَّراءَ.

قلوبشان فاسد، و ظاهرشان پاک مى‌نماید. براى فریب مردم به دور از دیده (مخفیانه) حرکت مى‌کنند، و چون روباه [در میان جنگل انبوه از درخت] مى‌جهند.

وَصْفُهُمْ دَواءٌ، وَ قَوْلُهُمْ شِفاءٌ،

وصف‌شان به ظاهر دواى درد، و گفتارشان شفاست،

وَ فِعْلُهُمُ الدّاءُ الْعَیاءُ.

امّا عمل‌شان درد بی درمان است.

حَسَدَةُ الرَّخاءِ، وَ مُؤَکِّدُوا الْبَلاءِ،

بر راحتی مردمان حسد مى‌برند، بر گرفتارى‌های (مردم) مى‌افزایند،

وَ مُقَنِّطُوا الرَّجاءِ ...

و امیدواران را نومید مى کنند ... (خطبه 185)

آثار نفاق:

آثار نفاق به بهترین شکل و جامع‌ترین معانی نیز در قرآن، کلام اهل عصمت لیهم السلام و به ویژه همان خطبه منافقین بیان شده است.

*- منافق چون قلباً کافر است و همیشه در حال دورویی است، هم قلب بیمار دارد و هم به همه چیز، از خدا گرفته تا اهل ایمان، "سوء ظنّ" دارد و بالتبعِ همین سوء ظن، القای تردید و ایجاد موانع برای موضع‌گیرها و عملکرد صحیح و کمال‌زا را پیشه‌ی خود می‌نماید.  

*- کار منافق، ناامیدسازی است، از این رو دائماً در مواضع، سخنان و رفتار خود، القای ناامیدی می‌کنند، حتی می‌گویند: وعده‌های خدا و رسول خدا صلوات الله علیه و آله نیز فریب است:

« وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا » (الأحزاب، 12)

ترجمه: و هنگامى که منافقان و کسانى که در دل‌هایشان بیمارى است مى‏گفتند: «خدا و فرستاده‏اش جز فریب به ما وعده‏اى ندادند

*- اگر چه منافقین ظاهر خود را به ایمان و اسلام آراسته‌اند، اما هر گاه به جانب حق و امر حقی دعوت شوند، به هزار بهانه روی بر می‌گردانند:

« وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُودًا » (النساء، 61)

ترجمه: و چون به ایشان گفته شود به سوى آنچه خدا نازل کرده و به سوى پیامبر [او] بیایید منافقان را مى‏بینى که از تو سخت روى برمى‏تابند.

*- منافقان (از زن و مرد) همیشه معکوس عمل می‌کنند، علیه هر معروفی (حقی) موضع می‌گیرد و هر منکری (باطلی) را رواج می‌دهند، و اگر با همین چهره‌ی نفاق‌شان به قدرتی رسیده باشند، امر به منکر و نهی از معروف می‌کنند:

« الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَیَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ » (التّوبة، 67)

ترجمه: مردان و زنان دو چهره [همانند] یکدیگرند به کار ناپسند وامى‏دارند و از کار پسندیده باز مى‏دارند و دست‌هاى خود را [از انفاق] فرو مى‏بندند خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم] فراموششان کرد در حقیقت این منافقانند که فاسقند.

*- منافق جماعت، نه تنها دشمن اهل ایمان و تقوا هستند، بلکه آنان را بسیار نادان و گمراه می‌دانند و می‌گویند که "دین آنها سبب گمراهی‌شان شده است". از این رو همیشه مؤمن و حزب‌الهی جماعت را مورد تحقیر، شماتت، اتهام و تمسخر قرار می‌دهند؛ به ویژه اگر مؤمنان در مقابل لشکرکشی، چنگ و دندان نشان دادن و هجمه‌ی همه جانبه‌ی کفار صف‌آرایی و ایستادگی کنند:

« إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِینُهُمْ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ  » (الأنفال، 49)

ترجمه: آن گاه که منافقان و کسانى که در دل‌هایشان بیمارى بود مى‏گفتند: «اینان [مؤمنان‏] را دین‌شان فریفته است.» و هر کس بر خدا توکّل کند [بداند که‏] در حقیقت خدا شکست‏ناپذیر حکیم است.

شأن نزول درباره عزیمت سپاهیان اسلام به سوی بدر بوده است.

و ... .

*** - پس باید از منافق و شیوه‌ی کارش که با "نفوذ" انجام می‌گیرد، به شدت دوری گزینیم، بصیر باشیم و فریب ظواهر را نخوریم. مبادا با غفلت و مفتون شدن، منافق جماعت را با دست خود بر کرسی نشانده و بر خودمان حاکم و غالب نماییم.

منافقان با دشمنان کافر، ظالم و مستکبر، هیچ دشمنی ندارند و حتی از آنها خوش‌شان هم می‌آید، اما میان مردم مؤمن و مسلمان تفرقه انداخته و آنها را به جان هم می‌اندازند.

انتظار والدین از فرزندان

بعضا والدین از فرزندان انتظاراتی دارند که در صورت عدم تحقق آن موجب کدورت والدین می گردد.در این یاداشت به این مسئله میپردازیم.
1رسالت و وظیفه والدین  بسیارمتمایز با رسالت فرزندان می باشد.ما ایجاد کنندگان آنها با اذن الهی هستیم.لذاوظایف ما سنگین تر و  مسئولیت ما بیشتر است.
2.  فرزندان وقتی پا به دنیا می گذارند دارای ذهن پاک هستندولی بتدریج با توجه به شرایط سنی خود از خانواده ،دوست، جامعه، مراکز آموزشی ،تلویزیون،مراکز اطلاع  رسانی،شبکه های مجازی و....افکار و شخصیت فرد را شکل می دهد.

3.لذا می توان گفت که فرزندان آینه ما و جامعه هستند.همانند کشاورزی که هر چه بکارد همان را درو میکند.لذا مسولیت خانواده و اجتماع در شکو فایی نسلنو بسیار زیاد است.
4.والدین با توجه به زحماتی که برای فرزند متحمل می شوندآنقدر زیاد است که قابل توصیف نیست.لذا به فرزندان توصیه می شود که حرمت آنها حفظ شود
5.والدین بی حساب می بخشند ولی فر زندان اگر چیزی دهند با حساب و گاه با منت است.والدین عاشقانه برای فر زندان تلاش می کنند ولی در مقابل فرزندان در حد وظیفه و ناراحت نشدن والدین.
 6.زمانی فرزندان قدر والدین را قدری درک و احساس  می کنند که خود خانواده تشکیل داده و صاحب فرزند شوند.
7 .لذا تا دیر نشده قدر و ارزش آنها را داشته باشیم و کاری نکنیم که دل شکسته و یا ناراحت از دستمان  شوند.اگر چه از فرط دوست داشتن فرزند ممکن است ناراحتی خود را به روی اولاد  نیاورند.
 8.نقل است از پیامبر گرامی که مادری دارم که در سبد می گذارم و شبانه روز از او پرستاری می کنم.آیا توانسته ام جبران زحمات او راکرده باشم.حضرت در جواب فرمودند تو هر گز قادر به جبران نیستی.او در نیمه شب بیدار می بود و از تو مراقبت میکرد به امید بزرگتر شدن ولی تو برای انجام وظیفه تا اینکه عمر او به پایان رسد.

 

دکتر علی رجالی

عوامل سقوط انسان

 

 

 

خود بزرگ بینی

تکبر وغرور

عدم شناخت تواناییهای خود

حرمت شکنی

عدم شناخت جایگاه خود در جامعه

زود بزرگ شدن 

بی تقوایی

تحقیر دیگران برای رشد خود

همنشینی با افراد نا اهل

دنیا طلبی

 

 

دکتر علی رجالی

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

چشم سر



قلبم شده صد پاره و تکه
از دست زبان و دل وغصه
بر چشم سر و دیده بکوبید
تا نفس شود خاشع و بنده 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 انسان یک موجود اجتماعی است به طوری که زندگی بدون دیگران برایش مشکل خواهد بود، لذا بیشتر عمرش را در کنار خانواده و همسرش سپری می‌کند. برای آنکه زندگی بشر کمتر دچار بحران و اضطراب روحی و روانی گردد و زندگی او به یک زندگی آرام و شاداب تبدیل شود، لازم است با آیین همسرداری آشنا گردد. لذا در این یادداشت سعی شده است که آیین همسرداری از منظر قرآن و روایات بررسی شود.


اهمیت و آثار ازدواج در قرآن و روایات

از آیات متعدد قرآن کریم استفاده می‌شود که زوج بودن یک اصل کلی در تمام اشیاء اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان است. یعنی اصل زوجیت یک قانون عمومی در تمام موجودات است که یکی از آن‌ها انسان است. خداوند در قران کریم می‌فرماید: «وَمِن کُلِّ شیءٍ خلَقنا زوجینِ لَعَلّکُم تذَکَّرون(۱)»؛ و ما از هر چیزی دو زوج آفریدیم، شاید شما متذکر شوید. و در جای دیگری می‌فرماید: «جعلَ لَکُم مِن أنفُسِکُم ازواجاً و مِن الأنعامِ ازواجاً یذرَؤُکُم فیه» (۲)» برای شما همسرانی از جنس خودتان قرار داد و نیز از چارپایان جفت‌هایی آفرید و شما را به این وسیله تکثیر می‌کند. و به اصل زوجیت در انسان و علت آن در کتاب آسمانی نیز توجه می‌کند و می‌فرماید: «وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم ازواجاً لِتَسکُنوا إِلی‌ها و جَعَلَ بینَکُم موده و رحمه، إِنَّ فی ذلِکَ لآیات لِقومٍ یتَفَکّرون» (۳)» از آیات و نشانه‌های خداوند این است که از همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید و در میان شما مودت و رحمت قرار داد، در این امور نشانه‌هایی است برای افرادی که تفکر می‌کنند.

پیامبر اکرم (ص) نیز در باب اهمیّت ازدواج می‌فرماید: «ما بُنِیَ فی الإسلام بِناءٌ أَ حبَّ إلی الله عزَّ و جلَّ و أَعزَّ مِنَ التّزویج» و در جای دیگر می‌فرماید: «المتزَّوَجُ النّائِم أَفضَلُ عند اللهِ مِن الصّائِم القائِم العَزَب» (۴)؛ «انسانی که ازدواج کرده و می‌خوابد، نزد خداوند ارزشش بالا‌تر است از مرد بدون زنی است که روز‌ها روزه می‌گیرد و شب به نماز می‌پردازد.» با توجّه به آیات و روایاتی که ذکر شد، معلوم می شود که قرآن کریم چهارده قرن قبل به یک موضوع علمی اشاره کرده است و آن، اصل زوجیت در تمام اشیاء است که دانشمندان از جمله «لینه» دانشمند سوئدی در همین چند قرن اخیر متوجه آن شده‌اند و شاید منشأ آگاه شدن این دانشمندان قرآن کریم بوده است. (۵)

ملاک اصلی در ازدواج

از کلام رسول خدا (ص) که فرمود: «تَرضونَ خُلقَهُ و دینُه» استفاده می‌شود که معیار مهم در ازدواج، اخلاق و دین پسر و دختر است. زیرا آنچه حرف اصلی را می‌زند و پایه زندگی بر ان نهاده شده، نشاط و شادابی را برای زن و مرد به ارمغان می‌آورد و از بسیاری از مشکلات جلوگیری می‌کند، اخلاق و معنویت است وإلّا تشریفات و تجملات و مهریه‌های بالا و مخارج سنگین و ظواهر دنیا، آرام بخش نیست. برای آنکه بیشتر با آیین همسر داری آشنا شویم باید وظایف همسران را نسبت به یکدیگر بدانیم.

وظایف مردان نسبت به زنان

برای اینکه وظایف مردان نسبت به زنان و بالعکس را بشناسیم در ابتدا باید بدانیم که احساسات مرد و زن نسبت به هم دارای دو گونه است، نه تنها علاقه خانوادگی زن و مرد به یکدیگر با علاقه به اشیاء فرق می‌کند، علاقه خود آن‌ها نیز متشابه نیست، یعنی نوع علاقهٔ مرد به زن با نوع علاقه زن به مرد متفاوت است. با اینکه تجاذب طرفینی است اما به عکس اجسام بیجان، جسم کوچک‌تر جسم بزرگ‌تر را به سوی خود می‌کشاند. آفرینش، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا و زن را مظهر محبوبیت و معشوقیت قرار داده است، احساسات مرد نیاز آمیز و احساسات زن نازخیز است. احساسات مرد طالبانه و احساسات زن مطلوبانه است. (۶)

در اینجا به طور اختصار به برخی از وظایفی که مردان نسبت به زنان از لحاظ حقوقی و اخلاقی دارند می‌پردازیم:

۱-پرداخت مهریه و نفقه:

قرآن کریم مهر را ابداع و اختراع نکرد، کاری که قرآن کرد این بود مهر را به حالت فطری آن برگردانید. قرآن کریم با لطایف و ظرافت بی‌نظیری می‌گوید: «وَ آتوا النّساءَ صدقاتهنَّ نِحله» (۷)؛ یعنی «کابین زنان را که به خود آنان تعلق دارد و عطیه و پیشکشی است از جانب شما به آن‌ها، به خودشان بدهید.» در این آیه از مهریه به عنوان صداق یاد کرده است و صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته می‌شود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است (۸). همچنین مرد وظیفه دارد مخارج متعارف زن و فرزندانش اعم از خوراک و پوشاک را بدهد گرچه همسرش شاغل و دارای ثروت باشد؛ «وَ علی المولودِ لَهُ رزقهنَّ و کِسوتهنَّ بِالمعروف» (۹).

امام جعفر صادق (ع) فرمود: «أَقذَرُ الذنوب ِ الثلاثه: قَتلٌ، و حبسُ مهرِ المرأهِ و منعُ الأجیر أجرَهُ» (۱۰)» بد‌ترین گناهان سه چیز است: آدمکشی، ندادن مهریه زنان و ندادن حقوق کارگر و کسی که برای انسان کار می‌کند.»

۲-برخورد مناسب و شایسته

قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «و عاشِروهنَّ بالمعروف» (۱۱)؛«شما مردان با همسرانتان به طور شایسته معاشرت کنید.» رسول اکرم (ص) فرمود: برادرم جبرئیل در باره حقوق زنان به من خبر داد آنقدر در باره زنان سفارش کرد که من گمان کردم که جایز نیست برای مرد که به همسرش حتّی اُفّ و سخنی لطیف‌تر از گل بگوید، بعد گفت:‌ ای محمّد، در مورد زنان از خداوند بزرگ بترسید، زنان گرفتار در دست شمایند و آن‌ها امانت‌های الهی هستند که شما آنان را به همسری گرفته‌اید و به سبب سخن و کتاب خداوند و سنّت و شریعت پیامبر، به شما حلال شده‌اند، حقوق واجبی بر عهده شما دارند، بنابراین با آن‌ها با مهربانی رفتار کنید و دل‌هایشان را خوشحال کنید تا آن‌ها هم با شما خوب زندگی کنند، در زندگی به آن‌ها سخن زور نگویید و اذیّت و غضبناکشان نکنید. (۱۲)»

۳-تلاش برای خانواده:

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «مَن أَکَلَ مِن کدَّ یدِهِ، نظَرَاللهُ إلیهِ بالرَّحمهِ ثُمَّ لا یُعَذِّبُهُ اَبداً» (۱۳)؛ «کسی که از دسترنج خود روزی بخورد، خداوند با دیده رحمت به او می‌نگرد و او را عذاب نمی‌کند.»

۴-نیکی به همسر و فرزندان باعث طول عمر

امام صادق (ع) می‌فرماید: «مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِاهلِهِ، زادَاللهُ فی عُمرِهِ» (۱۴)؛«کسی که از نظر اخلاقی با خانواده‌اش خوش برخورد باشد، خداوند بر عمر او می‌افزاید.»

۵-مسئولیت مردان نسبت به خانواده:

قرآن کریم می‌فرماید: «یا ایُّها الذّینَ آمنوا قوا أنفُسَکُم و أهلیکُم ناراً وَقودُ‌ها النّاسُ و الحجارةُ علی‌ها ملائکَةُ غلاذٌ شِدادٌ لا یعصون اللهَ ما أمرَهُم و یَفعَلونَ ما یُؤمرون» (۱۵)؛ «‌ای کسانی که ایمان آوردید، خود و خانواده‌تان را از آتش دوزخی که هیزم و آتش آن مردم و سنگ‌ها هستند، حفظ کنید که مأموران آتش، فرشتگان بسیار خشن و سختگیر می‌باشند که هرگز نافرمانی خدا نمی‌کنند و آنچه به آن‌ها گفته می‌شود فوری انجام می‌دهند.»

وظایف زنان نسبت به مردان:

۱-تکریم همسر:

یکی از جلوه‌های همسرداری، حفظ کرامت و شخصیت شوهر در خانه و جامعه است؛ چرا که اولاً انسان تاج کرامت الهی برسر دارد و خداوند در باره همه انسان‌ها فرموده است «و لقد کَرَّمنا بنی آدَمَ....» (۱۶)؛ «و ما آدمی زادگان را کرامت بخشیدیم»، ثانیاً احترام به همسر، احترام به خود و خانواده و زندگی مشترک است و هر چه همسران، بیشتر به یکدیگر احترام بگذارند، از سوی فرزندان و دیگران، بهتر مورد تکریم قرار می‌گیرند. امام صادق (ع) فرمود:«هر زنی که یک بار به شوهرش آب دهد، از عبادت یک سال که روزش را روزه بدارد و شبش را نماز بخواند، بهتر خواهد بود و خداوند در ازای هر جرعه آب، شهری در بهشت برایش می‌سازد و شصت جرمش را می‌بخشد».(۱۷)

۲-قناعت و قانع بودن:

قناعت به درآمد حلال و پرهیز از چشم و هم چشمی، فضیلتی ارزشمند است و آرامش و شیرینی زندگی را دوچندان می‌کند. امام علی (ع) فرمود: «اطیبُ العیشِ القناعه» (۱۸)؛«بهترین زندگی، زندگی با قناعت است و در جای دیگر می‌فرماید: «إذا اراداللهُ بِعبدٍ خیراً الهَمَهُ القناعه و اصلَحَ لَهُ زوجَهُ» (۱۹) «هرگاه خدا خوبی بنده‌ای را بخواهد، قناعت را به او الهام می‌کند و همسرش را شایسته سازد».

 ۳-پذیرش مدیریت مرد:

هر اجتماعی، باید رئیس و بزرگی داشته باشد و قرآن ریاست خانواده را حق مرد دانسته است «الرّجالُ قوّامونَ علی النّساء...» (۲۰) «مردان سرپرست زنانند...» این موقعیت به خاطر وجود خصایصی در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروی عاطفه و احساسات. بدین ترتیب گرداننده اصلی خانواده مرد است که خط مشی و اهداف زندگی را با توافق همسرش تنظیم می‌کند و مدیریت داخل خانه را به زن واگذار می‌کند، همانگونه که در حدیثی از رسول اکرم (ص) آمده است «الرَّجلُ راعٍ علی اهلِ بیتِهِ وَ کُلُ راعٍ مسئولٌ عَن رعیَتِه» (۲۱) «مرد سرپرست خانواده خویش است و هر سرپرستی مسئول زیردستان خود است».

۴-آرامش خانواده:

زن با سرمایه منحصر به فرد عاطفه و احساسات مادری، می‌تواند خانه را سرشار از محبت و عشق و عاطفه کند و نشاط و آرامش و احساس امنیت روحی اعضای آن را فراهم کند، قرآن کریم این نقش ارزنده را چنین بیان می‌کند «: «وَ مِن آیاتِهِ أَن خَلَقَ لَکُم مِن أَنفُسِکُم ازواجاً لِتَسکُنوا إِلی‌ها و جَعَلَ بینَکُم موده و رحمه، إِنَّ فی ذلِکَ لآیات لِقومٍ یتفکّرون» (۲۲).

حضرت علی (ع) در باره این ویژگی حضرت فاطمه (س) می‌فرماید: «لَقَد کُنتُ اَنظُرُ إلی‌ها فَتَکشِفُ عنّی الهُمُوم و الأحزان» (۲۳) «هرگاه به او نگاه می‌کردم غم‌ها و غصه‌هایم را می‌زدود».

۵-امانتداری:

حفظ امانت و تحویل آن به صاحبش از اصول اخلاقی انسانی و یکی از سرفصل‌های دعوت پیامبران است، امام صادق (ع) فرمود: «إنَّ اللهَ عزَّ و جلَّ لَم یُبعث نبیاً إلّا بصدقِ الحدیث و أداءِ الأمانه» (۲۴) «خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت جز آنکه او را به راستگویی و امانتداری سفارش کرده». و رسول خدا (ص) فرمود: «لا ایمانَ لِمَن لا أَمانهَ لَه» (۲۵) «کسی که امانت دار نیست، مؤمن نیست». ادای امانت لازم و ضروری است و بدین ترتیب بانوی مسلمان، وظیفه انسانی و ایمانی خود می‌داند که از همه امانت‌های همسرش به نحو شایسته مراقبت کند و آن‌ها را سالم به او باز گرداند؛ بهترین راهکار حفظ این امانت،‌‌ همان حجاب اسلامی و رعایت حدود ارتباط با نامحرمان است که بر بانوان لازم و ضروری شمرده شده و حضرت فاطمه (س) آن را بالا‌ترین ارزش دانسته است (۲۶).

هرچند که وظایف همسران نسبت به یکدیگر از موارد ذکر شده بیشتر می‌باشد امّا به همین مقدار بسنده می‌کنیم.

 
  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 خداوند متعال در قرآن کریم می فرمایند «... هُل لباسٌ لکم و انتم لباسٌ لهنّ...؛ زنان لباس مردان و مردان لباس زنان می باشند» (بقره: آیه 187)، و از این رو در زندگی دنیوی به هر دو گروه وظایفی محول نموده شده است که انجام آن ها باعث قوام و ثبات زندگی می گردد.

شکر نعمت
براساس روایات، یکی از وظایف زنان در زندگی مشترک، شکر نعمات الهی می باشد . وجود شوهری که مکمل زندگی زن شود و او را از گناه و معاصی بازدارد، دلیلی بر شکر می باشد و در این زمینه همچنین از امام صادق (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند:

خیر نسائکم الّتی اِن اعطیت شکرت و اِن منعت رضیت؛ بهترین زنان شما آنانند که اگر به آن ها چیزی عطا شود شکر می گزارند و اگر از آن عطاها منع شوند راضی می باشند (بحارالانوار، ج 103: 239)، و همچنین ایشان بدترین زنان را این گونه معرفی می فرمایند:
قال ایّما امرئةٍ قالت لزّوجها ما رأیت قطّ مِن وجهک خیراً فقد حبط عمَلها؛ هر زنی به شوهر خود بگوید هیچگاه از تو خیری ندیده ام، اعمال نیکش نابود می شود (وسائل الشیعه، ج14: 115).

آزار ندادن همسر
بی تردید جلب رضایت شوهر از مهمترین وظایف زنان می باشد، به نحوی که امام باقر (ع) در این باره می فرمایند:
ولاشفیع للمرئة انجح عند ربّها مِن رضا زوجها؛ شفاعت کننده ای برای زن، که شفاعتش نزد خداوند مورد پذیرش باشد، چون رضایت شوهرش نیست (بحارالانوار، ج 81: 345).
همچنین در روایتی دیگر از پیامبر اکرم (ص) درباره ی عقوبت آزار شوهران در زندگی زناشویی از ایشان آمده است که:
مَن کان له امرئةٌ تؤذیه لم یقبل الله صلاتها و لاحسنةً مِن عملها حتّی تعینه و ترضیه، و اِن صامت الدّهر و قامت اللیل و اعتقت الرّقاب و انفقت الاموال فی سبیل الله و کانت اوّل مَن ترد النار،... و علی الرّجل مثل ذلک الوزر و العذاب اذا کان مؤذیاً ظالماً؛ زنی که همسرش را آزار می دهد، خداوند نماز آن زن و هیچ عمل حسنه ای از او را نمی پذیرد مگر اینکه شوهرش را یاری و راضی نماید، هر چند تمام روزها را روزه بگیرد و شب ها را نماز بخواند و بنده آزاد کند و اموال در راه خدا انفاق کند. و نیز اولین کسی است که وارد آتش می شود، البته مرد نیز اگر زن را اذیت کند و ظلم نماید همین سختی و عذاب را دارد (وسائل الشیعه، ج 14: 116)، و نیز از آن حضرت است که فرمودند:
ویلٌ لامرئةٍ اغضبت زوجها و طوبی لامرئةٍ رضی عنها زوجها؛ وای بر زنی که شوهرش را به خشم آورد و خوشا به حال زنی که شوهرش از وی راضی است.
امام صادق (ع) نیز در این بار می فرمایند:
ملعونةٌ ملعونة امرئةٌ تؤذی زوجها و تغمّه، و سعیدةٌ سعیدةٌ امرئةٌ تکرم زوجها و لاتؤذیه و تطیعه فی جمیع احواله؛ ملعون است، ملعون است زنی که شوهرش را بیازارد و محزون کند، و سعادتمند است، سعادتمند است زنی که شوهرش را اکرام کند و آزارش ندهد و در همه حال مطیع وی باشد (مستدرک الوسائل، ج 14: 247).

عدم ضرب و شتم شوهر!
هر چند این کار، به صورت نادر دیده می شود، ولی پیامبر اکرم (ص) حتی این موارد نادر را مورد ملامت قرار داده و درباره ی عذاب اخروی آن فرموده اند:
ما مِن امرئةٍ تمدّ یدیها ترید اخذ شعرةٍ مِن زوجها، اَو شقّ ثوبه اِلا سمّر الله کفّیها بمسمایر مِن نارٍ؛
هیچ زنی نیست که دست بر شوهرش دراز کند، و بخواهد موی سر شوهرش را بکشد، یا لباسش را پاره کند، مگر اینکه خداوند دستانش را با میخ های آتشین می کوبد (می شکافد) (مستدرک الوسائل، ج 14: 247)

حفظ حجاب و عفت
یکی از دغدغه های جامعه امروزه متاسفانه عدم حفظ حجاب و پوشش مناسب می باشد که این امر تبعات بسیار گرانی برای زندگی مشترک زناشویی می آفریند به نحوی که قرآن می فرماید:
یا ایها النبیّ قل لازواجک و بناتک و نساء المؤمنین یدنین علیهنّ مِن جلابیبهنّ ذلک ادنی اَن یعرفن فلایؤذین و کان الله غفوراً رحیماً.
ای پیامبر به همسران و دختران و زنان مؤمن بگو: روسری های بلند خود را بر رو افکنند این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است. (احزاب: آیه 59)، و از همین جهت از پیامبر (ص) نیز روایت شده است که ایشان فرموده اند:
اشتدّ غضب الله علی امرئةٍ ذات بعلٍ ملاءت عینها مِن غیر زوجها او غیر ذی محرّمٍ منها فانّها اِن فعلت ذلک احبط الله عزوجل و جلّ کلّ عملٍ عملته.
غضب خداوند بر زنی که چشم خود را از دیدن غیرشوهر خود و هر نامحرمی پر کند شدید است، اگر چنین کند خداوند تمام اعمال نیک وی را نابود می کند (وسائل الشیعه، ج 14، 172).

در نظر گرفتن توان همسر
زنان باید همواره ظرفیت و قابلیت های همسر خود را در نظر بگیرند و بیش از آن، درخواستی نداشته باشند، چرا که ممکن است مردان برای تهیه آنچه همسرانشان درخواست نموده اند، مرتکب گناه شوند؛ و از این رو رسول اکرم (ص)می فرمایند:
اَلا ایّما امرئةٍ لم ترفق بزوجها و حملته علی مالا یقدر علیه و مالا یطیق لم یقبل الله منها حسنةً و تلقی الله و هو علیها غضبانٌ؛
آگاه باشید، هر زنی که شوهرش را مدارا نکند و او را وادار به کاری که توانش را ندارد بنماید، خداوند عمل نیکی از او نمی پذیرد و خداوند را در حال خشم و غضب ملاقات می کند (همان، ص 154)، و نیز می فرماید:
لایحلّ للمرئة اَن تکلّف زوجها فوق طاقته؛ جایز نیست بر زن که شوهرش را بیش از حد توان به زحمت اندازد (مستدرک الوسائل، ج 14: 242).

بیرون رفتن از منزل با اذن همسر
پیامبر اکرم (ص) با کلامی شیوا، در ضمن حدیثی این مطلب را این گونه بیان فرموده اند:
و نهی اَن تخرج المرئة مِن بیتها بغیر اذن زوجها، فان خرجت لعنها کلّ ملکٍ فی السماء و کلّ شیءٍ تمرّ علیه مِن الجنّ و الانس حتی ترجع الی بیتها؛ نهی شده است از اینکه زن بدون اذن شوهر از منزل خارج شود، اگر چنین کند تمام فرشتگان آسمان و هر آنچه وی در زمین بر آن می گذرد از انسان ها و اجنه تا هنگام بازگشتنش او را لعن می کنند (وسائل الشیعه، ج 14: 115 و 154).

تمکین!
بی شک یکی از مسائل زناشویی برآوردن نیازهای جنسی طرفین می باشد که هر یک از دو طرف در این راه نباید قصوری نمایند، از این رو رسول اکرم (ص) درباره ی انجام این وظیفه از سوی زنان فرموده اند:
... و علیها اَن تطیّب باطیب طیبها و تلبس احسن ثیابها و تزیّن باحسن زینتها و تعرّض نفسها علیه غدوةً و عشیّةً...؛ بر زن لازم است که به بهترین عطرش خود را خوشبو کند و بهترین لباس را بپوشد و به بهترین شیوه آرایش نماید و صبح و شام خود را بر شوهرش عرضه کند (همان: 112)، و امام صادق (ع) می فرماید: زنی برای برخی سؤال ها نزد پیامبر (ص) آمد. حضرت فرمود: شاید تو از «متسوفات» هستی؟ زن گفت: یا رسول الله متسوفات چه کسانی می باشند؟ پیامبر فرمود:
المرئة التی یدعوها زوجها لبعض الحاجّة فلا تزال تسوّفه، حتی ینعس زوجها فینام، فتلک التی لاتزال الملائکة یلعنها حتی یستیقظ زوجها؛ زنی است که شوهرش وی را می خواند و او دائماً معطل می کند تا اینکه شوهرش چرت می زند و به خواب می رود، این زن را ملائکه دائماً لعن می کنند تا اینکه شوهرش از خواب بیدار شود (همان: 117).

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


خدا را چگونه بشناسیم+ پاسخ حضرت زهرا(س)

خبرگزاری فارس: خدا را چگونه بشناسیم+ پاسخ حضرت زهرا(س)

آن حضرت(س) در سخنان خود به شناخت خدا و برخی از راه‌ها و براهین مربوط به آن و نیز مطالبی درباره توحید، اسماء صفات و افعال الهی اشاره دارد، در همین پیوند، دیدگاه‌های آن حضرت در سه بخش مورد بررسی قرار می‌گیرد:

1-شناخت خدا و راه‌های آن

2-توحید و ابعاد آن با تقریرهای کلامی،‌ فلسفی و عرفانی

3-وجودشناسی و معناشناسی اسماء و صفات خداوند.

*شناخت خدا

با بررسی دقیق سخنان و دعاهای حضرت زهرا(س) می‌توان به مجموعه‌ای از این برهان‌ها و راه‌های شناخت عقلی و درونی دست یافت. آن حضرت در آغاز خطبه فدکیه به هر دو گونه آن یعنی پیوند درونی انسان با موضوع توحید و شناخت عقلانی از آن اشاره می‌کند؛ هر چند فراهم آوردن چنین شناختی را کار خداوند می‌داند.

روش دوم شناخت که حضرت زهرا(س) پس از شناخت فطری به آن اشاره می‌کند، روش عقلانی است که به باور آن حضرت خداوند زمینه آن را فراهم کرده و اندیشه انسان را با این جنبه عقلانی از توحید روشن کرده است.

نکته بعدی این است که حضرت زهرا(س) در خطبه و دعاهای خود به طور مستقیم نه د صدد اثبات خداوند که در مقام تسبیح و نیایش بوده است، از این رو تنها با مقایسه سخنان ایشان با نتایج یا مقدمات برهان‌های فلسفی می‌توان پاره‌ای از براهین فلسفی و راه‌های شناخت عقلانی را از کلام ایشان به دست آورد.


حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ضمن انکار احاطه معرفتی بر خداوند، به کمک ابزارهای حسی و غیر حسی، قلوب آدمیان را در پیوند با معرفت توحیدی می‌داند

*توحید

نگاهی کلی از توحید آن گونه که حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ارائه می‌دهد،‌ اعتقاد به توحید، پیوند تنگاتنگی با اخلاص همه جانبه در اندیشه، اعتقاد و عمل دارد: «اشهد ان لااله‌الاالله وحده لا شریک له، کلمة جعل الاخلاص تاویلها» چنان که تطهیر از شرک هم نیازمند ایمانی عمیق است: «فجعل الله الایمان تطهیرا لکم من الشرک» و چنین توحید ایمانی در گستره عمل به اطاعت از اوامر و نواهی الهی می‌انجامد.

در آن مواردی که حضرت زهرا(س) در دعاها و نیز خطبه فدکیه به وحدانیت خداوند و نفی شریک برای او شهادت می‌دهند، می‌توان به آموزه‌های توحید ذاتی دست یافت. اهل بیت(ع) از جمله حضرت فاطمه(س) به رغم انکار امکان توصیف خداوند، اوصاف فراونی را برای پروردگار برشمرده‌اند و این توحید صفاتی است.

همچنین در سخنان ایشان به ویژه در تعقیب نماز عشا به این نکته اشاره شده است که همه مخلوقات به طور تکوینی در مقابل خداوند خاضع و خاشع‌اند و مهر ذلت و بندگی را بر پیشانی دارند، همچنان که سخنان و نیایش‌های آن حضرت در موارد فراوان به توحید عبادی اختیاری اختصاص یافته‌اند.

با توجه به برخی از روایات باید گفت که از نگاه حضرت زهرا(س) به رغم آنکه توصیف‌های به کار رفته از سوی انسان‌های عادی ـ که مبتی بر محدودیت، تشبیه و انسان‌انگاری در صفات است ـ شایسته خداوند نیست، خداوند با وجود وحدت ذاتی و توحید صفاتی، دارای حیثیات و جهات متعددی است که اسماء و صفات بیانگر آن‌ها هستند و او به واسطه آن‌ها فیض خود را جاری می‌کند.

در نهایت حضرت زهرا(س) در خطبه فدکیه ضمن انکار احاطه معرفتی بر خداوند، به کمک ابزارهای حسی و غیر حسی، قلوب آدمیان را در پیوند با معرفت توحیدی می‌داند. از سخنان آن حضرت می‌توان دریافت که از نگاه حضرت زهرا(س) آنچه در پرده بوده و دسترسی به آن و توصیفش ناممکن است، اموری مربوط به مقام ذات است که قابل توصیف و حتی اشاره نیست و مقام احدیت نیز این گونه است و اسماء و صفات در آن هیچ تفصیلی ندارند.

منبع: دانشنامه فاطمی


  • علی رجالی