رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
مقداد
غزل۳

گفت پیغمبر پیام نور مطلق ذوالجلال
در خصوص حب جمعی، صاحب شأن و جلال

می نماید نام آنها را، پیمبر این چنین
هست مقداد و ابوذر ، مظهر صد ها خصال

همره سلمان و مولا ، می کند تاکید حق
چون نمی خواهند آنان، ذلت و ظلم و ظلال

گفت صادق در خصوص ابن اسود اینچنین
در مقام هشتم ایمان و فهم است و خیال

او نگوید فاطمه قبرش کجا مخفی بود
می کند تشییع وی را، می برد بهر وصال

هست پیوندی ورا ، با دخت عموی نبی
چونکه احمد دید وی را صاحب درک و کمال

او بود از مخلصین و می کند فریاد حق
می کند تاکید بر نقش ولایت در جدال

می تراشد موی سر را، از میان چل نفر
همچو سلمان و ابوذر ، صاحب عز و جلال

میثمی راه ولایت، راه مردان خداست

گر چه آن سخت است و پر باشد ز انواع ملال

می شود اثبات بر جمعی ، رجالی در عمل

چون اطاعت از ولایت، باعث رشد و کمال

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
یاران پیغمبر
سلمان فارسی
غزل۲

در روایات است نام احمد و ذکر و نشان
هر چه گیرد هدیه باشد از برای دیگران

چون نهان بودی علاماتی سه گانه بر نبی
رفت سلمان تا بجوید در نبی آن را عیان

مهر احمد بین کتفینش چو پیدا کرد او
واگذارد دین خود، مسلم شود هم بعد از آن

او سفر بنمود از ایران، شد غلامی بر عرب
احمد مرسل نمود آزاد او را بی گمان

بر نهادش اسم سلمان و بگفتا یار ماست
او قوی بود و شجاع و صاحب علم زمان

حفر خندق از برای حفظ مردم طرح اوست
منجنیق آورد او، بهر دفاع از مردمان

بر مدائن داد او را حاکم ثانی سمت
لیک اکراه فراوان داشت گردد از شهان

حضرت حیدر وساطت کرد و او مأمور شد
گشت استاندار و خدمت کرد در حد توان

بهر رزق خود دو صد زنبیل دوزد یا حصیر
تا نباشد شبهه ای، در کسب قدرت در جهان

میثمی همشهری سلمانی و این افتخار
تا ابد گردید او فخری برای اصفهان

راه او راه نموداری است بر هر حاکمی
زین جهت تقریر بنمودی رجالی این بیان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
یاران پیغمبر 
عمار
غزل۱

داد احمد این بشارت را به عمار سلیم
قاتلت از یاغیان باشند در جنگی عظیم

او بود همراه احمد در تمام غزوه ها
بعد احمد می کند بیعت ز مولای علیم 

دعوت اسلام را لبیک می گوید نخست
می کند یاری امام و حجت حق را حمیم

گفت احمد در خصوص ابن یاسر اینچنین
او بود بر حق و حق با او بود بی شک و بیم

او ندارد بیعتی بعد از محمد ، جز علی
شیعه ی اثنی عشر باشد،عمار حلیم

او بود حامی مولا، در تمام طول عمر
ترک دنیا می کند، با عمر طولانی زعیم

می کند یاری نبی را، در مصاف خصم دین
اجر او باشد شهادت ، از خداوند کریم

قبر او تخریب می گردد بدست ناکثان
راه اوحق است و باشد آن صراط مستقیم

میثمی او صاحب فهم است و ادراک و یقین
او ولایت را پذیرد چون رسالت از قدیم

می کند افشا رجالی او حیل های عدو 
در نبرد حق و باطل او دلیر است و فهیم

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
زنان بهشتی
حضرت آسیه
غزل۶

آسیه تنهاترین در کاخ ظلم و جور شاه
پایداری کرد او بر باور و ایمان و راه

می کند مخفی مرامش را ز فرعون لعین
هست او را اعتقاد محکمی در بارگاه

آسیه مانع شود از کشتن طفل صغیر
گفت باشد باعث خیر و شود وی را پناه

بود او مادر برای حضرت موسی چنان
تا بدیدش نور یزدان در جبین و در نگاه

همسر فرعون عبادت کرد مانند نبی
گشت او یکتاپرست و دید موج خشم شاه

می کند فرعون گله از آسیه بر مادرش
بلکه بنماید پشیمان یا که باز آید به راه

چون که فرعون دید، او را در عبادت با خدا
می نهد سنگ بزرگی بر تن و آن روی ماه

می نشیند خنده بر لبهای آن جنت مکان
می نمایاند خدا وی را، مقام و عز و جاه

میثمی غافل مشو از حق تعالی در امور
قدرت و شوکت بدست او بود نی در سپاه

نیست کس مانع رجالی، گر خدا خواهد، شود
او نمایاند خودش را، بر فقیر و پادشاه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
دعای مجیر
غزل۶

این دعا نازل شده وقت نماز مصطفی
جبرئیل آورده آن را ، حامل وحی و دعا

بر زبان آورد احمد، این پیام ذوالجلال
در مقام جد خود در کعبه می خواند رسا

می دهد هشدار از آتش، خداوند کریم
حق پناه بی پناهان است، در ارض و سما

جنس شیطان است از آتش، شود تاکید آن؟
می برد ما را جهنم، آن رفیق بی وفا

می گشاید باب رحمت، باب احسان و کمال
گر کنی یاد خدا و گر بدانی حق ورا

این دعا مشگل گشا باشد، برای عام و خاص
گر شود خوانده ، زداید غصه و رنج و بلا

تا توانی کن قرائت، این دعا را نیمه ماه 
ماه شعبان و رجب باشند ،با ماه خدا

گفتگو با حق تعالی شد تجلی در مجیر
می شود ابلاغ آن را ، بر نبی شمس الهدی

می زداید هر گنه را، حق تعالی از دلت
گر کنی توبه ز اعمال و نخواهی ماسوا

میثمی اندر پناه و یاد یزدان روز و شب
آدمی آرام گیرد، می رود غم ها ز ما

چنگ زن بر حبل تقوا و توکل بر گزین
حق بیامرزد رجالی،هر که می یابد خدا

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دُعای مُجیر        

 

 

دعائیست رفیع الشان مرویّ از حضرت رسول‏صلی الله علیه وآله جبرئیل برای آن حضرت آورد در وقتی که در مقام ابراهیم‏علیه السلام مشغول بنماز بود و کفعمی در بلد الامین و مصباح این دعا را ذکر کرده و در حاشیه آن اشاره به فضیلت آن نموده از جمله فرموده هر که این دعا را در ایّام البیض ماه رمضان بخواند گناهانش آمرزیده شود اگر چه بعدد دانه‏های باران و برگ درختان و ریگ بیابان باشد و برای شفاء مریض و قضاء دین و غنا و توانگری و رفع غم خواندن آن نافع است و دعا این است:

  

  

 سُبْحانَکَ یا اَللَّهُ، تَعالَیْتَ یا رَحْمنُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

منزهی ای خدا برتری تو ای بخشنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی‏

 یا رَحیمُ، تَعالَیْتَ یا کَریمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مَلِکُ،

ای مهربان برتری تو ای کریم پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای پادشاه‏

 تَعالَیْتَ یامالِکُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ. یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یاقُدُّوسُ، تَعالَیْتَ یاسَلامُ،

برتری تو ای مالک پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای مبرا از هر عیب برتری تو ای سلامت بخش‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُوْمِنُ، تَعالَیْتَ یا مُهَیْمِنُ، اَجِرْنا مِنَ‏

 پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای امان بخش برتر آمدی ای نگهبان پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَزیزُ، تَعالَیْتَ یاجَبَّارُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

آتش ای پناه ده منزهی ای نیرومند برتر آمدی ای با جبروت و عظمت پناه ده ما را از آتش‏

 یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُتَکَبِّرُ، تَعالَیْتَ یا مُتَجَبِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی ای دارای بزرگی و کبریاء برتر آمدی ای صاحب جلال و شوکت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا خالِقُ، تَعالَیْتَ یا بارِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

 منزهی ای آفریننده برتر آمدی ای پدید آرنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی‏

 یا مُصَوِّرُ، تَعالَیْتَ یا مُقَدِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا هادی‏،

ای صورت ده برتر آمدی ای اندازه‏گیر کارها پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای راهنما

 تَعالَیْتَ یاباقی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ. یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا وَهَّابُ، تَعالَیْتَ یا تَوَّابُ،

برتر آمدی ای باقی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای بخشنده برتر آمدی ای توبه‏پذیر

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا فَتَّاحُ، تَعالَیْتَ یا مُرْتاحُ، اَجِرْنا مِنَ‏

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای گشاینده برتر آمدی ای آسایش بخش پناه ده ما را از

 النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سَیِّدِی‏، تَعالَیْتَ یا مَوْلایَ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

آتش ای پناه ده منزهی تو ای آقای من برتری تو ای سرور من پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا قَریبُ، تَعالَیْتَ یا رَقیبُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

منزهی تو ای نزدیک برتری تو ای مراقب اعمال بندگان پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی‏

 یا مُبْدِئُ، تَعالَیْتَ یا مُعیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَمیدُ،

ای آغاز کن آفرینش برتر آمدی ای بازگرداننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای پسندیده‏

 تَعالَیْتَ یا مَجیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قَدیمُ، تَعالَیْتَ یا

برتر آمدی ای ستوده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای دیرینه برتری تو ای‏

 عَظیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا غَفُورُ، تَعالَیْتَ یا شَکُورُ، اَجِرْنا

با عظمت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی ای آمرزنده برتر آمدی ای پاداش ده سپاسگزاران پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یاشاهِدُ، تَعالَیْتَ یاشَهیدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

از آتش ای پناه ده منزهی ای شاهد برتری تو ای گواه پناه ده ما را از آتش‏

 یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَنَّانُ، تَعالَیْتَ یا مَنَّانُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی تو ای بسیار مهربان برتری تو ای نعمت بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا باعِثُ، تَعالَیْتَ یا وارِثُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

 منزهی تو ای برانگیزنده برتری تو ای ارث بر جهانیان پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا مُحْیی‏، تَعالَیْتَ یا مُمیتُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

 منزهی تو ای زنده کننده برتری تو ای میراننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو

 یاشَفیقُ، تَعالَیْتَ یا رَفیقُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا اَنیسُ،

ای مهربان برتری تو ای رفیق پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای همدم‏

 تَعالَیْتَ یا موُنِسُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا جَلیلُ، تَعالَیْتَ یا

برتری تو ای مونس پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای شوکتمند برتری تو ای دارای جمال و

 جَمیلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا خَبیرُ، تَعالَیْتَ یا بَصیرُ، اَجِرْنا

زیبایی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای آگاه برتری تو ای بینای به کارها پناه ده‏

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَفِیُّ، تَعالَیْتَ یا مَلِیُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

 ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای مهربان برتری تو ای بی‏نیاز مطلق پناه ده ما را از آتش ای‏

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مَعْبُودُ، تَعالَیْتَ یا مَوْجُودُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

پناه ده منزهی ای معبود حقیقی برتر آمدی ای موجود بالذات پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا غَفَّارُ، تَعالَیْتَ یا قَهَّارُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی ای آمرزش پیشه برتری تو ای دارای قهر و سطوت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 مَذْکُورُ، تَعالَیْتَ یا مَشْکُورُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا جَوادُ،

یاد شونده برتری تو ای سپاس دارنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای بخشنده‏

 تَعالَیْتَ یا مَعاذُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا جَمالُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای پناهگاه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای (اصل هر) زیبایی برتری تو

 یا جَلالُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سابِقُ، تَعالَیْتَ یا رازِقُ،

ای (بخشنده هر) بزرگواری پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای سبقت گیرنده برتری تو ای روزی دهنده‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا صادِقُ، تَعالَیْتَ یا فالِقُ،

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای راست گفتار برتری تو ای شکافنده‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سَمیعُ، تَعالَیْتَ یا سَریعُ، اَجِرْنا مِنَ‏

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای شنوا برتری تو ای شتابنده (در اجابت) پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا رَفیعُ، تَعالَیْتَ یا بدیعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

 آتش ای پناه ده منزهی تو ای بلند مرتبه برتری تو ای آفریننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا فَعَّالُ، تَعالَیْتَ یا مُتَعالُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای کننده (آنچه بخواهی) برتری تو ای والامرتبه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 قاضی‏، تَعالَیْتَ یا راضی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قاهِرُ،

داور برتری تو ای راضی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای چیره بر خلق‏

 تَعالَیْتَ یا طاهِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عالِمُ، تَعالَیْتَ یا

برتری تو ای پاکیزه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای دانا برتری تو ای‏

 حاکِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا دآئِمُ، تَعالَیْتَ یا قآئِمُ، اَجِرْنا

حکمران پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای جاویدان برتری تو ای قیام کننده به امور خلق پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عاصِمُ، تَعالَیْتَ یا قاسِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

 از آتش ای پناه ده منزهی تو ای نگهدار برتری تو ای قسمت کننده روزی پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا غَنِیُّ، تَعالَیْتَ یا مُغْنی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای بی‏نیاز برتری تو ای بی‏نیاز کننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا وَفِیُّ، تَعالَیْتَ یا قَوِیُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای وفادار برتری تو ای نیرومند پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 کافی‏، تَعالَیْتَ یا شافی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُقَدِّمُ،

کفایت کننده برتری تو ای شفا دهنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای مقدم‏

 تَعالَیْتَ یا مُوَخِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا اَوَّلُ، تَعالَیْتَ‏

 دارنده برتری تو ای عقب‏انداز پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای اول برتری تو

 یا آخِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ظاهِرُ، تَعالَیْتَ یا باطِنُ،

 ای آخر پناه ده ما ر از آتش ای پناه ده منزهی تو ای پیدا برتری تو ای ناپیدا

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا رَجآءُ، تَعالَیْتَ یا مُرْتَجی‏، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای امید برتری تو ای مایه امیدواری پناه ده‏

 مِنَ النَّارِ یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ذَاالْمَنِّ، تَعالَیْتَ یا ذَاالطَّوْلِ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

 ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای صاحب نعمت برتری تو ای صاحب احسان پناه ده ما را از آتش‏

 یامُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَیُّ، تَعالَیْتَ یا قَیُّومُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

ای پناه ده منزهی تو ای زنده برتری تو ای پاینده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو

 یا واحِدُ، تَعالَیْتَ یا اَحَدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سَیِّدُ،

ای یگانه برتری تو ای یکتا پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای آقا

 تَعالَیْتَ یا صَمَدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قَدیرُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای بی‏نیاز پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای توانا برتری‏

 یا کَبیرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا والی‏، تَعالَیْتَ یا مُتَعالی‏،

تو ای بزرگ پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای حکمران برتری تو ای والامقام‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَلِیُّ، تَعالَیْتَ یا اَعْلی‏، اَجِرْنا مِنَ‏

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای والا برتری تو ای والاتر از همه پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا وَلِیُّ، تَعالَیْتَ یا مَوْلی‏، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

آتش ای پناه ده منزهی تو ای صاحب اختیار برتری تو ای سرور  پناه ده ما را از آتش‏

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ذارِئُ، تَعالَیْتَ یا بارِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی تو ای آفریننده برتری تو ای پدید آرنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا خافِضُ، تَعالَیْتَ یا رافِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای پایین آرنده برتری تو ای بالا برنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا مُقْسِطُ، تَعالَیْتَ یا جامِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای به انصاف رفتار کننده برتری تو ای گردآورنده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا مُعِزُّ، تَعالَیْتَ یا مُذِلُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ‏

منزهی تو ای عزت بخش برتری تو ای ذلت بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو

 یا حافِظُ، تَعالَیْتَ یا حَفیظُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا قادِرُ،

ای نگهبان برتری تو ای نگهدار پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای توانا

 تَعالَیْتَ یا مُقْتَدِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَلیمُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای با اقتدار پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای دانا برتری تو

 یا حَلیمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا حَکَمُ، تَعالَیْتَ یا حَکیمُ،

ای بردبار پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای داور برتری تو ای فرزانه‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُعْطی‏، تَعالَیْتَ یا مانِعُ، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای عطا ده برتری تو ای مانع از عطا پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ضآرُّ، تَعالَیْتَ یا نافِعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

از آتش ای پناه ده منزهی تو ای زیان رسان برتری تو ای سودرسان پناه ما را از آتش‏

 یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُجیبُ، تَعالَیْتَ یا حَسیبُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا

ای پناه ده منزهی تو ای اجابت کننده برتری تو ای حسابگر پناه ده ما را از آتش ای

 مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عادِلُ، تَعالَیْتَ یا فاصِلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

پناه ده منزهی تو ای دادگر برتری تو ای جدا کننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا لَطیفُ، تَعالَیْتَ یا شَریفُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

منزهی تو ای مهربان برتری تو ای شریف پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا رَبُّ، تَعالَیْتَ یا حَقُّ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای پروردگار برتری تو ای ثابت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 ماجِدُ، تَعالَیْتَ یا واحِدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا عَفُوُّ،

گرامی برتری تو ای یگانه پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای باگذشت‏

 تَعالَیْتَ یا مُنْتَقِمُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا واسِعُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای انتقام‏کش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای وسیع رحمت برتری تو

 یا مُوَسِّعُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا رَوُفُ، تَعالَیْتَ یا

ای گشایش بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای مهرورز برتری تو ای‏

 عَطوُفُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا فَرْدُ، تَعالَیْتَ یا وِتْرُ،

با عطوفت پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای یگانه برتری تو ای تک و تنها

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُقیتُ، تَعالَیْتَ یا مُحیطُ، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای حافظ و نگهبان برتری تو ای محیط بر هر چیز پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا وَکیلُ، تَعالَیْتَ یا عَدْلُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ

از آتش ای پناه ده منزهی تو ای وکیل برتری تو ای سراسر عدل و داد پناه ده ما را از آتش‏

 یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُبینُ، تَعالَیْتَ یا مَتینُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ،

ای پناه ده منزهی تو ای آشکار کننده برتری تو ای ثابت سستی ناپذیر پناه ده ما را از آتش ای پناه ده‏

 سُبْحانَکَ یا بَرُّ، تَعالَیْتَ یا وَدُودُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا

منزهی تو ای نیکوکار برتری تو ای بسیار مهربان پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای‏

 رَشیدُ، تَعالَیْتَ یا مُرْشِدُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا نُورُ،

ارشاد کننده برتری تو ای رهنمون پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای نور

 تَعالَیْتَ یا مُنَوِّرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا نَصیرُ، تَعالَیْتَ‏

برتری تو ای روشنی بخش پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای یاور برتری تو

 یا ناصِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا صَبُورُ، تَعالَیْتَ یا

ای یاری ده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای بردبار برتری تو ای‏

 صابِرُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُحْصی‏، تَعالَیْتَ یا

شکیبا پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای شمارنده برتری تو ای‏

 مُنْشِئُ، اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا سُبْحانُ، تَعالَیْتَ یا دَیَّانُ،

ایجاد کننده پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای منزه برتری تو ای کیفر ده‏

 اَجِرْنا مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا مُغیثُ، تَعالَیْتَ یا غِیاثُ، اَجِرْنا

پناه ده ما را از آتش ای پناه ده منزهی تو ای فریادرس برتری تو ای دادرس پناه ده ما را

 مِنَ النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا فاطِرُ، تَعالَیْتَ یا حاضِرُ، اَجِرْنا مِنَ‏

از آتش ای پناه ده منزهی تو ای آفریننده برتری تو ای حاضر پناه ده ما را از

 النَّارِ یا مُجیرُ، سُبْحانَکَ یا ذَاالْعِزِّ والْجَمالِ، تَبارَکْتَ یا ذَاالْجَبَرُوتِ‏

آتش ای پناه ده منزهی تو ای صاحب عزّت و زیبایی بزرگی تو ای صاحب جبروت‏

 وَالْجَلالِ، سُبْحانَکَ لا اِلهِ اِلاَّ اَنْتَ، سُبْحانَکَ اِنّی‏ کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ،

و جلال منزهی تو معبودی جز تو نیست «منزهی تو و همانا من از ستمگرانم‏

 فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ، وَکَذلِکَ نُنْجیِ الْمُومِنینَ، وَصَلَّی اللَّهُ‏

پس مستجاب کردیم دعای او (یعنی یونس) را و او را از اندوه نجاتش دادیم و این چنین مومنین را نجات بخشیم» و درود

 عَلی‏ سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعینَ، وَالْحَمْدُللَّهِ‏ِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَحَسْبُنَا

خدا بر آقای ما محمد و آلش همگی و ستایش خاص پروردگار جهانیان است و خدا ما را بس است‏

 اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکیلُ، وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلیِّ العَظیمِ.

و او نیکو وکیلی است و جنبش و نیرویی نیست جز به خدای والای بزرگ

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها،  بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر

چه تدبیر ها می کنی در امور

نهایت دچار خطایی دگر

چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر

دلیلش بود نقص عقل و خرد
نیاز بشر بر خدا باشد و او قدر

پیمبر بود عقل و آن هادی است
شوی چیره بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خدا می شود هر ظفر

شود موجب خسر هر آدمی
اگر تکیه گاهش به اموال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
که  باشد فریبنده و پر خطر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد اجر و پاداش و زر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا ، بکن خود تلاش
مکن تکیه بر دیگران یا پدر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک، کی تو گشتی قدر

بود وقف تو روز و شب مادرت
همه جان، نلرزان دلش، شاه پسر

 

 بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز عمرت پسر

 

بود عمر ما پر بها و گران
ببر بهره ها و مده آن هدر


مکن تکیه بر خویش و امیال خود
که شیطان دون، می نماید خطر

 

هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر

 

هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

 

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیاز بشر

 

 

مشو غره در این جهان ای بشر
نکرده وفا بر کس و هر نفر




خدایا ند ارم بجز تو کسی
رجالی اسیر  دل است و بصر

سراینده
دکتر علی رجالی 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت علی اکبر
غزل۱

گفت مولایم حسین، در وصف فرزندش چنین
او بود شبه پیمبر، اسوه ی فهم و یقین

هر زمان مولا دلش یاد پیمبر می گرفت

می کند بر چهره ی اکبر ، نگاهی دلنشین

شد شهید کربلا، با اذن مولا در نبرد
اولین کس جان دهد، در راه قرآن مبین 

دفن می باشد علی اکبر به پای باب خود
اولین جنگنده با دشمن بود نور دو عین

می کند نفرین ولی بر ابن سعد بی حیا
بر سر بالین اکبر می زند ، سالار دین

از خدا خواهد نیامرزد ورا در آن جهان
پیش گویی می کند وعد وعید غاصبین

گر چه مولا قبل حرب و قبل هر جنگ و نبرد
گفتگو کرد، تا کند دشمن پشیمان از کمین

گفت حضرت می دهم بر تو و بر اهلت پناه
نیست اندوه و غمی، گر تو پذیری این چنین

میثمی پست و مقام و شهرت و املاک ری
می برد قعر جهنم ، ابن سعد و خائنین

پس رجالی راه حق را پیشه کن در زندگی
گر چه این ره مشکل است و پر ز آسیب و حزین

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
انبیای الهی
حضرت آدم
غزل۱


اولین پیغمبر حق بر همه خلق جهان
حضرت آدم بود، از بهر مردان و زنان

ترک اولی کرد آدم ، زین جهت او رانده شد
اولین معصوم می باشد، ولی مومنان

می خورند حوا و آدم ، میوه ی ممنوعه را
این بود مذموم بر اهل بهشت و حوریان

خلق آدم از گل است و آب و امواجی چو باد
می دمد حق روح را، تا او بیابد جسم و جان

می کند تمجید و تسبیح خدا را هر ملک
چون که انسان بهترین مخلوق ممکن در جهان

می کنند سجده به آدم، جز که شیطان رجیم
می دهد حق فرصتی ابلیس را تا یک زمان

هست آدم را بسی فرزند از حوا کثیر
تا بماند نسل او در کل عالم بی گمان

می کند هابیل قربانی و می گردد قبول
لیک قابیل از حسادت می کشد او را چنان

تا توانی میثمی پرهیز بنما از حسد
می زند آتش به جانت، آن بسوزاند نهان

رشد انسان در کمال است و صعود و معرفت
پس رجالی طی نما تهذیب  نفس و روح و جان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
پند و اندرز
قصیده (۱۲)

 

می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتان
تا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان


 

پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسر
تا شود درسی برای نسل ما، در این زمان

 

راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویش
تا توانی از دروغ بگریز و دوری کن از آن


 

گر سخن لهو و لعب باشد، مگو بهر عموم
تا توانی گو کلام اولیا و عارفان



 

گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکن
گر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران


 

چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثواب
حد اوسط بهترین باشد، عزیز و نور جان



 

گر توانی از امور دیگران جویا مشو
نیست سودی در تجسس بهر ما از دیگران


 

تا توانی گو به آرامی سخن با همنشین
کن تو عادت در خصوص گفتگو با مردمان


 

گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، آن نیست رازی در میان


 

در سخن گفتن مکن سردی به وقت گفتگو
پیشه کن با گرمی و دقت ، کلام سالکان


 

گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
کمتر ازآنچه بدانی گو، تو نزد این و آن


 

سعی کن اظهار داری جاهلی، در کسب علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار وآنرا کن نهان

 

این سبب گردد که علم تو شود افزون و بیش
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم هر زمان


 

تا توانی کسب علم و کسب دانش پیشه کن
کم سخن گو ، تا نگردد ارزش حرفت خزان


 

آنکه می گوید سخن بیش ازحدود شرع و عرف
می کنند مردم خطابش، همچو جاهل بینشان

 

تا توانی مستدل گو حرف خود را با عموم
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان



 

گر چه باشی عاقل واهل خرد در کار خود
لیک با مردم سخن کوتاه گو، اندر بیان



 

مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان



 

تا توانی گو سخن سنجیده و تدبیر کن
قبل هر حرف و سخن مشتاق باشد، هم زبان



 

فرد نادان با سکوتش می کنند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان


 

گر توانی همنشین شو با بزرگان در امور
بشنو پند و بشنو اندرز عزیزان را به جان



 

راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان

 

گر بخواهی تو سخن گو باشی و صاحب کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان



 

آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن



 

از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در میان



 

مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن


 

هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
تا توانی در عمل تقوا نما، نی در بیان

 

حق تعالی ماند و عالم شود کن فیکون
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان



 

از گذشته درس گیر و آن مکن بار دگر
چون شود تکرار اندر زندگی و کارمان


 

ای رجالی پند و اندرز پدر را کن عمل
اینقدر صحبت نکن، الله می داند نهان

 

سراینده
دکتر علی رجالی 

 

 

 

  • علی رجالی