رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مردانگی

گر فهم کنی و خود شناسی مردی                    گر خوار شوی و خود نبازی  مردی

مردی نبود  به  مال و  زور و  تزویر                       گر غرق شوی و خود بیابی  مردی


با پست و مقام , خود نگیری مردی                              در کار و عمل، صدیق گردی مردی          

ارزش به مقام و جاه و اموال که نیست                        با مال و منال، دست گیری مردی

       

 گر نفس مهار وخود بجویی مردی                     گر مست شوی و حق بیابی مردی

عزت به ریا و شهرت و زور که نیست                 گر پست کنند و هست گردی مردی


گر ظلم کنی به ناتوان ، نا مردی             گر فتنه کنی به این و آن، نا مردی

افتاده به چاه ، گر توانی دریاب               گر خصم کنی به دیگران، نامردی


گر غره شوی و خود پرستی، مستی                      گر ظلم کنی و ظلم بینی ، پستی

انسان به صفای روح خود زنده بود                        گر رحم کنی و مهر جویی ، هستی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ازدواج و زندگی

1- افراد با ازدواج کامل شده  و انگیزه و شوق تلاش برای یک زندگی مشترک را پیدا می کنند. نیاز های روحی و مادی تامین و احساس تنهایی نمی کنند.

2 - با فرزند دار شدن زندگی آنها جهت دار شده و عشق فرزند به قوام زندگی کمک می کند و اختلافات جزیی که بعضا باعث متلاشی شدن زندگی می گردد ، جلوگیری می کند.

3 - با افزایش فرزندان، تلاش و کوشش دو چندان می شود و به گرمی زندگی افزوده می شود و فرزندان با داشتن خواهر و برادر در بزرگ سالی احساس تنهایی نمی کنند.

4 - آمار طلاق در خانواده هایی که فرزند دار شده اند، بسیار کمتر از خانواده هایی است که فرزند ندارند و دنبال لذات زود گذر هستند.

5 - والدین در سن بالا و افتادگی، با داشتن فرزند، نیاز های روحی و مادی آنها تامین و احساس تنهایی نمی کنند.همان گونه که فرزند در کودکی نیاز به محبت والدین دارد ، والدین هم در پیری نیاز به احترام و قدر دانی از زحمات خود در سن بالا دارند.

6 - بعضی افراد با طرح مسایلی ، همچون آماده نبودن شرایط مادی، از ازدواج به موقع خود داری می کنند.اگر به توانایی افراد قبل و بعد از ازدواج نگاه کنیم، در می یابیم که وضعیت مالی افراد پس از ازدواج بهتر شده است.

7 - بعضی افراد به خاطر عدم مسولیت پذیری و به بهانه آرامش بیشتر، ازدواج را به تاخیر می اندازند.در صورتیکه با ازدواج آرامش بیشتری حاصل می گردد.

8 - با تاخیر در ازدواج، بعضا این نیاز طبیعی از طریق نا صحیح حاصل می شود.امار خانواده هایی که از هم جدا شده اند، در خانواده هایی که قبل از ازدواج دارای روابط نا درست داشته اند بیشتر است.طلاق در خانواده های مقید و متدین بسیار کم است

9 - تجربه نشان می دهد که خانواده هایی که در تربیت فرزندان خود کوشا و آنها را مقید و متدین تربیت می کنند و تا قبل از ازدواج رابطه نا درست نداشته اند، ازدواج محکم داشته اند.و خداوند هم کفو مناسب برای آنها  فراهم کرده است.



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بود و نبود

یکی بود، یکی نبود                        غیر از خدا هیچ کس نبود

اگر به جهان هستی بنگریم،خداوند متعال برای تکامل و آشکار شدن حقایق هستی هر چیز را به صورت زوج خلق نموده است. در زیر به مواردی جهت روش شدن موضوع  می پردازیم. 

1 - چراغ راهنمای ماشین وقتی جلب توجه می کند که خاموش و روشن شود.در غیر اینصورت بطور کامل روشن و یا بطور کامل خاموش، انسان به چراغ توجه نمی کند.

2 - اعداد وقتی  مشخص میشوند ، که ارقام صفر و یک بطور مرتب در نمایش عدد در مبنای دو تغیر کند.بدیهی است  صفر تنها یا یک تنها ، فقط دو عدد را مشخص می کند.

3 - روشنایی ، وقتی اهمیت خود را نشان می دهد که انسان می فهمد بدون نور نمی توان اشیا را دید.اگر چه وجود تاریکی، در جای خود اهمیت دارد.

4 - خداوند همانند  نوری است که باعث می شود انسان امکان حیات در عالم هستی پیدا کند.انسان بدون روح ، در این عالم بی معنی است.

5 - حق و باطل، مرد و زن، روز و شب ، نر و ماده، مثبت و منفی ، صفر ویک ، روشن و خاموش ، غم و شادی، گریه و خنده همگی دال بر بود و نبود هستند.

     اگر بدقت بنگریم بود و نبود ، هر دو دو روی یک سکه هستند.نمود بود در کار نبود جلوه  گری می کند.خداوند متعال اینگونه در جهان هستی  به شکل های گوناگون تجلی پیدا میکند. لذا نبود در مقابل بود هیچ است ولی برای تجلی و جلوه گری بود نیاز است.در حقیقت نبود، بودی است که به شکل ضعیف تجلی کرده است.بنابر این می توان گفت ، غیر از خدا هیچ کس نبود.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

رازهای نهفته در سعی بین صفا و مروه


حاجی پس از انجام نماز طواف حج ، باید هفت مرتبه فاصله بین «صفا» و «مَروه» را که امروزه به صورت سالنى ساخته شده و کنار مسجدالحرام قرار دارد بپیماید. در این عمل عبادی همانند سایر اعمال مذهبی ، معانی و مفاهیمی نهفته است که وقوف و علم به این معانی در انجام هر چه بهتر مناسک بی تأثیر نخواهد بود .

سرّ نامیدن صفا به نام «صفا» و مروه‏ به اسم «مروه»


حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام، فرمودند:صفا را به این خاطر صفا خوانده‏اند که: مصطفى و برگزیده شده آدم بود که بر کوه صفا هبوط کرد لذا از اسم آدم (یعنى از کلمه مصطفى) نامى و اسمى براى کوه اتخاذ شد و دلیل بر این که آدم مصطفى است آیه شریفه: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ‏ (خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید) مى‏باشد و چون حوّا بر کوه مروه فرود آمد این کوه را به این نام خواندند چه آنکه مرأه یعنى (زن) که حوّا باشد بر آن نازل گردید پس براى کوه نامى از اسم مرأه اتخاذ گردید. (علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى/ج‏2 /387  )


 

سرّ تشریع شدن سعى بین دو کوه صفا و مروه‏


حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام، فرمودند: حضرت ابراهیم علیه السّلام وقتى اسماعیل را که شیرخواره‏اى بود در مکّه گذارد وى تشنه بود و بین کوه صفا و مروه درختى بود، مادر اسماعیل از منزلش بیرون شد تا به کوه صفا رسید، کسى را در آن جا ندید پس گفت: آیا در این وادى انیس نمى‏باشد؟کسى جوابش را نداد، پس از آن جا گذشت تا به مروه رسید در آن جا نیز احدى را مشاهده نکرد باز گفت: آیا در اینجا انیسى نمى‏باشد؟هیچ جوابى نشنید، پس به صفا برگشت دوباره کلامش را تکرار کرد و جوابى نیامد سپس به مروه برگشت و این عمل هفت بار تکرار شد، پس حق تعالى آن را سنّت قرار داد که حاجى‏ها از صفا به مروه و از مروه به صفا تا هفت مرتبه بروند. علاوه بر این سعى بین صفا و مروه به خاطر این تشریع شد که ابلیس بر حضرت ابراهیم علیه السّلام ظاهر شد پس جبرئیل به حضرت فرمان داد بر او سخت بگیرد و از خود براندش ابراهیم علیه السّلام چنین کرد، یعنى به صورت هروله سر در عقب ابلیس گذارد، ابلیس فرار کرد لذا هروله در بین این دو کوه سنت گردید.


امام سجاد علیه السلام فرمودند: آیا مى‌دانى معناى تردّد بین دو کوه صفا و مروه چیست؟ یعنى خدایا! من بین خوف و رجا به سر مى‌برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است که فقط بترسم و هیچ امید نداشته باشم و نه آنچنان است که همه امید باشد و هیچ ترس نباشد. این تردّد بین صفا و مروه همان تردد بین خوف و رجاء است

سعی بین صفا و مروه و درس بندگی


سعی بین صفا و مروه تنها پیاده روی ساده و به دور از درس و حکمت نیست بلکه با خود دریای عظیمی از معرفت را به همراه دارد. از آن جمله عشق و امید به خدا؛ اطاعت و بندگی، ایثار و گذشت.


 


خوف و امید در صفا و مروه


سعى بین این دو کوه، تجسّم امیدوارى زنى است که با امید به رحمت خداوند در بیابان بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى کودکش در تکاپوست، و با تلاطم درونى، از صفا به مروه و از مروه به صفا مى‏رود و به عبارت دیگر از صداقت به مروّت و مردانگى و از مردانگى به صداقت و صفا مى‏رود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و از جنبه درون به آب حیات مى‏رسد، و در اثر صبر و تحمل و کوشش و استقامت، خانه خدا را آباد و نسل خود را به وجاهت مى‏رساند. سعى صفا و مروه به ما مى‏آموزد در نومیدی ها بسى امیدها است، هاجر مادر اسماعیل در جایى که آبى به چشم نمى‏خورد تلاش کرد خدا هم از راهى که تصور نمى‏کرد او را سیراب نمود.


امام سجاد علیه السلام فرمودند: آیا مى‌دانى معناى تردّد بین دو کوه صفا و مروه چیست؟ یعنى خدایا! من بین خوف و رجا به سر مى‌برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است که فقط بترسم و هیچ امید نداشته باشم و نه آنچنان است که همه امید باشد و هیچ ترس نباشد. این تردّد بین صفا و مروه همان تردد بین خوف و رجاء است. مۆمن و مسلمان تا زنده است بین خوف و رجاء بسر مى‌برد؛ خوف دارد از کارهاى خود و امید دارد به لطف حقّ. آنگاه که روى به جانب صفا دارد سعى مى‌کند خود را تصفیه نماید و وقتى به سوى مروه مى‌رود، سعى مى‌کند مروّت و مردانگى به دست آورد؛ چرا که مروه یادآور مروّت و مردانگى است و صفا یادآور تصفیه و  تهذیب روح، آرى، هر یک از اینها سرّى دارد.

گذشتن از همه جز خدا


کسی که سعى‏بین صفا و مروه کند و هنوز روح خودیّت و منیّت، در او زنده باشد، به حقیقت سعى نرسیده است. اگر برابر برخى از روایات در این مکان شیطان بر ابراهیم علیه‏السلام مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقیب کرده تا از ساحت مقدّس بیت اللَّه دور سازد( علل الشرایع، ترجمه ذهنی تهرانی، جلد 2، 391) پس حاجى سالک نیز با این عمل، حرکت ابراهیم خلیل را تکرار مى‏کند و شیطان را از قلب خود که نه تنها خانه خدا که « عرش قدس الهى » است مى‏راند و با هروله کردن، از هوا و هوس خود فرار مى‏کند و از قدرت و شخصیت خود، تبرّى مى‏جوید؛ و به این وسیله روح و درون خود را براى لقاء و دیدار یار، پاک و پاکیزه و آماده مى‏گرداند  حضرت امام  صادق علیه السلام می فرمایند:


سعی بین صفا و مروه تنها پیاده روی ساده و به دور از درس و حکمت نیست بلکه با خود دریای عظیمی از معرفت را به همراه دارد. از آن جمله عشق و امید به خدا؛ اطاعت و بندگی، ایثار و گذشت


در وقت هروله کردن در میان صفا و مروه، قصد کن دور شدن از خواهشهاى نفسانى را، و برى بودن از حول و قوّت خود را. یعنى: که به مدد و یارى جناب عزّت، و به حول و قوّت او، گذشتم از همه خواهشهاى نفسانى، و دورى نمودم از همه اغواهاى شیطانى. (مصباح الشریعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گیلان / 168)  سعى صفا و مروه به ما مى‏گوید: قدر این آئین و مرکز توحید را بدانید افرادى خود را تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا این مرکز توحید را امروز براى شما حفظ کردند. به همین دلیل خداوند بر هر فردى از زائران خانه‏اش واجب کرده با لباس و وضع مخصوص و عارى از هر گونه امتیاز و تشخص هفت مرتبه براى تجدید آن خاطره‏ها بین این دو کوه را بپیماید.  کسانى که در اثر کبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بر دارند و ممکن نبود در خیابانها به سرعت راه بروند در آنجا باید بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى آهسته و زمانى" هروله‏کنان" با سرعت پیش بروند و بنا به روایات متعدد، اینجا مکانى است که دستوراتش براى بیدار کردن متکبران است!. (تفسیر نمونه، ج‏1، ص: 543)


مراسم حج در حقیقت یک دوره کامل از صحنه‏هاى مبارزات ابراهیم و منزلگاه هاى توحید و بندگى و فداکارى اخلاص را در خاطره‏ها مجسم مى‏سازد. اگر مسلمانان به هنگام انجام این مناسک به روح و اسرار آن واقف باشند و به جنبه‏هاى مختلف" سمبولیک" آن بیندیشند یک کلاس بزرگ تربیتى و یک دوره کامل خداشناسى و پیامبرشناسى و انسان‏شناسى است.



ﻣﺴﺎﻓﺖ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻗﺒﺮ ﻣﻄﻬﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﯿﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﻉ ﻭﺑﺮﺍﺩﺭبا وفایش حضرت اباالفضل علیهما  سلام الله 378 متر میباشد.

ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﺴﺎﻓﺖ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﻘﻄﻪ ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ﻫﻢ 378 متر است.آیا فکر می کنید این تصادفی است.یکی طی نمودن خیمه گاه و رود برای کسب آب برای کودک شیر خوار علی اصغر و دیگری فاصله بین دو کوه برای کسب آب برای کودک شیر خوار اسماعیل است. در یکی زن پیامبر جویای آب است و در دیگری برادر امام .در یکی با تلاش  مادر هفت بار طی صفا و مروه موفق می شود  ولی در دیگری  برادر در بین راه دستانش قطع می شود و موفق به آوردن آب نمی شود. در یکی شمشیر برنده توانای بریدن گلو ی اسماعیل را ندارد ولی در دیگری از راه دور گلو را هدف میگیرد وخون  علی اصغر به آسمان می رود.در یکی پیامبر با فرزندش امتحان  شده و موفق می شود و  در دیگری امام برای امر به معروف فرزندان امت و حفظ دین خدا  از انحراف  قیام و شهید می گردد.




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

حجاب از دید زن آلمانی


خیلی دلم گرفته بود که با اینهمه فشن و برهنگی بازهم دلم آرام نمی گیرد و احساس میکنم که خودم را گم کرده ام و یا اینکه نه ارزش من در برهنه شدن نیست زیراکه همه با من از دیدی نگاه می کنند که گویی هیچ ارزیشی جز غرایض نفسی برایم بیش قایل نیستند.


من در بیمارستان نرس بودم و به نوبه خودم بیماران را تر خشک نموده ولی همیشه عصبی مزاج که گویی با همه قهرم , در قسمتی که من کار میکردم یکی از بیماران شیمایی که مرد جوان بود وجود داشت ولی از اینکه مسلمان و مقید به عبادت و نماز بود ازش خیلی خیلی بدم می آمد و تا جایکه از آزار دادنش لذّت می بردم.


او خیلی صبور , بردبار و متین بود و هیچگاه در برابر آزار و اذّیت من عکس العمل نشان نمی داد و روزی ازش سوال کردم که تو آدم هستی یا چیزی دیگر که با اینهمه فشار بازهم خودت را نمی بازی؟ در جواب گفت" من در حال امتحان پس دادن هستم تا دیده شود که اراده خداوند در چیست. گفتم امتحان؟ گفت آری امتحان.


ایشان مدت مدیدی بستری بود و مقید با عبادت و دعا و نیایش دو جلد کتاب داشت یکی قرآن و دیگری مفاتح که در خواندن آنها سخت مقید بود و سایر کتُب های دیگری را نیز مطالعه می کرد.

روزی گفتم که این کتابها با تو چه می کند که اینهمه سر حال هستی؟ گفت قرآن کلام الهی گفتم قرآن؟ گفت بلی گفتم به آلمانی هم چاپ شده است گفت بلی حتماً پیدایش کن , همان روز بعد از ختم کار در کتاب خانه ها آن را دنبال نموده و خریدم و در خانه صفحاتی را مطالعه نمودم ولی خیلی برایم سنگین بود رفتم دوش گرفتم ولی قلبم آرامش نداشت و دو باره به قرآن رو آورده و در برابر قرآن اولین کاری که کردم بدن برهنه ام را پوشاندم و ملافه ی بر سر کشیدم و قرآن را باز نمودم و دیدم که خواندن قرآن چه قدر آسان است.


فردا برای ملاقات بیماران وارد بیمارستان شدم و اولین بار به دیدن بیمار شیمیایی رفته و سلام نمودم گفت چه خبر؟ گفتم از هرکه مسلمان هست متنفرم گفت اشکال ندارد , درست می شود گفتم چه درست میشود گفت که به ظاهر تو خودت را گم کرده ی و ان شالله که روزی خودت را خواهی یافت. گفتم یعنی چه؟ گفت بازهم اگر قرآن را باز کردی بدنت را بپوشان , گفتم تو از کجا میدانی؟ گفت امتحانش کن حتماً گم شده ات را بدست خواهی آورد.


با شنیدن این سخنان عجب حالی برایم خلق شد و شیشه زندگی شکست و این احساس برایم خلق شد که چرا گم شده ام و علت آن چیست؟ بعد از کار به خانه برگشتم و می خواستم که قرآن را باز کنم ولی جرأت نکردم دوباره دوشی گرفتم و خودم را پوشاندم و به خواندن شروع نمودم و تا نصف شب همه چیز خاموش الا سخن گفتن من با قرآن بود.


صبح که آمدم دیدم بیمار شیمیایی حالش خوب است سلام کردم و با مهربانی با او سخن گفتم و دیدم که با تبسم گفت به مرور خودت را پیدا می کنی اشک در چشمانم حلقه زده و گفتم که دیشب تا نصف شب با خدای تو سخن گفتم و امروز احساس میکنم که سبک هستم ولی نمیدانم که علت در چیست؟ بیمارم خیلی خیلی خوش حال شد و دست بدعا برداشته و گفت الحمدالله رب العالمین انشالله که مبارک است گفتم یعنی چه؟ گفت آهسته آهسته با خودت آشنا می شوی و خواندن قرآن را ادامه بده.


بالآخره خواندن قرآن ادامه یافت و خدا را شکر که در هر روز تحوّل و تغیّر در من ایجاد می شد و تا جایکه نفرتم از مسلمانان کم شد و حال و احوالم در برابر بیماران تغیر یافت و در انتها بیمار شیمایی گفت که به کشورم برمی گردم میخواست خدا حافظی کند ولی نگذاشتم که بدون من از آلمان خارج شود. او در جواب یک جمله گفت که من ممکن دیر زنده نمانم ولی عمر تو ضایع میشود در جواب گفتم که میخواهم فقط خدمت گذارت باشم.


هردوی ما رهسپار ایران شدیم و بعد از ورود امام خمینی رحمت الله علیه رهبر انقلاب عقد ما را بست و خداوند بزرگ به لطف قرآن فرزندی بمن عطا کرده است ولی شوهرم به گفته خودش مرا تنها گذاشت و رفت.


الان من به عنوان یک زن مسلمان خودم را باز یافته و درک نمودم که گمشده ام را بخوبی بدست آورده و ایمان دارم که حجاب و حفظ بدنم در وقار من نقش فوق العاده دارد و افتخار دارم که محجبم و چادرم دژ محکم برای حفظ شخصبت من است.

در انتها پیامم به همه ی زنان مسلمان اینست که نعمت حجاب را اندک نگیرید و بخدا قسم هر مقدار برهنه باشید به همان اندازه عظمت و شخصّیت انسانی خویش را رایگان از دست داده خود را قربانی کرده اید. 



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بارداری

(ثواب بارداری زنان)


بعضی از بانوان از سختی بارداری خود می نالند، ویا از دادن شیر به فرزند خود به دلیل مشقّت و سختی، ممانعت می کنند، و می گویند که چه فایده ای دارد و شوهرمان این مشکلات ما را ندارد.

برای چه ما باید این کارها را انجام بدهیم، تا این قدر اذیت شویم؟


در جواب باید گفت که یکی از مهمترین و ارزشمندترین کارهایی که در اسلام مورد توجه ویژه قرار گرفته است، بارداری زنان و شیر دادن آنها بسیار با اهمیت است به طوری که پیامبر (صلی الله علیه وآله) اینگونه می فرماید:


« اِذا حَمَلَتِ المَرأَةُ کانَت بِمَنزِلَةِ الصّائِمِ القائِمِ المُجاهِدِ بِنَفسِهِ وَ مالِهِ فى سَبیلِ اللّه ، فَاِذا وَضَعَت کانَ لَها مِنَ الأَجرِ ما لا تَدرى ما هُوَ لِعِظَمِهِ، فَاِذا اَرضَعَت کانَ لَها بِکُلِّ مَصَّةٍ کَعِدلِ عِتقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلدِ اِسماعیلَ ، فَاِذا فَرَغَت مِن رَضاعِهِ ضَرَبَ مَلَکٌ عَلى جَنبِها وَ قالَ : اِستَأنِفِى العَمَلَ، فَقَد غُفِرَ لَکِ »

( هنگامى که زن باردار مى شود ، همانند روزه دارِ شب زنده دار و مجاهدى است که با جان و مالش در راه خدا جهاد مى کند و هنگامى که فارق شود ، پاداشى دارد که نمى دانى عظمت آن چه قدر است و هنگامى که شیر بدهد ، در هر بار مکیدن ، پاداش آزاد کردن یکى از فرزندان اسماعیل (علیه السلام ) براى اوست و آن گاه که شیردادن تمام شود ، فرشته اى بر پهلوى او مى زند و مى گوید : عمل را از نو آغاز کن که بى تردید ، آمرزیده شدى)


(امالى صدوق، ص 496، ح 678)



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ارزش انسان

 ارزش انسان به آدم بودن است                 بر کمال و معرفت افزودن است

ارزش انسان به زور و حیله نیست             در بدی و ظلم و آه و ناله نیست

ارزش انسان به فهم و درک اوست             نی که در مال و منال و خاک اوست

کسب علم و معرفت را پیشه کن           از گناه و معصیت خود بیمه کن

با تعبد،  با تقید ، هر زمان                   جان و دل گردد رها از هر فغان

آدمی دایم اسیر نفس خود                با ریاضت می رهد ازحبس خود

آدمی را زهد و تقوا لازم است                 هر که بی تقوا بود، در ماتم است

آدمی را فهم و ادراک و شعور                 می برد تا عرش بالا، گر چه دور

آدمی با صبر و ایمان بر خدا                   در سعادت باشد و شور و صفا

در مصاف جاهلان خود بیمه کن              تا توانی کسب دانش پیشه کن

کسب علم و کسب ایمان مر ترا              روح و جان را می دهد نور خدا

گر رجالی بندگی خواهان شود                تزکیه می با یدش، انسان شود



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اسم اعظم و کربلا

هفتاد و سه حرف، اسم اعظم دارد

هفتاد و  دو  حرف، شخص خاتم دارد

هفتاد و دو مخلص و شهید و یاور

فررند  علی  و نور  عالم  دارد


  • علی رجالی