باسمه تعالی
مجموعه پرسش و پاسخ ها به شبهات
فهرست مطالب
مقدمه
با توجه به فعالیت های فرهنگی اینجانب در شبکه های مجازی، برای افرادی سوالات و شبهاتی وجود داشت.بنده در حد توان پاسخ آنها را از طریق شبکه های مجازی جستجو کردم.این مجموعه حاصل پاسخ های اینجانب می باشد. اگرچه ممکن است
پاسخ کامل تر موجود باشد.
سوال
از حضرت محمد راستگوتر و بزرگتر میشناسی؟
جواب:
خیر، از دیدگاه اسلامی و اعتقادی، حضرت محمد (ص) به عنوان راستگوترین، بزرگترین و کاملترین انسان معرفی شده است. او پیامبر خاتم، رحمة للعالمین، و برترین الگو برای بشریت است. صداقت، امانتداری، عدالت، و مهربانی او حتی پیش از بعثت نیز در میان مردم عرب زبانزد بود، بهگونهای که به "محمد امین" مشهور شد.
اگر از دیدگاه تاریخی و اخلاقی نیز نگاه کنیم، شخصیت او تأثیر شگرفی در تاریخ بشریت داشته است. تعالیمی که او آورد، هم در بُعد معنوی و هم در بُعد اجتماعی، تمدنساز بوده و بسیاری از متفکران جهان به عظمت شخصیت او اذعان کردهاند.
سوال
از علی قوی تر و با تدبیر تر میشناسی؟
جواب:
خیر، از نظر قدرت، شجاعت و تدبیر، حضرت علی (ع) شخصیتی بینظیر در تاریخ بشریت است. او را "اسدالله" (شیر خدا) نامیدند و در میدانهای جنگ، هیچکس توان مقابله با او را نداشت. حتی دشمنانش به شجاعت و قدرت بازوی او اذعان داشتند.
اما مهمتر از قدرت جسمانی، تدبیر، عدالت و حکمت او بود. حضرت علی (ع) به عنوان نزدیکترین فرد به پیامبر (ص)، دانش و بینشی داشت که در تاریخ کمنظیر است. سخنان او در نهجالبلاغه سرشار از حکمت، سیاست، اخلاق و مدیریت جامعه است. حکومت کوتاه او نمونهای از عدالت علوی بود که تا امروز الهامبخش عدالتخواهان جهان است.
سوال
از حسین مظلوم تر و غریب تر میشناسی؟
جواب
خیر، هیچ شخصیتی در تاریخ به اندازهی امام حسین (ع) مظلوم و غریب نبوده است. مظلومیت او نه فقط در شهادت دردناک و بیرحمانهاش در کربلا، بلکه در خیانت یاران، بیوفایی مردم، و فاجعهی اسارت اهلبیتش نمود دارد.
امام حسین (ع) با اینکه نوهی پیامبر (ص) و سرور جوانان بهشت بود، اما با ظلمی مواجه شد که تاریخ نظیر آن را کمتر به خود دیده است. تشنه، محاصرهشده، بییار و یاور، در حالی که خانواده و عزیزانش را یکی پس از دیگری از دست میداد، اما تا آخرین لحظه بر راه حق ایستاد.
بعد از شهادتش نیز، خاندان او را به اسارت بردند و در کوچههای شام گرداندند. این همه ظلم و غربت در حق کسی که فرزند پیامبر (ص) بود، بیسابقه است.
سوال
از عباس دلاورتر و فداکارتر میشناسی؟
جواب:
خیر، حضرت ابوالفضل العباس (ع) در شجاعت و فداکاری بینظیر بود. او نهتنها دلاورترین سردار سپاه حسین (ع) بود، بلکه نماد وفاداری و ایثار در تاریخ اسلام شد.
در روز عاشورا، عباس (ع) با آنکه میتوانست مانند دیگران از مرگ بگریزد، اما جانش را در راه امامش نثار کرد. او با شجاعتی بینظیر به قلب سپاه دشمن زد تا برای کودکان تشنهی خیمهها آب بیاورد. حتی وقتی دستانش را از دست داد، مشک آب را با دندان نگه داشت، اما حتی قطرهای از آب ننوشید؛ چراکه نمیتوانست خود را سیراب ببیند درحالیکه امامش و اهلبیت او تشنه بودند.
این حد از وفاداری، ایثار، و دلاوری در تاریخ کمنظیر است. او بهحق بابالحوائج و علمدار کربلا شد.
سوال
از فاطمه سرور زنان عالم بزرگتر میشناسی؟
جواب:
خیر، حضرت فاطمه زهرا (س) بزرگترین و والاترین بانوی جهان در تمام دورانهاست. او سرور زنان عالم، دختر پیامبر اکرم (ص)، همسر امیرالمؤمنین (ع)، و مادر امامان معصوم (ع) است.
عظمت حضرت فاطمه (س) نهتنها به دلیل نسب و جایگاه خانوادگی، بلکه به دلیل ایمان، علم، عبادت، صبر، ایثار، و دفاع از ولایت است. او نهتنها در مقام یک مادر و همسر، بلکه به عنوان یک رهبر و الگوی کامل برای زنان و مردان، شناخته میشود.
از عبادتهای شبانهاش تا خطبهی فدکیهاش، از دفاع از حق علی (ع) تا شهادتش در راه ولایت—همه نشان از بزرگی بینظیر او دارد. حتی پیامبر (ص) دربارهاش فرمود:
"فاطمه پارهی تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزرده است."
سوال
از زینب ستم دیده تر میشناسید؟
جواب:
خیر، حضرت زینب (س) یکی از ستمدیدهترین، صبورترین و مقاومترین زنان تاریخ است. او نهتنها شاهد فاجعهی عاشورا بود، بلکه پس از آن، سنگینترین مصائب را به دوش کشید.
ستمهایی که بر زینب (س) رفت:
•شهادت برادران، فرزندان و عزیزانش را در یک روز دید، اما لحظهای تردید در ایمانش پیدا نکرد.
پس از عاشورا، مسئولیت اسیران اهلبیت را به عهده گرفت و در شرایط سخت، از کودکان و زنان مراقبت کرد.
تحقیر و توهینهای دشمنان را تحمل کرد، اما هرگز عزت خود را از دست نداد.
در کاخ یزید، سخنرانیای انجام داد که پایههای حکومت او را به لرزه انداخت و نشان داد که در اوج مظلومیت، شکست ناپذیر است.
صبر، شجاعت، و فصاحت او بینظیر است. او بود که پیام عاشورا را زنده نگه داشت و باعث شد خون شهدای کربلا هدر نرود.
سوال
از حضرت خدیجه همسر پیامبر شیر زن و وفادار تر میشناسید؟
جواب:
خیر، حضرت خدیجه (س) بزرگترین، وفادارترین و فداکارترین زن در آغاز اسلام بود. او نهتنها اولین ایمانآورنده به پیامبر (ص)، بلکه حامی و پشتیبان بینظیر او در سختترین روزها بود.
چرا خدیجه (س) بینظیر است؟
تمام ثروت خود را در راه اسلام فدا کرد، درحالیکه میتوانست در ناز و نعمت زندگی کند.
در روزهای سخت مکه و شعب ابیطالب، با پیامبر (ص) ماند و گرسنگی و تحریم را تحمل کرد، اما لحظهای از حمایت همسرش دست برنداشت.
مادر حضرت فاطمه (س) شد و نسل پاک اهلبیت (ع) را به جهان هدیه داد.
محبت و وفاداری او تا آخر عمر در دل پیامبر (ص) باقی ماند، تا جایی که سالها پس از وفاتش، پیامبر (ص) از او یاد میکرد و اشک میریخت.
پیامبر (ص) دربارهی او فرمود:
خدیجه، چه کسی مانند تو خواهد شد؟ تو زمانی به من ایمان آوردی که مردم مرا تکذیب کردند."
اکنون تلاش میکنم پاسخ را در کاملترین شکل ممکن از دیدگاههای گوناگون (تاریخی، عقلی، فلسفی، عرفانی، و قرآنی) و به زبان ساده و روشن، مرحلهبهمرحله بیان کنم تا هیچگونه ابهامی باقی نماند. این پاسخ شامل هفت بخش خواهد بود:
سوال
چرا خداوند که حکیم و عادل است، راه هدایت را فقط از طریق ۱۲ امام از قوم عرب در ۱۴۰۰ سال پیش معرفی کرده است؟
و چرا مثلاً یک انسان چینی یا ژاپنی باید از فرهنگی تبعیت کند که ریشه در عربستان دارد؟
آیا این با عدالت و عقلانیت در تضاد نیست؟
پاسخ
این پرسش بسیار عمیق است و دربردارندهی چند دغدغه اساسی است:
عدالت الهی،
جهانیبودن دین،
قومگرایی یا جهانگرایی دین اسلام،
نقش زمان و مکان در پیام الهی،
و رابطهی دین با فرهنگ.
بخش ۲: نقش زمان و مکان در پیامهای الهی
همهی پیامبران در زمان و مکان خاصی مبعوث شدهاند:
نوح(ع) در قوم خود،
ابراهیم(ع) در بابل،
موسی(ع) در مصر،
عیسی(ع) در فلسطین،
و محمد(ص) در عربستان.
اما نکتهی مهم این است: مکان ظهور محلی است، اما پیام الهی جهانی.
مثال:
وقتی خورشید از شرق طلوع میکند، نور آن فقط برای شرق نیست؛ همه بهرهمند میشوند.
پیام الهی هم از نقطهای خاص شروع میشود، ولی مخاطبش همهی انسانهاست.
پس عرب بودن پیامبر یا عرب بودن امامان، به معنای محدود بودن دین نیست؛ بلکه این انتخاب به خاطر آمادگی آن فضا برای آغاز یک تحول جهانی بوده است.
بخش ۳: چرا عربستان؟ چرا ۱۴۰۰ سال پیش؟
عربستان در آن دوران ویژگیهایی داشت که آن را برای بعثت آخرین پیامبر مناسب میکرد:
دور از سلطهی امپراطوریها (روم و ایران)، و در نتیجه، استقلال در پیامرسانی.
نداشتن تمدن پیچیدهی فلسفی یا طبقاتی که باعث شود دین با فلسفهها و سیاستها آلوده شود.
مرکزیت جغرافیایی بین آسیا، اروپا و آفریقا برای گسترش سریع پیام.
سنت زندهی ابراهیمی (کعبه، حج، توحید ابتدایی) که زمینۀ پذیرش داشت.
در نتیجه، عربستان از نظر حکمت الهی، نقطهی مناسبی برای آغاز آخرین دین جهانی بود.
بخش ۴: چرا ۱۲ امام؟ چرا باید از آنها پیروی کرد؟
در مکتب شیعه، امامان:
ادامهدهندگان راه پیامبرند،
معصوماند و اشتباه نمیکنند،
الگوی عملی و معنوی بشر در سلوک الیاللهاند،
و بیانگر باطنی قرآن و شریعتاند.
آنها عرب بودند، ولی مثل پیامبران، پیامشان قومگرا نبود. هدف آنها «هدایت دلهای انسانها»ست، نه ساختن یک قوم خاص.
در احادیث داریم:
«اگر علم در ثریا باشد، مردانی از غیر عرب آن را به دست میآورند.»
یعنی معیار «عرب بودن» نیست، بلکه «پذیرش هدایت» است.
بخش ۵: آیا پیروی از اسلام یعنی پیروی از فرهنگ عرب؟
نه. اسلام = دین عربها نیست.
بلکه:
قرآن به زبان عربی آمده چون زبان پیامبر همین بود، نه به خاطر برتری.
ماههای حرام، حج، قبله و ... ریشه در فرهنگ ابراهیمی دارند که پیش از اسلام نیز جهانی بود.
در عین حال، اسلام به فرهنگهای دیگر اجازه داده که در چارچوب توحید، رنگ خود را حفظ کنند.
مثلاً:
مسلمانان چین با زبان و خط چینی قرآن را میخوانند.
ایرانیان از هزار سال پیش اسلام را با فرهنگ خود آمیختهاند.
آفریقاییها، اروپاییها و امریکاییها، همه نسخهی خود را دارند.
اسلام یک چارچوب است؛ مثل آب زلال. در هر ظرفی ریخته شود، رنگ ظرف را میگیرد، ولی ماهیتش همان است.
بخش ۶: از نگاه عرفانی: چرا خدا از طریق انسان کامل عمل میکند؟
در عرفان اسلامی، بهویژه نزد ابنعربی، صدرالمتألهین، امام خمینی و آیتالله حسنزاده آملی:
خداوند برای هدایت بشر، از طریق «انسان کامل» با او ارتباط برقرار میکند.
انسان کامل:
آیینهی صفات الهی است،
نمونهی فعلی کمال انسانی است،
و مسیر رسیدن به خدا را با رفتار و گفتار خود نشان میدهد.
این انسان کامل، در دورهی اسلام، پیامبر اکرم(ص) و پس از او ۱۲ امام هستند.
پیروی از آنها، نه پیروی از عرب بودن آنها، بلکه پیروی از حقیقت انسانیِ متصل به خداوند است.
در دعای معروف آمده:
«اللهم عرفنی حجّتک، فإنک إن لم تعرفنی حجّتک ضللت عن دینی»
(خدایا حجتت را به من بشناسان، که اگر نشناسمش، از دینم گمراه میشوم.)
یعنی دین بدون راهنمای زنده (ظاهری یا باطنی)، به تحریف میانجامد.
بخش ۷: عدالت خدا با این طرح چگونه حفظ میشود؟
عدالت خدا یعنی:
هیچکس به جرم محل تولد، رنگ، نژاد یا زمان زیستن بازخواست نمیشود.
هرکس به اندازهی عقل، فطرت، وجدان و دانشی که داشته، مسئول است.
در قرآن آمده:
«لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»
(ما هیچکس را جز به اندازهی توانش تکلیف نمیکنیم.)
پس اگر یک چینی هرگز از اسلام نشنید، ولی انسان خوبی بود، اهل نجات است.
و اگر کسی اسلام را شنید، ولی با تعصب، بیانصافی یا جهل آن را رد کرد، بازخواست میشود.
نتیجهگیری کلی:
زمان و مکان ظهور پیام الهی، محلی است ولی پیام، جهانی است.
دین اسلام، برتری نژادی یا قومی نمیآورد؛ بلکه دعوت به توحید، عدالت، و اخلاق است.
امامان، راهنمایان راه کمالاند، نه عربگرایان.
هیچ انسانی بهخاطر غیرمسلمان بودن در جهنم نیست، مگر اینکه با علم، آگاهانه و از روی لجاجت حقیقت را انکار کند.
عدل، حکمت، و رحمت خداوند، در این طرح کاملاً رعایت شده است.
انسان کامل (امام) واسطهی فیض الهی برای هدایت باطنی همهی انسانهاست، حتی اگر او را نشناسند.
اگر خواستید، میتوانم ادامهی این بحث را در قالب پرسشهای جزئیتر یا مقایسه با ادیان و مکاتب دیگر نیز شرح دهم. مایل هستید؟
سوال:
چرا خداوند نعمتهای خود را یکسان تقسیم نمیکند؟
پاسخ:
در پاسخ به این سوال میتوان از ابعاد مختلف دینی، عرفانی، و فلسفی به مسئله نگریست. تفاوتهای موجود در نعمتها و تقسیم آنها میان انسانها نه تنها به معنای بیعدالتی نیست، بلکه در حقیقت جلوهای از حکمت بیپایان الهی است. در اینجا برخی از دلایل این تفاوتها را بررسی میکنیم:
۱. تفاوتها، لازمهی حکمت و نظام آفرینشاند
در آیه ۳۲ سورهی زخرف آمده است:
«نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا...»
ترجمه: «ما روزی آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردیم.»
این آیه به صراحت بیان میکند که خداوند متعال نعمتها و روزیها را بین انسانها تقسیم کرده است. این تقسیم در ظاهر ممکن است به نظر بیعدالتی بیاید، اما در حقیقت جزء لاینفک حکمت و نظم آفرینش است. چرا که هر انسان در شرایط خاص خود در این دنیا زندگی میکند و هر یک از آنها در نوعی از نعمت قرار دارد که برای رشد و تکامل خود نیازمند آن است. اگر همه انسانها در تمام شئون زندگی یکسان بودند، دیگر نیازی به کمک و تعاون و یا حتی رقابت برای پیشرفت اجتماعی وجود نداشت. از سوی دیگر، نیاز به تفاوتها برای آزمون و تکامل انسانها و جوامع بشری ضروری است. به عبارتی دیگر، این تفاوتها به انسانها فرصت میدهند تا در مسیرهای مختلف زندگی به رشد و کمال برسند.
۲. نعمتها فقط مادی نیستند
در دنیای امروز، انسانها غالباً نعمتها را به طور مادی درک میکنند؛ ثروت، موقعیت اجتماعی، زیبایی و موارد مشابه. اما باید توجه داشت که خداوند نعمتها را در انواع مختلف تقسیم کرده است. مثلاً یک نفر ممکن است ثروت زیادی داشته باشد، دیگری علم و دانش، سومی سلامت جسمی و روحی، چهارمی صبر و استقامت، و دیگری قدرت درک و فهم مسائل روحانی. این تنوع در نعمتها باعث میشود که انسانها به یکدیگر نیازمند شوند و از این طریق تعاملات و همکاریهای اجتماعی شکل گیرد. هیچکسی در این دنیا نمیتواند تمام نعمتها را در اختیار داشته باشد، بلکه خداوند متعال نعمتها را به گونهای تقسیم کرده که انسانها برای تکمیل یکدیگر و بهبود شرایط اجتماعی در کنار هم قرار گیرند.
این تفاوتها بر اساس نیاز و شایستگیهای فردی و اجتماعی انسانها به وجود آمدهاند. در واقع، انسانها بهعنوان اجزای یک مجموعهی بزرگ، باید از یکدیگر بهرهمند شوند و در همافزایی با یکدیگر به تکامل و پیشرفت دست یابند.
۳. دنیای ماده، محل امتحان است، نه پاداش نهایی
دنیا محل آزمایش و سنجش است و نه محل پاداش نهایی. در این دنیا، خداوند از طریق نعمتها، شرایط زندگی، و تجربیات مختلف، انسانها را آزمایش میکند. اختلاف در نعمتها نباید به عنوان نشانهای از فضل یا غضب الهی تلقی شود. بلکه تفاوتهای موجود در نعمتها ابزار سنجش است که به انسانها فرصتی میدهد تا ظرفیتهای درونی خود را بشناسند و در مسیر تکامل حرکت کنند.
در آیات قرآن و روایات آمده است که خداوند در دنیا به انسانها از جهات مختلف امتحان میکند تا آنها را به رشد و کمال برساند. لذا تفاوت در نعمتها، نه تنها یک عمل بیعدالتی نیست، بلکه خود نوعی آزمایش است که در آن انسانها با توجه به شرایط خود به بندهداری و بندگی میپردازند. آنچه در نظر خداوند ارزشمند است، تقوا، بندگی، و درک معنای درست از زندگی است، نه مقدار نعمتهای مادی.
۴. اختلاف ظرفیتها و استعدادها
یکی از دلایل تفاوت در تقسیم نعمتها، اختلاف در ظرفیتها و استعدادهای انسانها است. خداوند هر انسان را با ظرفیت و استعداد خاص خود آفریده است. برخی انسانها از نظر روحی، روانی، و جسمی ظرفیت بیشتری برای پذیرش نعمتها دارند و برخی دیگر این ظرفیت را ندارند. از این رو، بر اساس این تفاوتها، هر کس در دنیا به اندازهی توانمندیها و ظرفیتهای خود نعمت دریافت میکند.
عدل الهی ایجاب میکند که هر کس به اندازهی ظرفیت خود از نعمتها بهرهمند شود، چرا که برخی انسانها توانایی استفاده از نعمتهای بسیار عظیم را ندارند و برخی دیگر باید در مسیر خاص خود به رشد و کمال برسند. به عبارت دیگر، خداوند به هر کس آنچه که برای رشد و تکامل او مناسب است، عطا میکند.
۵. امتحان همگان با ابزار خاص خودشان است
در دنیای مادی، هر انسان با ابزار و شرایط خاص خود مورد امتحان قرار میگیرد. ثروتمند با انفاق آزمایش میشود، فقیر با صبر، عالم با عمل، و جاهل با تلاش. این تفاوتها در امتحانهای الهی به معنای بیعدالتی نیست، بلکه نشاندهندهی آن است که خداوند با توجه به شرایط هر فرد، آزمایشهای خاص خود را برای او طراحی کرده است.
به طور مثال، یک شخص ثروتمند ممکن است در آزمون خداوند در زمینه انفاق قرار گیرد؛ به طوری که اگر نتواند بخشی از ثروت خود را به دیگران ببخشد، در حقیقت دچار شکست در امتحان الهی شده است. در مقابل، شخص فقیر که توانایی مالی ندارد، در آزمایش خداوند با صبر و شکیبایی مواجه است. در حقیقت، تفاوتها در آزمونهای الهی موجب رشد همه انسانها در سطوح مختلف میشود.
نتیجهگیری:
در مجموع، تفاوتهای موجود در تقسیم نعمتها نه تنها بیعدالتی نیست، بلکه خود نوعی حکمت و سنجش الهی است. خداوند هر کس را به تناسب ظرفیت و استعدادش مورد آزمایش قرار میدهد و در این مسیر، نعمتها را به گونهای تقسیم میکند که زمینهی رشد، تکامل و همکاری انسانها فراهم شود. لذا انسانها باید به جای گلهمندی از تقدیر الهی، شاکر نعمتهای خود باشند و از آنها به درستی استفاده کنند.
سوال:
پیدایش هستی چگونه است؟
پاسخ:
از پیدایش هستی از عمیقترین و بنیادیترین پرسشهایی است که ذهن بشر را از آغاز تا کنون به خود مشغول داشته است. پاسخ به این پرسش بستگی به زاویهی دید دارد؛ علمی، فلسفی، دینی یا عرفانی. در ادامه، هر یک را به اختصار بیان میکنم:
۱. دیدگاه علمی (کیهانشناسی)
در علم فیزیک نظری، رایجترین نظریه دربارهی پیدایش هستی نظریهی مهبانگ (Big Bang) است. بر اساس این نظریه:
حدود ۱۳.۸ میلیارد سال پیش، همهی ماده، انرژی، زمان و مکان از یک نقطهی بسیار چگال و داغ شروع شد.
پس از مهبانگ، جهان بهتدریج انبساط یافت، سرد شد، کهکشانها، ستارگان، سیارات و نهایتاً حیات شکل گرفت.
۲. دیدگاه فلسفی
فلاسفه از ارسطو تا ابنسینا و ملاصدرا به مسئلهی علت هستی پرداختهاند. مهمترین اصول:
هستی نمیتواند از عدم مطلق پدید آید.
باید علتی واجبالوجود باشد (یعنی موجودی که وجودش ضروری است و نیاز به علت ندارد) که دیگر موجودات از او صادر شدهاند.
در فلسفهی ملاصدرا، حرکت جوهری و تشکیک وجود نشان میدهد که هستی بهتدریج و در مراتب نازلتر ظهور مییابد.
۳. دیدگاه دینی
در قرآن و دیگر متون مقدس آمده است:
خداوند خالق آسمانها و زمین است: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (زمر، ۶۲).
آفرینش در شش "روز" (مرحله) صورت گرفت.
آغاز هستی به ارادهی الهی است: «إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (یس، ۸۲).
جهان هدفمند، آزمونگاه انسان و دارای پایان (معاد) است.
۴. دیدگاه عرفانی
عرفا پیدایش هستی را تجلی حق میدانند:
خداوند، از شدت کمال، خواست که جمال خود را بنمایاند: «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أُعرَف...»
هستی چیزی جز ظهور و تجلی اسماء و صفات الهی نیست.
به تعبیر ابنعربی: "الحقّ ظاهرٌ فی مظاهره"؛ خدا در صورتهای مختلف موجودات، خود را ظاهر کرده است.
پیدایش، استمرار و فنای هستی، همگی مراحل سیر عشق الهی است.
سوال:جبرئیل کیست؟
پاسخ:
۱. نام و ریشهشناسی
جبرئیل (در عربی: جِبرِیل یا جِبرائیل) واژهای عبریتبار است که از دو بخش تشکیل شده:
جِبْر (geber): بهمعنای «قدرت» یا «بنده»
ایل (El): بهمعنای «خدا»
پس جبرئیل یعنی: «قدرت خدا» یا «بندهی خدا».
در قرآن، این نام به صورت «جِبرِیل» و «روحالامین» آمده است.
۲. جایگاه در قرآن
در چهار آیه قرآن، جبرئیل یا روحالامین نام برده شده است:
الف. فرستاده وحی
«قُلْ مَن کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ...»
(بقره، 97)
ب. روحالامین
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ، عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ»
(شعراء، 193-194)
ج. روحالقدس
«قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِن رَّبِّکَ بِالْحَقِّ...»
(نحل، 102)
جبرئیل در قرآن، فرشتهای است که واسطه میان عالم الهی و دنیای مادی است و وحی را مستقیماً بر دل پیامبران مینشاند.
۳. جایگاه در روایات اسلامی
در احادیث شیعه و اهل سنت، جبرئیل همواره با صفاتی چون:
امانتداری
قدرت بالا
زیبایی
علم فراوان
مهربانی با مؤمنان
یاد شده است.
او در شب معراج همراه پیامبر بود و تا سدرةالمنتهى (مرز عالم ملکوت و لاهوت) پیامبر را همراهی کرد و فرمود:
«اگر من یک گام جلوتر بروم، خواهم سوخت.»
این سخن نشاندهندهی مرز مقام فرشته با مقام انسان کامل است.
۴. نقشهای مختلف جبرئیل
۱. واسطهی وحی: مهمترین نقش او در طول تاریخ ادیان ابراهیمی.
۲. مدافع مؤمنان: در جنگ بدر، جبرئیل با هزاران فرشته به یاری پیامبر آمد.
۳. حامل پیام الهی: به حضرت مریم (س)، ابراهیم (ع)، موسی (ع) و دیگر پیامبران پیام آورد.
۴. آموزگار پیامبر: در روایات آمده که جبرئیل احکام نماز، وضو، حج و... را به پیامبر (ص) آموزش داد.
۵. جایگاه عرفانی جبرئیل
در نگاه عرفای اسلامی همچون ابنعربی، سهروردی و مولانا، جبرئیل نه صرفاً یک فرشته، بلکه مظهر عقل فعال، عقل اول یا صورت کلی علم الهی است.
در اندیشهی عرفانی:
جبرئیل = عقل فعال که واسطهی افاضهی علوم بر نفوس انسانی است.
جبرئیل = صورت برزخی وحی که پیامبر آن را در حالت مکاشفه یا خواب میبیند.
مثالی از مولانا:
چون که وحی آمد ز جبریل امین
نقش جان گشت و نگشت او را یقین
وحی را دید او به صورت درون
بیزبان و حرف، بیحرف و فسون
۶. جبرئیل در دیگر ادیان
الف. در یهودیت (تَنَخ):
جبرئیل یکی از فرشتگان مقرب و نگهبان قوم یهود است.
در کتاب دانیال نبی آمده که جبرئیل خوابهای دانیال را تعبیر کرد.
ب. در مسیحیت (انجیل):
جبرئیل به حضرت مریم بشارت تولد عیسی (ع) را داد.
او فرشتهای مهربان و حامل بشارت است.
۷. جبرئیل و پیامبر اسلام
پیامبر اسلام (ص) درباره جبرئیل فرمودند:
«او را در هیئت اصلیاش دو بار دیدم؛ بالهایی عظیم داشت که آسمان را پر کرده بود.»
جبرئیل در سقیفه بنیساعده به حضرت زهرا (س) اخبار آینده را میگفت.
جبرئیل بر پیامبر نازل میشد گاه با هیئت بشری (مثلاً در چهره دِحیة کلبی) و گاه با هیئت ملکوتی.
سؤال
شأن نزول چیست؟
پاسخ:
تعریف شأن نزول
شأن نزول یا سبب النزول به موقعیت، حادثه، سؤال، یا شرایطی اطلاق میشود که باعث نازل شدن آیه یا آیاتی از قرآن میشود. این حوادث معمولاً مربوط به دوران پیامبر اسلام (ص) هستند و در پاسخ به یک نیاز، مشکل، یا سؤال نازل شدهاند.
اهمیت و فواید شناخت شأن نزول
فهم صحیح آیات: شناخت شرایط نزول کمک میکند تا مراد واقعی آیه بهتر درک شود.
جلوگیری از تفسیر نادرست: ممکن است آیهای درباره واقعهای خاص باشد و تعمیم بیجا، معنای آیه را تحریف کند.
تعیین مصداقها: بعضی آیات درباره افراد یا گروههایی خاص نازل شدهاند.
استنباط دقیق احکام فقهی: فقیه باید بداند که حکم آیه مطلق است یا به مورد خاصی مربوط میشود.
شناخت سیر تاریخی دعوت اسلامی: شان نزول آیات بخشی از تاریخ صدر اسلام را نیز روایت میکند.
تشخیص ناسخ و منسوخ: در موارد اختلاف، شناخت ترتیب زمانی نزول آیات، به تعیین ناسخ و منسوخ کمک میکند.
اقسام شأن نزول
سؤال و پاسخ: برخی آیات در پاسخ به پرسشهایی از پیامبر (ص) نازل شدند.
مثال:
«یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ...» (بقره: ۱۸۹)
وقایع تاریخی: مانند جنگها، رفتار منافقان، یا حوادث خاص.
مثال:
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ...» (احزاب: ۵۷)
درباره تهمت به حضرت عایشه.
رفتار افراد خاص: مانند توبه برخی افراد یا ماجرای برخی اصحاب.
مثال:
آیهی «لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ...» (توبه: ۱۱۷)
درباره توبهی سه نفر که در جنگ تبوک شرکت نکردند.
منابع شناخت شأن نزول
احادیث معتبر از پیامبر (ص) یا صحابه؛
روایات تابعین (در صورت اعتبار سند)؛
تفاسیر روایی و تاریخی مانند تفسیر طبری، ابن کثیر، سیوطی، و در شیعه تفسیر قمی و مجمعالبیان؛
کتابهای تخصصی شأن نزول مانند:
أسباب النزول اثر واحدی نیشابوری؛
لباب النقول فی أسباب النزول اثر سیوطی.
برخی نمونههای مشهور شأن نزول
آیهی حرمت شراب:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ...» (مائده: ۹۰)
در پاسخ به مصرف شراب در جامعه عرب، بهتدریج و در چند مرحله نازل شد تا نهایتاً حرمت کامل آن اعلام گردد.
آیهی حجاب:
• «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ...» (احزاب: ۵۹)
بعد از مزاحمت برخی مردان با زنان پیامبر (ص) نازل شد.
ماجرای «ولید بن مغیره»:
آیه «ذَرْنِی وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِیدًا...» (مدثر: ۱۱)
دربارهی اوست که از پیامبر روگردان شد.
تفاوت "شأن نزول" با "جریان تطبیق"
گاهی آیهای در شأن شخص یا واقعهای خاص نازل نشده، اما بر مصادیق آن منطبق است. این تطبیق، شأن نزول نیست، بلکه جریان تطبیق یا تأویل است. پس باید دقت کرد که هر تطبیقی را نباید بهعنوان شأن نزول تلقی کرد.
جمعبندی
شناخت شأن نزول برای درک درست قرآن، فهم دقیق تاریخ اسلام و استخراج احکام شرعی اهمیت بالایی دارد. این علم در کنار دیگر علوم قرآنی مانند تفسیر، ناسخ و منسوخ، و علم حدیث، ابزار اصلی در تحلیل و فهم متون قرآنی است.
سوال
جن کیست؟
پاسخ:
۱. جن در قرآن و دین اسلام
خلقت:
جن از "مارج من نار" (شعلهی خالص آتش) آفریده شده است. (آیه ۱۵ سوره الرحمن)
پیش از انسان آفریده شد. (آیه ۲۷ سوره حجر)
عقل و اختیار:
دارای عقل، اختیار، شعور و مسئولیت اخلاقی و دینی هستند.
مانند انسان مکلف به ایمان، عبادت، اطاعت از پیامبران و پرهیز از گناهاند.
مأموریت:
وظیفه اصلی آنان همانند انسان، عبادت خداوند است:
«و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (سوره ذاریات، آیه ۵۶)
تفاوت جن با انسان:
حتماً، توضیح بخش تفاوتهای میان جن و انسان را بدون جدول و بهصورت نثر روان برایتان بازنویسی میکنم:
انسان و جن از جهات مختلف با یکدیگر تفاوت دارند. انسان از خاک آفریده شده، در حالی که جن از آتش خالص (مارِج من نار) به وجود آمده است. انسان با چشم قابل دیدن است، ولی جنها در حالت عادی برای ما نامرئیاند. قدرت جسمانی انسان محدود است، اما برخی از جنها به دلیل لطافت خلقت خود، تواناییهایی دارند که به ظاهر خارقالعاده مینماید؛ مثلاً میتوانند مسافتهای طولانی را در زمان کوتاه طی کنند یا در قالبهای مختلف ظاهر شوند. همچنین در حالی که انسانها دارای حواس پنجگانه عادیاند، در روایات آمده است که برخی از جنها دارای حواس قویتر یا گستردهتریاند. البته این تواناییها محدود به اذن الهی است و به هیچ وجه به معنای قدرت مستقل یا مطلق برای آنها نیست.
۲. جن در عرفان اسلامی
در عرفان، جن معمولاً بهعنوان نماد نیروهای پنهان، نفسانی، یا حتی مراتب پایینتر از انسان تلقی میشود.
تفسیر عرفانی:
جن در مرتبهی وجودی، پایینتر از انسان کامل قرار دارد.
شیاطین جن نماد وساوس و قواهای ظلمانی در نفس هستند.
برخی عرفا معتقدند انسان اگر در طریق سلوک به کمال برسد، جنّیان نیز تابع او میشوند.
نمونهها در آثار عرفانی:
در مثنوی مولوی، گاه از جن بهعنوان نیرویی تمثیلی یاد شده که با تسلیم شدن به عقل و عشق، رام میشود.
در حکمت متعالیه (صدرایی)، جن دارای وجودی مثالی و نه مادی است؛ در عالمی میان ماده و عقل قرار دارد.
۳. جن در فلسفه اسلامی
وجودشناسی:
فلاسفه مانند فارابی، ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا، جن را در ردهی موجوداتی میدانند که:
نه جسم محضاند و نه روح محض.
دارای جسم لطیف یا مثالیاند.
میتوانند درک، فهم و عمل داشته باشند.
قدرت آنها:
به دلیل لطافت جسم، میتوانند در مکانها سریع حرکت کنند یا صورتهای مختلف بگیرند، ولی قدرت مطلق و مستقل ندارند.
۴. جن در احادیث و فقه
از نگاه احادیث:
پیامبر اسلام با جن نیز مانند انسانها سخن گفته و قرآن را بر آنها خوانده است.
در برخی احادیث آمده که جنها مسلمان شده و نماز میخوانند.
برخی از علما مانند شیخ صدوق و علامه مجلسی بهتفصیل دربارهی احکام جن، ازدواج با جن و حضور آنان بحث کردهاند.
ازدواج با جن:
در برخی روایات ازدواج میان جن و انسان مطرح شده، ولی علما آن را نامعمول و مشکوک میدانند و در فقه نیز معمولاً چنین ازدواجی را جایز نمیدانند.
۵. جن در فرهنگ عامه و اسطورهها
در بسیاری از فرهنگها، جن موجودی جادویی، اسرارآمیز یا اهریمنی تلقی شده است.
در ادبیات فارسی، داستانهایی چون هزار و یک شب، پر از ماجراهای جنیان است.
باور به "بسته شدن درها هنگام شب"، "خواندن آیات هنگام ورود به دستشویی"، "پرهیز از شبنشینی در مکانهای متروک"، ریشه در آموزههای دینی دربارهی جن دارد.
۶. شیاطین جن
قرآن میگوید:
«و کذلک جعلنا لکل نبی عدوًا شیاطین الانس و الجن» (سوره انعام، آیه ۱۱۲)
یعنی شیاطین از جن و انس، دشمن پیامبراناند.
«شیطان» از جنس جن است، چنانکه ابلیس نیز از جن بود و نه از فرشتگان (سوره کهف، آیه ۵۰).
۷. سوره جن در قرآن
سوره ۷۲ قرآن به نام "الجن" است.
در آن آمده که گروهی از جن به سخن قرآن گوش دادند، ایمان آوردند و به قوم خود برگشتند تا آنها را دعوت کنند.
این سوره نشان میدهد جنها نیز همانند انسانها گروههای مؤمن و کافر دارند.
نتیجهگیری نهایی
جنها:
موجوداتی واقعی، شعورمند، دارای اختیار، مسؤول و مکلفاند.
در عالم ما حضور دارند اما پنهان از دید انساناند.
در عرفان، نماد مراتب پایینتر از نفس یا نیروهای پنهان هستند.
در فرهنگ عامه با افسانه و ترس درآمیختهاند، ولی در قرآن تصویری دقیق، متعادل و آموزنده از آنها ارائه شده است.
سوال:
خواب چیست؟
پاسخ:
خواب، حالتی طبیعی و تکرارشونده از استراحت بدن و مغز است که در آن هوشیاری انسان نسبت به محیط اطراف کاهش مییابد، ولی فعالیت مغزی بهگونهای متفاوت ادامه دارد. خواب از نظر زیستی، روانی، فلسفی و عرفانی ابعاد گوناگونی دارد که در ادامه هر بُعد را بهطور کامل برایتان توضیح میدهم:
۱. دیدگاه زیستی (پزشکی و عصبشناسی)
در این دیدگاه، خواب ضرورتی حیاتی برای بدن و مغز است:
بازسازی سلولی: در خواب، بدن فرصت ترمیم و بازسازی سلولها را پیدا میکند.
تنظیم حافظه: خواب به مغز کمک میکند خاطرات، آموختهها و اطلاعات روز را دستهبندی و ذخیره کند.
مراحل خواب: خواب شامل چند مرحله است:
• NREM (خواب بدون حرکات سریع چشم) شامل خواب سبک و خواب عمیق است.
• REM (خواب با حرکات سریع چشم) در آن رؤیا بیشتر دیده میشود.
۲. دیدگاه روانشناسی
از نظر روانشناسان، خواب نقش مهمی در سلامت روان دارد:
تخلیهی هیجانات روزمره: خواب و رؤیا کمک میکنند ذهن از تنشهای روزمره پاکسازی شود.
بیان ناخودآگاه: طبق نظریهی فروید، خوابها راهی هستند برای تجلی تمایلات سرکوبشده در ناخودآگاه.
تجربهی مجازی: خواب میتواند بهنوعی شبیهسازی واقعیت برای تمرین واکنشهای روانی باشد.
۳. دیدگاه فلسفی
فلاسفهی اسلامی و غربی، خواب را پدیدهای اسرارآمیز و مربوط به رابطهی نفس و بدن میدانند:
ابنسینا خواب را حاصل جدایی نسبی نفس از بدن در هنگام استراحت میداند که در آن، صور خیالی (مخیلات) پدیدار میشوند.
افلاطون و افلوطین خواب را فرصتی برای تماس روح با عالم مثالی یا حقایق فراتر از حس میدانستند.
ملاصدرا در حکمت متعالیه، خواب را نمونهای از تجرد نفس میداند؛ یعنی نفس در خواب از بدن فاصله میگیرد و به عوالم دیگر (مثالی یا عقلانی) متصل میشود.
۴. دیدگاه عرفانی و قرآنی
در عرفان اسلامی و قرآن، خواب دریچهای است به عالم غیب و مثال:
• قرآن میفرماید:
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا» (سوره زمر، آیه ۴۲)
یعنی خداوند جانها را در وقت مرگ و در وقت خواب میگیرد؛ پس خواب نوعی مرگ موقت است.
عرفا خواب را فرصت سفر روح به عالم معنا میدانند، مخصوصاً در خوابهای صادقه که حامل الهام یا رؤیای صادقهاند.
رؤیای حضرت یوسف و دیگر انبیاء در قرآن، گواه بر این است که خواب میتواند رابطهای بین انسان و عالم ملکوت باشد.
۵. کارکردهای خواب از دیدگاه جامع
زیستی: ترمیم و حفظ سلامت بدن و مغز
روانی: پاکسازی ذهن، تخلیه هیجانات، انسجام حافظه
فلسفی: نشانهای از استقلال نفس از بدن
عرفانی: دریچهای به عالم غیب و حقایق غیرمادی
دینی: خوابِ خوب هدیهای الهی و خوابِ بد هشداری برای بیداری معنوی
سوال:
روح چیست؟
پاسخ:
پرسش از ماهیت روح از ژرفترین و دشوارترین پرسشهای تاریخ بشر است. در پاسخ به این پرسش، دانشمندان، فلاسفه، عرفا و پیامبران دیدگاههای گوناگونی ارائه کردهاند. در ادامه، روح را از دیدگاههای مختلف برایتان بهصورت جامع و ساده شرح میدهم:
۱. روح از دیدگاه قرآن و دین
در قرآن کریم، خداوند دربارهی روح میفرماید:
«وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا»
(سوره اسراء، آیه ۸۵)
یعنی: از تو دربارهی روح میپرسند. بگو روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش به شما داده نشده است.
در اسلام، روح یک حقیقت الهی و غیرمادی است که خداوند به انسان دمیده است:
«فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...»
(سوره حجر، آیه ۲۹)
روح منشأ حیات، شعور و اراده در انسان است. مرگ، جدا شدن روح از بدن است، و در قیامت، روح دوباره به بدن بازمیگردد.
۲. روح در فلسفه اسلامی
فلاسفهای مانند ابنسینا، فارابی و ملاصدرا بر این باورند:
•روح جوهری مجرد است، یعنی از ماده و زمان و مکان بینیاز است.
•روح انسانی دارای مراتب است:
روح نباتی (رشد و تغذیه)
روح حیوانی (حس و حرکت)
روح انسانی (تعقل و اراده)
•ملاصدرا روح را «جوهری مجرد حادثالبدن و باقی بعدالموت» میداند؛ یعنی روح هنگام پدید آمدن بدن پدیدار میشود، اما بعد از مرگ باقی میماند و به سوی کمال سیر میکند.
۳. روح از دیدگاه عرفانی
در عرفان اسلامی، بهویژه در آثار ابنعربی، مولوی، حافظ و امام خمینی:
روح انسان پرتویی از روح الهی است و هدف آن، بازگشت به مبدأ خویش است:
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟
روح انسان ذاتاً خالص، نورانی، پاک و عاشق حق است، ولی در قفس بدن و نفس گرفتار شده است.
سالک راه حق، با تزکیه و سیر و سلوک، پردهها را کنار زده و روح خود را به مقام وصال میرساند.
۴. روح در روانشناسی غربی و فلسفهی مدرن
در روانشناسی جدید، واژهی «روح» جای خود را بیشتر به «ذهن»، «شخصیت» یا «خود» داده است. بسیاری از روانشناسان مانند فروید، یونگ و فرانکل:
به بعد معنوی یا ناخودآگاه عمیق انسان توجه دارند.
•یونگ از «روح جمعی» یا «ناخودآگاه جمعی» سخن میگوید که در آن کهنالگوها و معنویت ذخیره شدهاند.
ویکتور فرانکل نیز روح را سرچشمهی معنا، امید و ارتباط با ماوراء میداند.
۵. جمعبندی ماهیت روح
روح چیست؟ پاسخ یک خطی:
روح، حقیقتی غیرمادی، آگاه، زنده و جاوید است که از سوی خداوند در انسان دمیده شده و سرچشمهی حیات، آگاهی، شخصیت و تعالی اوست.
سوال:
چرا فقط چهارده معصوم؟
پاسخ:
شیعه دوازدهامامی باور دارد که تنها چهارده نفر دارای عصمت مطلق هستند، یعنی:
۱. پیامبر اسلام حضرت محمد (ص)،
۲. دختر ایشان حضرت فاطمه زهرا (س)،
۳. دوازده امام از نسل ایشان.
این باور، برخاسته از ادله قرآنی، حدیثی، عقلی و تاریخی است.
۱. دلیل قرآنی
آیه تطهیر (سوره احزاب، آیه ۳۳):
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللّٰهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»
این آیه نشان میدهد که خداوند گروهی به نام اهل بیت را از هر رجس (گناه، پلیدی و انحراف) پاک کرده است.
در احادیث بسیاری، از جمله حدیث کساء، تصریح شده که اهل بیت موردنظر این آیه، تنها این پنج تناند:
پیامبر (ص)،
امام علی (ع)،
حضرت فاطمه (س)،
امام حسن (ع)،
امام حسین (ع).
امامان بعدی نیز، بر اساس حدیث پیامبر و وصایای اهل بیت، ادامهی همین نور و طهارتاند.
۲. دلیل حدیثی
حدیث اثنا عشر (دوازده جانشین):
پیامبر اکرم فرمود:
«الأئمة من بعدی اثنا عشر، کلهم من قریش»
«امامان بعد از من دوازده نفرند، همه از قریش»
این حدیث در منابع اهل سنت مانند صحیح مسلم، صحیح بخاری، مسند احمد و... آمده است.
در منابع شیعه نیز روایات فراوانی داریم که نام این دوازده امام را به ترتیب بیان کردهاند، مثلاً:
«أولهم علی بن أبیطالب، وآخرهم القائم المهدی»
«نخستینشان علی بن ابیطالب و آخرینشان مهدی قائم است»
حدیث لوح (از جابر از حضرت فاطمه):
در این حدیث، لوحی آسمانی با نام دوازده امام به پیامبر نشان داده شد، و حضرت فاطمه آن را برای جابر شرح داد. این حدیث نیز بهصورت سنددار در منابع شیعه ثبت شده است.
۳. دلیل عقلی
امامت، از نظر عقل و فلسفه شیعه، باید:
از سوی خداوند باشد (نه انتخاب مردم)
دارای علم لدنی و عصمت باشد
واسطهی فیض و هدایت معنوی باشد
با پایان نبوت (پیامبر خاتم)، ادامهی راه هدایت بر عهدهی امامان معصوم است؛ اما چون تعداد مشخصی از آنها برای هدایت کامل کافی بودهاند، و دین نیز کامل شده، بیش از آن نیاز نیست.
۴. دلیل تاریخی و ضرورت غیبت
امامت دوازدهمین معصوم، حضرت مهدی (عج)، از نظر تاریخی مستند است و به دلایل اجتماعی و حفظ جان ایشان، از دیدهها غایب شد.
شیعه معتقد است که با غیبت ایشان، دوران هدایت مستقیم امام معصوم پایان یافته، اما ایشان همچنان زنده و ناظر بر امور عالم است و در زمان مقرر ظهور خواهد کرد.
۵. چرا حضرت فاطمه زهرا (س) در میان معصومان است؟
او:
دارای نص قرآنی است (آیه تطهیر)
در حدیث کساء صریحاً از او نام برده شده
از نظر کمال، علم، طهارت، و مقام، در حد پیامبران الهی توصیف شده
مادر ائمه است و محور ولایت و نور اهل بیت
جمعبندی نهایی:
ما فقط چهارده معصوم داریم، چون:
۱.خداوند تنها این افراد را در قرآن و سنت پاک شمرده است.
۲.پیامبر تنها دوازده امام را تعیین کرده است.
۳.عقل و فلسفهی امامت، به عصمت کامل برای هدایت نیاز دارد.
۴.تاریخ، تولد و معرفی این چهارده تن را به روشنی ثبت کرده است.
۵.پس از آنها، نیاز به معصوم دیگر وجود ندارد، چون دین کامل شده و امام مهدی (عج) برای تحقق عدالت جهانی در زمان ظهور باقی مانده است.
سوال:
عالم ذر چیست؟
پاسخ:
عالم ذرّ یکی از مفاهیم مهم در عرفان اسلامی، فلسفه و تفسیر قرآن است که اشاره به مرحلهای پیش از تولد انسان دارد؛ زمانی که ارواح انسانها از خداوند پیمان توحید و عبودیت گرفتند. این عالم، درکلیترین معنا، عالم پیشادنیوی ارواح است که در آن سرشت الهی انسان و ارتباط او با خدا آشکار میشود.
۱. منبع قرآنی عالم ذرّ
آیهای که مبنای اصلی باور به عالم ذرّ است:
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَىٰ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَىٰ شَهِدْنَا...
(سوره اعراف، آیه ۱۷۲)
ترجمه:
و چون پروردگارت از فرزندان آدم از پشتهایشان نسلشان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی، گواهی دادیم.
۲. معنای عالم ذرّ
الف) «ذرّ» یعنی چه؟
ذرّ به معنای ذرات ریز، یا ذرّات وجودی انسانها در حالت ارواح است.
ب) عالم ذر یعنی چه؟
«عالم ذرّ» یعنی عالمی پیش از دنیا که در آن، ارواح انسانها حاضر شدند و به ربوبیت خدا اقرار کردند.
تفاسیر گوناگون در مورد این عالم
دیدگاه مفسران و متکلمان شیعه و اهلسنت:
برخی آن را حقیقی و عینی میدانند: یعنی ارواح بهطور واقعی آفریده شدند و به خداوند پاسخ دادند.
برخی آن را نمادین و فطری میدانند: یعنی این پیمان، در نهاد و سرشت ما نهاده شده و همیشه با ماست (نوعی سرشت توحیدی فطری).
۴. هدف عالم ذرّ
عالم ذرّ برای اقرار به توحید و عبودیت بود.
خداوند از انسانها خواست تا گواهی دهند که او پروردگارشان است، تا در دنیا عذر نیاورند که ما بیخبر بودیم.
۵. آثار و نتایج این باور
۱.سرشت الهی انسان: انسان ذاتاً خداجو و خداشناس است.
۲.مسئولیت انسان در دنیا: اقرار پیشینی، پشتوانه مسئولیت و تکلیف در این دنیاست.
۳.توجیه هدایت فطری: شناخت خدا و گرایش به حق در فطرت ماست.
۴.همافزایی با نظریه فطرت (مطابق با آموزههای امام علی (ع) و امام صادق (ع)).
۶. در احادیث و عرفان اسلامی
در روایات فراوانی از اهلبیت (ع) آمده که خداوند ارواح را پیش از اجساد آفرید، از آنها پیمان گرفت، و این پیمان در نهان جان انسانها ثبت شده است.
در عرفان اسلامی، عالم ذر گاه با عالم مثال یا عالم ارواح یکی دانسته میشود، و اقرار در عالم ذر بهمثابه شهود توحید پیش از نزول به دنیا تلقی میشود.
جمعبندی
در روایات بسیاری از اهلبیت (ع) به عالم ذرّ اشاره شده و آن را مرحلهای حقیقی در وجود انسانها دانستهاند. همچنین بسیاری از عرفا مانند ابن عربی، ملاصدرا و علامه طباطبایی نیز به گونهای این عالم را با نظریه «عالم مثال»، «عالم ارواح» یا «مراتب طولی وجود» پیوند زدهاند.
پس عالم ذرّ، مرحلهای بنیادین در سیر وجودی انسان است که بر اساس آن، مسئولیت، عبودیت، و معرفت انسان به خداوند توجیه میشود، و سرشت او را توحیدی و خداجو معرفی میکند.
اگر بخواهید، میتوانم اشارات شعری یا عرفانی نیز درباره عالم ذر برایتان بیاورم. آیا تمایل دارید؟
سوال:
چرا شیعه در اقلیت است؟
پاسخ:
پرسش «چرا شیعه در اقلیت است؟» یکی از مهمترین و بنیادینترین پرسشهای تاریخی، اجتماعی و اعتقادی دربارهی اسلام است. پاسخ به آن نیازمند توجه به زمینههای تاریخی، سیاسی، فرهنگی، جغرافیایی، روانشناختی و حتی عرفانی است. در ادامه، این موضوع را در چند محور اساسی تحلیل میکنم:
۱. پیدایش تاریخی تشیع و اکثریت شدن اهل سنت
پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، مسأله جانشینی ایشان مطرح شد. دو دیدگاه اصلی بهوجود آمد:
دیدگاه اهل سنت: جانشین پیامبر باید از طریق مشورت (شورا) انتخاب شود. بههمین دلیل، اکثریت مهاجرین و انصار در سقیفه بنیساعده ابوبکر را به عنوان خلیفه اول برگزیدند.
دیدگاه شیعه: پیامبر، علی بن ابیطالب (ع) را طبق واقعه غدیر و شواهد دیگر بهعنوان جانشین منصوب کرده بود و خلافت امری الهی است، نه انتخابی.
از آنجا که قدرت سیاسی از همان آغاز در اختیار خلافت سقیفه قرار گرفت، جریان شیعه که این انتخاب را مشروع نمیدانست، در اقلیت ماند. لذا اقلیت بودن شیعه ریشه در انتخاب مردم نداشت، بلکه ریشه در ساختار قدرت داشت.
۲. تسلط حکومتهای سنیمذهب و سرکوب تشیع
در طول تاریخ، قدرت سیاسی در جهان اسلام عمدتاً در دست خلفای سنیمذهب بوده است:
خلافت اموی (661–750 میلادی) و عباسی (750–1258 میلادی) پیوسته با آل علی (ع) و پیروان آنان درگیر بودند. بسیاری از امامان شیعه یا به شهادت رسیدند یا محدود و تحت نظر بودند.
حکومتهای سنیمذهب، بهدلیل ترس از قدرت معنوی امامان و مشروعیت ایشان، اجازه گسترش آزادانه به تشیع نمیدادند و در برخی مناطق حتی نام بردن از علی (ع) ممنوع یا مستوجب مجازات بود.
این فشارها موجب شد که تشیع فقط در مناطقی که فضای نسبتاً امنتری داشت (مانند قم، کاشان، جبل عامل، یمن، خراسان) باقی بماند و در دیگر نقاط، نتواند اکثریت پیدا کند.
۳. گسترش جغرافیایی اسلام همراه با قدرت سیاسی
اسلام با فتوحات خلفا گسترش یافت؛ و چون این خلفا از اهل سنت بودند، مردمان تازهمسلمانشده نیز عمدتاً به همان مذهب خلافت در میآمدند. این امر بهویژه در مناطق مصر، شام، شمال آفریقا، اندلس، آسیای میانه، ترکستان، هند و اندونزی صادق است.
در مقابل، تشیع تا قرنها مذهب رسمی هیچ حکومت بزرگی نبود تا اینکه صفویان در قرن ۱۰ هجری تشیع را در ایران رسمی کردند. تا آن زمان، گسترش تشیع اغلب بهدست عالمان مهاجر، مبلغان فردی یا قیامهای خونین مظلومانه (مانند کربلا، زیدیه، قیام توابین و مختار) بود.
۴. ویژگی معرفتی و نخبگانی تشیع
تشیع امامی، از قرن دوم هجری به بعد، با شکوفایی عقلگرایی، فلسفه، کلام، اصول فقه، عرفان و علوم مختلف در میان امامان و پیروانشان همراه بود. بههمین دلیل، جذب نخبگان علمی و فکری شد.
اما همین عمق معرفتی و دشواریِ مفاهیم عقلی و فلسفی، ممکن است مانعی در برابر گسترش عمومی و تودهای آن در برخی جوامع شده باشد که بیشتر مایل به سادهسازی دین بودهاند.
۵. روایات اهل سنت بیشتر است؛ چرا؟
بسیاری از منابع حدیثی اهل سنت توسط راویانی جمعآوری شدهاند که در دربار خلفا جایگاه داشتند یا توسط حکومتها حمایت میشدند. اما روایات شیعه اغلب در خفا یا شرایط دشوار جمعآوری شدند.
در نتیجه، منابع اهل سنت گستردهتر و بیشتر در دسترس شد و این مسئله به تقویت جایگاه آنان در بسیاری از بلاد انجامید.
۶. نگاه قرآنی به اقلیت و اکثریت
از منظر قرآن، اکثریت همیشه نشانه حقانیت نیست. در بسیاری از آیات، خداوند «اکثر الناس» را به غفلت، جهل، ناسپاسی، نافرمانی و دنیاطلبی نسبت میدهد:
«وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ» (انعام: ۱۱۶)
«وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ» (یوسف: ۱۰۳)
بنابراین، اقلیت بودن شیعه دلیلی بر ضعف یا ناحق بودن نیست. در تاریخ نیز، همیشه پیامبران و یارانشان در اقلیت بودهاند. اما حق، ملاک کمیّت نیست، بلکه ملاک حقیقت و معیار باطن و صدق است.
۷. نگاه عرفانی: ابتلاء اهل حق
در نگاه عرفانی، اهل حق همواره در اقلیتاند، زیرا:
راه حقیقت، راه سختیها و قربانیهاست؛
اکثریت مردم طالب راحتی و دنیا هستند؛
کسانی که به راه ولایت علی (ع) میپیوندند، باید «محک سخت» بخورند.
چنانکه حضرت علی (ع) فرمود:
«لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ»
(در راه هدایت، از کم بودن یاران وحشت نکنید)
نتیجهگیری:
شیعه بهدلیل پافشاری بر ولایت الهی و امامت علی (ع)، مخالفت با خلافت سیاسی رایج، و حفظ ارزشهای عمیق دینی و انسانی، در اقلیت باقی مانده است. اما اقلیت بودن، نهتنها ضعف نیست، بلکه گواهی است بر پایداری در راه حق، و مظلومیتی که همواره با صداقت و فداکاری همراه بوده است.
سوال:
چگونه به اصالت حدیث پی ببریم؟
پاسخ:
حتماً. برای بررسی کامل و دقیق اصالت حدیث (یعنی تشخیص اعتبار، وثاقت، و صحت آن)، باید مراحل و اصول متعددی از علوم حدیث طی شود. در اینجا توضیح مفصل و منظمی از این مراحل میآید:
۱. بررسی سند حدیث (علم رجال و علم درایه)
حدیث از دو بخش تشکیل شده: سند و متن.
الف) بررسی سند
سند یعنی زنجیرهی راویان حدیث. برای اطمینان از اعتبار سند، موارد زیر بررسی میشود:
اتصال سند:
راویان باید بهصورت پیوسته و زنجیروار، بدون گسست زمانی یا مکانی، حدیث را از هم نقل کرده باشند.اگر حلقهای از این زنجیر حذف شده باشد، به حدیث «مرسل» یا «منقطع» گفته میشود که از اعتبار میافتد.
وثاقت و عدالت راویان:
آیا راویان، راستگو، قابل اعتماد، دیندار، حافظ حدیث و فاقد فسق و دروغپردازی بودهاند؟برای این منظور، از علم رجال استفاده میشود که به شرح حال و ویژگیهای راویان میپردازد.
ضبط حدیث توسط راویان:
حتی اگر راوی عادل باشد، اگر حافظهاش ضعیف یا در نقل حدیث سهلانگار باشد، حدیث از درجه اعتبار ساقط میشود.
۲. بررسی متن حدیث (علم درایه)
الف) بررسی محتوای حدیث:
۱.مطابقت با قرآن:
حدیث نباید با قرآن در تضاد باشد. معصوم (ع) نمیتواند چیزی خلاف کتاب خدا بگوید.
پیامبر اکرم (ص) فرمود:
«اذا جاءکم عنّی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله، فإن وافقه فأنا قلته، و إن خالفه فلم أقله».
یعنی: هرگاه حدیثی از من رسید، آن را بر قرآن عرضه کنید. اگر با آن موافق بود، من گفتهام و اگر مخالف بود، من نگفتهام.۲.۳.۴.۵.۲.
مطابقت با عقل و عقلانیت:
محتوای حدیث باید عقلپذیر باشد. احادیثی که عقل سلیم آنها را رد میکند، احتمال جعل یا اشتباه دارند.
مطابقت با سنت قطعی:
حدیث باید با سنت معتبر و مشهور (قول و فعل قطعی معصومین) ناسازگار نباشد.
شأن معصوم:
محتوا باید در شأن معصوم باشد. احادیثی با محتوای سبک، رکیک، سخیف یا سطحی، معمولاً ساختگی هستند.
۳. بررسی شهرت حدیث در میان علما و منابع
شهرت فقهی یا روایی:
اگر حدیثی میان فقها و محدثان مشهور و مورد استفاده باشد، قوت میگیرد.
ذکر در منابع معتبر:
در منابع شیعه: کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب، استبصار، وسائل الشیعه، بحارالانوار
در منابع اهل سنت: صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن نسائی، ترمذی، مسند احمد، سنن ابنماجه
۴. بررسی کثرت نقل (تواتر یا شهرت)۱.
تواتر:
اگر حدیث از طریق راویان زیاد و مستقل (بهگونهای که تبانیشان ممکن نباشد) نقل شده باشد، «متواتر» است و قطعیالصدور است.
.مستفیض یا مشهور:اگر در چند سند مستقل آمده ولی به حد تواتر نرسد، باز هم به آن اعتماد بیشتری میشود.
۵. استفاده از نظر علما و متخصصان علم حدیث
۱.آرای محدثان بزرگ:
مانند شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، علامه مجلسی، علامه امینی، آیتالله خوئی، آیتالله سبحانی و دیگران.
۲.بررسی در کتب معتبر:
گاه حدیث در کتابی آمده که مؤلف آن خود حدیث را تصحیح یا تضعیف کرده است.
۶. بررسی قرائن خارجی
۱.تأیید حدیث توسط وقایع تاریخی یا آیات دیگر
۲.تشابه و تطابق با دیگر احادیث معتبر
۳.آثار عملی در جامعه و اعتبار کاربردی آن حدیث در سیره علما و مردم
نتیجهگیری
برای اطمینان از اصالت یک حدیث باید:
سند آن معتبر و متصل باشد.
راویان آن موثق و عادل باشند.
متن آن با قرآن، عقل و سنت سازگار باشد.
در منابع معتبر حدیثی آمده باشد.
و از دیدگاه فقها و محدثان مورد تأیید قرار گیرد.
سوال:
۱. آیا عشق را قبول دارید؟ جواب: بله
تعریف عشق بسیار مهم است. اگر عشق را صرفاً یک احساس رمانتیک زودگذر بدانیم، آن یک هوس است که «این چیزِ جوانیست و به عقل نمیرسد».
اما اگر عشق را همانطور که عرفا، حکما و انبیاء تفسیر کردهاند در نظر بگیریم، عشق بههیچوجه یک احساس سطحی یا موقت نیست، بلکه جوهرهی هستی است.
ابنسینا در اشارات میگوید:
«الْعِشقُ هو غایةُ التعلُّقِ بالنِّعَمِ و غایةُ التّوجُّهِ الی الجَمالِ» یعنی: عشق نهایت تعلق به نعمتها و کمال توجه به زیبایی است.
سوال:
۲. آیا عشق فراتر از عقل است؟
جواب: بله.
اما نه در تعارض با آن، بلکه در امتداد آن.عشق فراتر از عقل نظری است، نه ضد عقل.در اصطلاح عرفانی، عشق از مقام ذوق و شهود قلبی برمیخیزد، نه صرفاً از عقل تحلیلی.
امام خمینی (ره) در شرح دعای سحر میفرماید:
«عقل چراغ راه است، اما عشق محرّک و موتور سلوک است. عشق آن است که تو را به قرب برساند.»
و حافظ بسیار دقیق میفرماید:
عقل میخواست که زنجیر برآرد از پای
عاشق آمد و با سلسلهی عشق آراست
سوال:
۳. آیا "پای استدلالیان چوبین بود"؟
جواب: بله،
در برخی مسیرها.این سخن مولانا در مثنوی دقیقاً به همین نکته اشاره دارد که استدلال عقلی در مسیر سلوک قلبی کفایت نمیکند.
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
اما دقت کنیم: مولانا عقل را رد نمیکند، عقل جزئی و خودبنیاد را ناکافی میداند. او در همان مثنوی بارها از «عقل کل» و «عقل برتر» سخن میگوید.
سوال:
۴. در قرآن واژهی عشق نیست؛ پس آیا عشق مردود است؟
جواب:
درست است که واژهی "عشق" بهصورت لفظی در قرآن نیامده است، اما مضمون آن بهوفور هست.
واژهی "محبت شدید"، که در آیهی معروف آمده، همان مضمون عشق است:
وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ
(بقره، ۱۶۵)
یعنی: مؤمنان شدیدترین محبت را نسبت به خدا دارند.
این «اشد حبّاً» دقیقاً همان چیزیست که عرفا آن را عشق حقیقی مینامند.
از طرفی، قرآن بارها از حبّ خدا، حبّ دنیا، حبّ شهوات، حبّ خویشان و... سخن گفته که نشان میدهد محبت (که میتواند به مرتبهی عشق برسد) در قرآن نهادینه شده است.
سوال:
۵. آیا عشق فقط احساسات جوانی است؟
جواب : نه،
اگر منظور از عشق همان شور لحظهای یا وابستگی عاطفی باشد، بله، عمدتاً در جوانی است.اما عشق عرفانی، عشق الهی، عشق انسان کامل، عشق به حقیقت، عشق به علم، و حتی عشق به خدمت و معرفت از این محدودیت سنی بیرون است.
برخی از عارفان بزرگ، مثل علامه طباطبایی، آیتالله قاضی، امام خمینی، حافظ، مولانا و عطار در میانسالی یا حتی کهنسالی به اوج عشق الهی رسیدهاند.
در مقابل، کسانی هم هستند که تا پایان عمر، جز احساسات، هیچگاه طعم عشق حقیقی را نچشیدهاند.
سوال:
۶. آیا عشق عقل را تعطیل میکند؟
جواب:خیر.
عشق نه تنها عقل را تعطیل نمیکند، بلکه آن را معنادار و متحرّک میسازد.
عقل، بدون عشق، سرد و محاسبهگر است. عشق، بدون عقل، کور و خطرناک.
ترکیب این دو، انسان را به کمال میرساند.
نتیجه :
• بله، من عشق را قبول دارم.
• بله، عشق فراتر از عقل جزئی است، ولی ضد عقل نیست.
• عشق، در ساحت حقیقیاش، یکی از نشانههای بلوغ روحی انسان است، نه نشانهی احساسات جوانی.
• انسان کامل، به تعبیر حکمای ما، کسیست که عقلش عاشق است و عشقش عاقل.
سوال:
۱. آیا عقل مقدم بر عشق است؟ آیا عشق محصول عقل است؟
پاسخ:
از منظر فلسفی و روانشناسی، عقل و عشق دو نیروی متفاوت در انسان هستند:
عقل ابزار سنجش، تحلیل و انتخاب است.
عشق نیروی کشش، اتصال و شور است.
در برخی مکاتب، عشق از عقل سرچشمه میگیرد ، اما در عرفان اسلامی (مثلاً در مکتب ابن عربی یا مولوی)، عشق نیرویی فراتر از عقل معرفی میشود که عقل را هم مغلوب خود میکند.
بنابراین، بستگی به دستگاه معرفتی دارد:
در فلسفه عقلگرای غربی: عشق محصول عقل یا واکنش بیولوژیک است.
در عرفان اسلامی: عقل محدود است و عشق نیرویی الهی و فراعقلی است.
سوال
۲. اگر عقل نباشد، انسان اصلاً درک نمیکند که عشق وجود دارد یا نه؛ پس عشق تابع عقل است؟
تا حدی درست است. عقل، درک و تمییز را ممکن میسازد. اما بسیاری از تجربههای عشقی در انسان فراتر از تحلیل عقلانی رخ میدهد. گاه حتی عقل در برابر عشق سکوت یا تعارض دارد (نمونههای زیادی در ادبیات عرفانی).
سوال
۳. اگر عقل، گاه دستور به عشق و گاه به خشم میدهد، پس عقل منشأ اصلی است؟
پاسخ:
بله، در روانشناسی شناختی، تصمیمگیری انسان تحت تأثیر عقل، احساس، و ناخودآگاه است. عقل ممکن است احساسات را هدایت کند. اما در بسیاری از موارد نیز احساسات به شکل خودمختار از عقل سبقت میگیرند. عشق در بسیاری از متون عرفانی، فراتر از عقل و حتی معارض با آن توصیف شده است.
سوال
۴. مولوی عاشق شمس شد، ولی اگر میدید شمس راه خطا میرود، عشق را کنار میگذاشت؛ پس عقل قویتر است؟
پاسخ:
این دیدگاه نگاهی عقلمدار به رابطهی مولوی و شمس است. اما در متون مولانا، عشق به شمس فراتر از عقل است و حتی فقدان شمس، او را به دریای جنون و الهام کشاند.
اما از دید واقعگرایانه: بله، در نهایت تصمیمگیریها از عقل میآید، هرچند ممکن است تحت تأثیر عشق باشند.
سوال
۵. آیا در زمان حمله مغولان، چون مردم قدرت مقابله نداشتند، به عرفان، عشق، و درویشی پناه بردند؟
پاسخ:
بخشی از این تحلیل تاریخی صحیح است. پس از حمله مغول و انحطاط سیاسی، عرفان و خانقاه بهعنوان پناهگاه روانی و معنوی برای مردم رواج یافت. اما:
عرفان اسلامی قبل از حمله مغول نیز وجود داشت (مثلاً حلاج، بایزید، رابعه).
پس از مغول نیز، عرفا در نقد ظلم فعال بودند (مثل سعدی، مولوی، حافظ).
سوال
۶. چرا عرفان در فرهنگهای دیگر (مثل آلمان یا ژاپن) رایج نیست؟
پاسخ:
عرفان بهمعنای دینی و احساسی در فرهنگ اسلامی بسیار غنی است. اما:
•در غرب، عرفان مسیحی (تصوف مسیحی) وجود دارد (مثلاً سنت جان صلیبی یا مایستر اکهارت).
در شرق آسیا، بودیسم و ذن، اشکالی از عرفان عملی هستند.
پس، عشقورزی و سلوک در فرهنگهای دیگر هم وجود دارد، اما شکل و زبان متفاوتی دارد.
سوال
۷. آیا دلبستن به شعرهایی مثل "هفت شهر عشق" مفید است یا بازی با الفاظ؟
پاسخ:
ادبیات عرفانی، از جمله شعر عطار، ابزار تربیت روحی، تهذیب نفس، و معناجویی است، نه فناوری. پس:
در دنیای تکنولوژی نقش مستقیم ندارد.
اما در تربیت اخلاقی و معنوی انسان نقش ایفا میکند، مخصوصاً در بحرانهای معنوی.
سوال
۸. آیا عقل جمعی و علم میتوانند تمام مشکلات بشر را حل کنند؟
پاسخ:
علم و عقل ابزارهای اصلی پیشرفتاند، اما:
مشکلات معنوی، اخلاقی، و هستیشناختی با علم حل نمیشوند.
به همین دلیل حتی در پیشرفتهترین کشورها، رواندرمانی، دین، فلسفه، و معنویت رواج دارد.
سوال
آیا دین فقط مقداری کمک به اخلاق میکند؟
پاسخ:
در دیدگاه سکولار بله، دین نقش تربیتی دارد. اما در دیدگاه دینی، دین منشأ هدایت، نجات، و معنا در زندگی انسان است.
دین فقط ابزار اخلاق نیست، بلکه برنامهی کلی برای زندگی انسان در نظر گرفته میشود.
سوال۲
آیا پیوند دین و سیاست مشکلآفرین است؟
پاسخ:
بستگی به نوع حکومت دارد. در برخی موارد (مثل حکومت صدر اسلام یا عدالتمحور علیبنابیطالب)، دین با سیاست منطبق بر عدالت و اخلاق بود.
اما در مواردی دیگر، دین ابزاری برای تحکیم قدرت شده و فساد به وجود آورده است. پس مسئله، تفسیر دین و نحوهی اجرای آن است.
سوال۳
آیا عشق به امام علی (ع) سودی ندارد و فقط عمل مهم است؟
پاسخ:
عشق به علی (ع) اگر به عمل نینجامد، ناکافی است. اما عشق، انگیزهی قوی برای عمل صالح میآفریند.
مثلاً کسی که علی (ع) را عاشقانه دوست دارد، بیشتر تلاش میکند همچون او عدالتمحور باشد.
سوال۴
آیا حیوانات عاشق نمیشوند؟ پس عشق پدیدهای ذهنی است؟
پاسخ:
در سطح زیستی، حیوانات وابستگی عاطفی، همدلی، و غم فقدان را تجربه میکنند، اما به شکل عشق انسانی و معنوی نه.
عشق انسانی ترکیبی از عاطفه، معنا، هدف، انتخاب، و فداکاری آگاهانه است. این امر فقط در انسان کاملتر متجلی میشود.
سوال
آیا با تعویض قلب، عشق از بین میرود؟ پس عشق در دل نیست؟
پاسخ:
بله، عشق در مغز و ذهن و جان است نه قلب فیزیولوژیک. قلب در ادبیات، نماد مرکز احساسات و درک باطنی است، نه قلب پزشکی.
سوال
آیا ادبیات عرفانی، ما را از علم و فناوری دور کرده است؟
پاسخ:
ادبیات عرفانی، جایگزین علم نبوده، بلکه در نبود نهادهای علمی، پناهگاه اندیشهی معنوی و فلسفی شده است.
اگر این ادبیات به افراط در خیالپردازی منجر شود، مانع توسعه است. ولی در حالت متعادل، تکمیلکنندهی عقل و علم است.
سوال
آیا شهادت عشق نیست؟ آیا مردن بدون مبارزه بیارزش است؟
پاسخ:
شهادت اگر آگاهانه، برای دفاع از حق باشد، از نظر دینی و انسانی بسیار ارزشمند است. اما:
• شهادت بدون هدف و شعور، قربانیگری بیفایده است.
خردگرایان شهادت را تنها در زمینهی عقلانی و اصولی میپذیرند.
سوال
آیا انبیاء دربارهی عشق چیزی نگفتهاند؟
پاسخ:
در متون قرآنی و حدیثی، واژهی «عشق» به ندرت آمده، اما مفاهیم محبت الهی، قرب، فداکاری، و محبت بندگان به خدا بسیار آمده است.
مثلاً:
"یحبهم و یحبونه" (خدا آنان را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند)
پس مفاهیم عشق الهی در متن وجود دارد، ولو با لفظ "عشق" نیامده باشد.
سوال
آیا خدا عاشق است؟ آیا این سؤال اصلاً معنادار است؟
پاسخ:
در عرفان اسلامی، خداوند اصل و منبع عشق است. حافظ میگوید:
"عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود"
اما در کلام رسمی، برای خدا صفات عاقلانه و حکیمانه ترجیح دارد تا صفات انسانی چون "عاشق". این سؤال بسته به نوع نگاه ما به صفات الهی یا مسخره یا بسیار عمیق است.
سوال
آیا معماری فاخر اسلامی نتیجهی عشق نیست بلکه عقل و اراده است؟
پاسخ:
معمار مسلمان ممکن است به نیت عشق الهی یا به انگیزهی عقلانی کار کرده باشد.
اما هنر اسلامی، حتی اگر زادهی عقل و مهارت فنی باشد، معمولاً در خدمت زیباییشناسی معنوی و روحانی نیز قرار گرفته است.
سوال
جایگاه عشق چیست؟
پاسخ
۱. عشق، "چیزی" در کنار چیزها نیست
عشق، همانند عقل یا جان یا دین یا مال، یک "دارایی" مشخص نیست که در فهرست قرار گیرد. بلکه:
ریشهی حیات انسانی است، نه فقط بخشی از آن.
نیروی محرکهی تمام ارزشهاست: جان را حفظ میکند، عقل را شکوفا میسازد، دین را جان میبخشد، ناموس و کشور را عزیز میکند.
به تعبیر عرفا، عشق:
«آتشِ نهفته در همهی این چیزهاست، نه یکی از آنها.»
۲. عشق در رتبه نیست، در بُعد است
وقتی چیزهایی را به ترتیب اهمیت ردهبندی میکنیم، در واقع داریم امور را با معیار نیاز یا ارزش مادی و معنوی میسنجیم. اما عشق:
نه یک "مرتبه"، بلکه یک "جهتگیری هستیشناختی" است.
اگر در دل انسان باشد، همهی آن چیزها را معنا میبخشد، و اگر نباشد، حتی دین و عقل هم بیروح میشوند.
۳. عشق، پیونددهندهی جان و خداست
در اندیشهی عرفانی، عشق نه در ردیف جان است، نه در ردیف دین؛ بلکه:
راز خلقت است: «کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أُعرف…»
وسیلهی رجوع به خداست: «فارجعوا إلى ربّکم بحبّی…»
حتی دین بدون عشق، به تحجر و تعصب بدل میشود.
۴. پس عشق کجاست؟
عشق، در تمام آن مراتب حضور دارد:
به خاطر عشق است که جان را فدا میکند.
عقل را برای درک معشوق میخواهد.
خانه و مملکت را برای زیستن با محبوب میسازد.
بچه و ناموس را از محبت پرورش میدهد.
دین را با شور و شوق میپذیرد.
۵. جمعبندی
پس:
اگر عشق را ذکر نکردهایم، نه از آن روست که مهم نیست، بلکه از آن روست که از بس مهم است، در هیچ رتبهای نمیگنجد.
عشق، روح این مراتب است؛ نه یکی از اعضایشان.
سوال
من درک واقعی از عشق ندارم. راستش را بخواهید، برایم تقریباً غیرممکن است که بفهمم عشق چیست. بیشتر آن را نقطهی مقابل نفرت و کینه میدانم، نه چیزی مستقل. به نظرم عشق بخشی از فرآوردههای عقل و شناخت آدمیست، نه چیزی فراتر از آن.
پاسخ:
لازم است میان انواع گوناگون عشق تمایز قائل شویم. آنچه شما توصیف کردهاید، بیشتر جنبههای عاطفی، عقلانی یا روانی عشق است. اما عشق در حقیقت مراتبی دارد، از سطحیترین جلوهها تا عمیقترین تجلیها. من عشق را همچون ملات در ساختمان زندگی میدانم؛ چیزی که به ظاهر دیده نمیشود، اما استحکام و انسجام درون را حفظ میکند.
سوال
اما در مثالهایی که دیدهام، جوانهایی تا مرز جنون عاشق کسی بودند، ولی وقتی آن فرد پیر یا زشت شد، دیگر هیچ حسی به او نداشتند. این چه نوع عشقیست؟ اگر عشق راستین باشد، چرا از بین میرود؟
پاسخ:
این همان عشق مجازی یا نفسانی است. این نوع عشق بیشتر بر پایهی جاذبههای حسی و غرایز طبیعی است و مانند شعلهایست که زود افروخته میشود و زود هم خاموش. عرفا از این نوع عشق بهعنوان مرحلهی ابتدایی و ناپایدار یاد میکنند؛ وسیلهای که اگر به درستی استفاده شود، میتواند به عشق حقیقی راه ببرد، ولی اغلب در همان مرحله متوقف میماند.
سوال
پس این عشقهای شدید که ناگهان خاموش میشوند، اصلاً عشق نیستند؟
پاسخ
نه به آن معنایی که از عشق حقیقی مد نظر عرفاست. آنها نوعی شدت در میل یا تعلق عاطفی موقتی هستند. عشق حقیقی، نه با ظاهر معشوق شکل میگیرد و نه با زوال ظاهر نابود میشود؛ بلکه ریشه در ادراک زیبایی مطلق و پیوند با حقیقت هستی دارد.
سوال
در مورد دینداران چطور؟ افرادی را دیدهام که روزگاری عاشق خدا و امام حسین (ع) بودند، ولی به دلایلی از دین برگشتند. اگر عشقشان واقعی بود، چرا دوام نداشت؟
پاسخ
پرسش درستیست. گاهی آنچه عشق الهی پنداشته میشود، در حقیقت عادت مذهبی، ترس از گناه یا احساسات سطحیست. عشق به خدا اگر واقعی باشد، ریشه در معرفت شهودی و سلوک باطنی دارد و با زخمها، تردیدها یا شبهات دینی از بین نمیرود.
اما اگر عشق صرفاً بر احساسات یا فضای خانوادگی و فرهنگی بنا شده باشد، طبیعیست که با طوفانهای ذهنی فرو بریزد.
عشق واقعی، همچون خورشید است؛ گاهی پشت ابر میرود، ولی هرگز خاموش نمیشود.
سوال
من پدر و مادرم، فرزندانم، ریاضیات، کشورم و انسانهای خوب را دوست دارم، ولی هرگز چیزی به نام "عشق" را تجربه نکردهام. این یعنی عشق وجود ندارد؟
پاسخ
آنچه شما توصیف کردهاید، محبت، علاقه و تعهد است، و اینها از عالیترین جلوههای انسانیاند. اما عشق حقیقی، حالت ویژهای از فنا و مستی و شور درونیست که گاه بهندرت در انسانها ظهور میکند. مثل نبوغ در ریاضی، یا شهود در هنر؛ هر کسی استعداد آن را دارد، ولی همگان تجربهاش نمیکنند، مگر با سلوک، پاکسازی دل، و عنایت خاص.
سوال
یعنی عشق امری نادر است؟
پاسخ
بله، عشق حقیقی نادر است، ولی نه محال. عشق همان کشش روح به سوی مطلق است. بعضی آن را در چهره معشوق میبینند، بعضی در جمال طبیعت، برخی در عبادت، و عدهای در ریاضیات یا علم. ولی عشق، در نهایت، ما را از خود میرهاند و به اصل خودمان بازمیگرداند؛ و این تجربه، بسیار ژرفتر از احساس یا علاقهی معمولی است.
سوال
پس چرا همه نمیتوانند آن را درک کنند؟
پاسخ
همه میتوانند در مسیر آن قرار بگیرند، ولی این نیاز به آمادگی، تهذیب، صدق و عبور از نفس دارد. همانگونه که همه میتوانند راهی کوه شوند، اما نه هر کسی به قله میرسد. عشق، قلهی تجربهی انسانیست؛ و اگر کسی به آن نرسید، دلیل بر نبود آن نیست، بلکه باید دانست که هنوز راه باقیست.
سوال
در یک جمله، عشق چیست؟
پاسخ
عشق، تجلی حقیقت در دل سالک است؛ نوریست که اگر بر دل بتابد، انسان را از خود به سوی خدا، و از فرد به همه، میکشاند.
و در نهایت، عشق نه یک حس، که خود حقیقتِ هستی است.
سوال
آیا عرفان و فلسفه نیاز است؟
پاسخ
نیکی و مهرورزی مهم است، اما نفی کامل فلسفه، عرفان یا مرجعیت، اگر بدون درک عمیق باشد، ممکن است به سادهانگاری منجر شود. اگر مایل باشید، میتوانم پاسخ را در قالب گفتوگویی جدلیتر یا حتی طنزآلودتر هم بازنویسی کنم.
پرسش سوم شما از ژرفترین پرسشهای انسان در طول تاریخ است:
«چرا انسان خود را مشغول علوم عرفانی کند و از لذایذ دنیوی خود را محروم کند؟»
پاسخ را در سه سطح بیان میکنم:
۱. نگاه عرفانی
۲. نگاه عقلی و اخلاقی
۳. نگاه شاعرانه
🌿 ۱. نگاه عرفانی: لذت برتر، قرب به حق است
عرفا معتقدند که انسان برای «لذّت» آفریده شده؛
اما نه لذّتهای زودگذر و سطحی، بلکه لذت بقای در حضور خداوند.
لذایذ دنیوی، محدود، ناپایدار و وابسته به شرایط بیرونیاند.
لذّت عرفانی، بیزوال، درونی، و همیشگی است.
مولوی میگوید:
این جهان چون خُم و ما چون بادهایم
چون در او جُنبیم، او را شادۀایم
بیمعرفت، این شرابت نیست خوش
از خودی بگذر، بچش، مستی بچش
یعنی اگر کسی طعم لذّت حضور و وصال را بچشد، دیگر به شهوت و سفره و شهرت دل نمیبندد.
۲. نگاه عقلی و اخلاقی: انتخاب آگاهانهی لذت برتر
عاقل کسی است که:
بین لذت زودگذر و درد پایدار
و
رنج زودگذر و لذت پایدار
لذت دوم را انتخاب میکند.
همهی عارفان، خود از لذایذ دنیوی بهره داشتهاند، ولی اسیر آنها نبودهاند.
محرومیت در عرفان، بهمعنای «رهایی» است، نه «ترک کامل»:
انسان عارف، از لذایذ نمیگریزد چون ناپاکاند،
بلکه چون ناچیزند در مقایسه با وصال حق.
نتیجه:
عارف خود را از لذایذ دنیوی محروم نمیکند،
بلکه با انتخابی آگاهانه، لذتهای ژرفتر و پاکتر را جایگزین میکند.
اگر خواستید، این پاسخ را در قالب منظومه یا گفتوگو عرفانی ادامه دهم. آیا در حال نوشتن مجموعهای از «سوالات اساسی انسان» هستید؟
سوال۳
چرا انسان خود را مشغول علوم عرفانی کند و از لذایذ دنیوی خود را محروم کند؟
جواب
پاسخ را در دو سطح بیان میکنم:
۱. نگاه عرفانی
۲. نگاه عقلی و اخلاقی
۱. نگاه عرفانی: لذت برتر، قرب به حق است
عرفا معتقدند که انسان برای «لذّت» آفریده شده؛
اما نه لذّتهای زودگذر و سطحی، بلکه لذت بقای در حضور خداوند.
لذایذ دنیوی، محدود، ناپایدار و وابسته به شرایط بیرونیاند.
لذّت عرفانی، بیزوال، درونی، و همیشگی است.
مولوی میگوید:
این جهان چون خُم و ما چون بادهایم
چون در او جُنبیم، او را شادۀایم
بیمعرفت، این شرابت نیست خوش
از خودی بگذر، بچش، مستی بچش
یعنی اگر کسی طعم لذّت حضور و وصال را بچشد، دیگر به شهوت و سفره و شهرت دل نمیبندد.
۲. نگاه عقلی و اخلاقی: انتخاب آگاهانهی لذت برتر
عاقل کسی است که:
بین لذت زودگذر و درد پایدار
و
رنج زودگذر و لذت پایدار
لذت دوم را انتخاب میکند.
همهی عارفان، خود از لذایذ دنیوی بهره داشتهاند، ولی اسیر آنها نبودهاند.
محرومیت در عرفان، بهمعنای «رهایی» است، نه «ترک کامل»:
انسان عارف، از لذایذ نمیگریزد .
بلکه ناچیزند در مقایسه با وصال حق.
نتیجه:
عارف خود را از لذایذ دنیوی محروم نمیکند،
بلکه با انتخابی آگاهانه، لذتهای ژرفتر و پاکتر را جایگزین میکند.
سوال
تفاوت عقل و خرد چیست؟
پاسخ
۱. از دیدگاه لغوی و زبانشناختی
● عقل:
ریشهی عربی دارد (عَقَلَ، یَعقِلُ)؛ به معنی "بستن، مهار کردن، نگه داشتن".
کاربرد اصلی آن در بازداشتن نفس از هوا و هوس و اندیشههای بیاساس است.
در عربی، مثلاً "عقال" به طنابی گفته میشود که شتر را با آن میبندند.
خرد:
ریشهی فارسی دارد.
به معنای توانایی تشخیص درست از نادرست، نازکبینی، و درک ظرایف امور.
بسیار نزدیک به "فراست" و "بصیرت" است.
نتیجه زبانی:
"عقل" جنبهی محدودکننده دارد؛ ولی "خرد" جنبهی تشخیصدهنده و راهگشا.
۲. از منظر فلسفی
عقل:
در فلسفهی اسلامی، دو بخش دارد:
عقل نظری: درک حقایق کلی و امور هستیشناختی.
عقل عملی: سنجش کارها از حیث خوب و بد، باید و نباید.
ابزار استدلال، قیاس، استنتاج.
خرد:
در متون فلسفی معادل عقل عملی یا "عقل تطبیقی" به کار میرود.
بیشتر در مسائل اخلاقی، تدبیر امور زندگی، تصمیمسازی، و حکمت کاربرد دارد.
نتیجه فلسفی:
عقل ابزاری برای استدلال است، ولی خرد به معنای "حکمت کاربردی" یا تدبیر عقلانی در زندگی است.
۳. از منظر عرفانی و سلوک معنوی
عقل:
در عرفان، گاه مذموم است؛ چون محدود به عالم ذهن و استدلال است.
عقل جزوی یا عقل معاش نمیتواند حقیقت را درک کند؛ مانع سلوک میشود.
در برابر عشق و شهود قرار میگیرد:
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت
شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت (مولوی)
خرد:
در عرفان کمتر به کار میرود، ولی اگر به کار رود، معنای لطیفتر و شهودی دارد.
گاهی معادل "عقل کل" یا "عقل منوّر به نور الهی" است.
میتواند نوری باطنی برای تشخیص راه حق از باطل باشد.
نتیجه عرفانی:
عقل حجاب راه حق است اگر جزئی باشد؛ ولی خرد اگر به شهود متصل باشد، نوری هدایتگر است.
از منظر دینی و قرآنی
عقل:
واژهای است که در قرآن به صورت فعل (یَعقِلون، تَعقِلون) آمده، نه اسم.
نشانهی اهل ایمان، تعقل و تفکر است.
پیامبران آمدهاند تا "عقلها را بیدار کنند".
خرد:
بهصورت مستقیم در قرآن نیامده، اما در تفاسیر فارسی بهجای "تعقل" یا "حکمت" از واژهی "خرد" استفاده شده است.
معادل با "فهم عمیق دینی" یا "بصیرت" در منابع فارسی.
نتیجه دینی:
"عقل" در قرآن نیروی درک صحیح است. "خرد" ترجمان فارسی آن است، گاه نزدیکتر به حکمت و بصیرت.
۵. از منظر ادبیات فارسی
عقل:
در اشعار عرفانی گاه در برابر عشق میایستد.
حافظ، مولوی، عطار و سنایی گاه آن را محدود و مانع میدانند:
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
عقل در آتش عشق آمد و خاکستر شد (اقبال)
خرد:
ستودهترین ویژگی انسان در آثار فردوسی، سعدی، نظامی، و حتی خیام است.
اساس تمایز انسان از حیوانات است.
در شاهنامه، آغاز و انجام با ستایش خرد است:
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد
نتیجه ادبی:
"خرد" وجه والای عقل است؛ عقل اگر پاک، لطیف، و متصل به حقیقت شود، به مرتبهی خرد میرسد.
۶. مقایسه جمعبندیشده
جنبهعقلخردریشهعربیفارسیمعنای اصلیبازدارندگی، نگهدارینازکاندیشی، بصیرتکارکرد فلسفیفهم کلیات، استدلالتدبیر عملی، حکمتدر عرفانحجاب راه حق (در صورت جزئی بودن)نزدیک به شهود، نور باطنیدر قرآنابزار فهم و ایمانبهصورت فعل (یَعقِلون) آمدهدر ادبیاتگاه در برابر عشقمبدأ همه نیکیهاویژگی اصلیابزار تعقّللطافتِ درک و نورانیت
سوال
جایگاه و مقام انسان ها به چیست؟
پاسخ
این سؤال بستگی به زاویهی دید دارد؛ اما اگر بخواهیم از دیدگاه عرفانی، فلسفی و دینی (بهویژه در چارچوب اندیشه اسلامی) پاسخ دهیم، میتوان گفت:
مقام انسان به میزان آگاهی، عبودیت، و سلوک او به سوی حقیقت وابسته است. به بیان دیگر، جایگاه انسان نه به ظاهر، نه به نسب، و نه به قدرت و ثروت است، بلکه به این موارد است:
۱. معرفت و آگاهی (علم نافع)
انسان با شناخت خود، جهان و خداوند میتواند مراتب کمال را طی کند. چنانکه آمده است:
«مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»
۲. ایمان و عمل صالح
قرآن بارها تأکید میکند که تقوا و عمل صالح ملاک برتری است:
«إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ» (سوره حجرات، آیه ۱۳)
"گرامیترینِ شما نزد خداوند، پرهیزکارترینِ شماست."
۳. اراده، اختیار و سلوک اختیاری
مقام انسان در آزادی انتخاب اوست. برخلاف دیگر موجودات، انسان میتواند از فرش تا عرش حرکت کند.
۴. عشق و بندگی
در عرفان، مقام انسان به شدت عشق به حق و بندگی خالصانه اوست. انسان کامل، مظهر اسمای الهی است.
مولوی میفرماید:
آدمی مخفیست در زیر زبان
این زبان، پردهست بر درگاه جان
۵. خلیفهاللهی
در قرآن آمده است:
«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» (بقره: ۳۰)
خلافت الهی، مقام بالقوهی انسان است که با سیر و سلوک به فعلیت میرسد.
خلاصه:
مقام انسان به میزان آگاهی، تقوا، عشق، و سلوک اوست؛ و هر چه انسان بیشتر خود را بشناسد و بندگی کند، مقامش بالاتر است.
سوال
تقوا چیست و متقی کیست؟
پاسخ
این سوال بسیار عمیق و بنیادینی است. میتوان از منظر قرآنی، عرفانی، اخلاقی و عملی به موضوع نگریست.
۱. تعریف تقوا از دیدگاه لغوی و قرآنی:
تقوا از ریشهی «وقی» بهمعنای نگهداشتن، پرهیز و محافظت است.
در اصطلاح دینی و قرآنی، تقوا یعنی نگهداشتن نفس از گناه، با آگاهی از حضور خدا.
قرآن بارها از «تقوا» بهعنوان برترین معیار برتری انسانها نزد خدا یاد کرده است:
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ
همانا گرامیترین شما نزد خدا، پرهیزکارترینتان است. (حجرات، ۱۳)
۲. متقی کیست؟
متقی کسی است که همیشه خود را در محضر خدا میبیند و از هر کاری که او را از خدا دور کند، پرهیز دارد؛
در رفتار فردی، خانوادگی و اجتماعی، قانون الهی، اخلاق، عدالت و انصاف را رعایت میکند؛
نه فقط از گناه آشکار، بلکه حتی از شبههها و لغزشهای ظریف دل نیز دوری میجوید؛
اهل تزکیه، ذکر، تفکر و انصاف است و زندگیاش با نور الهی و وجدان پاک اداره میشود.
۳. مراتب تقوا
علمای اخلاق و عرفا، تقوا را دارای درجات میدانند:
تقوای عامه:
پرهیز از گناهان آشکار، مثل دروغ، ظلم، فحشا، غیبت و...
تقوای خاصه:
پرهیز از گناهان باطنی مانند تکبر، ریا، حسد، حرص و...
تقوای اخصّ خواص:
پرهیز حتی از توجه به غیر خدا و دلسپردگی به غیر او (یعنی توحید خالص عرفانی).
۴. تقوا در عمل
متقی کسی نیست که فقط اهل عبادت باشد؛ بلکه:
اگر قدرت دارد، عادل است؛
اگر زبان دارد، راستگوست؛
اگر مال دارد، اهل انفاق است؛
اگر قضاوت میکند، به حق حکم میدهد؛
اگر با مردم است، اهل مدارا و ادب است.
حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه، در توصیف متقین میفرماید:
"دلهایشان اندوهگین، نفسهایشان پاک، خواستههایشان کم، امیدهایشان کوتاه، و لباسهایشان ساده است..."
۵. تقوا و جامعه امروز
در دنیای امروز، بسیاری تقوا را تنها انزوا، زهد یا دوری از لذت میدانند. اما حقیقت این است که:
تقوا یعنی مسئولیتپذیری دائمی انسان در برابر خدا، خلق، و وجدان.
متقی کسی است که اگر حاکم شود، عدل میورزد؛ اگر عالم باشد، حق میگوید؛ اگر تاجر باشد، کمفروشی نمیکند؛ اگر گمنام باشد، دروغ نمیگوید.
سخن پایانی:
تقوا یعنی زیستن آگاهانه، عادلانه و عاشقانه در محضر خدا.
متقی، انسانی است که دنیا را محل امتحان میبیند و هر لحظه آماده پاسخگویی به وجدان و پروردگار خویش است.
سوال
آیا جمهوری اسلامی همان حکومت اسلامی؟
پاسخ
جواب به این پرسش بستگی به تعریف دقیق ما از دو مفهوم «جمهوری اسلامی» و «حکومت اسلامی» دارد. در اینجا، ابتدا هر دو مفهوم را بهصورت خلاصه تعریف میکنیم و سپس به مقایسه و بررسی شباهتها و تفاوتها میپردازیم:
تعریفها:
۱. حکومت اسلامی چیست؟
«حکومت اسلامی» نظامی است که در آن تمامی ارکان، ساختارها، قوانین و تصمیمگیریها بر پایه شریعت اسلام و آموزههای قرآن و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) استوار است. در چنین حکومتی:
حاکم باید واجد شرایط دینی مانند عدالت، فقاهت، تقوا و آگاهی کامل از معارف اسلامی باشد.
مشروعیت حکومت از خداوند نشأت میگیرد، نه از رأی مردم؛ گرچه مقبولیت مردمی نیز لازم است.
نمونه کامل آن، حکومت پیامبر اسلام (ص) در مدینه و خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) است.
۲. جمهوری اسلامی چیست؟
«جمهوری اسلامی» نظامی است که بر پایه دو رکن «جمهوریت» (رأی مردم) و «اسلامیت» (موازین شرع) بنا شده است. در جمهوری اسلامی ایران:
قانون اساسی بر ولایت فقیه به عنوان رهبر جامعه اسلامی تأکید دارد.
ارکان حکومت (ریاستجمهوری، مجلس، شوراها) با رأی مستقیم مردم انتخاب میشوند.
قوانین باید بر اساس شرع اسلام باشند و نظارت آن بر عهده شورای نگهبان است.
تلفیقی از مردمسالاری و دینمداری است.
مقایسه و پاسخ:
از دیدگاه برخی اندیشمندان، جمهوری اسلامی، شکل جدیدی از حکومت اسلامی در دوران غیبت امام معصوم (ع) است. این دیدگاه مبتنی بر نظریه «ولایت فقیه» است که توسط امام خمینی (ره) ارائه شد. در این نگاه:
جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم دارد و نه یک کلمه زیاد؛ یعنی هم جمهوری است (مردممحور)، و هم اسلامی است (مبتنی بر شریعت).
اما از دیدگاه دیگر، جمهوری اسلامی الزاماً همان حکومت اسلامی کامل نیست؛ بلکه:
گامی در مسیر تحقق حکومت اسلامی است.
چون وابسته به شرایط زمانه، ضعفهای اجرایی، برداشتهای متفاوت از دین، و وجود نهادهای سیاسی بشری (مثل انتخابات حزبی و قوای تفکیکشده) است، نمیتوان آن را کاملاً منطبق با نمونه حکومت نبوی یا علوی دانست.
نتیجهگیری:
جمهوری اسلامی میتواند یکی از الگوهای تحقق حکومت اسلامی در عصر غیبت باشد، اما لزوماً تمام ابعاد یک حکومت اسلامی اصیل و آرمانی را محقق نمیکند.
اگر بخواهیم با دقت بگوییم:
«جمهوری اسلامی صورتی از حکومت اسلامی است که با اقتضائات زمان، ساختار مردمی و نظارت دینی تلفیق شده است؛ ولی تا رسیدن به الگوی کامل حکومت اسلامی (مانند حکومت معصوم)،
فاصلههایی دارد.
سوال
آیا حضرت محمد(ص) تشکیل حکومت اسلامی کرد؟
پاسخ
بله، حضرت محمد (ص) پس از هجرت به مدینه، حکومت اسلامی تشکیل داد. این حکومت، نخستین حکومت رسمی اسلامی در تاریخ بود که دارای ساختارهای دینی، سیاسی، اجتماعی و قضایی مشخص بود. در ادامه به اختصار به برخی ویژگیهای این حکومت اشاره میکنم:
دلایل و شواهد تشکیل حکومت اسلامی توسط پیامبر (ص):
پیماننامهی مدینه (صحیفهی مدینه):
پیامبر پس از ورود به مدینه، بین مسلمانان، یهودیان و برخی قبایل دیگر، پیمانی نوشت که به «نخستین قانون اساسی مکتوب» در تاریخ اسلام معروف است. این پیمان ساختار حکومتی و حقوقی ایجاد کرد که در آن پیامبر به عنوان مرجع حل اختلافها و رهبر شناخته شد.
رهبری سیاسی، نظامی و قضایی:
پیامبر نهتنها رهبر دینی، بلکه فرمانده نظامی، قاضی قضایا، و رهبر سیاسی نیز بود. ایشان تصمیمات جنگ و صلح میگرفت، مالیات میگرفت (مثل زکات، خمس، جزیه)، و احکام کیفری اجرا میکرد.
تشکیل نهادهای حکومتی:
ادارهی بیتالمال، گماردن والیان برای شهرها (مانند خالد بن ولید، عمرو بن عاص و معاذ بن جبل)، نوشتن نامه به پادشاهان برای دعوت به اسلام، و تعیین کارگزاران نشان از ساختار حکومتی داشت.
اجرای حدود و احکام شرعی:
در مدینه، پیامبر بسیاری از احکام فقهی را پیاده کرد، مانند اجرای حدّ زنا، قصاص، احکام ارث، حدود شرابخواری، و... که تنها در قالب یک حکومت اسلامی قابل اجرا بود.
نتیجهگیری:
پیامبر اسلام (ص) پس از هجرت به مدینه، یک حکومت اسلامی تمامعیار تشکیل داد که هم بر اساس وحی الهی و هم بر پایهی مصلحتهای اجتماعی اداره میشد. این حکومت، الگویی برای حکمرانی اسلامی در قرون بعدی شد.
سوال
حکومت حضرت علی (ع) ادامه دهنده حکومت اسلامی حضرت محمد( ص) بود و یا مشی حکومت خلفا را ادامه می نمود؟
پاسخ
این سوال از دیرباز یکی از مباحث مهم در تاریخ اسلام و تفاسیر مختلف درباره خلافت و جانشینی پیامبر اسلام است. به طور کلی دو دیدگاه اصلی در این باره وجود دارد:
دیدگاه شیعیان
جانشینی الهی و دعوت به ولایت: بر اساس نظر طائفه شیعه، حضرت علی (ع) توسط پیامبر اسلام (ص) به عنوان جانشین معین و وارث حقانیت دعوت شده بود. از این منظر، حکومت ایشان تنها تکمیلکنندهی حکومت اسلامی پیامبر (ص) بوده و خط پیروزی و حکومت الهی از پیامبر به امام معصوم انتقال یافت. شیعیان معتقدند که حضرت علی (ع) به واسطهی منزلت الهی و معرفت عمیق به دین، اصل و محور واقعی ادارهی امور اسلامی بوده و حکومت ایشان از ذات خود حکومت پیامبر (ص) میباشد.
دیدگاه اهل سنت
انتخاب جامعه مسلمان و خلافت راشدین: طبق دیدگاه اکثریت اهل سنت، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص)، انتخاب خلافت از طریق مشورت (شورایی) و اجماع امت صورت گرفت. در این دیدگاه، حکومت حضرت علی (ع) به عنوان چهارمین خلیفه راشدین که پس از ابوبکر و عمر و عثمان میلادی به رشته تحریر درآمد، به عنوان ادامهای از نظمی سیاسی و اجتماعی که پیامبر (ص) نهاد نهاد، محسوب میشود. از این زاویه، حکومت حضرت علی (ع) بخشی از دوره خلافت راشدین بوده و به نوعی، خطوط فکری حکومت اسلامی پیامبر (ص) را به جامعه منتقل کرده اما در قالب ساختاری که جامعه مسلمانان پس از رحلت پیامبر به آن اقدام نمودند.
نکاتی پیرامون بحث
پیوند بین حکومت الهی و خلافت: برخی محققان و مفسران سعی کردهاند تا پل ارتباطی میان هر دو دیدگاه ایجاد کنند. آنها معتقدند که بدون شک پیامبر اسلام (ص) نمونهی برتری از حکومت اخلاقی و دینی را ارائه نمودند، اما با رحلت ایشان، ضرورت وجود یک ساختار اجرایی در میان امت به منظور حفظ و ادامه ارزشها و منش اسلام احساس گردید. از این نظر، میتوان گفت که در حکومت حضرت علی (ع) هم عناصر حکومتی پیامبر (ص) و هم ویژگیهای خلافت امتی وجود داشت.
ابعاد سیاسی و معنوی: در بسیاری از مطالب تاریخی، مسلمانان شاهد بر ورود ویژگیهای متفاوتی در دوره خلافت حضرت علی (ع) بودهاند که هم جنبههای سیاسی (از جمله نبردها، مشورتها و چالشهای داخلی) و هم جنبههای معنوی (تأکید بر عدالت، معرفت دینی و اخلاق اسلامی) را در بر میگرفت.
جمعبندی
در نهایت، پاسخ به این سوال بستگی به نگرش دینی و تاریخی فرد دارد:
از دیدگاه شیعی: حکومت حضرت علی (ع) حقیقیترین تداوم حکومت اسلامی پیامبر (ص) و انتقال ولایت از جانب خداوند به امام معصوم است.
از دیدگاه سنی: حکومت ایشان بخشی از خلافت راشدین بوده که از طریق انتخاب و اجماع امت به دورهای از حکومت اسلامی بدل شد.
هر دو دیدگاه در بطن خود به ارزشها و اصول اخلاقی و دینی پیامبر (ص) تاکید دارند، اما برداشت و تفسیر از رویدادهای تاریخی و جایگاه حضرت علی (ع) در اسلام ممکن است متفاوت باشد.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
۱۴۰۴/۳/۳۱