باسمه تعالی
مجموعه رباعیات بی عدالتی
بی عدالتی(۱)
بیعدل، زمین پر از بلا میگردد
دلها ز فروغ حق جدا میگردد
دین گفت که عدل، مهر قرآن باشد
ظالم به سزای خود فنا میگردد
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات بی عدالتی
بی عدالتی(۱)
بیعدل، زمین پر از بلا میگردد
دلها ز فروغ حق جدا میگردد
دین گفت که عدل، مهر قرآن باشد
ظالم به سزای خود فنا میگردد
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات غرور
غرور(۱)
غرور آرد گناه و ظلم و آزار
کند دلها ز مهر و نور بیزار
تواضع گر بود همراه اخلاص
رسد از جان و دل الطاف دادار
غرور(۲)
غرور است ریشه ی کبر و حسادت
شود آغاز هر کینه ، قساوت
نما بر جان و دل نوری فراگیر
تواضع در خلوص است و رفاقت
غرور(۳)
مغرور چو شد دل، ز حقیقت دور است
سالک ز رهِ عشقِ خدا مهجور است
در راه خدا، ظلمت جان نیست
این ره سویِ نور است و سرور است
غرور(۴)
مغرور مباش، تا دل آرام شود
با نور یقین یار و همگام شود
دوری ز گناه و غفلت و هم عصیان
پر نور کند دل و سر انجام شود
غرور(۵)
مغرور مشو، که دل به یزدان برسد
در وادی نور، جان به جانان برسد
دوری ز گناه، گنج رحمت بخشد
این گنج، نصیب اهل ایمان برسد
غرور(۶)
تواضع گر بود همراه احسان
دهد بر دل فروغی پر تو افشان
غرور است باعث ظلم و تباهی
نجات آدمی در حفظ ایمان
غرور(۶)
تواضع گر شود همپای ایمان
بتابد نور یزدان بر دل و جان
غرور آرد تباهی و خسارت
رهیده دل ز عشق و نور قرآن
غرور(۷)
مغرور مشو که ره به عصیان ببری
از وادی عشق، نور ایمان ببری
ایمان و تواضع، رهِ یزدان باشد
از ظلمت خود، دل به جانان ببری
غرور(۸)
غرور است، حجاب دل ز یزدان
نبینی از فروغ حق تو احسان
اگر در پرتوی یزدان بمانی
ببارد رحمت یزدان دو چندان
غرور(۹)
غرور است دشمن ایمان و احسان
حجابی در رهِ شرع است و قرآن
تواضع کن که آن سرمایه ی دل
که درمان دل است و نور یزدان
باسمه تعالی
غرور(۱۰)
غرور است ریشهی هر فتنه در جان
زند تیشه به روح و جسم و ایمان
کند قلب خلایق سرد و تاریک
غرور آتشی است، خاموش و پنهان
سراینده
دکتر علی رحالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات حسد
باسمه تعالی
حسد (۱)
دل, از حسد و کینه اگر پاک شود
آیینهی جان ز مهر افلاک شود
عاشق به خدا و عشق او دل بندد
هر قفل درون به لطف حق چاک شود
حسادت(۲)
حسادت مانع قرب الهیست
ز صد ره در طریقت، بیپناهیست
حسادت شعلهای در جان فروزد
که خاکستر کند عالم، تباهیست
حسد(۳)
در دل چه نشاندیم ز بیداد حسد
چون کرم خورد ریشه و بنیاد حسد
هر کس که ز عمق جان کند مهر نگاه
بخشد به همه عشق ، نه فریاد حسد
حسد(۴)
حسادت چو زهری است بر روح و جان
کند دل ز غصه حزین، در جهان
حسادت برد نور از جان و دل
نباشد خوشی در حسود و امان
حسد(۵)
حسادت بود آتشی بر روان
زند تیشه بر پیکر و روح و جان
چو شعله به خرمن زند بی حساب
نماید فزون غصهها در نهان
حسود(۶)
چشم حسد از دیدهی جان کور شود
دل از غم و زخم خود رنجور شود
آن کس که کند نگاه با مهر و صفا
جان و دل او ز عشق پر نور شود
حسد(۷)
چرا کینه ورزی ؟ چه خواهی از آن؟
در این ره، حقیقت نبینی ، گمان
دل پاک راهی به سوی خداست
رهایی ز کینه، کند دل روان
حسد(۸)
حسادت دشمن ایمان و دین است
جدائی از حقیقت هم یقین است
توکل کن به یزدان در بلاها
خداوند جهان رکن رکین است
حسد(۹)
حسادت موجب رنج است و کینه
کند خاموش نور حق به سینه
زیان باشد نصیب حاسد از عشق
ندارد سود و نفعی،پر هزینه
حسد(۱۰)
سالک دل خویش از حسد پاک کند
با پاکی نفس، دل به افلاک کند
در راه وصال، سد جان گردد نفس
با طی سلوک، فتنه ها خاک کند
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
اصول دین
توحید و نبوت و معاد است
در سایهی آن عشق و جهاد است
با عدل و امامت، اصولش کامل
راه علوی تو را به یاد است
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات خود خواهی
خود خواهی(۱)
هر کس که ز خودخواهی خود دور شود
دل غرقِ صفای عشق و مسرور شود
بگذر ز هوس، که نور حق گردد ره
هر لحظه به دل، رهی به او نور شود
خودخواهی(۲)
نفس است که راه تو به ظلمت بندد
خودخواهی و کبر، دل ز رحمت بندد
از خود بگذر، تا که حق جلوه کند
در راه تواضع، دل ز غفلت بندد
خود خواهی(۳)
هر کس ز خودش برید، آزاد شود
دل چون به ره حق افتد، آباد شود
خودخواه مباش و در ره یزدان گام
کز مهر خدا، همیشه دلشاد شود
خود خواهی(۴)
منیّت چو غباری است، در خانه ی دل
برچین ز دل زنگ، که پیمانه ی دل
هر کس که به ایثار و سخا گام نهد
در قرب خدا شود ، چو دیوانه ی دل
خود خواهی(۵)
هر کس که ز خود گذشت، دلدار شود
بر نور خدا، زنده و بیدار شود
آنکس که به خود بود، گرفتار هوس
بی عشق خدا، خسته و بیزار شود
خود خواهی(۶)
خودخواهی تو در سر و جان تو است
هر جا که خدا بود، گلستان تو است
بگذر ز خودت ، که ره به حق نزدیک است
این قفلِ سیاه، همچو دژبان تو است
خود خواهی(۷)
ای دل، اگر ز خویش آزاد شوی
با مهر خدا، ز غصه دلشاد شوی
خودخواهی و حرص، پردهای بر نور است
بخشنده بمان، که اهل امداد شوی
خود خواهی(۸)
کبر و هوس است، آفتِ جانِ بشر
بگذر ز خودت، بنگری نور بصر
ایثار کن و جان به خداوند سپار
تا جلوه دهد نورِ خدا، بارِ دگر
خودخواهی (۹)
هر کس که ز نفس خویش آزاد شود
جان و دل او مأمن و دلشاد شود
خودخواهی اگر زدوده گردد ز جان
ساکن به سرای حق و آباد شود
خود خواهی(۱۰)
آنکس که دل از خودش جدا میداند
آغوش به مهر و به وفا میداند
خودخواهی اگر برون شود از جانش
از دایره ی خویش، رها می داند
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات دروغ
دروغ(۱)
دروغ است زنجیرِ جهل و گناه
صداقت گهر باشد و نور راه
حقیقت همان چشمهی نور پاک
که در کذب، هرگز نگیرد پناه
دروغ(۲)
دروغ است ظلمت، حقیقت بهار
که جان را رساند به صبح قرار
بگو صدق، تا بشکنی بند خویش
که از دل بتابد فروغی ز یار
دروغ(۳)
دروغ است خوابی ز نقش خیال،
که دل را کند از حقیقت زوال
تو صدق آور، ای طالبِ نورِ حق
که کذب آورد رنج و درد و ملال
دروغ(۳)
دروغ است بندی به پای حیات
براند ز دل، نور و شوق صفات
حقیقت رهی سوی عشق و لقاست
که بر کذب، بسته شود این برات
دروغ(۵)
دروغی که در دل بگیرد قرار
زند سالک از راه حق بیقرار
حقیقت همان ذات نور خداست
که در کذب، هرگز نیابد گذار
دروغ(۶)
دروغ است زندانِ که بندد وجود
که سالک ز آن گم کند راهِ بود
حقیقت چو آیینهی ذات دوست
به کاذب نباشد در این راه سود
دروغ (۷)
دروغ است سدّ طریقِ وصال
که بندد زدل هر دری را به حال
حقیقت همان اسمِ اعظم ز دوست
که دور است زآن ذره ای را ملال
دروغ(۸)
دروغ است کابوسِ شبهای جان
ز حق دور سازد دل و جان، روان
خدا گفت: با صدق، باشد نجات
که دوزخ بُوَد سهمِ اهل گمان
دروغ(۹)
دروغ است دامِ شیاطین پست
که ایمان ز دلهای کاذب بِرَست
خداوند گفتا: به صدق ایستید
که در کذب، راهِ نجاتی نبست
دروغ(۱۰)
دروغ است زنجیر ظلم و هراس
که بر خویش بندد، نیابد خلاص
حقیقت بر آرد دل از چاه کین
نباشد تو را غفلتی در سپاس
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعبات جهل
جهل(۱)
جهل است که دل ز معرفت دور کند
دل را ز چراغ عشق مهجور کند
با علم شود دل تو سیراب ز نور
عاشق ز خدا، راه پر از نور کند
جهل(۲)
جهل است که راه کفر هموار کند
دل را ز جفای خویش بیمار کند
خود را ز ره جهل و خطر دور نما
جهل است که بیداری دل تار کند
جهل(۳)
جهل است حجابی ز حقیقت، جانان
دل را ز صفای حق کند سرگردان
علم است که میزداید این غفلت را
از علم بساز جان و دل را، افشان
جهل(۴)
جهل است که بر جان بشر سوهان است
نادانی آن بر دل و هم اذهان است
دل را ز جفای خود در اندوه کند
سدی است تو را، سوی هر احسان است
جهل(۵)
جهل است که بر جان بشر آفت شد
تاریکی آن باعث هر ذلت شد
جان گشت اسیر غم و اندوه مدام
روح و دل ما دچار هر ظلمت شد
جهل(۶)
جهل است که راه معرفت بسته شود
انسان ز کمال و عافیت خسته شود
سالک ز حجاب جهل برمیخیزد
با نور یقین ز تیرگی شسته شود
جهل(۷)
جهل است که دل ز نور محروم شود
دل در ره حق اسیر و مغموم شود
علم است که جهل مانع آن گردد
تاریکی و جهل، جمله مختوم شود
جهل(۸)
دانش چو چراغ راه جان می گردد
هر دل ز غبار جهل، امان می گردد
با علم رسد بشر به اوج معنا
بی علم، جهان چو خاکدان می گردد
جهل(۹)
جهل است که چشم جان به خواب است
نور از رخ جان به اضطراب است
علم است چراغی که کند دل روشن
بی نور، جهان تار و سراب است
جهل(۱۰)
آنکس که ز جهل خویش غافل باشد
دل در ره باطل است و معطل باشد
قرآن به ندای حق چنین میگوید
بیکسب علوم، مرد جاهل باشد
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات تعاون
تعاون(۱)
کلید فتح دل اندر تعاون
بود در خدمت و یاری به انسان
چو باران می دهد جان ها صفا را
همی بخشد به دلها نور ایمان
تعاون(۲)
تعاون می برد دل سوی یزدان
رهاند دل ز هر زنجیر و خسران
زند پیوند دلها در ره مهر
گشاید جان ز قفل و رنج زندان
تعاون(۳)
تعاون جلوه ای از لطف یزدان
ببخشد در دل ما نور ایمان
به دستی کان گره دستی گشاید
بر آن بوسد فروغ حق ز رحمان
تعاون(۴)
تعاون مشعلِ رهِ رستگاریست
چراغی از صفا و سازگاریست
دلی کز عشق همکاری شود شاد
رها گردد ز غم، بر او قراری ست
تعاون(۵)
ندای حق تعالی: در تعاون
بود یاری به خلق و لطف یزدان
گذاریم دست، در دست خلایق
دهد این ره تو را عز فراوان
تعاون(۶)
تعاون برترین ره در عبادت
که بخشد دل ز عشق حق سعادت
بود شاداب و مسرور و سرافراز
هر آن کس عزتی یابد ز عصمت
تعاون(۷)
تعاون در امور خیر و دشوار
گشاید راه را تا عمق اسرار
به لطف ایزدی و عشق جانان
به نیکی گام بردار و چه بسیار
تعاون(۸)
اگر خواهی گشایش با سعادت
اگر خواهان عشقی و کرامت
کمک کن بر خلایق در مصیبت
نما یاری، اگر جویای رحمت
تعاون(۹)
تعاون، رمز فتح و اتحاد است
چراغ دل، پر نور و سداد است
محبت راه حق هموار سازد
که جان سرشار از نور و وداد است
تعاون(۱۰)
تعاون، چون نسیمِ صبحگاه است
که گرمابخشِ دلهای تباه است
به هم آریم دست و دل به یاری
که این رسمِ خداوندِ و نگاه است
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات همدلی
همدلی(۱)
راز وحدت همدلی و همرهی است
راه وصل است و کمال و مرهمی است
در کنار هم شدن، پیوستگی است
دل به دل نزدیک گردد، همدمی است
همدلی(۲)
با زبان خوش شود دلها روان
در کنار هم، شود دل ها جوان
گفتن تنها ندارد ارزشی
با عمل باید نمائی قصد جان
همدلی(۳)
همدلی شمعی است اندر سینهها
میدهد پیوند قلب و دل، صفا
در کنار هم، شود دنیا بهشت
تفرقه موجب شود رنج و بلا
همدلی(۴)
همدلی افزون کند مهرت چنان
دور سازد رنج و محنت هر زمان
روشنی بخشد دل و کردار ما
بر دل انسان نشیند بی امان
همدلی(۵)
دست هم گیرید در رنج و بلا
همدلی برگیرد از دلها خطا
رمز پیروزی بود در اتحاد
در طریق عشق، می گردد صفا
همدلی(۶)
هر جا که نشان همدلی پا گیرد
از لطف خدا، عشق به دلها گیرد
از مهر خدا، هزار نیرو گیرید
گل های امید، هر کجا جا گیرد
همدلی (۷)
هر جا که ندای همدلی برما شد
از لطف خدا، جان و دل شیدا شد
با مهر و صفا ، گل از گلستان روئید
گلهای امید از نهان پیدا شد
همدلی (۸)
دل را ز غبار کینهها باید شست
در چشمهی مهر، بیریا باید شست
باید که جهان ز عشق گلگون گردد
غم را ز دل و ز آشنا باید شست
همدلی(۹)
در وسعت عشق، راه پیدا گردد
با دست وفا، مهر شکوفا گردد
گل های امید، نو به نو، جان گیرد
هر قفل به مهر، بیصدا وا گردد
همدلی (۱۰)
دلها چو به نور عشق آزاد شود
در سایهی همدلی، چو بنیاد شود
غمها ز درون هماره بیرون گردند
از غفلت ما ، چه ظلم و بیداد شود
سراینده
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
مجموعه رباعیات همکاری
همکاری(۱)
کمک بر مردمان باشد عبادت
صفای جان و دلها با حمایت
ز یاری می شود دلها چه روشن
سبب گردد عنایت هم سعادت
همکاری (۲)
خلایق را کمک کردن چه نیکوست
محبت کن، سزاوار تو ای دوست
بهشت جاودان پاداش نیکی ست
بشر ذاتا خدا خواه است و حق جوست
همکاری(۳)
در ظلمت و جهل، پست و گمراه شوید
در نیک و بد زمانه همراه شوید
چون کوه، در این جهان سکونی یابید
از زحمت راه، سخت و آگاه شوید
همکاری(۴)
حق آگه و بیدار ، هماره قادر
در همدلی و یاری مردم ، ناظر
هر گام در این ره، قدم حق باشد
دست ازلی در دل و جان شد، حاضر
همکاری(۵)
همکاری در عشق، مثال بال است
پرواز دل است و سوی حق اقبال است
کامل شود آن دل که هم راز شود
در سایهی عشق، عالمی خوشحال است
همکاری(۶)
همکاری ما، همدلی ، همراهی است
در سختی و در مشقت و غم خواری است
گر مهر و محبت به خلایق باشد،
از رنج رهایی و جهان نورانی است
همکاری(۷)
در سایه ی حق، روح و جان شاداب است
در پرتوی مهر، جان و دل بی تاب است
با وحدت و همکاری و با عشق و صفا
روشنایی به دل و مهتاب است
همکاری(۸)
هر دل چو ستارهای، فلک را یاری است
با هم که شوند روشنایی، جاری است
در سایهی حق، گر شود عشق فزون
با مهر و امید در جهان، بیداری است.
همکاری (۹)
با دست تو، شاخهای شکوفا گردد،
در جمع تو، بذر مهر بر پا گردد.
در سایهی حق، دل شود نورانی
نور ازلی، در دل ما گردد
همکاری(۱۰)
با یاری هم، به قلهها می رفتیم
با کار و تلاش ،هر کجا می رفتیم
بر سختی کار فائق و پیروزیم
با همت خویش، یک صدا می رفتیم
سراینده
دکتر علی رجالی