رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

آداب و دستور العملی برای کسانی که به دنبال یک برنامه عملی هستند توسط استاد صمدی تدوین شده که عبارتند از:

  1. انجام واجبات، مطابق رساله عملیه

  2. ترک محرمات

  3. کسب حلال، مطابق دستور شرع

  4. تلاوت قرآن، که تجلی انسان کامل است

  5. آیه عبادالرحمن آخر سوره فرقان دستور العملی کامل برای سالکان الی الله معرفی شده است.

  6. در حال وضو بودن

  7. اسراف نکردن، بالاخص در غذا

  8. کم صحبت کردن

  9. مراقبت و حضور و عندیت نزد خدای متعال

  10. ادب مع الله داشتن  

  11. عزلت، با همه باش و بی همه باش

  12. شب زنده داری

  13. تفکر در نظام خلقت عالم و آدم

  14. ذکر الله، قلباً و لساناً

  15. ریاضت در راه علم و عمل

  16. میانه روی در امور حتی عبادت و اعتدال در امور

  17. شفقت با مردم و سعه و شرح صدر داشتن

  18. تنظیم امر خالق و نظم در امور

  19. طهارت، مبسوط این آداب در کتاب لقاء الله علامه آمده است.

  20. حفظ شعائر اسلامی بالاخص حجاب

    همچنین دستور العملی برای سیر مطالعات در کتاب حامل اسرار برای طلاب و اهل عرفان آمده است.

    وقتی انسان می خواهد حرفه ای را یاد بگیرد، ابتدا به صاحب فن و استادکار مراجعه می کند. و پس از کسب اجازه به فعالیت می پردازد تا به تدریج در آن حرفه صاحب نظر گردد. همانند پزشکی که برای معالجه بیماران، مدتها باید به علوم گوناگون آشنا و مراحل دبستان، دبیرستان و دانشگاه را طی کند تا اجازه معالجه به وی داده شود. اگر انسانها بخواهند به حقایق هستی پی ببرند باید زیر نظر یک استاد به خودسازی مشغول گردند تا به تدریج عروج کنند. عبادات بالاخص نماز و دعا وسیله معراج آدمی است. احادیثی که نقل شده است یک ظاهری دارد و یک باطنی. باید جان به لب رسد تا حقایق آنها کشف گردد. قرآن یک ظاهری دارد و یک باطن. باید از ظاهر استفاده کرد تا به حقایق آن دست یافت. ظاهر و باطن آن از هم جدا نمی باشند. همانند گردویی که یک پوست ظاهری دارد، باید شکافته شود تا مغز آن خورده شود و لذت برده شود. اینکه گفته می شود در دو طرف انسانها دو ملک مشغول ثبت اعمال انسانها می باشند و اگر خطایی انجام شود، ملک دیگر می گوید برای مدتی صبر کن، بلکه انسان توبه کند دارای تفسیر انفسی است. به نظر می رسد که همه اینها حکایت از یک واقعیت است و آن آدم شدن است و نحوه آنرا به زیانها و بیان های گوناگونی ارائه شده است. قرآن و عترت نیز تواماً باعث رشد انسان می شود اولی ظاهر و دومی باطن است.

    عالم، علوم انباشته شده می باشد. علم یک حقیقت است که قابل اثبات شدن نمی باشد.  علومی که ما فرا می گیریم علوم مجازی است و با فراگیری آن ارتباط بین اجزاء هستی و پاره ای از اسرار آن را فرا می گیریم. مثلاً روشهای اثبات خدا باعث زدودن جهل و پیدا کردن یقین می باشند، مگر نه خدا قابل اثبات نمی باشد و حق یک حقیقت است. 

    عارف حقیقی کسی است که بر محور ولایت و عصمت انسانهای معصوم و وحی، منزل الهی را طی طریق نماید. در مسیر سیر عرفان، گاهی یافته های آنسوی، انسان را آلوده و مشوب می سازد که باید با ترازوی قرآن، عترت و عصمت سنجش داده شود و از هرچه خلاف شرع است، پرهیز کند.

    سیر درسی برای دانشجویان و مشتاقان علوم عرفانی بصورت زیر است:

  1. مطالعه کتاب طهارت

  2. مطالعه نور علی نور بالاخص بحث ادب مع الله

  3. معرفت نفس (جلد 1 و 2)

  4. گنجینه گوهر روان

  5. اتحاد عاقل به معقول

  6. شرح العیون فی شرح العیون

  7. ممد الهم فی شرح فصوص الحکم

  8. رساله علم و دین: پیرامون مسائل علم و دین

  9. نهج الولایه، پیرامون امور امام زمان عجل الله

  10. انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه (پیرامون انسان کامل)

  11. انسان در عرف عرفان

  12. نامه ها و برنامه ها

    بندگان خاص خدای رحمان آنان هستند که صفات زیر را دارند که در سوره فرقان آمده است.

  1. در راه رفتن متواضع قدم بر می دارند

  2. در برخورد با جاهلان، با سلامت نفس جواب دهند

  3. نماز شب را انجام دهند

  4. دائماً مشغول ذکر و دعا هستند

  5. عدم اسراف در انفاق دارند

  6. نداشتن بخل

  7. در احساس میانه رو و معتدل هستند

  8. موحد هستند

  9. گوشت حرام نمی خوردند

  10. زنا نمی کنند

  11. عمل صالح انجام می دهند

  12. از گناهان خود توبه می کنند

  13. شهادت به ناحق نمی دهند

  14. گذشت در امور دارند

  15. تدبر در قرآن می کنند و کسب معرفت و ایمان دارند

  16. متقی هستند

  17. دعا برای فرزندان صالح داشتن دارند

  18. صبور هستند

  19. افراد صالح هستند

  20. صاحب نعمت هستند و گفتارشان بر دل می نشیند و اثر می گذارد

    همان طوری که بدن انسان در طول روز آلوده می گردد و با حمام گرفتن تمیز می‌شود، روح انسان نیز بخاطر اعمال روزانه نیاز به تطهیر دارد. با انجام نمازهای روزانه و شبانه روح آدمی بطور مرتب پالایش می شود. ضمره بن حبیب راجع به نماز از پیامبر گرامی سؤال کرد، که در ذیل آمده است. حضرت محمد پاداش‌های 29 گانه نماز را ایراد فرمودند.

  1. نماز از واجبات دین است

  2. موجب خوشنودی خداست

  3. طریقه پیامبران است

  4. محبت ملائکه را جلب می کند

  5. هدایت و ایمان است

  6. نور معرفت است

  7. برکت رزق است

  8. راحت بدن است

  9. برای شیطان ناخوشایند است

  10. حربه ای در مقابل کفار است

  11. سبب مستجاب شدن دعاست

  12. قبولی اعمال است

  13. توشه آخرت مؤمن است

  14. شفیع نرد ملک الموت است

  15. مونس قبر می باشد

  16. جواب نکیر و منکر است

  17. نماز بنده در محشر تاجی است بر سرش

  18. نوری در صورتش می باشد

  19. لباسی بر تنش می باشد

  20. پرده ای است بین او و آتش

  21. حجتی است بین او و آتش

  22. موجب نجات از جهنم است

  23. عبور از پل صراط است

  24. کلید بهشت است

  25. مهر حور العین است

  26. بهای بهشت است

  27. نماز است که بندگان را به بالاترین درجات می رساند

  28. چون مشتمل بر انواع عبادات از جمله: تسبیح، تحلیل، تکبیر، تمجید و تقدیس خداوند و گفتار و دعا است

    دعا جدی ترین و پاک ترین و قوی ترین نحوه برقراری بین مخلوق و خالق هستی می باشد. دعا از نظر لغت به معنی طلب کردن حاجت از باری تعالی است. نیایش کشتن روح به سوی کانون غیر مادی جهان است. نیایش پرواز روح بسوی خداست. استاد مطهری می فرمایند انسان در دو حال ممکن است خدا را بخواند یکی وقتی دچار سختی و اضطرار است و دیگر وقتی که روح خودش اوج بگیرد. خداوند متعال در سوره های مختلف قرآن از جمله بقره، اعراف، مؤمن، انبیاء اهمیت دعا و نیایش را ذکر نموده است و می فرماید اجابت می کنم دعای نیایشگر را، وقتی که مرا بخواند و تأکید می کند که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.  امام  رضا (ع) از پیامبر گرامی نقل می کند که دعا سلاح مؤمن، ستون دین و روشنایی آسمانها و زمین می باشد. اجتماعاتی که احتیاج به نیایش را در خود کشته اند، معمولاً از فساد و زوال مصون نخواهند بود.

    دعا دارای اثرات گونانگون در آدمی می باشد. دعا عقاید را در قلب انسان تثبیت می کند، عامل تزکیه و تکامل آگاهی و نگرش انسان و اصلاح اهداف او در زندگی است، دعا به پاکسازی نفس در جهت اصلاح اخلاق و ادب انسان بر می خیزد، دعا دعوت انسان است به اعمال صالح همچون نماز و فروع الدین. دعا کننده باید رعایب ادب دعا را بکند. همانند کسی که از فردی چیزی می خواهد، ابتدا سلام و احوال پرسی کرده و سپس با رفتاری مؤدبانه درخواست خود را اظهار می دارد. ابتدا لازم است درود و سلام بر اهل بیت کرده و خدا را به عظمت بزرگی و خود را به کوچکی در مقابل حق تعالی ابراز کند و در نهایت خواست خود را بخواهد. دعا دارای شرایطی است، از جمله حضور قلب، خضوع و فروتنی، تفرع در دعا، بلند کردن کف دستها و طهارت ظاهری و باطنی داشتن است.

    کسی که نماز نگذارد از شیطان بدتر است زیرا شیطان بر آدم سجده نکرد و انسان بر خدا سجده نکرده است.

    افراد سالک، دلهای نزدیک به هم دارند، اگرچه ممکن است از یکدیگر به ظاهر دور هستند.  بالعکس ممکن است دو نفر کنار هم باشند ولی دل و فکرشان با هم فرق داشته باشد، ملاک نزدیکی افراد، نزدیکی دلهاست.

دل من با دل تو آشنا کرد

نه من کردم، نه تو کردی، خدا کرد

امام خمینی می گویند عید روزی است که در آن گناه نشود. عید روزی است که در آن کمال انسانی باشد. خواه عید فطر یا قربان یا عید غدیر و الی آخر.

عید آمد و بلبل زقفس نغمه زنان است

طوطی دل از بند بدن رقص کنان مست

هر کس که در این ماه ز بیگانه جدا شد

با دلبر دیرینه خود طرح دگر بست

 عـیدهـای رسـمی بـرای تـداوم نهـضت و یادآوری آن روز و باقی مـاندن اثـر آن روز است.

شب قدر شبی است که انسان حالت عرفانی دارد. عید قربان، روزی است که نفس شیطانی و رذیله قربانی می شود و عیر غدیر روزی است که برای نجات باید زیر چتر ولایت قرار گرفت تا به کمال برسیم و عید فطر، پاداش یک ماه مبارزه نفس از طرف حق تعالی است که باعث شود انسان در طول سال آماده گردد، تا مراحل تزکیه را تداوم دهد.

مومن کسی است که در جای امن قرار گیرد جلسات معرفت نفس توری است برای شکار معرفت و ارتقای انسان به سوی کمال می باشد و باید در این راه خون جگرها خورد. و این راه طولانی است که باید بطور مداوم و منظم طی شود.

اینکه گفته می شود بمیرید قبل از اینکه بمیرانند،  بخاطر این است که وقتی انسان فوت می کند و از این قفس رهایی پیدا می کند، نفس او می بیند که همه ذرات عالم مشغول تسبیح حق تعالی هستند. منظور کشتن نفس قبل از رهایی نفس می باشد.

بـرای مـس قـرآن نـیـاز بـه طهارت ظاهری است برای درک و فهم قرآن نیاز به

 طهارت باطنی است. عالم جمع اضداد است، باران و زمین ترکیبشان باعث تولید محصول می شود. ازدواج زن و مرد از دیدگاه ظاهری باعث بقای نسل و نیازهای انسان می باشد. از دیدگاه باطنی، باعث تکامل روحی می شود و زن مزرعه و کشت زار مرد است. در حقیقت رحم او کشتزار نطفه است. همانند برق که از حرکت الکترون است. لذا برای ایجاد نور نیاز به دو قطب مثبت و منفی دارد.

بهشت زیر پای مادران است، دلیلی است که اگر فرد بخواهد به کمال برسد باید  ازدواج کند.  فرزند صالح از ازدواج حاصل شود.  میوه و ثمره انسان در ازدواج است. نصف دین با ازدواج کامل می شود. با ازدواج از کثرت به وحدت می‌رسیم. لذا با متأهل شدن در حقیقت مجرد می شویم و دو به یک تیدیل می‌شود و چون دو بال به سوی الی الله حرکت می کنیم. ازدواج باعث تکامل مادی و تکامل معنوی می گردد. ازدواج وسیله ای است برای طی مسیر کمال می باشد و دنیا کشت زار آخرت است و از طریق دنیاست که باید به آخرت رسید.

سوالی که مطرح می شود اینکه چرا خدا از طرفی انسان را به سوی دنیا و ازدواج سفارش می کند از طرفی سفارش به سیر الی الله می کند. حضرت آدم با روی آوردن به دنیا از بهشت رانده شد. به نظر می رسد انسان باید سیر انا لله و انا الله راجعون را طی کند و این سیر با طی عوالم گوناگون مقدور می باشد و در هر عالم ابزار متناسب با آن را می خواهد. با ازدواج آرامش فکری حاصل می شود. اگر انسان هم کفو خود را اختیار کند. همانند ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه که هم کفو یکدیگرند. ازدواج های ناموفق بخاطر هم کفو نبودن و اینکه به خاطر اهداف غیر الهی ازدواج صورت گرفته است.

نـفـس و عـقـل هـمـواره مـشغول جدل با یکدیگرند چنانچه عقل حاکم برنفس

 گردد انسان بسوی کمال می رود. نقل است که عقل به مرد و نفس به زن اطلاق می‌شود. این بدین معنی نیست که زن عقل ندارد، بلکه با جدال عقل و نفس حرکت ایجاد می شود و با حرکت می توان طی مسیر الی الله نمود. در دین اسلام تأکید زیاد بر ازدواج شده است و وظیفه پدر و مادر برای فرزند، ایجاد مقدمات برای ازدواج فرزند میباشد. والدین بالاخص پدر وظیفه دارد نام نیک انتخاب کند، علم بیاموزد و ازدواج را برای فرزند  فراهمسازد.  با فراگیری علممیتوان سیرتکامل را تسریعنمود.

البته علم، اگر تنها کسب علوم و افزایش دانایی باشد کفایت ندارد همانند انباری از کاه می ماند که با یک کبریت زدن از بین می رود اگر علم همراه با تفکر و تحقیق، فرد را از ابتدای کودکی محقق بار بیاورد و به عالم هستی نگاهی محققانه داشته باشد، می تواند جایگاه خود را در جهان هستی ببیند و طی کمال کند. و عرفان نظری و عرفان عملی همچون دو بال برای طی کمال می باشند. همانند علم و ایمان که به تنهایی انسان را به کمال نمی رساند. وقتی به درخت خرما نگاه می‌کنیم، متوجه می شویم وقتی محصول خرما دارد که عمل لقا انجام گردد و به تنهایی بی‌ثمر است. انسان بدون ازدواج در جهان هستی ناقص است.

سوالی که مطرح است اینکه معرفت نفس چیست. از نظر لغوی معرفت به معنای پیدا کردم شناخت است. لذا نفس را باید تعریف نمود. به نظر می رسد که نفس از مفاهیم اولیه است که قابل تعریف نمی باشد ولی از آثار آن می توان پی برد. عرفا تعاریف گوناگونی کرده اند، مثلاً نفس را به ظرف علم تشبیه نموده اند که حضرت محمد بیشترین ظرف وجودی را داشته که قرآن در آن ریخته شده است. نفس دارای مراتب گوناگونی است از نفس جمادی، نباتی، حیوانی، انسانی و ملکوتی است، که نفس ملکوتی مربوط به نفس انسانهای کامل می باشد. منظور از معرفت نفس، شناخت نفس انسان کامل می باشد. حضرت زهرا نفس کل می باشد یعنی نفس حضرت زهرا نفس انسان کامل است. همان طوریکه حضرت علی عقل کل است، یعنی عقل حضرت علی، عقل انسان کامل است.

عرش علم است و ارکانش ملائکه، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی از اولین محمد، علی، حسن و حسین از آخرین می باشند. به نظر می رسد که ارکان علم انسانهای کامل از بدو خلقت تا قیامت می باشد. اینکه نفس را ظرف علم توصیف کرده اند، در حقیقت نفس کل ظرف وجودی انسانهای کامل می باشد. با توجه به میزان علم افراد، نفس انسانها متمایز است. چنانچه نفس حیوانی افراد غالب شوند، می گویند فرد دارای نفس شیطانی است و چنانچه نفس ملکوتی غالب شود، می گویند فرد دارای نفس الهی است.

نفس راحت طلب است و فراری است، همانند علم. شما در ماه مبارک رمضان 29 روز روزه می گیرید و روز عید فطر روزه نمی باشید. چنانچه بخواهید بعد از عید روزه بگیرید نفس پیروی از خوردن یک روز می کند نه 29 روز روزه بودن. مثال دیگر نفس مانند پرنده ای است که بر جانداران نشسته است و با اندک حرکت جانور، نفس فرار می کند. نفس با تنظیم زمان مهار می شود و زمان گهواره نفس است. لذا رأس ساعت در وقت وعده کردن حضور داشته باشیم. نفس یک چهره به طرف حق و طرف دیگر به باطل است.

جهنم تازیانه حق است. خارج شدن از بهشت باعث می شود که به جهنم برویم. به همین طریق خروج از جهنم باعث ورود به بهشت می شود. آتش دنیا سوزنده و آتش آخرت سازنده است. چوب زدن به فرش برای خروج گرد و غبار همانند تازیانه حق بر انسان است که باعث پاک شدن آلودگی های نفس می شود.

برای تکامل انسان ابتدا، گفتگو کن گفتگو کن گفتگو بعداً رفت رو کن رفت و رو کن رفت و رفت و رو.  بعداً شستشو کن شستشو کن شستشو. در نهایت جستجو کن جستجو کن جستجو. ابتدا لازم است که انسان زیر نظر استاد به آموزش و تبادل نظر پردازد سپس همانند فرش، که ابتدا اشغال های روی آن را برداشته و بعداً با شستشو یا تکان دادن گرد و غبار درونی آنرا زدوده می شود. در حقیقت با طی علوم ظاهری، سپس به علوم باطنی آگاه می شویم. بعد از این سه مرحله شروع  به تحقیق و تفحص کند.

در مسائل اعتقادی باید قوه خیال را از قوه عقل آزاد ساخت تا بتوان اصول اعتقادی و سایر روایات و آیات را بطور صحیح بحث نمود. برای مثال قوه خیال وقتی ساختمانی را می بیند، می گوید بنایی آنرا ساخته است. لذا اینطور به ذهن می‌رسد که جهان هستی نیز بنایی داشته و آنرا خدا می نامند. یا اینکه گفته می‌شود قرآن را از آسمان نازل کردیم، فکر می کند خدا پشت ابرها قرار گرفته و همان طوریکه آب بخار می شود و در نهایت به زمین باز می گردد و قرآن نیز توسط یک ملک با فرمان خدایی که پشت ابرها است برای پیامبر فرستاده می شود. این نحوه تفکر باعث تسلل می گردد که خدا را چه کسی آفریده است. لذا باید ابتدا توحید صمدی را فرا گرفت تا به مسائل اعتقادی پاسخ داده شود.

انـسـان اگـر بـخـواهـد بـه مـعرفت حقیقی اسلام آشنا شود باید برای مدتی کلیه

اعتقادات خود را در گوشه ای از ذهن حفظ کرده و سپس همانند بچه ای تازه متولد شده اصول اعتقادی خود را شکل دهد. این بدین معنی نیست که بی اعتقاد باشد، بلکه برای اینکه مفاهیم ذهنی و قوه خیال او بر استدلال و تفکر او تأثیر نگذارد.

  علمای بزرگ بعضاً تا سی سال زحمت امکان دسترسی به حقایق را پیدا نموده اند.

برای بحث های علمی ضرورت دارد که ابتدا انسان اصول اولیه مورد پذیرش را مشخص کند و مکتبی که براساس آن اصول شکل می گیرد مطالعه کند و هر چیز را در مکتب خاص آن مورد مطالعه قرار دهد. مسائل دینی و جهان هستی از دید فقها و عرفا متمایز است. فقها حکم ظاهری اشیاء و عرفا حکم باطنی را صادر می کنند. لذا هر دو صحیح می گویند، زیرا یکی ظاهر را می بیند و حکم می کند دیگری باطن را. همانند داستان حضرت موسی و خضر، وقتی که کشتی را سوراخ نمود، موسی اعتراض کرد، در صورتی که خضر آینده را می دید که بدست نااهل می افتد. یا در ریاضی، هندسه اقلیدسی و هندسه نااقلیدسی براساس اینکه دو خط موازی همدیگر را قطع می کنند یا نمی کنند شکل می گیرد. در هندسه اقلیدسی مجموع زوایای مثلث 180 درجه در صورتی که در هندسه نااقلیدسی چنین نمی باشد. بنابراین با توجه به اینکه اکثر مردم اصول اعتقادیشان براساس قوه خیال شکل گرفته است، نیاز به زحمت بسیار است تا اصول اعتقادی را براساس قوه عقل بناهیم. به نظر می رسد که ابتدا باید اصول اعتقادات، سپس کتاب طهارت و نهایتاً معرفت نفس علامه را زیر نظر استادی مبرز و عارف گذراند تا به معارف حقیقی اسلامی  پی برد. اصول اعتقادی مردم به خاطر اعتقادات والدین یا قوه خیال شکل گرفته است لذا ابتدا باید ترک عادت شود، سپس به اصول اعتقادی بطور عقلانی بررسی شود. همانند اینکه محل کار فردی دو در دارد و او عادت کرده که همواره از یک در ساختمان وارد شود، ولی پس از چندین سال درب ورودی نیاز به تعمیر پیدا می کند لذا طبق عادت او به درب اولی ابتدا می رود و وقتی به درب بسته برخورد می کند به درب دومی می‌رود. اصول اعتقادی ما نیز که چندین سال شکل گرفته است، نیاز به گذشت زمان دارد تا مطالب قالب ذهنی را عوض نموده و حقایق را در آن بریزیم.

انسان دارای هفت قوه می باشد.

  1. قوای ظاهری که شامل پنج قوه بینایی، چشایی، لامسه، بویایی و شنوایی است.

  2. قوای باطنی که هر یک از پنج قوه ظاهری دارای بطنی می باشند که از تجلی نفس است و باعث می شود که قوای ظاهری به وظایف خود عمل کنند.

  3. قوه خیال که نقش تصویر پردازی از اجسام هستی را دارد و نقشی در تصمیم گیری ندارد.

  4. قوه حس مشترک، که آنچه قوه خیال تصویر برداری کرده تجزیه و تحلیل می کند. چون قوه خیال هم می تواند عالم طبیعت و هم عالم ماوراء طبیعت را تصویر برداری کند، همانند خواب دیدن که بعضاً از عالم ماوراء الطبیعه مانند رفتن به بهشت حکایت می کند.

  5. قوه واهمه که نقش مجری دارد و پس از اینکه قوه حس مشترک تشخیص داد اقدام به عمل می کند، مثلاً کودکی دارد به چاه می افتد، انسان حرکت می کند که او را نجات دهد.

  6. قوه عقل، که تصمیم گیری کلی را بعهده دارد. همانند اکتشاف حقایق هستی.

  7. روح که باعث حیات موجودات، بالاخص انسان می باشد. که از اسرار آن بشر عاجز است. چنانچه انسان قوای عقل را در خدمت سایر قوا قرار دهد، وانگهی انسان طی کمال می کند. نقل است که انسان پس از عالم برزخ عالم عقل را دارد که ملائکه در آن قرار دارند و انسانها می توانند این عالم را طی کرده به عالم اله بروند و پس از طی نزول از عالم زر به عالم طبیعت، نهایتاً به عالم اله صعود کنند.

    انسانها دارای 7 قوه مذکور هستند که نقل است جهنم دارای هفت در است چنانچه قوه عقل بکار گرفته شود آنگاه به بهشت که هشت در دارد می‌رسیم نقل است در مسجد امام اصفهان زیر گنبد اگر پا بکوبیم هفت صدا می شنویم و بالای گنبد هشت پنجره هست که شیخ بهایی می خواهد بگوید که اگر زمینی شدی به جهنم و اگر آسمانی شدی به بهشت می روی.

    گاهی افراد به تنهایی مرتکب گناه و معصیت می شوند و گاهی نشر گناه می کنند. در حالت اول به خود خیانت می کنند و در مرحله دوم به جامعه. در مرحله اول با توبه و رحمت الهی چنانچه در خفا انجام شده باشد امکان مغفرت و جلوگیری از عذاب وجود دارد ولی در مرحله دوم حقوق مردم که روح و نفس مردم است را ضایع نموده است و قابل پاک شدن نیست. بنابراین نوعی حق الناس را ضایع نموده است. لذا گفته می شود نشر گناه بسیار بالاتر از گناه است. باید با امر به معروف و نهی از منکر جلوی نشر گناه گرفته شود تا سلامت اجتماعی حاصل گردد. در ابتدا که فرد گناهی را انجام می دهد، سپس وجدانش ناراحت می شود ولی در اثر تکرار برای او عادی می شود. وای بر جامعه ای که گناه در آن ارزش و ثواب در آن ضد ارزش گردد. بنابراین گناه را از ابتدا باید جلوگیری کرد. همانند آبهای که از سرچشمه می آیند و وقتی کنار هم قرار گرفتند رودخانه تشکیل می دهند. می توان سرچشمه را بست ولی نمی توان رودخانه را به سادگی بست و نیاز به سدهای قوی دارد. چنانچه به فرد گناهکارهمه تذکر دهند، او به فکر اصلاح خود بر می آید ولی اگر بی تفاوت گذشتند، به تدریج آتش گناه جامعه را فرا می گیرد و همه در آن می سوزند.

گفته می شود اعمال خوب به دست راست و کارنامه اعمال بد انسان بدست چپ در روز قیامت داده می شود. به نظر می رسد منظور کلیه اعمال که مورد رضای حق تعالی است در را مستقیم می باشد و کلیه اعمال که مورد رضای شیطان است در راه مستقیم نمی باشد. زیرا اعضای بدن انسان خوب و بد ندارند و همه جلوه ای از حق تعالی است، اعمالی که توسط اعضاء انجام می گردد باعث تبین خوب و بد می گردد. همانند فردی که چشم پاک یا ناپاک است

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

به نظر می رسد که سه نوع معاد داریم، یکی معاد جسم، معاد روحانی و معاد جسمانی. معاد جسم در عالم ماده و معاد روحانی در عالم برزخ و معاد جسمانی در عالم آخرت می باشد. در عالم ماده انسان دارای بدن عنصری در عالم برزخ بدن مثالی و در عالم آخرت، بدنی کامل شده بدن عنصری و بدن مثالی است. لازم به ذکر است فرق است بین جسم و جسمانی. در کلمه جسمانی به چیزی اطلاق می‌شود که تشابه جسم ندارد ولی لزومی ندارد که حتماً جسم باشد. به نظر می رسد که با عنایت به عالم ماده، زندگی در آن مطابق شرایط آن می باشد و برای تکثیر نیاز به تولید مثل در یک سیر طبیعی می باشد. در عالم برزخ، نیازی به بدن عنصری نیست و با توجه به غیر مادی بودن انسان در عالم برزخ، بدنی متناسب با آن که بدن مثالی است لازم است. در عالم آخرت، با توجه به آیات قرآنی، نیازهای واقعی انسان برآورده می شود و محدودیت های مادی مانع رسیدن به شهوات گوناگون و غرایض نمی باشد.

بطریق مشابه انسان دارای سه بهشت دنیوی، برزخی و اخروی است و متناظراً جهنم. چیزی که هست انسانها اگر در عالم طبیعت مراحل تزکیه را طی کنند، زودتر چشمه های از عالم برزخ و آخرت برایش مشخص می شود، نقل است از آیت الله طباطبایی از استادش آیت الله قاضی که گفته است چنانچه مشغول ذکر هستید به چیزهایی که برایت حاصل می شود توجه مکن یک مرتبه در مسجد نشسته بودم، به طرف چپ نگاه کردم، گویا احساس کردم یک حوری است، طرف راست رو گرداندم یک حوری مشاهده کردم دو مرتبه روی گرداندم دیگر ندیدم. لذا امکان دیدن حوری در این عالم نیز وجود دارد.

انسان بوسیله اعمال خود بهشت یا جهنم را ایجاد می کند همان طوریکه با اعمال خود عذاب ایجاد می کند مگر نه خداوند متعال برای کسی عذاب ایجاد نمی کند و هر کسی پاداش اعمال خود را کسب می کند.

انسان دارای دو حجاب می باشد، یکی حجاب ظلمانی و دیگری حجاب نورانی. همان طوریکه در تاریکی نمی توان حرکت کرد در نور خورشید از نزدیک نمی توان نگاه کرد. انسانهای کامل می توانند از حجاب های نورانی عبور کنند.

به نظر می رسد بیماری برای انسانها باعث حبط گناهان می گردد و انسان را به یاد خدا می اندازد و خدا خدا می کند تا بهبود پیدا کند و از عذاب اخروی نجات یابد. همانند یک زندانی که با طی دوران حبس و مجازات و شلاق خوردن باعث تنبیه فرد می شود و پس از بازگشت به جامعه عنصری مفید خواهد شد. در عالم برزخ هم افرادی می گویند کاش در زندان دنیا تنبیه می شدیم تا در این  عالم آسوده خاطر باشیم. همانند امتیازی که به رزمندگان می دهند که هرچه مدت آن بیشتر باشد امکان بهره مندی در امتیاز دنیوی بیشتر است. چه بسا امکان داشت که با یک روز رزمندگی بیشتر، بتواند امتیازی خوب را کسب می کند و می گوید کاش یک روز بیشتر در جبهه بودم اگرچه اجر اخروی آن جای خود دارد.

 دین ناموس خداست و در حفظ آن باید کوشا باشیم. عمل رهبران جامعه در اعضای جامعه تبلور پیدا می کند و مردم آینه رهبران هستند. چنانچه علما در عمل و گفتار اسلام را آنطور که هست پیاده کنند، آنگاه با اصلاح افراد، جامعه اصلاح پیدا می کند. علامه می فرمایند: دین حافظ ماست و نه اینکه ما حافظ دین هستیم. لذا باید همانند معتادین که یک فرد را پای منقل می آورد و اعتیاد را گسترش می دهد،  باید جوانهای پاک را تک تک با علوم و معارف اسلامی آشنا سازیم تا لذت اخروی را بچشند و دیگر به لذات دنیوی نروند.

امامت از دیدگاه اهل سنت و اهل شیعه متمایز است. شیعه معتقد است که امام زمان باید معصوم باشد. اینکه اخیراً بعضی از نویسندگان خلط مبحث کرده و می‌گویند رهبری در حکومت اسلامی ایران بطور غیر مستقیم بوسیله مردم و خبرگان انجام می شود و ما اهل سنت نیز در زمان رحلت پیامبر توسط اهل خبره، امام را بوسیله خلق تعیین کردیم. باید گفته شود که بخاطر غیبت امام زمان علمای دین نایب امام زمان هستند. در شرایط فقهی برای اداره قسمی از دنیا، باید فردی که دارای شرایط لازم را داشته باشد انتخاب شود. چنانچه امام زمان ظهور کند، آنگاه رهبران مذهبی در حکومت اسلامی تابع فرمان امام زمان هستند و هم اکنون بطور غیر مستقیم مجری احکام الهی می باشند.

وای بر جامعه ای که علمای آن گوشه نشین و جاهلان آن حاکمین بر جامعه شوند. چهارده معصوم برای هدایت و کمال جامعه به سوی الی الله آماده اند و مگر نه زندگی معمولی را که همه انجام می دهند. آنها معصومین جامعه و انسانهای کامل که در مقام فوق حدس و فوق امر می باشند و چنانچه چیزی را بخواهند، عملی می‌شود و نیاز به فکر و اکتساب نمی باشد. و چه مشکل است که عالم و جاهل هم مباحثه شوند و جاهل از عالم چیزهای جزئی طلب می کند. در صورتی که دو عالم برای مدتها هم مباحثه کنند خستگی ندارد بلکه باعث ارتقاء می گردد.

کل موجودات هستی در حال تکامل هستند که بوسیله یکدیگر رشد مادی یا معنوی پیدا می کنند. مثلاً انسان با شهادت به کمال می رسد، مواد غذائی با خوردن انسان یا حیوان به کمال می رسد. چنانچه انسان با گفتن بسم الله و الحمدلله خوردن را انجام می دهد تکامل مادی و معنوی حاصل می شود. برای غذا تکامل معنوی و برای انسان یا حیوان تکامل مادی و معنوی حاصل می شود. اینکه تأکید شده است که موقع خوردن غذا ذکر بسم الله و موقع پایان غذا ذکر الحمد لله گفته شود، بخاطر این است که به غذا ظلم نشود و او به مراحل تکامل خود برسد. یا وقتی که گفته می‌شود اصراف نشود، در حقیقت انسان با آن کار، تعالی معنوی را از آن غذا گرفته است. و همه اجزاء هستی نیاز و علاقه مند به تکامل بسوی خدا هستند ولی انسان یا حیوان باعث می شود که بعضاً با اصراف به کمال نرسند.

اینکه گفته می شود بهشت زیر پای مادران است به نظر می رسد که با توجه به اینکه پس از انعقاد نطفه، مادر نقش اصلی در ارتقای روحی جنین را دارد. نقش پدر در تشکیل نطفه و پس از تولد جنین در تربیت و دادن رزق حلال به فرزند است. مادر است که می توان با طی مراحل تزکیه و مراقبت های ویژه و انجام واجبات و ترک محرمات باعث شود که روح انسانی که در جنین تعلق پیدا کرده مراتب کمال خود را طی کند. بگونه ای که برای جنین بهشت را ایجاد کند. لذا رحم مادر می‌تواند بهشت و هم جهنم برای فرزند باشد. لذا می توان گفت که حداقل چهار بهشت در عوالم رحم، طبیعت، برزخ و قیامت وجود دارد. و منظور از بهشت زیر پای مادر، همان عالم رحم می باشد.

قیامت پنج نوع می باشد. نوع اول که در هر آن و ساعت قیام فرد بر پا می شود که انسانها با اعمال خود بهشت و جهنم را ایجاد می کنند. نوع دوم، مرگ طبیعی است و هر کس که بمیرد آنگاه قیامش قیام کرده است نوع سوم مرگ ارادی است، که فرد قبل از مرگ طبیعی دچار خودکشی می شود. نوع چهارم، قیامت آخر زمان است که همه در انتظار آن می باشند. نوع پنجم، قیامت کبری می باشد، که قیامت فناء فی الله و بقاء بالله عارفان موحد است.

لازم است که هر مسلمان مفهوم توحید را کاملاً بداند. دو نوع توحید داریم یکی توحید عددی و دیگر توحید صمدی. منظور از توحید صمدی آنست که در هر  عنصر هستی که قابل تصور است ذات حق تعالی جلوه کرده است و لذا هر شی جلوه ای از حق تعالی است. اما ذات حق تعالی بی پایان است و برای انسان شناخته شده نیست، همانند هر شی  و ذات حق تعالی است که یکتاست. اینکه گفته می شود خدا یکی است، منظور ذات حق تعالی است که یکتاست ولی در اجزاء هستی جلوه می‌کند. بنابراین توحید عددی نداریم ولی توحید ذاتی (یا صمدی) داریم. توحید عددی یکتا نیست ( چون هر شی حق است) ولی توحید صمدی یکتاست (یعنی ذات حق تعالی یکتاست) بنابراین اینکه گفته می شود خدا همه جاست، زیرا آنچه که می بینیم و قابل تصور است جلوه ای از حق تعالی است.

این که گفته می شود خدای متعال از حق الناس نمی گذرد ولی امکان گذشت حق خود می باشد، بخاطر این است که برای تکامل انسان حق الناس، یک مانعی برای تهذیب نفس و تکامل بسوی خدا می باشد.  

کوزه چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر دُر نشد

انسان برای تکامل باید ظرف وجودی را پاک کند و طهارت کامل پیدا کند تا ذکر و دعا تأثیر داشته باشد. در غیر این صورت همانند آبی که در ظرف آلوده ریخته شود، اگرچه آب پاک است ولی نتیجه خروجی و حاصل آن آب آلوده است. عده ای هم ظرف وجودی پاک دارند ولی در فکر اینکه آنرا پر کنند نمی افتند. همانند داشتن یک ماشین که انسان کار کرد دگمه های آن را نداند مثلاً کولر دارد ولی از آن استفاده نمی کند. انسانها باید با طی مراحل تزکیه ظرف وجودی را باشناخت خود و در نهایت خدا پر کند و در روز قیامت خدای متعال در خصوص معرفت و شناخت فرد سوال می کند که زندگی را چگونه گذراندی.

ذکر در عالم هستی اثر خود را دارد. همان طوریکه با ذکر صیغه عقد دو نفر با هم محرم می شوند، در مقابل به همدیگر نامحرم هستند. نقل است بهول در کاخ شاه عصر خود که منکر اثر ذکر است، کلوخی را به سر فردی می زند، آن فرد می گوید دردم آمد بهول می گوید مگر نه این است که انسان از خاک و کلوخ هم از خاک پس قاعدتاً نباید خاک بر خاک تأثیر گذارد. ذکر صلوات و ذکر لعن نیز در عالم هستی اثرات زیادی دارد. نقل است که مادر یکی از ائمه دو پیراهن بافته اند و گویند یکی را هنگام بافتن با ذکر صلوات و دیگری را با ذکر لعن بافتم، کدام را انتخاب می کنیم. لذا امام آنکه لعن دارد را انتخاب کرده است به نظر می رسد که علت اصلی بخاطر مخالفت با ولایت که در حقیقت با جانشین خدا و امام زمان است نه فرد می باشد.

وقتی به سیر تاریخ می پردازیم. پس از رحلت پیامبر و آمدن حکومت خلفا و نهایتاً ولایت امیر مومنان شروع شد. نقل است معاویه دستور لعن علی در خطابه ها و سپس قنوت را داد و این کار را تا چندین سال ادامه داد. اگرچه در آیه مباهله عصمت آل عبا و پنج تن در قرآن آمده است ولی متأسفانه ظرف وجودی آنقدر آلوده است که امکان اثر حقایق مقدور نمی باشد. مباهله روش علمی و منطقی برای اثبات حقانیت است و امکان اجرا در زمان حال بین اهل سنت و اهل شیعه است. نقل است مباهله بین علمای عرفان و علمای فقه نیز انجام شده است. لذا مباهله می‌تواند در هر زمان بین‌تفکر یک حق و باطل انجام و خدا قضاوت‌نهایی‌‌کند.

همان طوریکه هر شی دارای یک ظاهر و یک باطن می باشد عوام بر اثر ظاهر قضاوت می کنند و علما دنبال باطن آن شی هستند. قرآن مجید نیز دارای یک ظاهر کلامی و یک باطن می باشد. از جمله قصص قرآن یک واقعه را بیان می کند که ظاهر آن آیات است و یک درس و آموزندگی دارد که بطن آن می باشد. مثلاًداستان حضرت یوسف، جوانی را معرفی می کند که چگونه در مقابل نامحرم با شهوات خود مبارزه کند و مبارزه با نفس را به ما یاد می دهد که سرانجام آن پادشاهی در این دنیا و در آخرت بهشت برین و لقاء الله می شود. لازم است همان طوریکه علمای دین تفسیر ظاهری و کلامی قرآن پرداختند، علمای عرفان نیز تفسیر انفسی آیات را بیان کنند تا مردم از این سرچشمه الهی سیراب گردند.

معجزه پیامبران، اراده انسانهای کامل است. همانند عصای حضرت موسی که اگر به آب دریا بزند خشک می شود و اگر در مجلس فرعون رها کند اژدها می‌شود و در حالت عادی یک عصا برای تکیه گاه است.

کافرین یعنی پوشانندگان حق معنی دارد و کافر کسی است که حق را بپوشاند. و همه حق جو هستند و بوسیله اثبات، حقانیت در حقیقت را نشان دادن به فرد است. همانند کسی که عینک دارد ولی مدتی عینک را بالای چشم روی پیشانی قرار داده و دنبال عینک می رود. کسی از او سوال می کند دنبال چه هستی، می گوید دنبال عینک هستم لذا او غفلت دارد.

اولین اختلاف، از بدو خلقت از خلافت بر زمین توسط آدم و شیطان مطرح شد. پس از فوت آدم اختلاف بین فرزندان آدم در خصوص خلافت پیش آمد که برادری یک برادر دیگر را کشت و این ادامه داشت تا صدر اسلام که پس از رحلت حضرت محمد، بحث خلفای اهل سنت و اهل ولایت مطرح شد. همواره بین حق و باطل جدل بوده است همانند مبارزه عقل و نفس عماره است تا زمانی که عقل بر انسان حاکم باشند باعث رشد و تعالی است و چنانچه نفس شیطانی حاکم و غلبه بر عقل پیدا کند، آنگاه سقوط و انحطاط برای آدمی دارد.

لعن علی زمانی از خطابه ها حذف شد که یکی از علمای شیعه ازدواج بین دختر مسلمان و مرد مسیحی را بطور مصلحتی فتوا داد. این شایعه بین علمای اهل سنت مطرح شد و آنها گروهی از علما را نزد عالم شیعه آوردند که آیا چنین حکمی صادر گردید. در جواب عالم شیعه گفت مگر فاطمه دختر پیغمبر مسلمان نیست و حضرت علی شوهرش را شما اهل منبر لعن کرده و حضرت علی را تکفیر می کنید. پس از این استدلال بود که از تکفیر در خطابه ها منع گردید.

خدا مقلب القلوب است. چنانچه دل را به خدا دهیم آنگاه خدا دلها را به او می‌دهد. امام خمینی رهبر دلها بود اگرچه شاه امکانات زیادی داشت ولی مردم را نداشت. اما امام یک عرفان و عالم دینی بود و دل را به خدا داده بود  و خدا محبت او را بر دل مردم نهاد. خداوند محبت مردم را به دل مومنین قرار می دهد و یک چهره نورانی به آنها می دهد.

علمای اهل سنت (هر چهار فرقه) می گویند که امکان دارد که بین واجبات اذان و اقامه می توان حقایق را ذکر کرد. با توجه به اینکه شهادت به ولایت امیر مومنان جزء ایمان فرد است. لذا در شهادت به علی ولی الله حقیقت و قول حقی بیان شده است. در اذان اهل سنت نیز ذکرهایی آمده است که در اذان واجب اولیه زمان پیغمبر نبوده است. مومن باید اقرار به ولایت علی داشته باشد چنانچه کسی اقرار نکند مسلمان است ولی مومن نیست. و شهادت به علی، بدعت نمی باشد. وقتی در اذان شهادت بر محمد رسول الله می گویی به رسالت  پیغمبر از طرف خداست اقرار می کنی.  شیعه شهادت به حضرت علی را جزء اذان نمی داند (نه واجب نه مستحب) بلکه ادای قول حقی است. شیعیان برای ابراز حب علی انجام می دهند. و شهادت به حضرت فاطمه نیز به همان دلیل می باشد که گفته شود اشهد ان فاطمه عصمت الله، جهت تبرک و ادای حق بلامانع است.

قصص قرآن، الگوهای انسانی را ارائه میدهد نهاینکه داستانهایی را معرفی کند.

 لذا انسانها با خواندن داستان باید پیروی کنند، مانند داستان حضرت نوح که بیش از 900 سال زندگی کرد و بسیار به او اذیت کردند و در این مدت 72 نفر را توانست هدایت کند یا داستان حضرت یوسف، که مقاومت در برابر شهوات را معرفی میکند و داستان حضرت نوح، مقاومت در مقابل باطل را نشان میدهد.

پیامبر گرامی در طول زندگانی نه شعر گفتند و نه مطلبی را نوشتند تا اینکه برای مردم شبهه ای ایجاد نشود که از خودش مطالب وحی را می گوید. بلکه در مقام کن قرار دارد و قرآن از طرف خدا ابلاغ شده است. پیامبر گرامی تفاوتشان با خدای متعال در خالق و مخلوق بودن است و در سایر امور اختیارات یکسان دارد. در حقیقت در خدا ذوب شده اند. اینکه جبرئیل امین گفته می شود به پیامبر نازل شده است بدین صورت نمی باشد که ملکی بصورت انسان بر پیامبر نازل می شده و پیام آور بوده است بلکه با توجه به اختیارات خدایی داشتن، علم او علم خدا می گردد، لذا قرآن بوسیله او ابلاغ می گردد. بعضاً پیام حق بوسیله یاران پیامبر منعکس میشد، همانند هندی کلبی. 

مائده بهشتی نیز که برای پیامبر می آمده نیز به همین منوال است، بخاطر مقام عصمت. اینکه جهان هستی برای انسان کامل بهشت است لذا غذایی که می‌خورد مائده بهشتی است و اینکه ملکی آنرا بیاورد نیست بلکه امکان دارد آن ملک بصورت یکی از اصحاب غذایی را بیاورد که پاک می‌باشد. مثلاً خرمای بهشتی مشابه‌خرمای دنیوی است که مراتب نزول متمایز دارند و بر بدن‌انسان تأثیر‌می‌گذارد.

بطریق مشابه زمانی که تعلق روح از بدن مادی کم می شود گویند ملک عزرائیل قبض روح می کند و سیر ملک در نفس آدمی است. همانند سیر جبرئیل که مسئولیت اعلام پیام وحی از طریق نفس بوسیله عقل را بعهده دارد.

بطور کلی قرآن تجلی خداست و پیامبر نیز تجلی خداست. قرآن از طریق عقل در پیامبر تجلی می کند. نفس از طریق زبان تجلی  پیدا می کند و بوسیله حضرت علی مکتوب می گردد و قرآن مکتوب حاصل می شود. لذا گفته می شود پیامبر قرآن خداست. جبرئیل امین عامل انتقال قرآن از طریق عقل از حق تعالی است. لازم به ذکر است که حرکت زبان بوسیله نفس صدا و کلمات گوناگون را ایجاد می‌کند. بنابراین جبرئیل ملکی است که قرآن را بوسیله عقل به پیامبر نازل می کند. در حقیقت جهان هستی بوسیله عقل آشکار می گردد و اصطلاحاً گفته می شود که جبرئیل امین نازل شده است. البته در شب قدر، قرآن بطور یکجا در پیامبر تجلی پیدا کرده است و در زمانهای مختلف بطور جداگانه، قسمتهای آن تجلی نموده است. و می توان گفت که قرآن یعنی نفس پیامبر، که به اذن الهی تجلی در پیامبر شده است.

منظور از لقاء الله دیدن خدا با چشم نیست بلکه دیدن خدا با چشم دل می باشد.

انجام واجبات و ترک محرمات جزء شرایط اولیه تزکیه است. لیست واجبات و محرمات در کتاب آیه مشکینی بنام واجبات و محرمات آمده است.

دل دارای حواس گوناگونی مانند چشم دل، گوش دل و الی آخر دارد. اینکه گفته می شود با چشم دل چیزی را نگاه کن، منظور دیدن حقایق آن می باشد. در حالت لقاء الله دیدن و پی بردن به حقیقت حق تعالی است. بعبارت ساده تر خدا شناسی است که منجر به خودشناسی است. لذا مقام لقاء الله کسی پیدا می کند که خود را و در حقیقت نفس خود را کاملاً بشناسد.

همان طوریکه مادر با اعمال و رفتار و تغذیه خود، تمام اعضاء بدن تحت تأثیر قرار می گیرد. در حالتی که جنین در زهدان مادر قرار گیرد از مادر تغذیه می کند. لذا کلیه رفتار و تغذیه او در جنین اثر می گذارد. چنانچه روح مادر تزکیه گردد، متعاقباً به فرزند نیز اثر می گذارد. لذا مادر در دوران حاملگی نقش اصلی را در تربیت فرزند دارد و رحم مادر می تواند بهشتی برای فرزند گردد. لذا اینکه گفته میشود بهشت زیر پای مادران است، بخاطر نقش مادر است. البته نقش پدر در تهیه مال حلال و تشکیل جنین مؤثر است.

بهشت صورتی از رحمت خدا و جهنم صورتی از غصب حق تعالی می باشد. چنانچه کسی عمل خلاف انجام دهد و سپس دچار گرفتاری و زندان گردد آنگاه یا عمل خود جهنمی همانند زندان ایجاد کرده است. در صورتی که فرد با اعمال نیک، باعث افزایش رحمت الهی در زندگی شده و عالم طبیعت را بهشت و کشت زار آخرت نموده است.  به نظر می رسد که تجلی رحمت خدا همان بهشت و تجلی عضب خدا همان جهنم است. همان طوریکه تجلی کامل خدا در امام زمان و تجلی در مراتب دیگر در موجودات هستی می باشد.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مراتب نبوت چهار مرحله می باشد و پیامبران با توجه به مراتب رسالت به چهار دسته، نامگذاری می شوند اول  نبی، کسی است که از خواب غفلت بیدار شده و ارتباط با خدا از طریق الهام، وحی و . . . دارند و مقام رسالت و ابلاغ ندارند دوم  رسول، کسی است دستور ابلاغ رسالت دارند سوم  اولوالعزم، کسی است دارای عزم راسخ و شرح صدر و دارای کتاب می باشند، چهارم خاتم الانبیاء است، که خاتم دهنده به احکام الهی هستند و هیچ حکم شرعی بعد از آنها صادر نمی‌شود.

وحی از طریق جبرئیل بوسیله یکی از یاران پیامبر به حضرت محمد ابلاغ می شود. نقل است که روزی ابوذر به پیامبر وارد می شود و هندی کلبی در مقابل پیامبر نشسته بود، لذا به منظور رعایت ادب مدتی منتظر می ماند تا او برود. سپس پیامبر به ابوذر می گوید که چرا داخل شدی، حضرت می فرمایند که جبرئیل نازل شده بود. یکی مدیریت جهان هستی را بعهده دارد و دیگری مدیریت جان را عهده دار است. بنابراین ولایت چرخاننده عالم است. خداوند متعال بوسیله ولایت بر جهان هستی حکم فرمایی می کند.

نی چو سوزد می شود خاکستری

دل چو پوید می شود پیغمبری

نی چو نالد می کند سوزی به پا

جان چو نالد می کند نوری به پا

نور مؤمن بی حد و بی انتهاست

نور یزدان جلوه گر در اولیاست

نور حق روشن کند راه خدا

با هدایت می روی سوی ولا

با ولایت می توان پیمود راه

بی ولایت می روی در قعر چاه

لازم به ذکر است که حضرت محمد قلب جهان هستی است که صادر اول می باشد همانند جنینی که اولین عضوی که شکل می گیرد قلب جنین است و بوسیله آن خون در جنین گردش کرده و حیات شکل می گیرد. به نظر می رسد که روح نوزاد از نطفه مرد گرفته و بدن جنین با توجه به تغذیه توسط مادر از نطفه زن شکل می گیرد. هرچه علم افزون شود روح آدمی افزون می گردد لذا مشخص روح علم می باشد و مشخص جسد عمل می باشد. یا عمل همان طوریکه اجزاء بدن به حرکت می آیند به نظر می رسد که بدن مثالی با عمل انسان شکل می گیرد لذا می توان گفت که مشخص جسد عمل است.

منظور از جهان، یعنی جهیدن در هر آن و هر لحظه می باشد. لذا جهان هستی همواره در حال حرکت و تکامل می باشد. نطفه جنین نیز پس از شکل گیری از روح جمادی به نباتی و سپس حیوانی و بالاخره انسانی تکامل پیدا می کند. زن شجره طیبه جهان هستی است و راز آفرینش پیدایش انسان کامل که میوه این شجره طیبه است.  و در همه اوقات به اذن خدا میوه می دهد. بعلاوه زن کارگاه صنع الهی است در حقیقت زن کارخانه انسانها می باشد و محصول آن انسان است.

در سوره الرحمن، منظور از آمیخته شدن دو دریا حضرت علی که عقل کل و حضرت فاطمه که نفس کل است می باشد، که بین دو دریا عالم برزخ که حضرت محمد است و منظور از لولو و مرجان امام حسن و حسین می باشد. رحم زن از رحمانیت حق تعالی اقتباس شده است و قطع رحم باعث قطع رحمانیت خدای متعال می باشد. نقش پیامبران بستر سازی و ایجاد زمینه برای تکامل می باشد. 

دو نوع مکاشفه داریم، یکی مکاشفه علمی و دیگری مکاشفه عرفانی است. کسانی که با دیدن صحنه های گوناگون و باز شدن چشم دل برای فرد مکاشفه عرفانی حاصل می شود که معمولاً پس از طی مراحل تزکیه نفس حاصل می‌شود ولی مکاشفه علمی از طریق الهام و تحقیق برای فرد حاصل می شود که باید در صدد صحت حق یا باطل بودن الهام گردد. چنانچه با شریعت و اصول ثابت سازگار بود و انسان را بالا برد، حق است. در غیر این صورت آن الهام شیطانی است. لازم به ذکر است که وحی مرتبه بالای الهام است که در آن یقین حاصل می‌شود و همواره صحیح می باشد، برخلاف الهام که ممکن است نادرست باشد. علامه حسن زاده آملی علاوه بر مکاشفات عرفانی، دارای مکاشفات علمی نیز می باشند. در کتاب انسان در عرف عرفان می توان مراجعه نمود. دانشمندان که پس از مدتی به حقایق علمی دسترسی پیدا می کنند، در حقیقت مکاشفات علمی حاصل شده است. لازم به ذکر است که مکاشفات عرفانی زود گذر ولی مکاشفات علمی پایدار و معمولاً پس از طی مراحل علمی حاصل می شود. چنانچه انسانها را بخواهیم رتبه بندی کنیم، می‌توان به انسانهای عارف، عالم، معمولی، عالم و عارف طبقه بندی کرد. چنانچه علم با ایمان توأم گردد انسان را همچون دو بال به عالم ماوراء طبیعه می برد و حقایق هستی آشکار می گردد و گویا در بهشت سیر می کند و هرچه اراده کند، انجام می‌گردد و در مقام " کن " قرار می گیرد. لذا می توان گفت (از نوای دل)

که دانش ترازنده سازد ز جهل

به مقصد برد علم و ایمان چه سهل

به نظر می رسد همان طوریکه امکان ایجاد بهشت، جهنم و قیامت در این دنیا وجود دارد. در آخر الزمان نیز که انسانها دو مرتبه با جسم کامل شده دنیوی به اذن الهی ظهور می کنند. بهشت کبری و جهنم کبری و قیامت کبری ایجاد می گردد که معمولاً آنرا دنیای آخرت می نامند. همانند حج دنیوی که حاجیان به دور کعبه می‌چرخند، در عالم آخرت نیز فرشتگان به طواف حق تعالی می روند و حج اکبر را انجام می دهند. به نظر می رسد که دنیای آخرت یک کپی از دنیای طبیعی می باشد، با ابعاد بزرگتر یا مساوی.

عارف می گوید برای شناخت اصول اعتقادات باید توحید و موحد را شناخت. نبوت انبیاء در طول هم دیگرند، نه در عرض یکدیگرند. هر پیامبر بعدی مفسر و مکمل پیامبر قبلی است. بحث در امامت، یکی امامت عقلی و دیگری امامت نقلی است. دین کامل تر از علوم عقلی و نقلی است. چون از طریق وحی ابلاغ شده است. فیلسوف کامل را امام می نامند. وحی از علم ذات حق، ولی علوم عقلی از علم بشر حاصل می شود. عقل فقیر آفریده شده است و غذای عقل، علم می باشد و مهمترین علم، علم توحید می باشد. عقل نیروی فهمنده است. عقل قوه ادراک دارد. عقل دنبال وحدت می گردد و دنبال این است که جمع اضداد چگونه است و مبداء آن چیست. منطق وحی به کمک منطق عقل می آید. همانند جمع روح و جسم انسان.

حضرت علی، یک فرد نیست یک حقیقت عدالت است و حضرت فاطمه که پهلویش شکسته شد، می توان گفت که حقیقت شکسته شد. لذا باید چهارده معصوم را بخاطر حقایق هستی و جلوه خدا و امام گرامی تبعیت نمود. نه بخاطر اینکه آنها هم افرادی معمولی هستند. آنها قرآن ناطقند و بی حرمتی به آنها بی احترامی به قرآن و کلام وحی است.

امام، یعنی مقتدا و پیشوا، امام یعنی سرمشق و مقتدا و باید از او اطاعت کرد تا به کمال و انسان بالفصل شویم. گاهی هم به عنوان  راهبر گفته می شود. امام همانند سرمشق است که اگر از آن تقلید کنیم به مشابه او می رسیم. که معمولاً در خطاطی استفاده می کنیم. عارفان سعی می کنند الفاظ و احکام را از روایات چهارده معصوم و قرآن اخذ کنند و آنها را سرمشق خود قرار می دهند.

امام زمان ولایت بر جهان هستی دارد و نفس ناطقه ولایت بر کل بدن را دارا می باشد همان طوریکه جهان بدون امام در هم می پیچد، انسان بدون نفس مرگ دارد. تمام اجزاء بدن تجلی نفس می باشند و باطن آنها نفس می باشد.

به نظر می رسد همان طوریکه تجلی خدا در امام است و قرآن، لذا آیات قرآن همانند آیات جهان هستی که نمی توان به ماهیت و ذات آن پی برد، امکان آوردن آیه ای بهتر از آن وجود ندارد و این خود دلیلی بر اعجاز قرآن می باشد. امام است که می تواند به اسرار آن آشنا شود و برای مردم تبیین کنند همانند یک کامپیوتر است که برای ورود به اطلاعات ابتدا باید رمز آن وارد شود. رمز جهان هستی و قرآن در نزد امام زمان است.

عالم بخاطر نظم و منظوم بودن باقی است، همانند اشعار که بخاطر نظم آن باقی می ماند و همه موجودات مانند کلاف بافته شده ای بطور منظم در کنار یکدیگر قرار دارد اینکه گفته می شود به ریسمان الهی چنگ بزنید، به نظر می رسد که باید به آیات هستی نگاه کرده، سپس به تحقیق پرداخته تا به اسرار هستی پی برده و نهایتاً تجلی حق را در آن مشاهده نمود. بعلاوه بی نظمی باعث سقوط است.

فرق امام و خدا در آنست که خدا، خالق هستی است و امام مخلوق. همان طوریکه فرق بین خالق و مخلوق در یک حرف است. مخلوق همانند صفر و خالق همانند یک است. چنانچه صفر کنار یک قرار گیرد معنی پیدا می شود، در غیر این صورت صفر به تنهایی معنا ندارد. لذا باید حقایق آشکار شود تا جلوه حق ظهور پیدا کند و این کار توسط امام زمان مقدور است. هر موجودی دارای امام است و چنانچه به سوی امام برود باقی است در غیر این صورت نابودی است همانند چرخیدن سنگ آسیب حول محور خود  و نظام هستی نیز امام زمان دارد و بـدون امام نظام هستی در

 هم می پیچد. امامت نظام هستی در ولایت تکوینی است.

امام زمان رابطه بین حق تعالی و مردم می باشند. همان طوریکه برق با ولتا‍‍‍ژ زیاد نیاز به رابطه دارد که ضعیف شده و در دستگاه قابل استفاده گردد. یا خورشید بدون واسطه برای چشم قابل رؤیت نمی باشد. امام زمان حقایق هستی را بصورت مکتوب یا الفاظ برای آدمی منعکس می کنند تا آدمی به سوی حق تعالی هدایت شود و خدا گونه شود. چنانچه نور خورشید از نزدیک به شی بتابد باعث ذوب آن می شود. وقتی پیامبر خدا خواست که خدا را ببیند، آنگاه نور حق بر کوه تابید و باعث متلاشی شدن آن شد. لذا انسانها تاب و توان دیدن حق تعالی را ندارند.

دولتمردان و صاحبان حکومتها، تداوم و حفظ منافع خود را در بی خبری از واقعیتها و حقوق مردم دارند. بدیهی است که در صورت آگاهی، آنها از حق خود دفاع می کنند و رژیم ها سرنگون می گردد. وقتی امام زمان ظهور پیدا می کنند حجاب ها و موانع برطرف می شود لذا زمینه رشد و تفکر مردم فراهم می شود. این است که اگر گفته می شود مردم رشد عقلی پیدا می کنند و بسیاری از امور بطور طبیعی طی می شود، زیر عقلا با یکدیگر جنگ ندارند همواره جاهلان برای عاقلان مزاحمت ایجاد کرده اند. با تزکیه نفس، نیز حجاب ها برطرف می گردد و انسانها حقایقی را کشف می کند که امور دنیوی برای آنها در جای پایینی قرار دارد. لذا جامعه ایده آل شکل می گیرد. 

خدا هم انسانها را بر مبنای عقل آفریده است و نه جهل. اینکه گفته می‌شود انسانهای  کامل به مقام لقاء الله می رسند، به نظر می رسد که جلوه خدا که در چهارده معصوم ظهور و تجلی کرده است می بیند، چون خدا قابل دیدن نمی باشد. در معراج پیامبر نیز تجلی خدا در حضرت علی ظهور کرد. و حضرت علی ولایت تکوینی و امام است اما حضرت محمد ولایت تشریعی دارد و پیامیر است.

اینکه در مراسم عزاداری، مردم ذکر مصیبت می کند یا نصایح می کند بخاطر ظلمی است که به مقام امامت شده است و بخاطر یادآوری نقش امامت در نظام هستی است. همانند شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه کسانی که با ولایت و امامت مخالفت دارند را محکوم می کنند، زیرا مخالفت با فرد نیست، مخالفت با امام و پیشوا می باشد.

امامت دو نوع است یکی امام خوبیها و دیگری امام بدیهاست. همانند امام حسین و یزید که یکی امام صالحین و دیگری امام کافرین و غافلین می باشد. امام زمان که امام قائم گفته می شود، مردم را به سوی خدا قیام می کند در صورتی که مقتدای کافرین مردم را به ضلالت و گمراهی می برد.

عقل تسامح و کار امروز را به فردا در امور جزئی می پذیرد ولی در مسائل کلی نمی پذیرد. همانند چادر های موقت برای مدت کوتاه اگر از استحکام لازم برخوردار نباشد می پذیرد ولی برای منزل مسکونی، یک چادر را نمی پذیرد. بطریق اولی با توجه به اینکه انسان در عالم هستی دارای حیات در عوالم گوناگون است، اگرچه در دنیای ماده حیات کوتاهی دارد، لذا عقل تسامح در انتخاب پیشوا برای هدایت و کمال را نمی پذیرد و انسانهای کامل را به عنوان امام می پذیرد تا او را به سر منزل مقصود برساند. در کارهای روزمره نیز، انسان امور شخصی را به کسی که امانت دار و صاحب تقوا می دهد نه یک فرد دزد و بی تقوا.

امام باید در مدتی که در مقام امامت است نمی تواند کار امامت را رها کند همانند امام جماعت که در طول خواندن نماز نمی تواند نماز را بشکند و رها کند. با عنایت به اینکه مردم کارهای خود را با نگاه به امام و تبع او انجام می دهند و خدا می‌خواهد انسانها را به کمال ببرد لذا باید امام معصوم باشد تا در قیامت حجت بر مردم تمام باشد و امام میزان است، همانند قرآن که میزان بی نطق ولی امام زمان، میزان با نطق است. و امام زبان قرآن می باشند و اینکه در حدیث ثقلین تأکید شده که قرآن و عترت جدا شدنی نیستند، بخاطر اینکه قرآن بدون زبان یک کتاب است. اینکه بعد از رحلت پیامبر، ولایت را از کتاب جدا کردند. در حقیقت قرآن را به یک کتاب تنزل دادند.

لازم به ذکر است که امام زمان منصوب خداست و با رأی مردم انتخاب نمی‌شود ولی ولی فقیه بطور غیر مستقیم با رأی مردم است و نیازی به معصوم بودن ندارد ولی امام زمان معصوم است. بخاطر غیبت امام زمان و معطل نبودن امور مردم، مراجع اولوالعزم، امور شرعی را تبیین می‌کنند.

هر قدر به مقام ولایت نزدیک شویم به خدا نزدیک شده ایم. در نماز وقتی نیت می کنیم که نماز را بجای آوریم برای رضای خدا قربه الی الله، وسیله الهی است برای نزدیک شدن به امام زمان. میزان قربه الی الله، همان نزدیکی به حجه الله می‌باشد. امامت سرّ ولایت است اینکه می گویند دعا می خوانیم تا به ثواب برسیم، متن ثواب یعنی قربه الی الله است. هر قدر به ولایت نزدیک تر شویم، ثواب بیشتری حاصل شده است. امام زمان سرّ الله است و هر قدر به امام زمان نزدیکتر می‌شویم، انتظار انسان بیشتر می شود. همانند استاد و شاگرد، که اگر شاگرد از استاد علمی را یاد بگیرد، تقاضای یادگیری بیشتر دارد و قربه الی الله انتها ندارد.

شهید بهشتی می گوید، هر کس خط دارد، دشمن دارد. وقتی امام زمان قیام کرد، آنگاه تمام کفر نیز قیام می کند چون امام دارای خط و میزان است. همانند قیام انقلاب اسلامی، که باعث قیام کفر جهانی بالاخص امریکا و اسرائیل شده است. همان طوریکه که ائمه نور داریم، ائمه نار هم داریم. افراد با تقوا و عاقل اگر کسی را ببینند می گویند او بهتر از من است. چنانچه کوچکتر باشد می گوید کوچک است و گناه کمتر کرده است چنانچه بزرگتر باشد، می گوید عبادت بیشتر کرده است و لذا بهتر است و چنانچه هم سن باشد می گوید من کارهای نیک او را نمی‌دانم.

چنانچه کسی بگوید من بهتر از دیگران هستم، جاهل است. جنین در رحم مادر اگرچه چشم دارد ولی دنیای ماده را نمی بیند. فرد نابینا در این دنیا نیز زیبایی طبیعت را نمی بیند. افراد غافل و جاهل   اگرچه چشم سر دارند ولی چشم دل آنها کور است و حقایق و زیبایی هستی را نمی بینند تا به خالق آن پی ببرند.

انسان عارف چشم دلش باز است و زیبایی های خلقت را می بیند و لذت می‌برد و زندگی دائمی دارد، اگرچه در این دنیا عمر کوتاه دارد. اما لذات دنیوی کوتاه مدت است، لذا زندگی موقتی دارد. چهارده معصوم آمده اند که ما را به زندگی دائمی هدایت کنند.

حضرت محمد، علاوه بر اینکه نبی است او رسول و محدث و در مقام رسالت و امامت است و خاتم پیامبران به تبعه خاتم انبیاء مقام نبی دارند و امامان معصوم به تبعه خاتم پیامبران. لذا خاتم انبیاء بالاتر از همه انبیاء می باشد و چون همه صاحب عصمت هستند، لذا قابل قیاس هستند و نمی توان معصوم را با غیر معصوم مقایسه کرد و قابل قیاس نمی باشند و غیر معصوم صاحب گناه است.

امام پیشوای مطلق نظام هستی است و اینکه بعضاً گفته می شود که چهارده معصوم بطور موروثی امام شده اند، کاملاً غلط می باشد و امام حسن هیچ پسر معصوم نداشتند و حضرت علی داماد پیامبر بود که به اذن الهی خلیفه بلافصل پیامبر است. و همه پسرهای ائمه معصوم نبودند و امام زمان باید سرمشق و معصوم باشد.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

انسان کامل ولی الله است. از این جهت که متصف به او صاف الهی است و انسان کامل اسماء الهی است و بدن او در نشاء عالم جزء اجزاء وجودی در کل هستی عالم است. ولایت در حقیقت روح عالم است. چنانچه کسی به روح مقام توحید رسید به مقام ولایت می رسد. بنابراین ولایت بطن عالم هستی است، که ظاهر آن عالم طبیعت است.

چنانچه انسان در صفاتی از صفات الهی دست یابد آنگاه ولی الله در آن صفت به اذن الله می باشد. انسان کامل دارای تمام صفات الهی است و صفات خدا در او تجلی کرده است.

چنانچه بخواهیم یک تناظر یک به یک بین عالم و انسان برقرار کنیم، روح عالم، را ولایت گویند و خورشید عالم را عقل گویند و آبهای روی کره زمین که  کره زمین را گرفته است، متناظر آب در بدن است که  وجود انسان است عقل باعث شفاف شدن حقایق و خورشید نیز باعث روشنایی عالم است. جهل نیز همانند تاریکی شب است. حقیقت انسان کامل در عالم واحد است. انسانها باید آنقدر آماده باشند که 72 حرف اسم اعظم را تقاضا کنند. در زمانهای گوناگون پیامبران الهی در یک چیز معجزه شان شهرت پیدا کرده است. مثلاً حضرت عیسی در زنده کردن و حضرت موسی در عصا که اژدها می شد. انسان کامل دارای مراتبی است که در زمانهای گوناگون یک مرتبه آن بیشتر جلوه می کرد. تنها معجزه ماندگار، قرآن کریم است. چیزی را از خدا بخواهیم که پس از رسیدن زیادتر شود، مثلاً علم بخواهیم که همانند قدحی است که هرچه بالاتر رود پهن تر می شود. ظرف های مادی محدود است. ظرف انسان نامحدود است. لذا تقاضای چیزی که نامحدود است کنیم. هر قدر نفس را بیشتر تزکیه کنیم، ظرف انسان پذیرای آن می شود. عارف به جایی می‌رسد که قدرت خودش را غرق در قدرت حق می بیند و تمام کمال وجودی خود را در او می بیند. در این صورت اراده عارف اراده خدا می گردد، چون دو اراده یک حقیقت می‌شود. همانند آبی که به دریا بریزد.

قطره دریاست اگر با دریاست

ورنه قطره است اگر بی دریاست

در این مرحله انسان عارف که همان انسان کامل می گردد در مقام " کن " قرار می‌گیرد و هر ارادۀ که کند همانند ارادۀ خدای متعال است.

انسان عارف همانند خانه تکانی که فرش منزل را تکان می دهد که تمام گرد و خاک از فرش خارج شود باید تعلق و وابستگی به مخلوق را از دل بیرون کند و در نهایت تعلق به خود را همه از دل بیرون می کند. حقیر در نوای دل می گویم:

بی خود از خود شو خداوندی مکن

در اطاعت از خدا رندی مکن

در این مرحله به مقام فنا الی الله می رسد. و لذا اراده می تواند در اشیاء تصرف کند. چون عصای حضرت موسی که می تواند عصا  اژدها گردد. بطور کلی معجزات بخاطر تصرف انسان کامل در اشیاء است.

انسان کامل ولی الله است، بخاطر اوصاف الهی، در حقیقت اسماء الهـی در عـالم که

 بدن او در نشاء عالم جزء اجزاء وجودی اوست در کل عالم هستی می باشد. همانطوری که یک رئیس به معاونش با توجه به میزان اعتماد به او، اختیارات بیشتر به او می دهد. خدای متعال نیز با توجه به مراتب کمال او به انسان اختیارات دخل و تصرف در عالم هستی را به او می دهد.

وقتی انسان بی خود از خود شد، در این صورت آنچه انجام می دهد از خود و توانایی خود نمی داند.

امکان تداوم زندگی با بدن عنصری برای هزاران سال امکان دارد همانند حضرت عیسی و امام زمان، تنها باید شرایط بدنی باشد و کسی لطمه نزند و امکان داشت که اگر چهارده معصوم مسموم یا به شهادت نمی رسیدند امکان تداوم زندگی داشتند. در هر زمان، امام زمان یکی می باشد. اگرچه امکان وجود چندین انـسان کـامـل هسـت همـانند امام حسـن و حسـیـن و امـام محمد باقر در زمان امامت حسن بودند.

چهارده معصوم در مقام حق هستند نه مقام فکر، فکر همراه با عجز است. چیزی که انسان نمی داند با فکر کردن تلاش بر دانستن می کند. این که گفته می شود امام جعفر صادق متفکرترین اسلام شناس است صحیح نمی باشند، زیرا آنها را در مقام فکر محدود کرده ایم.

ولایت حبّی و ولایت محبوبی داریم، که چهارده معصوم ولایت محبوبی دارند. محبوبین خدا دارای مراتبی دوستی دارند مثلاً امیرالمومنین دارای محبوب از مراتب بالا می باشد و انسانهای متقی دارای ولایت حبّی  می باشند. معراج پیامبران الهی تجلی  ولایت  محبوبی می باشد.

پیامبر گرامی در معراج، آنچه می دیده است در حضرت علی بوده است.

زمین گهواره انسانها است که افراد را از ظاهر به باطن ببرد. همانند گهواره کودک که برای پرورش او استفاده می شود. انسانها باید به بطن خود بروند و خود شناسی را انجام دهند تا به خدا شناسی برسند.

شیعه و سنی از دید فقیه و عارف متمایز است از دید عارف باید دید که شهادت به حضرت علی به عنوان ولی از نظر بطن و عمل چگونه است. عارف درون و برون را می نگرد و قضاوت می کند در صورتی که فقیه براساس برون قضاوت می‌کند. عرفات محل تجلی ولایت است. فیلسوف کامل، همان انسان کامل است و باطن و ظاهر را می بیند. عارف کامل همانند روز روشن درون فرد را می بیند. کسی به مقام عرفان می رسد که ستار العیوب باشد.

در لوح ولایت نام کل افراد و اشیاء نوشته شده است. لذا امام زمان به ظاهر و باطن هـمـه آگـاهـی دارد. و نـیـازی بـه افـرادی نیسـت کـه اطـلاع دهـند یا پـرونـده خاصی داشته باشند.

در قیامت کبری، ظاهر و باطن کل افراد آشکار می باشد. انسان کامل خلیفه الله است. انسان از نظر لغت وجودی که با نشاء طبیعت خو گرفته یا اینکه از جایی که آمده است فراموش کرده است می باشد ولی انسانهای کامل این را فراموش کرده و به آنجا انس می‌گیرد.

خداوند پنج چیز را در 5 شی مخفی کرد. یکی لیل القدر، بخاطر اینکه تمام شب ها را زنده نگه دارد تا لیل القدر را از دست ندهیم. لذا سالکین را برنامه یکساله می دهند. دومی آدم های خوب را بین مردم مخفی کرده ایم. البته این برای افراد عام است و عارف بطن افراد را می بیند.

انـسـان کـامـل دو چهره دارد یکی رو به خدا و دیگری رو به خلق است. همانند امام

جماعت که رو به حق است و ماموم پشت سر امام می باشند و می توان گفت روی دیگر امام بطرف مامومین است. در خواب دیدن امام زمان، انسان چهره مثالی امام را می بیند نه روی که بطرف حق است.

اینکه گفته می شود که حضرت آدم با خوردن گندم از بهشت خارج شد. به نظر می رسد که گندم نمودی از حیات در زمین و رو به دنیا کردن و از دستور حق پیروی نکردن است که از بهشت خارج شد. و قصص قرآنی دستور العملی برای انسانها است که اگر برای فرد ایجاد شد، چگونه عمل کند زیرا انسانهای کامل، از معصیت و گناه دور هستند، چون در غیر این صورت انسان کامل نمی‌باشند.

به نظر می رسد که انسانها دارای تولد و مرگ های گوناگون در عوالم گوناگون هستند و همه آنها در یک عالم هستی قرار دارد. مثلاً عالم رحم که در انسان است و انسان در این دنیا قرار دارد. اگر مرگ را رجعت از دنیایی به دنیای دیگری تصور کنیم. می توان گفت با مرگ انسان از عالم طبیعه به عالم ماوراء طبیعه می رود و تولد دیگری پیدا می کند. همانند گیاهان در هر سال دارای تولد و مرگ می باشند. بنابراین انسانها حداقل سه عالم رحم، عالم طبیعه و عالم ماوراء طبیعه را طی می کند که هر سه عالم در این جهان هستی است. عالم رحم و عالم طبیعه محدود و عالم ماوراء طبیعه نامحدود می باشد.

فضیلت ولایت افضل بر فضل نبوت می باشد. امیر المومنین از نظر فضیلت در جایگاه خاصی قرار دارد ولی در نبوت ولایت تشریعی ندارد ولی ولایت انباعی دارند واز اسرار عالم خبر می دهند ولی مامور به ابلاغ شریعت جدید نمی باشند و مامور به تفسیر شریعت می باشند ولایت تابع شریعت است. ولی مامور به باطن و نبی مامور به ظاهر است و احکام شرعی را ابلاغ می کند که کدام حرام و کدام حلال است. ولایت ربطی به زمان ندارد. حقیقت ولایت باطن حضرت علی است. حقیقت حضرت علی و حضرت محمد یکسان است ولی در نشاء طبیعت متمایز است و اختلاف در سمت می باشد. همانند دو عالم که از نظر علم یکسان می باشند ولی از نظر سمت متمایز هستند. سمت روی به خلق داشتن است و حکم او قابل اجراء است در صورتی که کسی که حکم اجرایی ندارد و لزوماً قابل اجراء نمی باشد. حضرت علی خلیفه از سوی حضرت محمد و حضرت محمد خلیفه الله است. تمام روایت از حضرت علی بعد از رحلت پیامبر است و در زمان حیات پیامبر راوی روایت می‌باشند و نهج البلاغه بعد از رحلت پیامبر آمده است.

آنچه انسان را به ولایت می رساند چشیدن ولایت و نزدیک شدن به سوره کهف می باشد و صرف فهمیدن کفایت ندارد. فرق است بین یقین و آگاهی. همانند کسی که درد دندان دارد، لذا کاملاً مفهوم درد را چشیده است تا کسی که اطلاع دارد که ناراحتی از دندان موجب درد شدید است. معارف الهی و معرفت نفس را با تزکیه باید چشید، مگر نه با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود.  هرچه به ولایت نزدیک شویم به حق نزدیک می شویم. در سوره کهف که حضرت خضر در مقام ولایت و حضرت موسی در مقام نبوت در سفری که با هم داشتند چندین بار حضرت موسی به حضرت خضر اعتراض می کند که پس از شفاف شدن حقیقت امر، به سفر ادامه می‌دهند. در این سوره افضلیت مقام ولایت بر مقام نبوت آمده است همانند استاد و شاگرد که شاگرد در مقام مدیریت و اجرایی دانشگاه قرار گرفته باشد و دستور رئیس دانشگاه صورت اجرایی دارد و حکم استاد دانشگاه صورت اجرایی ندارد. کسانی که در مقام ولایت هستند، آنها ولیّ خدا هستند و مقام بالاتر از شهدا و انبیاء دارند. اینها کسانی هستند که حبّ آنها با خدا دو طرفه می باشد. وقتی صورت آنها را می بینی، نورانی است و هرگز اهل ترس و غم و غصه نمی باشند. انبیاء بر اولیاء الله قبطه می خورند، همانند چهارده معصوم، حضرت آدم قبطه خورد و از بهشت خارج شد. مقام ولیّ بالاتر از مقام نبی است و حضرت محمّد در معراج، همه چیز را در حضرت علی می دیدند. مقام ولایت دارای مراتب گوناگون است ولایت امام زمان بالاترین مرتبه را دارد و حضرت مسیح در زمان ظهور تحت فرمان امام زمان می‌باشد. اگرچه در مقام نبوت می باشد اگرچه پیامبر اولعزم است. حضرت موسی در برخورد با مسائل حکم شرعی را و براساس ظاهر حکم می کند ولی حضرت خضر براساس باطن حکم می کند. اگرچه هر دو درست می گویند یکی براساس ظاهر و دیگری براساس باطن حکم می کند. همانند اختلافات بین فقیه و عارف که حکم آنها در امام جماعت متمایز است، یکی صحت نماز را ملاک دارد دیگری بطن امام را کار دارد. و حضرت موسی اجازه از حضرت خضر خواست که اجازه می‌دهید که با شما بیایم که یک جواب حضرت خضر فرمودند که تو صبر نداری. زیرا یکی ظاهر را می بیند و دیگری  باطن را می بیند و حکم می کند. حضرت خضر ولایت باطنی دارد و حضرت موسی ولایت ظاهری دارد. در زمان ظهور امام زمان اگرچه حضرت مسیح ولایت تشریعی در زمان خود را داشته است ولی هم اکنون ولایت تشریعی ندارد و با عنایت به اینکه ولایت حضرت مسیح در جهت ولایت پیامبر گرامی حضرت محمد می باشد و ولایت امام زمان در ادامه ولایت پیامبر است لذا اختلافی پیش نمی آید. چنانچه تمام پیامبران دور هم جمع شوند، همه نور واحدند، و اختلافی نیست.

به نظر می رسد ولایت ظاهری برای تبین احکام شریعه بخاطر مهار نفس می‌باشد. در صورتی که در ولایت باطنی بخاطر تهذیب نفس می شود، لذا ولایت باطنی مراتب بالاتری دارد. اگر نفس بخواهد پاک گردد، ابتدا باید مهار شود سپس شروع به پالایش گردد. که در نهایت ولیّ الله گردد. اگرچه ممکن است با ریاضت و اذن الهی ولایت بصورت گوناگون تجلّی کند، همانند زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی.

ولایت خاص حق تعالی در انسانهای کامل ظهور می کند. ولایت امر تکوینی ازلی است و هرگز نمی توان برای آن ابتدا در نظر گرفت. چنانچه ولایت نباشد هیچ امر خلقت تحقق نمی یابد همان طوری که توحید ازلی است ولایت هم همین طور است. دو نوع ولایت داریم، ولایت محب اکتسابی است ولی ولایت محبوبی ازلی است. حضرت آدم ولایت محب و امیر مومنان ولایت محبوب دارد. تمام مومنین و انسانهای متقی ولیّ الله هستند. راه رسیدن به ولایت انجام واجبات و ترک محرمات است که ولایت در مراتب پائین می باشد و مراتب مختلف دارد. همانند کسی که نماز می خواند یکی به عرش و دیگری به فرش می رود. میزان تقرب به خدا، مراتب آن توسط ولایت متمایز می‌گردد.

یک ولایت هم در فقه است. پدر نسبت به فرزند ولیّ است که امور ظاهری فرد را تعیین می کند که به کارهای خوب او را هدایت می کند. قاضی در جامعه ولیّ مردم هستند. اما این ولایت بر جان نمی باشد فرد نسبت به اموال خود ولیّ است و یک ولایت اعتباری است. ولایت فقیه در فقه مطرح است. امام خمینی  ولایت مطلقه فقیه را مطرح نمودند که حاکم اسلامی را با اختیارات وسیع مطرح نمودند که علما نسبت به میزان اختیارات اختلاف دارند.

عرفان همانند علوم تجربی است. در علوم تجربی علم به نوع و دسته و گروه کار ندارد.

ولایت در فقه همانند داشتن اختیار در نحوه پرداخت خمس فرد است. همانطوری که بدون ادای خمس مال حرام است، لذا فقیه می تواند آنرا تقسیط کند تا مال حلال شود. بـعنـوان مثال ناخدای کشتی برای بردن کشتی به ساحل از کارکنان کشتی اسـتـفـاده  می‌کند که همگی ولیّ ناخدا هستند. یا سربازان یک ارتش ولیّ فرمانده کل قوا هستند که با توجه به لیاقت ها دارای مراتب گوناگون میباشند.

سیر انسانها دو گونه است یکی سیر افقی و دیگر سیر انفسی است. رفتن انسان به کره ماه سیر افقی و رفتن پیغمبر به معراج سیر انفسی است. سیر افقی مقدمه سیر انفسی است و کسب علوم مقدمه کسب حضور الهی است. همانند صعود یک هواپیما، که مدتی را طی مسیر می کند تا پرواز کند.

انسانها یک ظاهر دارند و یک باطن. ولی ظاهر آنها باعث می شود که باطن آنها پنهان باشد. با اعمال آنها می توان به نیت و باطن آنها پی برد. مثلاً آب داخل استخر که کف آن لجن دارد، وقتی نگاه ظاهری می کنیم شفاف و روشن است. چنانچه این آب بهم زده شود، آنگاه لجن ها ظاهر می شود و باطن آن ظاهر می شود. هر چیزی دارای ظاهر، باطن، اول و آخر دارد. سوالی که مطرح است نقش عدد چهار در در نظام هستی است. با توجه به اینکه کعبه چهار گوشه است و کپی بین المعور (آسمان هفتم) که چهار گوشه است و ولایت از کعبه پا گرفته است. ضمناً بسم الله الرحمن الرحیم که ابتدای هر کار و سوره قرآن می باشد از چهار کلمه است. بعلاوه تسبیحات اربع نیز از چهار قسمت تشکیل شده است. از امام صادق سوال شد چرا کعبه را کغبه نامند، فرمودند چون مربع است. پرسیدند چرا مربع شد، فرمودند چون بیت المعور است و آن مربع است. پرسیدند چرا بیت المعور مربع شد، فرمودند چون محاذی عرش است که آن مربع است. پرسیدند چرا عرش مربع است، فرمودند چون کلماتی که ارکان بنای اسلام است، چهار است. که در تسبیحات اربع آمده است، سبحان الله، و الحمدلله، و لااله الا الله، و الله اکبر می باشد. به نظر می رسد که تسبیحات حضرت زهرا از این چهار رکن گرفته شده است، تنها لا اله الا الله نیامده است که با توجه به نفس کل بودن حضرت زهرا نیامده است. این ارکان چهار رنگ سفید، زرد، سبز و سرخ می باشد و انسانها نیز چهار موت دارند، موت سفید، که با کشتن نفس و تزکیه گویند، موت سبز که در مقابل سختی ها و مشکلات مقاومت داشتن است و موت سرخ، همانند شهادت در راه خداست. به نظر می رسد تمام رنگها نیز از چهار رنگ اصلی فوق پدید آیند. سپید نشانه صفا و زرد نشانه خلوص، سبز نشانه تندی و سرخ نشانه تیرگی است. سبحان الله می گوید خدا منزه است و پاک از آلودگی است و تمام نظام هستی پاک است. الحمدلله، ستایش خدا بخاطر تجلی صفات او در اجزاء هستی است. لا اله الا الله، آنچه در نظام هستی است تجلی حق است. الله اکبر، غلبه وحدت و نفی و محو کثرت و فنا در ذات است.

قرآن هم تفسیر افقی و هم تفسیر انفسی دارد که امام خمینی سوره حمد را تفسیر انـفـسـی کـرده‌انـد. بـعـلاوه یـک تـرجـمـه کـلـمـه به کـلـمـه و عادی داریم که تفسیر کلامی می باشد.

پایه اعتقادات بر پایه علم و عقل می باشد. چنانچه اعتقادی خلاف علوم قطعی است باید به آن اعتقاد و ریشه آن مراجعه نمود. مثلاً اینکه امام زمان در جزیره خزرا هستند، که از نظر علمی رد است و این جزیره بخاطر مغناطیس موجود در آنجا، کشتی و هواپیما امکان عبور ندارد و سقوط می کند.

سیر انفسی همان صراط مستقیم است که بسیار سخت و تنگ و تاریک است و نیاز به استاد و راهنما دارد تا دچار انحراف نشویم. کتاب انسان در عرف عرفان از علامه مفید می باشد. انسان موجودی ممتد از فرش تا فوق عرش می باشد. رساله نامـه‌هـا و برنامه ‌هـا مـی‌تـواند مـفـیـد باشـد و دسـتور العمل های تهذیب نفس در آن آمده‌است.

با توجه به اینکه مبداء شکل گیری انسان در عالم رحم از نطفه مرد و زن تشکیل می گردد. بدیهی است که خصوصیات ژنهای مرد و زن در تشکیل سلول نطفه نقش دارد. به نظر می رسد با توجه به اینکه پس از تکامل جسمانی، روح دمیده می‌شود. این روح در سلول نطفه بوده است و پس از طی مراحل تکامل نمود پیدا می‌کند و اینکه از بیرون به بدن دمیده شود صحیح نباشد. زیرا بدن متشکل از سلولها بوده و سلولها همواره با روح می باشند. تنها فرقی که هست اینکه در رحم قرار گرفته تا طی مراحل تکاملی انجام و پس از بلوغ جسمانی از عالم رحم به عالم طبیعت آید. اینکه گفته می شود انسان حقیقی است از فرش تا فوق عرش، منظور این است که انسان سه عالم رحم، عالم طبیعت و عالم ماوراء طبیعت که نامحدود است را طی می‌کند در عالم رحم و طبیعت انسان دارای بدن عنصری و در عالم ماوراء طبیعت دارای بدن مثالی می باشد و انسان تا رسیدن به انسان کامل باید سه عالم را طی کند. البته این تکامل می تواند از دوران عالم رحم شروع و در عالم طبیعت کامل گردد. همان طوری که افرادی که مادرشان در دوران حاملگی قرائت قرآن و مراحل تزکیه را رعایت می کنند، فرزندی که متولد می شود دارای مراتب تهذیب نفس است.

از امام صادق نیز نقل شده است که جمیع علوم را در چهار چیز یافتیم. اول اینکه خدا را بشناسی با صفات او، دوم اینکه خود را بشناسی، سوم اینکه انتظار خدا از خلق چیست و چهارم چه چیزی ترا از دین خدا خارج می کند. همچنین عرش علم است و ارکانش ملائکه، پیامبران اولاعزم، علی و حسن و حسین می باشند. همان طوریکه برای یک سقف نیاز به ارکانی دارد، ارکان بنای اسلام نیز در تسبیحات اربعه است. تا اسلام بتواند اهداف عالیه خود را که طی کمال است عملی سازد. انسان عالم صغیر و جهان عالم کبیر است.

به نظر می رسد همان طوریکه سلول نر 46 جفت کروموزم و سلول ماده 46 جفت کروموزم دارد که هر کدام نصف شده و سلول نطفه 23 جفت کروموزم نر و 23 جفت کروموزم ماده تشکیل یک سلول می شود. همچنین روح نر و روح ماده نیز ترکیب شده تشکیل روح واحد جنین را می دهد. البته روح جنین تا چهار ماهگی روح حیوانی است و پس از چهار ماه به روح انسانی تبدیل می شود. همانند وقتی که انسان فوت می کند تعلق روح به بدن از بین می رود لذا موقع حیات، روح به جنین تعلق پیدا می کند. به نظر می رسد که با توجه به اینکه اسرار فوت در اختیار انسان نمی باشد، اسرار حیات هم در اختیار انسان نیست و با تقدیر و سرنوشت الهی مشخص می گردد. به نظر می رسد که همان گونه که عزارئیل باعث قبض روح می‌شود یک ملکی هم باعث جذب روح به جنین می باشد.

با عنایت به اینکه انسانها در این دنیا یا عالم برزخ باید تهذیب نفس پیدا کنند. به نظر می‌رسد برای اصلاح نفس نیاز به ریاضت و مبارزه با نفس دارد که این کار بزرگی است و همانند سوختن چوب نجس که خاکسترش پاک است می باشد. لذا می توان گفت که انسان در جهنم قرار گرفته شده است و باید ناپاکی ها سوخته شود و از بین برود و انسان پاک گردد تا به بهشت برود. و منظور از بهشت پیدا کردن مقام حضور است و حقایق عالم ماوراء الطبیعه بر آدمی آشکار می‌گردد.

در هر صورت انسانها باید آدم شوند، در غیر این صورت خدا آنها را آدم می‌کند، چه در این دنیا و چه در آن دنیا. همان طوری که خدا ماده نیست، انسانها نیز باید غیر مادی شوند، و با عنایت به آیه انالله و اناالیه راجعون، انسانها از عالم ماوراء الطبیعه به عالم طبیعت و سپس از عالم طبیعت به عالم ماوراء طبیعت باید سیر کنند چیزی که هست روح انسان مدتی را در عالم زر و سپس به عالم رحم، بعداً به عالم طبیعت با بدن عنصری و نهایتاً به عالم برزخ با بدن مثالی می رود. و در نهایت به عالم قیامت می رود چنانچه می گویند: عالم شدن چه آسان، آدم شدن محال است. که دلالت بر مشکل بودن آن است.

به نظر می رسد که عالم هستی هم بهشت است و هم جهنم. چنانچه انسان مراتب تهذیب نفس را طی کند، آنگاه به عالم هستی احاطه پیدا می کند و لذت می‌برد. چنانچه مراتب ظلالت و گمراهی را طی کند، آنگاه نفسش دچار عذاب و ناراحتی روحی پیدا می کند و می توان گفت عالم برایش جهنم است. لذا انسانها بهشت و جهنم را با اعمال خود ایجاد می کند.

نقل است که نی دارای هفت سوراخ و از داخل تهی است چنانچه استاد در آن بدمد به صدا در می آید و می تواند نوای دل را ایجاد کند. چنانچه انسان از رذائل درونی خالی شود و قوای هفت گانه در اختیار قوه عقل قرار گیرند، آن موقع است که حرکت به سوی حق تعای میسر می گردد. مثنوی می گوید:

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

اگر انسان از جدایی و دوری از خدا پرهیز کند و خود را به خدا نزدیک کند در آن موقع است که حقایق هستی بر او آشکار می گردد و می تواند آنها را بیان کند. تا وقتی در ظلمت و تاریکی قرار دارد، نمی تواند حقایق را ببیند. لذا باید چشم دل باز شود. همان گونه که چشم سر در تاریکی نمی تواند اشیاء را ببیند و باید روشنایی ایجاد کرد تا امکان دیده باشد. بطور قطع برای دیدن اسرار هستی باید مراقبت و تزکیه نفس انجام پذیرد تا حقایق هستی بوسیله قوه خیال بطور اتوماتیک عکس یرداری شده و قابل دید گردد.

همان گونه که نی می تواند با دمیدن استاد تولید آهنگ و صدا کرده و منظور خود را به شنونده برساند. لذا آدمی می تواند تحت راهنمایی استاد طی کمال کند، منوط به اینکه چون نی تهذیب نفس کند و چوب و خاشاک درونی را بیرون بریزد. همان طوریکه جهنم هفت در و بهشت هشت در دارد، باید قوای هفت گانه تحت فرماندهی عقل سیر انفسی بنماید. تا به مقام لقاءالله برسد. هر دمیدنی در نی نمی تواند صدای خوش ایجاد کند لذا هر استادی نمی تواند انسان را به سوی خدا هدایت کند، بنابراین در انتخاب استاد باید کمال دقت را کرد و پس از حصول اطمینان از وی، از او تبعیت کرد تا همانند راهنما انسان را از ظلمت به روشنایی ببرد. بمانند شمعی که راه را روشن می کند تا امکان حرکت مقدور باشد.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تهذیب نفس و طهارت

سه نوع لذت داریم: اول  لذت عقلی، دوم  لذت خیالی، سوم  لذت حسی. وقتی عبادت می کنیم لذت عقلی داریم و موقع سیر شدن از خوردن غذا، لذت خیالی داریم و چنانچه از بوی عطر گل خوشمان می آید لذت حسی داریم متناظر آن سه نوع ادراک عقلی، خیالی و حسی داریم.

چنانچه هوای نفس را به هوای درون یک ظرف وارونه در آب تصور کنیم و حقیقت را به آب، در این صورت تا زمانی که هوا در ظرف قرار دارد، آب نمی‌تواند وارد ظرف شود. انسانها تا زمانی که هوای نفسانی را از خود دور نکنند، حقایق برای آنها آشکار نمی‌گردد.

اینکه گفته می شود برای خدا شناسی باید از خود شناسی شروع کرد.

حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود

قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد

همچنین مولانا می فرماید:

هر کس کو دور ماند از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش

 باید دقت نظر شود. ابتدا باید دید که خود و من کیست. وقتی که دقیق می شویم من همان نفس است که مدیریت انسان را بعهده دارد و شئونات آن در چشم، عقل و . . . ظهور کرده است. لذا خدا شناسی به نفس شناسی بر می گردد. انسانها دارای دو بدن یکی بدن مثالی و دیگری بدن مادی دارند چنانچه انسان در این دنیا به تهذیب نفس مشغول شود و تا سر حد انسان کامل برود. آنگاه اسرار ماوراء الطبیعه را پیدا می‌کند و حضور و عندیت پیدا می کند و به کمال می رسد. چنانچه در این دنیا تهذیب نفس ننماید آنگاه در عالم برزخ، بدن مثالی او باید مهذب شود که بسیار سخت تر از تهذیب در این دنیا است. در هر صورت انسانها باید در این دنیا یا آن دنیا تهذیب نفس را انجام دهند تا خلیفه الله گردند.

سوالی که مطرح است دستور العمل تهذیب نفس چیست. راههای گوناگونی دارد. یکی از آنها طی مراحل هفت گانه تزکیه است که به هفت شهر عشق مشهور است و با ریاضت‌کشیدن انجام‌پذیر است و در مجموعه اشعار نوای‌دل آنرا به نظم آورده‌ایم.

حرکت اجزاء بدن نیاز به عصب دارد و اعصاب تحت فرمان مغز می باشند که با اراده انسان تحرک پیدا می کند و نفس در ماورای اراده قرار دارد و مدیریت بدن را دارد و همانند رهبر جامعه عمل می کند. روح انسان در بیداری به بدن عنصری و در خواب به بدن مثالی تعلق دارد. لذا بدن مثالی در خواب می تواند سیر و سفر کند.

با توجه به اینکه انسان کامل مظهر خداست و خدا در قرآن تجلی کرده و چهارده معصوم قرآن ناطق هستند. لذا باید صفات رذیله و حیوانی را که عمده آن دنیا طلبی، زیاده خواهی، حق کشی، تجمل پرستی، شهوت رانی را از خود دور کنیم و خود را به صفات الهی مجهز نماییم تا خدا گونه شویم.

نفس باید احکام شرعیه را اطاعت کند تا اینکه طهارت ظاهری و باطنی پیدا‌نماید. نفس دارای قوای گوناگونی چون قوه شهوت، قوه غضب، قوه بینایی و الی الاخر می باشد.  بعضی قوا با انجام احکام شرعیه کنترل می شوند مثلاً روزه، قوه شهوت را کاهش می دهد چنانچه قوه غضب و شهوت را بتوان کنترل کرد، آنگاه بسیاری از قوای دیگر براحتی قابل کنترل می باشد.  

چنانچه قوه خیال را بعنوان دیده بانی تصور کنیم آنگاه دیده بان می تواند وظایف گوناگونی را بعهده گیرد. حالت اول چنانچه مراقبت از نفس را بعهده داشته باشد و تحت فرمان عقل انجام وظیفه نماید، همانند سگ نگهبان که حفاظت از منزل مسکونی را بعهده دارد و چنانچه غریبه ای وارد منزل بشود، هشدار می دهد. حالت دوم علاوه بر مراقبت از نفس به شب زنده دارای نیز بپردازد و شبانه روز از نفس مراقبت کند، همانند سگی که در گله گوسفند است و در شب که همه گوسفندها به خواب هستند، او به گشت زنی و مراقبت می پردازد. حالت سوم علاوه بر مراقبت شبانه روزی به تحقیق و تفحص در جهان هستی بپردازد که با طهارت نفس امکان پذیر است، همانند سگ شکاری که ضمن مراقبت از اوضاع به کمین می نشیند تا حیوانی را شکار کند. در این حالت جهان هستی را دیده بانی می کند و واقعیت ها را تصویر برداری کرده برای آدمی منعکس می سازد. بنابراین دیده بانی برخود، بر عالم طبیعت و بالاخره ماوراءطبیعه امکان پذیر است. چنانچه انسان داخل اطاقی باشد می تواند داخل اطاق و اطراف خود را ببیند، چنانچه بر بام منزل رود، می تواند منطقه وسیعتری را نظاره کند و اگر پرواز کند آنگاه بر عالم طبیعت می تواند نظر کند. چنانچه انسان نراحا تزکیه را طی کند، آنگاه روح آدمی در جهان هستی  سیر می کند و تصویر برداری انجام می دهد. همان طوری که با نگاه با چشم بطور اتوماتیک تصویر برداری می شود گویا انسان در مقام کن قرار می گیرد و به محض اراده بر دیدن، تصویر برداری می شود. اگر با چشم دلبه جهان هستی نگاه کنیم، آنگاه قوه خیال بطور مرتب عکس برداری می کند و حقایق هستی بر آدمی آشکار می گردد.

علامه در الهی نامه می فرمایند، فکر می کردیم که ما حافظ دین هستیم، حال آنکه متوجه شده ایم که دین حافظ ماست. با احکام شریعت، نفس جلا و تزئین پیدا می کند، همانند  تزئین یک ساختمان. انسان مخلوق خدا است، لذا تزئین انسان با ادای احکام شرعی است. می بینید کسانی که نماز یا روزه واقعی انجام می‌دهند، چهره نورانی پیدا می کنند. در حقیقت دل نورانی می شود که در صورت تجلی می کند. احکام شریعت باعث می شود که قوای نفس کنترل شوند. نفس همانند اژدهایی است که اگر رها شود یک موسی می خواهد که آنرا جمع کند. لذا تاکید می‌شود احکام شریعت انجام گردد تا نفس سرکش و طغیان  نکند. احکام الهی باعث دفع شر نفس می شود نه اینکه رفع کند. همانند اینکه انسان با رعایت اصول بهداشتی باعث جلوگیری از بیماری می‌شود.

در شریعت تاکید می شود که انعقاد نطفه و دوران بارداری چه دستوراتی انجام گردد و تا اینکه فرزند صالح به دنیا آید. چنانچه احکام شریعت در دوران حاملگی  رعایت نشود، بدیهی است فرزندی که به دنیا می‌آید، از ریشه‌خراب و فاسد می‌باشد.

توبه جهت رفع گناه است نه دفع گناه، لذا می گویند فقه مقدمه تهذیب است. یا گفته می شود تعلیم با تربیت است. همانند معلمی که به شاگرد توصیه هایی می‌کند، چنانچه به آن عمل نکند امکان مردودی هست. انجام احکام شریعت باید تداوم پیدا کند بطوری که نفس تسلیم احکام شریعت شود و انجام احکام مورد تاکید شریعت، ملکه شود. همانند کسی که عادت به بخشش پیدا کرده، چنانچه انجام ندهد، ناراحت می شود. یا مهماندوست است، چنانچه مهمانی نیاید به منزلش ناراحت است. انجام واجبات و ترک محرمات باعث تقوا و لذا مقدمه تهذیب نفس می‌گردد.

اینکه تأکید شده فرد همواره در حالت پاکی باشد، بالاخص جنابـت فـرد تـداوم

 نداشته باشد، بخاطر این است که الهامات و القائات به فرد توسط فرشتگان انجام نمی شود، زیرا پاک و ناپاک در یک جا جمع نمی شوند. همانند مهمانی عزیز که به انسانی کثیف وارد شود.

احکام شرع پارچه سرّالله هستند و حقایق هستی توسط آنها پیاده می شود. با اعتدال طهارت ظاهری، اعتدال در طهارت باطنی ایجاد می شود و حرکت ظاهری بدن در حقیقت عمل نفس است. لذا می توان گفت معتدل شدن نفس بوسیله معتدل شدن ظاهر انجام می گردد.

همان طوریکه انسان هنگام دفع نجاسات و دیدن آن، فکر خوردن آنرا نمی کند. لذا انسانهای کامل فکر گناه را نمی کند، چه برسد که گناه کنند. گناه در نزد آنان همانند نجاسات نزد افراد معمولی است.

انسان همانند درختی که بالا می رود و دیگران زیر سایه آن به استراحت و از میوه آن بهره مند می شوند، باید مراتب تزکیه و طهارت ظاهری و باطنی بپردازند تا برای جامعه مفید و ارتقاء یابند.

اینکه گفته می شود، بطرف قبله دفع کثافات یا دفع شهوت نکنید، به نظر می رسد که چون قبله سمبلی برای جهت و رو به خدا بودن است. بعلاوه امیر مومنان حضرت علی، از خانه کعبه متولد شدند. لذا انسان بطرف محور ولایت حرکت کند باعث ارتقاء و کمال است. قبله جسم، خانه خداست و قبله دل، حق تعالی است. انسان در این دنیا در مقابل یک فرد بزرگوار، کاری خطا انجام نمی دهد، چگونه است که جلوی حق تعالی خطا کند و دفع فضولات کند و ادب مع الله را رعایت نکند زیرا قبله گاه مسلمین، پایگاه  ولایت است. بعلاوه ولی الله، جانشین حق تعالی مـی باشـد. هـمـانـند قرآن که نباید بدون طهارت لمس شود، لذا قرآن ناطق که مقام

  ولایت است، نباید انسان ناپاک به آن رو کند.

در طهارت ظاهری، طهارت اعضاء بدن انجام می گیرد. در طهارت درونی است که نفس انسان تهذیب می شود. طهارت اعضاء رعایت اعتدال در استفاده از اعضاء می باشد یکی از اعضاء چشم است. لذا شرع مقدس محدوده را مشخص کرده است، نه گفته اند که آنرا ببندید و نه اینکه به هر کس نگاه کنیم. یکی دیگر از اعضاء زبان است که لفظ و کلام زشت نگوید. چنانچه اعضاء بدن عملی را انجام‌دهد که باعث رشد اوست تاکید به انجام شده ولی اگر عضوی باعث نزول انسانیت است، نفی شده است.

زبان طهارتش این است که سکوت اختیار کند، مگر در مواقع ضـرورت. در جـاهـل زبان امام است و عقل ماموم ولی در عاقل برعکس است عالم اول فکر میکند بعد حرف می زند ولی جاهل برعکس. همانند آب ریخته است که جمع کردن آن مشکل است. هر کسی مطابق با عقل صحبت می کند، ذهنش از دید عارف پاک است و چنانچه مطابق عقل صحبت نکند، آنگاه ذهنش نجس است. و چنانچه چشم و دل کسی باز باشد، می بیند که از دهانش بوی آلوده و نجس می آید. اینکه گفته می شود با چشم دل، افراد را می بیند. به نظر می رسد که همان طوری که نام درخت سیب برده می شود، بدون اینکه درخت را ببیند می تواند تصوری از درخت سیب با خصوصیات آن داشته باشد. انسانهای سالک، چهره های واقعی فرد را در ذهنش تجسم پیدا می‌کند.

معنای عصمت آنست که انسان در هیچ مرتبه وجودی نجاست ندارد، از جمله مراتب خیال و ماده. همه قوا باید طهارت داشته باشند. علامه می فرمایند زن کشتزار مرد است و باید شجره طیبه از مزرعه خویش تحویل جامعه دهد. به نظر می رسد که منظور از شجره طیبه همان انسان کامل است که باید استوار و محکم سیر الی الله را طی نماید تا به مقام لقاء الله برسد و آیه شجره طیبه اصلها ثابت و فرعها السماء تعبیر انفسی پیدا می کند. همانند برنج کاران که محلی را برای رشد بوته های برنج، قبل از انتقال به مزرعه، کاملاً مراقبت می کنند. مرد نیز مسئولیت حفظ و نگهداری زن را بعهده دارد تا فرزندی صالح به جامعه تحویل گردد. سه عاما اصلی در تحویل اولاد صالح به جامعه نقش دارند، یکی مادر، همانند مزرعه، دیگر پدر، همانند زارع و بالاخره رزق و روزی حلال، همانند آب و هوا و شرایط جوی محل. بنابراین باید در زمان انعقاد نطفه کاملاً شرایط طهارت رعایت شود و پیامبر گرامی موقع انعقاد نطفه چهل روز مراقبت های ویژه داشتند. بسیاری از ناهنجاری های جامعه بخاطر عدم رعایت مسائل طهارت ظاهری و باطنی است. زن کارخانه آدم سازی و مرد حافظ و نگهبان آن می باشد. لذا نقش هر کدام در تشکیل خانواده متمایز است نه اینکه یکی بر دیگری تمایز دارد. همانند پیامبران که همواره از مردان انتخاب شده اند تا سرپرستی و حفاظت خانواده بزرگتر که جامعه می باشد بعهده گیرند.

چنانچه عقل را بعنوان فرمانده کل قوای هفت گانه در نظر گیریم و همه اعضای بدن تبعیت از فرماندهی کنند آنگاه تبعیت از عقل تبعیت از عقل کل است که امام زمان دارا است. بنابراین اطاعت از عقل اطاعت از امام زمان است. به نظر می رسد مراتب عقلی از عقل ساقط شده تا عقل کامل شده در یک زنجیره قرار دارند. انسان کامل دارای عقل کل که فرماندهی کل جهان هستی را دارا است. نماینده عقل کل در انسانهای معمولی عقل اوست. اینکه گفته می شود امام زمان میزان است بخاطر این است که او در بالاترین مرتبه عقلی است و کم عقلی افراد با او سنجیده می شود. هر قدر فرد عاقل تر باشد میزان خطای او کمتر است. امام همچون قائم ترازو می باشد که در وسط قرار دارد. چنانچه کفة عقل سنگین شود درجه عقلائی بطرف مثبت حرکت می کند و چنانچه کفة جهل سنگین شود درجه جهالت بطرف منفی حرکت می کند.

همانگونه که اداره یک لشکر نیازمند فرماندهان و ابزار گوناگون می باشد عقل نیز که فرمانده کل قوای انسانی است نیاز به دیده بان که قوه بینایی چشم و نیاز به فرمانده عملیاتی که زبان می باشد. قلب همانند موتور یک ماشین در انسان عمل می کند. حیات آدمی به آن می باشد و تا زمانی که بتپد عقل می تواند فرماندهی کند. عقل بدون قلب نمی تواند کار کند ولی قلب بدون عقل می تواند کار کند. لذا قلب که به صادر اول نیز لقب دارد نقش مهمی در انسان دارد. آخرین جزیی که از کار می افتد قلب است و اولین جزیی که نشان حیات است نیز قلب است. خداوند متعال ابتدا صادر اول را خلق نمود و سپس بقیه از آن ایجاد شدند.

لذا نجاست از دید فقیه و عارف متمایز است. عارف طهارت نفس می‌کند و فقیه طهارت ظاهری را انجام می دهد. معمولاً کسانی دیر حرف می زنند پخته و حساب شده حرف می زنند و ائمه این گونه بوده اند و هر حدیث و آیه نیاز به تفسیر زیاد دارد. همانند حدیث " من عرف نفسه فقد عرف ربه " چنانچه کسی خود را شناخت آنگاه خدا را شناخته است. که این حدیث نیاز به بحث های دقیق دارد.

بعضی سوال می کنند که آیا موسیقی حرام است باید به این افراد گفته شود که فرض کنید حلال باشد آیا گوش انسان حیف نیست که صدای این چنین بشنود. مثلاً جفتک زدن حلال است ولی آیا فرد عاقل در خیابان جفتک می زند. لذا شریعت مراتب مختلفی را مشخص کرده مکروه (درست نیست) واجب (باید انجام شود) مستحب (در صورت امکان انجام دهد). هرچه حلال است دلیلی نیست که باید انجام دهد. لذا باید بجز موارد واجب و حرام باید عقل را بکار برد که آیا انجام آن را تائید می‌کند یا رد می‌کند.

طهارت گوش، هرچه بی خود است نشنود. اگر او را بالا می برد خوب است و چنانچه از دایره انسانیت پائین می برد، خوب نیست.

همان طوریکه قوای ظاهری در صورت بیماری امکان انجام وظایف خود بطور منظم و صحیح نمی باشد. چنانچه طهارت باطنی نباشد آنگاه قوای باطنی نیز نمی تواند کار خود را صحیح انجام دهد و نفس نوعی بیماری دارد. طهارات دارای مراتبی است که بالاترین مرتبه آن مقام عصمت است که انسانهای کامل دارا می باشند برای طی مراتب لازم است کلیه حجابها که شامل حجاب های ظلمانی و سپس حجابهای نورانی برطرف گردد و تا حقایق بر انسان آشکار گردد. این کار توسط قوه خیال که عالم برزخ بین عالم غیب و عالم شهود است مقدور می گردد. همان طوریکه با چشم طبیعی عالم شهود در قوه خیال عکس برداری شده و توسط قوه دیگری قابل تصور و دیدن می شود. با تذهیب نفس عالم غیب در قوه خیال عکس یرداری شده و قابل رویت می شود. همانند وقتی که انسان در خواب است و با بسته بودن چشم طبیعی، امکان دیدن عالم طبیعت و ماوراء الطبیعت مقدور می گردد. بنابراین انسانها باید چشم از دنیا ببندند تا چشم دل باز شود و حقایق هستی را ببینند. احکام شریعت دستور العملی برای طهارت نفس می باشند. همانند پزشکی که با دستورات و نسخه ای که می نویسد با خوردن داروها  امکان بهبود بدن ظاهری است. انسانها با آگاهی به احکام الهی و عمل به آنها امکان بهبود قوای باطنی و طی کمال تا رسیدن به مقام عصمت را پیدا می کنند.

از عاقل وقتی سوالی می شود، عاقل کمی تامل می کند و در مقام جواب می‌گوید احتمالاً، به نظر می رسد،  فکر می کنم، ابتدا سکوت می کند و سپس صحبت می کند. در صورتی که جاهل بلافاصله شروع به پاسخ می کند.

وقتی انسان ذکر خدا می گوید، چون این ذکر از دهنی که نجس است آمده است لذا تاثیر نمی کند همانند آب پاک در جوی آلوده است که منجر به ناپاکی آب می‌گردد.

اینکه گفته می شود نماز معراج مومن است در حقیقت چون مومن تهذیب نفس دارد لذا ذکر و کلام خدا از دهان پاک ادا می شود، در نتیجه در حضور خداست. همین نماز اگر شخص آلوده به گناه انجام دهد اثر چندانی ندارد و لغلغه زبان است.

بطور خلاصه طهارت زبان اعتدال در کلام با تفکر است. در این صورت است که دهان پاک می شود و ذکر خدا باعث آرامش می شود. و آیه الا به ذکر الله تطمئن القلوب تفسیر می‌گردد.

انسان کالایی است که مشتری آن خداست لذا باید مراقبت کرد که دنیا در انسان ریشه ندواند و تا جوان است مراقبت نفس کند و خود را ارزان نفروشد و در اختیار هوی و هوس قرار ندهد خدا گلچین می کند انسانها را و بهترین آنان را در کنار خود می برد که همان شهدا می باشد. وقتی به شهدا نگاه می کنیم، می بینیم که پس از طی مراحل تزکیه به درجه شهادت می رسند.

عالم یعنی علم روی هم انباشته است. وقتی به خانه های حیوانات نگاه می‌کـنیم،

 هر کدام نحوه خاصی است مثلاً عنکبوت با آب دهن تور می بافد و در آن زندگی می کند. خدا کل اشیاء را به اندازه معینی با خصوصیات مشخص ایجاد کرد. و انسان بهترین مخلوق خدا می باشد.

ملاک حق و باطل آنست که اگر انسان را بالا برد حق است و چنانچه آدم را  از انسانیت دور کند باطل است. اعضاء بدن هم اینگونه است چنانچه باعث رشد باشد، آن عضو حرکت کند.

وقتی انسان از حضور دور شود آنگاه شیطان همانند حیوانی که دهن خود را باز کرده و منتظر شکار است. انسان باید سه کار انجام دهد تا تزکیه کامل حاصل می‌شود اول انجام امور و احکام شریعت دوم انتخاب راه و طریقت و سوم پیدا کردن مقام عندیت. نقل است که امام حسن مجتبی مشغول سخنرانی بودند که حضرت محمد در گوشه ای نشسته و نظاره گر امام می شوند بطوریکه امام حضرت محمد را نبیند، آنگاه امام دچار لکنت زبان می گردند. سوال می شود شما را چه شده است که این حالت اتفاق افتاد، ایشان می فرمایند احساس می کنم بزرگی مرا می بیند. آیا تاکنون شده است که این حالت به انسان رخ دهد که حق تعالی نظاره گر انسان باشد. اگر انسان جلوه خداست، بدیهی است که خدا ما را می بیند. شما وقتی بدانید نگاه می کنیم بدیهی است که صاحب تصویر، همواره با تصویر است و آنرا می بیند اگرچه تصویر ممکن است صاحب تصویر را نبیند. اینکه گفته می شود که همواره حق تعالی ما را می بیند، بخاطر جلوه گری و تجلی اوست. چه خوب است آدمی در زندگی، همواره خدا را شاهد بر اعمال خویش احساس کند. بدیهی است که هرگز خطا نمی کند. اگر لحظه ای فکر کند که با گناهی که انجام می دهد، چه بدست می آورد و چه از دست می دهد. بدیهی است رضای حق تعالی را از دست می دهد و رضای شیطان را بدست می آورد. معصومین گناه را بمانند نجاسات می دیدند لذا حتی فکر گناه را هم نمی کردند. آیا تاکنون شده است که در دستشویی انسان نجاسات خود را ببیند و فکر خوردن آن را بکند، بدیهی است که هرگز. در مقام انسان کامل، فرد به جایی می رسد که حقایق هستی بر او جلوه می کند و آنها را با چشم دل می بیند لذا هرگز دچار خطا نمی شود. بنابراین تنها را جلوگیری از گناه، طهارت ظاهری و باطنی انسان می باشد.  در انتخاب راه باید زیر نظر یک استاد کار کند و از تعویض استاد و خواندن کتابهای گوناگون اساتید تا رسیدن به حد لازم خودداری کند. در غیر این صورت از نظر فکری دچار تزلزل می شود. در مقام عندیت باید حضور قلب پیدا کند و تزکیه نفس انجام دهد تا به این مقام برسد.

نقل است که بهشت دارای هشت در می باشد و بالای سر هر در، اسمی قرار دارد، که یکی از مراحل تزکیه است و بهشت دارای مراتبی است که به تعداد آیات قرآن 6666 می باشد و مراتب انسانها براساس شناخت و عمل به آن آیه در این دنیا حاصـل می شـود. شـنیده شـده است جهنم نیز دارای هفت در می باشد، که بالای

هر در مراتبی از جهل است.

به نظر می رسد که اگر انسان بخواهد مراتب کمال را طی کند باید طی مراحل تزکیه کند و چنانچه کسی طی مراتب جهل را کند به جهنم و ضلالت می رود.

انسانها پس از طی مراحل تزکیه، با توجه به پی بردن مقاصد اشخاص، لازم است ستار العیوب باشند و این صفت خدایی را در خود تقویت کنند تا از انحراف و ایجاد حجاب برای فرد جلوگیری شود.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ذکر ما جز  ذکر یاالله نیست

جز خدا از بطن ما آگاه نیست

کار ما هر روز وشب یاد خداست

عاشقی جز بر خدا کاری خطاست

عشق ما عشقی حقیقی بر خداست

دیدن یار و لقای کبریاست

 

نهضتها مانند هر چیز دیگری ممکن است دچار آفت زدگی بشوند چنانچه در آفت زدائی سهل انگاری شود ممکن است آن نهضت عقیم یا تبدیل به ضد خود گردد. یکی از آفتهای فرهنگی که مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای بر آن تأکید نموده اند تهاجم فرهنگی است. ایشان می فرمایند کاری که دشمن از لحاظ فرهنگی انجام می دهد یک شبیخون، غارت و قتل عام فرهنگی است. در ابتدا باید تعریف دقیق و مشخصی از تهاجم فرهنگی داشته باشیم چنانچه فرهنگ را مشابه ریشه درخت تنومندی تصور کنیم، آنگاه تهاجم فرهنگی را می‌توان بعنوان کلیه عواملی دانست که قصد از بین بردن این ریشه را دارند، بطور دقــیــقــتــر، تـهـاجـم فـرهـنـگـی عـبـارتـسـت از مـبـارزه با ارزشها و بـاورهـای دیـنـی و اسـلامی مـردم اسـت.

 

نقش اساسی فرهنگ:

  1. نقش بنیادین را در زندگی ملتها، فرهنگ دارد به نحوی که تغییرات در حوزه دیگر اقتصاد و سیاست نیز تابعی از فرهنگ است.

  2. اسلام مکتبی جامع و دارای بنیان فرهنگی قوی است. نمونه ای از تأثیر عظیم فرهنگی اسلام، ایجاد جامعه اسلامی در جزیره العرب توسط پیامبر اکرم (ص) و نجات مردم از جهل و خرافه پرستی، سنت های جاهلی چون زنده بگور کردن دختران و . . . است.

  3. فرهنگ غنی اسلام سبب شد تا مسلمانان بتوانند تمدن عظیم و درخشانی را پایه گذاری کنند که برای چند قرن پرچمدار علم و دانش بشریت گردد و بزرگانی چون ابن سینا و ابوریحان بیرونی را به جهان تقدیم کند و بستر تمدن جدید علمی را فراهم نماید.

  4. فرهنگ اسلامی توان جذب نقاط مثبت فرهنگهای دیگر و دفع نقاط منفی را دارد و چنانچه از سفره علم و تمدن یونان، ایران و روم نیز تمدن اسلامی بهره گرفت.

    لذا منظور از مقابله با تهاجم فرهنگی عدم تبادل در امور فرهنگی و علمی نیست بلکه پرهیز از انفعال و خود باختگی در برابر غرب و تسلیم سیاستهای استعماری آنان در حوزه فرهنگ می باشد.

  1. تمدن بزرگ اسلام با تضعیف فرهنگ آن شکست خورد و آن از دو راه امکان پذیر است.

از داخـل: بـه عـلـت عـشـرت طـلـبـی، راحـت طلبی مسلمانان، رواج تجمل گرایی

و دنیازدگی، ترجیح منافع فرقه ای بر منافع جهان اسلام و . . .

از خارج: با سرمایه گذاری دشمنان برای شکست نهضت اسلام و سوء استفاده از نقاط ضعف مسلمین از راههای زیر:

الف - ترویج انواع فساد و فحشا با روشهای جذاب و با پشتیبانی اقتصادی از آنها نمونه آن شکست اندلس.

ب -  رواج فرقه گرایی بویژه توسط استعمار پیر انگلیس مانند داستان وهابیت.

ج - تحقیر شخصیت ملل مسلمان و ایجاد روح خود باختگی.

در چنین شرایطی، با تلاش عظیم امام و یارانش بویژه در حوزه و دانشگاه انقلاب اسلامی پیروز شد و معادلات دشمنان بهم خورد.

از همان آغاز دشمنان به مقابله با این انقلاب اسلامی به عنوان یک خطر عظیم فرهنگی برای منافع نامشروع خود برخاستند.

از ابزارهای مختلف استفاده کردند:

الف -  ابزار سیاسی: تلاش در جهت حاکم نمودن وابستگان به غرب.

ب - ابزار نظامی: مانند تحمیل جنگ.

ج - ابزار فرهنگی: تدارک گسترده ترین صف آرایی دشمن بویژه بعد از پایان جنگ.

مشخصات جنگ در عرصه فرهنگ:

مقابله با تهاجم فرهنگی نیازمند آن است که برخورد و جنگ در عرصه فرهنگ بخوبی شناخته شود. جنگ در این عرصه مشخصاتی دارد از قبیل:

  1. دشمن معمولاً آشکارا دیده نمی شود و مخفیانه به راحتی عمل می‌کند حتی از فرسنگها راه دور.

  2. از دوستان نادان به میزان زیادی کمک می‌گیرد.

  3. جبهه جنگ فرهنگی بسیار گسترده است. هر فردی از کودکی تا موقع مرگ و هر مکانی می تواند عرصه این جنگ باشد.

  4. ادوات بسیار مدرن و پیچیده در خدمت آن است و جنگ امواج و جنگ اطلاعاتی  ایجاد می کنند: اینترنت، مطبوعات و . . .

  5. تسلیحات فرهنگی بر خلاف تسلیحات نظامی ترسناک بنظر نمی‌آید و ظاهری جذاب دارند، کار آمدی آنها دو سویه است هم در جهات مثبت و هم منفی. از کارتون فیلمهای کودک گرفته تا سایر وسایل پیشرفته فرهنگی دیگر.

    سـلـولـهـای فـرهـنـگی نـفـوذ بسـیار عـمـیق و مـانـدگاری دارند مثل اثر یک فیلم، سریال و‌ رمان

    اهداف دشمن در عرصه فرهنگ:

  1. از جنبه اعتقادی: خدشه دار کردن مبانی دینی:

    الف -  ایجاد شبهه در قطعیت احکام دین

    ب -  تبلیغ ناکار آمدی دین

  1. از جنبه رفتاری (گرایش و تمایلات):

    الف -  تضعیف باورهای دینی

    ب -  حذف ظواهر دین از زندگی مردم: سرمایه گذاری برای مقابله با حجاب

    ج -  تمسخر نمودهای اسلامی

     د -  ترویج ظواهر غیر اسلامی

    ه -  سرمایه گذاری جهت ترویج فحشا

    روشهای  تهاجم فرهنگی:

    برای مبارزه با تهاجم فرهنگی باید روشهای تهاجم و نحوه مبارزه با آن مشخص گردد. ما در این بحث بطور اختصار به معرفی آنها می پردازیم.

    دشمن در تهاجم فرهنگی به دو مانع بزرگ برخورد می کند: یکی ایمان و غیرت مذهبی و احساسات اسلامی و دیگری سنتهای نیرومند قوی و تاریخی. از اینرو در صدد از میان برداشتن آنهاست. ما در دوران رژیم پهلوی می بینیم که رضا شاه دستور به مبارزه با سه کار را می دهد:

  1. تضعیف روحانیت و ایجاد محدودیتهایی برای آنها.

  2. برداشتن چادر و جایگزین نمودن پوشش دیگر.

  3. جلوگیری از برپایی مراسم مذهبی.

    دشمن می داند که با حذف چادر، که به قول شهید مطهری پرچم مبارزه است، به راحتی می توان هر چیز دیگر را جایگزین کرد و چادر باعث مصونیت بانوان است و نه محدودیت.

چونکه زهرا گشت الگوی زنان

می توان گفتا که دُر گشته نهان

در صدف چون قطره هر کاو جا گزید

همچو گوهر در کنارش پرورید

زن جلال و مرتبت یابد زحجب

میرهد چون مرغ از مستی و عجب

لذا اینکه افرادی چادر را مانع فعالیتهای اجتماعی خواهران می دانند چه آگاهانه یا ناآگاهانه به تهاجم فرهنگی کمک می کنند. یکی دیگر از ریشه های اساسی فرهنگی روحانیت مبارز و دلسوز برای اسلام می باشد. حضرت امام خمینی رحمه‌الله‌علیه می‌فرمایند اسلام بدون روحانیت مثل کشور بدون طبیب است و دشمن به شکلهای مختلف و با یک جریان خزنده ای نسل جوان را از روحانیت جدا کند و اسلام بدون روحانیت را به مردم بقبولاند. یکی از عوامل مهم دیگر برای مبارزه با تهاجم فرهنگی توسل به دو رکن اساسی قرآن و عترت است. پس از این مقدمه بطور اختصار نسبت به روشهای تهاجم فرهنگی می پردازیم. دشمن از راههای زیر تهاجم فرهنگی را شروع می نماید:

  1. نفوذ اندیشه های بیگانه: از طریق دوستان ناآگاه یا دشمنان آگاه.

  2. تجدد گرائی و آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست.

  3. رخنۀ فرصت طلبان و حذف نیروهای وفادار به اسلام.

  4. ابهام در طرحهای آینده موجب رخنه دشمنان اسلام می‌گردد.

  5. انحراف از مسیر اصلی و ایجاد شبه ها.

    برای مبارزه با تهاجم فرهنگی، ابتدا باید زمینه فرهنگی را ایجاد نمود. ما دارای فرهنگ غنی اسلامی هستیم، لذا باید نیازهای جامعه در امور فرهنگی بالاخص جوانان را شناخت. سپس راه حلهای مناسب برای آن پیدا نمود و با سرمایه گذاری مناسب آن معضل را برطرف نمود. بعنوان مثال در فیلم اصحاب کهف، موضوع معاد و رفع شبهات به نحو بسیار جالب و جذاب بطور غیر مستقیم به جامعه منعکس گردید. چرا ما در سایر اصول اعتقادی خود با تهیه فیلمهای جذاب و قرآنی، آگاهی لازم به جامعه ندهیم.

    یکی از راههایی که دشمن در آن سرمایه گذاری می کند، ایجاد شبهه در نسل جوان و سست نمودن زمینه های اعتقادی و باورهای دینی است. لذا باید با برنامه های مدون و فیلم و سخنرانی و تهیه کتب مناسب، پاسخ لازم به شبهات داده شود. حرکتی که شهید مطهری در جامعه ایجاد نمودند، نشر کتب مورد نیاز جامعه و پاسخ به شبهات بود و الان وظیفه علما و صاحبان علم و دانش است که به این رسالت عظیم بپردازند. در مسائل دینی ما باید آگاهی لازم در خصوص اصول اعتقادات به مردم داده شود و پس از آنکه استدلال لازم برای اصول اعتقادی پیدا نمودند و مرجع دینی خود را انتخاب نمودند، آنگاه فروع دین و مسائل مربوط به آن را از آنها جویا شوند. ما وقتی دچار بیماری حادی می شویم، پس از بررسیهای اولیه و مشخص نمودن بهترین پزشک در آن بیماری، تسلیم اوامر او می شویم و اگر دارویی تجویز کرد بدون چون و چرا استفاده می کنیم. در مسائل دینی و سیاسی نیز بایـد بـه ولـی امـر زمـان و عـلـمای اسـلامی مراجـعه نـمود تـا دچار تشویشهای ذهنی نگردیم و قرآن در آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ما را راهنمایی می‌کند.

    زمینه های مستعد کننده تهاجم فرهنگی:

  1. مشکلات موجود جامعه از لحاظ اقتصادی و معیشتی (که عمده آنها با دخالت دشمن ایجاد شده).

  2. دنیا طلبی برخی خواص.

  3. تغییر جمعیتی و حضور فزاینده نسل بعد از انقلاب (جوانان و نوجوانان) که اگر سرمایه گذاری صحیحی از سوی نظام برای آنها نشود مورد سوء استفاده دشمنان قرار خواهند گرفت.

  4. حضور غربزدگان و پایگاههای داخلی غرب در کشور.

    روشهای مبارزه با تهاجم فرهنگی:

    1. خودسازی مردم:

      یکی از عوامل مهم برای مبارزه با تهاجم فرهنگی که نبی اکرم (ص) به آن عنایت و توجه خاص داشته است، تمسک به دو رکن اساسی قرآن و عترت است. راه عملی تمسک به این دو گوهر گرانبها که در حدیث ثقلین  بیان شده و در قرآن خصوصاً در سوره مزمّل آمده است خود سازی است که خلاصه آن بشرح زیر می باشد.

      الف -  خواندن قرآن، فهمیدن قرآن و عمل به قرآن.

      ب -  اشتغال به عبادت و بیداری در شب و به یاد خدا بودن بصورت ذکر قلبی و لسانی.

      ج -  انجام واجبات و ترک محرمات.

      د -  ارتباط و توسل به چهارده معصوم.

      ه -  اعتماد و اتکال به خداوند و بریدن از غیر خدا.

      و -  صبر و شکیبایی و استقامت در مشکلات.

      ز -  پرهیز و دوری از انسانهای فاسد و غیر الهی و همنشینی با دوستان خدا.

      با احیای خویش و بعد احیای جامعه می توان از تهاجم فرهنگی جلوگیری به عمل آورد.

  1. ارتقای فرهنگ عمومی:

    با عنایت به تأثیر گذاری فرهنگ جامعه بر مردم، لزوم ارتقای آن امری ضروری است. بدین منظور موارد زیر پیشنهاد می گردد:

    الف -  تبیین فرهنگ اسلامی به روش ساده براساس قرآن و روایات معتبر.

    ب -  به نمایش گذاشتن سیره معصومین در زندگی بزرگان دین.

    ج -  تشویق و ایجاد انگیزه به کتاب خوانی از همان دوران کودکی.

    د -  شرکت در مراسم مذهبی، عزاداری، روضه ها و جلسات قرآن و تفسیر قرآن.

    ه -  پرهیز از پخش سریالها، نمایشها و فیلمهایی که اهداف غیر الهی را تعقیب و تشویق می نماید و نظارت دقیق بر ساخت و پخش فیلمها.

    و -  ایجاد مراکز فرهنگی مردمی و کمک به کسانی که در امور فرهنگی به فعالیت مشغول می باشند.

    ز -  ارتقای سطح فرهنگی خانوادهها با ارائه فیلمهای مناسب، کتابهای ارزان قیمت و اجرای مسابقات و زدودن ابهامات فرهنگی.

  1. ایجاد تسهیلات لازم برای امور فرهنگی:

    یکی از عوامل اساسی برای جلوگیری از سقوط جامعه، مساله ازدواج است و تا زمانی که قوای جنسی نسل جوان کنترل و ارضا نگردد، نمی توان کار فرهنگی به عمل آورد و این نیاز فرعی، نیازهای اصلی را که عبارت از تکامل است تحت الشعاع قرار می دهد.  با توجه به آمار موجود، میانگین سن ازدواج دختران و پسران رو به افزایش بوده، بطوری که هم اکنون میانگین سن ازدواج دختران 22 و پسران در حدود 26 سالگی می باشد و چنانچه این روند ادامه یابد، جامعه دچار مشکلات اجتماعی می شود. لذا به منظور پیشگیری، این موارد ضرورت دارد:

    الف -  کاهش سن ازدواج.

    ب -  کاستن توقعات و انتظارات اطرافیان زوجین.

    ج -  تامین مسکن مناسب و ارزان قیمت توسط دولت بطور اقساط یا والدین زوجین.

    د -  ایجاد اشتغال و در صورت عدم امکان ارائه بیمه بیکاری برای تداوم زندگی.

    ه -  کاهش قوانین دست و پا گیر برای اشتغال بکار.

    و -  تامین بیمه های اجتماعی.

    ز -  ایجاد بنیادهای خیریه جهت امر ازدواج و تقویت کمیته امداد در این خصوص.

  2.  ایجاد زمینه فرهنگی:

    بطور اختصار در ذیل به ذکر مواردی که در ایجاد زمینه فرهنگی برای جوانان می‌تواند کمک کند می پردازیم. همان طور که برای کشت در زمین ابتدا زمین را آماده کشت می کنند، لازم است حداقل موارد زیر به اجرا در آید.

    الف - ایجاد جذابیت در مدارس، بطوریکه احساس شود در یک مکان مقدس آمده اند.

    ب -  پیشگیری از چند شیفته شدن مدارس تا امکان رسیدگی بیشتر اولیاء مدارس به دانش آموزان فراهم شود.

    ج -  تطابق محتوای کتابها با نیازهای دانش آموزان و انعکاس مفاهیم اسلامی.

    د -  تبلیغات غیر مستقیم.

    ه -  تقویت کتابخانه های مدارس.

    و -  پخش فیلمهای تربیتی.

    ز -  ایجاد مسابقات فرهنگی.

    ح -  افزایش مربیان تربیتی.

    ط -  رفع کمبودهای ورزشی.

    ی -  پر کردن اوقات فراغت دانش آموزان.

    ک -  آموزش خانواده ها در رابطه با تربیت کودکان.

    ل -  توجه به نماز و اقامه آن.

    هماهنگی بین متولیان امور فرهنگی و مشخص بودن مرجعی برای سیاست گذاری امور فرهنگی می تواند از خنثی شدن فعالیت یکدیگر جلوگیری نماید و جامعه با یک سیاست مشخص در امور فرهنگی به پیش رود. لذا با تدوین بودجه فرهنگی مناسب توسط مجلس شورای اسلامی با طرح مشخصی و ایجاد مراکز فرهنگی می‌توان با یک برنامه ریزی تهاجم فرهنگی را خنثی نمود.

    با عنایت به اینکه آینده سازان کشور، فارغ التحصیلان دانشگاهی و حوزی کشور می باشند. لذا ایجاد دانشگاه اسلامی در علوم مذهبی و غیر مذهبی می تواند در ارتقاء فرهنگی و علمی کشور نقش اساسی داشته باشد یکی از اهداف اصلی دانشگاه اسلامی باید تولید علم باشد و مسئولین نظام و دانشگاه بسترهای لازم را فراهم و کلیه موانع تحقیق را برطرف نمایند که این نیاز به یک برنامه ریزی در سطح کشور با بودجه کافی است. تا زمانی که کشور از نظر علمی پیشرفت نکند، استقلال واقعی بدست نیاورده است لذا یک عزم ملی نیاز است که شرایط مناسب برای محققین و دست اندر کاران فراهم گردد تا بدون دغدغه خاطر بتوانند مملکت را ارتقای علمی دهند. محور دیگری که همواره مد نظر باید قرار گیرد اینکه خروجی دانشگاه از نظر علمی و فرهنگی و تربیتی باید بمراتب از ورودی آن بیشتر باشد. اگر بعضاً شاهد فارغ التحصیلانی هستیم که قبل از ورود در خانواده ای متدین بزرگ شده و از نظر علمی رتبه بالای کنکور را داشته است ولی متأسفانه در دوران تحصیل بخاطر مسائل بسیار روز به روز افت داشته اند، باید بررسی دقیق شود و علت افت شناسائی و حل گردد تا دانشجو با آرامش خاطر و انگیزه به تحقیق و درس بپردازد.

  1. تحکیم خانواده:

    یکی از راههای پیشگیری از تهاجم فرهنگی تحکیم خانواده است. با بررسیهای به عمل آمده، والدین که بخاطر گرفتاریهای کاری کمتر در خانواده حضور داشته و با فرزندان خود ارتباط دوستانه برقرار نمی کنند، معمولاً فرزندانشان جذب دوستان می گردند و چنانچه در انتخاب دوست و نظارت بر کارهای فرزند کوتاهی بنمایند امکان جذب توسط افراد نا اهل وجود دارد. از فرزندان در دوران بلوغ کاملاً باید مراقبت کرد و بطور غیر مستقیم آنها را راهنمایی نمود. متاسفانه والدین بخاطر فرط خستگی فرصت کافی برای رسیدگی به فرزندان را ندارند و با بحث و جدلهای داخلی موجب انحراف فرزند را بوجود می آورند. با بررسی هایی که در بعضی از کشورهای پیشرفته انجام گرفته است والدین یا فرزندان بیشتر اوقات فراغت خود را با کامپیوتر، تلویزیون و سایر وسایل بازی می گذرانند و این امر عملاً باعث گردیده که ارتباط بین اعضای خانواده سست گردد. اگر جامعه بخواهد به اهداف عالی برسد، باید هسته های اولیه جامعه و بنیان خانواده را تقویت نمود که از نظر فرهنگی دچار کمبود یا تزلزل نگردند. در دوران انقلاب اسلامی ایران بوضوح مشاهده می کنیم خانواده هایی که اصیل و دارای بنیانهای محکم بوده اند، فرزندانشان افرادی صالح و دارای عقائد محکم و استوار بوده اند در مقابل خانواده هایی که نظارت کمتری بر امور فرزندان خود داشته یا از نظر فرهنگی ضعیفتر بوده اند فرزندانشان با تغییر شرایط جامعه و جو عمومی به راحتی تغییر مسیر می دهند. بنابراین ضرورت دارد که با ایجاد حد متعادل امور اقتصادی برای فرزندان و در اولین فرصت زمینه ازدواج آنها را فراهم نمود و نظارت و مذاکره با فرزندان را مورد توجه قرار داد که با تقویت خانواده ها، از تهاجم فرهنگی جلوگیری می شود.

    پیامبر گرامی می فرمایند، در عالم طبیعت به سه چیز علاقه مند بودم یکی نماز، دیگری عطر و سوم زن می باشد. زن علاوه بر اینکه کشت زار مرد برای تداوم حیات بشر است می تواند نقش اساسی در عالم هستی داشته باشد. چنانچه دانه ای که کاشته شود، اگر در مزرعه با خاک خوب و سم زدایی شود، محصول خوب حاصل می‌شود. بدون مراقبت های اولیه، بدیهی است که نمی توان انتظار محصول خوب داشت. بسیاری از اولادهای نا صالح بخاطر عدم رعایت احکام شرعی در دوران رحم و طفولیت می باشد. امام حسن می فرمایند، زن همچون گل ریحانه است و نه کشتی گیر میدان. به نظر می رسد که بهترین تعبیر می باشد. زن همانند مرد یک جسم معمولی دارد ولی چیزی که او را از مرد متمایز می کند، روح لطیف اوست که به گل تشبیه شده است. یکی از خصلت های زن، حالت ناز کردن و یکی از قوای مرد، حالت نیاز به زن است. گاهی ناز کردن زنها به تکبر تعبیر می شود و موجب جدایی و طلاق می گردد. باید خصلت های زنانه و مردانه شناخته شود. سه خصلت برای مرد نیکو و برای زن تقبیح شده است. زن باید متکبر باشد تا نتواند نامحرم به او نگاه بد کند بعلاوه ترسو باشد که در جامعه آلوده وارد نشود. همچنین خصیص باشد، تا از اموال خانواده نگهداری کند.

زن در عالم هستی نفس و مرد عقل می باشد که نفس کل حضرت زهرا و عقل کل حضرت علی می باشد. عقل و نفس که در کنار هم قرار گیرند، همچون دو بال می توانند سیر الی الله نمایند. چنانچه علی نبود، زهرا کفوی نداشت و بالعکس. اینکه گفته می شود با ازدواج نصف دین کامل می گردد، بخاطر لازم و ملزوم یکدیگرند.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سوال اینکه آیا اکتشافات بشر حقیقت دارد و از فکر بشر ایجاد شده است؟ سوال دیگر اینکه نحوه تنزیل قرآن و آمدن جبرئیل چگونه بودن است؟

اگر انسانی پای کوهی بلند ایستاده باشد و بگویند آنطرف کوه آب و سبزی است، باور نمی کند، تا وقتی به بالای کوه رفت و آنرا دید. لذا حقایق پس از فوت بر انسانها آشکار می شود و گفته های پیامبران اثبات میشود.

اگر انسان از چهار عادت خارج شود آنگاه انسان وارد عالم ماوراء طبیعت میشود. در حقیقت تولد جدیدی پیدا می کند. اول آنکه همانند خروس نباشد که شهوت را نی کند دوم آنکه همانند طاووس نباشد که دنبال زیور و زینت های دنیوی مشغول باشد، سوم آنکه همانند کرکس نباشد که دنبال لاش خوری و چاپیدن مردم باشد. چهارم همانند اردک نباشد و به دنبال کارهای پست نرود. چنانچه کسی صفات چهار گانه را از خود برطرف کند تولد دومی پیدا میکند، در همین دنیا، چنانچه در این دنیا انجام ندهد آنگاه با مرگ طبیعی به عالم برزخ می رود و روح او باید چهار صفات را از خود در آن عالم برطرف کند تا به تولد دومی برسد. کسی که میخواهد هنگام مرگ از دنیا برود بخاطر عادت داشتن به این دنیا برایش جهنم و بسیار سخت است. در صورتی که اگر خود را از چهار صفات فوق رها کند در همین دنیا وارد بهشت شده است و زیبایی های ماوراء طبیعت را می بیند. همانند طفلی که در عالم رحم مادر است، وقتی می خواهد به این دنیا بیاید گریه می کند و ناراحت میشود. در شرع مقدس این چهار صفت را در حد نیاز تأکید شده است. خدا که به حضرت ابراهیم می گوید چهار حیوان مذکور را بکش و دو مرتبه زنده کن. اگر انسان چهار صفات حیوانی را از خود دور کند هنر است آنوقت که انسان صفات مذکور را خارج کرد، دو مرتبه زنده می شود و به عالم ماوراء طبیعت می رود و لذت حقیقی را می برد.

هر انسانی که صفات پست دارد، اردک صفت است. همانند دریا که اردک دنبال لجن است و انسان در این اقیانوس بی کران عالم دنبال امور پست باشد. انسان به هر چیزی که دل ببندد، ارزش او برابر همان شی است و تنها دل بستن به خداست که توصیه شده است. اگر کسی به خدا دل ببندند ارزش آن بهشت است. بهشت یعنی هر چیزی جای خود قرار گیرد و لذت اینکه چگونه سازنده آن شی به چه زیبایی آن شی را ایجاد کرده می بیند. بنابراین بهترین لذت را پس از کشف حقایق هستی می برد، در این لحظه است که می گویند در بهشت آمده است.

بکش این چهار مرغ بی ادب را

که یابی تو حیاتی، بوالعجب را

وقتی شهوت کشته شد و سپس زنده شد آنگاه شهوت دوست بدست میآید.

چنانچه کسی چهار صفات حیوانی را در این دنیا از خود رها نکند پس از مرگ در عالم برزخ باید صفات را از خود رها کند که بسیار سخت تر از این دنیاست که معمولاً می گویند دچار عذاب می شود. همانند ضربات روحی که از ضربات جسمی بسیار سختر است.

خدا به رحم طبیعت می گوید، باز شو، تا انسان وارد عالم ماوراء الطبیعه شود که با ترک عادت امکان پذیر است. همانند طفلی که می خواهد از رحم مادر خارج شود و خدا به رحم میگوید باز شو تا بچه خارج شود.

انسان هنگام ترک یک عالم به عالم دیگر دارای حالات روحی متفاوت می باشند. به نظر می رسد که چنانچه این انتقال با آمادگی روحی انجام شود ناراحتی و فشار کمتری به آدمی وارد می کند. هنگام ترک عالم رحم به عالم طبیعت، دچار فشار جسمی و رحم شده و معمولاً نوزاد گریه می کند. زمانی که عالم طبیعت را ترک و به عالم برزخ می رود، دچار ناراحتی می شود و تعلقات دنیوی را به سختی رها می کند. اینکه گفته می شود انسان دچار فشار قبر می شود، در حقیقت روح انسان در بدن مثالی دچار عذاب می شود. با عنایت به عدم تعلق روح به بدن عنصری، قبر نمی تواند فشاری را به انسان وارد کند. همانند وقتی که انسان در خواب صحنه های ترسناک را مشاهده می کند، وقتی بیدار می شود دچار نگرانی می گردد و بدن مثالی دچار فشار می شود. فشار دیگر رفتن به عالم قیامت کبری می باشد. به نظر می شود آدمی در این مرحله نیز بخاطر اعمال خود دچار فشار گردد که به عنوان فشار برزخی نامیم. بنابراین حداقل سه فشار رحم، قبر و برزخ دچار آدمی است.

علامه می فرمایند: سحر وقت صید است و بین الطلوعین وقت شکار است. در سحر شروع به رفتن برای شکار و در بین الطلوعین با قرآن خواندن، تفکر کردن، . . . شکار میکند. بعضی در طلوع آفتاب وقت شکار دارند و افراد مختلف امکان شکار در زمانهای گوناگون دارد.

کتاب انسان در عرف عرفان از علامه مفید است که 24 امور مکاشفه علامه آمده است. که در ملاقات رهبری با علامه هدیه گردید، رهبری شکار کردند. حدود 46 اصل در آن آمده در اصل 45 عالم زر آمده است.

انتظار امام زمان، انتظار عقلانی باید باشد همانند سفر رهبری، که سفر عقلانی است. علامه می گویند این اثر دوران می باشد به یگانه دوران تقدیم شده است. در یک اصل آمده است که بهشتیان لذات خیالی دارند. و عده ای قلیل لذات عقلانی دارند، لذت عارف از لذات لقاءالله است. خاصه های عرفانی هر کس مطابق امور روزمره فرد می باشد.

معراج یعنی خروج از عادت است و مراتب دارد. که در قوه خیال سیر میکند و نقل است که پیامبر در معراج، علم حضرت علی را روی شترها می بیند که ابتدا و انتها ندارد و بهشت را در جمال علی و جهنم را در جهال علی میبیند.

خروج از عادت به دوام نیست و مکاشفات بصورت دائمی نیست و در مواقع خاص ایجاد می شود و علامه زمانهای رخ داد آنرا در حالت های گوناگون آورده است. مکاشفه دادنی است و بستگی به حال و شرایط روحی فرد دارد.

سوالی که مطرح است حضور چیست؟ مانند کسی که غرق مطالعه و تحقیق است و به وقت غذا فرا می رسد ولی میل به گرسنگی ندارد. این حالت را حضور فرد گویند و نه تصرف فرد. غلبه نفس بر غریزه را حضور می گویند. بعضی اوقات میگویند فلانی حضور قلب دارد. منظور این است بر امیال خود غلبه دارد و امکان تمرکز بر هدفی که تعقیب می کند، دارد. مثلاً میگویند باید در نماز حضور قلب پیدا کنی، لذا چنان خود را در مقابل خدا تصور کنی که غیر از او برایت ظهور پیدا نکند. وجود یکتاست ولی دارای شئونات مختلفی است که اسامی گوناگون به وجود داده مـیشـود هـمانـنـد زمـیـن، خـورشـیـد. هـیـچـکـس نمیتواند به شر وجود دسـتـرسی پـیـدا کـنـد.

حورالعین را نیز وضو گویند که منظور نور چشمان است همانند کسی که با نماز و با وضو است، می گوییم نورانی است.

اعضای بدن شأنی از نفس می باشند و همه شئون در رابطه با نفس ناطقه میباشند. چنانچه سوزنی به یک جای بدن زده شود همه اعضاء بدن عکس العمل نشان میدهند.

لذا اینکه گفته می شود چشم خود را پاک نگه دار، در غیراینصورت سایر شئونات را اثر می گذارد. نفس ناطقه همواره با شئونات هست و شئونات همواره با نفس پر شده است. لذا گفته می شود وجود صمد (یا پر) است. منظور این است نفس تمام وجود را پر کرده است. همانند هوا که فضای اطاق را پرکرده است.

اینکه گفته می شود خدا همواره با انسان است لذا نباید فرد خطا کند. در پاسخ گفته میشود که شئونات مختلف انسان باعث خطا شده اند نه اینکه خدا دچار خطا شده است.

اینکه گفته می شود با یاد خدا دلها آرامش می گیرد، بهنظرمیرسد که وقتی به حقیقت وجود پی بردیم و صفات حیوانی دور شدیم آنگاه ماوراء طبیعه دیده میشود و آرامش حاصل می شود. و دل حرمسرای خداوند است. همانند کسی که برای رفتن به منزل حرکت می کند وقتی به منزل رسید آخرین جایی است که محل استراحت و آرامش فرد است و ذهنش دیگر انتظار رفتن به جای دیگر را ندارد و به انتهای راه رسیده است. لذا به هدف خود رسیدهاست.

سوالی که میکنند نذر کردن نوعی معامله با خداست آیا این با بندگی کردن با خدا متناقض است؟ خداوند راههای تقرب به خویش را بوسیله پیامبران مشخص نموده است، یکی نماز، دیگری نذر و . . .  خداوند به ما نزدیک است ولی ما به خدا دور هستیم که باید نزدیک شویم.

با نذر کردن وابستگی انسان به دنیا کم میشود که باعث خودسازی و نهایتاً خدا پرستی می شود. وقتی دل انسان حرمسرای خداوند شد، لذا دل می خواهد صاحبش به منزل برگردد و این صاحب خانه می گوید یا جای من است یا جای غیر من، لذا باید غریبه ها را از این حرمسرا بیرون کرد. در حقیقت باید دل را از آلودگی ها پاک کرد زیرا خداوند پاک است.

روح انسان پس از رهایی از بدن عنصری مادی با بدن مثالیش و با همه فضایل و یا رذایل اخلاقی در عالم برزخ به ظهور مثالی می رسد. بسیاری از آنچه که در ماورای نشأه طبیعت به انسان روی می آورد بروز و ظهور ملکاتیند که انسان به کسب یا اکتساب در مزرعه ذات خویش کاشته است. لذا فضایل و رذایل اخلاقی، بدن مثالی فرد را شکل میدهند.

عالم برزخ بین عالم طبیعت و عالم قیامت قرار دارد. همه مردم پس از مرگ، روحشان در این عالم با بدم مثالی سیر می کند و شفاعت در این عالم نمی باشد و مربوط به عالم قیامت می باشد. قوه خیال نیز برزخی است برای انسان در عالم طبیعت، بین عالم شهود و عالم غیب. اعمال انسان توسط قوه خیال تصویر برداری و در روز قیامت ارائه می گردد. نقل است که کارنامه اعمال خوب انسان به دست راست و کارنامه اعمال خلاف انسان به دست چپ داده می شود. البته دست چپ و راست هر دو از جایگاه یکسانی قرار دارند ولی اعمال نیک توسط دست راست، همانند نوشتن، و اعمال زشت توسط دست چپ انجام می گردد، همانند دفع نجاسات و طهارت انسان از آن. اینکه گفته می شود هنگام ورود به مسجد ابتدا پای راست و سپس پای چپ و هنگام خروج ابتدا پای چپ و سپس پای راست را قرار دهید بخاطر این است که چنانچه اجل آمد، فرد در خانه خدا به دار ابدی برود.

بنـابراین انسـان در هیچ نشأه بی بدن نیست و بدن در هر نـشـأه بـه وفـق آن نـشـأه

 اسـت و تفاوت ابدان به کمال و نقص است. این روح با بدن طبیعی عنصری در نشأه شهادت مطلقه اینجائی علاقه تدبیری دارد، همین علاقه تدبیری در عالم برزخ بین او دیدن مثالی او و صفات مکسوب یا مکتسبش خواهد بود و همه آنها قائم به وجود نفسند. چنانکه در نشأه عنصری بدن طبیعی و همه توابع و عوارض آن قائم به وجود نفسند.

حضرت آدم اولین انسانی است که در عالم طبیعت ظهور کرد و سپس حوّا از پهلوی آدم به دنیا آمد. سپس انسانها توسط آنها باذن الهی خلق گردیدند.

به نظر می رسد که اینکه گفته می شود که وقتی به باطن افراد نگاه میشود بصورت حیوانات گوناگون دیده می شود، در حقیقت بدن مثالی فرد در عالم برزخ دیده می شود. مثلاً گرگ درنده و خروس شهوت پرست و . . . لذا به نظر میرسد افراد با توجه به صفات رذیله خود به نزدیکترین حیوان که دارای صفات غالب است تشبیه می شود و چنانچه انسانی کامل در این دنیا باشد، در آن دنیا چهره زیبا انسانی پیدا می کند انسان دارای ابعاد حیوانی، نباتی، جمادی و الهی دارد. با توجه به مرتبه او در عالم برزخ شکل می گیرد. بدن مثالی بر خلاف بدن طبیعی از ماده نمی باشد همانند انسانی که در خواب دیده می شود که حرکتدارد ولیجسمندارد.

به نظر می رسد که انسان همواره دارای دو بدن، یکی بدن مثالی و دیگری بدن طبیعی است. در این دنیا همانطوریکه بدن انسان با خوردن های گوناگون و بیماری تغییراتی میکند از کودکی به بزرگی می رسد بدن مثالی نیز با اعمال انسان در حال تغییر است اگر انسان بخواهد در عالم برزخ چهره انسان کامل را داشته باشد باید در این دنیا، خود را به تهذیب نفس مجهز سازد در غیر این صورت پس از موت بدن مثالی در جهنم قرار میگیرد تا نفس بدن مثالی تهذیب قرار گیرد. بنابراین انسانها باید در عالم طبیعی یا عالم برزخ مراتب تهذیب نفس را طی کند. همانند سنگ آهن که در کوره قرار می گیرد تا آهن خالص ایجاد شود.

بـه نظر می رسد که انسانها در قیامت، با بدن کامل شده جسمی  ظهـور میکنند و انسان دارای عقل کاملتری می گردد.

 لذا بطور طبیعی از یکدیگر فرار می کنند همانند گرگ و میش که از یکدیگر متواریند. چنانچه انسان کامل گردد، قیامت او در همین دنیا جلوه می کند و باطن افراد دیده می شود و حقایق آشکار میشود.

در چشم انسان حداقل 24 نوع اشک وجود دارد اشک شوق، اشک اندوه و . . . در صورتی که از یک چشمه آب یک نوع آب جاری است. لذا می توان به خالق آن پی برد.

احکام خاص بدن طبیعی این نشأه با بدن نشأه ورای طبیعت یکسان نیست. مثلاً برای این بدن خواب و خوردن نیاز است در صورتی که در عالم برزخ خواب و خوردن نیست چون بدن مثالی از نوع ماده نیست. یا اینکه انسان در این دنیا مرگ دارد ولی در عالم آخرت اینگونه نیست و مرگی وجود ندارد.

عالم آخرت، عالم ماورای طبیعت است لاجرم عاری و منزه از ماده طبیعی و عوارض و احکام آنست لذا نظام عالم آخرت کاملترین نظام امکانی است و خواسته های نفوس قدسیه به اراده  و مشیت آنها باذن الله حاصل می شود نه به تدریج و تعاقب زمانی، مانند این عالم طبیعت. علامه در دفتر دل میفرمایند:

به بسم الله الرحمن الرحیم است

که عارف در مقامکن مقیم است

 بنابراین وقتی انسان کامل گردید گویا در عالم آخرت قرار دارد و هم اینکه اراده کند میتواند هرعملی که میخواهد باذن خداوند انجام دهد.

نفس به ذات خویش زنده است و بدن طبیعیش به عرض زنده به اوست. حیات در بدن اخروی عرضی آن نیست بلکه ذاتی آنست که بالفعل و بالذات زنده است، بخلاف بدن طبیعی دنیوی، نفس کمال جسم طبیعی است که آنرا به حد قوت زنده است. مراد از کمال، کمال اول است.  بعلاوه در عالم طبیعت نیز حیات وجود دارد. حیات و احکام آن در ماورای طبیعت غلبه بر حیات در عالم طبیعت دارد. در حیات اخروی همه انسانها آنرا درک می کنند در صورتی که در حیات دنیوی انسانهای کامل آنرا درک میکنند.

حق تعالی مجسم اجسام (یعنی خالق) و مصور صور است (طراح هستی وشکل دهنده) و نفس ناطقه انسانی در ذات و صفات و افعال مظهر کامل خداوند می باشد. لذا به نظر می رسد که فرق انسان کامل با خدا، در خالق و مخلوق بودن است و حضرت علی هم این را نقل کرده است و انسان کامل مظهر کامل خداست. بعبارت دیگر تجلی خدا در انسان کامل است. تجلی دیگر خدا قرآن و چهارده نور مقدس اهل بیت می باشد. اینکه حضرت علی می گوید من قرآن ناطقم. افراد عادی به مقدار کمال خود از قرآن بهره میگیرد. همانند افتادن سیب از درخت است که نیوتن، نیروی جاذبه را کشف کرد یا اینکه هر چیزی را زوج آفریدیم که در نزد عالم همان الکترون و پروتون است که بار مثبت و منفی دارند و با تفکیک آنها انرژی هستهای ایجاد میشود.

چنانچه قرآن را مظهر حق تعالی تصور کنیم و تفسیر انفسی آنرا بیابیم لذا حقایق هستی آشکار می شود. همانطوریکه هر فردی از بطن خود و نیت خود مطلع است لذا چهارده معصوم که قرآن ناطق هستند، میتوانند بطن قرآن را برای مردم آشکار‌‌سازند.

کسانی که تعبیر خواب می کنند، در حقیقت از ظاهر مثالی به ظاهر باطنی تفسیر می کنند. همانند افراد شهوت پرست که صورت مثالی آنها خروس می باشد. به نظر میرسد قرآن هم ظاهر مثالی از حق تعالی است و نیاز به چهارده معصوم و انسانهای کامل می باشد که بتواند ظاهر طبیعی آنرا تفسیر کنند.

انسان وجود ممتدی است از فرش تا فوق عرش، در عین اینکه یک شخصیت است او را مراتب و مدارج بسیار است. بدنها در طول یکدیگرند و تفاوت آنها به کمال و نقص است. تکامل برزخی انسانها حق است و ثواب آثار خیر هر کس که بعد از ارتحال از دنیا عایدش می شود، همه دال بر تکامل برزخی است. در هر دو عالم برزخی و طبیعی، بدن و قوای آن از شئون نفس انسانی و ظل آن می باشد. افراد کامل در علم و عمل دارای تکامل برزخی نمی باشند. اینکه تأکید می شود که نماز و روزه فرد میت که ادا نشده است، توسط ورثه برای میت ادا شود، در حقیقت کمکی به بدن مثالی جهت تکامل در عالم برزخی است. یا اینکه سوره فاتحه برای میت خوانده می شود، ثوابش به روح میتمیرسد.

بسیاری از اعمال عبادی امری است در صورتی که روزه از اعمال اعبادی نهی است روزه دارای ظاهری است که تأکید بر امساک و طهارت ظاهری است و دارای بطنی است که باعث طهارت باطنی می گردد و انسان را آماده سیر و سلوک و تزکیه نفس می کند.

 سوالی که مطرح شود اینکه چرا خواندن قرآن ثواب دارد؟ بهنظر میرسد با تـوجه به اینکه قرآن را تجلی خدا تصور کنیم، باخواندن قرآن، فهمیدن قرآن و عمل

  به قرآن میتوان مراتب کمال را طی نمود.

کسی که تهذیب نفس می نماید، گاهی تمثلاتی در روح نفس خود مشاهده میکند و گاهی حقایقی بی تمثل درمی یابد. علم و عمل در عرض نیستند بلکه جوهرند و علم و عمل انسان زنده همانند دو بال میباشند. اینکه گفته می شود عرفان نظری و عرفان عملی تواماً انسان را به کمال می رسانند. در عرفان نظری علم انسان افزون میشود و در عرفان عملی، طعم و لذت عرفان نظری که منجر به کشف حقایق هستی است برده میشود. بالاترین لذتها دستیابی انسان به حقایق است همان طوریکه با کشف یک پدیده یا حل یک مسئله، انسان به وجد می آید. انسان تا خود حرکت نکند، نمیتواند لذت حرکت را بچشد، همانند کسی که مدتها کنار راننده ماشین باشد، هیچگاه راننده نمیشود و لذت رانندگی را نمیچشد و صرف علم به رانندگی کفایت به رانندگی نیست. کسی که می خواهد به طرف خدا صعود کند باید ابتدا خداشناسی را کامل کند و به موازات تهذیب نفس را انجام دهد تا سیر‌‌الیالله پیدا کند.

چنانچه انسان تهذیب نفس کرده و همت والا در این جهت داشتهباشد آنگاه لوح نفس و بطن نفس خود را مشاهده میکند و امکان اصلاح برای او حاصل میشود. معمولاً افراد خود را حق و صاحب کمال می دانند و دیگران را ناحق. تا زمانی که ما عیب خود را نشناسیم، نمی توانیم علاج آن کنیم. لذا اینکه گفته میشود خود شناسی مقدمه خداشناسی است، کاملاً بدیهی است.

آنچه در خواب و بیداری نصیب هر کسی می شود، میوههایی است که از کمون شجره وجود او بروز می کند. هر شخص جدولی خاص از بحر بی کران هستی است و نصیب او از این جدول وجودی خاصش به اقتضای مناسبتی  است میان   او با   خالق  هستی،  عاید او می شود.  چنانچه به سرّ جل یاد شده آگاهی حاصل شود، سلطان معنی توحید صمدی به شهود می رسد.

جزا و پاداش در طول علم و عمل است بلکه جزا نفس علم و عمل است. لاجرم قیامت هر کس قیام کرده است (یعنی قیام تو) و هر کس بهشت یا دوزخ خود است. چنانچه افراد تهذیب نفس کنند، دنیا برایشان بی ارزش است. همان طوریکه حضرت علی میفرمایند: که حکومت بی ارزش است مگر اینکه حقی را به حق دار برساند. بنابراین برای دنیا جنگ و جدل نمیکنند بلکه برای عالم آخرت تلاش می کنند. البته  دنیا کشت زار عالم آخرت است و رسیدن به عالم ماوراء الطبیعه از عالم طبیعه ایجاد میشود که به علم و عمل در این دنیا با جهت الهی میسر است. و لذا عرفا دنیا را برای آخرت می خواهند. وقتی کسی به مراتب عالی تهذیب نفس رسید و انسان کامل گردید، عالم هستی در اختیار اوست و با کوچکترین ارداه، هر کاری بخواهد با اذن الهی انجام پذیر است. لذا بهشت برای مؤمن ایجاد می شود. بالعکس چنانچه فردی در خلاف جهت الهی حرکت کند و از خدا دوری کند قطعاً دچار انحراف و گمراهی می شود. همانند کودکی که دست پدر خود را در جائی که نمی شناسد رها کند، قطعاً گم شدن حاصل میشود. لذا اینکه گفته می شود خدایا ما را یک لحظه به حال خود وا نگذار، حکایت از گمراهی و به ضلالت رفتن فرد را به دنبال دارد. البته خدا همواره با انسان است این شئونات نفس است که بعضاً به خطا میرود. همانند چاقو است که می توان برای مصارف زندگی استفاده کرد و یا اینکه فردی را به هلاکت رساند.

دو چیز انسان را بیمه می کند، یکی قرآن و دیگری اهل بیت. این دو گوهر گرانبها را پیامبر گرامی در حدیث ثقلین سفارش نمودند. سوالی که مطرح میشود شفاعت چیست، آیا یک نحوه پارتی بازی در ماورای طبیعه است، قطعناً نه، شفاعت در حقیقت و واقع رسیدن به نتیجه اطاعت از فرمان قرآن و تمسک به ذیل ولایت اهل بیت عصمت و وحی است. چنانچه در قرآن آمده است اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولامر منکم. اطاعت از فرامین قرآن، اطاعت الهی است که بوسیله پیامبر ابلاغ و توسط ولایت تداوم پیدا می کند. لذا همواره خدای متعال برای انسانها راهنما قرار داده است تا از طی مسیر به کمال و دچار انحراف و خطر نشوند. همانند رانندهای که در جاده ای پر از پیچ و خم و شیب و باریک حرکت می کند. چنانچه به علائم راهنمایی دقت کند به مقصد میرسد ولی اگر قوانین راهنمایی رعایت نشود قطعاً در این جاده شلوغ تصادف و به پرتگاه می رود و نتیجه آن نابودی و مرگ است. که بعضاً آنرا صراط مستقیم تعبیر می کنند، راه خدا فقط یک مسیر دارد، سایر مسیرها ما را به مقصد که همان خداست نمی برد. با زدودن رذائل اخلاقی، می توان طی کمال کرد. خدای متعال راه صراط مستقیم را برای عارفان ظاهر می گرداند همانند آشکار شدن لوح نفس برای فرد سالک الی الله و نفس است که حافظ بدن میباشد و اجزاء بدن شئونات نفس می باشند که توسط قوای گوناگون بوسیله اجزاء بدن فعال میشود. همانند قوه بصره که باعث می شود چشم از اشیاء عکسبرداری کند و توسط قوه خیال قابل تصور باشد.

با انجام مرگ، مفارقت نفس از غیر خودش ایجاد می شود و تعلق نفس به بدن طبیعی کاهش می یابد و به تدریج از بین میرود.

نفس ناطقه انسانی علاوه بر عاری بودنش از ماده و احکام آن، مجرد از ماهیت نیز هست و او را حدیقف نمی باشد. زیرا نفس انسان، مظهر کامل حق تعالی است. در غیر این صورت امکان تجلیات در مظاهر و مجالی غیر متناهی امکان پذیر نبود.

انسان کامل در هر مرتبه نظام هستی می تواند هم به پیش از آن آگاهی یابد و هم به پس آن، یعنی اگر انسان خواننده کتاب هستی باشد، در هر مرتبه ای از وجود هم می تواند قبل آنرا دریابد و هم بعد آنرا و هم از گذشته خبر بدهد و هم آینده. اینکه نقل است حضرت علی می فرمایند: از من سوال کنید از بدو هستی تا آخر هستی، دلالت بر کامل بودن حضرت علی دارد.

داستان آدم و حوا در قرآن، در حقیقت نمایش سرگذشت ما می باشد که در آینه صیقلی سرّ خاتم محمد رسول الله منعکس و متمثل گردید و در قالب الفاظ وحی ریخته شده است. اعمال انسانها به آنان ارائه می شود. عمل راقشری است که با زمان منقضی است و لبّی است که حقیقت انسان و ملکه برای او میشود و با آن ملکه اقتدار و ملک می یابد. مثلاً انسان مشق خط می کند، این مشاقی را صورتی این سوئی است که عبارت از حرکت است و قلم به روش خاصی است و آن را لبّ و معنای آن سوئی است که ملکه ورای عالم طبیعت است و با آن ملکه به هر حال قادر به خوش نویسی است و همین ملکه پاداش عمل خطاطی اوست. حسنات وسیئات آدمیان در ماورای طبیعت جزا و پاداش نفس عمل است. علامه می گویند:

در این معنی نگر در کاه و گندم

چه می باشد غذای گاو و مردم

طعامی خور که جانت زندهگردد

چو خورشید فلک تابنده گردد

غذای عام خام است و بُود پوست

غذایخاص مغز است و چهنیکوست

از حضرت داوود نقل است، ای خدای من، چرا خلق کردی عالم را و آنچه در آن است. خدا فرمود:گنجیبودم پنهان و دوستداشتم که کمالوعظمت منشناختهشود.

ملکات مکسوب یا مکتسب هر کس مواد صور برزخیند و انسان با آن صور محشـور

 می شود و اینکه عده ای می گویند روح انسان پس از موت به انسان دیگر، یا جانور، یا گیاه یا جسمی منتقل میشود غلط است در حقیقت اعمال انسان، بدن مثالی انسان در عالم برزخ را مشخص می کند. همانند اینکه نجاسات در عالم خواب نشانه مال و ثروت در این دنیاست و تنها انسانهای کامل هستند که بدن مثالی و بدن طبیعی بصورت انسان می باشد. بدن مثالی افراد شهوت پرست همانند خروس و بدن مثالی افراد دنیا پرست به صورت طاووس و بدن مثالی افراد پست و بد اخلاق به صورت اردک و بدن مثالی افراد خائن و ضایع کردن حقوق مردم به صورت کرکس و الی آخر می باشد.

انـسـان تـا صـعـود بـرزخـی و فـوق آنـرا تحصیل نکند، نمی تواند حقایق هستی

 را کشف کند. علوم و معارف نردبان ترقی برای فهم حقایق منطق وحی و روایات صادر از معصومین است. بنابراین علوم بالاخص فقه مقدمه تهذیب اخلاق و اخلاق مقدمه توحید و خداشناسی است. معجزات و کرامات اولیای الهی که ولایت تکوینی تصرف در ماده کائنات را دارند هم آنها از همت نفس قدسی انسان و تهذیب نفس می باشد.

اینکه افراد قرآن یا ضریح چهارده معصوم را می بوسند در حقیقت جلوه خدا که در قرآن یا چهارده معصوم ظهور کرده است لمس می کنند. در قرآن خدا با انسان صحبت می کند و در دعا و نماز انسان با خدا صحبت میکند.

نقل است که ناقه پیغمبر گم شده بود. فردی گفت این چه پیامبری است که نمی داند شترش کجاست. پیامبر فرمود: من هم همانند شما خبری ندارم تا اینکه به پیامبر وحی شد که ناقه در فلان محل است. انسان سالک چیزی جز خود را بدون مناسبتی که بین آن دو است طلب نمی کند همانند رئیسی که دارای اختیاراتی است ولی بجز موارد خاص و ضروری استفاده از قدرت نمی کند. مثال دیگر سالک طی الارض را در امور شخصی استفاده نمیکند.

انسانها باید برای وصول و عروج از استعمال قوه خیال فراتر رفته و همت عالی برای اعتلای به مقام فوق تمثلات باشد. برای اینکار باید مقام عندیت را تقویت و حضور و مراقبت را به کمال رساند تا به شهود توحید صمدی حقیقی رسیده باشد. انسان در مراتب دارای ادراک چهارگانه می باشد که به مقام روح، مقام قلب، مقام خیال و مقام حس بیان می گردد. علامه می فرمایند:

بدان الفاظ را مانند روزن

که باریک است چون سوراخ سوزن

معانی در بزرگی آن چنان است

زمین و آسمان ظلی از آن است

چو جانت پاک گردید از مشاین

معانی را بیابی از خزاین

بنابراین تنها با الفاظ و لغات نمی توان به بیان حقایق هستی پرداخت و با تهذیب نفس می توان به حقایق هستی پی برد. روح انسانی هر اندازه بیشتر به حقایق نوری وجودی نایل شده است، استعداد و ظرفیت وی برای تحصیل و کسب معارف بالاتر بیشتر می شود. ضرب المثل است که می گویند ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه دشوار. خلاصه اینکه قلیلی از بندگان مخلص الهی به نعمت قرب و شهودند و اکثر ارباب کمال اهل عقل و برهانند لازم به ذکر است که قرآن و عرفان و برهان از یکدیگر جدایی ندارند. و در جهاد اکبر است که جان به لب می رسد تا جام به لب رسد. به اهل فکر و منطق، ارباب عقول و ارباب نظر گفته می شود در صورتی که به اهل کشف و شهود به ارباب تحقیق و اهل طریق اطلاق میگردد.

رمز موفقیت در هر کاری علاقه و پشت کار و توانایی در آن حرفه است. یکی از علل پیشرفت در حوزه های علمی و مذهبی این است که کسب علوم الهی و دینی را وسیله امر و معاش خود نمی خواهند و به حوزه نرفته اند که ثروتمند شده و کسب درآمد کنند بلکه عشق و علاقه به یادگیری معارف اسلامی او را به حوزه ها کشانده است همانند دعوت یک سخنران مبرز که باعث می گردد افراد بدون اینکه به مسائل مادی فکر کنند، خود را آماده می کنند که در آن جلسه سخنرانی شرکت کنند یا یک مسابقه ورزشی بین دو تیم که باعث می شود جوانها از فرسنگ ها را ه برای تماشای مسابقه به محل برگزاری بروند.

در کشورهای غربی کار در هر واحد صنفی را با کسب درآمد متمایز ساخته اند. چنانچه فردی به هر دلیلی توانای کار نداشته و یا از دست دهد، سریع او را تعویض کرده و فرد مناسب جایگزین می گردد. لذا تداوم کار صنعت لطمه نمی بیند ولی در کنار آن نهاد دیگری تأمین حقوق کرده تا شغل مناسبی برای تداوم زندگی پیدا کند. اگر بخواهیم در علوم پیشرفت کنیم باید کسب علم وسیله معاش نباشد و افراد بخاطر اهداف مادی وارد دانشگاهها نگردند. متأسفانه اکثر دانشجویان برای کسب مدرک و پیدا کردن شغل و جایگاهی در جامعه به این مکان مقدس می آیند و کمتر به فکر کسب علوم می باشند و به هر نحو تلاش می کنند نمره قبولی در هر درس را کسب و در نهایت فارغ التحصیل در آن رشته گردند. اگر کسی عاشق علم و حرفه خود بود آنگاه شبانه روز در آن جهت تلاش می کند و حتی در زمان استراحت به حل مسائل و معضلات روزانه فکر می کند. بنابراین برای پیشرفت کشور باید توانایی ها شناسایی و با توجه به علاقه فرد، او را در آن جهت هدایت کرد بدیهی است کسب علوم با توجه به مسیر طولانی آن، بدون عشق و علاقه، مشکل و می توان گفت امکان پذیر نمی باشد.

نـسبت معرفت شهودی به عقل نظری به مثابت عقل نظری با وهم است. که همان

 گونه وهم با این که مدرک معانی جزئیه است مدعی سلطنت است و عقل او را تکذیب میکند. همچنین اصحاب شهود به ارباب عقول گویند بالا بیایید و در آن حد عقل نظری توقف نفرمائید. همانند فردی که پایین کوه است و پشت کوه را نمیبیند ولی چنانچه به بالای کوه بیاید پشت کوه را نیز می بیند. انسان کامل مبین حقایق اسماءاست و وقوف بر حقیقت با استفاده از معرفت نظری امکان ندارد . مثنویگوید:

هیچ ماهیات اوصاف کمال

کس نداند جز به آثار و مثال

ز آنکه ماهیات و سرّ سرّ آن

پیش چشم کاملان باشد عیان

انسان حقیقت واحده است که بطور کلی به چهار مرحله روح، قلب، خیال و طبع تقسیم می شود. این حقیقت واحده هم عقل است هم قلب و هم خیال و هم طبع و همه قوای و جوارح و اعضای خود. حتی بدنش روح متجسد است.

باطن هر کس در این دنیا عین ظاهر او در آن دنیاست. همانگونه که در عالم خواب، خواسته های بیداریت به صورتهای برای متماثل است لذا در عالم بیداریت بصورت مکاشفه نیز به همین وزان است. خلاصه اینکه هر کس حق را در آنچه میخواهد طلب کند، حق در آن صورت مطلوبش بر او متجلی شود خداوند متعال وحدت صمودی است نه وحدت عددی. چون خدا بر همه مستولی است، نه یکی در مقابل همه، لذا خدا وحدت عددی نیست بعضاً گفته می شود که حق یکی هست و یکی نیست و در داستانها می آید یکی بود، یکی نبود یعنی یکی بود که حق تعالی واحد به وحدت صمدی است و یکی نبود یعنی واحد به وحدت عددی نیست.

ظـهـور تـجـلیات الهی مترتّب بر حصول استعداد و حالات روحی سالک بر اثر

 اطوار ریاضت نفسانی اوست نه اینکه عارف هر وقت به هر گونه بخواهد برایش ظهور تجلیات روی آورد. اینکه گفته می شود الله الصمد و حق پر است لذا از نظر ریاضی نیز قابل بررسی است. چنانچه فاصله  را نصف کنیم و زیرمجموعه   بدست آید بطوریکه   و با استقرا . آنگاه  که

طول

پـسو می توان گفت همان حق است که در تمام هاست و  

به اندازه عضو دارد و باشکستن تغییری در ماهیت ندارد و خواص منتقل میشود از نظر ریاضی بین فواصل و یک تناظر یک به یک وجود دارد. لذا هر قدری که ذره ای را خورد کنیم، آخرین ذره همان خواص اولین ذره را دارد و چنانچه تقسیمات بی پایان بار تکرار شود، عنصری حاصل می شود که در تمام ذرههاست و یکتاست.

اهل معرفت دارای آثار وجودی هستند، وقتی که هوا می خواهد غروب شود، حال و هوای دیگری دارند. آنوقت درهای شب باز می شود و بهار مومن در شب است.

ادب مع الله (یعنی ادب نزد خدا) مقدماتی دارد که برای حضور و عندیت (یعنی نزد خدا) لازم است. فرق است بین صحت عبادت و قبول عبادت. صحت عبادات درستی عبادت در مقابل فقیه است ولی قبول عبادت، قبولی عبادت نزد خداست که ممکن است صحت عبادت نداشته باشد. عارف می گوید هر کسی قلب و دلش با خداست امام جماعت باشد اگرچه صحت عبادت ندارد ولی فقیه می گوید آنکه صحت عبادت دارد، امام جماعت باشد.

منادات، ندا کردن و صدا کردن فردی از راه دور ولی مناجات، صدا کردن و حرفزدن با کسی که نزدیک است. بدترین دعا آن است که موقع نجوا دلت جای دیگر باشد همانند اینکه از کسی چیزی بخواهی و موقع خواستن پشت به فرد کنی و این خلاف ادب است. یا خواستن آش از آشپز که کاسه را وارونه کرده و درخواست آش کنیم. لذا آشپز آش را کجا بریزد یا لیوان آب وارونه زیر شیر بگیری، اگر دریا آب ریخته شود در لیوان نمیریزد. نماز و عبادت ما باید با حضور قلب باشد تا اینکه رحمت الهی شامل شود.

عبدالله، عندالله است. ادب مع الله باعث می شود که انسان عندالله شود. بـه تعـبیـر

 امام، عالم محضر حق است. همانند کارگری که احساس کند که استادکار دارد او را نگاه میکند ولی به محض اینکه استادکار را نمی بیند، کار را بطور احسن انجام نمیدهد در اصطلاح عرفان آنرا محضر گویند و غیر از حضور است. گاهی کارگر از نگاه کردن استادکار خبر ندارد، باز در این حالت کارگر تن به کار نمیدهد. شکل سوم سرکارگر همواره حضور دارد ولی کارگر به علتی سرکار نیست. همانند داستان حضرت موسی که به او دو شیشه از طرف حق تعالی داده شد و گفته شد که نخواب ولی پس از دو روز خواب بر او غلبه کرد، لذا حق تعالی گفت چگونه حق می تواند بخوابد و هستی بدون متولی باشد. لذا بنده گفته امام خمینی را به شعر درآوردم:   

در محضرحقمادام، دوری از گناهانکن

گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها

اگر در محضر حق انسان نزدیک حق تعالی باشد گویند انسان حضور قلب دارد و در حضور است. شخصی نزد آقا امام حسین آمد که چه کنیم که گناه نکنیم، ایشان فرمودند: جایی برو که خدا ترا نبیند، وانگهی هر گناهی می خواهی انجام بده. وقتی انسان در حضور یک عارف قرار می گیرد که بطن او را می بیند، خیلی نگرانی دارد. چگونه است وقتی در محضر خالق عارف هست بدون حضور قلب است.

سلام  در نماز وقتی جواب دارد که انسان در حضور باشد آنگاه جواب سلام واجب است و انسان پاسخ سلام را دریافت می کند. با توجه به اینکه پیامبران در حضور هستند و حضرت محمد در صف اول در جوار حق تعالی است. سلام های ما در نماز، مانند سلام در خانه به کسی که خارج از خانه است می ماند، لذا پاسخ ندارد، چون نشنیـده اسـت و بایـد در حضـور صاحب خانه بود تا جواب سـلام شنیده شود.

بعد منزل در سفر روحانی نیست و باید مقام عندیت پیدا کرد. دل اگر دل است، آنگاه در کنار دلبر است در غیر این صورت مشتی گل است. همانند عاشق و معشوق لذا باید حضور قلب پیدا کرد تا در جوار حق تعالی قرار گیریم.

طی الارض در اختیار سالک الی الله قرار می گیرد که در مواقع ضرورت استفاده کند. همانند دارنده یک ماشین که اگر در اختیار راننده قرار گیرد، برای جابجایی استفاده می کند ولی اگر در اختیار یک جوان قرار داده شود برای تفریح استفاده میکند در صورتی که وسیله نقلیه برای جابجایی است نه تفریح. در بعد وسیعتر دنیا جای حقیقت است نه تفریح و خوشگذرانی. هر کجا عقل چیزی فهمید آنگاه انسان لذت و تفریح میکند. عالم براساس عقل آفریده شده است نه بازی. طی الارض را به هر کسی نمی دهند طی الارض مقامی است که در اختیار سالک الی الله داده میشود تا مشکلات مستضعفان را برطرف کنند. در حقیقت طی الارض وسیله جابجایی سالک الی الله، که برای فرمان های الهی استفاده می شود. سالکین کارگزاران جهان هستی هستند و استفاده اختصاصی ممنوع است و در امور شخصی باید مانند مردم عادی عمل کند.

وقتی انسان مقام عندیت پیدا کرد آنگاه کلید خزائن هستی را به او میدهند و هرچه اراده کند، حل می شود و انجام می گردد. درهای فلک و ملکوت را برای او باز می کنند ولی پیامبران، بجز چند معجزه محدود، برای نشان دادن و اثبات پیامبری به اذن خدا، از قدرت ماورای طبیعه استفاده نمی کردند. چنانچه مقام حضور از دست رود آنگاه کلید خزائن گرفته می شود. کلید خزائن بخاطر حضور است. وقتی امام حسین در صحرای کربلا به شهادت رسید، می دانست که شهید می شود ولی حجه الله حق ندارد از قدرت خود در مبارزه استفاده کند. با توجه به اینکه حجه الله در حضور خداست، چنانچه خدا صلاح بداند نمیگذارد  شهید شود ولی گویا خدا بخاطر حفظ دین مایل است امام حسین به شهادت برسد.

انسان دارای سه پدر است، یکی پدر نسبی (پدر فرزند)، دیگر پدر سببی (پدر خانم) و دیگر پدر عالم که معلم انسان است و از دو پدر سببی و نسبی بالاتر است.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سوالی که مطرح است این که قوه خیال و وهم چیست و ارتباط آن با عقل چیست؟

بهنظر میرسد که عقل ساقط شده و مضمحل شده را قوه وهم نامند.

خیال، نقش اندازه گرفتن وهم را دارد. وهم را می توان تصور در نظر گرفت که نحوه انعکاس آن توسط عقل متمایز است.

عـقـل سـاقطشـده بـاعـث انـعکاسشدن مطالبی است که تصویر حقایق بطور ضعیف را دارد.

اینکه گفته می شود که فردی بی عقل (یا دیوانه) است در حقیقت هدایت و فرماندهی عقل بر اندام انسان بطور صحیح انجام نمیگیرد. وهم عقل است که از مرتبه خود ساقط شده و موهوم معقول است که از مرتبه خود ساقط شده است.

روح دارای مراتب گوناگون است، همانطوریکه عقل این چنین است. روح در اجسام را روح جسمانی، در گیاهان روح گیاهی، در جانوران روح حیوانی و در انسان روح انسانی میباشد. با توجه به اینکه اشیاء، گیاهان، جانوران، انسانها دارای مرگ میباشند لذا دارای روح نیز میباشند.

شنیدهاید که میگویند بعضی از نخ سیاه و سفید میترسند، منظور مارهای سیاه و سفید میباشد. لذا تصور تـصویر اشیاء در ذهن به صورت غیرواقعی را وهم وخیال

 گویند.

وهم و خیال همانند پوششی بر عقل مانند گرد و غبار بر اشیاء است که برای مدتی بر عقل احاطه پیدا میکند.

در ریاضی ما با تئوری های مثلاً فضای بعدی کار میکنیم که حداکثر تا سه بعدی در جهان هستی قابل شهود است ولی برای بعدهای بیشتر قابل تصور ولی قابل شهود نمیباشد. بنابراین خیال هم می تواند خوب وهم بد باشد. چنانچه تصویر و تصور واقعی و مفید باشد خوب و چنانچه حالت وسواس و انعکاس غیر واقعی در ذهن باشد وهم در خیال باطلی است. عقل نیازمند قوه خیال است تا امکان تصور اشیاء باشد. مثلاً کسی که خواب می بیند و امکان ارائه خواب در بیداری را دارد، در حقیقت قوه خیال تصویر خود را به قوه عقل داده است تا امکان ارائه در بیداریباشد. انسان در عالم شهود حداکثر در فضای سه بعدی قابل دیدن است و می توان با چشم آنرا دید. عناصر در فضای  بعدی قابل تصور و دیدن بوسیله ذهن می باشند. بطور خلاصه آنچه وجود دارد قابل تصور است. عدم وجود را عدم نامند. عدم بخاطر وجود معنا دارد. همانند جهل، اگر کسی عالم نباشد آنگاه جاهل است. در ریاضی هر عدد توسط 1 و  در مبنای 2 قابل تولید است و  به تنهایی نمی تواند عددی را ایجاد کند، حتی اگر قبل از 1 آید تأثیری در هر عدد ندارد. به نظر میرسد یک تشابه ای بین عضو خنثی  یا عدم و 1 با وجود هست. چنانچه آنچه قابل تصور است در یک مجموعه قرار دهیم و آنرا متناظر با 1 قرار دهیم، طبیعتاً آنچه قابل تصور نیست را مـتنـاظر بـا  بـاید قـرار داد. عالم کامپیوتر بر مبنای  و 1 بنا نهاده شده است.

نکته قابل توجه اینکه وجود اصل است و عدم فرع می باشد. همانند بـهـشت که

 اصل است و جهنم فرع می باشد. وقتی قطعه چوبی را اره می کنند تا وسیلهای ساخته شود، خاک اره ها همانند عدم در مقابل وسیله ای که ساخته می شود که اصل است. خداوند متعال انسانها را برای خلیفه الله بودن که اصل است خلق نمود و پس از خلق به آن احسن الخالقین گفت و متعاقباً با داشتن اختیار، انسانها ممکن است راه ضلالت را اختیار کنند که آن فرع است. استاد در کلاس درس بطور یکنواخت برای همه درس می دهد ولی در پایان عده ای بهره کافی می برند که اصل است و عده ای مردود می شوند که جهل است.

عرفان نظری باید از نظر علمی کسب شود، سپس عرفان عملی پیاده شود. چنانچه عرفان عملی پیاده نشود، علم برای انسان حجاب می شود. کسانی که عرفان عملی را پیاده کند ولی عرفان نظری را طی نکند، معمولاً پیشرفت آنچنانی بدست نمیآورد.

بخاطر اینکه افراد دچار مشوش فکری نشوند بهتر است پس از بررسی لازم، استاد خاصی را انتخاب کند، تا از انحراف و تشویش فکری پیشگیری شود. هر مدتی مسیر خود را عوض نکند. چون اساتید مختلف، روشهای گوناگون در ارائه مطالب دارند.

علم جوهر است و علم عین ذات عالم است. علم است که هویت عالم را مشخص می کند و آن یک حقیقت است. عالم بخاطر علمش اعتبار دارد نه بخاطر وجودش، همانند یک دیوانه که وجودش اعتباری ندارد. لذا انسان عالم از انسان جاهل شریفتراست.

نظام حاکم بر هستی، نظام علم است. از آثار وجود می توان به موجود پی برد و ماهیت اشیاء با توجه به میزان آثار خود معرفی میشوند.

وجود یعنی حق و وجود یعنی خدا، موجود یعنی آنچه دارای وجود است.

وجود و موجود یک حقیقت هستند، وجود یعنی هستی، یعنی آنچه هست، نه نیستی.

همانند عالم که به کسی گفته می شود که دارای علم است. لذا عالم موجود و علم وجود عالم اسم است، ولی علم صفت است همانند خدای متعال که دارای صفات می باشد. لذا علم و عالم یک حقیقت هستند. در مقام لغت علم و عالم متمایزند ولی در نـظام هـسـتی هـر دو مـوجـود هـستـند، آنـچه مشـهود مـاسـت مـوجـود اسـت و قابل تصوراست .

سه اصل را برای تحقیق لازم است، و بدیهایت را باید قبول کرد تا بتوان در خصوص هستی مطالعه کرد. اول، بودن و هستی فرد و من است یعنی من هستم دوم، غیر من هم هست (یعنی فهم و اندیشه را داشتن را می پذیرد) سوم، من می فهمم (یعنی حس و ادراک را داشتن و پذیرفتن) با پذیرفتن سه اصل فوق میتوان در خصوص هستی مطالعه و بحث و تبادل نظر کرد.

اثبات هایی که برای وجود خدا توسط فلاسفه انجام میگردد، اثبات نیست بلکه باعث روشن تر شدن حقیقت وجود خداست بمانند اینکه به کسی گفته می شود، تو هستی می گوید بله در کنار توام، میگوییم غیر از تو هست می گوید بله آسمان و دریا وجود دارد. میگوییم تو زنده ای، میگوید بله، چون با تو حرف میزنم. بنابراین من هستم، غیر از من هست، من درک دارم از بدیهیات است، لذا نیاز به اثبات و فکر کردن نیاز نمی باشد. وجود خدا هم از بدیهیات است که بدون اثبات می پذیریم و تمام ادلههای در فلسفه برای رفع جهل افراد خداشناس است نه این ادلهها برای اثبات خداست. همانند تدریس یک استاد که دروسی که ارائه می دهد برای رفع جهل دانش آموز است نه اینکه علمی که تدریس می کند غلط است. هرچه بحث کنیم، وجود علم، خدا، هستی تغییر نمی کند بلکه بحث کننده متغیر می شود و از ضعف به کمال می رود.

 لذا این سوال مطرح می شود، که من کیستم که اینگونه استدلال می کنم. آیا آن چیز در درون من است یا خارج از من است. و این چیز تمیز دهنده چیست و ذات تمیز دهنده چیست؟ چنانچه گفته می شود بیرون ماست، چگونه با ماست و آنگهی ما کیستیم که او در رابطه با ماست. چنانچه گفته شود در درون ماست، این سوال مطرح می شود در کجای بدن ما قرار دارد. چنانچه در بدن باشد آیا در عضو ظاهری بدن که قابل دیدن است یا جزئی از بدن که قابل دیدن نیست. آیا انسان مرده ممیز است و آن چیز را دارد، چنانچه آن چیز جزء اعضای بدن نیست. لذا آن چیز کجاست. باید گفته شود که جسم فرد مرده است، نه اینکه خود فرد مرده است.

تصور وجود بالاتر از تصدیق وجود است. در مسئله وجود برعکس است که اول تصدیق راحت است ولی تصورش مشکل است و چگونه وجودی است و اثر آن چیست همانند تصدیق اصول اعتقادات امامت در متن نبوت است. عدل از صفات الهی است. آخرین مرحله اثر، علم است. انسانهای عالم اشرف بر انسانهای جاهل هستند. همانند هوالاول و الاخر و هوالظاهر‌‌والباطن.

بعضی از مطالب از بدیهیات است که هر کسی میپذیرد ولی بعضی از مطالب که مثلاً جن وجود دارد نیاز به دلیل دارد. به بدیهیات قضایای اولیه می نامند که نمیتوان استدلال برای آن کرد. وجود هم باشد و هم نباشد غیر ممکن است. وجود (یا واقعیت یا حقیقت) اصل بگیریم یا اینکه اجتماع نقیضین که محال است را اصل  بگیریم و بقیه موارد را استدلال کنیم. بعبارت دیگر مبداء بحث های فلسفی را از کجا شروع کنیم. در منطق نیز که از گزاره صحبت می شود یک گزاره دو حالت

  می تواند داشته باشد درست یا غلط.

اصل عدم نقیضین محال است، ساخته بشر است لذا باید وجودی باشد که آن اصل معنی پیدا کند. بنابراین وجود مبداء بحث است و وجود است که مشهود ماست. در تصدیق علم شهودی تصور نیاز نمی باشد به مقدار نیستی از هستی برخورداری.

جامدات، نباتات و جانوران در متن هستی هستند ولی به محض اینکه به انسان میرسید سوال می شود وجود چیست که مشهود ماست. که مرتب باید تصور کرد و اثبات کرد و تنها انسان است که ما از خدا آمده ایم و بازگشت همه به طرف اوست ما یک قوه ای داریم که آنرا من می نامیم و می تواند تمیز دهد و موجودات را به مراتبی تقسیم می کنیم و آثار و افعال آنها را بررسی می کنیم. مرتبه نازل شده آن در حیوانات نیز می باشد مثلاً دیدن یک بره توسط یک گرگ، فرار می کند لذا قوه حس تمیز دارد. در انسان مراتب بالا دارد. قوه ممیزه، قوه عاقله، روح، من، قوه متخیله،  نفس،  روان و تمام اسامی دلالت بر چنین قوه ای تمیز دهنده است. قوه ممیزه از این جهت که تمیز می دهد قوه ممیزه میگویند قوه عاقله از این جهت که مسائل کلی را می فهمد قوه عاقله گویند. بدان جهت که به ورای طبیعت بستگی دارد و به فوق عالم ظاهر است آنرا روح نامند. همان طوریکه در قرآن آمده است که ما به شما روح دادیم. از آنجا که قوه به بدن تعلق دارد آنرا نفس می نامند و بدن یک سری وسائل دارد که امکان برقراری با بیرون دارد از آنجا که قوه صورتهای اجسام عکس برداری میکند آنرا قوه متخیله گویند یا قوه واهمه گویند. همانند برق در یک دستگاه می ماند، که بدون آن دستگاه امکان کارائی ندارد.

چهلقول در خصوص قوه ممیزه گفتهشدهاست هر کسی به دیدی انسان را نگاه

 کرده و نامی برآن نهاده است و گاهی به آن من می گوییم. یا دقیقتر روح من، نفس من گفته می شود. با توجه به اینکه انسان دارای شئونات مختلف است لذا دارای اسامی مختلف پیدا می کند. من حقیقی است که قابل بیان و توصیف نیست و نمی توان به ماهیت آن پی برد.

به طریق اولی نمی توان خدا را شناخت. بنابراین انسانی که از شناخت خود عاجز است چگونه می تواند غیر از خود را شناخت پیدا کند که از انسان بسیار بالاتر است. هر کسی به طرف کشف حقایق می رود اولین چیزی که برایش مطرح می شود، تفکر در جهان هستی است. علامه حسن زاده می فرمایند: هرچه جلوتر میروم به جهلم اضافه می شود و سوالات بیشتری برایم مطرح میشود جهلی که باعث شود که می فهمد که نمی فهمد خوب است. انسانی که بفهمد که نمی داند سراغ علم میرود همانند مسیری است که وقتی بداند که نمی داند آرامش پیدا میکند. فرق است بین جاهل و اینکه به جهل افزوده می شود. وقتی انسان به جهل بی نهایت رسید آنگاه حقایق آشکار می شود. دو نوع جهل است که یکی ممدوح و دیگری مضموم است. جهل اکتسابی ممدوح و جهل ابتدایی مضموم است.

وقتی انسان بفهمد که می داند که نمی داند، در اینصورت انسان آرامش پیدا میکند.

ادراک حواس انسان بعضاً اشتباه می کند مثلاً کسی که بیمار است، طعم میوه ها را با فردی که سالم است متمایز است. بنابراین واقعیت را نمی توان با ادراک تشخیص داد. مثال دیگر دیدن سراب است که انسان آب می بیند ولی وقتی نزدیک میشویم آب نیست. یا دیدن هواپیما در آسمان کوچک است وقتی روی زمین مینشیند بزرگ است.

بررسی مسائل خواب از مسائل بیداری بسیار پیچیده تر است. که در خواب چیزی می بیند که وقتی بیدار می شود آنرا نمی بیند.

در مقابل وجود، عدم می باشد. چنانچه عدم در ذهن تصدیق شود که عدم است، دلیلی بر این نیست که وجود دارد، همانند اینکه روز و شب مخالف یکدیگرند و در روز تائید شود که شب وجود دارد اگرچه دیده در روز نباشد.

فرق بین انسان و سایر مخلوقات که باعث رشد و تکامل به سوی حق تعالی می گردد وجود شیطان است. اشیاء و حیوانات شیطان ندارند و همواره براساس فطرت و ساختار وجودی به فعالیت خود ادامه می دهند. در صورتی که انسان اختیار دارد و می تواند بین درستی و نادرستی یکی را اختیار کند. لذا اینکه سوال می شود چرا حق تعالی شیطان را آفرید، معنی پیدا می کند. آنچه که خدا خلق نموده است دارای فلسفه و منطقی است، اگرچه، ممکن است که به اسرار آن پی نبریم. نقل است که حق تعالی از حضرت موسی می خواهد که برود و چیزی پیدا کند که از او پایین تر باشد. هرچه فکر کرد، نتوانست تا اینکه موقع فرا رسیدن زمان پاسخ شد و وقتی که می آمد شاهد سگی شد. به ذهنش خطور کرد که دیگر من از سگ بالاترم، پس از مدتی فکر کرد که ای بشر به خطا می روی، سگ براساس فطرت و ساختار وجودی به وظایف خود عمل می کند، اگرچه از نظر ما ممکن است حیوانی درنده خو جلوه کند. همانند گرگی که از پاره پاره کردن گوسفندان لذت می برد و حتی ممکن است یکی از آنها را هم نخورد. لذا به حق تعالی گفت که چیزی پایین تر از خودم پیدا نکردم، لذا خدا فرمود، ای موسی، اگر تغییر نظر نمی دادی و خود را بالاتر از سگ می دانستی ترا از پیامبری عزل می کردم. بنابراین وقتی پیامبر خدا این گونه است، چرا اینقدر تکبر و گناه چشم و دل ما را کور و سیاه کرده است که براحتی گناه انجام می دهیم و خود را توجیه کرده و می گوییم دیگرا نمی فهمند و راه ما درست است. انسان در لحظه اول فکر گناه، متوجه می شود ولی متأسفانه پس از مدتی خود را توجیه کرده و سپس آن خطا را انجام می دهد.

گروه سوفطائی، هر چیز را باید شک کنند چنانچه تعیین  کنند، آنگاه آنرا ثابت کند. ولی چیزی که بدیهی است نیاز به شک ندارد. مثلاً عامل گرسنگی قابل شک نیست و هر کس گرسنه باشد به طرف غذا می رود، اگرچه دانشمند باشد و چه غیره. در منطق اصولی که بدیهی است به عنوان اصول اولیه می پذیرند و براساس آنها بقیه قضایا را ثابت می کنند. می توان، برزخ، جن، بهشت و جهنم، وحی را با پذیرفتن اصول اولیه و منطق به اثبات برسیم. منطق ارسطوئی جواب سوفطائی ها را براساس منطقی که با توجه به بدیهیات ایجاد شده جواب داده است.

ادراک انسان دارای خطاست ولی چنانچه براساس منطق حرکت کنیم، دچار خطا نمی شویم کسانی که می گویند هیچ حقیقتی وجود ندارد باید سوال کرد این جمله شما درست است یا غلط. چون فرد این ادعا را کرده پس جمله را حق میداند. در صـورتـی که ادعا کرده بود هیچ حقی وجود ندارد و این تناقض است. لذا ادعای او غلط است. بنابراین حداقل یک حق وجود دارد.

 بنابراین اساس تمام امور حق است و روشن ترین روشهاست. ارسطو با ایجاد منطق، چگونه تفکر کردن را یاد داد که دچار خطا و اشتباه نشویم.

وجود است که مشهود ماست، وجود در فارسی به هست و هستی تعبیر میکنیم. هستی با توجه به مراتب به جمادات، نباتات، حیوانات، انسان نادان، انسان دانا تقسیم

 میشود لذا علم موجود اشرف و در رتبه فزون تر از همه است.

علم هیئت، در خصوص کرات و افلاک و مدارات و ستارگان اطراف خود بحث می کند و به ماسوای آنها بحث نمی کند. همانند سالهای شمسی و قمری است و کاری به سالهای دیگر کرات نداریم، مثلاً سال مشتری و زهل. دروس هیئت در خصوص سیارات که با چشم مسلح یا غیر مسلح دیده می شود بحث میکند. همانند پدیده های روز و شب و تعبیرات آن صحبت می کند و تا افلاک نهگانه که سقفی بر افلاک میباشد تصور کرد. با رعایت اینکه زمین و هوا و آب را مرکز و بقیه اطراف را متغیر فرض کرد. مجموعه افلاک نه گانه را جسم کل نامند. این جسم کل دارای ابعاد است که با رعایت بعد زمان، آن جسم کل چهار بعدی است. همانند یک پیاز که از چند لایه تشکیل شده است. باید تمایز قائل شویم بین جسم کل و عالم هستی، که عالم هستی نامتناهی است ولی جسم کل متناهی است.

دو نوع وجود داریم یکی وجود مادی و یکی ماورای مادی است، همانند اجسام و روح. عدم در خارج وجود ندارد ولی در ذهن یک نحوه معنی وجود دارد نیز صحیح نمی باشد. چون باید یک مصداقی در خارج یا ذهن تصور کنید.

یکی از موجودات عالم، جن می باشد که وجودش قطعی است. اگرچه از نظر افراد معمولی دیده نشوند. نقل است که عرفا با اجنه صحبت می کنند. البته همان طوریکه بین انسانها، افراد خوب و بد در عمل وجود دارند. بین اجنه نیز جن های خوب و بد وجود دارد. البته ظاهر انسانها که بد نیت، زیرا خالق آنها حق تعالی است. آنچه که انسانها را به بد و خوب تقسیم می کند عملکرد و بطن آنهاست. یزید دارای دو چهره است، یکی چهره انسانی که در ظاهر دیده می شود و همانند سایر انسانهاست و دیگری چهره شیطانی است که در ظاهر دیده نمی شود ولی در عملکرد او جلوه می کند بطوری که دستور قتل امام زمان خود را می دهد. ممکن است افراد شیطان صفت از اجنه شیطان صفت استفاده کرده و آنها را برای مزاحمت انسانها استفاده کنند که در کشور های پاکستانی و هند زیاد می باشند ولی خوشبختانه در بین مسلمانان، به حداقل می باشند. بنابراین نمی توان گفت که چون ما نمی بینیم، لذا منکر وجود جن شویم.

به نظر می رسد عدم همانند  در مجموعه اعداد، عنصر خنثی است. عدم در کنار هستی معنی دارد. به تنهایی بی اثر است.

با استفاده از طفیل وجود می توان عدم را بیان کرد. آری همه، هستی هستند، هستی یعنی وجود، واقعیت، حقیقت هستند.

فلاسفه لفظ وجود و عرفا لفظ حق را بکار می برند. لفظ حق و ولایت از ضروریات است که باید کاملاً شناخته شود. توحید صمدی قرآن توسط ولایت پیاده میشود.

مجموعه سخنرانی انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، توسط استاد صمدی مفید میباشد. ولایت تکوینی لازم است شناخته شود.

حقیقت است که گرداننده نظام است، عموم مردم توحیدشان ذهنی است و ساخته خودشان است عده ای خاصی هستند که توحیدشان صمدی قرآنی است.

سوالی که هست هدف از خلقت عالم چیست همانند ماهی که در دریاست و از خود سوال کند دریا نیست. وقتی از دریا بیرون رود همانند مرگ است که افراد میترسند و ماهی بخواهد ثابت کند که دریا وجود دارد. گویند ماهی ها دور هم جمع شدند و گفتند از استادی بپرسیم که دریا چیست. استاد به ماهی ها گفت شما در دریائید، با دریائید و استاد در دریا حرکت، و تعداد محدودی ماهی شناخت که در دریاست و عده ای منکر وجود دریا شدند. مردم در متن وجود هستند و خبر ندارند که آنرا غفلت میگویند. وقتی قیامت میشود می فهمند که نمی دانستند. همانند ماهی که وقتی از دریا بیرون رفت، میفهمد که در دریا بوده است.

چنانـچه هسـتی را هـمـانـنـد گـردانـنـده چـرخ دستی آن پیرزن بگیریم، دچار اشکال میشویم. از پیامـبران حضرت مسیح و از ائمه حضرت مهدی زنده مانده اند و بقیه معصومین را مسموم یا به هلاکت رسانند، توسط افراد عوام.

در سوره ناس سه مرتبه ناس آمده است. پیامبران در جهت امور معنوی مردم تلاش می کردند. در امور مادی و دنیوی خودشان تلاش می کنند و بدست میآورند تفسیر حمد و سوره امام خمینی، تفسیر انفسی است که می تواند مفید باشد و گویا علامه حسن زاده مشغول تدوین تفسیر انفسی قرآن هستند.

فلاسفه می گویند خدا عین وجود است و غیر از خدا ما وجود خود را از خدا مـیگـیریم و خـدا را واجـب الوجود می گویند. مثلاً نفس انسان توسط خدا به انسان

 داده نشده است که با اذن خدا ایجاد شده است. بلکه نفس، تجلی حق است.

عرفا می گویند وجود عین نظام است و حقیقت عین نظام است. علامه میگوید همه کوکو گویند و حسن هوهو گوید. همه دنبال این هستند که خدا کجاست و حسن می گوید هرچه میبینی، اثر و نقش خدا را در آن می بینی، نه اینکه خدا جزئی از شی هست.

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻨﮕﺮﯾﻢ ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﻭﺣﺪﺕ ﻭ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮ ﺩ ﺩ. ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﻣﺜﺎﻝ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺭﻧﮓ ﺁﻣﯿﺰﯼ ﻭ  ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺟﻠﺐ ﺗﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮ ﺑﻨﮕﺮﯾﻢ، ﻧﻘﺎﺵ ﻭ ﺍﺛﺮ ﻗﻠﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ.ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﮐﻨﯿﻢ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﺑﺎﺯﻭﯼ ﻧﻘﺎﺵ ﮐﻪ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻣﯽ ﺭﺳﯿﻢ. ﺍً ﻣﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﺍﻋﻀﺎﯼ ﺑﺪﻥ، ﺑﺪﻭﻥ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﯽ ﻣﻐﺰ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.ﻟﺬﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺗﺎﺑﻠﻮ، ﺑﻪ ﺷﻌﻮﺭ ﻭ ﻓﻬﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ, ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻣﻐﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ.ﺍﻣّﺎ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﻐﺰ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺩﻝ ﻭ ﻗﻠﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﻐﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﻫﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﺩﻝ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.

ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻓﻬﻢ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭ ﺩﺭﮎ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ. همانند ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺳﯿﺐ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ، ﮐﻪ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻧﯿﻮﺗﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪ ﺍﺳﺖ ' ﺑﻪ ﺟﺎﺫﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﭘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ.ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﺨﺼﺺ ﻭ ﺷﻐﻞ ﺧﻮﺩ، ﻣﺴﺎﯾﻞ ﺭﻭﺯﻣﺮﻩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺑﺮﺩ ﺁﻧﺮﺍ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﺎﻟﻢ،ﯾﮑ ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭ، ﯾﮏ ﻟﺤﺎﻑ ﺩﻭﺯ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﮏ ﺳﺎﻟﻦ ﺑﺰﺭﮒ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭﺍﺯ ﻫﺮ ﯾﮏ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺑﺮﺩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺭﺍﯾﻪ ﺩﻫﺪ. ﯾﮑﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻌﻠﯿﻢ ﻭ ﺗﺮﺑﯿﺖ ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻭﺭﺯﺵ ﻭﺗﺮﺑﯿﺖ ﻭﺭﺯﺷﮑﺎﺭ ﻭ ﺁﺧﺮﯼ ﻣﺤﻠﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﺎﻑ ﺩﻭﺯﯼ ﻭ ﭘﻨﺒﻪ ﺯﻧﯽ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

ﺧﺪﺍ ﺷﻨﺎﺳﯽ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺘﻤﺎﯾﺰ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﭘﯿﺮ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺣﺮﮐﺖ ﭼﺮﺥ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﭽﺮ ﺧﺎ ﻧﻢ، ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ. ﻟﺬﺍ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﯽ ﻭ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ' ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ، ﺍﻣﮑﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﺩ.ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻧﺎﯾﺐ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ.

ﺳﻮﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﯿﺴﺖ? ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻈﻮﺭ، ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﺜﺎﻝ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ، ﺗﺠﻠﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﯿﻠﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ. ﻟﺬﺍ ﻓﯿﻠﻢ ﺗﮑﺎﻣﻞ ﺷﺪﻩ ﻋﻜﺲ ﺍﺳﺖ.

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺗﺠﻠﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺍﺳﺖ ، ﮐﻪ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻇﻬﻮﺭ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺁﺷﮑﺎﺭﻧﯿﺴﺖ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻣﺮﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ. ﻟﺬﺍ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﺗﺠﻠﯽﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻓﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯿﺖ ﺁﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺩﺭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺣﺠﺎﺏ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﮐﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺗﺰﮐﯿﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﻪ ﺗﺪﺭﯾﺢ ﺣﺠﺎﺏ ﻫﺎ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻭﻟﯽ ﻫﺮ ﮔﺰ ﺑﻪ ﺫﺍﺕ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ. ﺩﻭ ﻧﻮﻉ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺍﺭﯾﻢ. ﯾﮑﯽ ﺣﺠﺎﺏ ﻇﻠﻤﺎﻧﯽ، ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻬﻞ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺣﺠﺎﺏ ﻧﻮ ﺭﺍﻧﯽ، ﮐﻪ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ.

ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﻫﻮ ﺍﻻﻭﻝ ﻭ ﺍﻻﺧﺮ ﻭﺍﻟﻈﺎﻫﺮ ﻭ ﺍﻟﺒﺎﻃﻦ، ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺧﻄﯽ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﻭ. ﺍﻧﺘﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ. ﯾﺎ ﺟﺴﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻇﺎﻫﺮ ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ﺍﺳﺖ. ﺍﯾﻦ ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺗﺠﻠﯽﯾﮏ ﺣﻘﯿﻘﺖﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺎﻭﺭﺍﺍﻟﻄﺒﯿﻌﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ .

ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺟﻪ ﺑﻪ ﺗﻌﺎﺭﯾﻒ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻟﺬﺍ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﺒﺎﺭﺍﺕ ﻭ ﺁﯾﺎﺕ ﺍﻟﻬﯽ ﺭﺍ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﮐﺮﺩ. ﺑﻠﮑﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺗﻔﺴﯿﺮ ﺍﻧﻔﺴﯽ ﺍﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﺻﻤﺪﯼ ﺍﺳﺖ ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺣﻤﺪ ﺍﺯ ﷲ ﺍﻟﺼﻤﺪ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺗﻮﺣﯿﺪ ﻋﺪﺩﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻧﻤﻮﺩ.

ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻋﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ،ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﻗﻀﺎ ﻭ ﻗﺪﺭ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻗﻀﺎ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺍﺳﺖ. ﻣﺜﻼً ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻠﺴﻪ ﺷﺮﮐﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﮐﻪ ﻗﻀﺎ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﺯ، ﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﻗﺪﺭ ﺍﺳﺖ. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻌﯿﻨﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﻟﻢ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﻇﻬﻮﺭﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻗﻀﺎ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﺪﺕ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﯿﺎﺕ ﺩﺍﺭﺩ، ﻗﺪﺭ ﺍﺳﺖ.ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﺎﻭﺭﺍﺍﻟﻄﺒﯿﻌﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ۰ 

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺟﺒﺮ ﻭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻭﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺍﻣﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ،ﺟﺒﺮ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻥ ﺑﺮ ﯾﮏ ﭘﺎ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻭﻟﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ، ﮐﻪ ﺟﺒﺮ ﺍﺳﺖ ﻭﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﺍﺳﺖ.

 ﺳﺆﺍﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﭼﯿﺴﺖ?ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺩﺭ ﺍﺑﺘﺪﺍﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﻮﺭﻩ ﺍﺯ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﺠﯿﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﷲ ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﻫﻮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﮐﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺭﺍ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﺴﻠﻂ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﺪ ، ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺠﺰ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﮐﺎﻣﻼ" ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻨﺪ، ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻋﺎﺩﯼ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.

ﻧﻘﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺑﻮﺩ. ﻋﺎﺭﻓﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﺣﻮﺽ ﺁﺏ ﺳﺮﺩﺷﻮ ۰ﺳﭙﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﯾﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺣﻮﺽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪ. ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ، ﯾﺎ ﷲ ﺍ غشنى. لذا عارف گفتم، این همان اسم اعظم است ، که فریاد رس توست.

کسی دنبال اسم اعظم بود، به او گفتند اسم اصغر را نشان بده تا به تو اسم اعظم را نشان د هیم. تمام اسما الهی، اسم اعظم مى باشد . به نظر می رسد طرح این سوال، بخاطر این است که افراد به دنبال خدا شناسی بروند و با شناخت حق تعالی و تزکیه نفس  است که مى توان عالم هستی را در سیطره قرار داد و به اذن الهی در عالم هستی، حتمی خارج از عرف طبیعی تسلط پیدا کرد.

نقل است طلبه ای براى آمدن ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺴﯿﺮ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺭﺍ ﻃﯽ ﮐﻨﺪ، ﺯﯾﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﯾﺎﻳﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ. استادش ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ، ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺳﯿﺪﯼ، ﺑﺴﻢ ﷲ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ، ﺭﺍ ﺑﮕﻮ ﻭ. ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻦ.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

حق در جهان هستی

وقتی به جهان هستی نگاه میکنیم به اولین بدیهیات که میرسیم خالق هستی است. بنابراین اولین اصلی که میپذیریم توحید است و خالق جهان را خدا مینامیم. با عنایت به اینکه برای ارتقاء و رسیدن به کمال نیاز به معلم میباشد و بهترین معلم انسانهای کامل می باشند، که اشراف به هستی دارند. بنابراین از اصول بدیهی دیگر پذیرش نبوت و امامت می باشد. معمولاً افراد برای انجام کارهای خود هدف خاصی را تعقیب می کند لذا بدیهی است که این سوال مطرح شود که هدف از خلقت هستی چیست؟ این دنیا گذرگاهی است که اعمال تصویر برداری میشود و در روز قیامت دیده می شود همانند تلویزیون که اعمال افراد و حرکات او دیده می شود و یا صدای افراد توسط تلفن منتقل میشود. اعمال انسان توسط چشم به ذهن منعکس و تصویر برداری می شود به نظر می رسد که ذهن انسان بایگانی اعمال انسانها است که در روز قیامت متجلی می شود. همان طوریکه انسان در این عالم با مراجعه به ذهن و فکر کردن خاطرات خود را بیاد می آورد، لذا اعمال انسانها ثبت شده است و در روز قیامت ظهور می کند و هرکس به پاداش اعمال خود می رسد.

در مطاف حق هر آنکس پا نهاد                      جملة امیال خود را وانهاد

در لوای حق بود انسان عبید                           بندگی کن نزد یکتای مجید

هر که هفت دور صفا را طی نمود                 نزد حق امیال خود را پی نمود

هفت دور طواف حق اسرار داشت               شوطها در هر زمان اذکار داشت

مرد حق دارد صفاتی در زمین                      متقی و خاشع و خادم به دین

در توکل بر خدا احمال نیست                       جز رضای حق دگر امیال نیست

جانشین حق الم دار نبی است                         بعد احمد مرتضی مولا علی است

حور العین چیست، در لغت به معنی نور چشم است چنانچه نور را به حقیقت هستی در نظر گیریم، دیدن حقایق اجسام و ماهیت آنها را حور العین گویند که توسط عقل امکان ندارد ولی در قیامت امکان شناخت ماهیت اجسام وجود دارد. پیامبر گرامی می فرماید، نماز نور چشم من است به نظر می رسد که میتوان نماز را حور العین نامید. نقل است که پس از ظهور آخرین امام زمان حضرت حجّت عقل ها کامل می گردد. به نظر می رسد در این دنیا امکان پی بردن به ماهیت اشیاء نیست ولی در عالم آخرت امکان دارد، بالاخص افرادی که در بهشت می روند. سوالی که مطرح است بهشت و جهنم کجاست و اوصاف آن چیست که جای بحث دارد.

سوال دیگر اینکه آیا می توان توسط عقل به ماهیت اشیاء در زمان حضرت حجّت پی برد و یا اینکه آیا در عالم آخرت امکان دارد. به نظر می رسد در عالم آخرت امکان دارد زیرا ماهیت افراد و لذا نیّت افراد عیان می شود در صورتی که در این دنیا نمیتوان از روی ظاهر از نیّت افراد مطلع شد و در قیامت آشکار شدن اعمال و نیات افراد امکان دارد و راه عقل را صراط مستقیم است. همانند چهره های مثالی افراد در عالم برزخ می باشد لذا به نظر می رسد لذت بردن از کشف حقایق بهترین لذت هاست. همانند محققی که پس از کشف حقیقتی ظاهری لذت می برد. اما در آن دنیا ماهیت اشیاء با توجه به مرتبه عقلی فرد در آن جهان آشکار میشود. به نظر می رسد تصویر افراد از زنان زیبا با خصوصیات نقل شده مد نظر نباشد و این تعبیر ظاهری است.

با عنایت به اینکه در عالم آخرت حور العین می باشند و در قرآن ذکر شده است. چنانچه حور العین را به معنای پی بردن به ماهیت اشیاء باشد و وسیله پی بردن از طریق صراط مستقیم که همان عقل است امکان دارد لذا باید عقل به حد نهایت کمال برسد و آنرا عقل کل  نامیم که بالاتر از عقل کمال است. وقتی حضرت علی میفرمایند از من سوال کنید، قبل از موت چه در این عالم چه آن دنیا، به نظر میرسد که جانشین های خدا انسان های با عقل کل می باشند و افراد معمولی میتوانند حداکثر به عقل کمال برسند. انسان های کامل به هستی اشراف دارند و انسانهای کل علاوه بر هستی به ماهیت اشیاء نیز اشراف دارند. همان طوریکه در این جهان یک مسئول دارای معاونینی با مرتبه های گوناگون می باشد خدای متعال دارای جانشین های گوناگون با مراتب گوناگون است. با توجه به رتبه عقلی که از عقل کل و سپس عقل کمال و بالاخره عقل معمولی افراد، انسانها نیز جانشینهای خدا با مرتبه های گوناگون میباشند.

خداوند متعال صادر اول صادر کرد که نامتناهی است همانند پارچهای که به خیاط داده میشود که برای فردی لباس تهیه کند، سپس به اذن خدا خلق اول که همان عقل اول است توسط صادر اول نقش بر آن شد. سپس تمام هستی توسط صادر اول نقش بست. فرق است بین صادر اول و خلق اول. صادر اول نفس رحمانی و رحمت رحمانیه عام الهی است، همانند آفتاب که برای همه خلق شده است، به نفس انسان تشبیه شده است.

عمل عقل را تفکر می نامند. اینکه گفته می شود یک لحظه تفکر ثوابش از سالیان عبادت بیشتر است. ارزش فکر کردن  را میرساند، بالاخص تفکر در جهان هستی و خالق هستی که به هر چیزی که نظر میکنیم آنقدر پیچیده است که عقل قاصر از تبین حقایق آن است. نقل است در هر اتم بیش از سی عنصر شناخته شده است، لذا باید به خالق هستی احسنت گفت که چه دقیق و منظم جهان را خلق کرده است. با تفکر و تحقیق، دانشمندان به جلوههایی از حقایق هستی پی برده اند و عالم است که نقش سازنده هر شی را پس از تحقیق پی میبرد و در هر چیز خدا را میبیند، در حقیقت اثر خالق را می بیند و به خالق پی میبرد. صادر اول وجودی است که توسط حق تعالی صادر شده است که اثر هستی بر آن نقش بسته است.

نفس که از درون بدن به زبان منکس میشود لفظ و کلمه و جمله ساخته میشود. لذا حرف زدن های ما همان نفس است که با حرکت زبان شکل های مختلف پیدا می کند و آنرا تکلم نامند. لذا اولین چیزی که از گوینده صادر می شود

 صادر اول است و اولین کلمه ای که می گوید، خلق اول است.

بدون نفس یک لحظه امکان حیات ندارد، صادر اول از ذات ربوبی صادر میشود که بدون حق معنا ندارد. صادر اول وقتی اولین صادر آن محدود شد، عقل اول است که خیلی وسیع است همانند صدایی که از بلندگو اولین بار ظاهر میشودکه ابتدا صوت، بلندترین صدا را دارد. هرچه از عقل تنزل پیدا میکنی و به ماده نزدیک می شود میزان عقل کمتر میشود.

عقل کل به عقلی گویند که به ماهیت اشیاء هستی شناخت و اشراف داشته باشد.

عقل کامل به عقلی گویند که به اشیاء هستی اشراف داشته باشد.

کسی که داری عقل کل (یا عقل کامل) باشد انسانهای کل (یا کامل) گویند.

معصومین دارای عقل کل می باشند و خاتم پیغمبران بالاترین عقل کل می باشد. اینکه نقل است معصومین نور واحد می باشند معنی پیدا می کند، زیرا همه آنها عقل کل را دارند لذا دیگر سن و زمان مطرح نمی باشد. بنابراین معصومین با توجه به شناخت ماهیت امور، هرگز گناهی را مرتکب نمی شوند. انسانهای کامل دارای صفات الهی هستند که طی مراحل تزکیه حاصل می شود. انسانهای کل، انسانهای کامل هستند که به اذن الهی به آن درجه می رسند.

با توجه به تعریف فوق می توان بهشت را جایگاه انسانهای کامل تعریف کرد و جهنم را جایگاه انسانهای غیر کامل دانست که پس از پالایش گناهان و طی مراحلی تا رسیدن به حد کمال به بهشت بروند. در بهشت نیز طبقاتی است که انسانهای کامل با توجه به طی مراحلی تا رسیدن به حد نهایت که انسانهای کل هستند رده بندی میشوند.  بطریق مشابه انسانهای جاهل در طبقات مختلف جهنم قرار دارند و شیطان که رانده شده درگاه الهی است در مقابل انسان کل می باشد. لذا عقل همانند ظرف قدحی است که هرچه بالاتر می رود به وسعت آن افزوده می شود. عقل اول همانند قاعده هرمی است که وقتی به رأس می رسد، نازلترین مرتبه را به خود میگیرد.

صادر اول را بعضاً آب حیات میگویند و انسان در نهایت آب حیات را می نوشد. همانند پیامبر گرامی در معراج به آن رسید. منظور نوشیدن رسیدن به صادر اول است. حقیقت هر کلمه و حرف همان نفس است. اینکه گفته می شود هر شی قابل تصور، حق است به این معناست که حقیقت هر شی، حق است. چون تشکیل هر شی از صادر اول است و صادر اول از نفس رحمانی است. لذا حقیقت هر شی، نفس رحمانی الهی است. اینکه حقیقت هر شی بر ما پوشیده است، بخاطر این است که ماهیت حق تعالی بر ما پوشیده است. اولین مخلوق حق تعالی عقل می باشد.

نقل است از روایات از پیامبر گرامی که اولین مخلوق الهی عبارات عقل، ملک کروبی، نور پیغمبر، قلم، روح پیغمبر آمده است. با عنایت به اینکه حقیقت هر کدام نفس رحمانی است لذا مهم نیست چه باشد. نفس رحمانی محدود شده را مخلوق گویند. قلم چون اثرش بر روح باعث روشن شدن نقش کلمات است و ماهیت کلمات، نفس انسان است. لذا می توان قلم را اثر نفس گفت. بنابراین همه آنها یک حقیقت میباشند.

اینکه گفته می شود یکی بود، یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود منظور اینست که خدای واحدی بود که با رقم و عدد نمیتوان معرفی کرد. این نحوه بحث صحیح نمی باشد، اینکه گفته میشود عالم وجود نداشته و خدا ایجاد کرده صحیح نمیباشد. همه موجودات هستی تجلی عقل می باشد.  

جهل کمال به جهلی گفته می شود که تمام صفات جهل را داشته باشد.

جهل کل به جهلی گفته می شود که به ماهیت جهل اشراف و شناخت داشته باشد و آنرا انجام دهد که شیطان جهل کل دارد ولی انسانها حداکثر به جهل کمال میرسند که با انجام مراحل تزکیه و توبه امکان رسیدن به کمال دارند.

بوسیله توبه می توان حرکت از جهل کمال به عقل کمال را به اذن الهی طی نمود و خداوند متعال از حقوق خود می گذرد. در صورتی که حقوق مردم باید توسط مردم بخشیده شود. البته اثر گناه باقی می ماند همانند لکه خونی که در آب حوض ریخته شود، اگرچه از نظر ظاهر ناپیدا و محو شده است ولی توسط میکروسکوپ میتوان اثر خون را مشاهده کرد. دو نوع گناه داریم یکی گناه ظاهری مانند تهمت و غیبت و دیگری گناه باطنی که از شرک و شک ایجاد می گردد. مردم وقتی مریض میشوند، می گویند خدا شفا می دهد ولی با این حال به پزشک مراجعه میکنیم که این یک گناه باطنی است. با توجه به اینکه انسان وسیله و خدا مشکل گشاست، باید گفته شود که به نزد پزشک می روم و از خدا شفا می خواهم.

دو نوع توبه داریم. چنانچه خدا از حق خود بگذرد توبه اخروی و چنانچه مردم از حق خود بگذرند را توبه دنیوی نامند. در توبه دنیوی ادای حق مردم باعث قبولی توبه است در صورتی که در توبه اخروی قبولی حق موجب قبولی توبه است. در توبه دنیوی رضایت فردی که حقش ضایع شده است لازم است در صورتی که در توبه اخروی رضایت حق تعالی نیاز میباشد. توبه مجموع توبه دنیوی و توبه اخروی است. سوالی که مطرح میشود اینکه چه کنیم که راه جهل  را طی نکنیم. راه عقل  که همان راه صراط مستقیم است نیاز به معرفی و شناخت می باشد. که با طی آن به لقاءالله می رسیم. سوال دیگر اینکه لقاءالله چیست. در معراج خاتم پیغمبران لقاءالله حاصل شده است که با توجه به غیرمادی بودن خدا، به زبان حضرت علی که انسانی کل و محبوب حضرت محمد است با خدای متعال ملاقات می کند و شهدا به مراتبی از لقاءالله می رسند. وقتی زندگی شهدا را بررسی میکنیم، می بینیم تا زمانی که خلوص کامل پیدا نکنند شهادت نصیبشان نمی شود و خدا انسانهای کامل را گلچین میکند.

اینکه گفته می شود قلب حرم الهی است، بستگی به این دارد که قلب را قلب انسان کامل بگیریم یا اینکه قلب افراد عادیبگیریم.

شهادت یعنی به اذن الهی روح از بدن فرد خارج و در جوار حق تعالی قرار گیرد. بزرگترین شهدا امام حسین (ع) می باشد که حور العین از اینکه انسانهای کامل جذب نورانیت انسان کامل حضرت امام حسین شده اند گلایه می کنند به نظر میرسد که حور العین به زنانی که عقل کل دارند نیز اطلاق میشود.

سوالی که مطرح است خلوصچیست و انسان مخلص به چه کسی گفته میشود.

کسی را مخلص گویند که هر کاری که انجام می دهد رضای حقتعالی در آن باشد.

چه خوب است افراد کارهایی که می خواهند انجام دهند قبل از انجام قدری فکر کنند چنانچه رضایت خدا در آن باشد آنرا انجام دهد در غیر اینصورت پرهیز کند. اینکه گفته می شود یک لحظه فکر کردن از هزاران سال عبادت بیشتر است حکایت از فکر کردن در امور قبل از انجام است. فکر کردن درباره هستی است از کجا آمده ایم، آمدن ما بهر چه بود و به کجا می رویم. چنانچه انسان بتواند ذره ای را در جهان بشناسد در حقیقت خدا را شناخته است. آنقدر شگفتیها در هر ذره نهفته است که بشر معمولی عاجز از توصیف و پی بردن به ماهیت آن است. اگرچه با دستگاههای دقیق می توان ذره را با ابعاد خیلی کوچک دید ولی نمی توان به ماهیت ذره پی برد.

فرق است بین اینکه خدا خالق هستی است و اینکه خدا،  هستی را بوجود آورد. با عنایت به اینکه خداوند نامحدود و هستی محدود است، لذا وقتی که گفته می شود خدا خالق هستی است در حقیقت نامحدودی، محدودی را ایجاد کرده است. لذا این سوال که چه کسی خدا را خلق کرده است بی معناست زیرا محدود نمیتواند نامحدود را ایجاد کند. بنابراین اینکه گفته می شود که خدا هستی را بوجود آورد صحیح نمی باشد بلکه باید گفته شود که خدا خالق هستی است.

خلق، اندازه است و اندازه محدود دارد. اولین صادر حق تعالی خود نامحدود است که جهان هستی توسط صادر اول دوام و تداوم دارد. یکی از اسامی صادر اول جوهر است. صادر اول همانند پرده است که همه هستی بر روی آن نقش دارند، مثلاً عقل اول یک نقطه ای روی پرده است. بزرگترین کلمه روی پرده همان عقل اول است عقل محدود است لذا پاداش و مجازات با معناست پس معاد معنی پیدا میکند.

گفته می شود که خدا یکتاست از طرفی گفته می شود خدا در همه جاست. لذا چگونه همه جائی و یکتائی امکان دارد. اگر بعنوان مثال بی نهایت را در نظر گیریم می بینیم که بی نهایت ضربدر بی نهایت می شود بی نهایت. اگرچه بی نهایت یکی است ولی این خاصیت را دارد که جمع بینهایت از بینهایت باز بینهایت میشود. به عنوان مثال اگر دریا را بی نهایت فرض کنیم دو دریا هم که در کنار هم باشد باز دریاست.  لـذا جـمع دریـاها یـک دریـای بـزرگـتری استکه بـه آن نـیـز دریا اطلاق میشود.

قطره دریاست اگر با دریاست                       ورنه قطره است اگر بی دریاست.

اگر کسی مشتی از آب دریا را بردارد تا زمانیکه در کنار دریا و وصل بـه دریـاسـت

 آن آب را آب دریا گویند و چنانچه از دریا جدا شود آب دریا نیست.

مثال دیگر وجود هوا است که ضمن اینکه در همه جا وجود دارد ولی به آن در جهان نیز هوا می گویند. وقتی برای یک عنصر هوا امکان حضور در همه جا میباشد، بدیهی است خالق هوا یعنی خدای متعال در همه جا می تواند باشد. بعضاً گفته می شود که باید خدا را ببینیم تا باور کنیم آیا وجود هوا که باعث حیات است میبینید که انتظار دارید هرچه وجود دارد را ببینید. ما در ریاضی برای اثبات دو راه داریم، یکی استدلال ساختاری و دیگر استدلال وجودی، در هر روش منجر به اتمام اثبات می گردد اگرچه از راههای گوناگون امکان رسیدن به یک هدف وجود دارد.

منظور از اثبات، استدلال کردن و تصور ذهنی و سپس تصدیق آن میباشد بطوریکه پس از پایان اثبات از جهل ما کاسته و به علم ما در آن خصوص اضافه شود. علم یک حقیقت خارجی است که مجردات و مراتب دارد و مطمئن باشید وقتی به سمتش برویم با ما یکی می شود. آدمی که قبل از آموختن علم و بعد از فراگیری علم تفاوتی نکند، آنرا نیاموخته است. چون علم آموزی انسان را با قبل متفاوت می سازد. پیامبران با ایجاد تغییر و تحول در تفکرات و بینش اشخاص، آنها را با کمک خودشان به نتایجی می رسانند که بشریت به آن سمت حرکت میکند. پیامبران با تکریم انسانها تلاش کرده اند خود انسان بفهمد چه باید بکند و چه نباید انجامدهد. این که انسان با تمام وجود پای نظریه بایستد، ناشی از اعتقاد و ریشه دواندن این اندیشه ها در عمق وجود اوست و کسی که خود متوجه این مفاهیم نشده باشد از جان خود برای نظریه مایه نمیگذارد.

ما در اثبات چیزی را ایجاد نمیکنیم، زیرا در جهان هستی هر شی وجود دارد،

 بلکه استدلال می کنیم تا اثر آن شی بر ما روشن شود و از جهل ما کاسته شود.

اینکه وقتی عقل به بدیهیات می رسد از تداوم استدلال ناتوان میگردد، در حقیقت اثر آن بر ما آشکار می شود لذا اثبات تمام میگردد. برای تجزیه و تحلیل و استدلال نیاز است که انسان در چه مکتبی استدلال می کند. بعنوان مثال در ریاضی هندسه اقلیدسی و هندسه نااقلیدسی داریم. در هندسه  اقلیدسی خطوط موازی همدیگر را قطع نمی کنند ولی در هندسه نااقلیدسی خطوط موازی همدیگر را قطع می کنند. در هندسه  اقلیدسی مجموع زوایا 180 درجه در صورتی که در هندسه  نااقلیدسی چنین نمیباشد. بنابراین استدلالها و نتایج در مکتب های گوناگون دارای نقاط متمایز هستند. همانطوریکه در نظریه مارکیستها توحید بعنوان اصل قرار نداده شده در صورتی که در ایدئولوژی اسلام توحید به عنوان اصل قرار داده شده است. دین اسلام نیز که ایدئولوژی اسلامی برای زندگی تبین میکند دارای اصول اولیه است که همان اصول دین می باشد و بسیاری استنتاج ها بر آن اصول استوار است.

البته عامل وحی نقش اساسی در ایدئولوژی اسلامی دارد. سوال که مطرح است وحی چیست و نقش آن چگونه است. وحی عبارت است از پیام الهی که به پیامبران ابلاغ می شود. که با توجه به درجات پیامبران نحوه ابلاغ فرق میکند. بعنوان مثال وحی به خاتم پیامبران از طریق جبرئیل و بعضی از طریق خواب یا ندا ابلاغ میشود.

انسان اگرچه موجودی محدود است ولی نفس او نامحدود است. با انجام تزکیه انسان می تواند به مراتب انسان کامل برسد. همانند بچه های یک کلاس است که معلم درس یکسان را به محصلین می دهد و یکی نمره عالی می آورد و دیگری رد میشود. خدای متعال انسان ها را از یک نوع خلق کرده است ولی مراتب گوناگون دارد.

نفس انسان بدن را حرکت میدهد و نه اینکه بدن، نفس انسان را. همانند آهن ربا که اشیاء را جابجا میکند. قدرت نفس در بدن بسیار زیاد است و انواع حرکتهای ممکن را دارد.

قلب انسان حرم خداست. چنانچه در این حرم سرا نامحرمی وارد شود، خدا خارج می شود. همانند پرنده ای که با کوچکترین صدایی پرواز میکند.

سوالی که مطرح است نحوه انعکاس پیام الهی توسط جبرئیل چگونه است آیا جبرئیل در قالب یک انسان با پیامبر صحبت میکند یا صورتی دیگر به نظر می رسد که جبرئیل، ملک حامل پیام الهی از طریق عقل می باشد. و هر زمان که وحی ابلاغ می گردید، پیامبر می گفت که جبرئیل نازل شده است. بنابراین جبرئیل بصورت انسان با پیامبر ابلاغ وحی نمی کرده است.  با توجه به اینکه خدای متعال خالق انسانها است لذا صلاح و عقاب افراد را شناخت دارد که بعداً به آن می پردازیم. بنابراین با توجه به شرایط مخلوق، دستورالعملهای مناسب از طریق پیامبران برای انسانها ابلاغ می شود تا افراد راه صراط مستقیم و راه ضلال را تشخیص دهند و امکان رسیدن به کمال را پیدا کنند. تجربه نشان می دهد که بهترین برنامه ها توسط انسانها پس از گذشت زمان دستخوش تغییر شده است. تنها قوانین الهی است که با فطرت آدمی هماهنگی دارد و از طریق پیامبران توسط وحی ابلاغ شده است که باقی و قابل عرضه در زمانهای گوناگون است.

سوالی که مطرح است حق چیست که کمیل از حضرت علی سوال کرد که به او گفتند ترا با حق چکار، لذا ماهیت حق بر ما امکان ندارد. آنچه قابل تصور است را حق می نامیم. در مقابل حق، نیستی است که بخاطر سیطره حق قابل تصور نیست. لذا آنـچه مـیبـینی حق است. بنابراین هر چیز حق است که در مراتب گوناگون میباشد

 که در جمادات، نباتات، حیوانات و انسان ظهور و جلوه میکند.

فلاسفه حق را وجود نامند. وجود در عالم طبیعت و ماوراء الطبیعه دارای نقاط متمایز است. در مقابل وجود، عدم وجود که آنرا عدم می نامند که هر دو از مفاهیم اولیه و قابل تعریف نمی باشد. البته در عالم طبیعت آنچه قابل تصور باشد را می توان حق تعریف کرد ولی در عالم ماوراء الطبیعه قابل تعریف نیست. مثلاً خدا قابل تصور نیست بعلاوه ملائکه قابل ادراک نیز نمی باشند. بنابراین گزاره آنچه قابل تصور در جهان هستی است حق است صحیح ولی عکس آن درست نمی باشد. می توان گفت وجود دارای اثر است و از اثر می توان به مؤثر پی برد ولی عدم دارای اثر نمی باشد. در تئوری های گوناگون انسان به بدیهیات می رسد یا اگر حکمی غیر بدیهی باشد، با طی مراحلی به بدیهیات می رسیم که معمولاً بدیهیات را به عنوان مفاهیم اولیه یا اصول اولیه قرار داده و تئوری را بر آن استوار می کنند.

کلیه موجودات تجلی حق است و با توجه به ظرفیت آنها، حق در آنها جلوه می کند. همانند نگاه انسان در آینه است، که تصویر انسان در آینه تجلی انسان می باشد از تجلی شی به شی می توان پی برد. لیکن بخاطر وجود موانع زیاد امکان پی بردن و شناخت اثر نمی باشیم.

جمادات ظاهراً دارای حرکت نمی باشند. نباتات دارای رشد میباشند و کمی احساس دارند. حیوانات دارای شعور نمیباشند ولی احساس و حرکت دارنـد. انسـان دارای شعور و احساس و حرکت میباشد. حرکت حیوانات براساس احساسات میباشد ولی حرکت نباتات اینگونه نیست. نباتات میوه خود را حفظ میکند لذا مرتبه پائینی احساس دارند.

لذا انسان حیوانی است که داری شعور است. حیوان نباتی است که دارای حرکت است. نبات جمادی که دارای رشد است. جماد نزول شده حق است که دارای حرکت، شعور و رشد نمیباشد.

اینکه گفته می شود که در ماهیت حق تلاش نکنید، زیرا نمیتوان ماهیت آنرا پیبرد. بنابراین اینکه ماهیت هر شی بر عقل قاصر است و عقل تا بدیهایت پیش میرود بخاطر این است که نمیتوان به ماهیت حق پی برد. یکی از علمای اهل تزکیه نقل است که مرتب راه می رفت و میگفت:

گربشکافند سرا پای من

جز تو نبینند زا جزای من

بنده هم میگویم:

هست خدا مظهر هستی بشر

آنچه که حق نیست نبینی زسر

بنابراین آنچه قابل تصور هست حق و آنچه قابل تصور نمیباشد، حق نیست و آنرا باطل گویند و هر شی در جهان هستی مظهر واجب الوجود می باشد. کل هستی حق است که متشکل از اجزائی است که اجزاء آنها را حق گویند. حق در مراتب گوناگون اسامی گوناگون دارد.

از نظر تشبیه میتوان حق را بی نهایت و نیستی را صفر تصور نمود لذا نیستی قابل تصور نیست. در ریاضی صفر نه طول دارد نه عرض و نه ارتفاع و هر عدد با صفر جمع شود همان عدد است. لذا نیستی در مقابل حق قابل عرضه و تصور نیست. چنانچه هستی را عنصر بینهایت و نیستی را به عدد صفر متناظر کنیم. لذا بینهایت حق است و صفر نیست می باشد. بنابراین مجموعه دو عضوی را در نظر گیریم در خواص زیر  صدق میکند

برای هر شی

اگر دقیقتر بخواهیم تصور کنیم و رتبه بندی کنیم:

  بهطوریکه:

 

لذا

همچنین  لذا حق

بنابراین اگر  غیر صفر باشند آنگاه کلاس  و کلاس  برابرند یعنی هر دو حق است. اینکه گفته می شود هر چیزی حق است در حقیقت کلاس آن چیز برابر حق است. در ریاضی وقتی به توابع انتگرال پذیری  نگاه می کنیم معمولاً به کلاس  همان  را اطلاق می کنیم. در هستی هم اینگونه است به کلاس هر شی، یعنی حق، آن شی را می گویند به عبارت دیگر آنچه قابل تصور است، حق است. پس اینکه گفته می شود هر شی حق است در حقیقت کلاس هر شی حق است، که تحت رابطه هم ارزی  

ایجاد شده باشد، که  . لذا:

بعضی ها 1 را حق گویند در حقیقت 1 نماینده حق در کلاس  است. لازم به ذکر است که  برای هر شی ، بنابراین هر شی را حق اطلاق می کنند، چون کلاس یکسان دارند و دو عنصر که کلاس یکسان داشته باشند یک عضو در نظر میگیرند همانند  که تابع  را باکلاس  یکسان در نظر میگیرند. بنابراین:    برای اگر  آنگاه  یا   لذا حق یا .

پس هر شی حق است چون غیر صفر است (یعنی وجود دارد) لازم به ذکرکه  یک میدان مرتب کامل است و در آن هر دو شی قابل مقایسه هستند لذا در جهان هستی نیز افراد با توجه تقوا قابل قیاس هستند. توسط 1 می توان اعداد طبیعی و سپس اعداد صحیح و اعداد گویا و در نهایت اعداد حقیقی را ایجاد کرد. لذا هر عدد غیرصفر توسط 1 و  ایجاد می شود. چنانچه 1 را حق گوییم، در حقیقت کلاس 1، دچار خطا نشده ایم چون همه چیز توسط حق ایجاد میشود.

وقتی به بدن انسان می نگریم،  آن از آب تشکیل شده است. وقتی به کره زمین نگاه می کنیم، حدود  آن نیز از آب تشکیل شده است. لذا به نظر میرسد ارتباطی بین این دو پدیده است. علامه در دفتر دل متناظر نفس ستاره زهره، متناظر قلب، کره ماه را و متناظر خورشید روح آدمی را قرار داده است. این ارتباط براساس آیه ای از قرآن در سوره انعام که ابراهیم می خواست یقین پیدا کند آمده است، لذا در اولین مشاهده خود ستاره زهره را بعنوان حق پذیرفت ولی دید که آن افول می کند به همین روال خورشید و ماه . لذا گفت من خدایی را می پرستم که افول نداشته باشد. خورشید باعث روشنایی و قابل رویت شدن اجزاء هستی است. لذا انسان می تواند با تزکیه روح به حقایق هستی دست یابد. ماه در شب می تواند راهنمای کم شدگان در بین راه و چراغی برای شب زنده داران باشد. لذا با شب زنده دارای و راز و نیاز با حق تعالی در شب هنگام می توان آرامش قلبی پیدا نمود، الا بذکر الله تطمئن القلوب. ستاره زهره هنگام غروب کردن خورشید و ظهور کردن ماه و بالعکس جلوه نمایی می کند لذا نفس انسان رابطه ای بین انسان و حق تعالی برقرار می کند که انسان را می تواند از ظلمت به روشنایی یا بالعکس هدایت کند. همان گونه که ماه در شب چهاردهم کامل می شود می توان گفت که چهارده معصوم باعث هدایت انسان از نقص به کمال می باشند.  اینکه گفته می شود خدا خالق هستی است معنی پیدا میکند. مشابه هر عدد غیر صفر که توسط 1 ایجاد میشود. اصل پئانو در اعداد طبیعی وجود 1 را با خاصیت استقراء میپذیرد. بنابراین در ایدئولوژی اسلامی وجود 1 مترادف توحید است. از طرفی در ریاضی هر عدد در مبنای 2 توسط و 1 قابل تعریف است. بنابراین هر عدد دنباله ای از 1 و  می باشند. در جهان هستی نیز هر چیز توسط حق و نیستی ایجاد می شود. البته نیستی در مقابل حق قابل عرضه نیست و چنانچه حق در کنار نیستی قرار گیرد معنا دارد همانند بی نهایت صفر که باز صفر است مگر 1 ظاهر شود. لازم به ذکر است که حرف الف از روی حروف ابجد 111. کلمه کافی از روی حروف ابجد 111.  کلمه قطب از روی حروف ابجد 111. کلمه قرآن از روی حروف ابجد 111.

با توجه به اینکه انسان کامل قطب هستی است لذا قرآن را برای تبین هستی کافی است. شنیده ای که گاهی پدر از فرزند ناراحت می شود و می گوید او را ول و رها کردم، اینجا بدترین حالت برای فرزند است. خدا به پیغمبر هم می گوید جاهلان را رها کن. باید از خدا بخواهیم که یک آن ما را به حال خود وا نگذارد که معلوم نیست چه می شود و ما را عاقبت به خیر کند، خدا به انسان اختیار داده که راه ظلال و راه کمال را اختیار کند و براساس نحوه انتخاب او را به ظلال یا کمال هدایت میکند و این ربطی به این ندارد که چرا خدا که خالق انسان است همه را به سوی کمال هدایت نمی کند.  بعضی گفته می شود که خدا چگونه بوجود آمد، مثل این است که بگوییم شوری نمک از کجاست، شوری جزء ذات نمک است. لذا طرح مسئله غلط است یا دقیقتر بگوییم عقل قاصر از آنست که به ماهیت خدا پی ببرد. لذا برای اینکه بتوانیم حقایق هستی را با توجه به توانایی های عقلی تبین کنیم. اصل توحید را که همه می پذیرند و آنرا حق می دانند و بدون دلیل و استدلال میپذیریم و سپس بر مبنای آن تئوری ایدئولوژی اسلامی را بنا می کنیم. به نظر می رسد با قبول اصل توحید میتوان هستی را معرفی کرد. همانند وجود یک میدان ولی نیاز انسان به هدایت به سوی کمال است لذا همانند اصل ترتیب در اعداد اصلی به عنوان اصل نبوت نیاز است همچنین همانند اصل کمال در اعداد اصل معاد نیاز می باشد. با دانستن سه اصل توحید، نبوت و معاد می توان ایدئولوژی اسلامی را بطور دقیق و کامل تبین کرد. همانگونه که اعداد حقیقی را بعنوان میدان مرتب کامل یکتاست. چنانچه به انجام هر عملی عددی متناظر آن از  بدهیم. لذا مجموعه اعمال انسان متناظر یک زیر مجموعه از  می باشد که می تواند از  تا  تغییر کند تحت رابطه: .

چون اعمال نیک و بد انسان محدود می باشد لذا بهترین پاداش و بدترین عذاب برای هر انسان توسط اصل کمال (یا اصل معاد) امکان پذیر میباشد که متناظر زبرینه و زیرینه () در اعداد میباشد.

لازم به ذکر است که انسانهای کامل چون از بهترین هستند، اعمال نیک آنها بیپایان و در مقابل شیطان بدترین عذاب را دارد که اعمال بد آن بی پایان است. در نبوت انسانها به تقوا و حرکت به سوی کمال جهت داده می شود و افراد براساس تقوا مقایسه می شوند در صورتی که در اعداد با نماد کوچکتری. در اصل کمال هر مجموعه از بالا کراندار غیر تهی، دارای کوچکترین کران بالاست و کران بالای مجموعههای بیکران را بینهایت مثبت نامند، که یک عدد نیست. یک تناظر یک به یک بین اعداد حقیقی و جهان هستی وجود دارد. چنانچه حق را متناظر 1 و باطل را متناظر  در نظر گیریم آنگاه با قبول 1 و استقراء روی میتوان را شناخت که یک میدان مرتب کامل است. لذا جهان هستی را با پذیرفتن توحید، نبوت و معاد متناظر میدان مرتب کامل میتوان تبین کرد. به عبارت دیگر ایدئولوژی اسلامی بر اصول دین استوار است و با پذیرفتن آن تئوری دین کامل است. لذا اسلام دین کامل است. که ارتباط بین اشیاء هستی توسط نبوت تبین می شود و پاداش اعمال توسط معاد مشخص و ایجاد هستی توسط توحید انجام میگردد. همان طوریکه توسط 1 می توان  را ساخت، توسط توحید (پذیرفتن حق) میتوان جهان هستی را قبول کرد. پس امکان ایجاد هستی توسط خدا با نظم و ترتیب کامل وجود دارد. در جهان هستی نیز با طی مراحل تقوا به انسان کامل میرسیم ولی هرگز به خدا نمیرسیم. در ریاضی هم وقتی میگوییم حد دنباله اعداد بی نهایت می شود منظور این است که هر عددی که تصور کنیم، عدد بالاتر از آن وجود دارد و بینهایت عدد نیست.

برای هر وجود دارد بطوریکه برای هر، داریم 

اینکه نقل است که خدا هستی را بخاطر پیامبر ایجاد کرد روشن می شود زیرا برای رسیدن به خدا باید مسیری تبین شود تا در صراط مستقیم قرار گرفته و به سوی خدا برویم.  در اصل معاد هر فرد با توجه به اعمال خود پاداش می گیرد بنابراین با توجه به طی درجات تزکیه به مراتب بالا می رود و پاداش آنها در قیامت داده می شود. پیامبران برای کسانی که تمایل به طی راه کمال دارند مبعوث شده اند وگرنه جاهلان را خدا می گوید رها کنید. لذا پیامبران که مبعوث خدا هستند نمی توانند کاری انجام دهند و همواره جاهلان هستند که متحد می شود که عالمان و خوبان را از بین ببرند و عالمان و پیامبران که با هم مشکل ندارند. خدا به پیامبر گرامی می گوید به تکلیف خود عمل کن و نگران اینکه پیام  تو عمل شود یا نه، نباش.

هر فردی برای دوران زندگی باید برنامه ریزی کند و دستور العملی برای رسیدن به حد کمال تبین و ترسیم کند. چه بهتر که برنامه زندگی از جوانی تا پیری تدوین شود و براساس آن حرکت انسان انجام پذیرد. همانند اینکه انسان بخواهد به خورشید برود و آنرا از نزدیک ملاحظه کند، بدیهی است که امکان دیدن آن با چشم غیر مسلح از زمین نیست چه رسد که انسان بخواهد از نزدیک آنرا ببیند. لذا باید ابزار و وسایل پرواز به سوی خورشید را فراهم کند تا بتواند به هدف خود نزدیک شود، در غیر اینصورت در بین راه سوخته و نابود می شود. لذا باید هم خود را مسلح کرد و هم صعود کرد تا امکان دیدن خورشید باشد. آدمی اگر بخواهد به خدا برسد ابتدا باید توسط شریعت خود را آماده کند و با تزکیه نفس به سوی خدا صعود کند. بدون دیدن و تزکیه نمی توان به کمال رسید.

اگر انسان را همانند یک نقاش و زندگی کردن را همانند نقاشی تصور کنیم در این صورت اینکه تابلو نقاشی ما چقدر بزرگ باشد، مهم نیست. بلکه چیزی که با ارزش است و به تابلو نقاشی بها می دهد، محتوا و اثر نقاشی است. لذا چه خوب است که آدمی در دوران زندگی، یک زندگی پر برکت داشته باشد و اثر ماندگاری از خود باقی گذارد. طول زندگی و عمر مهم نیست، بلکه اعمالی که انسان انجام می دهد ماندگار است. اعمال خیر و نشر معارف الهی و علمی برای همیشه باقی می ماند و چراغی برای نسل بعد خواهد شد تا خود را به کمال برساند. 

با توجه به اینکه جهان هستی بخاطر هدفی ایجاد شده و آن هدف رسیدن به کمال (در حقیقت به لقاءالله) است. چنانچه فردی مسیر کمال را طی کند با توجه به میزان طی مسیر پاداش مناسب می گیرد. همانند یک مجموعه در اعداد، چنانچه کرانی بالا داشته باشد، دارای کوچکترین کران بالاست. لذا در قیامت پاسخ پاداش او بطور دقیق داده میشود.

مترادف دانستن اصل معاد با اصل کمال در اعداد تشابه منطقی است.

برای مثال،  لذا 1 نزدیکترین عدد به  و تناظر یک به یک بین  و وجود دارد.

از مباحث فوق نتیجه می گیریم که با قبول اصل توحید میتوان هستی را تبین کرد. با پذیرش اصل توحید و نبوت می توان مراحل طی کمال را انجام داد و با پذیرش اصول توحید و نبوت و معاد انسانها پاداش طی کمال در جهان را از درگاه الهی  بدست می آورند. که جایگاهشان در بهشت یا جهنم می باشد. بنابراین حقیقت هستی توسط اصل توحید و طی کمال انسان توسط اصل نبوت و پاداش اعمال توسط اصل معاد معرفی شود. لذا با توجه به اهداف خدای متعال از خلقت انسان پذیرفتن سه اصل فوق از بدیهیات است. لازم به ذکر است با پذیرفتن اصل پئانو یعنی با استقراء، اعداد ساخته می شود که میدان مرتب کامل است. بنابراین به نظر می رسد که با پذیرفتن حق بعنوان خالق هستی و هدفمند بودن خدا از ایجاد هستی می توان اصول نبوت و معاد را نتیجه گرفت بعبارت دیگر اصول دین معادل اصلتوحید و وجود هستی که در آن انسانها با تزکیه به مراحل بالاتر کمال میرسند. 

با ایدئولوژی اسلامی می توان دین اسلام را بطور کامل تبین کرد. با عنایت به اینکه خدا جسم نیست و هر انسان جسم است، لذا اداره هستی نیاز به جانشین دارد که بتواند با انسانها ارتباط برقرار کنند. بهترین انسانها، افراد کامل می باشند. لذا انسانهای کل در هر زمان با اذن خدای متعال اداره هستی را بعهده دارند لذا اصل ولایت (یا امامت) برای اداره هستی پذیرفتنی است که شیعه مورد قبول دارد. بنابراین با پذیرش ولایت دین اسلام کامل می گردد. همان طوریکه در غدیرخم  به پیامبر اسلام وحی شد که انتصات حضرت علی، دین حق کامل گردید. بنابراین با توحید می توان هستی را ایجاد کرد با نبوت پیام هستی یعنی قرآن و با امامت اداره هستی و با معاد غایت هستی را تبین کرد. با پذیرش عدل، شعار هستی که عدالت است بوسیله ولایت اجرا میشود.

اینکه افراد به لقاءالله می روند در حقیقت در جوار حق تعالی قرار میگیرند و خدا شهدا را انتخاب می کند. تا وقتی آلودگی و ناپاکی در انسان هست امکان حج اکبر نمی باشد. بعضی ها در این دنیا امکان انجام حج اکبر (که بعضاً مبارزه با نفس نیز گفته میشود) را پیدا میکنند که خدا آنها را شهدا می نامند و از این دنیا به درگاه الهی روحشان صعود می کند. در حج اصغر جسم ها طواف می کنند در حج اکبر روح ها دور حق تعالی طواف میکند.

وقـتـی بـه خـانه کـعـبـه بـرای اعمال حج می رویم و بدور خانه خدا میچرخیم

چنانچه این را حج اصغر بنامیم در درگاه الهی نیز افراد و ملائکه بدور خدا میچرخند و حج اکبر انجام می شود .

به نظر می رسد کسانی که امکان حج اکبر در این دنیا ندارند پس از مرگ روحشان به طی مراحل تزکیه می پردازد تا پس از پاک شدن امکان طواف الهی یا حج اکبر داشته باشند. جهنم محلی است برای پالایش روح از گناه. همانند سنگ آهن که در کوره ذوب آهن قرار می گیرد و پس از پالایش ناخالصی ها آهن بدست می آید. انسانها نیز بخاطر انجام گناهان آلوده هستند شرفیابی به درگاه الهی نیاز به وسیله دارد. همانند یک نردبان که برای رسیدن به قله آن باید پله ها طی شود تا به مقصد برسیم.

چنانچه به هر انسان میزان تقوایی او را نسبت دهیم. لذا انسانها را می توان با یکدیگر مقایسه نمود و پیامبران برای هدایت افراد برگزیده شده اند. لذا نقش آنها همانند رابطه ترتیب در اعداد است که باعث هدایت افراد بسوی تقوی و پرهیزکاری است یعنی انجام واجبات و ترک محرمات و انسان در جهان هستی مظهر واجب الوجود است و چنانچه انسان خود را بشناسد آنگاه خدای خود را شناخته است.

پیامبران الهی همانند خورشید برای جهان هستی میباشند بمانند چراغ در تاریکی می ماند. علم کلام در خصوص اصول دین بحث میکند. متکلمین عامه را اهل سنت و متکلمین خاصه را اهل شیعه گویند. بعضی از متکلمین عامه قائل به وجود، عدم و ثابت میباشند که واسطه بین وجود و عدم هستند ولی خاصه قائل به وجود و عدم میباشند.

در دنیا اگر به کسی صدمه جسمی زده شود پس از مدتی بهبود پیدا میکند و چنانچه ضربه روحی به کسی وارد شود ناراحتی که ایجاد می کند بسیار سخت تر از صدمه جسمی است. بنابراین ضربه روحی بالاتر از ضربه جسمی است. در قیامت نیز که روح باید پالایش شود در قابل ترمیم جسمی قابل قیاس نمیباشد. چنانچه روح پاک شود دیگر ضربات جسمی اثر ندارد. نقل است که علمای اهل تزکیه بدون اینکه دچار درد شوند و بی هوش گردند امکان جراحی در بدن بدون احساس درد بـوده اسـت. بـنابراین با پـالایش روح، انـسان پاک میشود و پالایشجسم نیز حاصل میشود.

سوالی که مطرح است اینکه چرا بعضی تلاش میکنند ولی امکان رشد و کمال ندارد. آیاپدر و مادر نقشدارند یاعواملدیگر؟

چنانچه است انسان بسوی خدا دراز شود و از خدا مدد و یاری بخواهد دو حالت اتفاق می افتد اگر مستجاب شود انسان رحمت خدا را شامل شده است و اگر برآورده نشود حکمت خدا نصیب انسان شده است. در صورتی که اگر دست انسان بطرف بنده خدا دراز شود، اگر حاجت آدمی برآورده شود انسان دچار ذلت است و اگر برآورده نشود، آدمی دچار خجلت می گردد. افراد باید به تکلیف خود که براساس قوانین الهی ابلاغ شده است عمل نمایند و به نتیجه آن که شکست یا پیروزی باشد، توجهی نکند. انسانها هیچ گاه شکست نمی خورند، بلکه راه را در نیم راه رها می کنند و فکر می کنند شکست خورده اند. نباید هدف وسیله را توجیه کند و برای رسیدن به هدف از هر وسیله ای و طریق استفاده کرد. منافقین برای رسیدن به اهداف خود، از هر راه ممکن استفاده می کنند.

اسرار هستی بوسیله خاتم پیامبران از طریق وحی در قرآن آمده است. تبین این پیام بوسیله ولایت امر زمان بوسیله چهارده معصوم تداوم و تبین و تفسیر گردید تا جائیکه در زمان امام جعفر صادق قسمتی از علوم هستی آشکار و تبین گردید. اعتقاد شیعه بر این است که با پذیرفتن 5 اصل می توان حکومت اسلامی را بر پا و تبین کرد در صورتی که با پذیرفتن سه اصل توحید و نبوت و معاد می توان ایدئولوژی اسلامی را تبین کرد.

پیامبران میزان الهی هستند تا در آخرت انسانها سوال نکنند که بدون راهنما ما را خلق نمودید. همانند گوسفند، بدون چوپان به بیراه می رود. همان طوریکه گوسفند چوپان می خواهد و باغ میوه باغبان می خواهد، انسان که در مرتبه بالاتر است نیز سرپرست میخواهد که بهترین انسانها را خدا سرپرست قرار داده که همان انسانهای کامل می باشند.

سوالی که مطرح است مرگ چیست؟ به نظر می رسد دو نوع حیات موجود است یکی حیات دنیوی و دیگر حیات اخروی است. حیات اخروی را مرگ و حیات دنیوی را حیات می نامند. در حیات دنیوی روح محدود به بدن انسان است در صورتی که در حیات اخروی روح انسان محدود به چیزی نمی باشد. انسانها با خارج شدن روح از بدن مرگ حاصل می شود. گیاهان با فاسد شدن خود مرگ اطلاق میشود و اشیاء با از دست دادن خاصیت خود مرگ اطلاق می شود، همانند آب گـنـدیـده (مـرداب) یـا گـچ مرده. جانوران با خارج شدن نفس حیوانی مرگ حاصل میشود.

صفات حق تعالی در امام زمان متجلی است. ولی بعضی از صفات خاص حق تعالی است. مثلا الله الصمد، که نقل ازامام جعفر صادق است که منظور از صمد چیست؟ ایشان مى فرمایند در ادامه سوره اخلاص معنی آن آمده است. لم یلد ولم یولد ولم یکن لهو کفوا احد. خداوند یک حقیقت نامتناهی است که از چیزی پدید نیامده است. مشابه عدد در مقابل بی نهایت، که عدد محدود است ولی بی نهایت سمبل بی کرانی است

صفات نیک در انسانها کم و زیاد وجود دارد ولی در انسان کامل و امام زمان به حد اعلا وجود دارد و به کمال خود مى رسد که میزان تقوا مى باشد. عقل انسان وسیله ای و میزان ای برای تشخیص سو د و یا زیان وانتخاب صحیح از غلط مى باشد . پرونده هر فرد در روز قیامت در خود فرد مى باشد. و کلیه اعمال خوب و بد او در آن زمان تجلی پیدا مى کند.

سازنده یک وسیله معمولا دفتر چه راهنما ومتخصصینی براى دستگاه خود تهیه مى کند که چنانچه وسیله نیاز به تعمیر داشت اقدام نماید. خداوند متعال برای انسانها نیز کتاب راهنما،یعنی قرآن، وسفیران راهنما ،  یعنی پیامبران، را براى هدایت بشر جهت معرفی احکام الهی و رسیدن به کمال به رسالت مبعوث نموده است

اگر به زنبور عسل نگاه کنیم، خداوند متعال دو معده برای آن تعبیه کرده و برروی هر گل و جایی نمی نشیند. روی گل های خوشبو مى نشیند .در مقابل مگس در هر جایی که کثافت وآشغال وزباله هست مى نشیند. انسانهای نیز باید در هر جایی که عالم و اهل دین وجود دارد همنشین و کسب فیض نماید. نه در هر جایی که محل فساد و آلودگی روح و جسم راهمراه دارد .

امام زمان و در غیاب او جانشینان بر حق ایشان هستند که الگویی برای انسان مى باشند. وقتی به انسانهایی که شب و روز تلاش در کسب رزق و روزی حلال مى نمایید .و از هر طریق صحیح که بتوانند کسب مال و درآمد مى کنند. بدیهی است، پس از لذت های آنی و صرف غذا، تلاش در دفع ضایعات آنها را دارند. هر عمل چه کسب و کار باشد و چه خوردن غذا برای ادامه حیات باشد، ارزش دارد. چنانچه اعمال ما در جهت سیر الی الله و رضای خداوند متعال باشد، ارزشمند است. بدیهی است درغیر اینصورت همانند حیوانات دنبال لذت های زود گذر مى باشند .چقدر خوب است که انسانها به دنبال لذت های پایدار و نامتناهی، همانند کسب علم و دانش و معارف الهی باشیم. تا نردبانی برای تکامل وی گردد

اینکه گفته مى شود به خدا نزدیک شوید، منظور آراستن خویش به صفات الهی که در دعای جوشن کبیر آمده است مى باشد، که همگی در امام زمان متجلی است. خداوند براى تکامل و سیر الی الله ما را آماده مى کند. امام زمان بهترین الگو برای انسان مى باشد. با آشنایی و شناخت امام زمان، مى توان خدا را شناخت .

سوالی که بعضا مى شود، اینکه چگونه خدایی که جسم نیست قادر به خلق جهان هستی است؟ دانشمندان آن رادارای دوازده بعد مى دانند. انسانها با توجه به کسب معرفت های الهی امکان تسلط وشناخت آنها را دارند،.براى مثال، طى الارض کردن براى انسانهای معمولی، مقدور نمی باشد. انسانهای معمولی در فضای سه بعدی زندگی مى کنند و قادر به درک ابعاد دیگر هستی نمی باشند. افراد معمولی با وسیله طی الارض می کنند در صورتی که عرفا و انسانهای کامل با تسلط بر سایر ابعاد، بالاخص زمان، امکان انجام این کار را با حذف زمان دارند. پیامبر گرامی با توجه به تسلط و شناخت ابعاد گوناگون امکان معراج جسمانی را داشتند. نقل است که دانشمندان با فرض دوازده بعدی، امکان ایجاد جهان، در حالت مجازی را ممکن ساخته اند

در ریاضی هر عدد مى تواند توسط یک و صفر ایجاد شود. در حقیقت هر عدد در مبنای دو قابل نمایش است. وقتی  مخلوق  امکان خلق توسط هست و نیست را دارد چگونه است که خداوند امکان خلق جهان را ندارد . اگر چه ما امکان پی بردن به ذات حق تعالی را نداریم و از آثار او پی به وجود او مى بریم. به معجزه قرن دقت کنید، آدمی توانسته است، هر آن توسط یک دستگاه کوچک که در دست قرار مى گیرد به آخرین اطلاعات موجود جهان دسترسی وآنها را مشاهده  کند . اگر خوب دقت کنید و به ریشه آن توجه کنید، با اعمالی توسط صفر ویک ایجاد شده است. حتی توسط پاره خط و نقطه مى توان هر مطلبی را نوشت ،اینکار توسط تلگراف انجام شده است

به نظر می رسد که خلقت جهان هستی براى اولین بار با اراده خداوند متعال در چند روز ایجاد و تکامل وتداوم آن با نظارت انسان کامل توسط مخلوقات ایجاد مى گردد. مثلا تدوام حیات، با عنایت به اینکه هر چیزی به صورت زوج آفریده شده است، تکثیر مى گردد.

کلیه استدلالهایی که براى وجود خداوند هست، مثالها و روشهایی براى شفاف کردن وشناخت بهتر خدا مى باشد . خداوند از بدیهیات مى باشد. عقل زمانی که به بدیهیات مى رسد، امکان پیشرفت بیشتر ندارد. اگر دقت کنید دانشمندان نظریه و اصول خود را بر بدیهیات که مورد توافق همه مى باشد قرارداد ه و به استدال مى پردازند. براى مثال، برای شناخت اعداد حقیقی  ، قبول اعداد طبیعی  با خاصیت استقرار کفایت دارد.

وقتی به انسان به دقت مى نگر یم، آدمی چیزی از خود ندارد. از مبداء شروع وپس از طى عوالم گوناگون به خود باز مى گردد.ا نا لله وانا الیه راجعون. انسان هم اختیار دارد و هم اجبار.مثلا ایستادن بر یک پا اختیار است ولی داشتن حد اقل یک پا اجبار است. انسان در عالم طبیعت این اختیار را دارد که از نعمات الهی استفاده کند. او مى تواند کارهای خوب یا بد را انجام دهد. همانند باغبانی که باغی را حفظ و نگهداری مى کند، محصول باغ ،خود باغ و باغبان ، مال صاحب  باغ است. پس از اینکه گل های باغ شکفته شد و صاحب باغ به باغ آمد، آنوقت باغبان یک گل محمدی تقدیم به صاحب باغ مى کند. این معرف ادب باغبان است وباعث پاداش به باغبان مى شود. انسانها نیز از خود چیزی ندارند، و هر چه هست از حق تعالی است

انسانها چون خود را نا چیز و کوچک در مقابل عظمت الهی مى دانند، به نزدیکان و مقربین حق تعالی که انسانهای کامل مى باشند، توسل پیدا مى کنند که شفیع در گاه الهی شوند . لذا درود بر محمد و آل محمد مى فرستند و به زیارت آنها مى روند. مردم با ذکر و دعا و نیایش با حق تعالی صحبت ونیازهای مادی و معنوی خود را مطرح می کنند

دانشمندان کیهان شناس اظهار مى دارند که نزدیک 95% جهان هستی در تاریکی است و اطلاعی از آنها نداریم. در 5% باقیمانده که نور وجود دارد، کره زمین همانند جزیی کوچک مى ماند. خود زمین هم که مى نگریم، اکثریت آن آب است. لذا انسان در مقایسه با جهان هستی ناچیز است. اگر دقیق شویم، انسان از طریق هوا تنفس و از طریق دهان تغذیه مى شود. حیوانات هم نیاز به هوا وغذا دارند . حتی درختان از طریق پوست خود تنفس و از طریق ریشه خود تغذیه مى شود. همه اینها دلالت بر عظمت حق تعالی است، که توسط امام زمان مدیریت مى شود. امام راحل مى فرمایند جهان در نزد امام زمان همانند انگشتری مى ماند،  که در دست است. لذا از قدرت امام زمان به قدرت حق پی مى بریم .

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﺁﯾﻨﻪ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺍﺟﺰﺍ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺁﯾﺎﺕ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﻋﻨﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺁﻥ ﻓﺮﺩ ﻣﺸﺨﺺ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﻟﺬﺍ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﺗﺠﻠﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺻﯿﻒ ﺍﺟﺰﺍ ﺁﻥ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺭﺳﯿﺪ. ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺠﻠﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ.ﺍﺟﺰﺍ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺁﯾﺎﺕ ﻭ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﺣﻖ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ، ﻭﻟﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ.

ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺎﻣﻞ ﺣﻖ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﺎﻣﻞ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﻟﺬﺍ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ، ﺗﺠﻠﯽ ﺣﻖ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺣﻖ ﺑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ  ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ ۰ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﮐﻞ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺎﻣﻞ ﺣﻖ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯿﻢ، ﻟﺬﺍ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺯﻣﯿﻦ ﺁﯾﺎﺕ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ.ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﺁﯾﺎﺕ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ.

ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﯿﻦ ﺍﺟﺰﺍ ﯾﮏ ﺁﯾﻪ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ . ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺫﺍﺕ ﻭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﺷﯿﺎ ﻭﺁﯾﺎﺕ ﭘﯽ ﺑﺒﺮﻧﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺁﯾﺎﺕ ﺣﻖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺴﺎﺩﮔﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﻮﯾﻢ. ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻣﺤﺼﻞ ﺍﺑﺘﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ ّﺑﺨﻮﺍﻫ ﺳﺨﻦ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﺗﺨﺼﺼﯽ دانشگاهی کند . لذا باید طی مراتب شود.

ﺑﺎ ﺗﻬﺬﯾﺐ ﻧﻔﺲ، ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻃﯽ ﮐﻤﺎﻝ ﻧﻤﻮﺩ. ﯾﺎ ﮐﺴﺐ ﻋﻠﻮﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃ ﺑﯿﻦ ﺍﺟﺰﺍ ﻫﺴﺘﯽ ﻭ ﺧﻮﺍﺹ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﺷﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺖ. ﻋﻠﻮﻡ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺯ ﺟﻬﻞ ﻣﺎ ﺑﮑﺎﻫﻨﺪ.

ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ. ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻋﻜﺲ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺗﺠﻠﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺁﺭﺍﺳﺘﻦ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ. ﮔﻮﯾﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻣﺜﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﻗﺘﯽ ، ﻋﮑﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ، ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﺠﻠﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ. ﻟﺬﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺭﻭﺡ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯿﮑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺁﻧﺮﺍ ﯾﮑ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ.

ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﯽ ﻧﯿﺰﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺣﻖ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ، ﺩﺭ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﻨﺼﻮﺭﺕ ﯾﮏ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻯ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻧﻤﻮ ﺩﻩ ﺍﯼ . ﺁﯾﺎﺕ ﻫﺴﺘﯽ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ۰ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﭘﯽ ﺑﻪ ﻣﻮﺛﺮ ﺑﺒﺮﯼ، ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺭﺍ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ. ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﺠﻠﯽ ﺣﻖ ﻣﻘﺪﻭﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﻗﺎﺑﻞ ﺩﯾﺪﻥ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺷﺪ.

ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﺁﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺍﻧﻌﮑﺎﺱ ﻧﻮﺭ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺠﻠﯽ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﯼ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺧﺪﺍﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻘﺪﻭﺭ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ.ﺗﺠﻠﯽ ﮐﺎﻣﻞ ﺣﻖ ﺩﺭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﻻﺯﻡ ﻭ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩﻥ ﻣﻮﺍﻧﻊ ﺯﯾﺎﺩ، ﺍﻣﮑﺎﻥ  ﺗﺠﻠﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ. ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﯾﮑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﮐﻮﻩ ﻣﺘﺠﻠﯽ ﺷﺪ ﻭ ﮐﻮﻩ ﻣﺘﻼﺷﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ.ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺭﺷﺪ ﻋﻘﻠﯽ ﻭ ﻣﻌﻨﻮﯼ ﻭ ﻣﺘﺼﻒ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻔﺎﺕ ﺣﻖ ﺗﻌﺎﻟﯽ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﻨﯿﻢ.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

علی  چشمان  خوددر کعبه وا کرد                    دل هر شیعه  را نور خدا کرد

علی آمد به دنیا روز جمعه                         که  باشد بهترین  ایام  هفته

علی را بهترین  زن های عالم                         بود زهرا ى ا طهر نور خاتم

علی باشد پدر بر بهترین ها                         حسین و مجتبی ازبر ترین ها

علی در بهترین شب خورده ضربت                     بدست جاهلی در غرق شهوت

علی در بهترین شب های دوران                          از این دنیا برفت، آن نور قرآن

علی  بعد  از محمد بهترین کس                   سزاوار  حکومت در جهان  هست

علی شد غرق خون با ضرب شمشیر                    بود آن هم زمان با شام تقد یر

علی ای بهترین، بهترین ها                            رجالی  خادمی از کمترین ها


  • علی رجالی