بر پرچم سبز آل احمد
بنوشت کلام حق ، محمد
لا حول ولا قوه الا بالله
ازقدرت حق، جهان بگردد
بر پرچم سبز آل احمد
بنوشت کلام حق ، محمد
لا حول ولا قوه الا بالله
ازقدرت حق، جهان بگردد
اینکه گفته می شود امام وجه الله است، بخاطر این است که تمایز افراد بوسیله صورتها مشخص می شود.لذا برای شناخت حق تعالی باید به چهارده معصوم مراجعه شود. با شناخت امام زمان می توان به شناخت حق تعالی پی برد.علی ابن ابی عبد الله وجه الله است. پیامبر گرامی دوازده مورد از حضرت علی گفته اند که خاص ایشان است.
1- اولین کسی که دین اسلام را پذیرفت.
2 - تنها کسی که جای پیامبر خوابید.
3 تنها کسی که کفو حضرت فاطمه بود.
4- درب تنها منزل حضرت علی به مسجد ا لنبی باز میشود.
5- در غدیر خم بعنوان جانشین پیامبر معرفی شد.
6 - بدون رسیدن حضرت علی ، پیامبر گرامی وارد مدینه نمی شدند.
7 - حضرت علی را به عنوان برادر خود انتخاب کردند.
8 - قرایت سوره برا یت توسط حضرت علی.
9 - در معراج، خداوند با صدای حضرت علی با پیامبر صحبت نمودند.
10 - تنها کسی که در خانه خدا بدنیا آمد.
11 - تنها کسی بود که توانست ابن وعد را در جنگ خندق به هلاکت برساند.
12 - تنها کسی بود که در جنگ احد از حضرت محمد محافظت نمود.
پس از شکسته شدن شمشیر حضرت علی در جنگ احد ، حضرت محمد شمشیر خود که ذوالفقار نامیده می شد به حضرت علی اهدا نمودند.
با توجه به اینکه امام زمان تجلی کامل حق می باشد، لذا انسانها برای شناخت خداوند باید از طریق امام زمان خود اقدام کنند. در شبها ی قدر که قرآن صامت بر سر می گذاریم.همزمان قرآن ناطق را که چهارده معصوم هستند به زبان جاری می کنیم. این دلالت بر این واقعیت است که قرآنی که در شب قدر بر پیامبر گرامی نازل گردید، باید در گفتار و افکار و اندیشه ما تجلی پیدا کند.
روان شناسان برای اعتماد به نفس موارد زیر را توصیه می کنند.برای هر روزاز ماه ، گفتاری کوتاه پیشنهاد شده است. روز رادر ساعت مناسبی آغاز کنید. گفتار را چند بار تکرار کنید.دفعه اول با صدای بلند، بعد آرامتر ، بعد به صورت یک زمزمه و سپس در فکرتان تکرار کنید. با هر بار تکرار، بگذارید کلمات با عمق بیشتری جذب ضمیر نا خود آگاه تان کنید.در هر فرصتی آنرا مرور کنید، حتی المقدور آن گفتار را با شرایط واقعی زندگیتان تطبیق دهید. شب قبل از خواب ، چند بار دیگر آنرا تکرار کنید.هنگامی به خواب می روید کلمات را به ضمیر نا خود آگاهتان منتقل کنید و اثرات آنرا مشاهده کنید.
1- راز اعتماد به نفس در این است که بدانی تو در تمام دنیا منحصر به فرد هستی ، هیچکس گفتار تو را نخواهد خواند و این گفتار همواره فقط مال خودت خواهد بود.وظیفه اصلی تو آن است که یاد بگیری آن گفتار را کامل و بدون نقص بخوانی.
2- راز اعتماد به نفس در این است که دیگران را همان طور که هستند بپذیری ، تا بتوانی خودت را همان طور که هستی بپذیری.
3- راز اعتماد به نفس در این است که خشمگین نشوی و از کسی متنفر نباشی ، با خشم و نفرت تنها خودت را خوار خواهی کرد.
4- راز اعتماد به نفس در این است که نسبت به همه با احترام رفتار کنی، زیرا هر طور به دیگران نگاه کنی ، دیگران هم با همان دید به تو نگاه می کنند.
5. - راز اعتماد به نفس در این است که در معاشرت با کسانی است که خود را اصلاح و دیگران راحکایت می کنند . از معاشرت با افراد عیب جو و متزلزل دوری کن.
6- راز اعتماد به نفس در این است که بدون توقع متقابل ، دیگران را دوست بداری.
7 - راز اعتماد به نفس در غبطه نخوردن به استعداد ها و موفقیت های دیگران است. اگر در انجام سهم خودت شکست بخوری ، بهتر است تا اینکه بکوشی سهم دیگران را با موفقیت انجام دهی.اگر بتوانی خودت باشی ، به شکو همند ترین موفقیت یک انسان دست یافته ای.
حدیثی داریم که می فرماید عزت در قناعت و ذلت در طمع و حرص است.
کسانی که چشم دلشان باز است ، می توانند با چشم دل ماور ا لطبیعه را ببینند و با چشم سر طبیعت را.آنها حق ندارند که با چشم دل افراد را ببینند و به خصوصیات و حریم شخصی وارد شوند.در غیر اینصورت چشم دل بسته می شود و زندگی روزمره دچار مشگل می شود.همانند یک مدیر که حق امضا و قدرت دارد ولی نمی تواند از آن سوء استفاده کند.
چهارده گوهر از چهارده گنجینه که همان چهارده معصوم هستند ، می توانند الگوی انسان ها قرار گیرند.
1- ازحضرت محمد ( ص ) می توان رحمت و گذشت و بخشیدن را الگو گرفت.
2- از حضرت علی ( ع ) می توان بزرگی و گذشت و سخاوت را آموخت.
3 - ازحضرت فاطمه ( س ) می توان عشق و وفا و عفت را پیشه کرد.
4- از حضرت امام حسن( ع )خوش رویی و خوش خلقی ، چون جدش را درس گرفت.
5- از امام حسین ( ع ) می توان شجاعت و رشادت و دلیری را آموخت.
6- از حضرت سجاد ( ع ) عبادت و بندگی و شب زنده داری را .
7- از حضرت محمد باقر ( ع ) می توان علم و دانش را فرا گرفت .
8- از امام صادق ( ع ) می توان صداقت و درستی و خوبی را الگو قرار داد.
9- از امام موسی کاظم ( ع ) بر غیظ و غضب خود غلبه نمود.
10- از امام رضا ( ع ) شفاعت و ضمانت را خواست.
11- از امام محمد تقی ( ع ) چشم پوشی از اشتباهات ساده و کوچک افراد را.
12- از امام علی نقی ( ع ) می توان هدایت گری را آموخت.
3 - از امام حسن عسگری( ع ) تحمل سختی ها را را برای رضای خدا آموخت.
14- از حضرت مهدی ( ع )غایب بودن از مردم ، بخاطر خود مردم را درس گرفت.
اگر چه همه معصومین نور واحد هستند و تجلی کامل حق تعالی می باشند ولی با توجه به شرایط زمان ، بعضی از خصلت ها خود را بیشتر نشان می داد.
منظور از بعثت پیامبر، شکوفایی پیامبر است و از اصل به فرع تجلی کردن است.زیرا متن وجودی رسول گرامی قبل از مقام بعثت تشکیل یافته بود و ذات ایشان تمام حقایق را دارا بود.منتهی در سن چهل سالگی برای ایشان این حقایق به تدریج شروع به شکو فایی کرد.
همانند معلمی که دارای شاگردی است که به تمام حقایق و اسرار معلم آگاهی داردبه طوری که معلم می گوید دیگر لازم نیست من تدریس کنم .زیرا اینشاگرد آنچه را من می خواهم به شما می گوید. لذا بر انگیختن او را بر انگیخته شدن خود می داند.حق تعالی نیز به همین انگیزه شخصی به نام محمد را مبعوث می کند.
لذا منظور از بعثت ، یعنی همان حق است که بر انگیخته شده ، منتهی در قالب حضرت محمد.پس در حقیقت مقام بعثت ، به این معنا ، تجلی حق تعالی در صورت حضرت خاتم.هر لحظه به لحظه در نظام هستی حق بر خاسته است و آن به آن عالم در تجلی خاص است.بنابر این از نظر عرفا هر روز مبعث است.با این تمایز که در روز خاصی رسما اعلام گردید.
اگر به شعرا دقت کنیم، متوجه می شویم که در سن خاصی طبع شعر گل می کنند و آنچه در بطن وجودی آنها بوده به زبان جاری می گردد. لذا می توان گفت بعثت شاعر ، شکوفایی شاعر است که در اشعار او تجلی پیدا کرده است. برای پیامبر گرامی نیز تجلی حق تعالی در آیات قرآن تجلی کرده است که به تدریج شکوفا شده است. شاعر نیز اشعارش به تدریج با توجه به وضعیت روحی اش و شرایط خاص شان نزول کرده و به زبان جاری می گردد.
اگر بخواهیم خدا را به اجمال معرفی کنیم ، می توان گفت که خدا حقیقتی است واحد که در مراتب گو ناگو ن در اجزای هستی شامل جامدات ، گیاهان ، حیوانات و انسانها و جهان هستی تجلی کرده است. چنانچه هر کدام از اجزای هستی از بین برود ، حقیقت آنها آزاد می گردد و در جسم مثالی قرار می گیرد.بنابر این می توان گفت حقیقت جهان هستی خداوند متعال است که در اشکال گو نا گو ن متجلی شده است. همان طوریکه یک سلول وقتی در رحم مادر قرار می گیرد ، می تواند رشد کرده و به یک انسان به عالم طبیعت آید ، آدمی نیز اگر سیر و سلوک و تزکیه نفس کند ، می تواند از نظر معنوی رشد کرده و خدا گونه شود بطوریکه امکان سیطره به جهان هستی را پیدا کند. همانند انسانهای کامل و امام زمان که جانشین کامل حق تعالی روی زمین میباشد.
حق تعالی برای شناساندن خود ، در جهان هستی تجلی کرد.تا این حق حقیقت شناسایی و معرفی گردد..انسان تا سن تکلیف تکامل جسمی دارد.بعد از آن تکامل معنوی کند. خدا خواهی و تسبیح انسانها و ذرات هستی بخاطر این است که حقیقت آنها تمایل به بازگشت به حقیقت کل ، یعنی خداوند دارد. لذا می توان گفت که منظور از انا لله و انا الیه راجعون ، بازگشت حقیقی که از خدا صادر شده به خدای متعال است .اینکه در قرآن آمده است، که خداوند روح خود را در انسانها دمیده است، منظور این است که حقیقت انسانها ، حق تعالی می باشد.
علامه حسن زاده آملی می فرمایند ، توحید صمد ی حق در تمام ذرات عالم است و خدا همان حق و وجود است. خدا گرداننده نظام ، بلکه خود نظام است. تمام انسانها خدا پرست می باشند.چیزی که هست خدا را در بت ، یا حیوان ،.....، می جویند. ایشان می فرمایند:
آن خدایی که پرستی نه خدای حسن است به خداوند که حسن را خدای دگر است
مسلمانان اگر چه بت نمی پرستند ، ولی لازم است که خدایی را که تسبیح و حمد می کنند کاملا بشناسند.تا عبادت ها ی آنها موثر واقع شود و ارتباط انسان با خدای واقعی بر قرار شود.
وجود است که مشهود ماست .همه کلمات وجودی عالم در وجود بودن مشترک هستند.بطوریکه هر جا پای وجود به میان آمد، اسما الله بوده است.آثار وجودی کلمات عالم بنا به مراتب وجودی آنان متفاوت است. جماد در نازلترین مرتبه وجودی است که حس و حرکت ندارد.نبات بالاتر از جماد از مراتب وجود ی بر خوردار است که حس و حرکت دارد.حیوان از همه اینها بالاتر است که هم حس و حرکت و اراده دارد.از همه اینها بالاتر انسان است که هم حس، حرکت، اراده واختیارو قوه عقل و ادراک هم دارد. باز هم بین انسانها ، انسان عالم از انسان جاهل دارای مراتب وجودی بالاتری است. ملا صدرا می گوید در خود وجود مراتب نیست، بلکه در مظاهر وجود مراتب راه دارد.
سوال اساسی این است که انسان چگونه می تواند خود را شرک زدایی کند و با شکستن بت نفس، ریشه شرک پنهان و آشکار را در وجود خود بخشکاند و به زلال توحید دست یابد. مرحوم شیخ رجبی خیاط که یکی از عرفا است، می گوید به نظر حقیر اگر کسی طالب راه نجات باشد و بخواهد به کمال واقعی برسد و از معانی توحید بهره ببرد، باید به چهار چیز تمسک کند.
1- حضور دائم : همواره خود را در مقام حضور حق تعالی بداند.
2- توسل به اهل بیت : زیرا اهل بیت انسانهای کامل و تجلی کامل حق می باشند.
3- گدایی شبها : منظور نماز شب و شب زنده داری است .
4- احسان به خلق : ایشان می فرمایند با خدمت به خلق ، می توان به خدا نزدیک شد.
وجود شیخ را خدا مسخر کرده بود او غیر خدا نمی توانست ببیند و هر چه می دید خدا را می دید ، وهر چه می گفت از خدا می گفت .اول و آخر کلامش خدا بود ، چون عاشق بود و ذوب در خدا شده بود.او عاشق خدا و اهل بیت بود و هر چه می گفت از آنها می گفت.شیخ چنان عاشق بود که در محضرش غیر از مکالمات ضروری ، حاضر نبود سخنی غیر از محبوبش به میان آید. گاه به داستان لیلی ومجنون مثل می زد که مجنون حاضر نبود چیزی جز درباره لیلی بشنود.گویند از مجنون عامری پرسید که حق با علی است یا غیر ، جواب داد حق با لیلی است.اگر این داستان واقعیت هم نداشته باشد ، برای نزدیک کردن حقیقت به ذهن مناسب است. زندگی نامه شیخ در کتاب کیمیایی محبت آمده است، که می تواند بالاخص برای اهل دل مفید باشد.در این کتاب نقطه نظرات شیخ از قول افرادی که با ایشان ملاقات داشته اند جمع آوری شده است.
وقتی عشق مجازی ، ذهن انسان را اینقدر می تواند به خود مشغول کند و همواره تصویر معشوق در ذهنش تجلی می کند .خوشا به حال کسانی که عشق حقیقی را در دل و ذهن خود به تصویر می کشند و هر چه می بینند ، تجلی حق است.
برای رسیدن به هدف دو راه وجود دارد. یکی راه دل و دیگری راه عقل می باشد. عقل همواره دستور به انجام کارهای صحیح می دهد ولی دل با توجه به تمایلات انسان گاهی کارهای صحیح و گاهی کار های غلط انجام می دهد.
عقل کار های غلط را سعی می کند توجیه صحیح پیدا کند و سپس آنرا انجام دهد در صورتیکه نفس نیاز به توجیه ندارد. برای رسیدن به هدف والا ، می توان از طریق عقل یا دل رسید.البته راه دل با انجام گناه باعث می شود که دل حرم خدا نگردد.لذارسیدن از این راه به هدف مقدور نیست.راه عقل با حرکت عقلای به سمت عقل کل باعث نزدیکی به امام زمان می گردد.
راه عقل انسان را به کمال می برد و حالت برگشت ندارد ، در صورتیکه راه نفس می تواند انسان را به کمال یا ضلال ببرد.لذا راه عقل توصیه شده است. به نظر می رسد که حقیقت انسانها نفس آنهاست.چنانچه نفس انسان تمایل به چیزی پیدا کند ، تا رسیدن به آن تلاش می کند تا آنرا بدست آورد.که نیاز به زمان دارد ولی در انسانها کامل اینگونه نیست و همینکه نفس آنها به چیزی تمایل کند ، آن عملی می شود. همانند طی الارض، که برای عرفا مقدور است ولی برای افراد معمولی باید با وسیله به مقصد بروند.لذا با توجه به نوع وسیله ، زمان کوتاه یا طولانی می گردد. هر قدر انسانها مراحل تزکیه را طی کنند، امکان تسلط به عالم هستی بیشتر می شود.
اینکه گفته می شود که حق تعالی هر چه اراده کند عملی می شود ، به نظر می رسد که منظور این است که انسان های کامل ، بالاخص امام زمان ، همینکه اراده کند ، آن عملی می شود.نقل است پس از حکومت امام زمان قیامت فرا می رسد و جهان بدون امام زمان نابود می گردد.
کتاب انسان در عرف عرفان علامه حسن زاده، انسان را که به معنای علم است و علم به معنای شناخت و معرفت از دیدگاه قرآن و احادیث مورد مطالعه قرار میدهد. خدای متعال بطور کامل در عالم هستی، حضرت محمد و قرآن مکتوب تجلی کرده است. البته عرفان به معنای تفسیر انفسی قرآن می باشد و عرف ریشه لغتی عرفان میباشد. بنابراین می توان گفت که انسان از دیدگاه قرآن مورد بحث قرار میگیرد. لازم به ذکر است که انسان از دیدگاه های گوناگون و مکاتب مختلف متمایز بیان شده است. برای خدا شناسی، به نظر می رسد که باید در عالم هستی، خاتم پیامبران و قرآن تحقیق و تفحص کرد.
قرآن را کشف تام محمدی نامند. تجلی اعظم خدا بطور مکتوب قرآن میباشد. همانند انجیل، که کشف عیسوی است ولی تام و کامل نمی باشد. و قرآن کشف صمدی است. لذا امامت و نبوت پیامبر تام است.
قرآن در مقام نوشتن کتاب تدوینی است. قرآن در متن خارج کتاب تکوینی است. قرآن در متن جان کتاب انفسی است.
لذا قرآن تدوینی، قرآن تکوینی و قرآن انفسی یک حقیقت هستند. قرآن انفسی بنام انسان کامل و قرآن تکوینی بنام عالم هستی و قرآن تدوینی بصورت کـتاب تـجـلـی
کرده است.
نبوت تشریعی با فوت پیامبر ختم می شود ولی نبوت انباعی تداوم دارد.
عرفا قبل از اسلام، تبع پیامبران بوده اند و بعد از اسلام تبع پیامبران خاتم و اهل بیت و قرآن می باشد. میزان عرفا، قرآن و عترت می باشد. در مکاشفات چنانچه با میزان تطبیق داشت صحیح است. در غیر این صورت مکاشفات شیطانی است. البته مکاشفات برای معصومین همیشه رحمانی است و مکاشفه شیطانی ندارند. معصومین از بدو تولد معصوم می باشند همانند کودکی حضرت عیسی و در سن خاصی رسالت تبلیغی پیدا می کنند. یا داستان خواب دیدن یوسف در کودکی است و پیش گویی هایی که در خواب دیده است و بعداً اتفاق افتاد. خواب و بیداری معصومین میزان است.
قرآن انسان را گاهی سرزنش و گاهی بالا می برد و ستایش می کند. اگر انسان آنسوی شود مورد ستایش و چنانچه این سوی شود مورد سرزنش شده است و در کتاب انسان در عرف عرفان، منظور انسان آنسوئی است.
کتابهای عرفانی، در حقیقت تفسیر انفسی قرآن می باشند، همانند سرح العیون فی شرح العیون علامه. انسان واقعی حقیقی در عرف عرفان آن کسی است که به فعلیت رسیده است و متصف به صفات ربوبی و محاسن اخلاق و محامد آداب است و گرنه همان حیوان ناطق یعنی جانور گویاست. در منطق تنها تمایز حیوان و انسان را ناطق بودن انسان می داند. فلاسفه می گویند انسان دارای ذهن و تفکر است. تعداد افراد در جهان یک آمار منطقی است و تعداد انسانهای در عرف عرفان بسیار قلیل می باشد. منظور از دانش ترازو، علم منطق می باشد و در منطق انسان را حیوان ناطق می نامند. که برای تمیز دادن انسان و حیوان تعریف خوبی می باشد و انـسان را انسان
منطقی گویند.
انسان چهار قوه حیوانی، ملکوتی، شهواتی و قوه مکرر دارد. چنانچه قوه ملکوتی را اختیار کند، به عنوان انسان عرفانی محسوب می شود در این هنگام است که ملائکه به انسان سجده می کنند و انسانهای معصوم از همان زمان که روح دمیده می شود انسانهای عرفانی هستند و معصوم هستند.
و چنانچه چهار قوه حیوانی، زینت و دنیا طلبی، لجن خواری و فریبکاری مردم، شهوت رانی را از خود براند آنگاه قوه ملکوتی را می تواند اختیار کند.
منظور از حکمت همان فلسفه است و منظور از حکمت متعالیه، فلسفه ملاصدرا است. منظور از انسان حقیقی، انسان فلسفی متعالی است.
معصومین دارای قوای شهواتی، مکرر و تغذیه دارند ولی قوای آنها عقلانی است امّا ازدواج آنها و برنامه زندگی و خوراک آنها در حد نیاز و عقلائی است. انسان در عرف عرفان با کمک از وحی امکان صعود دارد ولی انسان منطقی در امور مادی صعود و پیشرفت می کند. پیامبران بیشتر تلاش آنها برای ایجاد انسانهای عرفانی است.
به نظر می رسد رابطه عشق و عقل همانند ظرف شنی دو طرفه است که هرچه شن ها بالا می رود، ظرف پر می شود و ظرف دیگر خالی می گردد. گویا عشق تمام عقل را می پوشاند. علامه می گوید:
جان به لب رسید |
تا جام به لب رسید |
اینکه به افراد عاشق، دیوانه می گویند به خاطر این است که آنقدر عشق احاطه بر عقـل پـیدا کرده است که گویا عقلی وجود ندارد و رابطه عشق و عقل یک رابطه
معکوس با یکدیگر دارند. هرچه عشق افزون شود، نقش عقل درکارهاکاستهمیشود.
در فلسفه وجود به وجود خدا و وجود غیر خدا است. وجود غیر خدا وجود ملائکه، انسانها، وجود عالم مثالی و . . . می باشد. در عرفان وجود یکتاست و آن حق است. ولی یکی به معنای عدد نیست. اینکه گفته شود ناظم هستی خداست، بعد سوال می شود ناظم چگونه عمل می کند و الی آخر. فلاسفه خدای عددی و عرفا خدای صمدی را پرستش می کنند. فلاسفه در حقیقت فلاسفه منطقی هستند.
فقیه عهده دار انسان در منطق است ولی عارف عهده دار انسان در عرفان است. فرق بین وجود و حق است. اینکه حق همان وجود است. غلط است که میگویند عرفا می گویند زمین، ماه و . . . خدا هستند. عرفا می گویند خدا در اجسام در مراتب پائین تجلی کرده است.
عارف دارای دو چشم می باشد با چشم راست حق را می بیند و با چشم چپ، خلق را می بیند. لذا همزمان حق و خلق را با هم می بیند. چنانچه فقط خلق یا خالق را بطور جداگانه ببیند، در خطا می باشد. آنچه قابل تصور است، حق است. که تفسیر انفسی الله الصمد است. همانند موج دریا که از دریاست و از آن برخاسته است. کوتاهی و بلندی موج همان آب دریاست و وقتی از دریا خیز می کند، اسامی مختلف می گیرد. گویا دریایی نمی بیند، وقتی امواج خوابید جز دریا نمی بینی. وقتی موج به ساحل خورد، به زیر دریا می رود، می فهمد که جز دریا نیست لذا سر به زیر می شود. اینکه گفته می شود اشیاء تجلی خدا هستند همانند موج است که موجشان کوتاه یا بلند است و اسامی مختلف بر حسب طول موج پیدا می کنند. و این مثالی بر آیه انّالله و انّاالیه راجعون می باشد انسان به دنیا می آید، با مرگ به حق بر می گردد. ماهیان در دریا شناورند و ماهی بدون آب قابل حیات نیست. ماهی بزرگ (مشابه عقل یا جبرئیل) به ماهیان می گوید که دریا همان آب است که در آن هستی. لذا نمی توان موج را جدا از دریا و دریا را جدا از موج در نظر گیریم بلکه موج و دریا را با هم باید دید. لذا آنچه انسان انجام می دهد و می بیند، تجلی خداست. چنانچه مرگ حاصل شود، دو مرتبه به خدا بر می گردد. بنابراین میتوان گفت که آنچه در عالم هستی است، از خداست. همانند موج دریا، که از دریاست. نه اینکه خدا عالم هستی را ایجاد کرده است، همانند بنّای ساختمان، در حقیقت اجزاء هستی متبلور شده خدا در اشکال گوناگون است. همانند موج که دارای طول کوتاه و بلند است. لذا می توان گفت که آنچه می بینی، خداست یا دقیقتر آنچه قابل تصور است از خداست.
در علوم، منطق تمایز بین اشیاء و جانوران را مشخص می کنند نه مرتبه بالا و پائین بودن بین آنها. انسان ناطق جزئی از عالم و تصرفش در بخشی از عالم ماده است در صورتی که انسان عارف تصرفش در عالم هستی است و تعارضی بین عالم طبیعت و عالم عارف نمی باشد.
مجرد دو نوع است چنانچه در مقام دانش مادی نیست و هم در مقام کار و فعل نیاز به جسم نداشته باشد موجود عقلی نامند. چنانچه در عمل نیاز به جسم داشته باشد آنرا موجود مثالی گویند.
وجود صمدی حق، هم نقطه اشتراکی همه عالم است بطوری که ظاهر و باطن هر شی و اول و آخر هر شی را بشکافی خداست. اگر خدا را قبل از هر شی دیدیم، هوالاول است و اگر در بعد از هر شی دیدیم، هوالآخر است. لذا تفسیر انفسی لااله الا الله است. هیچ چیزی جز چهار حالت فوق، امیر مومنان نمی بیند. و ظاهر، باطن، اول و آخر هر شی خداست. اگر خدا را با او دیدیم، یعنی در ظاهر و اگر در او دیدیم، یعنی در باطن دیدیم. نقطه تمایز همه عالم، نیز وجود است. وجود است که مشهود ماست. امتیاز موجودات به وجود است. وجود چیزی که به واسطه آن همه موجود است و بوسیله وجود متمایز می شوند. ارتباط پیوستگی بین موجودات هست و بدون هر موجود، ناقص است و یک ارتباط وجود همگانی است. همه یک حقیقت است، از آن جهت که می بیند، بیناست از آن جهت که حرف می زند، متکلم است. دیدن و صحبت همه از نفس است و می گویی من دیدم، من صحبت کردم، لذا هر دو آنها یک حقیقت و هم فصل مشترک و هم فصل تمایز است. بنابراین وجود فصل اشتراک و تمایز است. جمله من دیده ام. کلمه "من" در اول و کلمه "ام" در آخر هر دو آنها نفس است. ظاهر دیده توئی و نمی توان ترا برداشت. لذا ظاهر و باطن توئی. در حقیقت ظاهر و باطن نیز نفس است.
معصومین برای افراد عوام، می گویند هرچه می خواهی بکن، اگر خدا ترا نبیند. چون عوام وحدت عددی دارند می گوید من که خدا را ندیدم، لذا گناه میکنم. در صورتی که انسان عارف اول، آخر، ظاهر و باطن هر چیز را خدا می بیند و چنین انسانی در هر کار خدا را می بیند و لذا گناه نمی کند. لذا همواره ذکر الله، الله دارند. حتی یا الله هم نمی گویند. و سعی در سکوت دارند، که حتی یک لحظه از خدا جدا نشوند.
هر چیزی صورتی دارد همانند آتش که می سوزاند و صورت حقیقی شی است. و وجود شی را صورت شی گویند و الله صوره الصور همه موجودات است. خدا شکل های گوناگون همه موجودات است. هر کس خود را شناخت، باعث میشود که خدا را بشناسد این بدین معنی نیست که اول خودم را بشناسم، سپس ترا بشناسم. این وحدت عددی است. بطور دقیق با شناخت من، شناخت خدا حاصل شده چون من تمام هستی، خداست.
اینکه نقل است که امیر مومنان در یک شب و آن واحد در چندین منزل حضور داشته است معنی پیدا می کند چون علی، جلوه خداست. و همه موجودات شکـلهـای گـوناگون خـداست. لذا هرچه مـی بینی، عـلی است و خدا در علی جلوه کرده است.
منصور علی الحق گفت و بدار شد |
عبدالله الحق گفت و تاجدار شد |
منظور از عبدالله، شیخ انصاری است.
انسان عرفانی، یک حیوان ناطق است که دارای قوه و استعداد درونی و واقعی است که چنانچه آن دارائی به فعلیت برسد، انسان حقیقی می شود همانند تخم مرغ نطفه دار است که چنانچه مرغ روی آن بخوابد و تخم مرغ خراب نباشد آنگاه پس از مدتی زحمت تخم مرغ به جوجه تبدیل می شود. همانند افراد در رکاب حضرت محمد مانند عمر و عاص که ذات خراب دارند و مدت زیادی در سایه ولایت بودند ولی در نهایت دشمن حضرت علی می شود.
نطفه اصل در جنین و مادر محل پرورش و تربیت فرزند است و جای جنین است. از این جهت نسبت بچه به پدر برمیگردد.
انسان واقعی وقتی دارائی خود فعلیت پیدا می کند که متصف به صفات ربوبی باشد و اخلاق نیکو و آداب ستایش شده را مراعات می کند. و ادب با خداوند را حفظ می کند و مرتب در ادب مع الله است و به خود اجازه نمی دهد که بدون اذن حق گامی بردارد و یک بنده واقعی است. انسان عارف حقیقی، استـادش خـداسـت،
حتی امور شخصیه را با اذن خدا انجام می دهد.
برای اینکه بخواهیم بدانیم انسان چگونه حیوان ناطق است، باید صفات مکتسب آنها را مورد مطالعه قرار دارد. علم و عمل انسان به دو قسمت تبدیل می شود یکی کسبی و دیگری اکتسابی. علم شهودی را که انسان در متن ذات خود بچشد، علم کشفی، علم ارثی و علم کسبی گویند و حق متعال در انسان قرار می دهد. علم کسبی مطابق طبع انسان است. همانند خوردن غذا در حد نیاز کسبی است و زیاد خوردن اکتسابی است. هرچه مطابق سیر طبیعی الهی است کسبی است و آنچه به ضرر باشد اکتسابی است. علمی که برای ارتقاء بشر باشد کسبی و چنانچه مضرر برای بشر باشد، آنرا اکتسابی گویند.
علم اکتسابی که هدفش برای رفع جهل باشد خوب است، در غیر این صورت مضرر است. علمی که گفته می شود حجاب اکبر است، همان علم اکتسابی مضرر است. که آنرا علم منحرف گویند. معجزه کسب است و سحر و جادو اکتساب است. همه کس نمی توانند معجزه کند ولی افراد می توانند سحر و جادو یاد بگیرند. حقیقت علم ملکوتی و نور است و حقیقت علم اکتسابی ظلم و تاریک است.
چنانچه صفتی در جان انسان ریشه دوانده باشد بطوری که اگر آنرا انجام ندهد، موجب ناراحتی شود، می گویند این صفت در او ملکه شده است. همانند بخشش موردی که توفیق اجباری می گویند. چنانچه او را بخشنده گویند،یعنی همواره در حال بخشش باشد. آنگاه بخشش در او ملکه شده است.
افعالی که مطابق بافت ظاهری نباشد همانند دزد و خلاف کارها، آنگاه صفات درونی بـر ظـاهر او اثر گذاشته است. ولی انسانهای عارف درون آنها بر ظاهرشان اثر
میگذارد و آنها را نورانی و دلبر می بینی. با نگاه کردن به آنها به یاد خدا میافتی.
در عالم مثالی، صور حالت صعودی یا نزولی دارند. چنانچه از طرف الهی باشد، صور انسانی خوب است ولی چنانچه صفت اکتسابی فرد باشد، صور نزولی است. چنانچه انسان عملی را انجام داد و خیلی راضی است و شک نمی کند که نادرست است آن عمل کسبی است چنانچه عملی که انجام می دهد، در دلش راضی نباشد و درستی آنرا شک داشته باشد، آن اکتسابی است. همانند شهوت تا حدی کسبی است. چنانچه از حد نیاز خارج شود آن عمل اکتسابی است. لذا پس از مدتی شکل شهوات ران ها در نظر مردم جلوه می کند. مثال دیگر غضب در حد نیاز کسبی است. در حالت افراط، باعث وحشی گری است و آن اکتسابی است. افراد حرام خوار همانند خوک، سخنگو و دو بهم زدن، همانند بوزنیه تجلی می کند و این بخاطر تغییر و تعویض طبیعت انسان است.
عارف کامل، امام و فیلسوف هستند. چنانچه انسان کامل بدست آورد، آنگاه قوه درونی او به فعلیت در آمده است. اسماء الله در او پیدا می شود و ولی الله میگردد. از مرتبه خلافت الله نیز بالاتر می رود. کسی که متصف او صاف الهی شود، خوبیها و نیکیها بدست آورده و ستایشها و آداب الهی مراعات میکند. و حضور پیدا می کند و به توحید قرآنی رسیده است و قدرت تصرف پیدا میکند. و چون ادب مع الله پیدا کرده است به خود اجازه نمی دهد که بدون اذن حق، گامی بردارد. البته اذن تکوینی است نه تشریعی. انسان حقیقی هم در ذات، هم صفات و هم در افعال حق جو می باشد. خدا می فرماید من گنج مخفی بودم و خواستم خود را در انسان عارف تجلی دهم. تا دارائی خود را به عالم دهم. همانند فرد غنی که به فرد فقیر کمک می کند. رب مطلق بی مظاهر بی معناست. لذا الحمدلله رب العالمین لازم است. فقیر کامل همان انسان کامل است. پیامبر می فرماید، فقر باعث افتخار است و همانند تشنه بسوی آب می رود. چنانچه خدا بسوی خلق رو کند، صفات رحمان، رحیم و الی آخر ظهور می کند. لذا بسم الله الرحمن الرحیم معنی پیدا میکند. چون خدا بخاطر دوستی در خلق متجلی است، امام امیر المومنین نیز میفرماید بخاطر دوست داشتن خدا، پرستش می کنم و این حب را مقام ولایت گویند. ولایت، عشق است و بعضی خدا را عشق گویند. حی و دوستی وقتی شدت پیدا کند، آنگاه در مرتبه عشق قرار داریم. عشق، دل را بخوبی می فهمد. عشق درد بی درمانی است عشق با منطق و فلاسفه کاری ندارد. مقام حقیقی عشق بی اسم و رسم است. عاشقان شهیدان گمنام هستند. عارف های حقیقی اهل حضور و عشق هستند همانند من خدا را دوست دارم، که دلیل آنرا نمی دانم. چون عاشق شدن یک پسر به دختری، که آنرا نمی داند. اینکه عشق مجازی سر از پا نمی شناسد آنگاه عشق حقیقی چهها میکند.
عشق مجازی محدود و عشق حقیقی نامحدود است. وقتی به عشق مجازی رسیدی، آنگاه شعله های عشق فرو کش می کند در صورتی که در عشق حقیقی شعله ور میشود. همانند یک عالم که به علم که نامحدود است عاشق میشود، هرچه به پیش می رود به مجهولاتش افزوده می شود و تشنه تر می شود که حقایق را کشف کند و بهترین لذات، پی بردن به حقایق است. بالاترین مرحله آدمی لقاءالله است و منظور از لقاءالله، پی بردن به حقایق هستی می باشد. لذا عاشق واقعی، امام زمان میباشد.
چنانچه قوه خیال پاک شود آنگاه قوه خیال همانند آینه است که جهان هستی از طریق عقل به قوه خیال منعکس و قابل دید و تصور می گردد. همانند وقتی که میگویند درخت، بدون اینکه در خت را ببینی امکان تصور درخت در ذهن است که چگونه درختی است چنانچه انسان کامل گردد، در این صورت قوه خیالش پاک میگردد و لذا می تواند اجزاء هستی را در قوه خیالش تصور کند، همانند درخت. لازم به ذکر است که ذات هر چیزی، از جلوه خداست و امکان به پی بردن ذات اشیاء نمی باشد ولی می توان به صفات و ارتباط بین اجزاء هستی پی برد. چنانچه یک کوزه بخواهد کوزه گر را بشناسد، امکان ندارد. نقل است از حضرت علی که سوال شده حق چیست، و ایشان گفتند ترا به حق و حقیقت چه. اینکه گفته میشود انسانهای سالک با چشم سر، باطن را نمی بینند بلکه با چشم دل آنرا می بینند، بدین معنی است که حقایق هستی توسط قوه خیال قابل تصور می شود، همانند اینکه انسان یک درخت را بدون اینکه ببیند، می تواند تصور کند یا در خواب، بدون اینکه اجسام را ببیند، می تواند در طبیعت سیر کند. به نظر می رسد که ظاهر چشم، چشم سر و باطن چشم، قوه خیال است. که از اجزاء هستی عکسبرداری می کند و برای انسان قابل تصور می باشد. در صورتی که چشم سر تا چیزی را نبیند، قابل تصور نمی باشد. اگرچه چشم سر خود دارای بطنی است، که همان نفس است که امکان دیدن را مقدور می سازد. چنانچه مردگان اگرچه چشم سر دارند ولی امکان دیدن را ندارند.
اینکه گفته می شود آقا امام زمان در همه جاست، چگونه امکان دارد با عنایت به اینکه یک عنصر مادی است. لازم به ذکر است که چون امام زمان ولی الله است و در مقام حضور است لذا ذوب در حق تعالی است. از طرفی تجلی حق تعالی در همه چیز است لذا آنچه می بینی تجلی خداست. بنابراین گفته می شود آنچه می بینی، خداست و خدا ترا می بیند به عبارت دیگر امام زمان ترا می بیند.
اینکه دستور داده شده که اعمال مذهبی را بطریق خاصی انجام دهید و به انسان اختیار داده نشده است که به دلخواه انجام دهد، بخاطر چیست. چنانچه مهمانی به ما وارد شود می توان از بهترین غذا تا بدترین غذای مانده پذیرایی شود. لذا حق تعالی بهترین روش را برای آن عمل پیشنهاد نموده است و توصیه به انجام آن شده است چنانچه بهترین کار انجام شود، گوییم که آن کار با ادب انجام شده است. مثلاً راه رفتن انواع دارد، چنانچه کسی با وقار راه برود، گویند او مؤدبانه راه می رود.
حضرت علی در دعای کمیل می گوید، خدایا اگر مرا در جهنم می بری، مرا از خودت و حضورت دور مکن و این نشان ادب مع الله را نشان می دهد و اینکه گفته می شود فقط خدا را می خواهم، نه به این معنی که خود را بدهد و خدا را بگیرد، بلکه می خواهد خود نابود شود و در خدا ذوب شود و دیگر خودی باقی نماند.
خدای سازنده عالم مؤدب ترین موجود هستی است و عالم هستی به بهترین نوع ساخته شده است لذا آدم، قرآن و عالم بهترین عنصر هستی است لذا پیروی از پیامبر، بخاطر این است که او اثر حق تعالی است. حق تعالی مؤدب ترین موجود هستی است لذا انسان با پیروی از پیامبر، بهترین عمل را انجام می دهد. بنابراین عمل به دستورات پیامبر و آل او، موجب رستگاری و بهترین عمل می باشد. و در قرآن اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولامر منکم تاکید شده است. در زندگی معمولی اگر بخواهید با کسی دوست شوید و الگو بگیرید، به کسی که مؤدب ترین است پیروی می کنیم و او را الگو قرار می دهیم. اینکه تأکید شده است که رهبران جامعه، از بهترین ها باید انتخاب شود، بخاطر اثر پذیری جامعه از آنها می باشد. همانند نقش والدین برای فرزندان می باشد. در یک باغ اگر وارد شوید که درختها، شاخه و برگهای اضافی زده شده باشد بطوری که در باغ، درختها مزاحم هم نباشند. در حقیقت با زدن شاخه و برگ اضافی، شما درخت را ادب کرده اید و با ادب نمودن باعث رشد آن درخت و سایرین شده ای. قیام امام حسین، نیز بخاطـر ادب جـامـعـه،
بالاخص یزدیان زمان است تا جامعه راه صلاح را طی کند.
اینکه گفته می شود در حق ذوب شوید، همانند بچه گوسفندی که از مادر و گله خود دور شده است، همواره تلاش می کند که به گله برگردد و در کنار مادر قرار گیرد و تا زمانی که به او نرسد، آرامش ندارد. انسان جلوه ای از خداست و تنها بسوی خدا رفتن است که به او آرامش می دهد.
شهید دکتر چمران می فرماید، خدایا من شمعم، می سوزم تا راه را روشن کنم. فقط از تو می خواهم که وجود مرا تباه نکنی و اجازه دهی تا آخر بسوزم و خاکستری از وجودم باقی نماند.
وقتی به حیوانات بطور دقیق نگاه می کنیم، متوجه می شویم که هر کدام در یک صفت از آدمی شاخص می باشند مثلاً وقتی گفته می شود فلانی خر است، منظور صفت نادانی فرد زیاد می باشد به نظر می رسد که تمام صفات آدمی در حیوانات تجلّی کرده است و حیوانات صفات مجسم انسانها می باشند.
نکته ای که در برداشت هایی از احادیث و روایات بعمل می آید باید متناقض با اصول اعتقادی و آیات قرآن و احادیث قطعی نداشته باشد. برداشت ها باید با توجه به اصول اعتقادی پذیرفته شده در ایدئولوژی اسلامی باشد. در غیر این صورت انسان دچار انحراف فکری شده و نه تنها در جهت افزایش معرفت انسانی قدم بر نداشته، بلکه موجب انحراف فکری در جامعه شده است. اینکه هر کس هرچه به ذهنش میرسد، آنرا حق قرار دهد کاملاً اشتباه است و الهامات انسان می تواند صحیح و غیر صحیح باشد. نکته ای که حتماً باید پیگیری شود که این الهامات باید با محک های اسلامی سنجیده شود و چنانچه در جهت و به موازات سیر تکاملی است پذیرفته شود. انسان با افزایش علم، باعث کاهش جهل می شود. زیرا علم همواره حق بوده و
اشکالی ندارد، مشکل ما هستیم که غافل از علم و دور از حقایق هستیم.
الگو پذیری، یکی از بهترین روشها برای تعلیم و تربیت می باشد. اینکه گفته می شود چهارده معصوم الگو و سر مشق انسانها می باشد، منظور الگو بودن آنها از لحاظ تربیت و تعلیم می باشد که همواره ثابت و با گذشت زمان تغییر نمی کند. مثلاً راستگویی همواره خوب است و با گذشت زمان تغییر نمی کند. اینکه گفته می شود آنها برای نسل قدیم بوده و نسل جدید نیاز به الگوی جدید می باشد، صحیح نمیباشد اگرچه در حال حاضر تبعیت از ولایت امر مسلمین که الگوی نسل جدید میباشد و دشمن تلاش دارد که ولایت را بخاطر عملگرد بعضی از افراد عوض کند و بقای شیعه بخاطر تبعیت از چهارده معصوم و جانشین های بر حق آنها بوده است. مگر نه دشمن از ساز و برگ نظامی قوی تر می باشد. خانواده نقش مهمی در تعلیم تربیت فرزندان دارد. لذا باید مراقب رفتار و گفتار خود در حضور فرزندان باشند. پیامبر گرامی وقت خود را سه قسمت کرد، یکی برای خدا، دیگری برای خانواده و سوم برای خود وقتی که برای خدا و خانواده بود به دیگری اختصاص نمیداد ولی وقت خود را صرف مردم و هدایت آنها می کرد. این دلالت بر اهمیت خانواده و نقش آن در تربیت و تعلیم فرزندان دارد.
نفس بسیار وحشی است همانند پرنده ای که با کوچکترین حرکت فرار میکند. علامه می گوید من مشغول تدوین کتاب شدم تا نفس مرا مشغول خودنکند.
درس باید حضوری باشد و رادیو تلویزیون نوار جامد و حیات ندارند و آنها انسان ساز نمی باشد و تأثیر حضور زیاد می باشد و جان بر جان می تواند اثر کند بعلاوه درس باید مداوم و منظم باشد تا زودتر نتیجه حاصل شود. همانند ذغال که تا وقتی باد زدن ادامه دارد دارای آتش است ولی به محض اینکه باد نزنید خاموش میشود. البته برای روشن شدن نیاز دارد که توسط آتش روشن شود. نقش استاد در راه اندازی و تربیت دانشجو بسیار لازم است.
رو کردن به دنیا، دارای دو جهت ظاهری و باطنی است. چنانچه نگاهمان به طرف دنیا باشد آنگاه روی ظاهری اتفاق می افتد چنانچه دل و نظر و فکر و خیال انسان به طرف دنیا باشد و به فکر آن باشد آنگاه روی باطنی به دنیا پیدا میکند. انسان سالک باید روی ظاهری و باطنی آن بطرف حق باشد.
با وضو گرفتن انسان طهارت پیدا کرده وقتی روی به دنیا می کند. توصیه میشود که لباس های انسان هنگام نماز با لباس پاک باشد، اگرچه ممکن است آلودگی ظاهری آن پاک شده باشد.
نظام هستی، از آب ایجاد شده است، از جمله انسان که نطفه او قطرات آب است که پس از طی تکامل انسان می شود. مهریه حضرت زهرا، نقل است که آب است. و آب مایه حیات است و تجلی علم روی زمین، آب می باشد. می توان گفت که اینکه مهریه حضرت زهرا، آب است،در حقیقت خلقت هستی بخاطر ایشان است. و تأکید شده برای وضو بسمت آب بروید، تأکید بر حرکت به سوی علم برای کشف حقایق هستی است.
اعمال دارای یک ظاهر و یک باطن است. وضو گرفتن اگر با نیت باشد آنگاه وضو جهت دار می شود و اعمال انسان به نیت افراد بستگی دارد. لذا وضوی بدون نیت، یک شست و شوی بدن می باشد. نیت افراد بوسیله اعمالشان تجلی پیدا می کند و انسان از اول عمل خود منظورش را به دیگری منتقل می کند.
با توجه به اینکه اجزاء هستی دارای مراتب گوناگون هستند، به نظر میرسـد که آب از نظر طهارت از مرتبه بالاتری قرار دارد. و گفته می شود چنانچه آب نبود میتوان تیمم انجام داد. اگرچه باعث طهارت می شود ولی اجزاء طبیعت از مرتبه پائین تر از آب قرار دارد. اینکه گفته می شود از آب کوثر بدست حضرت علی بنوشی، در حقیقت علم را توسط انسان کامل و ولیّ خدا کسب نمائی.
بعضاً گفته می شود که آب، نور است به نظر می رسد که با توجه به ایجاد برق توسط آب، روشنایی حاصل می شود. البته این تفسیر ظاهری است. و تفسیر باطنی آن، اینکه تجلی خدا در جهان هستی است و با توجه به روایت حضرت علی در نهج البلاغه که جهان هستی از آب ایجاد شده است. لذا می توان گفت آب، مبداء و مولد هستی است که باعث هدایت انسانها به سوی کمال است و بدون آب نمیتوان، به تجلی هستی که وسیله ای برای رسیدن به کمال است رسید و هر چیزی نیاز به ابزاری است و چنانچه جهان هستی خلق نمی شد، آنگاه امکان شناخت خدا نبود.
چنانچه پرنده ای پرواز کند آنگاه روی زمین تصویری دارد که ظاهر پرنده است و باطنی دارد که در هوا مشغول پرواز است. علم نیز در روی زمین یک تجلی و ظهور دارد که آب می باشد. علم در عالم هستی در حضرت علی ظهور کرده است و باطن برزخی آب، علم می باشد. در معراج پیامبر، حضرت محمد میفرمایند که بر روی شترهایی که از دو طرف بی پایان بودند، علم حضرت علی را حمل میکردند. لذا می توان گفت که باطن علم، حضرت علی است و در او تجلی کرده است. و هر چیزی را در حضرت علی می دید و عالم مجموعه علوم می باشد.
اینکه گفته می شود از آب کوثر بنوشید، با توجه به اینکه کوثر به حضرت فاطمه خطاب می شود. لذا برای یافتن علم باید از طریق چهارده معصوم و حضرت فاطمه، مادر اهل بیت است باید حرکت نمود.
می توان انسان را در یایی از آب در نظر گرفت و با آب می توان آلودگیهای ظاهری انسان را از بین برد.
اینکه گفته می شود عالم، مجموعه علوم است. بخاطر این است که عالم هستی توسط آب که علم است ایجاد شده است. فرق است بین عالم و علیم. خداوند متعال علیم است و علت و دلیل اینکه چرا اجزاء هستی را اینگونه خلق کرده است میداند، همانند برگ درخت کاج که باریک است و برگ درخت توت، پهن است در صورتی که عالم، در شاخه هایی از علوم، ارتباط بین اجزاء را می تواند تشخیص داد و امکان پی بردن به ماهیت اجسام را ندارد، ضمناً پیامبران نسبت به علوم که در نظام هستی است آشنا می باشند ولی تغییر در نظام هستی، خارج از نظم آن، در اختیار حق تعالی است.
آب دارای خواصی است از جمله ظاهر و باطن آن شفاف و قابل دیدن است در صورتی که در اجسام دیگر، نمی توان باطن آنرا دید. همچنین آب اجسام را در خود می پذیرد در صورتی که در برخورد دو جسم با یکدیگر، این چنین نمی باشد. آب معینی که در قرآن آمده است، نقل است که منظور امام زمان می باشد. چنانچه امام زمان را تجلی علم در نظر گیریم در این صورت آب معین را می توان امام زمان یعنی تجلی باطنی علم در امام زمان است که در زمان پیامبر در حضرت علی و در زمان حال در حضرت ولی عصر جلوه می کند.
با عنایت به اینکه زبان محاوره بین مردم، با زبان معمولی است و زبان بین مردم و خدا بوسیله نیت انجام می گردد. خداوند متعال اسباب و لوازم کار را پس از نیت انجام می دهد. اینکه گفته می شود الاعمال به نیات، بخاطر این است که عمل یک ظاهر و یک باطن دارد که نیت باطن عمل و انجام کار، ظاهر عمل می باشد. عمل بدون نیت، همانند انسان بدون روح است. اینکه گفته می شود ذکری را به تعداد خاصی تکرار کن، همانند آدرس دادن گنج است که پس از چند قدم، نه کمتر و نه بیشتر به آن می رسی. مثلاً گفته می شود ذکر بسم الله الرحمن الرحیم را به تعداد 19 بار تکرار کن. حکمت هایی در عدد 19 می باشد که فعلاً برای بشر مقدور نمیباشد. روح هر عملی را نیت آن نامند. ذکر همانند کلید یک در می باشد که میتواند در را باز کند و هم ببندد. چنانچه به تعداد نقل شده تکرار شود نتیجه می گیریم، در غیراینصورت نتیجه حاصل نمی شود.
وضو و طهارت تمام اثرات آلودگی هایی که روزمره انسان دچار شده است برطرف می کند ولی از بین نمی برد زیرا اثر باطنی همواره باقی است، با وضو و طهارت انسان نورانی می گردد.
امام صادق می فرمایند دل حرم خداست. لذا در حریم خدا گناه جایی ندارد. فرق است بین فکر و دل. فکر کردن قابل توجیه و گذر است ولی اثر کارها بر دل باقی می ماند. همانند یک لباس آلوده به خون، که با آب تمیز می شود ولی اگر به دقت نگاه کنیم اثر خون باقی است. به نظر می رسد که فکر، یک ظاهری از دل است و منظور از دل در اینجا همان ذهن است که تجلی نفس است. راه دل همان راه مستقیم است. راه فکر مسیرش طولانی و پیچیده است ولی راه دل باریک و تاریک و نزدیک است راه فکر ماندگار و محکم است. یکی از طریق دل و دیگری از طریق فکر. علامه می گویند از طریق فکر و سپس دل باید به خدا رسید. یعنی سیر افقی اول، بعد سیر انفسی طی شود. در سیر افقی باید احکام شریعت را انجام داد و در سیر انفسی باید تزکیه نفس نمود.
دل یـعـنـی حـضـور مـی بـاشد. انسان باید در حضور خدا باشد. چنانچه در مقام حضور نبود، آنگاه از حق جدا شده ایم. کسانی که مراحل تزکیه نفس انجام میدهند ولی در عمل احکام شریعت را انجام نمی دهـند در حـقیقت تزکیه نفس که
یکی از شرایطش انجام واجبات و ترک محرمات است را انجام نداده است.
فکر حرم خدا نمی باشد ولی دل حرم خداست. فکر هم می تواند با خدا و هم با غیر خدا باشد. و خدا بی نیاز است و ما باید به خدا روی و توجه کنیم. هستند کسانی که با گوشه نشینی، حالات خاصی و توجهات به او رو می آورد ولی همین که در جامعه می آیند دچار لغزش و گناه می شوند. در صورتی که اگر همانند آهن در کوره خالص شویم، پس از بیرون آمدن آلودگی وجود ندارد. با طهارت افزایش روزی پیدا می شود، این بدین معنا نیست که حتماً افزایش مادی است. آنچه انسان استفاده می کند رزق و بقیه مال است. منظور افزایش رزق معنوی است. که رزق مادی باعث افزایش رزق معنوی می گردد. همانند باریدن باران که اگر ظرف انسان بزرگ تر باشد، بهره بیشتر می برد. با وضو که یکی از عوامل طهارت است میتوان افزایش رزق داشت.
همان طوری که عالم محضر خداست به نظر می رسد که دل حضور خداست. نزدیکترین کس به خدا کسانی هستند که در مقام حضور هستند لذا اینکه گفته میشود دل حرم خداست، در حقیقت با حضور خدا، یک حریمی ایجاد میشود. اگر کسی با خدا بود در حریم خداست. لذا گفته می شود دلش با خداست و حق درون دلها جا دارد.
سوالی که مطرح است اینکه ذهن چیست به نظر می رسد ذهن همان بطن فکر می باشد. به عبارت دیگر ذهن همانند لوحی می ماند که کلیه فعل و انفعالات فکری در آن نقش می بنددو در صورت لزوم می توان به آن مراجعه نمود. در حد ساده بمانند یک کامپیوتر است که چنانچه بطور منظم و با کد گذاری بایگانی شود، بزرگترین کامپیوتر و بایگانی می باشد. البته ذهن بخاطر اینکه بتواند کارهای روزمره را بسرعت انجام دهد، پس از مدتی مشغولیات فکری را بایگانی می کند. در صورت نیاز، می توان به آن مراجعه کرد و با تفکر در زمان و محل انجام آن عمل، می توان جزئیات آن در ذهن خطور و قابل تصور باشد. بعضاً به غلط از ذهن به دل تعبیر میشود. مثلاً از فردی دلخوری پیدا کرده است می گوید هرچه سعی می کنم از دلم ناراحتی او بیرون نمی رود. در حقیقت عمل فرد در ذهن نقش بسته است و با دیدن فرد، مجدداً تجلی و ظهور در فکر می کند. به نظر می رسد ذهن را همانند صادر اول که به عنوان لوح محفوظ نامیده می شود می توان به عنوان لوح اول انسان ملاحظه نمود که کلیه اعمال انسان در آن نقش می بندد و در روز قیامت تجلی پیدا میکند. بعبارت دیگر پرونده انسان در دوران حیات مادی اوست.
اینکه گفته می شود با یک گناه، تیری به قلب امام زمان زده می شود بخاطر این است که هر حرکت در این عالم تأثیر در عوالم دیگر دارد. مثلاً ناراحتی دست، روی ناراحتی روح انسان تأثیر می گذارد. در حقیقت عالم ظاهر بر عالم باطن اثر میگذارد و بالعکس. با عنایت به اینکه امام زمان بر کلیه عوالم از جمله عالم عقل، عالم برزخ، عالم طبیعت احاطه دارد. همانند سنگی که در حوض می اندازیم اثرش به صورت دوایر گسترش می یابد. لذا هر گناهی که بشر انجام می دهد در کلیه عوالم اثر می گذارد و انسان را از حق که تجلی آن امام زمان است دور میسازد. بنابراین گفته می شود امام زمان را ناراحت کرده اید. از نظر علمی نیز ثابت شده است که حرکت یک پشه در عالم، اثرش باقی است.
تـبـعـیـت از امام زمان، طی مسیر به طرف حق می باشد که ابتدا باید سیر افقی و
نهایتاً سیر انفسی انجام شود. در حقیقت تزکیه ظاهر و باطن، تبعیت از امام است همانند بیماری که برای معالجه به پزشک متخصص مراجعه می کند و از دستورات پزشکی تبعیت می کند تا جسم او بهبود یابد تبعیت از امام زمان باعث تزکیه روح می گردد. اینکه گفته می شود، برای احکام، انسان باید مرجع باشد یا از مرجعیت تبعیت کند، بخاطر طی سیر الی الله است که کوتاهترین راه را به آدمی نشان میدهد.
اینکه گفته می شود بمیرید قبل از اینکه شما را بمیرانند از دو بعد قابل بررسی است، یکی مردن جسم و دیگری مردن نفس است. مردن جسم با اذن الهی در زمان و وقت معینی انجام می گیرد ولی مردن نفس همان کشتن نفس که تزکیه نفس میباشد. لذا آدمی با تزکیه نفس در این عالم طبیعت، امکان لقاءالله پیدا میکند. بنابراین منظور از مردن قبل از فوت آنست که انسان تزکیه نفس را در عالم طبیعت انجام دهد، قبل از اینکه مرگ او فرا رسد.
درود بر محمد و آل او در عوالم گوناگون صورتهای مختلف دارد. چنانچه عوالم را همانند یک قدح در نظر گیریم. در عوالم اولیه همانند عالم مجرد است،گفته می شود اللهم محمود و آل محمود. در عالم میانی که فرشتگان نیز هستند همانند عالم مثالی اللهم احمد و آل احمد. و در عالم پائین که نازلترین آن میباشد، همانند عالم طبیعت گفته می شود، اللهم محمد و آل محمد. البته منظور از آل محمد، به کسانی گفته می شود که پاک باشند مثلاً پسر نوح از آل نوح نمی باشد. چنانچه انسان طی کمال کند و به عوالم بالاتر سیر کند، باید درودهای متناسب به آن عوالم را ادا کند.
عالم دارای بدن و روح می باشد. روح عالم، باطن عالم و بدن عالم، ظاهر عالم است. چنانچه ظاهر عالم کاری انجام دهد که مطابق طبع عالم نباشد باطن عالم را متأثر می کند.
اینکه انسان در جلسات معنوی، حال و شوری پیدا میکند ولـی پـس از خـروج
از جلسه و مدتی، دیگر حال اولیه را ندارد. همانند چوبی که جلوی آتش برده شود که یک لحظه نور می دهد ولی اگر تداوم پیدا کند و به ذغال تبدیل شود، آنگاه نور بسادگی خاموش نمی شود و برای مدتی نورانی است. نفس انسان نیز چنانچه تزکیه شود و تداوم گردد. بطوری که عمل خیر ملکه شود، آنگاه انسان دارای حال بطور مداوم پیدا می کند.
هر چیزی در عالم هستی دارای ظاهر و باطنی می باشد آنچه با چشم معمولی دیده می شود، ظاهر شی است آنچه باعث حرکت و حیات شی است باطن شی است. مثلاً یک درخت وقتی خشک می شود، حقیقت و باطن آن مشخص میشود در صورتی که وقتی سرسبز است، دارای حیات است. به نظر می رسد هر شی دارای روحی است که دارای مراتب گوناگون، روح حیوانی، انسانی و گیاهی است که باطن هر شی روح آن است.
اینکه گفته می شود رزق هر فرد مشخص و تقسیم شده است بدین معنی است که رزق انسان از عالم وحدت به عالم کثرت نزول پیدا می کند همانند باران که میبارد و با توجه به ظرف انسان که زیر باران بگیرد، میزان متمایز دریافت میکند بنابراین رزق انسان با توجه به ظرفیت انسان مشخص میشود.
به نظر می رسد که انسان دارای یک رزق مادی و یک رزق معنوی است. اینکه گفته می شود رزق انسان تقسیم شده است در حقیقت در صادر اول معین شده است. البته با توجه به عدالت خداوند متعال رزق کودک و بزرگ سال متمایز است. بنابراین رزقهای مادی و معنوی فرد با توجه به وضعیت جسم و روحی او متمایز است. با انجام تزکیه ظرفیت وجودی او افزایش می یابد همانند کودکی که با بزرگ شدن جسمش، رزق مادی او افزوده می شود رزق مادی فرد با حرکت او حاصل میشود. وقتی انسان تشنه آب است باید به طرف آب حرکت کند کسی که امکان حرکت به آدمی را می دهد حق تعالی است لذا گفته می شود که خدا روزی رسان است در حقیقت وسایل و ابزار و امکان حرکت را آماده می کند تا انسان به آن برسد. رزق معنوی نیز با تزکیه و حرکت انسان به معارف الهی و تعقل حاصل میشود. رزق مادی محدود و با رشد آدمی تا حدی متوقف می شود در صورتی که رزق معنوی نامحدود است همانند علم که هرچه انسان تلاش بیشتر جهت رفع جهل کند، تشنه تر می شود و روزیش بیشتر می شود. به نظر می رسد که چنانچه حضرت محمد را به عنوان محور عالم هستی در نظر گیریم در این صورت تمام هستی حول محور او در حال گردش می باشد چنانچه اجزاء هستی در حضور محور باشد را آل حضرت گویند که بر حسب اینکه اجزاء هستی در عالم مجرد، عالم مثالی یا عالم طبیعت باشد به نامهای آل محمود، آل احمد و آل محمد گفته می شود. بقیه اجزا هستی که در محضر هستند با توجه به میزان نزدیکی به محور ولایت، پاکی آنها سنجیده می شود. تمام اجزاء هستی پاک هستند، چنانچه فاصله آن شی از محور ولایت دور باشد، گفته می شود ناپاک است.
کلیه اجزاء هستی آیه انّالله و اناالیه راجعون را طی می کنند لذا میتوان گفت که حرکت اجزاء هستی همانند حرکت در یک قدح مانند می باشد که این قدح حول محور ولایت در حال چرخش است به نظر می رسد صراط مستقیم، همان محور ولایت که انسان را به خدا می رساند و کوتاهترین راه خط مستقیم است. به نظر می رسد که نقطه پائین محور خانه کعبه و نقطه بالای آن بیت المعمور است که چهارده معصوم در بیت المعمور در حال چرخش هستند. در عالم مثالی نیز ملائکه حول محور ولایت در حال چرخش و عبادت هستند در عالم طبیعت نیز مردم با عمل حج، حول کعبه که ولایت بنیان گذاری کرده در حال چرخش هستند حرکت انسان در عالم طبیعت همانند نقطه ای که می خواهد به خطی که عمود بر محور ولایت است عبور کند، چنانچه به موازات محور ولایت عبور کند، نزدیکترین راه را طی می کند در صورتی که روی وتر مثلث حرکت کند، باید راه طولانی تر را بگذراند تا به حق تعالی برسد. در هر صورت تمام اجزاء هستی به حق تعالی بر می گردند.
اینکه گفته می شود انسانها بطرف قبله نماز بگذارند بخاطر محور بودن ولایت است. وقتی انسانها در جوار کعبه است می تواند در چهار جهت نماز بگذارد ولی وقتی دور شود، خانه کعبه بصورت یک نقطه تجلی و دیده می شود بنابراین وجها دیده نمی شود و انگار اینکه همه در یک جهت نماز می گذراند و حضرت علی در خانه کعبه متولد شده است.
به نظر می رسد با توجه به اینکه انسان در ارتفاعات بالا، سبک وزن می شود و حالت معلق در فضا می باشد و به هر جهت که می خواهد می تواند حرکت کند لذا جسم نمی تواند مانع معراج گردد و طی الارض امکان پذیر می باشد. لازم به ذکر است که وقتی از زمین دور می شویم، جاذبه زمین روی جسم ناچیز میگردد. بنابراین اگر انسان بتواند در جاذبه زمین تصرف حاصل کند، امکان حرکت در فضا در هر ارتفاعی مقدور میگردد.
اینکه گفته می شود هوالاول و الآخر و الباطن و الظاهر، منظور این است که آنچه می بینی در عالم، دارای اول، آخر، ظاهر و باطن است. اول وجود از حق است، آخر وجود به حق برمی گردد، بطن هر چیز، از حق است و ظاهر هر چیز تجلی حقّ است لذا می توان گفت که اول و آخر، ظاهر و باطن آنچه قابل تصور است حق میباشد و در عالم هستی غیر حق نمی بینی. با عنایت به سیر تکاملی اجزاء هستی، بخاطر آیه انّالله وانّا الیه راجعون، از حق مراتب هر شی نزول تا به عالم طبیعت رسد و قابل دیدن شود، سپس صعود می کند تا به حق برگردد. بنابراین خدا هم اول است هم آخر، هم ظاهر است و هم باطن.
پیشرفت و استقلا کشورها توسط دانشمندان و میزان موفقیت در عرصه علم و تولید رقم زده می شود. بدیهی است چنانچه علم و دانش انسان به کاری زیاد باشد آن کار به خوبی به سرانجام می رسد. در صورتی که بدون علم باید با آزمون و خطا پیش رفت که بسیار طولانی و نامطمئن است. هر قدر علم و دانش در جامعه ای زیاد گردد، طبیعی است در عملکرد و تصمیم گیریها نقش آنها ظهور پیدا کرده و انسان را با حداقل هزینه به مقصد می رساند. متأسفانه در بسیاری از ادارات استخدام ها براساس روابط می باشد لذا کارکنان غیر متخصص یا معمولی جای افراد با صلاحیت و کاردان را پر کرده اند بنابراین نمی توانند امور تخصصی را به نحو خوب انجام داده در نتیجه خروجی آن نیز مطلوب و ایده آل نمی باشد. بطوریکه شاعر می گوید:
توانا بُود هر که دانا بُود |
زدانش دل پیر برنا بود |
سوال که مطرح است اینکه علم بهتر است یا ثروت. اگر بخواهیم بطور دقیق تر بیان کنیم باید بگوییم که ثروت راییده علم است. برای ایجاد ثروت نیاز به تولید می باشد. با عنایت به اینکه تولید هر محصول براساس تولید علمی باید برنامه ریزی شود که وقتی به عمل و محصول تبدیل می گردد، نتیجه آن قابل استفاده مردم قرار گیرد لذا ثروت حاصل می گردد. بنابراین برای کسب ثروت نیز باید به تولید علم پرداخت. ابزارهای تولید علم آموزش و پژوهش و فن آوری است. چنانچه بخواهیم از علم به ثروت برسیم باید زنجیره بین علم و ثروت را با برنامه ریزی مدون طی کرده بطوریکه سیاست گذاری کلان مملکت در جهت تولید باشد خواه تولید علم یا تولید صنعت باشد. در این حالت است که نیازهای واحدهای صنعتی به دانشگاه ها که مراکز تولید علم هستند سرازیر می شود.
اگر به جهان هستی نگاه کنیم می بینیم که عالم از علوم انباشته شده بر هم شکل گرفته شده است که خالق هستی آنرا به نظم در آورده است. شناخت علوم بر می گردد که ما خالق هستی را بشناسیم و عرفا علوم را خداشناسی و خود شناسی می دانند و علومی که ما کسب می کنیم را دانش یا فضل می نامند. آنچه توسط دانش حاصل می گردد و پیدا کردن ارتباط بین اجزاء هستی است و پس از کسب آن رفع جهل می شود. لذا توسط تحصیل دانش، علم انسان افزایش نمی یابد بلکه جهل انسان کاسته می شود.
علم حقیقی است که توسط انسانهای محقق و دانشمند ظهور و تجلّی پیدا می کند لذا انسانهای دانشمند در جایگاه بالایی قرار دارند. حق تعالی برای شناساندن خود در سه چیز تجلی کامل دارد. یکی جهان هستی، دیگری قرآن و نهایتاً امام زمان در هر عصر می باشد. سایر اجزاء هستی تجلی حق در مراتب پایین تر می باشد. لذا گفته می شود آنچه می بینی حق است. برای شناخت خدا باید تجلی آنرا شناخت. دانشمندان با دانش خود ارتباط بین اجزاء هستی را بررسی می کنند و علما و عرفای دینی از طریق تحقیق و بررسی در علوم قرآنی طی کمال کرده و افراد معمولی بیشتر با جانشین خدا یعنی تمسک به امام زمان و الگو پذیری از امام خود راه هدایت و کمال را می گذرانند. همانند پزشک و بیمار که بدون چون و چرا از او اطاعت می کند، چون می داند که پزشک او را شفا می دهد، اگرچه پزشک وسیله است.
برای تولید علم و دانش باید راههای رسیدن به آن، موانع موجود برای رسیدن به هدف، امکانات و وسایل مورد نیاز برای حرکت بسوی آن و کارگزاران مورد نیاز برای تهیه مقدمات آن باید آماده گردند. بدیهی است که برای رسیدن به این هدف مقدس نیاز به برنامه ریزی دقیق می باشد و لازم است وزارت علوم که نقش سیاست گذاری و اجرای این امر را به عهده دارد با ایجاد کمیته های تولید علم در دانشگاهها متشکل از خبرگان آن محل و دانشگاه اقدام و همه بسیج گردند که این هدف عالی را تعقیب و کلیه موانع را برطرف نموده و بستر سازی لازم توسط دولتمردان و سیاست گذاران انجام پذیرد و بودجه لازم را در اختیار مراکز تحقیقاتی و دانشگاهی قرار داده شود و با ایجاد هسته های تحقیقاتی بطور متمرکز در رسیدن به اهداف معین سرعت لازم ایجاد گردد. بعلاوه نسبت به مجهز نمودن آزمایشگاهها و ابزار مورد نیاز محقق از جمله دسترسی و ارتباط با کتابخانه های جهان و دانشگاههای داخل و خارج کشور و دانشمندان سایر کشورها، از تجارت آنها استفاده و روند توسعه کشور سرعت بخشید، باید عشق و علاقه و پشت کار در محیط های علمی فراهم شود و محقق از نظر مالی تأمین و جو دانشگاهها یک جو علمی گردد.
اگر علوم را همانند درختی تصور کنیم که دارای ریشه های قوی و تنه ای عظیم و محصولی لذیذ دارد. در این صورت جایگاه تولید علم کاملاً مشخص می گردد. باید درخت علم را باور کنیم و میوه ای از آن بچینیم که لذات واقعی حاصل می گردد. بدیهی است برای رسیدن به بالای شاخه های درخت علم نیاز به طی مسیر طولانی است و نمی توان یک شبه این مسیر را طی کرد. کارهای گروهی کردن می تواند ما را در رسیدن به قلۀ علم کمک نماید. لذا تحصیل علم و دانش همانند نردبانی است که انسان را بطرف بالا می برد. با عنایت به گستردگی علوم مختلف لازم است اهداف خاصی مشخص و برای رسیدن به آن مسیری را تعیین تا به طی کوتاهترین راه به آن رسید. در اینجا کارهای گروهی از اهمیت بسزایی برخوردار می شوند که باید تشکیلاتی آنها را هماهنگ کرده و بستر سازی نماید. البته نباید در کارهای تخصصی آنها دخالت های بی جا شود و باید به محقق اعتماد کرده و امکانات مورد نیاز را در اختیار او قرار داد تا به آرامش خاطر به فعالیت های خود بپردازد. اگر مسئولین نظام و مدیران کشور هدف خود را تولید علم و دانش قرار دهند آنوقت است که مشکلات کشور سریع توسط دانشمندان حل و فصل می شود و کلیه امور مبنای علمی پیدا می کند و خطا را به حداقل می رساند.
منظور از رو کردن حضرت آدم به دنیا، این است که نفس ناطقه انسان که باید به طرف اسم اعظم الله رو کند، به مرتبه پائین تر آن که دنیاست رو کرده است. نفس ناطقه انسان در مرتبه و مقام اسم اعظم است و باید به طرف آن رو کند. همانند امام جماعت که مأموم باید به طرف او و دستور او نماز را ادا کند نه زودتر و نه دیرتر. چنانچه انسان رو به امام زمان بکند در حقیقت رو به خدا کرده است. داستان حضرت یونس که در دهان اژدها قرار گرفت بخاطر گناه نبود بلکه بخاطر غفلت است و در مقامی است که باید کارهایی که بهتر است انجام ندهد، آنرا انجام ندهد.
اینکه گفته می شود دنیا آلوده است، منظور این است که انسان به جهت غیر خدا رو می کند. چنانچه جهت به خدا را پاک در نظر گیریم، آنگاه هر جهت دیگر ناپاک و آلوده است. نقل است که پیامبر گرامی از عده ای خواستند نمازی بخوانند که در طول برگزاری آن همواره رو به خدا باشند و هیچکس نتوانست آنرا انجام دهد، بجز حضرت علی، که ایشان نیز در طول انجام دنبال این فکر بود که جایزه این کار را به چه کسی دهد. در هر صورت با توجه به اینکه انسان در یک لحظه میتواند یک کار را انجام دهد. لذا چنانچه رو به دنیا رود نمی تواند رو به خدا برود.
در مسیر سیر و سلوک، پیدا کردن استاد و پیروی از او بخاطر عدم انحراف لازم
است. همانند بیماری که پس از بررسی های اولیه وقتی پزشکی را اختیار کرد، برای عمل جراحی خود را در اختیار او قرار می دهد و می داند پس از عمل بهبود پیدا میکند. ارتباط استاد و شاگرد همانند ارتباط نبی حضرت محمد و حضرت علی است، که حضرت علی در زمان حیات حضرت محمد، کلامی جز کلام استاد خود نمی گفت و احادیث نقل شده از حضرت علی پس از فوت استاد است. آنچه شاگرد می خواهد باید از طریق استاد باشد، چه در خلوت و چه در ظاهر، آنقدر ارتباط بین استاد و شاگرد باید قوی باشد که هر تألم روحی در یکی، در دیگری نیز اثر بگذارد. همانند مادر و فرزند، که درد فرزند حتی از راههای دور به مادر منتقل می شود. استاد همانند قلب انسان و شاگرد همانند بدن انسان است. درد اجزای بدن موجب ناراحتی قلب و ناراحتی قلب در اجزای بدن تأثیر می گذارد. همانطوریکه قرآن در شب قدر بر پیامبر نازل گردید، چنانچه افراد سیر و سلوک را طی کنند در خواب امکان خواندن قرآن پیدا می کنند. لذا قرآن بوسیله پیامبر بر افراد نزول پیدا می کند و گویا شب قدر برای فرد ایجاد شده است. بنابراین شب قدر میتواند در طول سال برای افراد مشخص گردد. با تبعیت از استاد و معلم انسان، حضرت محمد امکان نزول قرآن بوسیله پیامبر امکان دارد و گم شده شب قدر پیدا می شود.
انسانهای سالک قبل از طلوع صبح قیام کرده و قیامت را مشاهده می کنند که تمام اجزاء هستی، که جلوه خدا هستند، مشغول ذکر هستند و گویا زلزله ای ایجاد شده است. عده ای در اذان صبح قیام کرده و همزمان حیوانات نیز قیام کرده و مشغول ذکر هستند، بجز سگ که مشغول پاسبانی در شب است و موقع صبح به خواب می رود عده ای دیگر قبل از طلوع خورشید بیدار می شوند و مشغول ذکر یا به کارهای روزمره می روند گویا زلزله ای ایجاد شده و هر کس به کاری مشغول است و از خواب و موت شبانه بیدار شده است. لذا تفسیر انفسی آیه اذا زلزله الارض زلزالها معنی پیدا می کند. علامه در کتاب انسان در عرف عرفان در یکی از مکاشفات می فرمایند که من شاهد بودم که تمام اجزای بدن ذکر لااله الاالله میگفتند.
بعضاً ممکن است گفته شود که چرا عرفا، مکاشفات را ابراز می کنند، بخاطر این است که به افراد معمولی گفته شود که حقایق هستی می تواند بر افراد در زمان های گوناگون تجلی پیدا کند. مثل این است که به پیامبر گلایه شود که چرا وحی خود را به مردم ابلاغ کردی و بهتر بود در خودت و برای خودت نگه می داشتی. همانند معجزات پیامبران، که برای اثبات حقانیت برای عوام بطور محدود معجزاتی را می کردند. البته عده ای از عرفا، پس از فوتشان توسط شاگردانشان بعضی از مکاشفات نقل شده است و حضرت علامه بخاطر خلوص رهبر معظم انقلاب هدیه ای همانند انسان در عرف عرفان را تقدیم نمودند. انسان باید مکاشفات علمی که پایدار است را تعقیب کند، بوسیله آن مکاشفات ماوراء طبیعه حاصل گردد.
طهارت دارای مراتب گوناگون است، طهارت عقل، طهارت روح، طهارت قلب، طهارت خیال، طهارت ذهن که طهارت باطنی می نامند. دیگر طهارت ظاهری است که مربوط به بدن و اعضاء جوارح انسان و قوایی که تحت نفس هستند. طهارت ظاهری مقدمه طهارت باطنی است. طهارت خیال، طهارت از اعتقادات فاسد وتخیلات فاسداست. طهارتذهن از طهارت افکار ردی و امور غیرواقع و مفیداست.
تفکر در نظام عالم هستی از بهترین راههای تطهیر قوه خیال است. اینکه در احادیث آمده است لحظه ای تفکر از چندین سال عبادت ارزش بیشتر دارد. دال بر این حقیقت است که با تفکر به جهان هستی و کشف حقایق، خداشناسی انسان تقویت می گردد. همانند معرکه گیران که نیش مار سمی را از بین برده و براحتی با آن بازی می کنند و ایمان پیدا می کرده که او را نیش نمی زند ولی عوام به این مرحله یقین نرسیده اند. با تفکر کردن می توان اعتقادات خود را به یقین تبدیل ساخت.
قوه خیال برزخ بین عالم شهود و عالم غیب است. حقایق هستی بر آدمی آشکار نبوده و در غیب است. چنانچه قوه خیال پاک گردد در این صورت حقایق بر انسان آشکار می گردد لذا آنچه غیب بود بصورت شهود و آشکار تبدیل می گردد. قوه خیال با توجه به نقش صورتگری از عالم شهود و عالم غیب، چنانچه زبان طهارت باطنی پیدا کند یعنی سکوت کند، آنگاه قوه خیال راحت است و خوابهای بیهوده را تصویر پردازی نمی کند و در ازاء حقایق عالم غیب را به تصویر می کشد. زبان باید نقش مأمون و عقل نقش امام را برای انسان داشته باشد. تا عقل فرمان ندهد هیچکدام از اجزاء بدن نباید کاری انجام دهند. در حقیقت قبل از انجام هر کاری ابتدا باید تفکر نمود چنانچه آن کار مفید و مورد رضای حق تعالی بود آنرا انجام دهد در غیر این صورت از انجام آن پرهیز نماید. زبان وسیله ارتباط بین مخلوق با مخلوق و نیز مخلوق با خداست. لذا باید بصورت صحیح از آن استفاده کرد تا باعث رشد گردد. زبان داخل دژ محکمی قرار داده شده است و وسیله عقل است و همانند فرمانده عملیاتی لشکر عمل می کند که در صورت خطا، لشکر را به کشتن می دهد.
در طهارت خیال از سوءظن های دوری کرده و بدگمان نباشیم. اعتقادات باید براساس عقل باشد، نه براساس خیال همانند بنّای ساختمان در دنیا که قوه خیال انجام می دهد و آنرا تعمیم می دهد که بنّای عالم نیز خداست. با اینکه قرآن را از آسمان نازل کردیم، قوه خیال آنرا همانند باران در نظر می گیرد که از آسمان باریدن کرده است. قوه خیال با کثرت و قوه عقل با وحدت است. درس چون با قوه عاقله سرکار دارد، سخت می باشد ولی اگر درس را با مثالی یاد گرفت، آنگاه قوه خیال او فعال است و او در مرتبه عقل نمی باشد.
قوه خیال را باید از اعتقادات فاسد تطهیر کند تا امکان بالا رفتن برای فرد قادر باشد. نظام هستی کتابی است که عالم مشغول تدریس ماست.
قوه خیال باعث تصویر برداری و تصویر پردازی اعمال انسان می باشد. چشم عیناً، پس از ملاحظه شی، تصویر برداری می کند و در ذهن نقش می بندد ولی گوش تصویر پردازی می شود و صدایی که می شنود، تجسم محلی که صدا آمده در ذهن پیدا می کند و ثبت می شود. همانند یک فرد نابینا که حس لامسه آنقدر قوی می شود که با حرکت انگشتان دست، تصویری از کلمات در ذهن منعکس و مطلب قابل فهم می گردد و می توان آنرا به زبان جاری کند. بطور کلی تمام حواس پنج گانه این چنین می باشند ولی میزان تأثیر گذاری آنها متفاوت می باشد. چشم را سلطان بدن می نامند. همان طوریکه رهبران جامعه اگر دچار خطا شوند، آنگاه جامعه را به فساد می کشانند لذا نگاه کردن در اسلام تأکید شده و نه دیدن منظور از دیدن تداوم نگاه کردن است. البته در برخورد با نامحرم نگاه کردن توصیه نشده و در برخورد به تحقیق در جهان هستی، دیدن توصیه شده است.
انسان با در اختیار گرفتن حواس پنج گانه می تواند به نفس خود تسلط یافت بطوریکه شما می توانید به جمعی نگاه کنید بدون اینکه آنها را ببینی. همان طوریکه ممکن است در اجتماعی نشسته باشید ولی بخاطر توجه به موضوع دیگر متوجه صحبت افراد نشوید. حتی زبان را می توان تحت کنترل در آورد بطوریکه تا زمانی که مغز فرمان ندهد، شروع به صحبت نکنیم.
در برخورد با نامحرم، انسان باید نگاهش همانند نگاه به یک سنگ، که هیچگونه احساسی ندارد، باشد. بعلاوه در حد ضرورت صحبت و ملاقات داشته باشد و به حداقل کفایت کند و سر به زیر باشد. که علاوه بر تمرکز انسان در ادای کلام، باعث طهارت چشم می گردد.
آتش جهنم سوزنده است، همانند آتش دنیا. با این فرق که آتش جهنم سازنده است همانند جراحی دکتر توسط چاقو که باعث شفای فرد است.
انسان آنچه در درون است باید بیرون بریزد و کودک تا هفت سالگی باید از قوه بازی تخلیه شود تا در بالای هفت سالگی دیگر بازی نکند. همانند دادن یک میوه به فرد به تدریج است که در خواست میوه تمام نمی شود ولی چنانچه مقدار زیادی میوه در اختیار او قرار دادی پس از سیر شدن دیگر میلی به میوه ندارد. بچههایی که در کودکی شلوغ هستند در بزرگی آرام هستند. در صورتی که کودکانی که در کوچکی آرام هستند در بزرگی شلوغ می شوند.
عقل به فکر تصحیح است نه مغلطه. ولی قوه خیال به فکر مغلطه است. چنانچه به فردی سوءظن پیدا کردیم، آنگاه قوه خیال فعال است. باید نصف لیوان آب که پر است نگاه کنیم، نه نیمه خالی آنرا. همانند سلام کردن به فرد، که فرد جواب ندهد. قوه عقل می گوید نشنیده است در صورتی که قوه خیال می گوید نمی خواهد جواب دهد. اگر انسان نسبت به دیگران سوءظن نداشت، بداند که در مسیر خود سازی و درست قرار دارد. و باید نسبت به هر چیزی که می بیند خوش بین باشد. چنانچه نسبت به چیزی سوءظن پیدا کردی، باید عکس آنرا انجام دهید. و بگویید انشاءالله اینگونه نبوده و منظور چیز دیگری است. چنانچه انسان سوءظن ها را از بین ببرد باعث ایجاد برکت می شود و نعمت ها نازل می شود. قوه خیال یک آینه است که اگر سوءظن پیدا کنی آنرا سیاه می کند و باطن عالم را نشان نمی دهد. چنانچه سوءظن را بر طرف کنی آنگاه عالم را در آینه می بینی. در خواب، خوابهای خوب می بینی. در صورتی که قوه خیال پریشان بود، خوابهای بد می بینی.
با رفع سوءظن ها، خوابهایی می بینی که باطن عالم و حقایق برایت آشکار میشود. امام سجاد می گوید اگر عمر من در اطاعت تو می گذرد، هرچه میخواهی طولانی کن ولی اگر عمر من چراگاه شیطان شده است یک لحظه به من مهلت نده.
بعد از رفع سوءظن، دومین پله آرزوهای کوتاه خواستن است. آرزوهای بلند باعث هلاکت و گمراهی است. سومین پله حرص پیدا کردن است که انسان باید قناعت را پیشه کند. معمولاً انسان در پیری آنرا پیدا می کند. مثلاً گفته می شود من در جوانی پنجاه نفر را می زدم، که خلاف ادب است باید بگوید من در جوانی پنجاه مرتبه بر خودم و نفسم سیلی زدم. همچنین در پیری آرزوهای طولانی انسان پیدا میکند، همانند خواستن منزل و عروسی کردن فرزندان، بعد نوه ها و الی آخر. قوه خیال باید از امور سوءظن، آرزوهای بلند و حرص دوری کند تا اینکه قوه خیال طهارت پیدا کند.
مولانا در مثنوی می گوید:
کوزه چشم حریصان پر نشد |
تا صدف قانع نشد پر دُر نشد |
انسان دارای یک قوای ظاهری و متناظراً یک قوه باطنی دارد. چنانچه چشم ظاهری را از نگاههای آلوده ببندیم آنگاه چشم باطنی شروع به دیدن می کند و حقایق عالم غیب توسط قوه خیال عکس برداری شده و برای آدمی آشکار می گردد. همانند نابینایی که چشم ظاهری را از دست می دهد ولی در ازای آن چشم باطنی او فعال می شود و بعضاً شاهد کارهایی هستیم که از یک بینا امکان آن نیست. بعضی ار فرق دهان خود را چهل روز می دوزند تا زبان ظاهری بسته شود بلکه زبان باطنی باز شود و حقایق هستی را بازگو کند. لازم به ذکر است که اسلام اینگونه اعمال را توصیه نمی کند بلکه می گوید با تزکیه نفس باید زبان تطهیر شود و نیازی به دوختن آن نمی باشد. همه اجزاء انسان وسیله ای برای تعالی انسان بوده و نقشی را به عهده دارند. و انسان عالم صغیر و جهان عالم کبیر است. همان طوریکه جهان هستی برای تداوم خود نیازمند نظم و ابزاری است، انسان نیز برای تداوم زندگی طبیعی نیازمند انجام کارهای محوله توسط اجزاء بدن می باشد. آدمی تشکیل شده از بدن، روح و تن است. روح همواره با بدن است و چنانچه جدا شود مرگ طبیعی حاصل می گردد. منظور از تن بدن همواره با روح است. لذا باید از تن مراقبت کرد نه از روح و بدن بطور مجزا. در صحبت کردن باید رعایت عدل شود، بالاخص در تعریف و تمجید از فرد باید رعایت عدالت شود و آنچه حق و حقیقت است اعلام کند، نه کم و نه زیاد.
انسان سالک کسی است که اگر هزاران خدمت به کسی کرد انتظار پاسخ حتی یک مورد را نداشته باشد و از کینه و سوءظن به دیگران دوری کند و انتظار از دیگران نداشته باشد. نقل است از حاتم طائی که از او سؤال شد که بهتر از خودت سراغ دارای، او گفت بله، یک پیرمردی که هیزم حمل می کرد و به او گفتم چرا به خانه حاتم طائی نمی روی و غذا میل کنی. در جواب گفت زحمت می کشم و انتظاری از کسی از جمله حاتم طائی ندارم.
دیـوانـه دو گـونه اسـت، یـکـی دیوانه ظاهری و دیگری دیوانه باطنی. اما دیوانه
ظاهری عقل ندارد ولی دیوانه باطنی عقل دارد. اینکه بعضی از شعرا و عرفا خود را دیوانه خطاب می کنند، بخاطر این است که عقل محدود است ولی اگر عشق همراهی با عقل کند، آنگاه عقل همراه عشق بالا می رود تا به مقام لقاءالله برسد و حقایق هستی را کشف کند اگرچه در حالت معمولی عقل نمی تواند به حقایق هستی پی ببرد و تا جائی می تواند برود که به بدیهیات برسد. بنابراین منظور از دیوانه، عاشقی است که عقل را به همراه خود دارد. در کربلا، یاران امام حسین، از نظر دید عوام دیوانه هستند، چون شاهد کشته شدن یاران هستند. ولی آنها دیوانه باطنی هستند و می دانند حسین کشتی نجات است و بوسیله او به سعادت می رسند، علاوه بر اینکه چراغ هدایت است و پرچم صراط مستقیم را حمل می کند در نوای دل داریم:
مستی ما، مستی انگور نیست |
بهر جنّت یا زعشق حور نیست |
مستی ما، بی خود از خود گشتن است |
دل به زلف یار دیرین بستن است |
عشق سالک بهر حق جان دادن است |
چون علی در شطّ خون افتادن است |
می بینیم که رزمندگان در جبهه های جنگ، برای رفتن روی مین سبقت می گرفتند.
مظور از عصمت پاکی از آلودگی های ظاهری و باطنی است. عصمت می تواند فطری، همانند چهارده معصوم، و یا عصمت اکتسابی، همانند انسانهای سالک الی الله می باشد. البته عصمت فطری از بدائت امر خلقت تا انتهای خلقت فرد معصوم از لغزشها در تلقی وحی و دیگر القائات سُبّوحی در همه شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی مصون می ماند در صورتی که عصمت اکتسابی دارای مدارج و مراتبی است که با توجه به میزان طهارت ظاهری جسمانی و طهارت باطنی نفسانی از رذائل جسمی و اخلاقی حاصل می گردد. حق تعالی مصوم مطلق است و کسی که می خواهد به مقام لقاء الله برسد باید پاک باشد لذا بوسیله عصمت امکان سیر الی الله می باشد. شرط لازم برای عصمت پاکی از گناهان ظاهری و باطنی است. عصمت اکتسابی اراده تشریعی می باشد. عصمت مردم تشریعی است.
حقیقت عصمت عبارت است از قوه ای نوری ملکوتی که
صاحب عصمت از همه پلیدیهای گوناگون و نجاسات و سهو و نسیان و امثال اینگونه رذائل
نفسانی که شخص را آلوده می سازد محفوظ است. گوش کانال واردات و زبان کانال صادرات
و چشم هر دوی آنها می باشد. با چشم می توان نگاههای آلوه یا پاک داشت، که کانال
وارداتی است که در قوه خیال عکس یرداری می کند. با چشم می توان غضب ناک بودن و یا
زخم چشم یا چشمک زدن منظور را به مخاطب رساند لذا می تواند کانال صادراتی باشد.
البته میزان ورودی و خروجی آن نسبت به گوش و زبان کمتر است. لازم به ذکر است در هر
قوه سایر قوا با مراتب ضعیفتر وجود دارد. بطور کلی داخل هر ظاهری یک باطن و داخل
هر باطن، باطنهای زیادی می باشد.