باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
درس مثنوی ۱۴۹
ابیات : ۱۳۹۴ تا ۱۴۰۱
موانع دیدن
گر نبینی، این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم انگشت را بر دار هین
وانگهانی هرچه میخواهی ببین
هر کسی روح و روان خود را از هوای نفس پاک کند،امکان حضور و لقای حق را پیدا می کند و آشنا به حقایق هستی می گردد و نقش خدا را در زندگی احساس می کند و به وجود و حقانیت خدا یقین پیدا می کند.
برای مثال حضرت محمد روحی پاک داشت و معصوم بود.لذا هر جا نگاه می کرد، وجه الله را می دید.گناهان چون آتش هستند که دودشان مانع دیدن حقایق می گردد.شیطان با وسوسه های خود مانع این می شود تا خدا را ببینیم.زیرا خدا همه جا هست.تنها چشم حقیقت بین می خواهد.
همانطوریکه با چشم سر این امکان برای هر شخص بینا وجود دارد که آفتاب را در هر جهت که نگاه می کند ببیند.اگر چشم دل کسی باز باشد،یعنی به مرحله یقین برسد،او هم می تواند آفتاب نور الهی را ببیند.
برای مثال،ماه در بین ستارگان ،در شب کاملا مشخص و قابل شناسایی است.خداوند نیز برای اهل معرفت و یقین اینگونه است.براحتی وجود حق را در هرکاری احساس می کنید.شما اگر انگشتان دست را روی چشم خود قرار دهید،آنگاه بدیهی است که اشیای جهان را نمی بینید.ِلذا ندیدن شما ، باعث انکار جهان هستی نمی گردد.گناهان و هوای نفس نیز همانند انگشتان دست می مانند که بر چشم دل قرار می دهیم.بعلاوه تنها راه دیدن خدا هم از طریق چشم دل است.بدیهی است که خدا را نمی توانید ببینید.
انکار شما دلیل بر عدم وجود خدا نیست.شما موانع و حجاب ها را بردارید،آنگاه شما همانگونه که نور خورشید را احساس می کنید و می بینید و به وجود آن یقین پیدا کرده اید و دیدن خورشید دیگر ضرورتی پیدا نمی کند.وجود خداوند نیز همینگونه است.اگر انسان به مرحله یقین برسد، نقش و وجود خداوند در زندگی آنقدر شفاف و ملموس است،که هرگز دنبال دیدن خدا نیستید و با تمام وجود حق را درک و احساس می کنید.
ما به دنبال خداییم ، ولی او با ماست
گهری هست که در عالم هستی پیداست
او بود خالق هستی و جهان پرتوی او
نتوان وصف خدا کرد، که او ناپیداست
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۶/۱۲/۰۳