باسمه تعالی
چند رباعی
در حال ویرایش
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کهآواز دهل شنیدن از دور خوش است
گویند بهشت، قصری از نور خوش است
من گویم ویرانه با یک شور خوش است
آن وعدهی دور، بر امیدی مگذار
جامی که همین دم است، در حضور خوش است
گویند بهشت، باغ پر حور خوش است
من گویم و یک قدح پر از شور خوش است
فردای خیال را به امروز مباد
این لحظهی مستیست که پر زور خوش است
۲.
گویند بهشت، نغمهی حور خوش است
من گویم نوای چنگ و تنبور خوش است
فردا چو نیامد، به چه دل خوش باشیم؟
این بادهی حاضر است که در دور خوش است
۳.
گویند بهشت، منزل پرنور خوش است
من گویم باده در سبوی انگور خوش است
دور از دل غم، همین نفس باید زیست
کز وعدهی فردا، فقط افسانه پر شور خوش است
۱.
گویند بهشت در صفای طور خوش است
من گویم می و جام بلور خوش است
آن وعدهی فردا همه افسانه بود
این لحظه چو میگذرد، همین دور خوش است
۲.
گویند بهشت با هزاران حور خوش است
من گویم با دوست، لب پر ز شور خوش است
فردا چو نیامد، سخن از وی مگذار
امروز به یک لحظهی بیدور خوش است
۳.
گویند بهشت با گل و انگور خوش است
من گویم خندهای به لب، از دور خوش است
چون مرگ ز پیست و فردا نامعلوم
این جرعهی اکنون به هزاران حور خوش است
۱.
گویند بهشت با شراب و حور خوش است
من گویم یک جرعه به وقتِ شور خوش است
فردا همه افسانه و پندار مباد
امروز نفس کشیدنِ بیدور خوش است
۲.
گویند بهشت در صفای نور خوش است
من گویم باده در کنارِ گور خوش است
چون مرگ به هر دم است در کمینِ ما
یک لحظهی خنده بر لبِ مسرور خوش است
۳.
گویند بهشت با هزاران باغ خوش است
من گویم می به دستِ یار، داغ خوش است
گر وعدهی فردا همه در پرده شد
این نقد دمِ حاضر، بیاغراق خوش است
۴.
گویند بهشت در خرامِ حور خوش است
من گویم سماع و نغمهی تنبور خوش است
چون بگذرد این عمر به یک چشم برهم
آوازهی امروز به دل، دستور خوش است
۵.
گویند بهشت با شراب انگور خوش است
من گویم مستیِ دلِ مغرور خوش است
گر خوابِ طلاییست در آن دنیای دور
بیداریِ اکنون به هزاران طور خوش است
۶.
گویند بهشت با طواف طور خوش است
من گویم قدم زدن بر خاکِ کوی خوش است
با دوست به یک نگاه اگر دل ببرد
این لحظه چو صبحِ روشنِ پرنور خوش است
۷.
گویند بهشت در سرودِ حور خوش است
من گویم لبخندِ دلِ مخمور خوش است
فردا که به خاک میسپارند مرا
امروز قدح گرفتن از انگور خوش است
۸.
گویند بهشت در میانِ نهر خوش است
من گویم باده در کفِ دلبر خوش است
فردا همه در پردهی پندار بماند
این لحظه چو باد در دلِ محضر خوش است
۹.
گویند بهشت در حریمِ شور خوش است
من گویم یک دمِ غنیمت دور خوش است
چون عمر گذشت و باز ناید فرصت
این جرعهی اندک از میِ انگور خوش است
۱۰.
گویند بهشت با هزاران نور خوش است
من گویم یک لحظه به لب، پر ز شور خوش است
تا فرصتِ زیستن در این دنیا هست
با خنده و باده بودنِ در دور خوش است
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۵/۳۱