باسمه تعالی
داستان تحلیلی(۲)
ابوعلی سینا
بازنویسی نثر حکایت ابوعلی سینا و مرد نادان
روزی ابوعلی سینا سوار بر اسب، از راهی میگذشت تا از شرّ و خطرهای راه در امان بماند. در میان مسیر، وقت نماز رسید. ابنسینا تصمیم گرفت بایستد و نماز خود را ادا کند تا جانش را به آب حیات ذکر و دعا تازه سازد.
او بر خاک نشست و در حالی که مشغول نیایش بود، افسار اسب خود را در گوشهای بست و قدری کاه و جو هم برای اسب خود فراهم کرد تا در وقت نماز، حیوان از گرسنگی نرهد.
در همین هنگام، مردی زشتخو و پرخاشگر از راه رسید که همراه یک الاغ بود. ابنسینا به او گفت:
«این الاغ را از کنار اسب من دور کن، که ممکن است لگد بخورد و آسیبی ببیند.»
اما آن مرد سخن حکیمانه بوعلی را نادیده گرفت و بدون توجه به هشدارش، الاغ را درست کنار اسب بست تا او نیز از همان کاه و جو بخورد.
همانطور که ابنسینا هشدار داده بود، الاغ که جلو رفت تا غذا بخورد، اسب از روی غیرت و حس مالکیت، لگدی به او زد و الاغ بیچاره نقش زمین شد. الاغ از درد لگد اشک ریخت و صاحبش هم که دید حیوانش لنگان شده، ابنسینا را مقصر دانست و شکایتی نزد قاضی برد.
در دادگاه، مرد مدعی شد که ابنسینا ساکت مانده و جلوی این کار را نگرفته. قاضی که ابتدا گمان کرد ابنسینا شاید ناشنوا یا ناتوان از سخن گفتن باشد، از او پرسید. ابنسینا پاسخ داد که نه کر است و نه لال.
او گفته بود که الاغ را دور کنند، اما وقتی با نادانی روبهرو شد که حرف حساب نمیشنود، سکوت را بر جدل ترجیح داد.
قاضی که از حکمت سخنان بوعلی شگفتزده شده بود، تأملی کرد و مرد نادان در همان لحظه با سروصدا و غوغا خواست قاضی را تحت فشار قرار دهد. اما ابنسینا باز هم آرام و متین گفت:
«با نادان سخن گفتن، خطاست. خاموشی در چنین مواردی بهترین پاسخ است. گرچه من در فن سخن استاد هستم، اما هرگز با نادان به گفتوگو نمینشینم.»
قاضی نیز سر به تأیید تکان داد و گفت:
«تو نشان دادی که حلم و بردباری اهل خرد از صد حیله و مکر برتر است. اما مردک! خود تو باعث این ماجرا شدی و این بلا از نادانی خودت بر سر تو آمد.»
مرد نادان شرمنده و سرافکنده شد. با دل افسرده و ذهنی آشفته، خر لنگش را گرفت و بیهیچ سخن و اعتراضی رفت.
نتیجهگیری
حکایت ابوعلی سینا و مرد نادان، درس بزرگی در حکمت و اخلاق است. وقتی انسان با نادانی و لجاجت روبرو میشود، بهترین واکنش نه مقابله و جدال است و نه خشم و عصبانیت، بلکه سکوت معقول و بردباری است. حکیم واقعی، آن است که با صبر و تدبیر، از برخوردهای ناپخته و بیهوده دوری کند و اجازه دهد که خودِ حقیقت و عقل، روشنگر راه شود.
تحلیل
ابوعلی سینا در این داستان نماد عقل و حکمت است؛ او که به دانش و معرفت آگاه است، در مواجهه با بیادبی و لجاجت مرد نادان، برخلاف انتظار، از منازعه خودداری میکند و با سکوت خردمندانهاش، حقیقت را آشکار میسازد. این سکوت نه از ضعف، بلکه از قدرت درون و تسلط بر خشم و هیجانات است.
مرد نادان نماد نفس اماره است که با لجاجت و بیفکری خود، سبب ایجاد بحران و آسیب میشود، اما نهایتاً از درک و عبرت باز میماند و با شرمندگی راه خود را میگیرد.
قاضی حکیم، که نماینده عدل و داوری است، در نهایت حقیقت را مییابد و میداند که حکمت و حلم بر منازعه و جدال مقدماند.
تفسیر عرفانی
در معنای عرفانی، ابوعلی سینا میتواند نمایندهی نفس مطمئنه و عقل کل باشد که در مسیر سیر و سلوک روحی، به جای جنگیدن با نفس اماره (که همان مرد نادان است)، با سکوت و بردباری و صبر، مسیر کمال را میپیماید.
اسب، نماد عقل است که در برابر الاغ (نفس اماره یا نفس سرکش) واکنش نشان میدهد تا مرز و جایگاه خود را حفظ کند، اما خود انسان حکیم میداند که در برابر نادانی باید صبر پیشه کند تا پرتو نور حکمت بر تاریکی جهل پیروز شود.
اشک و درد الاغ نیز نماد رنج نفس اماره است که از مخالفت عقل و حکمت متأثر میشود، اما همین رنج، شروع راه آگاهی و توبه است.
در نهایت، سکوت حکیمانه، همان «خامشی» است که در عرفان، به منزلهی زبان جان و گوهر بیکلام حقیقت است؛ سکوتی که هزاران سخن را به همراه دارد و نشان از برتری عقل و حکمت بر غوغا و هیاهو دارد.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۲/۲۵