باسمه تعالی
مثنوی بهشت عاشقان(در دست اقدام و اصلاح)
سپاس و ستایش خدایی را سزاست که جانها را با نسیم محبت خویش جان میبخشد و دلهای عاشق را به نور حضور خود روشنی میبخشد.
بهشت حقیقی را نه در سبزهزاران و نه در قصرهای پُر تجمل باید جُست، که آن را باید در نگاه یک عاشق، در اشک یک نیایشگر، و در آهی جانسوز از دلهای واله یافت.
این مجموعهی منظوم با عنوان "بهشت عاشقان" تلاشی است در راه تصویر کردن جلوههای ناب عشق الهی و بیان تفاوت بهشت عارفان و زاهدان.
در این اشعار، بهشت نه وعدهای برای آینده، بلکه حقیقتی جاری در دلهای مشتاق به تصویر کشیده شده است؛
نه در وعدهی باغ و جویبار، بلکه در لحظهی اتصال دل به دلدار.
این منظومه که به وزن و سبک یکپارچهای سروده شده، از نگاهی عرفانی و عاشقانه، حقیقت بهشت را از ظواهر مادی فراتر میبرد و به جانهای عطشناک الهی عرضه میکند.
امید است که این کلمات، گرچه اندک و ناچیز، بتواند جان شیفتگان حقیقت را به شوق آورد و آنان را به سرچشمههای ناب وصال رهنمون سازد.
فهرست مطالب
- مقدمه
- بهشت ۱ ـ بهشت عاشقان، ذات حقیقت
- بهشت ۲ ـ وعدهی باغ و نگاه عاشقانه
- بهشت ۳ ـ بهشت بیانتها و زندان زاهدان
- بهشت ۴ ـ جمال جانافزای دلستان
- بهشت ۵ ـ چشم جادویی و دل بیپناه
- بهشت ۶ ـ راز نهان و نور جاودان
- بهشت ۷ ـ لحظهی ناب نگاه یار
- بهشت ۸ ـ چشم مست و پرستش جان
- بهشت ۹ ـ دیدار دلبر و رؤیای زاهدان
- بهشت ۱۰ ـ نوای گرم شوق بهار
- ادامهی مثنوی ـ وصفهای مختلف از بهشت عاشقان
- رازهای پنهان ـ نقش سکوت، اشک و آه در بهشت دل
- وصل الهی ـ تفسیر نهایی از حقیقت بهشت
- نتیجهگیری ـ جمعبندی عرفانی و نهایی مثنوی
بهشت عاشقان، دیدار یار است
نوای جاودان، عطر بهار است
نه باغ و سبزهی زاهدپسند است
که آن رویا سراب و بیگزند است
بهشت عاشقان، یک چشم مست است
که دل را در شبانگاهان شکست است
نگاه یار، آیینهی بقا شد
به زاهد وعده، امّید و دعا شد
بهشت عاشقان، یک لحظه ناب است
که در لبخند یار، آفاق، تاب است
سرودی بیصدا در جان سراید
که جان را سوی وصلش میرباید
بهشت عاشقان، رازی نهان است
نشان عاشقی در این جهان است
نه در فردا، نه در باغ خیال است
که در حال دلِ جانان وصال است
به زاهد وعدهی باغی ز خلد است
ولی عاشق دلش بر دوست، گَلد است
نه جنت میطلبد، نه باغ و بستان
که او را گلشن دلبر بود جان
بهشت او رخ دلدار باشد
که جان را سوی دیدار آورد
بهشت عاشقان، حرف سکوت است
که هر دم در دل جانان فروست
بهشت عاشقان، دیدار مهر است
که میبارد ز جان در باغ قهر است
بهشت عاشقان، لبخند خون است
که میشوید دل از اندوه کهن است
بهشت عاشقان، سوز امید است
که از چشمان دلبر آرمید است
بهشت عاشقان، شور جنون است
که هر دم میتپد با دل زبون است
بهشت عاشقان، آیینهی یار
که پیداست از آن راز بهار
بهشت عاشقان، اشک سحرگاه
که میسوزد دل از شوق نگاه
بهشت عاشقان، رقص حیات است
که در یک قطره، صد دریا نجات است
بهشت عاشقان، لبهای خاموش
که میسازند در دل شور و جوش
بهشت عاشقان، اشک نیاز است
که میکارد درون سینه راز است
بهشت عاشقان، جان پرنده
که در پرواز، جانها را فزنده
بهشت عاشقان، شبهای مهتاب
که لبریز از نوای گرم احباب
بهشت عاشقان، موج وصال است
که بر لبهای دل جاری کمال است
بهشت عاشقان، فریاد پنهان
که میبارد به چشم عاشقان
بهشت عاشقان، بوی جنان است
که از هر قطرهی اشک روان است
بهشت عاشقان، داغ وصال است
که دل را میکشاند سوی کمال است
بهشت عاشقان، جان پر شراب است
که از خمخانهی عشق بیحساب است
بهشت عاشقان، راز بلاها
که در لبخندها گردد شکوفا
بهشت عاشقان، آهی نهان است
که سر در چشمهی عرفان نهان است
بهشت عاشقان، جان فدایی
که میسوزد به شوق آشنایی
بهشت عاشقان، راز سحرگاه
که میتابد بر آن خورشید از راه
بهشت عاشقان، باغ فناست
که در آن هر غمی عین صفاست
بهشت عاشقان، خون جگر است
که در یک قطرهاش صد گوهر است
بهشت عاشقان، نالهی جان
که سرمست است از آن بیکران
بهشت عاشقان، پرواز روح است
که در جان دل شکفته، بیگروه است
بهشت عاشقان، چشمان مست است
که از ساقی کرم لبریز دست است
بهشت عاشقان، آهی ز دلها
که جاری میشود در چشمهی ما
بهشت عاشقان، دیدار معشوق
که آغوشش دهد دل را فروغ
بهشت عاشقان، جانانهی راز
که میبارد به شبهای نیاز
بهشت عاشقان، یک جلوهی مهر
که میشوید دل از قهر و زهر
بهشت عاشقان، نغمهی جان
که میآرد صفا بر عاشقان
بهشت عاشقان، شبنم عشق
که مینشیند به روی لالهفشک
بهشت عاشقان، بوی بهار است
که میپیچد ز دل بر روزگار است
بهشت عاشقان، سوز دعاست
که میجوشد ز لبهای خداست
بهشت عاشقان، پرواز جان است
که از زندان تن آزادگان است
بهشت عاشقان، راز خداست
که میتپد در دل هر آشناست
بهشت عاشقان، آه فراق است
که میسازد دل از سوز احتراق است
بهشت عاشقان، چشم پر از اشک
که میبارد چو باران از دل مشک
بهشت عاشقان، جان پر تپش است
که هر دم میکشد سوی خوش است
بهشت عاشقان، یاد رخ یار
که لبریز از طپشهای بهار
بهشت عاشقان، داغ بلایی
که میسوزد دل از شوق رهایی
بهشت عاشقان، نور عنایت
که میتابد ز چشمان هدایت
بهشت عاشقان، لبخند مهر
که میبارد به کوهستان قهر
بهشت عاشقان، جانانهی راز
که میجوشد ز اعماق نیاز
بهشت عاشقان، خواب سحر است
که لبریز از تجلیهای پر است
بهشت عاشقان، راز خداوند
که میتابد به دلهای دربند
بهشت عاشقان، وصل الهی است
که دل را میبرد سوی بقایی است
نه در باغ و نه در خواب بهشت است
که در دلهای عاشق سرنوشت است
نه سبزه، نه گلستان و نه جنت
که دلهای شکسته هست حجّت
بهشت عاشقان، خود آشنایی است
که در دلهای پاک آبرایی است
هر آن دل کو ره عشق پیمود
بهشتش در نگاه یار بگشود
بهشت عاشقان، راز الست است
شراب وصل در جام دل است
بهشت عاشقان، آن بوسه پنهان
که جاری میشود در موج جانان
بهشت عاشقان، عطر نگاه است
که جان را میبرد تا قعر آه است
بهشت عاشقان، اشک سحرگاه
نسیم سبز گلهای گناه است
بهشت عاشقان، رویای ناب است
که جان را میبرد تا آفتاب است
بهشت عاشقان، آه شبان است
که جانش سوی دریای جنان است
بهشت عاشقان، بوی خداوند
که میپیچد در آفاق پر از بند
بهشت عاشقان، مستی جان است
که در آغوش عشقش بیزبان است
بهشت عاشقان، لبخند معشوق
که گیرد پر ز شوق بیفروغ
بهشت عاشقان، راز بلاهاست
که شیرینتر ز باغ و نخل و آبهاست
بهشت عاشقان، دل کندن از خویش
خروش موجهای سبز در پیش
بهشت عاشقان، نغمهی راز
صدای بیصدا در سینهی ساز
بهشت عاشقان، جان سپاری
در آن کوی محبت بیقراری
بهشت عاشقان، دیدار یار است
بهشتی پر ز لطف روزگار است
بهشت عاشقان، سوز فغان است
که در آن سینهها در کهکشان است
بهشت عاشقان، لبخند اشک است
که دل را میبرد تا عرش مشک است
بهشت عاشقان، مستی جان
به یاد جلوههای بیکران
بهشت عاشقان، راز وصال است
طلوع بیکران در اعتدال است
بهشت عاشقان، رنگین کمان است
که از چشمان محبوبی روان است
بهشت عاشقان، اشک دعاست
که لبریز از نگاه آشناست
بهشت عاشقان، باغ خموشی است
که در آن هر نسیمش در خروشی است
بهشت عاشقان، دیدار جانان
که میریزد ز جام بیکرانان
بهشت عاشقان، ذکر سکوت است
خروش در خموشی بیثبوت است
بهشت عاشقان، راز حضور است
طلوعی سرخ در میدان نور است
بهشت عاشقان، صد کهکشان است
که در یک نالهی بیجان نهان است
بهشت عاشقان، در اشک مستور
صدای بینوایی پر غرور
بهشت عاشقان، بوسهی ناب
که میبارد به دلهای خراب
بهشت عاشقان، مستی صبر
که از خمخانهی جان بر شود عبر
بهشت عاشقان، خواب سحر است
که جان را میکشد بر سوی پر است
بهشت عاشقان، چشمان یار است
که از آن میتپد صد راز کار است
بهشت عاشقان، اشک نیاز است
که در محراب دل پر از نماز است
بهشت عاشقان، جان پر کشیدن
ز شوق عشق، در عالم تپیدن
بهشت عاشقان، نالهی دل
که گردد باغهای بیمحل
بهشت عاشقان، لبخند ماه است
نوایی در دل شبهای راه است
بهشت عاشقان، گلزار دلبر
که میخندد به روی جان پرپر
بهشت عاشقان، خلوت یار
که میگرید در آن هر بیقرار
بهشت عاشقان، موج دعاست
که در دریای جان پیدا خداست
بهشت عاشقان، پرواز دلهاست
که در هر بال، صد آیینه پیداست
بهشت عاشقان، شبهای راز است
طلوع لحظههای بینیاز است
بهشت عاشقان، نای شکسته
که در آغوش محبوبان نشسته
بهشت عاشقان، نغمهی جان
که سرمست است از آن آسمان
بهشت عاشقان، باران لطف است
که در هر قطرهاش، صد راز گفت است
بهشت عاشقان، سوز نیاز است
که در سینه شکوفا از نماز است
بهشت عاشقان، آغوش مهر است
که لبریز از تجلیهای قهر است
بهشت عاشقان، یاد وصال است
که در یک قطره جان پیدا کمال است
بهشت عاشقان، خون جگرهاست
که میبالد ز قلب نی ز سرهاست
بهشت عاشقان، اشک سحرگاه
که در آن میرسد خورشید از راه
بهشت عاشقان، گریهی یار
که میبارد به بستان بهار
بهشت عاشقان، لبخند پنهان
که سر بر میزند در چشم گریان
بهشت عاشقان، سینهی داغ
که در آن میخروشد موج و باغ
بهشت عاشقان، رقص سحر است
که جان را در شعف گیرد به پر است
بهشت عاشقان، پرواز بیتاب
که در آغوش حق گردد کباب
بهشت عاشقان، چشمان ناب است
که در هر قطرهاش، صد آفتاب است
بهشت عاشقان، فریاد خاموش
که میریزد به جان جانان، خروش
بهشت عاشقان، جام فناست
که هر قطره در آن دریای ماست
بهشت عاشقان، دیدار معبود
که میسوزد دل از شوق شهود
بهشت عاشقان، عطر وصال است
که میریزد به هر باغی کمال است
بهشت عاشقان، بوسهی راز
که میریزد به جان بینیاز
بهشت عاشقان، مستی محض است
که در یک آه، صد باغ و طرب است
بهشت عاشقان، راز خداوند
که میبارد ز لطف بیگزند
بهشت عاشقان، چشمان جانان
که سرمستند از آن هر عاشقانه
بهشت عاشقان، یک قطره نور است
که در چشم دلی، صد بحـر شور است
بهشت عاشقان، یک آهِ جانان
که آتش میزند در باغ امکان
بهشت عاشقان، لبخند دلبر
نوای نازنینِ صبح محشر
نه تخت است و نه تاج است و نه باغی
که دلبر میشود هر جا چراغی
بهشت عاشقان، بوی وفا است
نسیم دلکش صبح صفا است
بهشت عاشقان، یک چشم مست است
که جان را بر سر هستی شکست است
بهشت عاشقان، آغوش یار است
نوایی گرم از شوق بهار است
بهشت عاشقان، یک بوسه ناب
که بشکافد حجاب این حجاب
بهشت عاشقان، راز نگار است
به هر لبخند او، صد چشمه بار است
بهشت عاشقان، حرفی نگفته
به دل افتاده، اما بیلُطفه
بهشت عاشقان، سوز شبان است
نوای بینوایی در زبان است
بهشت عاشقان، دیدار دلبر
نه خواب زاهد و ذکر پیمبر
نه باغ و بوستان، نه آب و گلها
نه خیل حور و شیرینکار دلها
که یک لبخند جانان بینشان است
به هر عاشق، هزاران آسمان است
بهشت عاشقان، یک جلوهی دوست
نه باغی سبز و نی گلبانگ و بوست
بهشت عاشقان، یک ذره اشک است
که در شبهای غربت، مهر مشک است
بهشت عاشقان، بوی دعاهاست
خروش نالههای بیریاهاست
بهشت عاشقان، آیینهی یار
طلوع خندهی آن ماه رخسار
بهشت عاشقان، ذکر دل است
سرود نالهی جان در اجل است
نه آن جنت که زاهد وعده گیرد
که عاشق وصل محبوبش پذیرد
بهشت عاشقان، یک سجدهی راست
که دل در وصل یار افتاده خواست
بهشت عاشقان، یک چشم بیناست
که هرجا میرود، یار است و یار است
بهشت عاشقان، نَفْسِ خداست
صدای بیصدای آشناست
بهشت عاشقان، شوق وصال است
طلوع نامرئی در حال حال است
بهشت عاشقان، ذوق نگاه است
زلال لحظههای بیپناه است
بهشت عاشقان، لطف نثار است
نثار لحظههای بیقرار است
بهشت عاشقان، سوگند دلبر
که جانها را برد تا عرش برتر
بهشت عاشقان، ذکری شکسته
که در دل یک نیاز ساده بسته
بهشت عاشقان، رویای جان است
طلوع ناب بینقصان و نقصان است
بهشت عاشقان، یک خندهی یار
که پرپر میکند صد باغ و گلزار
بهشت عاشقان، جام بلاست
که عاشق سرخوش از آن مبتلاست
بهشت عاشقان، وصل خموش است
نهان در نغمهی هر سوز و جوش است
بهشت عاشقان، راز ازلی
که در یک قطره، صد دریا شود حلّی
بهشت عاشقان، آغاز بیپایان
که پیدا میشود در چشم گریان
بهشت عاشقان، لبخند جانان
سرود آسمانهای پریشان
بهشت عاشقان، زخم نهان است
دوای هر دل بیآشیان است
بهشت عاشقان، خواب شبان است
که در شبهای بیکس همزبان است
بهشت عاشقان، دیدار بینا
که جان را میکشد بر سوی مولا
بهشت عاشقان، راز وصال است
که در یک بوسه گردد صد مجال است
بهشت عاشقان، یک بوسه پنهان
بهاری میشود در باغ انسان
بهشت عاشقان، نرمی نگاه است
خروش سینههای بیپناه است
بهشت عاشقان، درد نهانی
که سرمست است از آن هر آسمانی
بهشت عاشقان، عطر حضور است
شکوه بیکران در سینهی نور است
بهشت عاشقان، بوی فغان است
سرود زخمیان آسمان است
بهشت عاشقان، اشکِ عبادت
طلوعی بر فراز استقامت
بهشت عاشقان، بوسهی جان
که ریزد بیگمان از آسمان
بهشت عاشقان، جانِ دعاست
که از معراج دلها بر خداست
بهشت عاشقان، عطر وصال است
نسیم بیکلام و بیجدال است
بهشت عاشقان، بیمرز باشد
که در آن قطرهها دریا شود شاد
بهشت عاشقان، بینام باشد
که هر اسمی در آن گمنام باشد
بهشت عاشقان، لبخند نرگس
که میشکافد از مهتاب یک کس
بهشت عاشقان، بیانتها است
نوای بیصدای آشنا است
بهشت عاشقان، یک بوسه جانان
که خاموشانه گردد آسمان جان
بهشت عاشقان، چشمان مست است
که دل را بیامان از خود شکست است
بهشت عاشقان، بیتابی دل
که از شوقش زند بر عرش مَحمل
بهشت عاشقان، صد گونه راز است
که در یک بوسه، صد خورشید باز است
بهشت عاشقان، مرگ دل است
که جان را سوی جانان میکشاند به وصل است
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۲/۰۹