رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنوی نقش معلم

ای چراغ جان و جان‌بخشِ رهی
ای معلم، ای فروغ آگهی

رازدار وحی و الهام خدا
مرشد دل‌ها، شفیع اولیا

چون پیمبر، رهنمایی می‌کنی
جان ما را کیمیایی می‌کنی

در ره دانش چراغان آمده
چون سحر در ظلمت ایمان آمده

خاک را با علم، زرین می‌کنی
طفل دل را پاک و رنگین می‌کنی

نفس تو آیینه‌ی صدق و صفاست
گفت‌وگویت آیه‌ای از کبریاست

دست تو برگ از درخت انبیاست
خاک راهت توتیای کیمیاست

با نگاهی جان ما را زنده کن
نقطه‌های ظلمت را تابنده کن

سوز عشق از جان تو آموختیم
در پی نور تو ره می‌دوختیم

ای بلند آوازه‌ی مردان عشق
رهنما در کوی سرگردان عشق

هرکجا بوی حقیقت می‌رسد
از تو و یاد تو صحبت می‌رسد

سینه‌ها را گرم کردی با نگاه
ریشه دادی ما به علم و ما به راه

ای معلم، ای تو جاویدان چو جان
باش تا دنیا بماند جاودان

ای چراغ جان و جان‌بخش رهی
ای معلم، ای فروغ آگهی

رازدار وحی و الهام خدا
مرشد دل‌ها، شفیع اولیا

چون پیمبر رهنمایی می‌کنی
جان ما را کیمیایی می‌کنی

در ره دانش چراغان آمده
چون سحر در ظلمت ایمان آمده

خاک را با علم زرین می‌کنی
طفل دل را پاک و رنگین می‌کنی

نفس تو آیینه‌ی صدق و صفاست
گفت‌وگویت آیه‌ای از کبریاست

دست تو برگ از درخت انبیاست
خاک راهت توتیای کیمیاست

با نگاهی جان ما را زنده کن
نقطه‌های ظلمت را تابنده کن

سوز عشق از جان تو آموختیم
در پی نور تو ره می‌دوختیم

با سخن جان‌های ما را پرورید
بذر دانش در دل ما آفرید

ای ز سرچشمه زلال علم ناب
داده‌ای ما را نشان آفتاب

رازهای معرفت را باز کرد
باغ دل را از خزان دمساز کرد

با دلت دریای رحمت ساخته
با لبت آیات حکمت بافته

بی تو عالم کوره‌ای بی روشنی‌ست
بی تو دل‌ها پر ز زنگ آهنی‌ست

علم را با حلم پیوندت قوی‌ست
در وجودت آب حیوان جاری‌ست

هر که شد در مکتبت آموزگار
گشت روشن در دو عالم اعتبار

آسمانی از صفا بر دوش توست
لشکری از نور، هم آغوش توست

در دل شب چون چراغانی شدی
در دل ما عشق پنهانی شدی

با الفبای محبت آشنا
کرده‌ای دل‌ها ز زنگ غم رها

دین ما آیین دانش پروری‌ست
روح ما محتاج عشق و داوری‌ست

ای بهار علم و فرهنگ جهان
در تو پیدا جلوه‌ی وجه رحمان

چون نسیمی بوی خوش آوردی
سینه‌ها را از عطش پروردی

لشگر جهل از تو در هم می‌شود
بذر دانش با دلت کم می‌شود

سر به تعظیم تو عالم می‌نهد
نور تو در سینه‌ها سر می‌کشد

رهروان راه دانش بنده‌اند
چون تو را در معرفت افکنده‌اند

تو بهار مهربانی در زمینی
سایه‌ی لطف خدایی بر جبینی

هرکجا نوری به عالم می‌رسد
از دل گرم معلم می‌چمد

در زمین علم، تو باران شدی
همچو گل، در باغ وجدان شدی

بذر ایمان در دل ما کاشتی
چشمه‌های نور را پیراشتی

دست ما را در مسیر علم، تو
گرفته‌ای همچون چراغی در وضو

پیشگاهت قبله‌ی آزادگی‌ست
درس عشقت رمز استواری‌ست

با نگاهت موج در جان می‌شود
ذره ذره روح قربان می‌شود

چون خدایی خلعت دانش دهی
در دل ما بذر امیدی نهی

هر ورق از دفتر ما نقش توست
هر نفس در سینه‌ام آوای توست

نقش تو در لوح دل‌ها مانده است
یاد تو در سینه‌ها پاینده است

بی معلم، علم بی بنیاد شد
بی تو جان، بی نور و بی امداد شد

نام تو ذکر تمام عاشقان
یاد تو آئینه‌ی جان جاودان

با تو علم آید به داد زندگی
بی تو گردد زندگی بی رنگی

ای معلم، ای پیام‌آور امید
در دل شب‌ها چراغ ناپدید

روشنی‌بخشی به ما آموزگار
ای فروغ راه ما در روزگار

ای ستون هر تمدن در جهان
ای تو سرمایه‌ی جان‌ها و روان

آسمان علم از تو روشن شده
باغ حکمت از تو گلشن شده

چون چراغی در دل شب، روشنی
راز دار قاف‌های روشنی

هر کلامت آتشی در جان کند
هر نگاهت جان ما درمان کند

تو ولی جان پاکان روزگار
نور بخشی همچو مه در شام تار

چون کتابی صفحه‌صفحه روشنی
چون صحابی آیه آیه دیدنی

ای شکوه علم در آیینه‌ها
ای صفای دل در آدینه‌ها

با تو دل لبریز از شیرین‌کلام
با تو جان پر می‌شود از احترام

دین و دنیا هر دو مدیون تواند
عقل و ایمان هر دو مفتون تواند

تو بهار باغ‌های معرفت
تو شکوه سرزمین دانستنت

دین ما از نور تو تابان شود
عشق ما با لطف تو آسان شود

ای معلم، ای شهید جبهه علم
ای امین آفاق در دریای حلم

در مسیر عشق، هادی می‌شوی
در دل شب چون منادی می‌شوی

هر کجا نوری ز جان برخاسته
از دم گرم تو جان آراسته

نام پاکت نقش در جان‌ها شده
یاد شیرینت به دل خانه شده

ما به بال اندیشه پرواز کردیم
از نسیم لطف تو آغاز کردیم

هر چه داریم از تو داریم ای عزیز
در دل ما جاودان باشی، ستیز

ای شکوه نسل‌های بی‌نشان
ای چراغ افروخته بر آسمان

ای رسول علم و دانش در جهان
ای تو فخر نسل انسان، جاودان

ای معلم، چشمه‌ی صبر و سکون
ای کلید قفل‌های رهنمون

دست تو بگشوده درهای بهشت
با دلت بر ما ز الطافش نوشت

با تو دل‌ها سبز و لب‌ها پرشکوف
بی تو عالم، خشک چون صحرا و سوف

هر کلامت نور باران می‌شود
هر نگاهت بذر ایمان می‌شود

از تو لبریز است عطر آسمان
از تو جاری می‌شود سیل بیان

در کلاس عشق برپا کرده‌ای
چشمه‌ی حکمت هویدا کرده‌ای

هر نفس در محضرت گل می‌دهد
هر دل افسرده را حل می‌دهد

چون نسیم آرام و چون دریا عمیق
چون سحر روشنگر و شیرین و نیک

دست‌های روشنت پرمهر ماست
سینه‌های خسته را دریا نماست

بذر امیدی تو در دل کاشتی
پرده‌ی ظلمت ز دل برداشتی

درس تو آب حیات دل شود
نام تو آیینه‌ی این کاروان

بی حضورت دانش افسرده شود
بی تو لبریز از غم افسرده شود

ای چراغ محفل جان‌های پاک
در شب جهل، اختر بیدارناک

سروری بی تاج و تخت و لشگری
پادشاهی با دل و با منظری

بی تو عالم بی‌ثمر، بی‌رنگ بود
سینه‌ها پر گرد و جان‌ها سنگ بود

از صداقت، خاک را زر می‌کنی
از محبت جان ما پر می‌کنی

چون امین علم و دانش آمده
چون سفیر صبح روشن آمده

راز عالم در دل روشن توست
نور قرآن در سخن گفتن توست

برگ سبز معرفت در باغ توست
چشمه‌ی فیض خدا در داغ توست

هرکجا علمی شکوفا می‌شود
از نفس‌های تو پیدا می‌شود

کاش قدر گوهر جانت بدان
کاش بنشانیم تو را در جان و جان

از تبار آفتابی بی‌غروب
از نژاد نیک‌مردان محبوب

تو طلوع صبح در شب‌های ما
تو امید جان در فردای ما

در تو معنا یافته تعلیم و علم
در تو پیدا گشته همت، عشق، حلم

با لب خندان به ما فهماندی
راز دانایی ز جان افشاندی

خاک ره، مس بر کف دستت شده
سنگ را با مهر تو مَستت شده

ای چراغ جان فروزان در وجود
با تو گشته عالم ما پر زبود

دفتری از مهر در دستت گشود
خاک را در آسمان منزل نمود

تو حکایتگر ز راز زندگی
تو معلم درگه آزادگی

هرکجا دانایی افتد بی‌خبر
بی معلم خاک باشد بی ثمر

از تو لبریز است هر باغ و چمن
از تو خندان است هر لب در وطن

عشق را در سینه‌ها جاری کنی
روح را از ریشه بیداری کنی

ای به جان دانش و حکمت عجین
سرفراز و سربلند و پاکبین

صبر کردی تا بسازیم از نوین
عشق ورزیدی به ناآموختگان

چون پدر بودی برای بی‌پدر
چون طبیب جان برای محتضر

چون چراغی در دل شبهای تار
چون نسیمی در بهار روزگار

ای بهار علم و دانش جاودان
در دل جان‌های ما مهمان بمان

ما به دست لطف تو جان یافته
از نسیم مهرت ایمان یافته

یادگار روشن فردای ما
بوی جانان در دل شیدای ما

هر کلامت چشمه‌ی جان پرورست
هر نگاهت قافلی از صد پرست

چشم تو دریا و دل آیینه‌هاست
موج مهرت در دل دیرینه‌هاست

با تو فهمیدیم راز زندگی
با تو پیمودیم راه بندگی

ای معلم، ای فروغ جاودان
تاج عزت بر سر تو جاودان

چون زلالی از میان چشمه‌ها
چون گلی در باغ عقل و آشنا

در حضورت کفر هم ایمان شود
جان خاموش از سخن ریزان شود

ای دل آگاه از اسرار وجود
ای روان‌بخش دل در خواب و بود

با زبان دل سخن گفتی به ما
رازها را نغمه کردی در نوا

بی تو جان چون شعله بی روغن شود
ذهن ما بی نور چون آهن شود

هر کجا دانایی و فرهنگ هست
زنده از نام تو و از ذکر تست

خانه‌های دل ز تو معمور شد
گوش دل با نغمه‌ات مسحور شد

تا ابد نام تو جاری باد باد
تا جهان باقی‌ست یادت در نهاد

در وفایت جان فدا کردن هنر
در رهت جان دادن آسان‌تر نگر

تو که آموزنده‌ی اسرار عشقی
تو که آیینه‌ی انوار عشقی

ای چراغ جان، بمان پرنورتر
در دل ما، در جهان پرشورتر

ای معلم، ای فروغ صبح‌گاه
ای امید دل در این دنیای راه

چون نسیم صبحگاهی دلنواز
در دل افسرده می‌آری نیاز

تو سفیر روشنایی در جهان
گوهر دانش، چراغ انس و جان

هر کجا نامت درخشد در سخن
می‌رسد باران رحمت بر چمن

با نگاهت می‌کنی دل‌ها طرب
می‌کشی جهل و جفا را در غضب

نقش جان را رنگ بخشیدی به علم
دست جهل از ریشه بخشیدی ستم

هر کلامت دفتری از معرفت
هر نگاهت قصه‌ی بی‌منتهاست

درس عشقی با نگاهت داده‌ای
رازهای آسمان بگشاده‌ای

چون بهاری بذر امید افشانی
چون نسیمی در دل ما بنشانی

با محبت خاک را زر می‌کنی
آب را بر آتش دل می‌زنی

سینه‌ها از فیض مهرت پرشکوف
جان‌ها از نور نامت گرم و سوف

هر که بویی از تو گیرد جان کند
هر که دیدارت کند ایمان کند

در شب تاریک جهل و تیرگی
چون قمر راهبر اهل زندگی

ای چراغ خامه‌ی دانایی‌ات
روشن از مهتاب، دریاییت

خانه‌ی دل بی تو خاموش است و سرد
با تو گردد عطر عشقش جاودان

بی تو این عالم پر از غم می‌شود
با تو این دنیا بهشتی می‌شود

دست‌های تو به ما علم آموخت
دیده‌های ما ز مهرت روشنی سوخت

با تو شد معنی محبت آشکار
با تو شد دنیای دانش پر بهار

راز عشق از درس تو آموختیم
با کلامت راه جان پرداختیم

در کلاس عشق، استاد دلی
مرشد هر نغمه و فریاد دلی

صبر کردی تا که دانا بشویم
چشمه‌ی دانش به جان‌ها بشویم

در عبودیت چو شمعی سوختی
تا ز ظلمت جان ما افروختی

نیک دانم اجر تو نزد خداست
هر کجا دانایی است از صد صدات

گر نبودت عشق ما بی‌جان شود
دفتری بی‌حکمت و بی‌جان شود

از تو لبریز است هر موج حیات
از تو روشن هر نگاه و هر صلات

چون امین علم، چون دربان مهر
چون سفیر روشنی در شام قهر

بر لبت پیغام یزدان جاری است
در دلت انوار ایمان ساری است

ای چراغان دل و جان بشر
ای معلم، ای امید مستمر

با حضورت علم جان پیدا کند
روح جهل از سینه بیرون آید

هر که مهر آموزگاری داشت دل
زود یابد در ره حق صد حاصل

درس جان از مهر تو آغاز شد
با تو فطرت رو به اعجاز شد

هر کجا علمی شکفت از باغ توست
هر کجا نوری درخشید از سبوست

خانه‌ی دل با تو آیین یافت باز
سرنوشت عقل برگردید راز

با نگاهت خفته بیدار آمدند
در سرود عشق، دیوار آمدند

تو نرفتی از دل آیندگان
نام تو ماند از پس هر جاودان

در گلستان محبت ریشه‌ای
در دل آگاه ما اندیشه‌ای

ای معلم، دُر ز دریای صفا
نور از انوار ایمان در ضیا

نقش تو در لوح جان ما بمان
یاد تو در سینه‌ی فردا روان

خانه‌ی دل را تو تعمیرش کنی
جان ما را با محبت پر کنی

چون تو بودی، علم ماند جاودان
بی تو گردد معرفت بی‌آسمان

درس تو چون چشمه‌ی خورشید بود
جان ما را نور امیدی فزود

با تو معنی یافت لفظ زندگی
بی تو هر حرفی تهی شد از بگی

شوق دانایی تو در جان ماست
عطر مهرت در گلستان ماست

زیر باران نگاهت پرورید
بذر جان ما که خاکش ناامید

آسمان علم بر دوش تو بود
سینه‌ی پرنور از جوش تو بود

با تو طی شد راه‌های معرفت
با تو گشتیم آشنا با سرّ ذات

تو گشودی قفل‌های جان ما
تو شکستی بندهای جان ما

از صفای تو دل گلشن شده
از صداقت دل بهار من شده

در دل شب نور امیدی تویی
در ره ما مونس جاویدی تویی

ای معلم، ای امین راز عشق
ای پیام‌آور امید و ساز عشق

بی تو این جان ره به جایی کی برد؟
بی تو این دل سوی عشقی کی پرد؟

در ره تو جان فدا باید نمود
تا که این بذر محبت را درود

ای که با لبخند جان پروردی‌ام
با محبت ریشه‌ها را کندی‌ام

تا ابد نام تو جاویدان شود
بوی نامت در جهان پیچان شود

جان من بر مهر تو قربان شود
در دل من شوق تو طوفان شود

بزم دل با نام تو آراسته
لوح دل با مهر تو پیراسته

چون تو باشی، کاروانی می‌رسد
بی تو دنیا در بیابانی رسد

درس تو نور است و ذکر انبیاست
دست تو آیینه‌ی ذات خداست

تا جهان باقی‌ست یادت زنده باد
هر کجا نامی بود، نامت فتاد

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

  • ۰۴/۰۲/۰۷
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی