قصیدهی وطن
وقتی که میگویی وطن، من یاد ایران میکنم
یاد آن خاکی که جان را وقف جانان میکنم
یاد آن دشت فراخی که به زیر آسمان
بوی گلهای بهاری را به دامان میکنم
یاد البرز است و زاگرس، کوههای استوار
که به پیشِ باد و باران قد علم، جان میکنم
یاد دریای خزر، در موجها مست غرور
با خلیجی نیلگون، چون بخت ایران میکنم
یاد مسجدها که بر پا کرده محراب دعا
با صدای عشق، بر لب ذکر یزدان میکنم
یاد شهری با شکوه از نسل کوروش تا به کی
خوابگاه آرش و مرز دلیران میکنم
یاد حافظ با غزلهایش که چون آیینهاند
در دل هر واژهاش عشقی فراوان میکنم
یاد مولانا که عشقش مرزها را بردرید
روح آزادش که رقصی تا بیابان میکنم
یاد فردوسی که با شاهنامهاش افسانه ساخت
حکمت دیرینه را در شعر انسان میکنم
یاد ایرانزمین با قومهای رنگرنگ
وحدت از کرد و بلوچ و ترک و لر آن میکنم
من به یاد آن دماوندی که در قلبم نشست
جاودان بر بام دنیا تاج ایران میکنم
تا که نام وطنم باشد به تاریخ بلند
هر غزل را وقف عشق این گلستان میکنم
یاد آن تخت جمشید است و ایوان بلند
یاد آن کاخی که بر تاریخ فرمان میکنم
یاد خوزستان پر از نخل و زلال اروند رود
یاد غیرتهای مردان دلیران میکنم
یاد مشهد با ضریح آسمانیِ رضا
چون کبوتر دل به صحن عشق پرّان میکنم
یاد قم، شهری که علم افروخته در هر کران
خاک آن را سرمهی چشمان جانان میکنم
یاد شیراز است و ناز نرگسانش در بهار
غرق گل، آغوش خود را باغ رضوان میکنم
یاد تبریز است و رقص آتشین مهر و وفا
شور در خون جوانانش نمایان میکنم
یاد اصفهان که چون نقش جهان در هر زمان
نقش دل را با صفای عشق و ایمان میکنم
یاد کرمان، سرزمین مردمان سختکوش
در کویرش گل به اشک صبح خندان میکنم
یاد یزد است و صفای بادگیرش در غروب
با دعای اهل دل، صبحی درخشان میکنم
یاد رشت و جنگل و آن رود زیبای سپید
سرو آزادش به پیش کوه، پنهان میکنم
یاد بیرجند است و باغ و قنات و مهر ناب
عشق پاک مردمانش را چراغان میکنم
من وطن را چون نگینی در دل خود داشتم
با غزلهای غیور، آن را درخشان میکنم
یاد همدان است و گنجنامهی اسرار عشق
با صدای بوعلی، حکمت فروزان میکنم
یاد سنندج، که در کوه و کمر گل کرده است
چشم نرگس را به چشمانش پریشان میکنم
یاد زاهدان و خورشیدِ بلند است و امید
مردمانش را شهید عشق و ایمان میکنم
یاد ساری با شقایقهای سرخ از خون عشق
خاک پاکش را پر از عطر گلستان میکنم
یاد قزوین است و باغستان پر از سیب و گلاب
شهر دانش، شهر عشق، آن را گل افشان میکنم
یاد اردبیل و چشمههایش با حرارتهای پاک
مرز ایران را به غیرت، باز مهمان میکنم
یاد ارومیه که چون دریا به قلبم موج زد
موجها را تا ابد در دل خروشان میکنم
یاد کرمانشاه و آواز کمانچه در غروب
دل به زخمش میسپارم، درد درمان میکنم
یاد کاشان، با گلاب ناب و عطر کوچهها
سرمه از خاکش به چشم دل، فروزان میکنم
یاد بوشهر است و موج نیلگون دریاش
دل به آغوش نسیم ساحل آن میکنم
یاد ایلام است و آن کوهپناه مهربان
چشمهسارانش به یاد عشق، جوشان میکنم
یاد خرمشهر، شهر عشق و مردان دلیر
فتح آن را با دعای صبح، آسان میکنم
یاد هر گوشه ز خاک میهنم را زنده کن
تا که با خون دلم این عشق، عنوان میکنم
یاد قمصر با گلاب و نرگس و باغ بهار
عطر آن را نذر صبح روز باران میکنم
یاد یاسوج با شکوه کوههای استوار
قلّههایش را نماد صبر ایران میکنم
یاد نیشابور و خاک حکمت و عرفان ناب
خاک خیّام و غم عشقش گلستان میکنم
یاد زنجان است و درخشش در صف آهنگران
دست مردانش هنر را نقش ایوان میکنم
یاد بندرعباس و ساحلهای گرم از مهر یار
دل به موج نیلگون آن، خروشان میکنم
یاد رفسنجان و باغ پستههای سرخرنگ
مردمانش را چو گنج صبر پنهان میکنم
یاد سبزوار و شعر سربداران غیور
نام پاکش را به شور عشق، عنوان میکنم
یاد خوی با مردمان گرم و گندمزار سبز
خاک پاکش را ز اشک شوق، باران میکنم
یاد گیلان است و آن سبزینههای مست باد
کوه و دریا را به جان، چون صبح تابان میکنم
یاد شوشتر با صدای آبشار و آسیاب
روح تاریخش به قلبم زنده و جان میکنم
یاد شهرکرد است و رودخانههای پر خروش
موجها را از دل البرز، مهمان میکنم
یاد کرج، شهری که در دل کوهساران خفته است
پُل به پُل از عشق آن، راهی به کیهان میکنم
یاد لرستان است و رقص چشمهها در کوه و دشت
کوه غیرت را به نام عشق لرزان میکنم
تا که ایران همچو گوهر در جهان تابنده است
این قصیده از دل و جان، باز تکرار میکنم
یاد قوچان است و چشمان غزالان رها
دشتهای پر ز لاله، لالهافشان میکنم
یاد کاشمر که با انگور شیرینش به دل
طعم مستی را به کام صبح خندان میکنم
یاد سرخس است و آن مرز وفادار دلیر
با دل شیران عاشق عهد و پیمان میکنم
یاد سمنان است و ریگستان گرم از مهر عشق
پای مردانش به راه عشق، حیران میکنم
یاد شهر ری که در تاریخ، گل کرد از امید
بارگاه عبدالعظیم را گل افشان میکنم
یاد بندر ترکمن با موج دریا در نسیم
رقص تور ماهیگیران را غزلخوان میکنم
یاد گرمسار است با صحرا و رمل زرنگار
کوههایش را نگین صبح تابان میکنم
یاد شهریار و آن شعر دلآزرده به شب
یاد او را در غزلهای سحر بان میکنم
یاد قشم و هرمز و آن جزیرههای بیقرار
خاکشان را چون حریر عشق، رقصان میکنم
یاد طبس با نخلهای سر به افلاک افراشته
عزم مردانش به فتح عشق آسان میکنم
یاد فومن با درختان زیتون و سبزهزار
باغهایش را ز عطری ناب، لرزان میکنم
یاد کرج با باغهای پر ز گل، پر از صفا
سروهایش را نشانی از دل و جان میکنم
یاد گرگان است با جنگلهای سبز مهربان
خاک پاکش را ز چشم فتنه، پنهان میکنم
یاد میناب با نخلستانهای سرسبز امید
شهد خرمایش به کام صبح، شیرین میکنم
یاد چابهار با آن موج آبی در غروب
ساحلش را از طلا و عشق، رخشان میکنم
یاد دیلمان که چون افسانه در تاریخ ماند
قلعههایش را ز خشت عشق، بنیان میکنم
یاد بوکان است با آواز کردی در سحر
شور عشقی را به نام آن نمایان میکنم
یاد ایذه با درفش کاویانی در امید
رایت مردان آن را صبح تابان میکنم
یاد تربت با غبار عشق و خاک عارفان
آستان عاشقانش را گل افشان میکنم
یاد کهکیلویه با مردان سخت و استوار
عشقشان را بر فراز قله، عنوان میکنم
یاد مهاباد است با آواز شاد مردمان
دل به اشعار دلانگیزش، غزلخوان میکنم
یاد نکا با شالیزارهای سبز و روشنش
موج بر خوشهزنان آن، گلستان میکنم
یاد بروجرد است و باغ انگورهای سرخ
مست آن می، دل به آغوش شکرخندان میکنم
یاد آبادان که با خون شهیدان سربلند
عطر غیرت را به هر کویی نمایان میکنم
یاد کازرون است با نخل و بهار نارنجها
عشق جاری در رگ این خاک، جوشان میکنم
یاد فردوس است و آن باغ انار دلربا
لالههایش را به گلهای سحر خوان میکنم
یاد دزفول است با پلهای استوار امید
رود کارون را به نام عشق، طوفان میکنم
یاد ایران است و این عشق ابدی در جان ما
تا که باشد این وطن، دل را گلستان میکنم
یاد مرند است و آن انگورهای ناب و تر
شهد شیرینش به کام صبح، ریزان میکنم
یاد دهلران که با چشمه ز دل جوشد امید
آب گرمش را دوای درد هجران میکنم
یاد بیجار است و دشتی سبز و گسترده چو عشق
باغهایش را به شور شوق، باران میکنم
یاد خاش است و غرورش در دل کوه و کمر
قامت مردان آن را سرو بستان میکنم
یاد جلفا، شهر بازار و تلاقی در عبور
خاک آن را گنج امن عهد دیرین میکنم
یاد قوچان با چنار سر به افلاک افراشته
سایهسارش را پناه جان و ایمان میکنم
یاد کاشان با غبار عشق و خون لالهها
نالههای عاشقان را مهر پایان میکنم
یاد مراغه که از تاریخ ایران برگرفت
علم و حکمت را به یاد او چراغان میکنم
یاد راین با شکوه دژ، بلندای غرور
قلعههای استوارش را نمایان میکنم
یاد داراب است و آن باغ بهشت از نار و گل
شاخههایش را به مهر عشق رقصان میکنم
یاد گنبد با منارههای زرین در افق
گنبد عشقش به نام حق درخشان میکنم
یاد سرپلذهاب و کوههایی از وفا
پای غیرت را به میدانها خرامان میکنم
یاد نهاوند است و آن دشت زلال از چشمهها
خاک پاکش را به مهر دوست، مهمان میکنم
یاد دامغان است و تاریخ کهن در پای کوه
رود اشکش را به یاد عشق، جوشان میکنم
یاد هرمزگان که با هر موج، عشق آغاز شد
بندرش را چون دلی در سینه پنهان میکنم
یاد تربت جام با آواز دل از نای عشق
ساز عرفانش به هر مضراب، گریان میکنم
یاد بافق با دلیرانی که چون فولاد ناب
عزم آن مردان غیورش را درخشان میکنم
یاد بوئینزهرا با لالههای سرخرنگ
خاک آن را با دعای صبح، باران میکنم
یاد لار است و صفای مردمان پاکدل
در دل گرمش بهار عشق مهمان میکنم
یاد فراهان با دلی چون آفتاب است و امید
پشتکارش را به یاد رنج، تابان میکنم
یاد یزدگردان و آن باد صبا در کوچهها
عشق پاکش را به یاد سرو، رقصان میکنم
یاد قم با علمای استوار و با وقار
گنج دانش را ز فیض عشق، آسان میکنم
یاد کرمان با دلی از مهر و خاکی با وقار
نام پاکش را به لطف حق، فروزان میکنم
یاد زابل با صدای باد و خاکی داغدل
اشک حسرت را به یادش، زهر پنهان میکنم
یاد شوش است و دلیرانش که در میدان عشق
خاک آن را چون حریر ناز، لرزان میکنم
یاد هر کوی و گذرگاهی که در ایران من است
با غزلهای دلم آن را چراغان میکنم
وطنم! ای عشق پاک آفرینش، جاودان
عشق را در جان تو با دل نمایان میکنم
یاد بم با نخلهای استوار و سرخروی
عشق را در قلب آن چون کوه سوزان میکنم
یاد قزوین است با شیرینسخن مردان عشق
قلعههای عزت آن را فروزان میکنم
یاد کرمانشاه و آن آوای خوش در کوهسار
شور مردانش به یاد عشق طوفان میکنم
یاد مشهد با حریم پاک سلطان رضا
قلب عاشق را بر آن درگاه، گریان میکنم
یاد تبریز است و شیرینی زبان و مردمان
آذریگویان غزل را سبز میدان میکنم
یاد آبادان و اروند پر از موج امید
نخلهایش را ز اشک یار، باران میکنم
یاد سنندج که کوه و دشت در رقص بهار
رقص گلها را ز عشق یار، رقصان میکنم
یاد بیرجند است با خاکی به رنگ عشق ناب
آب روشن از دل کوهش، نمایان میکنم
یاد بجنورد است و باغ نسترن در دامنه
خاک سبزش را به مهر یار، بستان میکنم
یاد رشت با آن هوای دلنشین و کوچهها
کلبههای عاشقانش را گلستان میکنم
یاد آمل با دلیرانی که در تاریخ عشق
نامشان را جاودان بر سنگ ایوان میکنم
یاد کرند است و آن آواز شیرین بر فراز
قلههایش را به لطف عشق، انسان میکنم
یاد بمپور است با آن دشتهای روشن از نور
آسمانش را ز عشق یار، تابان میکنم
یاد بندر لنگه و کشتینشینان دلیر
ساحلش را بر دل دریا، غزلخوان میکنم
یاد شیراز است با باغ ارم در ناز گل
یاد حافظ را به شوق صبح، شادان میکنم
یاد قم با علمای اهل دین و معرفت
قلبهای روشن آن را چراغان میکنم
یاد ورامین است و دشتی سرخ از نرگس ناب
عطر آن را در نسیم صبح، لرزان میکنم
یاد تفت با آسمان آبی و باغ انار
لالههایش را به خون عشق، گلدان میکنم
یاد ایلام است و آن خاکی که در خون ایستاد
رزم مردانش به یاد عشق، طوفان میکنم
یاد ارومیه که با موج کبود دریاچهاش
آب روشن را به رنگ عشق، رخشان میکنم
یاد زاهدان که در صحرا ز نور صبحگاه
اشک شوقش را به یاد یار، باران میکنم
یاد اصفهان که با سیوسه پل در شوق عشق
رود خُردی را به نام زندهرودان میکنم
یاد همدان است و گنج حکمت و علم و وقار
کوه الوندش به نام عشق، انسان میکنم
یاد کاشان است با فرش دل از رنگ دعا
عطر گلهای بهارش را گلافشان میکنم
یاد اردبیل که در سرما دلیر و باوقار
مردمانش را به عشق یار، مهمان میکنم
یاد نائین است و آن کوچه ز خاکی ناب و پاک
آسمانش را ز نور عشق، رخشان میکنم
یاد بوشهر است با نخلهای سر بر آسمان
عشق دریا را به کام آن، غزلخوان میکنم
یاد ایران است با هر خطهای از مهر و نور
جان خود را با غزلهایش، نمایان میکنم
یاد کازرون که در دامان خود عشق آفرید
نغمههای دلنشینش را بهاران میکنم
یاد لاهیجان و آن چای به رنگ سبز عشق
عطر خوشبویش به کام صبح، رقصان میکنم
یاد بروجرد است با آن کوچههای پاک مهر
مهربانی را ز مردم، رسم دوران میکنم
یاد خرمآباد با دریاچهای چون آینه
آب روشن را به نام عشق، جوشان میکنم
یاد مسجدسلیمان با غرور نفت و خاک
رنج مردم را به نور صبح، آسان میکنم
یاد بوکان است با باغ انار سرخ و سبز
طعم شیرینش به دلهای وفادار میکنم
یاد قوچان با دلیرانی که در میدان نبرد
عشق را در قلبهای پاک، مهمان میکنم
یاد آران با درختان بلند و سبز و پر
سایهسارش را ز مهر دوست، انسان میکنم
یاد فیروزکوه با آن کوهساران پر غرور
خاک پاکش را ز عشق یار، جانان میکنم
یاد مرودشت که با تاریخ ایران گشته یار
تخت جمشیدش به نور عشق، تابان میکنم
یاد کهگیلویه با دشت بهار و لالهها
لالههای سرخ آن را باغ عرفان میکنم
یاد مهاباد است و آبهای زلال و بیقرار
جویبارش را به مهر یار، لرزان میکنم
یاد شاهرود است با انگورهای سرخ و سبز
خوشههایش را به شوق یار، رقصان میکنم
یاد زرند است با نخل بلند و کوهسار
سایهبانش را ز لطف عشق، انسان میکنم
یاد کرخه با صدای رود و رقص ماهیان
موجهایش را ز مهر حق، خروشان میکنم
یاد چالوس با نسیم و جادههای سبز و سرد
شاخههایش را ز بوی عشق، لرزان میکنم
یاد اندیمشک با آن کاروانهای وفا
خاک پای مردمانش را گلستان میکنم
یاد کنگاور که با معبد در اوج آسمان
آسمانش را ز نور حق، درخشان میکنم
یاد رفسنجان که با پسته دل انگیزد به مهر
مغز شیرینش به کام عشق، درمان میکنم
یاد کوهدشت که با نغمه ز کوه و دشت و باغ
سرزمینش را ز نور مهر، بستان میکنم
یاد ساوه که انارش سرخ و آتش در دل است
آتش عشقش به هر دل، چون گلستان میکنم
یاد زنجان با صفای مردمان دلپذیر
مهربانی را ز دلهایش چراغان میکنم
یاد جهرم با نخلستانهای سبز و استوار
خاک گرمش را ز اشک عشق، باران میکنم
یاد سرخس است و آن مرز دلیران خدا
قلعههایش را ز یاد یار، بنیان میکنم
یاد نیشابور با فیروزههای ناب و پاک
سنگهایش را ز عشق یار، تابان میکنم
یاد کوه دنا که با برف سپید و بیگناه
قلههایش را ز مهر حق، فروزان میکنم
یاد کاخک با گلستانهای پر عطر بهار
لالههایش را به پای عشق، حیران میکنم
یاد لرستان با شیرانی که در کوهاند دل
نام پاکش را ز مهر یار، انسان میکنم
یاد ایران است با هر دشت و کوه و رود و باغ
این وطن را با غزلهایش، گلستان میکنم
یاد اراک است با کاروانهای آهنین
صنعت و عشقش به جان خلق، جریان میکنم
یاد خوی با آفتاب مهربان و کوه سرد
قلب گرم مردمانش را درخشان میکنم
یاد سبزوار که با تاریخ خود درخشد به مهر
قصههای پرغرورش را چراغان میکنم
یاد گنبد با ترکمنهای نجیب و سر بلند
دشتهایش را ز مهر دوست، سرتاسر میکنم
یاد گرگان است با جنگلسرای سبز و پاک
در دل بارانش، عشق را خروشان میکنم
یاد کاشمر که با انگورهای دلنشین
شور مستی را به جام یار، آسان میکنم
یاد بهبهان که با نخل و نسیم دلنشین
باغهایش را به نام عشق، جولان میکنم
یاد گیلان با درختان پر از برگ و صفا
سبزهزارش را به عشق یار، بستان میکنم
یاد بندر ترکمن با مردمان گرم و پاک
خاکشان را از غبار غم، گلستان میکنم
یاد یاسوج که با آب زلال و کوه بلند
چشمههایش را به نور عشق، جوشان میکنم
یاد دهلران که با چشمان آفتابسوخته
مردمانش را ز مهر یار، درمان میکنم
یاد طبس با نخلهای سر به افلاک کشیده
سایهبانش را ز عشق دوست، ایمن میکنم
یاد فردوس است با باغ انار و خاک پاک
لالههایش را ز شوق عشق، لرزان میکنم
یاد گچساران که با نفت و غنای بیکران
چشمههایش را به کام دوست، گریان میکنم
یاد قمصر با گلاب و بوی خوش در کوچهها
عطر گلهایش به یاد عشق، پنهان میکنم
یاد بندرعباس با آفتاب و موج دریا
خاک گرمش را ز مهر حق، تابان میکنم
یاد تربت حیدریه که با خاک شهید
خاک پاکش را ز اشک عشق، غلتان میکنم
یاد نودشه که با رود و درختان سر به فلک
سایههایش را ز نور عشق، حیران میکنم
یاد فسا که با لیمو و بهار نارنج پاک
عطر شیرینش به دلهای وفادار میکنم
یاد شوشتر که با آسیابهای کهن
چرخهایش را ز مهر یار، گردان میکنم
یاد درود که با سنگ و هنر در اوج عشق
کارگرهایش به عشق یار، مهمان میکنم
یاد نهاوند که با نغمه ز دل در کوهسار
آوای جانپرورش را نغمهخوانان میکنم
یاد اسدآباد که با دشت بهاری رنگ رنگ
گل به گلهایش ز مهر عشق، باران میکنم
یاد دلیجان که با کاروان در راه عشق
مردمانش را ز عشق یار، انسان میکنم
یاد فریدونکنار که با دریا و موج بیقرار
آبهایش را به مهر یار، لرزان میکنم
یاد قوچان با نسیم دشت و سبزهزار
قلب عاشق را ز مهر دوست، ویران میکنم
یاد ماکو که در کوههای پرغرور و سخت
سنگهایش را ز عشق حق، تابان میکنم
یاد ایران است با هر شهر و خاک و کوه و دشت
این وطن را با غزلهایش، گلستان میکنم
یاد میناب است با نخلهای سر به افلاک کشیده
باغهایش را به نور عشق، جانان میکنم
یاد ملایر با کوهها و باغهای انگور
طعم شیرینش را در دلها، باران میکنم
یاد کرج که با درختان بلند و سرسبز
جادههایش را به یاد یار، صاف و روشن میکنم
یاد ایذه که با رود و کوههای سرسخت
صدای طبیعتش را در دلها، جانان میکنم
یاد بم که با آتش و خاک بر دوش ایستاد
درختهایش را از شوق عشق، جانان میکنم
یاد کهنوج که با دشتی وسیع و پر مهر
خاکش را به بوسههای یار، مهمان میکنم
یاد رودبار با باغهای زیتون سبز
عطر خوشش را به دلهای عاشق، میران میکنم
یاد سمنان با دشتهای بیپایان عشق
مردمانش را به نور حقیقت، سیراب میکنم
یاد شوش با خرماهای سرخ و شیرین
سرزمینش را ز شوق یار، گلستان میکنم
یاد برازجان که با باغهای نارنج بهشتی
گلهایش را ز یار، سبز و شادان میکنم
یاد مراغه که در پای کوههای آبی
سنگهایش را به نور خورشید، درخشان میکنم
یاد آباده با صدای دلنشین پرندگان
نغمههایش را ز عشق یار، بر دوش میکنم
یاد دهدشت با دشتهای سرسبز و سبز
هواهایش را به یاد یار، فراموش نمیکنم
یاد ساوه با باغهای سیب در دل خاک
خوشههایش را ز نور عشق، درخشان میکنم
یاد تربتجام که با چشمههای روان
آبهایش را ز مهر یار، شادان میکنم
یاد دامغان با کوهها و آسمان بلند
خاکش را به مهر عشق، همیشه جوان میکنم
یاد گناباد که با خاکی از طلا و نور
حسینآبادش را به دریا، گلستان میکنم
یاد اراک با روزهای پر از شعور و تلاش
کارگرانش را به یاد یار، قدر میکنم
یاد دزفول با نخلهای پر از عطر و یاد
چشمههایش را به یاد یار، جاری میکنم
یاد کوهدشت با کوهها و دشتهای بیکران
آوایش را ز مهر یار، شادمان میکنم
یاد گچساران با جنگلهای سبز و پر نور
درختانش را به یاد یار، پرثمر میکنم
یاد بندر لنگه با ساحلهای دلنواز
موجهایش را به مهر یار، آرام میکنم
یاد دهلران با آفتاب و کوههای سربلند
سایهبانش را به نور یار، تابان میکنم
یاد آبادان که با رود و آفتاب درخشید
مردمانش را ز مهر حق، انسان میکنم
یاد بروجرد که با تاریخ و شکوهی بیپایان
نامش را در دل تاریخ، جاودان میکنم
یاد ایران است با هر دشت و کوه و درخت
این وطن را با غزلهایش، جاودان میکنم
یاد شاهینشهر که با باغهای سبز و پر از طراوت
درختانش را به یاد یار، سرزنده میکنم
یاد شاهرود که با چشمههای زلال و نغمهساز
آبهایش را به مهر یار، جاری میکنم
یاد آمل که با درختان جنگلی و هوای لطیف
دشتهایش را به نور عشق، سیراب میکنم
یاد کرمانشاه که با کوهها و رودهای پر از راز
زمینههایش را ز شوق یار، لبریز میکنم
یاد سیراف با سواحل طلایی و آبی بیپایان
موجهایش را به دست مهر یار، نوازش میکنم
یاد گچساران با درختان بلوط و بید
خاکش را به بوسههای یار، بر افراز میکنم
یاد رشت با درختان چای و خاک گرانبها
سبزهزارش را به یاد یار، آباد میکنم
یاد مراغه که با آسمان پرستاره و درختان بلند
درختهایش را به مهر یار، سرفراز میکنم
یاد قزوین که با قصههای دلنشین و بازار کهن
مردمانش را به یاد یار، سرزنده میکنم
یاد اهواز که با رودخانههای پر از زندگی
آبهایش را ز مهر حق، شکوفا میکنم
یاد بوشهر که با آفتاب درخشان و ساحلهای داغ
سایهبانش را به نور یار، خنک میکنم
یاد کاشان که با گلهای محمدی و گلاب
عطر گلهایش را ز شوق یار، پراکنده میکنم
یاد قم که با مسجدهای قدیمی و پر از نور
نمازش را به مهر یار، جاودان میکنم
یاد یزد که با بادهای داغ و صحرای خشک
سایهبانش را به بوسههای یار، خنک میکنم
یاد زابل که با شنهای روان و کوههای سرسخت
چشمههایش را به یاد یار، جاری میکنم
یاد گرگان که با دمنوشهای خوشبو و گلهای رنگارنگ
طعم عشق را در دلها، تازه میکنم
یاد شیراز که با باغهای پر از بهار و گلهای رنگارنگ
رنگینکمانش را به بوسههای یار، درخشان میکنم
یاد مشهد که با حرم امام رئوف و فضای مقدس
دعای مردمش را به یاد یار، مستجاب میکنم
یاد بابل که با برنجهای خوشطعم و آسمان صاف
مزرعههایش را به مهر یار، آبیاری میکنم
یاد ایلام که با کوههای سربهفلک کشیده و دشتهای بیکران
باغهایش را ز مهر یار، پر از بهار میکنم
یاد اردبیل که با درختان سیب و آفتاب درخشان
سبزهزارهایش را به یاد یار، پرگل میکنم
یاد تبریز که با بازار قدیمی و مردم مهماننواز
مردمانش را به نور محبت، پر از نشاط میکنم
یاد ایران است با هر دشت و کوه و درخت
این وطن را با غزلهایش، جاودان میکنم
یاد رامسر با سواحل سبز و درختان سرسبز
دریاهایش را به یاد یار، آرام میکنم
یاد شوشتر که با پلها و آسیابهای قدیمی
آبهایش را به نور عشق، جاری میکنم
یاد سراب که با دشتهای زرد و سبز پر از راز
باغهایش را ز شوق یار، شاداب میکنم
یاد زاهدان که با کویر خشک و آسمان پرستاره
هواهایش را به مهر یار، بهشتی میکنم
یاد تربتحیدریه که با باغهای خرما و درختان پرثمر
خاکش را به بوسههای یار، سبز میکنم
یاد گناباد با خرماهای خوشمزه و دشتهای بیپایان
خاکش را به نور خورشید، گرم میکنم
یاد خرمآباد که با کوهها و رودهای زلال
آبهایش را به نور حقیقت، جاری میکنم
یاد اندیمشک با شقایقهای سرخ و آسمان صاف
طعم بهار را در دلها، تازه میکنم
یاد اردکان که با باغهای پسته و آسمان زلال
شهرش را به مهر یار، پر از رونق میکنم
یاد بندرعباس که با آبهای آبی و سواحل بیپایان
موجهایش را به مهر یار، آرام میکنم
یاد شهرکرد که با دشتهای سرسبز و هوای دلپذیر
هوایش را به نور یار، تابناک میکنم
یاد نیشابور که با گلاب و گلهای خوشبو
عطرهایش را به دلهای عاشق، میزنم
یاد رشت که با درختان چای و گلهای رنگارنگ
سبزهزارهایش را به یاد یار، شاداب میکنم
یاد لاهیجان که با درختان چای و باغهای سرسبز
طعم چایاش را به یاد یار، لذتبخش میکنم
یاد کرمان که با باغهای پسته و خرما
خاکش را به بوسههای یار، بهشت میکنم
یاد مرند که با دشتهای وسیع و زمینهای کشاورزی
خاکش را ز مهر یار، بارور میکنم
یاد سیستان که با دشتهای وسیع و کویرهای پر از راز
رودخانههایش را به نور یار، میچرخانم
یاد قائنات که با خرماهای شیرین و باغهای بهشتی
درختانش را ز شوق یار، شاداب میکنم
یاد تبریز که با کوههای بلند و هوای دلپذیر
شهرش را به نور محبت، روشن میکنم
یاد خلخال که با آبشارهای بلند و جنگلهای سرسبز
طبیعتش را به یاد یار، سرشار میکنم
یاد دزفول که با نخلهای قدیمی و رودخانههای جاری
موجهایش را به نور عشق، برپا میکنم
یاد قزوین که با بازار قدیمی و معماری تاریخی
شهرش را به بوسههای یار، جاودان میکنم
یاد دشت آزادگان که با زمینهای پر از کشت و زرع
خاکش را به نور مهر یار، جوان میکنم
یاد ایلام که با دشتهای بکر و کوههای سر به فلک کشیده
رودهایش را به نور یار، سیراب میکنم
یاد ایران است با هر دشت و کوه و درخت
این وطن را با غزلهایش، همیشه زیبا میکنم
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۱۲