باسمه تعالی
نصیحت(۶)
خویش را سرگشتهی فردا مکن
بی فروغ حق، رهی پیدا مکن
گر ندانی کیستی در این جهان
زندگی را خواب بیمعنا مکن
گر تو خواهی در ره حق پا نهی
جز به نور حق، رهی پیدا مکن
قدر خود را گر که بدانی، سرفراز
عمر را در غفلت و سودا مکن
گر که در آیینهی دل بنگری
خویش را زندانیِ فردا مکن
گر به جانت شعله زد پروانه وار
نور حق را محو در شبها مکن
راه را جز در عبودیت مجوی
بندگی را با اسارت، جا مکن
گر درونت عالمی پیدا شود
بی چراغ معرفت، بینا مکن
عشق اگر بیشائبه خواهی، بدان
دل اسیر رنگ و هر رویا مکن
عشق را آتشصفت، روشن ببین
شعله را بازیچه ی دریا مکن
هر که را دیدی ز عشق آشفته شد
راز او را پیش کس افشا مکن
عشق را گر با هوس آلودهای
نام او را عشق پاکی جا مکن
گر به عشقی دل سپردی، پایدار
بیسبب در گیر هر بلوا مکن
عشق در دل آتش است و روشنی
نور را در ظلمت شبها مکن
هر که را عشق حقیقی شد نصیب
عشق را آلودهی سودا مکن
....
گر که در سختی به بنبستی رسی
دست خود را جز به حق، بالا مکن
دل مبند ای دوست بر دنیای دون
زندگی را محض در عقبی مکن
هر که را دیدی ز غم نالان شده
مرهمی بر زخم او بیجا مکن
گر خدا در قلب تو مأوا کند
هیچ ترسی در دلت پیدا مکن
گر که تقدیر از تو چیزی برگرفت
سجده را آلودهی شکوا مکن
هر که را ایمان دهد آرامشی
شک در این الطاف بیهمتا مکن
گر توکل کردهای بر لطف حق
جز به مهرش، دل به دنیا وا مکن
عمر ما چون موج در دریای عشق
لحظهها را غرق در دنیا مکن
گر که دیروزت به غفلت شد هدر
حال را دریاب، دل شیدا مکن
این جهان از ما نمی گیرد متاع
عمر را در بند هر سودا مکن
آن که از عمرش به نیکی کام جُست
عمر خود را صرف هر رویا مکن
گر دمی باقی است، قدرش را بدان
انچه از کف می رود، غوغا مکن
روزگار، آیینهی عبرت بود
عمر را در غفلت و رؤیا مکن
زندگی گر لحظهای شیرین شود
دل بدان مشغول و بیپروا مکن
هر که را دیدی "رجالی" بی قرار
راز او را پیش کس افشا مکن
سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۲/۱۱
- ۰۳/۱۲/۰۷