باسمه تعالی
داستان فرعون
داستان فرعون از تأثیرگذارترین و پرتکرارترین قصههای قرآنی است؛ داستان رویارویی ظلم مطلق با نور هدایت. ماجرای فرعون، پادشاه مستکبر مصر، با حضرت موسی (ع) و قوم بنیاسرائیل، در دل خود آموزههایی عمیق از توحید، نبوت، استقامت، و عاقبت ظلم دارد. در فرعون: پادشاهی که ادعای خدایی کرد
فرعون یکی از شاهان مصر باستان بود. در دوران او، تمدن مصر بسیار پیشرفته و ثروتمند بود. اما این پادشاه، مستکبر و خودپرست شد و با کمال گستاخی گفت:
«أنا ربّکم الأعلى»
(من پروردگار بزرگ شما هستم!)
او مردم را به بردگی گرفت، بنیاسرائیل را تحقیر و شکنجه کرد، و حتی فرمان داد تا نوزادان پسر بنیاسرائیل را بکشند تا از شورش آینده جلوگیری کند.
موسی در کاخ فرعون
در همان روزگاری که دستور قتل نوزادان صادر شده بود، حضرت موسی (ع) متولد شد. مادرش، به الهام الهی، او را در صندوقی گذاشت و به نیل سپرد.
صندوق، به قصر فرعون رسید. همسر فرعون، آسیه – زنی باایمان و مهربان – کودک را دید و گفت:
«این کودک، نور چشم من و توست؛ او را نکشید، شاید برای ما مفید باشد.»
و موسی در آغوش دشمن آیندهاش، بزرگ شد.
دعوت موسی به سوی خدا
سالها بعد، موسی به پیامبری برگزیده شد. خداوند به او فرمود که نزد فرعون برود و او را به عبادت خداوند یکتا دعوت کند:
«اذهب إلى فرعون إنّه طغى»
(بهسوی فرعون برو که طغیان کرده است)
موسی، همراه برادرش هارون، با فرعون دیدار کرد و پیام الهی را ابلاغ کرد.
اما فرعون گفت:
«آیا خدایی غیر از من میشناسید؟»
و معجزات موسی را به سحر و جادو نسبت داد.
مقابله با ساحران
فرعون برای حفظ قدرتش، ساحران ماهر مصر را فراخواند تا با معجزات موسی مقابله کنند. روزی مشخص شد. ساحران عصاهای خود را انداختند و مارهایی نمایشی پدید آوردند.
اما وقتی موسی عصای خود را انداخت، به مار واقعی تبدیل شد و همه آنها را بلعید.
ساحران، به حقانیت موسی ایمان آوردند و گفتند:
«آمَنّا بِرَبِّ هارونَ و موسى»
فرعون، آنان را تهدید به قتل و شکنجه کرد، اما ایمانشان را از دست ندادند.
عاقبت فرعون در دریای سرخ
پس از سالها سختی، خداوند به موسی دستور داد که با بنیاسرائیل از مصر خارج شود. فرعون با لشکریانش به تعقیب آنان پرداخت.
در کنار دریای سرخ، بنیاسرائیل نگران شدند. اما موسی گفت:
«کلاّ إنّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهدینِ»
(نه! پروردگارم با من است، بهزودی راه را نشان خواهد داد)
خداوند دریا را شکافت و راهی خشک پدید آورد. بنیاسرائیل عبور کردند.
فرعون نیز بهدنبال آنان وارد شد، اما هنگامی که در میانه دریا بود، آبها بههم آمدند و او و لشکریانش غرق شدند.
در لحظهی مرگ، فریاد زد:
«آمنتُ أنّه لا إله إلاّ الّذی آمنت به بنو إسرائیل»
(ایمان آوردم که هیچ خدایی جز خدای بنیاسرائیل نیست)
اما خداوند فرمود:
«آلآنَ؟ و قد عصیتَ قبلُ و کنتَ من المفسدین»
(اکنون؟ در حالی که پیش از این سرکشی کردی؟)
و جسدش را حفظ کرد تا عبرتی برای آیندگان باشد.
پیام داستان فرعون
داستان فرعون، پیامهایی ژرف دارد:
- هیچ قدرتی پایدار نیست اگر از عدالت و توحید جدا شود.
- ادعای الوهیت و طغیان، پایان خوش ندارد.
- حق، اگرچه در اقلیت باشد، بر باطل چیره خواهد شد.
- خداوند، بندگان مؤمن را نجات میدهد، هرچند دشمنانشان پرشمار و قدرتمند باشند.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۳/۲۱