باسمه تعالی
نصیحت(۳)
زندگی را بر ستم، برپا مکن
گر نباشد حق تو، دعوا مکن
بر مدار عدل، ره پیدا نما
هرچه ناحق باشدش، امضا مکن
در قفس گر ماندهای، تدبیر کن
قفل را با آه خود، رسوا مکن
هر که را در بند دیدی، یاریاش
غفلت از حال دلِ شیدا مکن
هر کجا ظلمی ببینی، لب گشا
راه عدل آموز و بیپروا مکن
بند و زنجیر از دلت بیرون نما
بندگی را در جهان معنا مکن
بندگی تنها سزای کبریاست
بنده را تسلیم هر بلوا مکن
راز خلقت را ندانستی هنوز
پس سخن بیحجت و بیجا مکن
گر نباشد نور حق در جان تو
راه را بیراهنما، پیدا مکن
هر که را نیکی رساندی، بیطمع
بر عمل، منت ز خود افشا مکن
سایهی لطف خدا بر عالم است
خویش را از مهر او، تنها مکن
عمر کوتاه است و فرصت بیثبات
وقت خود را صرف هر رویا مکن
هر که را دیدی گرفتار بلا
در ره خدمت دمی حاشا مکن
زندگی را با صداقت نقش زن
حیله را با مهر، همآوا مکن
گر صبوری هست راه زندگی
ناله را در سینه ات مأوا مکن
آن که را صبر و رضا سرمایه شد
راه را بی حکمت و بینا مکن
بر کلام ناراوا مهر سکوت
حرف ناحق را به دل، معنا مکن
گر که دنیا بر تو تنگ آید چنان
سینه را از درد، بیپروا مکن
در بلا، صبر است درمانِ امید
زخم را بیمرهمی، افشا مکن
گر خدا را بندهای، تسلیم باش
زندگی را جز در او، معنا مکن
عشق را گر بیریا جویی، بدان
دل به هر بیگانهای شیدا مکن
عشق را گر بیریا جویی، عزیز
دل به هر نااهل و ناپیدا مکن
گر بیاموزی حقیقت را ز دل
عشق را آلودهی دنیا مکن
هر که را دیدی ز غم آشفته دل
راز دل را از نگاهش اخفا مکن
گر نگاهت رنگ شوقی می دهد
جام دل را بر غریبان وا مکن
عشق یزدان از هوس ها برتر است
راه را با خواهشت، شیدا مکن
گر دلت در آتش عشقش خموش
اشک را نذر غم دنیا مکن
عشق اگر راه تو را روشن کند
راه دل را بسته بر فردا مکن
عاشقان را امتحان ره می برند
پس گلایه ای " رجالی"، وا مکن
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۲/۰۷