درباره این مسأله جای سخن بسیار است. در ابتدا باید گفت: مصونیت معصومان در برابر گناه از مقام معرفت و علم و تقواى آن ها سرچشمه مى گیرد، درست همانند پرهیز از پاره اى از گناهان براى ما که به خاطر علم و آگاهى و ایمان و معرفت آن را ترک مى کنیم.
مثلاً هرگز با بدن لخت و عریان، قدم در کوچه و خیابان نمى گذاریم. گروه زیادى از مردم نسبت به گناهانى مانند سرقت مسلحانه در شب یا قتل انسان هاى بیگناه یا خودکشى مصونیت دارند و داراى حا لت درونى خاصى مى باشند. عوامل پیدایش این نوع گناهان در محیط ذهن آن ها، چنان محکوم و مورد تنفر می باشد که حتى به فکر آن نمى افتند. بنابراین بیشتر انسان ها از حد و درجه ضعیفی از عصمت برخوردارند.
عصمت معصومان نیز همین گونه است. یعنی ناشى ازعلم آنان به لوازم و آثار گناه است. با این تفاوت که آنها به تمام گناهان آگاهی دارند. علاوه بر آن از ایمانی مستحکم برخوردارند که پشتوانه محکمی برای این علم می باشد. این علم قوى آثار شوم گناه را در نظر آن ها مجسم مى نماید که از شناختشان به مقام ربوبى سرچشمه گرفته است.
پس عصمت معصومان از دو چیز برخوردار است:
۱: علم و آگاهی از حقیقت و آثار گناه
۲: ایمان محکم که آنها را از گناه باز می دارد ، بی آن که اختیار آنها برای انجام یا ترک گناه سلب شده باشد.
معصوم در عین قدرت بر انجام گناه، با اختیار خودش گناه را ترک مى نماید. مانند انسانی که به سیم لختِ برق دست نمى زند و یا باقى مانده غذاى بیمارِ مبتلا به جذام و سل را نمى خورد، ولى در عین حال چنان نیست که قدرت بر این کار را نداشته باشد، بلکه با توجه به پى آمدهاى کار,، ترک را بر فعل ترجیح مى دهد و در طول زندگى گِرد چنین کارهایى نمى رود.
انجام ندادن، مطلبى است و نداشتن قدرت، مطلبى دیگر.
به دیگر سخن: صدور چنین کارى از انسان هاى عاقل و علاقه مند به سلامت خود، به صورت محال عادى در مى آید، نه محال عقلى.
باز به عنوان مثال ، محال عادى است که شخص عالم و مؤمنى شراب با خود به مسجد ببرد و در صف جماعت بنوشد، ولى مسلّماً محال عقلى نیست، بلکه محال عادى است. تفاوت این دو محال بسیار روشن است. در اولى امکان انجام فعل محفوظ است، هر چند تحقق نمى پذیرد، ولى در دومى فعل امکان انجام ندارد.
مثلاً خدا مى تواند افراد مطیع و فرمان بردار را به دوزخ بفرستد، در حالى که هرگز این کار را انجام نمى دهد. اقتضاى صفت عدل و حکمت این است که به انسان مطیع پاداش دهد, نه کیفر. بنابراین انجام ندادن فعل گواه بر عدم توانایى نیست . فرد معصوم اقدام به انجام کار خلاف و گناه نمى کند, هر چند اگر بخواهد, مى تواند مانند دیگران آن را انجام دهد.
ائمه اطهار(ع) وانبیا مانند بقیه مردم انسان هاى صاحب اختیار و اراده بوده اند. آنان مانند بقیه مردم می توانستند دنبال گناه و فساد بروند و می توانستند اهل صلاح و تقوا باشند.
اندیشمندان شیعه در اثبات عصمت امامان علیهم السلام دلایل گوناگونى ارائه نموده اند. به دلایل قرآنی بسنده می کنیم واز دلایل عقلی و روایی خودداری می کنیم.
دلایل قرآنی بر عصمت امامان:
۱) آیه امامت:
«و اذ ابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین»
«به یاد آورید هنگامى را که پروردگار ابراهیم، او را با وسایل گوناگونى آزمود، و او آزمایش خود را کامل کرد (و از عهده آنها بر آمد) خدا به او فرمود من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از خاندان من نیز امامانى قرار ده خداوند فرمود: پیمان من - یعنى امامت - هرگز به ستمکاران نمى رسد.» (۱)
طبق آیه فوق خداوند منصب هاى الهى را به کسانى اختصاص داده است که آلوده به «ظلم» نیستند; زیرا وقتى که حضرت ابراهیم علیه السلام منصب امامت را براى فرزندانش از خداوند درخواست کرده بود، جواب آمد: پیمان من به ستمگران نمى رسد.
سخن در معنى و مفهوم «ظالم» است; باید دید منظور از ظالم چه کسى است که عهد خدا به او نمى رسد. باید دانست که هر گناهى ظلم به نفس است .خواه این ظلم به معنى کفر باشد، چنانکه قرآن مىفرماید: «ان الشرک لظلم عظیم» (۲) و یا به معنى گسترده، هر فسق و گناهى; که باز هم ظلم به نفس است; زیرا هر گنهکارى در عرف قرآن «ظالم» است اما آیا ظالم فقط کسى است که در هنگام تقاضاى منصب الهى موصوف به صفت ظلم است یا براى رسیدن به عهد الهى باید هیچ گاه ظالم نباشد؟ بسیار بعید به نظر مى رسد، بلکه محال است که ابراهیم علیه السلام چنین تقاضایى را براى آن دسته از ذریهاش که بالفعل ظالم بودند ،داشته است. بنابراین، منظور از «ظالم» در این جا کسى است که در گذشته و یا حال حتى براى یک لحظه از عمر خود موصوف به این صفت باشد . خداوند با بیان آن، حقیقت را براى ابراهیم علیه السلام روشن مىکند که مقام امامت و رسالت مقامى والاست .تنها کسانى شایسته این منصب هستند که در تمام عمر از هرگونه شرک و کفر و گناه پاک و معصوم باشند (۳)
با این استدلال، غیرمعصوم، ظالم و ستمکار است. هیچ ستمکارى براى امامتشایسته نیست. در نتیجه هیچ غیرمعصومى صلاحیت و قابلیت امامت را نخواهد داشت.
این آیه بیانگر آن است که مقام امامت چنان رفیع و بلند است که تنها به انسان های پاک(دارای مقام عصمت) می رسد. بنابراین امامان و پیشوایان دینی به خاطر و موقعیت رهبری انسان ها به سوی خداوند باید از مقام عصمت برخودار باشند.
۲) آیه اولى الامر:
«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم؛
اى کسانى که ایمان آورده اید، از خدا و رسول و اولى الامر، اطاعت کنید». (۴)طبق روایات فراوانی که از اهل سنت شیعه رسیده ، منظور از «اولى الامر» در آیه شریفه، ائمه اثنى عشر علیهم السلام است..
با استدلال به این آیه مىتوان به روشنى عصمت اولى الامر (امامان) را به اثبات رساند. در این آیه، کلمه «اطیعوا» دو بار به کار رفته است، یک بار فقط به خدا نسبت داده شده و بار دیگر به رسول و اولى الامر; از بخش دوم آیه مىتوان روشن نمود که «اطیعوا» (دوم) بین رسول و اولى الامر مشترک است.
به دلیل آن که قید و شرطى ندارد، اطاعتى همه جانبه و بىچون و چرا و مانند اطاعتخدا، مطلق است اما این مطلب جز با عصمت رسول خدا و اولوا الامر، سازگار نیست; زیرا اطاعتى چنینى، تنها در برابر کسى سزاوار است که از کجاندیشى و کجروى در گفتار و رفتار و کردار در امان است و مردم را جز به آنچه امر خداوند است نمىخواند. (۵))
بنابراین مقتضاى «اطیعوا الرسول و اولى الامر» این است که اطاعت آنها به طور مطلق واجب است . آنها به یقین، از هر لغزشى مصون و معصوم هستند و اوامر آنها با اوامر الهى، تناقض ندارد; زیرا اگر امر آنها به ظاهر با امر خدا مخالفت داشته باشد ،باز مقتضاى اطلاق آیه این است که اطاعت آنها واجب است و این یعنى دو امر متناقض در یک مورد; مثلا اگر پیامبر به گناهى امر کند ،مقتضاى «اطیعو الله» این است که آن گناه را مرتکب نشویم ،ولى به مقتضاى «اطیعوا الرسول» باید آن را انجام دهیم و این یعنى دو تکلیف متضاد در یک مورد که صدور آن از طرف شارع مقدس پذیرفته نیست. پس در واقع، آیه یادشده تضمینى استبر این که هیچ گاه اوامر رسول و اولى الامر با اوامر الهى تناقض ندارد ،بلکه بر عصمت امامان علیهم السلام دلالت دارد. (۶)
دلالت این آیه بر عصمت امام به قدرى روشن است که حتى فخر رازى یکى از علماى بزرگ اهل سنت نیز از آیه بر عصمت اولىالامر استدلال نموده است. (۷)
۳) آیه تطهیر:
« انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(۸)
این آیه همواره کانون توجه علما و اندیشمندان شیعه و اهل سنت بوده و بحث هاى گوناگونى را برانگیخته است. همه دانشمندان اسلامى بر این باورند که این آیه فضیلت والایى را براى اهلبیت علیهم السلام به اثبات مىرساند. شیعه این فضیلت را برابر با عصمت اهل بیت علیهم السلام مىداند; یعنى بر اساس این آیه، اراده تخلفناپذیر خداوند بر طهارت اهل بیت تعلق گرفته است تا آنها را از هرگونه پلیدى دور سازد.
این فضیلت با توجه به این نکته که قرآن کریم هر گونه آلودگى ظاهرى و باطنى را رجس مىشمارد، تفسیرى جز عصمت ندارد. (۹)
پى نوشتها:
۱. بقره(۲) آیه ۱۲۴
۲. لقمان(۳۱) آیه ۱۳
۳. شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، مؤسسه چاپ فجر، چاپ دوم، تهران، ۱۳۷۴ ش.، ج۴، ص۹۲۳- ۹۲۲; جعفر سبحانى، الالهیات، پیشین، ج۲، ص۶۲۷- ۶۲۳; جعفر سبحانى، منشور جاوید، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ج۵، ص۲۷۱ به بعد; باب حادى عشر، پیشین، ص۲۳۱
۴. سوره ،نساء/۵۹.
۵. علامه سید محمد حسین طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۰۱- ۳۸۷
۶. محمدتقى مصباح یزدى، راه و راهنماشناسى، امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۵ ش.، ج۴، ص۲۰۷- ۲۰۶
۷. خلاصه بیان وى از این قرار است: خداوند در آیه به طور قطعى اطاعت اولىالامر را لازم دانسته ، کسى که اطاعتش این گونه واجب گردد ،ناگزیر معصوم از خطا و اشتباه خواهد بود; زیرا اگر معصوم از خطا و اشتباه نباشد، در فرضى که اقدام بر خطا کند ،بر اساس این آیه باید از او اطاعت کرد و این به معناى امر به آن عمل خطا و اشتباه است، در حالى که کار خطا و اشتباه مورد نهى است و نباید از امر به آن پیروى شود. این لازمهاش اجتماع امر و نهى در فعل واحد است.
ر. ک. فخر رازى، التفسیر الکبیر، دارالکتب العلمیة، بیروت، ۱۴۱۱ق.، ج۱۰، ص۱۱۶ ذیل آیه ۵۹ سوره نسا
۸. احزاب(۳۳)آیه۳۳
۹. المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، (بىتا)، ج۱۶، ص۳۱۳
منبع شهر سوال
- ۹۷/۰۳/۲۲