راههای رسیدن به استقامت و پایداری در دین
خداوند متعال بنابه رحمت و شفقت خویش بسیاری از اسباب استقامت و پایداری را در قرآن وبر زبان پیامبرش وسیرت وی برای ما بیان نموده اند که برخی از آنها را با همدیگر بررسی می نماییم.
۱ – روی آوردن به قرآن:
۲ – پیروی از شرع الهی و عمل صالح
۳ – مطالعه و تدبر در داستانهای پیامبران
۴– دعا
۵ – یاد خدا
۶ – انتخاب راه درست
۷ – تربیت
۸ – اطمینان به راه
9 – مبارزه با نفس
۱۰ – تقرب به عوامل ثابت نگاه دارنده
۱۱ – مطمئن بودن به یاری خداوند
12-شناخت ماهیت باطل
۱۳ – اتصاف به صفات وادار کننده به استقامت
۱۴ – توصیه مردان صالح
۱۵ – پاداش های آخرت
مکر و خدعه
واژه مکر و نیرنگ که به گوشمان می خورد، یاد حیله گری های روباه در کتاب فارسی دبستانمان می افتیم و دلمان به حال زاغک بیچاره می سوزد، و روباه را چه مکار و حیله گر ماهری تصور می کردیم. حال که مکارتر و حلیه گرتر از روباه، انسان هایی هستند که در طول تاریخ یکی پس از دیگری آمدند و مسیر اصلی زندگی بسیاری را تغییر دادند. مطمئنا نسل هایشان و مانندهایشان باقی است.
تعاریفی در باره مکر
غدر: به معنای پیمان شکنی است.( در آینده به این موضوع می پردازیم.ان شاءالله)
مکر و خدعه: عبارتند از قصد سوء داشتن و قصد بدی کردن به دیگری؛ در حالیه خود فرد نمی داند.
نیرنگ: (در لغت نامه دهخدا) در ذیل واژه نیرنگ معنایی متفاوتی آمده است، که عبارتند از: سحر و افسون، ساحری و افسونگری، طلسم.( در مقالات بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت، برای همین در این باره در این مقاله صحبتی نخواهیم کرد.) و معنای دیگر آن را حیله و مکر آروده است. در شاهنامه فردوسی می خوانیم:
یکی گنده پیری شد اندر کمند
پرآژنگ و نیرنگ و افسون و بند
در قبح و زشتی این رذایل اخلاقی جای شکی نیست؛ کما اینکه این صفاتی که به تعریف و معنای آن ها پرداختیم، همگی در جرگه گناهان کبیره است و برای هر سه وعده آتش سوزان جهنم داده شده است. چنانچه رسول گرامی اسلام(ص) می فرمایند:
"مسلمان نباید مکر و خدعه کند، زیرا از جبرئیل شنیده ام که مکر و خدعه در آتش است.(1)
به طور کلی می توان مکر و نیرنگ را به دو دسته کلی تقسیم کرد و برای هر کدام مصادیقی را نام برد.
1. مکر نسبت به خدا
که خود به سه دسته دیگر و یا سه مصداق قابل تقسیم است.
الف. مکر منافقان
ب. ادعای مقامات و حالات روحانی
ج. خدعه نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)
2. مکر نسبت به مردم
که شامل:
الف. دورویی
ب. غش در معامله
ج. گران فروشی است.
خدعه منافقان
بدترین مراتب نیرنگ با خدا، خدعه منافقان است. چنانچه در آیه 9 سوره بقره می خوانیم:
"به خدا و اهل ایمان نیرنگ می زنند، در حالیکه نیرنگ نمی زنند مگر به خودشان؛ در حالیکه نمی فهمند."
ادعای مقامات روحانی
یکی دیگر از مراتب خدعه با خدا، ادعا کردن نسبت به بعضی مقامات و حالاتی است که حقیقتا فاقد آن هستیم. مانند مقام صبر، شکر، توکل و رضا. البته قابل ذکر است که این مقامات و حالات به معنای حالات و مقامات ویژه نیست؛ حالاتی است که گاهی ما در صحبت های روزمره خود به کار می بریم. مثلا می گوییم: ما به خاطر رضای خدا، به قضا و قدر خدا راضی هستیم. درصورتی که این حرف؛ فقط ادعایی است که هیچ نشانه ای در ما ندارد.
الله اکبر می گوییم، ولی مقام و مالمان برایمان ارجح تر و بزرگتر است. نمی توانیم گناهی را برای رضای خدا ترک کنیم، ولی همین که بفهمیم به مال، جان و حیثیتمان لطمه ای می زند، درصدد ترکش برمی آییم.
امام صادق(ع) می گویند:
" وقتی که تکبیر نماز را می گویی، باید تمام موجودات را نزد عظمت خدای تعالی کوچک بدانی. زیرا هر گاه بنده ای تکبیر بگوید و خدا بداند که در قلبش چیزی بر خلاف تکبیر اوست؛ یعنی غیر خدا را بزرگتر می داند، خدا به او می فرماید: ای دروغگو! آیا با من خدعه می کنی؟ به عزت و جلالم سوگند،البته، تو را از شیرینی ذکرم و از رسیدن به جوارم و از لذت مناجاتم محروم می سازم.(2)
خدعه با اهل بیت
در فرازهایی از زیارت عشورا، مدعی می شویم که دوستداران امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان را دوست داریم و با دشمنانشان، دشمن هستیم. واقعیت امر، اگر حرفایی که به زبان آوردیم فقط در حد کلام و زبانمان باشد، و در دل با یقین و ایمان نگفته باشیم؛ مصداقی از خدعه و مکر محسوب می شود.
2. مکر نسبت به مردم
انواع حلیه گری ها، فریب کاری ها، حقه بازی ها و کلاه برداری ها که بین افراد سودجو متداول است و آن ها را زیرکی و سیاست خود می دانند، مصادیقی بارز از مکر و نیرنگ هستند. همه این ها گناه کبیره محسوب شده و هر چه مفسده اش بیشتر باشد، عقوبتش چه به لحاظ شرعی و چه قانونی بیشتر خواهد بود.
دو رویی و دو زبانی
منظور از دو رویی و دو زبانی، یعنی فرد اظهارات ضد و نقیض زیادی دارد. برای مثال در مقابل شما دوستدارتان است ولی در باطن در کمین ضربه زدن به شماست. یا این که فرد براساس منافع شخصی خود با دیگران به نوعی بازی می کند و آن ها فریب می دهد ولی رفتار او عکس این قضایا را نشان می دهد.
امام صادق(ع) می فرمایند:
"هر که با مسلمانان با دو رویی و دو زبانی برخورد کند، در حالی که دو زبان از آتش دارد، در قیامت می آید."(3)
غش در معامله
منظور از غش در معامله این است که فروشنده محصول، کالا و یا به طوری کلی هر آنچه که مورد معامله است را به طور خالص به خریدار تحویل ندهد. مثلا برای جلب مشتری میوه های مرغوب و درجه یک را روی جعبه ها گذاشته و میوه های خراب را زیر میوه های سالم و خوب؛ و کل جعبه را به همان صورت و بدون اطلاع دادن به خریدار به او فروخته شود. رسول خدا(ص) می فرمایند:
"کسی که با مسلمانان در خریدن و فروختن غش کند، از مسلمانان نیست، و در قیامت با یهود محشور می شود زیرا یهود بیش از همه با مسلمانان غش می کند.(4)
حضرت امام صادق(ع) به مردی که آرد فروش بود، فرمودند:
"از غش کردن بپرهیز زیرا هر کسی با دیگری غش کند، در مالش غش خواهد شد و اگر مالی ندارد، با اهلش غش خواهد شد."(5)
گران فروشی
یکی از مسائلی که امروزه با آن مخصوصا در ایامی که مراجعه مردم به بازارها بیشتر است، مواجه هستیم؛ گران فروشی است. فروشنده، جنس خود را به قیمتی بالاتر از ارزش واقعی اش می فروشد. امام صادق(ع) می فرمایند:
" فریب دادن مؤمن در معامله حرام است.(6)
قبل از هر فکری و عملی، خود را جای دیگران بگذاریم و به انتهای کارهایمان و عواقبشان فکر کنیم. و بدانیم که در نظام هستی این ضرب المثل کاملا محقق می شود. "از هر دست بدهی، از همان دست پس خواهی گرفت." چنانچه در سوره فاطر آیه 43 می خوانیم:
" مکر بد، بجز اهلش( حلیه گر و فرد مکار) را در برنمی گیرد."
پی نوشت
1. وسایل الشیعه. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.
2. مستدرک، کتاب صلاة، باب 2. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.
3. کافی، ج 2، ص 343. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.
4. وسایل، تجارت، باب 115، ج 2، ص 210. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.
5. همان
6. وسائل الشیعه ج 12 ص 364. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.
صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟
بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوی به انسان هجوم می آورد. انسان زمانی می تواند در برابر سختی ها و مصیبت ها، خود را بیمه نماید و با هر مصیبتی جزع و فزع نکند که از خصلت صبر برخوردار باشد.
این خصلت در آموزه های قرآنی به عنوان یکی از برترین فضایل انسانی شمرده شده و دارندگانش به بزرگی ستوده و تکریم شده اند.از کسانی که در گروه صابران مورد ستایش و تجلیل قرار گرفته اند، پیامبران بزرگ خداوند هستند که به جهاتی چند به داشتن این خصلت و فضیلت ستوده شده و در قرآن گرامی داشته شده اند.با توجه به نگرش منفی و گاه تحلیل و تبیین نادرست مفهوم صبر، برداشت های ناروایی از آن می شود به طوری که گاه این خصلت از فضیلت به حد رذیلت فرو می آید و به جای آن که بستری برای کمال انسانی باشد خود عاملی بازدارنده و مانعی بزرگ برای آن معرفی می شود. از این رو بازخوانی مفهوم صبر برپایه آموزه های قرآنی ضرورتی است که می بایست انجام پذیرد.
در تاریخ، کسان بسیاری غیر از پیامبران (علیهم السلام) بودند که در صبر و شکیبایی اسوه های کاملی برای بشریت بشمار می روند. از این میان می توان از حضرت زینب(س) یاد کرد که نه تنها در میدان کربلا و رخداد دردناک طف جلوه هایی از صبر قرآنی را نشان داد بلکه در تمام طول زندگی خویش از زمانی که در کنار مادر در دفاع از ولایت کبرا و خلافت عظما تا زمانی که در کنار امیرمومنان(علیه السلام) در برابر قاسطین و ناکثین و مارقین و تا در کنار امام حسن مجتبی(علیه السلام) در برابر خودفروشان اهل دین و تا در کنار امام سجاد (علیه السلام) برای دفاع از امامت و حریم ولایت ایستادگی و پایداری ورزید، نمونه ای عینی از صبر و مفهوم درست و واقعی از حقیقت آن را به نمایش گذاشت.در نوشتار حاضر تلاش شده است با تحلیل و تبیین آموزه های قرآنی، مفهوم صبر و نیز اهمیت آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شود که چگونه می توان آن خصلت را به دست آورد و از فواید آن بهره مند شد.
گستره معنایی صبر
صبر در زبان عربی به معنای شکیبایی و خودداری است. این واژه در کاربرد آن نسبت به انسان به معنای حالتی است که موجب می شود شخص خود را نسبت به فشارها، سختی ها، مشکلات، مصیبت ها و از دست دادن ها از درون پایدار و با استقامت کند و واکنش های تند و احساسی و دور از عقل و شرع بروز ندهد. به این معنا که انسان به طور طبیعی در برابر فشارهای سخت و مصیبت های جانکاه به ویژه آن هایی که ناگهانی و بدون پیش بینی بوده و از بزرگی خاصی برخوردارند، واکنش های تند و عصبی از خود بروز می دهد و تحت تاثیر عواطف و احساسات، رفتاری به دور از عقل و شرع انجام می دهد.از حمله واکنش های عصبی و عاطفی می توان به جزع و فزع و آه و ناله اشاره کرد. در مراحل عاطفی شدیدتر نیز رفتاری را انجام می دهند که به دور از تدبیر و عقلانیت است و آنان بی حساب و کتاب به آب زده و اعمال و کرداری را مرتکب می شوند که هم به زودی از آن پشیمان می شوند و هم آثار بدی را به دنبال می آورد که گاه جبران آن ناممکن و ناشدنی است.
با توجه به کاربردهای قرآنی واژه صبر که با مشتقات آن ۱۰۳ بار در ۹۳ آیه و ۴۵ سوره قرآن به کار رفته است. (المعجم المفهرس) می توان ادعا کرد که مفهوم صبر به معنای فضیلتی غیرقابل انکار مورد توجه و تاکید قرآن است.در این مفهوم صبر عبارت از تحمل و شکیبایی در برابر سختی ها و بلایا و مصیبت ها و از دست دادن جانی و مالی و مسائل مرتبط با آن در دنیاست. از این رو قرآن در آیه ای با برشمردن مصادیقی از این مصیبت ها و از دست دادن ها، به ستایش صابران می پردازد و می فرماید: و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ و ما شما را به چیزهایی چون ترس از آینده و گرسنگی و کمبود و از دست دادن هایی در جان و مال و میوه ها می آزماییم و تو به افرادی که صبر پیشه می کنند مژده بهشت را بده! (بقره آیه ۱۵۷)
آیه ۱۴۶ سوره آل عمران صابران را کسانی برمی شمارد که در برابر مصیبت ها و هر بلا و سختی و فشاری که بر انسان وارد می شود و چیزی را از او می گیرد، تحمل کرده و سستی و ضعف به خود راه نمی دهد و ناتوان و عاجز نمی شود. بنابراین صبر و شکیبایی در آیات قرآنی به معنای تحمل سختی ها و مصیبت ها و مشکلات است به گونه ای که مهار امور از دست انسان بیرون نرود و کنترل اوضاع را به دست عواطف و احساسات نسپرد و با عقلانیت و تدبیر عقل و شرع، استقامت و پایداری کند تا به مقصد خویش برسد و آن چه را می خواهد به دست آورد؛ زیرا صبر و شکیبایی رمز توفیق انسان است و با آن می تواند ازآزمایش و ابتلای الهی سربلند بیرون آید. (بقره آیه ۱۵۵ و آل عمران آیه ۱۸۶) از این روست که مساله صبر و شکیبایی در میدان جنگ به عنوان یک اصل اساسی برای دست یابی به پیروزی بر شمرده شده و به مومنان صابر وعده پیروزی و ظفر داده شده است. (انفال آیه ۶۵ و ۶۶)
انواع صبر
خداوند در آیه ۱۷۷ سوره بقره مصادیق صبر را بیان می کند که می تواند نوعی دسته بندی و تقسیم برای صبر و اقسام آن باشد. خداوند در این آیه می فرماید: والصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس؛ شکیباورزانی در هنگامه مصایب و دشواری های زندگی و فقر و نداری و زیان ها و در هنگام جنگ و کارزار. در این آیه صبر به حسب زمینه های گوناگون آن مشخص شده است که مهم ترین مصادیق را می توان در سه دسته ، ۱- سختی ها ونداری ها ۲- زیان ها و ۳- جنگ و کارزار شناسایی کرد. واژه باساء در آیه به معنای سختی و رنجی است که موجب می شود آدمی در تنگنا قرار گیرد و راه گریزی نیابد. این واژه هر چند با واژه باس از نظر ریشه لغوی یکی است ولی از نظر مفهومی تفاوت های ماهوی دارد، از این رو در کنار هم قرار گرفته اند و تکرار یک واژه برای بیان یک معنا نیست. به سخن دیگر باساء دشواری ها و کمبودهایی است که در زندگی بشر پیش می آید و آدمی می بایست برای رهایی از آن سختی بسیار را تحمل کند و فشارهای جانکاهی را به جان بخرد با این همه در این حالت وی ضرر و زیانی نمی کند و از نظر مالی و جانی و عرضی نقصی در وی پدید نمی آید؛ اما ضراء، فشارها و سختی ها و مصیبت هایی است که موجب می شود تا نقصی در بدن یا مال و یا جان در خود یا خانواده متحمل شود.
اما باس به معنای کارزار و جنگ است که آدمی را در تنگنایی قرار می دهد که گریز از آن جز با کشتن یا اسارت دشمن ممکن نیست. به این معنا که یا می بایست بکشد و دربند گیرد و یا کشته شود و یا در بند گرفته شود و ذلت و خواری بردگی و بندگی دیگران را به جان و تن بخرد. در این آیه خداوند به سه دسته از مصیبت هایی که انسان در زندگی با آن رو به رو می شود به طور کلی پرداخته است ولی در آیه ۱۵۵ سوره بقره مصادیق جزیی تر این موارد بیان شده است. به این معنا که می توان گفت از جمله مصادیق جزیی باس (جنگ و کارزار) خوف وترس از آینده است. آدمی هنگامی که در کارزار قرار می گیرد می ترسد؛ زیرا هر آینه این احتمال هست که کشته شود و یا به بند گرفتار آید و به اسارت رود.
خوف ترس از آینده تاریکی است که از آن آگاهی ندارد، چنان که حزن، اندوه برگذشته ای است که از دست رفته و نتوانسته به هدف و مقصد و مقصود خود دست یابد. انسانی که هراسان و ترسان است همواره از پیش آمدهایی در هراس است که هنوز رخ نداده است و می ترسد که این رخداد موجب شود جانی و مالی و عرضی را از دست دهد و یا به هدف و مقصد و مقصودی نرسد. به کار بردن خوف به جای باس در آیه ۱۵۵ بقره از یک نظر نوعی عمومیت را نیز بیان می کند. به این معنا که گفته شود که خوف از نظر معنایی عام و باس و جنگ مصداقی از آن است. از این رو می توان باس را یکی از مصادیق خوف دانست. با این همه خوف و باس متناظر به یک دیگر هستند و دو آیه یک معنا و یا یک نوع از انواع صبر را بیان می کند که انسان می بایست در برابر این دسته از آزمایش ها و ابتلاء وامتحان الهی خود را آماده کند و در برابر آن صبر و شکیبایی پیشه نماید.
تقدم خوف بر مصادیق دیگر در حقیقت بیان این معناست که انسان بیش از هر چیز دغدغه امنیت دارد و مساله امنیت و آرامش روحی و روانی از یک سو و آرامش و امنیت اجتماعی و جانی و مالی از سوی دیگر مهم ترین دغدغه اوست. از این رو هنگامی که از دغدغه های آدمی سخن به میان می آید همواره از مساله امنیت سخن گفته می شود. به گونه ای که در مفهوم سعادت دو عنصر امنیت و آسایش به عنوان مولفه های اساسی آن معرفی می شود. د رآیات قرآن درباره جامعه برتر زمینی از جامعه ای سخن گفته می شود که: آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغداً، سرزمینی که از امنیت برخوردار بوده و جامعه با آرامش (اطمینان) روحی و روانی از آسایش همه جانبه برخوردار می باشد. در این آیه امنیت و آرامش در کنار آسایش به عنوان عناصر و مولفه های جامعه برتر مطرح شده است. ویژگی های بهشت قرآنی آن است که عناصر اصلی آن را امنیت و آرامش و آسایش تشکیل می دهد و انسان در آن جا دچار خوف از آینده و اندوه بر گذشته نیست( فقدان امنیت و آرامش روحی و روانی) و هم چنین همه چیز فراهم است و در آسایش کامل به سر می برد. (نگاه کنید سوره انسان و واقعه و الرحمان)
راه رسیدن به امنیت و آرامش
قرآن راه دست یابی به امنیت و آرامش را اموری چند بر می شمارد که یکی از مهم ترین آنها دفع فتنه و از میان برداشتن آن است. (و قاتلو هم حتی لاتکون فتنه) مصابره و صبر در میدان عمل و جنگ و جهاد می تواند این پیروزی را تضمین کند. (انفال آیات ۵۵ و ۵۶)اما مصداق باساء، در آیه ۱۵۵ بقره گرسنگی است که انسان در این حالت دچار سختی و رنج و کمبودهایی در زندگی روزانه خود است ولی دچار نقص نمی گردد و با تحمل این گرسنگی و مانند آن ها می تواند از آن رهایی یابد. شکیبایی (صبر) و بردباری (حلم) و استقامت (پایداری) می تواند بهترین راه برای رهایی از چنین مشکلاتی باشد. این گونه گرفتاری ها و کمبودها که دومین عنصر از عناصر اصلی زندگی بشر را مورد هجوم قرار می دهد و آسایش وی را دچار اختلال می کند در طول زندگی بسیار اتفاق می افتد. از این رو در آیه نسبت به نقص مقدم شده تا بیان شود که در چه مرتبه ای از دغدغه های انسانی قرار دارد این نوع ابتلائات بیش از انواع دیگر آن است. شخص می بایست هم چنان که نسبت به آزمایش هایی که درباره امنیت و آرامش وی صورت می گیرد صبر و شکیبایی پیشه کند باید نسبت به مسایلی که آسایش وی را نیز تهدید می کند و او را در رنج و کمبود می افکند شکیبایی ورزد.
بخش سوم آیه ۱۵۵ بقره به بیان مصادیق ضراء پرداخته است. ضراء به معنای زیان از بهره و سود است. به خلاف خسران که زیان از سرمایه و اصل مال است. در این جا به ضررهایی اشاره می شود که نقصی را در مال و جان و بهره های آن پدید می آورد. این ها هر چند که مهم هستند ولی از نظر ارزشی در آیات قرآن در مرحله سوم قرار می گیرند؛ زیرا زیان مالی و جانی زمانی که خسران نباشد مشکل اساسی نیست.انسان می تواند هرگونه ضرر و زیانی را جبران کند. تقدم مال بر جان از آن رو صورت گرفته است که مال به جان هر شخصی بسته است. سخن در این آیه از آزمون است و کسی که متحمل آزمون می گردد جانی عزیز را از دست می دهد نه آن که جان خودش گرفته می شود؛ زیرا با جان ستانی و از دست دادن جان، امتحان دیگر معنایی ندارد. در این آیه سخن از آزمون شخص با نقص هایی است که به آن دچار می شود. البته می توان برای نفس و نقص در آن دو، معنای دیگر نیز گفت. به این معنا که گاه مراد از نقص در نفس به معنای از دست دادن بخشی از بدن است مانند آن که دست و پایش بریده شود و یا چشم و گوشش را از دست دهد و گاه مراد از نقص در نفس همان از دست دادن فرزندان باشد که جزو نفس انسان است.
بنابراین سه احتمال در نفس و کمبود در آن داده می شود که در هیچ یک از احتمالات منظوره از دست دادن خود جان شخصی که مبتلا می شود نیست؛ زیرا در این صورت نه تنها ابتلا و امتحان معنا نخواهد یافت بلکه نقص مفهوم درستی نمی یابد؛ زیرا نقص به معنی از دست دادن بخشی از چیزی است و اگر شخص خود، جانش برود در این صورت نقص نیست بلکه فقدان کل است.به هر حال شخص مبتلا ممکن است عزیزی یا فرزندی و یا بخشی از تن خویش را از دست دهد و دچار نقص گردد.تقدم مال بر جان و نفس در این صورت معنای درستی می یابد؛ زیرا در این آیه مال بر نفس مقدم شده تا نشان دهد که ابتلا بر مال سخت تر از نفس است.از دیگر مصادیق ضراء و نقص و از دست دادن، ثمرات و میوه هاست. به این معنا که آزمایش دیگری که انجام می شود نسبت به سود سرمایه های مالی و جانی است. مانند آن که نوه و نبیره ای را از دست دهد و یا بهره و سود سرمایه ای از او کاهش یابد و از این لحاظ دچار ضرر و زیان گردد.با توجه به آیات قرآنی می توان به سادگی دریافت که صبر بر چه چیزهایی، از ارزش والایی برخوردار است. ترتیب ذکر شده در آیه ۱۵۷ سوره بقره به خوبی این معنا را باز می نماید.
زمینه های ایجاد صبر
برای این که شخص به مقام صبر دست یابد و صابر و شکیبا گردد می بایست از نظر اعتقادی و بینشی و نیز نگرشی به گونه ای باشد که مشکلات و مصیبت های گوناگون را برتابد و جا نزند. قرآن در برخی از آیات به بسترهای ایجادی صبر اشاره کرده است که در این جا به برخی از آن ها پرداخته می شود..۱ هستی شناسی: انسان می بایست به این مقام بینشی دست یابد که همه هستی در دست با اقتدار فرزانه ای آگاه و دانا و توانا می گردد و هیچ چیزی از دایره قدرت و علم او بیرون نیست. از این رو باید بداند که هر چیزی از بد و خوب می رسد، با علم و آگاهی خداوند است. بنابراین اگر بدی و آسیبی به او رسد بداند که از سوی خداوند است و اوست که امور هستی را می گرداند و به افرادی چیزی می دهد و یا می گیرد. (آل عمران آیه ۱۴۰ و نحل آیه ۵۳) و بر این باور پا فشارد که انالله و اناالیه راجعون (بقره آیه ۱۵۶)
.۲ سنت الهی: بر این باور باشد که سنت خداوند این است که می بایست همگان را بیازماید و سنت آزمون و ابتلا را بشناسد و آن را باور داشته باشد. (بقره آیه ۱۵۵ و آل عمران آیه ۱۴۶) و بر این عقیده باشد که آزمون امت سخت تر و دشوارتر است و به صرف اینکه بگوید ایمان آوردیم نمی تواند خود را در آرامش و آسایش ببیند: احسب الناس ان قالوا آمنا و هم لایفتنون..۳ سنت پاداش: این که ایمان به آیه ای از آیات خدا و عمل به هر کار نیکو و اطاعت از هر دستوری از دستورهای خدا و پیامبر و اولوالامر، پاداشی را به دنبال خواهد داشت. پس اگر بر مصیبت ها صبر کند از خدا پاداشی درخور می گیرد و بداند و باور داشته باشد که خداوند براساس آیه: نعم اجرالعاملین الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون؛ پاداش انسان های پرتلاش و شکیبایی که در همه کارهایشان بر خدا توکل می ورزند را بسیار خوب می دهد. (عنکبوت آیات ۵۸ و ۵۹) این اجر و پاداش فراتر از عملی است که انجام می دهند و فراتر از واکنشی است که نسبت به مصیبت از خود بروز می دهند. (نحل آیه ۹۶)
.۴ امید قطعی به گشایش: انسان می بایست به این مسئله امید داشته باشد که در پی هر تنگنا و سختی و مصیبتی، آرامش و آسایش و آسانی است؛ بلکه به این مقام از باور برسد که این گشایش فراتر و بیش تر و از نظر شمارش نیز افزون تر از مصیبت و سختی است که بدان مبتلا شده بود. از این رو خداوند می فرماید پس از هر عسر و سختی دو آسانی است. (انشراح آیات ۵ و ۶) این آسانی هم در دنیاست و هم در آخرت می باشد. به این معنا که وی دو سود در دنیا می برد و یا دست کم از گشایش و آسانی دوگانه ای برخوردار می گردد.خداوند در آیات ۴۱ و ۴۲ سوره نحل بیان می کند که این پاداش ها در همین دنیا خواهد بود و اختصاص به آخرت ندارد و ما برای صابران در همین دنیا جایگاه نیکو و پاداش خوب در نظر گرفته ایم.
.۵ یادکرد قهرمانان صبر: انسان به طور طبیعی از الگوها پیروی می کند و آنان را سرمشق زندگی خویش قرار می دهد. الگوها به یاد می آورند که انسان، هم قادر به عبور از بحران مشکلات و مصیبت هاست و هم این که این راه پیش از این پیموده شده و انسان هایی با پیروی از راه صبر و شکیبایی به پیروزی و مقصد و مقصود رسیده اند. از این رو قرآن به کسانی که گرفتار مصیبت هستند الگوهایی را مطرح می کند که از آن میان پیامبران اولوالعزم(علیهم السلام) هستند: فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل؛ پس همانند پیامبران دارای عزم و اراده قوی شکیبایی ورز. (احقاف آیه ۳۵).۶ ایمان به قضا و قدر: یکی دیگر از مسایلی که به انسان کمک می کند تا در برابر دشواری ها و مصیبت ها صبر پیشه کند، باور به قضا و قدر است. وقتی انسان بداند که هر چیزی که انسان بدان گرفتار شده بر پایه برنامه ای از پیش تعیین شده است، بی تابی کم تری از خود بروز می دهد و جزع و فزع نمی کند. به ویژه کسانی که می دانند که این از ناحیه خداوندی حکیم و فرزانه است.
خداوند در آیه ۲۲ سوره حدید به قضا و قدر در مصیبت ها و سختی ها این گونه اشاره می کند: ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر…؛ به هیچ کس مصیبتی در بیرون (زمین) و یا در جانشان نمی رسد مگر آن که پیش از این، در کتابی نوشته شده است و برای خداوند این کار آسان است. بنابراین انسان نمی بایست از آن چه از دست داده اندوهگین شود و افسوس بخورد و به آن چه به دست آورده شادمان گردد.در این آیه از مردم می خواهد که به مصیبت های وارده این گونه بنگرند که آنها از جانب خداست و قضا و قدر حتمی است که می بایست انجام شود و انسان در برابرش شکیبایی کند نه آن که افسوس و حسرت بخورد و به حزن و اندوه دچار شود.انسانی که معتقد به قضا و قدر و سنت الهی باشد واکنشی مثبت از خود بروز می دهد که همان شکیبایی و صبر است؛ زیرا می داند که سنت و قوانین الهی قابل تغییر نیستند. (فاطر آیه ۴۳)
.۷ ابزار تکاملی: انسان می بایست به این باور برسد که دنیا برای انسان بستری برای آزادسازی ظرفیت هاست و در این جاست که می تواند راه تکامل را در پیش گیرد و به کمال شایسته اش برسد. باور به این که ابتلائات و مصیبت هایی که بر او وارد می شود زمینه ساز بروز استعدادها و توانمندی هایی است که در او سرشته شده و در این مشکلات و سختی ها خود را آزاد می سازد و به فعلیت می رساند. باور به این فلسفه وجودی بسیاری از مصیبت ها و آزمایش ها و ابتلائات، توانمندسازی و ظرفیت سازی برای رشد و تکامل اوست و این باور که در شکیبایی می تواند به کمال خود برسد، یکی از بسترهای مناسب تعالی و تکامل بشر است. (فرقان آیه ۲۰)این ها شماری از امور بینشی و نگرشی است که به انسان کمک می کند تا شخصی صابر و شکیبا شود. در حقیقت این مسایل و اعتقادات، زمینه ایجادی صبر را فراهم می آورد.
موانع ایجادی صبر
قرآن همان گونه که به علل و عوامل ایجادی صبر توجه می دهد به آسیب شناسی آن پرداخته و علل و عواملی که مانع از ایجاد صبر در شخص می شود را توضیح و تبیین می کند. در این جا تنها به یکی از مهم ترین این موانع اشاره و بدان بسنده می شود؛ زیرا این مانع از موانع مهمی است که قرآن در چند آیه بدان اشاره می کند و حتی پیامبر(ص) را نسبت بدان هشدارباش می دهد. این مانع، چیزی جز شتابزدگی نیست؛زیرا عاملی بسیار مهم در راه تحقق صبر و شکیبایی است.انسان دارای طبیعتی است که وی را شتابزده می کند: خلق الانسان من عجل (انبیاء آیه ۳۷) هرگاه کارها به مراد نرفت جام صبرش لبریز می شود و رفتاری شتاب آلود در پیش می گیرد. از این رو خداوند به پیامبر(ص) دستور می-دهد و سفارش می کند که همانند پیامبران اولوالعزم عمل کند و در کارها شتابزده نباشد. (احقاف آیه ۳۵) بنابراین میان شتابزدگی و عجله از سویی و صبر ارتباط معناداری وجود دارد. این آیه به صراحت بیان می کند که هرگاه شتاب از دری آمد صبر از دری دیگر می گریزد. بنابراین لازم است انسان خود را کنترل و مهار کرده و نگذارد تا غریزه و یا فطرت و یا طبیعت شتابزدگی بر وی چیره شود؛ بلکه تلاش کند تا آن را با نیروی عقل و خرد و تقوا مدیریت کند و نگذارد تا بر جان و قلب و عقلش حاکم گردد.بنابراین می توان گفت که از جمله موانع ایجادی بلکه مهم ترین و اساسی ترین مانع که قرآن برای صبر برمی شمارد، شتابزدگی است که همگان می بایست نسبت به آن حساس و هوشیار باشند.
صبر در روایات
امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید: ینزل الصبر علی قدر المصیبه و من ضرب یده علی فخذه عند مصیبته حبط عمله؛ صبر به اندازه مصیبت نازل می شود و هر کس در هنگام مصیبت با دست بر رانش بزند عمل را از میان برده و پاداشش را از دست داده است.(نهج البلاغه، صبحی صالح ص۴۹۵)هم چنین می فرماید: اگر صبر پیشه می کنی مانند آزادگان (و یا اهل کرامت) صبر بورز؛ وگرنه همانند نادانان ناآزموده (و چهارپایان) آن را فراموش کن.(همان ص ۵۴۸ دو حدیث)و نیز می فرماید: صبر و شکیبایی، در نهایت پیروزی را به همراه خواهد داشت هر چند زمان آن به درازا کشد.(همان ص ۴۹۹)هم چنین فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر بر مکاره و چیزهایی که تو را ناخوشایند است و صبر بر چیزهایی که دوست می داری و آن را از دست می دهی.(همان ص ۴۷۸)
تقوا
"تقوا" در اصل از ماده "وقی یقی وقایه" به معناى قرار دادن خویش در پناهگاه است.[1] و در اصطلاح شرع، به معناى خویشتن دارى در برابر گناهان است.
به عبارت دیگر تقوا یک نیروى بازدارنده ای است که به صورت یک ملکه نفسانی و نیروی درونی است در وجود انسان به وجود می آید و او را در برابر طغیان شهوات و ارتکاب کارهای خلاف حفظ مىکند. کمال تقوا آن است که علاوه بر دوری از گناهان و محرمات، از مشتبهات نیز اجتناب شود.
در آیات و احادیث، از جمله در کلمات امام علی (ع) تشبیهات فراوانى براى تقوا بیان شده است که به بعضی از آنها اشاره می شود:
1. زاد و توشه: قرآن تقوا را به زاد و توشه تشبیه کرده و آن را بهترین زاد و توشه شمرده و می فرماید:" توشه بر گیرید پس به درستی که بهترین توشه تقوا است".[2]
2. لباس: قرآن تقوا را به لباس تشبیه کرده و آن را بهترین لباس دانسته است: " لباس تقوا، بهترین لباس براى انسان است.[3]
3. دژ نیرومند: در برابر خطرات گناه: امام علی (ع) می فرماید " اى بندگان خدا بدانید که تقوا دژى مستحکم و غیر قابل نفوذ است".[4]
4. مرکب راهوار: مولای متقیان در کلام دیگری می فرماید: "تقوا مانند مرکبى راهوار است که کنترل آن در دست صاحبی است که بر آن سوار است و تا دل بهشت او را پیش مىبرد."[5]
5. بعضى از بزرگان، تقوا را به حالت کسى تشبیه کردهاند که از یک سرزمین پر از خار عبور مىکند، سعى دارد دامن خود را کاملا برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خارى در پایش بنشیند، و یا دامنش را بگیرد.[6] از این تشبیه به خوبى استفاده مىشود که تقوا به این نیست که انسان انزوا و گوشه گیرى انتخاب کند، بلکه باید در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ کند. [7]
تقوا، نشانه ایمان به" مبدء" و" معاد" یعنى خدا و رستاخیز و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مىشود[8]
از نظر قرآن "تقوا" نور الاهى است که هر جا راسخ شود، علم و دانش مىآفریند.[9]
مراحل تقوا
تقوا داراى مراحلی است. بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شدهاند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتن دارى در برابر آن چه قلب آدمى را به خود مشغول مىدارد و از حق منصرف مىکند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.[10]
شاخه های تقوا
تقوا داراى شاخهها و شعبه هاى متعددی است، که از آن میان می توان به شاخه های زیر اشاره کرد: تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، اجتماعى، و تقواى سیاسى و تقوای اخلاقی و... انسان با تقوا شخصی است که تقوا را در تمام این جهات رعایت کند.
آثار تقوا
تقوا آثار مثبت زیادی در زندگی انسان دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1. انسان سازی: امام علی (ع ) می فرماید: تقوا یک خصلت روحی و یک تربیت معنوی است که در پرتو آن جان انسان ساخته و پرداخته می شود.[11]
2. مسؤلیت پذیری: فرد با تقوا از زیربار مسئولیت های شرعی شانه خالی نمی کند و مشتاقانه می پذیرد و سختی ها و مشکلاتش را هموار می کند.
3. آزادگی: تقوا وسیله آزادی انسان از هر بندگی است کسی که دارای تقوا است در برابر شهوات به زانو در نمی آید؛ در برابر مقام و دیگر تمایلات نفسانی تسلیم نمی شود، بنابر این از هر هلاکتی در امان است.
4. رستگاری در آخرت: تقوا کلید هدایت است و فرد با تقوا با انجام کارهای مثبت و گام برداشتن در مسیر هدایت علاوه بر سعادت در دنیا به کسب پاداش های اخروی و ذخیره آن برای روز معاد موفق می شود.
[1]. راغب اصفهانى حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، ج1،ص 881 ماده،"وقی"؛ دارالعلم الدار الشامیة، دمشق، بیروت، 1412 ق.
[2] . بقره، 197، "وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى".
[3] . اعراف، 26،" وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ".
[4] . نهج البلاغه خطبه 157:"اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز".
[5]. نهج البلاغه خطبه 16."... الا و ان التقوى مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة...".
[6] . ابو الفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج 1، ص 101 ، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 1، ص 80، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
[7] . تفسیر نمونه، ج 22، ص 204.
[8] . حجرات، 14،" إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ".
[9] . بقره، 282 " اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ".
[10]. تفسیر نمونه، ج 22، ص 205؛ علامه مجلسى، بحار الانوار" ج 70، ص 136، مؤسسة الوفاء، بیروت - لبنان، 1404 هـ ق.
[11]. نهج البلاغه خطبه متقین.
انحصار طلبی
انحصارطلبی به معنای مخصوص کردن امری به شخص یا گروه، دارای اقسام و انواع متعدد و متنوع است که شامل حوزه های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مانند آن می شود. شاید انحصارطلبی در ثروت و قدرت مهم ترین جلوه های آن باشد؛ زیرا تاثیرات شگرفی در زندگی عمومی مردم به جا می گذارد، با این همه دایره انحصارطلبی فراتر و علل و آثار آن نیز فراگیر است. نویسنده در این مطلب با مراجعه آموزه های قرآنی بر آن است تا اقسام و علل و آثار انحصارطلبی را تبیین نماید. با هم این مطلب را از نظر می گذرانیم.
معناشناسی و مفهوم شناسی انحصار
واژه انحصار از باب انفعال از ریشه حصر گرفته شده است. حصر در لغت به معنای محدود و کوتاه کردن است. البته در عربی حصر به معنا تنگ گرفتن، احاطه کردن، سخت گرفتن و محکم بستن آمده است. وقتی با حرف عن به کار می رود به معنای درمانده و عاجز، با حرف باء به معنای نهان کردن است. حصر هم چنین به معنای محدود در شماره و قبض و یبوست شکم آمده است.
وقتی عرب می گوید: « على سبیلِ الحَصْر » به معنای حق بدون رقابت است. انحصار نیز به معنای محدود کردن و بی رقیب کردن در چیزی است.
انحصار در اصطلاح به معنای معنای مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه ای است. اما در اصطلاح اقتصادی، انحصار (به انگلیسی: monopoly) به معنای محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزی برای دولت، مؤسسه یا شرکتی یا شخصی است.( لغت نامه، ج ۳، ص ۲۹۸۹، «انحصار»؛ دائره المعارف علوم اجتماعی، ص ۴۶۲)
یک انحصار طلب میتواند قیمت و مقدار تولید را تغیر دهد. او مقادیر بیشتری را با دریافت قیمت کمتر در مقابل تولید در یک بازار با کشش بالاتر و مقادیر کمتری را با دریافت قیمت بیشتری در یک بازار با کشش پایین تر میفروشد.
گاهی این واژه در معنای گسترده تر، به هر نوع تخطّی از حدود اخلاقی و قانونی اطلاق میشود که حریم آزادی دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا شایستگی به فرد یا گروهی خاص عطا کند.
در این جا وقتی از انحصار سخن به میان آوره می شود، معنا و مفهومی عام و فراگیر است و شامل روحیّهاى است که فرد یا گروهى، همه چیز و یا چیزى را منحصر به خود بداند.
انحصارطلبی در قرآن
واژه حصر و انحصار به مفهوم و معنای پیش گفته در قرآن به کار گرفته نشده است؛ اما از جملههایى مانند «نحن أحقّ بالملک؛ ما سزاوار به حکومت و سطلنت هستیم»، «لنیدخل الجنّه إلاّ من کان هودا أو نصارا؛ هرگز جز یهودی و مسیحی داخل بهشت نشوند»، «یخل لکم وجه أبیکم؛ تا تمام توجه پدر به شما باشد»، «ما علمت لکم من إلـه غیرى؛ جز خودم معبود و الهی برای برای شما نمی شناسم و نمی دانم» و مانند این جملات می توان روحیه انحصار طلبی را در افراد و گروه های مذهبی شناساسی و ردگیری کرد و مفهوم اصطلاحی را از آن ها برداشت نمود.
از این جملات به خوبی روشن می شود که روحیه انحصار طلبی اختصاص به حوزه ای ندارد بلکه حتی حوزه های شخصی محض چون محبت والدین را شامل می شود. انحصارطلبی نسبت به محبت والدین، انحصار نسبت به سرای آخرت و بهشت، انحصار طلبی نسبت به حقانیت شریعت و مذهب، انحصار نسبت به راه هدایت، انحصار نسبت به قدرت و اقتدار سیاسی، انحصار نسبت به حوزه مالکیت و ولایت بر انسان از جمله مواردی است که در این آیات مورد توجه و تاکید قرار گرفته است.
ویژه خواری از مصادیق انحصار
ویژه خواری که در عربی واژه استئثار برای آن به کار می رود، از مصادیق انحصارطلبی است. استئثار به معنای خودگزینی و اختصاص دادن چیزی به خود است. (العین: ص۳۷ ماده «أثر»؛ لسانالعرب: ج ۴ ص ۸ ماده «أثر») پس استئثار و ویژهخواری به معنای «مقدّم داشتن خود یا وابستگان و هواداران خود بر دیگران در تأمین نیازها و خواست هاست.»
از نظر آموزههای قرآنی ویژهخواری و انحصارطلبی میتواند به دو گونه شکل گیرد: ۱٫ اینکه خود را بر دیگران برگزیند و از اطلاعات و دانش و مقامی که دارد برای افزایش قدرت و ثروت خود بهره گیرد؛ به این معنا که اطلاعاتی را که به حکم مسئولیت در اختیار دارد برای خود نگه دارد و از آن برای حذف رقیبان یا سبقت در معاملات و قراردادها و مانند آن استفاده کند؛ ۲٫ این اطلاعات و دانش را در اختیار خویشان و اقرباء قرار دهد و یا آنان را در معاملات دولتی و ملی بر دیگران مقدم دارد و پیشنهاد انجام کاری را به آنان داده و یا طرحهای ملی را در وهله نخست به آنان واگذار کند.
اقسام و انواع انحصارطلبی
چنان که گفته شد انحصارطلبی محدوده و منحصر به حوزه ای نیست بلکه همه ابعاد زندگی بشر را در بر می گیرد. در این جا به برخی از حوزه های انحصارطلبی اشاره می شود.
انحصار اخلاقی: در حوزه اخلاق، روحیه انحصارطلبی موجب می شود که انسان همه چیز را برای خود بخواهد و نسبت به دیگران بخل و حسادت ورزد. در روان شناسی شخصیت می توان افرادی را شناسایی کرد که دارای چنین شخصیتی هستند و علاقه و گرایشی شدید دارند تا همه چیز را در اختیار خود بگیرند. در روان شناسی اجتماعی این روحیه به شکل مانع شدن از داشتن بروز و ظهور می کند. یعنی شخص اگر نمی خواهد دیگران از داشته هایش سود برند، بلکه مانع می شود تا دیگران به چیزی که او دارد یا همانند آن دست یابند. از این روست که مانع از تسلط و تصرف دیگران می شود.از دیگر مصادیق انحصار اخلاقی می توان به ضیق صدر و تنگدلی افراد اشاره کرد. به این معنا که دوست نمی دارند دیگری چیزی را در اختیار داشته باشد که او در اختیار دارد. از این روست که گرفتار ضیق صدر در برابر شرح صدر است و نه تنها کمکی به دیگران برای کسب فضلیت یا چیزی نمی کند، بلکه مانع می شود تا افراد دیگر به آن دست یابند و اگر کسی به آن ها دست یابد از نظر روحی تحت فشار شدید قرار می گیرد و گویی سینه اش تنگ شده و روحیه اش را از دست می دهد.در روایتی از امام سجاد (ع) آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود بهطور یکسان محبت می ورزید و چون حضرت یوسف (ع) سجده خورشید و ماه و ۱۱ ستاره را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب (ع) از او خواست که خواب خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف (ع) خواب خود را برای برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند(المیزان، ج ۱۱، ص ۹۶) و چون حضرت یعقوب (ع) چنین دید نسبت به یوسف (ع) دلسوزتر شد، ازاین رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.( نور الثقلین، ج ۲، ص ۴۱۲)
عوامل و آثار
با آن چه گذشت معلوم شد که عوامل چندی در ایجاد چنین روحیه در افراد موثر است؛ ریشه بسیاری از آن ها خودبرتر بینی، اشرافیت، استکبار و تکبر، غرور باطل، جهالت و مانند آن است. در همین آیات به خوبی روشن شده که چگونه جهالت و خودبرتربینی و اشرافیت و مانند آن موجب شده که برخی حقوقی انحصاری برای خود قایل شوند و دیگران را از حقوق خود محروم سازند و بر آنان ظلم و ستم ورزند.
آثاری که در این آیات بیان شده به خوبی نشان می دهد که انحصار محدودیت هایی برای دیگران ایجاد می کند و آزادی عمل و فکر و عقیده را از دیگران سلب می کند و اقتصاد افراد و جامعه را با آسیب و اختلال جدی مواجه می سازد.
امیرمومنان علی(ع) با اشاره به ویژه خواری که نوعی انحصار در قدرت و ثروت است نشان می دهد که چگونه این انحصار طلبی ها جامعه و افراد آن را از کمال دور ساخته و به تباهی می کشاند.
امیرمومنان در سخنی به برخی آثار ویژهخواری و انحصارطلبی اشاره کرده و نشان میدهد که این عمل زشت و مجرمانه و گناه و ظلم تنها به حوزه اقتصادی محدود نخواهد شد، بلکه دیگر حوزههای زندگی فرد و جامعه را به شدت تحت تاثیر آثار زیانبار و مخرب قرار خواهد داد. ایشان میفرماید: الاِستِئثارُ یوجِبُ الحَسَدَ، وَ الحَسَدُ یوجِبُ البِغضَهَ، وَ البِغضَهُ توجِبُ الاِختِلافَ، وَ الاِختِلافُ یوجِبُ الفُرقَهَ، وَ الفُرقَهُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ یوجِبُ الذُّلَّ، وَ الذُّلُ یوجِبُ زَوالَ الدَّولَهِ وَ ذَهابَ النِّعمَهِ؛ ویژهخواری و انحصارطلبى، حسادت مى آورد و حسادت، دشمنى و دشمنى، اختلاف و اختلاف، پراکندگى و پراکندگى، ضعف و ضعف، زبونى و زبونى، زوال دولت و از میان رفتن نعمت .( شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید: ج ۲۰ ص ۳۴۵ ح ۹۶۱.)
از نظر امیرمومنان علی(ع) خود ویژهخوار پیش از مردم به هلاکت و تباهی خواهد افتاد؛ زیرا اگر مردم دنیای خود را از دست میدهند، ویژهخوار آخرت خویش را به بهایی اندک فروخته و هلاکت ابدی را برای خود رقم زده است. آن حضرت میفرماید: مَن یَستَأثِر مِنَ الأَموالِ یَهلِک؛ هر که در اموالْ انحصارطلبى کند، نابود مى شود. (بحار الأنوار: ج ۷۸ ص ۵۶ ح ۱۱۸).
آن حضرت (ع) در فرمانش به مالک اشتر نیز میفرماید: از انحصارطلبى در آنچه مردم در آن برابرند و غفلت از آنچه در حوزه مسئولیت تو قرار دارد و در برابر دیدگان مردم روشن است، بپرهیز؛ زیرا تو، به خاطر دیگران مؤاخذه خواهى شد و به زودى پرده هاى امور از برابر دیدگانت کنار خواهد رفت و داد ستمدیده از تو گرفته خواهد شد. ( نهج البلاغه: نامه ۵۳)
امیرمومنان علی(ع) درباره انحصار طلبی عثمان و ویژهخواری وی که نابودی دولتش را نیز به دنبال داشت میفرماید: او انحصارطلبى کرد و بد انحصارطلبى کرد . شما نیز ناشکیبى کردید و بد ناشکیبى کردید (هر دو از حد گذراندید) و خداوند را در باره انحصارطلب و ناشکیب، حُکمى است قطعى [که در آینده یا قیامت، تحقّق خواهد یافت] .( نهج البلاغه: الخطبه ۳۰)
غیبت از نظر قرآن کریم
غیبت چنانکه از اسمش پیدا است این است که در غیاب کسى سخنى گویند، منتهى سخنى که عیبى از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتى در امورى که مربوط به او است مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها. بنابراین اگر کسى صفات ظاهر و آشکار دیگرى را بیان کند غیبت نخواهد بود. مگر اینکه قصد مذمت و عیبجوئى داشته باشد که در این صورت حرام است، مثل اینکه در مقام مذمت بگوید آن مرد نابینا، یا کوتاه قد، یا سیاهرنگ یا کوسه! به این ترتیب ذکر عیوب پنهانى به هر قصد و نیتى که باشد غیبت و حرام است، و ذکر عیوب آشکار اگر به قصد مذمت باشد آن نیز حرام است، خواه آن را در مفهوم غیبت وارد بدانیم یا نه. اینها همه در صورتى است که این صفات واقعا در طرف باشد، اما اگر صفتى اصلا وجود نداشته باشد داخل در عنوان تهمت خواهد بود که گناه آن به مراتب شدیدتر و سنگین تر است. به هر حال غیبت از بزرگترین گناهان است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَ لا یَغْتَب بَّعْضکُم بَعْضاً أَ یحِب أَحَدُکمْ أَن یَأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است، و هرگز ( در کار دیگران ) تجسس نکنید، و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ ( به یقین ) همه شما از این امر کراهت دارید، تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است» (حجرات/12 ).
گفته اند جمله « و لا یغتب بعضکم بعضا » در باره دو نفر از اصحاب رسول الله (ص) است که رفیقشان سلمان را غیبت کردند، زیرا او را خدمت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم فرستاده بودند تا غذائى براى آنها بیاورد، پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم سلمان را سراغ اسامة بن زید که مسئول بیت المال بود فرستاد، اسامه گفت: الان چیزى ندارم، آن دو نفر از اسامه غیبت کردند و گفتند: او بخل ورزیده و درباره سلمان گفتند: اگر او را به سراغ چاه سمیحه ( چاه پر آبى بود ) بفرستیم آب آن فروکش خواهد کرد! سپس خودشان به راه افتادند تا نزد اسامه بیایند و در باره موضوع کار خود تجسس کنند، پیامبر صلى الله علیه وآله وسلّم فرمود من آثار خوردن گوشت در دهان شما مى بینم، عرض کردند: اى رسول خدا ما امروز مطلقا گوشت نخورده ایم! فرمود: آرى گوشت سلمان و اسامه را مى خوردید، آیه نازل شد و مسلمانان را از غیبت نهى کرد.
از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث در باره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروههاى مختلف اسلامى، به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز بر چیده شود و درگیرى و نزاع پایان گیرد. خداوند اشاره می کند که گمان بد سرچشمه تجسس و تجسس موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور سبب غیبت مى شود که اسلام از معلول و علت همگى نهى کرده است. سپس براى اینکه قبح و زشتى این عمل را کاملا مجسم کند آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مى گوید: آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟!. به یقین همه شما از این امر کراهت دارید.
آرى آبروى برادر مسلمان همچون گوشت تن او است و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشاى اسرار پنهانى همچون خوردن گوشت تن او است، و تعبیر به مرده به خاطر آن است که غیبت در غیاب افراد صورت مى گیرد که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند و این ناجوان مردانه ترین ستمى است که ممکن است انسان در باره برادر خود روا دارد. آرى این تشبیه بیانگر زشتى فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است. سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت او است، و هر چیز آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد، بلکه گاه ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر محسوب مى شود، و اینجا است که گاه گناه آن از قتل نفس نیز سنگین تر است. یکى از فلسفه هاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود و حرمت اشخاص در هم نشکند و حیثیت آنها را لکه دار نسازد، و این مطلبى است که اسلام آن را با اهمیت بسیار تلقى مى کند. نکته دیگر اینکه غیبت بد بینى مى آفریند، پیوندهاى اجتماعى را سست مى کند، سرمایه اعتماد را از بین مى برد، و پایه هاى تعاون و همکارى را متزلزل مى سازد.
اسلام براى مساله وحدت و یکپارچگى جامعه اسلامى و انسجام و استحکام آن اهمیت فوق العاده اى قائل شده است. هر چیز این وحدت را تحکیم کند مورد علاقه اسلام است و هر چیز آن را تضعیف نماید منفور است، و غیبت یکى از عوامل مهم تضعیف است. از این ها گذشته غیبت بذر کینه و عداوت را در دلها مى پاشد، و گاه سرچشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مى گردد. خلاصه این که اگر در اسلام غیبت به عنوان یکى از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده به خاطر آثار سوء فردى و اجتماعى آن است.
قرآن کریم فوق العاده شدید نهی می کند از این که فحشاء (و به تعبیر قرآن: فاحشه) یعنی زشتیهای مسلمانان، حتی زشتیهای واقعیشان پخش بشود: «ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب الیم؛ کسانی که دوست دارند فاحشه در میان کسانی که ایمان آورده اند شیوع پیدا کند برایشان عذاب دردناکی است» (سوره نور آیه 19). خدا نکند که یک وقت کسی اطلاع پیدا کند که لغزشی در فلان شخص پیدا شده است. تازه من راستها را می گویم. دروغ که دیگر واویلاست. چرا غیبت کردن حرام است؟ برای اینکه بدبینی ایجاد می کند. در حالی که غیبت کردن همان افشاء بدی هاست یعنی بدیهای واقعی را بازگو کردن.
البته درباره غیبت اینکه قانون غیبت مانند هر قانون دیگر استثناهائى دارد، از جمله این که گاه در مقام مشورت مثلا براى انتخاب همسر، یا شریک در کسب و کار و مانند آن کسى سؤالى از انسان مى کند، امانت در مشورت که یک قانون مسلم اسلامى است ایجاب مى کند اگر عیوبى از طرف سراغ دارد بگوید، مبادا مسلمانى در دام بیفتد، و چنین غیبتى که با چنین نیت انجام مى گیرد حرام نیست. همچنین در موارد دیگرى که اهداف مهمى مانند هدف مشورت در کار باشد، یا براى احقاق حق و تظلم صورت گیرد. البته کسى که آشکارا گناه مى کند و به اصطلاح متجاهر به فسق است از موضوع غیبت خارج است، و اگر گناه او را پشت سر او بازگو کنند ایرادى ندارد، ولى باید توجه داشت این حکم مخصوص گناهى است که نسبت به آن متجاهر است.
این نکته نیز قابل توجه است که نه تنها غیبت کردن حرام است، گوش به غیبت دادن و در مجلس غیبت حضور یافتن آن نیز جزء محرمات است، بلکه طبق پاره اى از روایات بر مسلمانان واجب است که رد غیبت کنند، یعنى در برابر غیبت به دفاع برخیزند، و از برادر مسلمانى که حیثیتش به خطر افتاده دفاع کنند، و چه زیبا است جامعه اى که این اصول اخلاقى در آن دقیقا اجرا شود.
راه درمان گناه غیبت از نظر آیات و روایات
غیبت مانند بسیارى از صفات ذمیمه تدریجا به صورت یک بیمارى روانى در مى آید، به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى کند و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است. اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى زند بپردازد، انگیزه هائى همچون بخل و حسد و کینه توزى و عداوت و خود برتر بینى. باید از طریق خودسازى، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتائج شومى که ببار مى آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد. سپس در مقام توبه بر آید، و از آنجا که غیبت جنبه حق الناس دارد اگر دسترسى به صاحب غیبت دارد و مشکل تازه اى ایجاد نمى کند، از او عذر خواهى کند، هر چند بصورت سر بسته باشد، مثلا بگوید من گاهى بر اثر نادانى و بیخبرى از شما غیبت کرده ام مرا ببخش، و شرح بیشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه اى شود. و اگر دسترسى به طرف ندارد یا او را نمى شناسد، یا از دنیا رفته است، براى او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى سازد. درمان این بیماری خطرناک اخلاقی از جهاتی با درمان سایر بیماریهای اخلاقی مشابه متفاوت است و در مجموع رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت کار ساز است:
1- درمان اصلی هر بیماری جسمی یا روانی و اخلاقی جز با ریشه یابی عوامل آن و قطع کردن آنها امکان پذیر نیست و از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آن ها رفت: حسد، کینه توزی، انحصار طلبی، انتقام جویی، کبر و خود بر تر بینی از عوامل مهمی بود که آدمی را به سراغ غیبت می فرستاد و تا اینها از وجود انسان ریشه کن نشود صفت رذیله غیبت هم ریشه کن نخواهد شد.
2- راه مهم دیگر برای درمان این رذیله اخلاقی توجه به پی آمد های سوء معنوی و مادی، فردی و اجتماعی آن است. هر گاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم می اندازد و به عنوان فردی خائن، حق نشناس، ضعیف و نا توان در جامعه معرفی می کند و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل می سازد و به این حقیقت توجه کند که غیبت حق الناس است زیرا آبروی خلق خدا را می برد و ارزش آبروی هر کس همچون ارزش جان و مال اوست و تا صاحب حق راضی نشود خدا او را نمی بخشد و ای بسا غیبت می کند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمی کند و این بار گناه برای همیشه بر دوش او می ماند اگر غیبت کننده در این امور دقت کند به یقین از کار خود پشیمان و منصرف می شود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سر گرمی مجالس خودشان قرار می دهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدید نظر خواهند کرد.
3- غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که نیرو های انسان محدود است، اگر نیرویی را که صرف تضییع آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها می کند، صرف رقابتهای صحیح و سازنده نماید، ای بسا در مدت کوتاهی از رقیبان خود پیشی گیرد و مقام والایی را که انتظار دارد در جامعه برای خویشتن فراهم سازد، بی آنکه ضربه ای بر فرد یا جامعه وارد کند و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد.
غیبت کننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانه های بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خود کم بینی است و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار می سازد و پیش از آنکه شخصیت اجتماعی طرف را بشکند شخصیت خود را در هم می کوبد. این نکته نیز حائز اهمیت است که برای ترک غیبت مخصوصاً در مورد کسانی که غیبت برای آنها به صورت یک عادت در آمده قبل از هر چیز مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان است، پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق می کنند، ترک مجالسی که مهیا برای غیبت است، کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد می کند. یکی از انگیزه های غیبت تبرئه خویشتن است مثلاً می گوید اگر من مرتکب گناه شدم فلان کس که از من بهتر است همین عمل و یا عملی بدتر از کار من را انجام داده است. در حدیثی از امام علی علیه السلام آمده است: «ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین؛ مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت».
خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لا یَغْتَب بَّعْضکُم بَعْضاً أَ یحِب أَحَدُکمْ أَن یَأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ؛ و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ ( به یقین ) همه شما از این امر کراهت دارید، تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است» (حجرات/12). و از آنجا که ممکن است افرادى آلوده به بعضى از این گناهان ظن و گمان بد و تجسس و عیبجویی و غیبت باشند و با شنیدن این آیات متنبه شوند و در صدد جبران بر آیند در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مى فرماید: تقواى الهى، پیشه کنید و از خدا بترسید که خداوند توبه پذیر و مهربان است. نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود.
پیامبر خداصلى الله علیه وآله در پاسخ به این سؤال که کفّاره غیبت چیست، فرمود: «تَستَغفِرُ اللَّهَ لِمَنِ اغتَبتَهُ کُلَّماذَکَرتَهُ؛ کفّاره اش این است که هرگاه به یاد کسى که از او غیبت کرده اى افتادى، از خداوند برایش آمرزش بخواهى». هم چنین می فرماید: «إذا اغتابَ أحَدُکُم أخاهُ فلْیَستَغفِرِ اللَّهَ ؛ فإنَّها کفّارَةٌ لَهُ؛ هرگاه یکى از شما غیبت برادرش را کرد، از خداوند آمرزش بطلبد؛ زیرا این کفّاره گناه اوست»، و نیز می فرماید: « مَن تَطَوَّلَ على أخِیهِ فی غِیبةٍ سَمِعَها فیهِ فی مَجلِسٍ فَرَدَّها عَنهُ ، رَدَّ اللَّهُ عَنهُ ألفَ بابٍ مِن السُّوءِ فی الدنیا والآخِرَةِ؛ هر کس در مجلسى بشنود که از برادرش غیبت مى شود و آن را از او دفع کند، خداوند هزار باب بدى را در دنیا و آخرت از او دفع کند
آثار بد گمانی
الف:مردم گریزی:
زندگى اجتماعى بر اساس انس و الفت میان انسان ها و اعتماد متقابل است، اگر انسان ها به یکدیگر بدگمان شوند، اعتماد متقابل خدشه دار مى شود و انس و الفت به تنفّر و دیگر گریزى مبدل مى شود و فرد بدگمان از دیگران مى گریزد، فاصله مىگیرد و تنها مى شود.
ب: تباهى عبادت:
بدگمانى به دیگران و ترتیب اثر دادن به آن، عبادت انسان را فاسد مى کند و کوله بارى از گناه براى انسان به ارمغان مى آورد. على (ع) مى فرماید: از بدگمانى بپرهیز؛ زیرا بدگمانى، عبادت را فاسد و گناه را بزرگ مى کند.
ج:هلاکت:
شخص بدبین و بدگمان، همواره عذاب مى کشد و آیینه دلش بر اثر افکار و خیال هاى باطل تیره شده و از این رهگذر سلامت خود را نیز با گذشت زمان از دست مىدهد و به واسطه یأس و ناامیدى ناشى از سوء ظن، خود را به هلاکت مى رساند.
حضرت علی (ع) می فرماید: بدگمانى، صاحبش را هلاک و دورى کننده از آن را رستگار مى گرداند.
د: تیرگى روابط دوستانه:
بدگمانى نسبت به دوستان، سبب تیرگى روابط شده، دوستى و صمیمیت را در معرض زوال و نیستى قرار مى دهد.
على (ع) می فرماید: بد گمانى بر دل هر کس چیره شود، بین او و دوستش دیگر صلح و صفایى باقى نمی گذارد.
3.باز سازی شناخت و باورها در مورد دیگران
باورهای خودتان را یکبار دیگر نسبت به دیگران بررسی کنید،و هر نگاهی که در آن عدم اعتماد و سوء ظن هست،تغییر داده و نگاه را مثبت و بازسازی کنید.
مثل:
حمل کردن کار مسلمان بر درستى:
قاعده کلّى درباره افراد مسلمان این است فرد مسلمان ظاهر الصلاح، اندیشه بد ندارد و کار زشت انجام نمى دهد و به بی راهه نمی رود و به حکم اسلام از بسیارى رذایل و کارهاى زشت پاک است. از این رو، مسلمانان کارهایى که از یکدیگر مشاهده مى کنند، تا آن جا که ممکن است و توجیه قابل قبولى دارد باید آن را حمل بر صحت کنند و از حمل کردن اعمال و گفتار یکدیگر بر بدى بپرهیزند. این کار یکى دیگر از راه هاى مبارزه با بدگمانى است.
4.اصلاح رفتار عجولانه
پرهیز از شتابزدگى: یکى از راه هاى مبارزه با بدگمانى این است که اگر انسان درباره برادران مسلمان خود چیزى شنید فوراً قضاوت نکند و ترتیب اثر ندهد، بلکه صبر کند تا آن خبر براى او تأیید و یا تکذیب شود. در صورتى که به طور اطمینان آورى تأیید شد، آن گاه ترتیب اثر دهد.
پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر گاه گمان «بد» بردى، (آن را مطلبى ثابت و محقق نگیر و زود) قضاوت نکن. حضرت على (ع) نیز فرمود: اى مردم! هر که برادر (دینى) خود را شناخت و دانست که در دین، محکم و استوار است و در گفتار و کردار به راه راست قدم مى نهد، نباید گفتار (بد) مردم را درباره او گوش بدهد
5.پرهیز از همنشینی با افرادی که مبتلا به سوء ظن هستند.
دوستان و افرادی که افکار نا مناسب(مثل سوء ظن) و ناهنجاری دارند،از آنها باید فاصله بگیرید،و با اشخاص مورد اعتماد و با اراده و با ایمان ارتباط داشته باشید.
بد گمانی از نظر علم اخلاق
بدگمانى به معناى سوءظن، بدخیالى، خیال و اندیشه بد کردن درباره دیگران آمده است. به عبارت دیگر، بدگمانى، آن است که انسان، درباره رفتار و گفتار دیگران، افکار و خیال های ناروا داشته و به آن ترتیب اثر دهد و آن خیال را به صورت یک واقعیت ببیند.
تقسیم بندی بدگمانی در این علم:
1.بدگمانی به خدا: بدگمانى نسبت به خدا، همان حالت یأس و نومیدی از رحمت واسعه الاهی است، که از گناهان بسیار بزرگ، محسوب می شود.
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: بزرگ ترین گناهان کبیره، بدگمانی به خدا است.
2.بدگمانی به مردم: : بدگمانى نسبت به مردم آن است که انسان نسبت به افراد جامعه بدون آن که واقعاً کار ناشایستى انجام داده باشند، فکر و خیال بد کند و به آن ترتیب اثر دهد. این نوع بدگمانى، همانند نوع اوّل (بدگمانی به خداوند) از صفات زشت و از جمله گناهان محسوب مى شود. على (ع) می فرماید: بدگمانى به (انسان) نیکوکار، بدترین گناه و زشتترین ستم است.
3. بدگمانى به خود: بدگمانى نسبت به خود، آن است که انسان همواره خود را در برابر انجام حقوق خدا و بندگانش مقصّر ببیند.
این مورد اگر در صورتی که باعث قطع و امید نشود، و عامل پیشرفت و تلاش بیشتر در برابر دستورات الهی شود،خوب است.
از نگاه علم اخلاق این رفتار به ضرر فرد است و فرد در زندگی شخصی و اجتماعی خودش با مشکلات بیشتری روبرو خواهد شد،دیگران تمایلی به ارتباط با او را نخواهند داشت.و زندگی بدون آرامشی در انتظار اوست.
روش درمانی در علم اخلاق:
1. بالا بردن سطح شناخت :
مثل:
پیامبر اکرم (ص) می فرماید: همانا خداوند، تجاوز به خون، مال را حرام شمرده و گمان بد بردن به مسلمان را اجازه نمى دهد.
على (ع) می فرماید: بدگمانى را نسبت به یکدیگر، دور بریزید؛ زیرا خداوند بزرگ، از آن نهی فرموده است.
علی (ع) مى فرماید: بدگمان دین ندارد.
وقتی انسان شناخت و معرفت خود را نسبت به بد بودن این موضوع بالا برد(بیان و لسان روایات ناظر به این مطلب است)،در این صورت انگیزه ارتکاب چنین رفتاری در انسان ضعیف خواهد شد.
شما سعی کنید شناخت خودتان را با مطالعه بیشتر در این زمینه بالا ببرید.
2.توجه و فکر کردن به آسیب های آن
فردی که در اثر بی اعتمادی به دیگران دچار بدگمانی بشود،در جامعه و حتی در زندگی فردی جایگاه خوبی نخواهد داشت،با تامل کردن به آثار و آسیب های آن باعث می شود،شخص نسبت به این رفتار بی رغبت و بی انگیزه باشد.
بهتان و تهمت
بهتان و افتراء عبارتست از اینکه انسان در حق غیر به چیزی که راضی نیست دروغ بگوید به عبارت دیگر چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب.
بهتان و تهمت از گناهان کبیره است و در قرآن مجید به شدت از آن نهی، و عذاب شدیدی برای آن ذکر گردیده که به آن اشاره خواهد شد.
در حقیقت بهتان بدترین نوع دروغ است و چنانچه اتهام شخص در غیاب وی باشد غیبت هم بشمار میآید و انسان در واقع مرتکب دو گناه شده است یکی دورغ و دیگری غیبت و بزرگترین ظلم در حق برادر مؤمن آنست که او را متهم به ارتکاب گناهی کنی که هرگز آنرا انجام نداده است. بهتان باصطلاح همین برچسب زدن به این و آن است که متاسفانه همواره در جوامع بشری مطرح بوده و امروزه نیز بزرگترین ابزار دشمنان و مخالفان است.
آثار سوء اجتماعی:
نتیجه بهتان و افتراء به این و آن اینست که نظام اجتماعی دیر یا زود از هم بپاشد و عدالت اجتماعی از بین برو.د حق باطل و باطل حق جلوه کند، بیگناهان متهم و گرفتار، و گناهکاران تبرئه و آزاد باشند، حسن ظن به سوء ظن نسبت بکدیگر تبدیل گردد و اعتماد عمومی مردم از یکدیگر سلب شود و زمینهی هرج و مرج فراهم گردد و نا امنی و نار ضایتی رشد یابد، دوستی و صمیمیت جایش را به کینه و عداوت بدهد، مردم پراکنده و متفرق و بدون ارتباط با یکدیگر زندگی کنند و از تجمع و تشکل و انسجام خبری نباشد. بدون شک چنین جامعهای نمیتواند دوام و بقاء داشته باشد بلکه بزودی سقوط خواهد کرد و مردم آن هلاک و گرفتار انواع مشکلات و بلایا خواهند شد. و لذا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر گاه مؤمنی برادر مؤمن خویش را متهم سازد و به او تهمت بزند ایمان از قلب او محو میشود همچنانکه نمک در آب ذوب میگردد.[1] و وقتی ایمان مؤمن ذوب شد و دیگر اثری از ایمان در قلبش باقی نماند جایگاهش دوزخ است چنانکه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود[2]: هر کس به مرد یا زن با ایمانی بهتان بزند یا دربارهی کسی چیزی بگوید که در او نیست خداوند در قیامت او را بر تلی از آتش قرار میدهد تا از آنچه گفته است خارج شود. و از عهدهی گفتهی خود بیرون آید.
در قرآن کریم بیش از چهل آیه درباره تهمت و بهتان به مردم در رابطه با جریانات مختلفی نازل شده که چند نمونه مهم آن ذکر میشود.
چند نکته مهم:
1- تهمت دو صورت دارد:
الف ـ افتراء: تهمت زننده با علم و آگاهی، گناه یا عیبی را به شخصی نسبت میدهد یعنی میداند که آن شخص دارای این عیب نیست و یا این گناه از او صادر نشده است مع الوصف آن را به او نسبت میدهد و حتی گاهی خود او مرتکب عمل زشتی شده ولی برای نجات خود از گرفتاری و فرار از مجازات آنرا به دیگری نسبت میدهد، که در اصطلاح به آن افتراء گویند.
ب ـ بهتان: تهمت زننده بدون علم بلکه از روی ظن و گمان چیزی را به شخصی نسبت میدهد مانند نمونهی اول و دوم که در اصطلاح به آن بهتان گویند. ریشهی صورت دوم همان سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران است که موجب میشود هر کاری که از دیگران صادر شود آنرا حمل بر فساد و بدی کند. و اکثر تهمتها بخاطر ناآگاهی و سوء ظن است، و لذا خداوند در قرآن میفرماید: ای مؤمنان از بسیاری از گمانها بپرهیزید زیرا بعضی از گمانها گناه است.[3]
البته کاملاً روشن است که پیدایش ظن و گمان یا وهم و خیال در ذهن امری غیر اختیاری میباشد و حسن و قبح، ثواب و عقاب در قلمرو افعال اختیاری است نه غیر اختیاری، بنابراین مراد اینستکه به گمان خود ترتیب اثر ندهید و از عمل بدون علم اجتناب ورزید زیرا بسیاری از کسانی که بدون علم و بر اساس حدس و گمان عمل میکنند مرتکب گناه و معصیت میشوند. چنانچه در آیه دیگر فرمود: از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن[4] و در جای دیگر گروهی را بخاطر اینکه به سوء ظن خود ترتیب اثر دادند ملامت و سرزنش میکند و میفرماید: شما بدگمان شدید و سوء ظن پیدا کردید و بر اساس آن عمل کردید پس هلاک و تباه گشتید.[5] و نیز میفرماید: مشرکان پیروی نمیکنند مگر گمان را و آنان گمان آوران هستند.[6]
2ـ حمل فعل مسلمان بر صحت:
مؤمن نه تنها نباید به برادر و خواهر مؤمن خویش سوء ظن داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد بلکه باید عمل او را حمل بر صحت کند و بکوشد تا سوء ظن خویش را به حسن ظن تبدیل نماید.
امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در این رابطه می فرماید: باید گفتار و کردار برادر دینی خود را به بهترین وجه قرار دهی مگر اینکه یقین پیدا کنی و راه توجیه (حمل بر صحت) بر تو بسته باشد. و نباید به سخن برادرت بد گمان باشی در حالیکه تو محمل خوبی برای توجیه کلام او مییابی.[7]
همچنین محمد بن فضیل میگوید[8] به امام هفتم عرض کردم: بعضی از افراد موثق برای من خبر آوردند که یکی از برادران دینی دربارهی من مطلبی گفته که آنرا نمیپسندم از او در این باره سؤال کردم، او انکار نمود تکلیف من چیست؟ حضرت فرمود: گوش و چشمت را نسبت به برادرت تکذیب کن بطوریکه اگر پنجاه عادل در نزد تو گواهی بدهند که فلانی دربارهی تو چنین مطلب نادرستی را مطرح ساخته تو باید آنان را تکذیب، و برادر ایمانی خود را تصدیق کنی و آنچه را که باعث ریختن آبروی او میشود اشاعه ندهی که در غیر این صورت از مصادیق آیهی: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا، خواهی بود.
بنابراین مادامی که میتوانی باید قول و فعل مؤمن را حمل بر صحت، و به خیر و صلاح توجیه کنی و نباید به او بدبین و بد گمان باشی و امر او را بر فساد و بدی حمل نمائی، حتی اگر از دهان مؤمنی بوی شراب به مشامت رسید نباید به او سوء ظن پیدا کنی که او شراب خورده، و مرتکب فعل حرام گشته، بلکه باید محمل خوبی برای آن بیابی مثلاً بگوئی که شاید طبق تجویز پزشک به منظور مداوا و درمان نوشیده و یا فساق او را مجبور به شرب خمر کردهاند و یا اشتباها بجای شیشهی سرکه بطری شراب را برداشته و بدهان ریخته و هنگامی که متوجه شده که شراب است بلافاصله آنرا بیرون ریخته و حتی قطرهای هم فرو نبرده است.
3ـ فرار از موضع تهمت:
اسلام از طرفی تهمت را حرام دانسته و از مؤمنان خواسته تا از سوء ظن به یکدیگر اجتناب ورزند و در صورت پیدایش سوء ظن به آن اعتنا نکنند و ترتیب اثر ندهند بلکه گفتار و کردار مؤمن را بر صحت و خوبی حمل نمایند و از طرف دیگر به مؤمنان دستور داده تا خود را در معرض تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و اعمالی که موجب سوء ظن میشود پرهیز کنند تا مورد تهمت و افترا قرار نگیرند.
چنانکه امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او بد گمان میشود ملامت و نکوهش کند.[9]
همچنین امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: کسی که به موضعی از مواضع تهمت برود و متهم شود نباید جز خودش را ملامت کند.[10] و نیز امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصیت به فرزندش امام مجتبی ـ علیه السلام ـ فرمود: از محل تهمت بر حذر باش و دوری کن، همچنین از مجلسی که به آن گمان بد برده میشود.[11] و به همین جهت است که در اخبار و روایات تأکید شده که مؤمنان باید از دوستی و هم نشینی با فساق و گناهکاران بپرهیزند زیرا رابطه داشتن با آنان موجب میشود که مردم نسبت به مؤمنان بدبین و در نتیجه به آنها تهمت بزنند.
و نیز پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: از مواضع تهمت بپرهیزید[12] و خود هنگامی که در مسجد معتکف بود و صفیه یکی از همسران پیامبر به دیدن حضرت آمد، پیامبر هنگام مراجعت صفیه به منزل چند گامی او را همراهی و در ضمن با او گفتگو میکرد یکی از انصار آنان را دید حضرت به انصاری فرمود این صفیه همسر من است، و هدف پیامبر از بیان این مطلب دفع سوء ظن محتمل از طرف انصاری بود.
4 ـ افتراء به خدا و رسول و ائمه:
تاکنون بحث دربارهی تهمت به مؤمنان بود و گفته شد که تهمت به مؤمن حرام است اما بدتر از آن اینست که انسان به خدا، قرآن،[13] رسول و ائمه اطهار تهمت بزند مثل اینکه برای خدا شریک قائل شود[14] و یا منکر معاد باشد[15] یا چیزی را که ائمه نگفتهاند به آنان نسبت بدهد، احادیث جعلی و دروغین بسازد و یا رسالت پیامبر را دروغ پندارد و بگوید که او از طرف خدا مبعوث نشده و بدروغ ادعا نبوت نموده و یا بگوید پیامبر و ائمه به چیزی امر کردهاند که خدا به آن امر نکرده و چیزی را واجب دانستهاند که خدا آنرا واجب ندانسته است، و شکی نیست که دروغ پنداشتن رسالت پیامبر و تکذیب آن و نفی دعوت او، به انکار خدا و کفر برمیگردد و کسی که به پیغمبر نسبت دروغ بدهد و تهمت بزند و حکمی که در اسلام نیست به آن، نسبت دهد در واقع به خدا نسبت دروغ داده زیرا تکذیب رسول و ائمه و آیات الهی تکذیب خدا است و افتراء بر کسی که جز از طرف خدا سخن نمیگوید،[16] افتراء به ذات الهی محسوب میشود چنانکه در روایتی امام صادق ـ علیه السّلام ـ به مردی از اهالی شام فرمود: سخن ما را بشنو و بر ما دروغ مبند زیرا کسی که بر ما دربارهی چیزی دروغ بگوید بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دروغ بسته و کسی که بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دروغ ببندد به خدا دروغ بسته و خداوند چنین شخصی را عذاب میکند.[17][1] . اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء (کافی، ج2، ص361؛ البرهان، 4/208).
[2] . من بهت مؤمنا او مؤمنه او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالی یوم القیامه علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه (وسائل الشیعه، ج8، ص603؛ عیون اخبار الرضا، ب 30).
[3] . یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم. (حجرات/12).
[4] . ولاتقف ما لیس لک به علم. (اسراء/36).
[5] . فظننتم ظن السوء و کنتم قوماً بوراً. (فتح/12).
[6] . ان یتبعون الا الظنّ و ان هم الایخرصون. (یونس/66).
[7] . ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلبک منه ولاتظنن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فی الخیر محملاً (البرهان، ج4، ص209؛ کافی، ج2، ص362؛ امالی، م50، ص304).
[8] . البرهان، ج3، ص128.
[9] . من عرض نفسه للتهمة فلا یلومن من اساء به الظن (امالی، م50، ص304؛ وسائل، ج8، ص422؛ تحف العقول، ص387.
[10] . من دخل موضعاً من مواضع التهمه فاتهم فلا یلومن الانفسه. (وسائل الشیعه، ج8، ص422؛ امالی، م75، ص497).
[11] . ایاک و مواطن التهمته و المجلس المظنون به السوء. (وسائل الشیعه، ج8. ص423).
[12] . اتقوا من مواضع التهمه.
[13] . و ان منهم لفریقا یلون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون. (آلعمران/78).
[14] . و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیماً. (نساء/48).
[15] . ان هی الاحیاتنا الدنیا و نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین ان هو الارجل افتری علی الله کذباً. (مؤمنون/37ـ38).
[16] . و ما ینطق عن الهوی، ان هو الاوحی یوحی. (نجم/3ـ4).
[17] . اسمع حدیثنا ولا تکذب علینا فانه من کذب علینا فی شییء فقد کذب علی رسول الله و من کذب علی رسول الله فقد کذب علی الله و من کذب علی الله عذبه الله عز و جل. (وسائل الشیعه، ج8، ص576).
بنابراین تهمت به امام تهمت به پیامبر، و تهمت به پیامبر تهمت خدا، و از گناهان کبیره میباشد.[1] پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: هر کس چیزی را که من نگفتهام به من نسبت دهد نشیمنگاهش از آتش خواهد بود.[2]
قرآن در 9 آیه[3] افتراء زنندگان به خدا و تکذیب کنندگان آیات الهی را ستمکارترین مردم معرفی مینماید و در 5 آیه[4]میفرماید: بروید در زمین سیر کنید و سرنوشت تذکیب کنندگان و تهمت زنندگان به خدا و رسول را مشاهده کنید که چگونه گرفتار خشم و عذاب الهی در دنیا شدند. و در 11 آیه[5] مکذبین و مفتریان، مورد عتاب قرار گرفته و به آنها بیم آتش قهر و غضب الهی داده شده که چه عذاب سختی در انتظار ایشان است.
و بالاخره خداوند کسانی را که بدون حجت و دلیل به حلیت یا حرمت چیزی قائل شده باشند و چه بسا حلال خدا را حرام، و حرام او را حلال میشمرند و بر خدا افتراء میزنند آنها را از این عمل نهی کرده و فرموده کسانی که به خدا افتراء و تهمت میزنند رستگار نمیشوند و آنچه را که به طمع آن افتراء زدهاند منفعت بسیار کمی است و در آخرت عذاب دردناکی دارند.[6]
5 ـ عکس العمل مؤمن:
برای اینکه ببینیم عکس العمل مؤمن در مقابل شخص تهمت زننده چگونه باید باشد به قرآن مراجعه میکنیم و دو نمونه از برخورد پیامبران با تهمت زنندگان و مفتریان را ذکر میکنیم.
الف) عکس العمل پیامبر اکرم(ص) :
هنگامی که پیامبر از سوی کافران و مشرکان مورد تهمت قرار گرفت و گفتند این قرآنی که ادعا می کند از جانب پروردگار خویش آورده سخنان خود اوست که بخدا نسبت داده است، ابتداء پیامبر آنها را موعظه و نصیحت کرد، و بعد برای آنها استدلال فرمود که شما در اشتباه هستید و این گمان باطلی است و پیروی از گمان شما را به حق و حقیقت نمیرساند، سپس فرمود: اگر من دروغ میگویم و این کتاب را از جانب خداوند برای هدایت شما نیاوردهام پس شما منکران هم که مثل من عرب زبان و اهل فصاحت و بلاغت هستید یک سوره مانند آن بیاورید و هرگز بر آن قادر نخواهید بود.
و پس از مجادله به حق و اقامهی بینه و برهان، آنها همچنان بر کفر و شرک خویش اصرار ورزیده، حضرت را تکذیب میکردند و به او نسبت دروغ میدادند، خداوند به پیامبر فرمان داد که اگر آنها باز هم بر گفتهی خویش اصرار و ترا تکذیب کردند بآنها بگو: عمل من برای من و اعمال شما برای خودتان باشد. شما از عمل من بیزارید و من از عمل شما بیزارم،[7] شما بخاطر من مؤاخذه نمیشوید من هم بخاطر تهمت شما مؤاخذه نمیشوم.
ب) عکس العمل نوح پیامبر ـ علیه السلام ـ :
هنگامی که حضرت نوح مردم را از شرک و بت پرستی به توحید و یکتا پرستی دعوت نمود و به آنها فرمود: من پیامبر خدا هستم قومش گفتند: ما فضیلتی برای تو و پیروانت نسبت به خودمان نمی بینیم و تو از ما برتر نیستی بلکه ما گمان میکنیم شما دروغ میگوئید.[8] و به این ترتیب به حضرت نوح تهمت زدند، حضرت نوح پس از مجادله آنها را از عذاب الهی بیم داد تا شاید جز خدا را نپرستند اما اندرز و انذار مؤثر واقع نشد و گفتند: ای نوح اگر راست میگوئی پس عذابی که به ما وعده داده بودی بیاور و هنگامی که آنها در کفر و شرک خویش اصرار ورزیدند خداوند به نوح ـ علیه السلام ـ فرمود: به آنها بگو اگر من دروغ میگویم و بدروغ دعوی نبوت میکنم پس جرم و گناه من بر خود من است و من از گناهان شما بیزارم[9] و باین ترتیب از تهمت زنندگان تبری جست.
بنابراین مومنی که مورد تهمت دیگران واقع میشود باید:
اولاً در مقام دفاع از خود برآید و تهمت زننده را متوجه اشتباه خود سازد و او را ارشاد و تصحیت نماید.
ثانیاً تهمت زننده را به عقوبت این گناه بزرگ متوجه، و از خشم الهی بیم دهد.
ثالثاً اگر بیم و انذار، و نصیحت و ارشاد مفید واقع نشد از او تبری جوید.
[1] . الکذب علی الله و علی رسوله و علی الاوصیاء من الکبائر. (همان سند، الفقیه ج3، ص372).
[2] . من قال علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده عن النار. (همان سند، وسائل، ج11، ص259).
[3] . و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً. (انعام/21،93،144؛ اعراف/37؛ یونس/17؛ هود/18؛ کهف/15؛ عنکبوت/68 و صف/7).
[4] . انظروا کیف کان عاقبه المکذبین. (آلعمران/137؛ انعام/11؛ نحل/36؛ نمل/69 و زخرف/25).
[5] . ویل یومئذ للمکذبین. (طور/11؛ مرسلات/15، 19، 24، 28، 34، 37، 40، 45، 47 و 49).
[6] . ولا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب ان الذین یفترون علی الله الکذب لایفلحون متاع قلیل و لهم عذاب الیم. (نحل/116ـ117).
[7] . و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم، انتم بریئون مما اعمل و انا بریء مما تعملون. (یونس/41).
[8] . و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین. (هود/27).
[9] . قل ان افتریته فعلی اجرامی و انا بریء مما تجرمون. (هود/35).
- ۹۵/۰۴/۰۲