رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجموعه رباعیات( جدید) دکتر علی رجالی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات پروفسور علی رجالی

 

 

دکتر علی رجالی، استاد تمام دانشگاه اصفهان، علاوه بر آثار علمی در حوزه‌های مختلف، اشعار زیادی در زمینه‌های مذهبی، اخلاقی، و فلسفی سروده‌اند. این اشعار به‌طور گسترده در منابع مختلف قابل دسترسی هستند:

1. وبلاگ‌ها و صفحات شخصی:

alirejali.blog.ir

rejali2020.blogfa.com

 

2. کانال‌های تلگرام:

کانال رباعیات: robaeiatrejali@

کانال مثنویات: rejalimasnavi@

 

3. ResearchGate:
آثار علمی و ادبی ایشان همچنین در ResearchGate قابل دانلود است.

 

کتاب‌ها:

"نوای دل": اولین کتاب شعر ایشان که اشعار دینی، به ویژه در مورد چهارده معصومین و اصول و فروع دین را برای جوانان ارائه می‌دهد. این کتاب توسط نشر پژوهش اصفهان منتشر شده است.

"تاریخ اسلام" و "چلچراغ": این کتاب‌ها شامل غزلیات و قصاید ایشان هستند و توسط انتشارات الفهرست در قم منتشر شده‌اند.

"کلید خوشبختی": کتابی شامل رباعیات اخلاقی و دینی دکتر رجالی است.

"سیری منظوم در نهج البلاغه": مثنوی‌ای که موضوع حکومت اسلامی را از دیدگاه امام علی (ع) بررسی می‌کند.


تمام این منابع و آثار برای علاقه‌مندان به ادبیات و فلسفه اسلامی و دینی بسیار مفید هستند و از طریق انتشارات ذکر شده در دسترس قرار دارند.

منبع نور

چرا افسرده ای، بی تاب و رنجور؟

چرا    گر ی، بی حال و مغرور؟

خدا باشد نگهدار و مراقب

بود روزی رسان و مظهر نور

 

امتحان

نمی دانم حقیقت ها ز هستی

گهی بالا رویم و گه به پستی

مداوم امتحان در امتحان است

 سعادت در کمال و حق پرستی

 

کسب دانش

کسب علم و کسب دانش جان فزاست

روح بخش است و انیسی دلرباست

بهترین یار است همراه و شفیق

موجب تسکین روح و هر کجاست

 

واقعیت

فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده

علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم

با ادله واقعیت  روشن و تبیین شده

 

حافظ انسان

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است

عالم غیب است نا پیدا ز ما اندر نظر
 

دانا

ز ناهلان بی آئین حذر کن

ز جاهل دوری و از او گذر کن

نباشد جاهلان و ناکسان دوست

ز دانایان بیاموز و سپر کن

 

حقایق

چه دانی از حقیقت های پنهان

خدا و انبیا و نور یزدان

ندانم ذات بی پایان حق را

چه خواهی از خدای جن و انسان
 

دست خدا

هر کجا می نگرم، دست خدا می بینم
خارج از قدرت انسان و تو را می بینم
آنچه بینم، همه از صنع خدا می باشد
هر چه بینم، همه از توست، چه ها می‌بینم

 

ناجی

شده ام اسیر خویش و شده ام غرق گناه

من گرفتار خود و نفس و درونی جانکاه

غوطه ور در لجن و در هوس  و در گرداب

ناجی ماست خداوند عظیم و آگاه

 

صهیونیسم

جنایت ها کند صهیون شب و روز

نگردد عاقبت منصور ، پیروز

به خاک و خون کشاند بی گناهان

بود جانی و مکار و جهان سوز

 

صاحب امر

برون رفت از مصائب ها ، مصیببت

عدالت باشد و  نفی خصومت

شود جاری به اذن حق تعالی

بدست صاحب امر و ولایت

 

خود سازی
گر بشویی جان خود از حیله و مکر و جفا
پاک گردد جان تو از هر تباهی، هر خطا
کی شود، جانا، ببینم هم درونت هم برون
خویش را پاکیزه گردان از گناهان هر کجا


حفظ زبان

چه گویم، زبان در دهان، خنجر است
بود تیغِ بران، دو سو، در سر است
که حفظش خطیر است و پاسش گران
به وقتش، سخن گفتنش، افسر است



نگین

نجات مسلمین ، راه حسین است
چراغ رهنما  ، نور دوعین است
زمین کربلا و خون یاران
گلستانی ز عشق و نفی کین است
 

مومنان

مومنان بر حق  توکل می کنند

اهل ذکزند و توسل می کنند
خوش به حال مردم با معرفت
در خصوص حق تعقل می کنند

 

عیب
عیب من بیش ز این است که می بینی تو
عیب من در درون است  نمی بینی تو
آنکه مخفی کند و عیب همه را داند
نکند عیب تورا فاش نمی دانی تو

 

رستگاری

هر که خواهد رستگاری در دو عالم بی گمان
در تهذب باشد و اهل سخاوت  هر زمان
حق کند تاکید آن را ، با قسم های زیاد
سوره ی شمس است  انشا و بود بر ما عیان

 

 

منافقین

چه خوش گفت یزدان به  احمد بسی

منافق بود کینه توز و خسی

بود سوره ای بهر آنان به نام

نباشند مومن به دین و دیانت کسی

 

ظاهر و باطن دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

رهنما باشد کلام حق ، پیامی جان فزا

خواندن قرآن نیاز و چاره ساز و ره گشاست

 

زنجیر

هر که می خواهد لقای حق تعالی در جهان

نفس خود را می کند زنجیر از گرگی نهان

اهل تقوا باشد و ایثار و ایمان و گذشت

هادی خلق است و یاور بر خلایق بی امان

 

اعتماد

گر ببینند مردمان تنها سخن از حاکمان
دور گردند از نظام و والیان و از سران
دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی و هم طی زمان

 

وسوسه
کار امروز به فردا چو شود خسران است

باعث وسوسه و شر و زیان ،  شیطان است

وسوسه باعث تاخیر امور است ز خیر

خدمت خلق گران سنگ و همی احسان است

 

هدف خلقت

چه دانی از جهان و آفرینش

بهین مخلوق عالم شد گزینش

جهان در خدمت انسان شده خلق

هدف از خلقت انسان ستایش

 

آرامش جان

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام

می دهی صیقل روان و روح خود از هر ظلام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهید

شستشو ده جان و دل را با عبادت  روز و شام

 

معمای زندگی

زندگی گاه چه شیرین و گهی غمناک است

پر ز اشکال مصیبت بود و خاشاک است

پاره ای از غم و ناکامی ما در خویش است

زندگی گاه چه مطلوب و گهی کولاک است

 

پرواز الی الله

بهر پرواز دو بال است نیاز انسان

علم تنها نبرد فرد به سوی یزدان

نفس پاک است ضروری جهت هر معراج

با جهاد ی که برد نفس به کنج زندان

ماورای الطبیعه

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان بود  تقوا و ایمان چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است

ماورای این جهان غایب ز دید است و نظر

 

شگفتیهای طبیعت

چه اسراری نهفته در طبیعت

شگفتیهای بی پایان خلقت

ز انواع گیاهان و خلایق

تدبر باعث رشد و سعادت

 

حقیقت

اگر خواهان حقی و حقیقت

نظر کن بر خلایق در طبیعت

تامل کن ، تدبر کن ، جهان را

بجویی سر و اسراری ز خلقت

 

رشد

اگر خواهان رشدی و کمالی

اگر مایل به دیدار و وصالی

عبادت کن خدای حی و والا

تماشا کن جمال بی مثالی

 

تکیه

لحظه ای فکر نما بر خود و بر احوالت

تو به ظاهر قدری مالک بر اموالت

منشا قدرت تو جای دگر می باشد

تکیه بر حق بنما در همه وضع و حالت

 

مدارا

مدارا با اسیرت کن، نه دشمن
که نابودت کند دشمن، یقیناً
مپندارش حقیر و بی‌گزند است
دفاع از خویش کن، گرچه تهمتن

 

 

گذشت

از کنار دشمنان باید گذشت

نی مدارا کرد و آخر در گذشت

چون نجاسات است دشمن در نبرد

دوستی با دشمنان شد سر گذشت

 

  بخشندگی

 عده ای اهل دیانت با گذشت

 عده ای بهر خدا  اژ خود گذشت

اهل احسان و مروت با مرام

چشم پوشد از خطایا و گذشت

 

سرنوشت

آنچه را طی می کنی ، شد سرگذشت

ظلم و جور ناکسان از سر گذشت

این دو روز عمر هر روزش طلاست

تا کنی فکرش ، بگویند در گذشت

 

حبل الهی
من ندارم هوسی ، جز نظری ، از بر دوست
آنچه بر من برسد ، از طرفش ، آن نیکوست

حق بود ناجی ما ، هادی ما ، در هر حال
چنگ زن حبل خدا را ، که جهان مظهر اوست
 

گرفتاری

نمی دانم چرا افسرده حالم

گرفتار خود و اهل و عیالم

خدایا از تو می خواهم سعادت

تویی صاحب دل و خواهی کمالم

 

شرارت

خسارت ها شود با بمب سنگین

بدست غاصبی منفور و ننگین

ندارد عاقبت دشمن به عالم

جنایت ها نموده خصم دیرین

 

کتابت

می زند لطمه تو را نادان دوست

آنچه آید به سرت از بر اوست

بهترین دوست و رفیق است کتاب 

 خواندن و ثبت و کتابت نیکوست

 

ردای ملت

بر تن دولت ردای ملت است

کار دولت نوکری و خدمت است

کاش می شد فهم آن تبیین شود

حفظ آن در دفع شر و حکمت است

 

عامل وحدت

عامل اصلی وحدت  دولت است

قدرت دولت ز خلق ثروت است

نی ز جیب مردم و بیچارگان

پایه ی اصلی قدرت ملت است

 

میراث فرهنگی
دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی سدی قابل شود
حیف باشد بشکند این سد و این میراث ما
ورنه از آن جز خرابی و بلا حاصل شود

 

نبرد

جنگ ما جنگ قبایل  ها که نیست

خصلتی در صف  رذایل ها که نیست

این نبردی بین حق و باطل است

غفلتا طرح دلایل ها که نیست

 

بسیجی

بسیجی مخلص است و با کیاست

فداکار است و مجذوب ولایت

بسیجی جان نثار و بی تکبر 

خدا را شاهد است و با درایت

 

عامل دین

دین ما دینِ محمد، از خداست
رهنمای دل ز کبر و هر خطاست
روشنی‌بخشِ رهِ دشوارِ ما
چاره‌ساز غم، امید جان‌فزاست

 

 

 

جایگاه مادر

قدر مادر را نداند کس ، خدا

چون ز جان نوزاد می گردد جدا

نا توان باشد کسی جبران کند

اجر مادر را به جز یزدان ادا

 

دانشمند

چونکه استاد حکیم است و بود دانشمند

قدر او هست دو چندان و بود ارزشمند

سالها رنج و مشقت سبب کسب علوم

او گرامی است عزیز است و بود نیرومند

  
بسیج
بسیجی عاشق است و با صفا دل
به راه حق بود دائم چو مایل
فداکار است و دور از هر رذالت
ولایت را کند چون جان به محمل
 

امداد غیبی

ذره ذره علم گردد روشنای جان ما
بر سپهر معرفت باشد یقین، فرمان ما
عقل محدود است و باید راه حق پیدا شود
یاری از غیب آید و گردد دلیل شان ما

 

شراره
چه گویم؟ زبان، چون شراری نهان
به گفتار نیکو شود جاودان
به خاموشی‌اش حکمت آید پدید
گهی آتش افروزد از داستان


مسیر عشق
مومنان در دل به نوری زنده‌اند
در مسیر عشق دائم بنده‌اند
فکر و ذکر و صبر، راه روشن است
با تعقل، راه حق را جسته‌اند
 

عیب

عیب من بیش از این است که می‌بینی تو
عیب من در درون است، نمی‌بینی تو
آنکه عیب همه را مخفی و پنهان دارد
نکند عیب تورا فاش نمی دانی تو

 

 

رستگاری

هر که خواهد رستگاری در دو عالم بی‌گمان
بایدش آراسته گردد بر تهذب هر زمان
سوره ی شمس است گویای حقیقت این چنین
روشنی‌بخش دل و جان، بر ره صدق و بیان

 

دوست نادان
یار نادان چو شود همراهت
جز زیان نیست رهش در راهت
همدمی کن به کتاب و قرآن

نبرد سوی خلاف و نکند گمراهت


گوهری ناب
گوهری ناب است وقت و  گو هری بس بی‌کران
می‌ربایم بهره از عمر و ز هر لحظه زمان
در تلاش و در تکاپو می‌دوم بی‌وقفه باز
عمر کوتاه است و باید بود هشیار و دوان

گوهر زمان
وقت گوهر باشد و عمرت بود بس بی‌بدیل
بهره جویم لحظه ها را گر چه می باشد قلیل
در تلاش و جست‌ و جویم، در ره دانش مدام
عمر کوتاه است و محدود، نسیمی به سبیل
 

گذر عمر
بهترین گوهر بود وقت و بود دری گران
سعی دارم بهره جویم لحظه ها را هر زمان
دائماً در کار تحقیق و تلاش و کوشش‌ام
عمر محدود است و کوتاه، چه می دانم از آن؟

ارزش وقت
وقت گوهر باشد و عمرت بسی ناب و گران
سعی بنما تا بگیری  بهره از هر لحظه آن
در ره دانش، تلاش و کوشش چندان نما
عمر چون سایه گذارد، تو چه دانی ز ین زمان

خدا شناسی(۱۰)
اگر خواهی حقیقت را ببینی
نگر در چشمۀ جان و زمینی
تفکر کن، تأمل کن به هستی
که در هر ذره دارد آفرینی

خدا شناسی(۹)
اگر خواهی حقیقت را بجویی
نگر در چشمۀ دانش به‌ سویی
تأمل کن، تدبر کن به عالم
که پیداست از وجودش صد نکویی

خداشناسی(۸)
اگر خواهان حقی و حقیقت
نظر کن بر خلایق در طبیعت
تامل کن ، تدبر کن ، جهان را
بجویی سر و اسراری ز خلقت

خداشناسی(۷)
اگر خواهی حقیقت را بدانی
نگر در جلوه‌های آسمانی
تأمل کن به اسرار طبیعت
که پیدا می‌شود رازِ جهانِی

خداشناسی(۶)
اگر خواهی حقیقت را بگویی
جهان را بنگر از هر سمت و سویی
به کارِ کائنات و آفرینش
بکن  اندیشه و اسرار جویی

خداشناسی(۵)
اگر خواهی که حق را خوب دانی
نگر در کارِ عالم جاودانی
تأمل کن به رازِ خلقتِ خاک
که پیدا می‌شود سرّ نهانی
 

خداشناسی(۴)
اگر خواهی حقیقت را ببینی
بزن دل بر نسیمِ صبحِ چینی
جهان را چون کتابی باز بنگر
که هر برگش بود رازِ مبینی

خدا شناسی(۳)
به عمقِ آسمان‌ها چشم بگشا
درونِ ذره‌ها را جمله پیدا
جهان هر سو نشان از آفریدن
به هر سو بنگری، بینی خدا را

خداشناسی(۲)
نگر در موج و دریا، خاک و گردون
ببین اسرارِ پنهان ، کوه و هامون
جهان آیینه‌ای از حق‌نمایی است
به هر سو نورِ او جاری و افزون

خدا شناسی(۱)
اگر خواهی حقیقت را ببینی
جهان را بنگری و دل بچینی
تأمل کن به رازِ آفرینش
که پیداست از دلِ و عمق زمینی
 

 


نماز(۱)
نماز با ولایت نور قرآن
دل از مهر ولی آرامش جان
اطاعت از ولی کاری الهی
ولی را جانشین کرده است یزدان


نماز(۲)
ولایت پرتوی از نورِ یار است
طریق وصل حق بی نور تار است
نمازت با ولایت رهنما شد
که راه بندگی دان افتخار است
 


نماز(۳)
ولایت روشنی‌بخشِ نماز است
طریق وصل حق و هم فراز است
اگر دل را به مهر او سپاری
رها گردی ز هر بند و نیاز است

نماز(۴)
نمازت با ولایت، نورِ جان است
طریقت با ولی، عینِ امان است
بدان راهِ خدا جز این نباشد
اطاعت از ولی، نور جنان است


نماز(۴)
محمد گفت: حق با نور جاری است
علی بعد از نبی پرچم‌ داری است
اطاعت گر کنی، کاری است والا
ولایت با تعبد رستگاری است
 

نماز(۵)
ولایت نخل سر سبز هدایت
ستون محکم دین و رسالت
به مهر او عبادت می‌شود نور
اگر جویی ره حق و امامت

نماز(۶)
نماز با ولایت راه دین شد
چراغی روشن و نوری مبین شد
ولی فرمان حق بر بندگان است
طریقی روشن و جان آفرین شد
 

نماز(۷)
نماز با ولایت، نور ایمان
ولی را بر گزیند لطف یزدان
وصال کردگار است در اطاعت
که راه حق عیان باشد، نمایان

نماز(۸)
ولی را رهنما کرده است یزدان
امام و مقتدای جن و انسان
ولایت بی علی معنا ندارد
وصال حق بود با نور قرآن

نماز(۹)
ولایت دست حق بر بندگان است
اطاعت از ولی  در روح و جان است
ولی را جانشین کردست یزدان
طریقت با ولی، عینِ امان است

نماز(۱۰)
ولایت باغ سرسبز امامت
ثمر داده ز باغ بی‌نهایت
توسل بر علی و آل عترت
شود راه کمال و هم سعادت

مراحل خود سازی(۱)
هفت منزل طى کنند، مردان دین
توبه و خود سازی و کسب یقین
بندگی  حق، اگر افزون  شود
در کفت یابی، تو افلاک و زمین

خود سازی(۲)
می شود سیراب هر تشنه ز آب
آب جویای لب خشک است و ناب
عاشقان آرام گشته با وصال
کی دهد معشوق عاشق را عذاب
 

خود سازی(۳)
عبادت بهترین راه وصال است
بریدن از خود و طی کمال است
هدایت می کند دل را سوی رب
بدون یاد حق قربت محال است


خود سازی(۴)
عبادت بهترین راه کمال است
شفای  جان و درمان و  وصال است
شروع گفتگو با حق تعالی است
   سخن با دلربا و  ذوالجلال است

خودسازی(۵)
عبادت راه وصل است و سعادت
بریدن از خود و نفس و رذالت
سخن با ذوالجلال و حق تعالی
نیاز آدمی باشد ز عزلت

خود سازی(۶)
در وصال حق تعالی، ملزم است
توبه ای همچو نصوحا لازم است  
دور گشتن از گناه و معصیت
 حق تعالی، بر امورت عالم است
 


خود سازی(۷)
از غفلت و خواب، می توان  جست
بیدار شد و، ز شوق حق مست
در نور یقین، به سوی حق رفت
تا دل بشود ز عشق، سر مست

خود سازی(۸)
چون خانهٔ دل ز غیر حق پاک شود
نور ازلی به جان ز افلاک  شود
دل را ز غبار و هر گنه پاک نما
تا نور خدا بهینه  ادرارک شود

خود سازی(۹)
دل چون ز غبارِ نفس خالی گردد
با نور صفات حق، جانی گردد
آراسته گردد از فضل و کمال
دل آینه‌دار ربِ جلالی گردد

خود سازی (۱۰)
هفت شهر عشق، چون پیموده شد 
 سر به خاک دوست هر دم سوده شد
جان رها شد، گر ز بند نفس پست     
روح و جان از خستگی آسوده شد
 

شهدا(۱)
دانی که چرا شهید، جاویدان است؟
در محضر عشق و نور بی پایان است
دل بست به نور حق و، بگذشت ز جان
در وادی عشق، جلوه ای شایان است

شهدا(۲)
السلام ای عاشقان و سالکان بی ریا
ای شهیدان نبرد حق و باطل، مرحبا
السلام ای جنگجویان نبرد تن به تن
فاتحان قله های عشق و ایمان و رضا

شهدا(۳)
جبهه ها میعادگاه و مرکز ذکر و دعا
از برای عاشقان بی قرار و بی ریا
ای سلحشوران با ایمان راسخ در نبرد
عاشقان جان به کف،مشتاق دیدار و لقا

شهدا(۴)
ای شهیدان دست ما گیرید، در نزد خدا
جسمتان پر پر شده ،کی روحتان گردد فنا
جایگاه این عزیزان بس رفیع است و بلند
کی شود روزی که جان گردد رها از جسم ما
 

شهدا(۵)
یاد  ایثار شهیدان ، مایه ی رشد و بقا
حفظ دین و مذهب ما، از گزند و هر بلا
یاد یاران سفرکرده، همیشه زنده دار
چون که نام و یادشان باشد چراغ راه ما
 

شهدا(۶)
یاد و نام وذکر ایثار شهیدان هر کجا
پاسبان دین و آئین از گزند و هر بلا
شمع راهید، در این وادی و هر بیراهه‌ای
ما گرفتار خود و نفس خود و میل و هوا
 

شهدا(۷)
جبهه‌ها میعادگاه ذکر و شور و دل‌، دعا
مرکز عاشق‌نشینان، بی‌قرار و با صفا
ای دلیران نبرد و مؤمنان جان به کف
عاشقانی بی نظیر، مشتاق دیدار خدا

شهدا(۸)
ای شهیدان، دست ما در دستتان ، پیش خدا
روحتان جاوید باشد، جسمتان گشته فدا
جایگاهی در بهشت دارید،  بالا و رفیع
کی شود روزی که جان تسلیم گردد، هم رها
 

شهدا(۹)

 شهیدان را سرایی بس رفیع است
خلایق را امید و هم شفیع است
ز نور حق تعالی مست گردند
شهیدان را دلی  پاک و وسیع است
 

شهدا(۱۰)

شهادت افتخاری بی‌نظیر است
مقامش در ره حق دلپذیر است
به‌حق سنجیده گردد کار انسان
خدا دانا و بینا و بصیر است


قرآن(۱)
 ره آورد شب قدر است قرآن
کتابی رهنما از بهر انسان
کتاب معرفت سر چشمه ی فیض
که نورانی کند دل را ، درخشان

قرآن(۲)
بود قرآن کلام وحی یزدان
بر احمد نازل آمد این گلستان
کتاب معرفت، سرچشمهٔ نور
که افروزد چراغ فضل و ایمان

قرآن(۳)
خوشا آن کس که قرآن رهنما بود
چراغ دین و دانش، رهگشا بود
ندارد رهنمایی جز امامان
که قرآن و ولایت کی جدا بود

قرآن(۴)
پیامبر گفت: مولا، ثقل اصغر
نجات مردمان در ثقل اکبر
بود قرآن و عترت هر دو میزان
ولایت بی علی، خبط است و ابتر


قرآن(۵)

از دل قرآن و عترت بشنویم
راز راهِ راست را خوش بشکفیم
راهبر در هر خطر، هر پیچ و پیچ
  از شیاطین و غریبان مشنویم

قرآن(۶)
کتاب دین و دانش، جام عرفان
شفای روح از این دنیای طوفان
کتاب حق، چراغ عشق و تقوا
گشاینده دل از هر مکر شیطان
 

قرآن(۷)

 

بشنو از اهل یقین و معرفت
نی زهر بیگانه و شیطان صفت
بشنو از قرآن و عترت رمز و راز
راه و رسم زندگی و منزلت

 

قرآن(۸)

لوح محفوظ
کتاب دین و دانش ، باب رحمت
هدایتگر بود ما را ز غفلت
کتاب حق بود آن لوح محفوظ
بود هر آیه اش اسرار خلقت


قرآن(۹)
بشنو از اهل یقین، نور امید
از کلامی که دل از ظلمت برید
هست قرآن  راه عترت ،اولیا

 جملگی نور است و انواع نوید

قرآن(۱۰)
بشنو از اهل یقین، اهل صفا
رهنما در راه حق و اوصیا
هست قرآن و  ولایت چشمه ای
هر دو باشند نغمه ی آرام ما

بهشت(۱)
بهشت عاشقان، آغوش یار است
نوایی گرم از شوق بهار است
بهشت زاهدان، باشد خیالی
نسیمی دلنشین و ماندگار است

بهشت(۲)
بهشت عاشقان، دیدار دلبر
بهشت زاهدان، رؤیای دیگر
یکی در وصل جان مشتاق باشد
دگر در زهد جان و روی داور

بهشت(۳)

بهشت عاشقان آن چشم مست است
که دل را تا ابد در بند بسته است
بهشت زاهدان در خواب جان هست
همیشه سوی یار و حق پرست است

بهشت(۴)
بهشت عاشقان، یک لحظه ناب است
که هر دم در نگاه یار ، تاب است
به زاهد وعده‌ی فردا رسیده
ولی عاشق نیازش در جواب است

بهشت(۵)
بهشت عاشقان، رازی نهان است
نشانی از خدا در این جهان است
بهشت زاهدان باشد سرابی
بهشت عشق، نوری جاودان است

بهشت(۶)
بهشت عاشقان، یک چشم جادوست
که می‌گرید دل از آن، بی‌پناه اوست
به زاهد وعده‌ی باغی ز خلد است
ولی عاشق، نهد دل در دل دوست

بهشت (۷)
بهشت مردمان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان روی و نگاه است
جمال جان فزای دل ستان است 

بهشت(۸)
بهشت عاشقان بی‌انتها هست
که در آن وصل جان‌ها بی‌صدا هست
بهشت زاهدان زندان وقت است
بهشت عابدان نور خدا هست

بهشت(۹)
بهشت عاشقان در روی ماه است
نه چشمی را که ز آن جرم و گناه است
به زاهد وعده‌ی باغی ز گل‌ها
ولی یاغی شقی و بی‌پناه است


بهشت(۱۰)
بهشت عاشقان، ذاتِ حقیقت
نه در دنیا، نه در خوابِ قیامت
نه باغ و سبزه و آب و گل و می
که پیدا می‌شود در یک نگاهت

عبادت(۱)
نه تنها ذکر، باشد راهِ ایمان
که کردار است ره در کوی جانان
نماز و روزه و حج را به جا آر
که بی‌این‌ها نباشد وصل آسان

عبادت(۲)
عبادت ذکر تنها با خدا نیست
عمل بی‌ذکر، در راهِ وفا نیست
فروع الدین همه رسمِ وصال است
به غیر از آن رهی تا کبریا نیست

عبادت(۳)
عبادت نیست تنها گفتگویم
به کردار است راه آرزویم
عبادت ها همه از بهر حق است
بدون آن تهی باشد وضویم

عبادات(۴)
عبادت ذکر تنها نیست در دین
چو کردار است آن را ثبت و تضمین
نماز و صوم و حج گر پاس داری
ببینی نور حق در وقت تمرین

عبادت(۵)
نه تنها ذکر تنها، بندگی را
عمل باید که سازد زندگی را
عبادت ها بود  راه رسیدن
به درگاهی که یابد رستگی را
عبادت(۶)
عبادت صرف گفتن با خدا نیست
که در دین این تفکر ره گشا نیست
فروع الدین بود جمعا عبادات
جدایی از عمل ، کاری روا نیست

عبادت(۷)
عبادت ذکر تنها با خدا نیست
که رسم عاشقان جای خطا نیست
بود اعمال باطن همچو ظاهر
که تنها ذکر بر دین رهنما نیست

عبادت(۸)
عبادت نیست تنها ذکر جانان
به تسبیح و به سجاده، به قرآن
به کردار است و ایمان بر خداوند
در این معنا تو راست، عشق یزدان
 

عبادت(۹)
عبادت ذکر حق تنها نباشد
به رفتار است و بی تقوا نباشد
کند صوم و نمازت راه روشن
که بی‌آن بندگی بالا نباشد

عبادت(۱۰)
عبادت را بود هم ذکر، هم کار
به گفتار و به کردار است دیدار
عبادت نیست تنها ذکر نامش
عمل هم می‌برد دل را به دلدار
سراینده
دکتر علی رجالی

 

 


.زندگی(۱)
زندگی نقشی است بر بومی نهان
می کند تغییر با طی زمان
گاه بی ر نگ و گهی تابنده است
گاه پر شور است و گاهی پر زیان

.زندگی(۲)
زندگی نقشی است بر بوم زمان
گاه پر شور و گهی آرام جان
در عبور از هر غروب و هر سحر
باز یاب امید را در هر مکان

.زندگی(۳)
بهترین پشتوانه اندر زندگی
کسب علم است و خلوص و بندگی
پاکی قلب و درون از هر خطا
نور بخشد بر دل و پایندگی

.زندگی(۴)
زندگی همچون نسیمی در گذر
گاه شادابی و گاهی هم دگر
لحظه ها باشد چو گوهر، در ناب
بایدش دانیم قدرش ، چون گوهر

زندگی(۵)
بهترین سرمایه اندر زندگی
خلق نیکو با خلوص و بندگی
پاکی دل می کند جانت تمیز
نور بخشد بر رهِ و پایندگی

زندگی(۶)
زندگی جاری‌ست چون آب روان
گوشه‌ای لبریز شوق و بی‌کران
قدر باید بشمری این لحظه ها
تا شود دل روشن از مهر و امان

.زندگی(۷)
زندگی رازی‌ست پنهان در نگاه
لحظه‌ای لبخند و گاهی اشک و آه
فرصتی کوتاه در باغ وجود
خوش بچین، ای دوست، از گل‌های راه

زندگی(۸)
زندگی نوری‌ست در شامِ سیاه
جرعه‌ای از عشق در جامِ گناه
رهگذارانیم و دنیا می‌رود
قدر لحظه دان در این بیراهه راه

.زندگی(۹)
زندگی دریایی از موج و سراب
گاه آرامش، گهی رنج و عذاب
در تلاطم، گوهر خود را بجوی
زان که پایانش بود رؤیای ناب

زندگی(۱۰)
زندگی باغی‌ پر از عطر و گلاب
گاه در اوجی و گاهی بی‌جواب
هر که قدر لحظه‌ها را بشمرد
بر طرف گردد غبار و هم حجاب
سراینده
دکتر علی رجالی

 

 


علم(۱)
علم است که چون گوهرِ نایاب
در هر قدمش راهِ خوش و ناب
هر کس که رهِش دانش و تقواست
در هر دو جهان سرور و ارباب
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
علم(۲)
علم است نجات آدمی از ظلمات
راهی است زلال، سوی حسن و برکات
هر کس که ره علم و عمل پیشه نمود
او هم برسد به عرش، دارالحسنات
سراینده
دکتر علی رجالی

علم(۳)
کسب دانش کن که جاویدان شوی
دور از خسران شوی،  انسان شوی
قدر تو بالا رود در هر مقام
دل به یزدان گر سپاری زآن شوی
سراینده
دکتر علی رجالی

علم(۴)
علم بر دل، چون چراغی روشن است
بر ره حق، نوری از جان و تن است
قدر تو افزون شود با این مقام
آخرت را ساز کن، آن گلشن است
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
علم(۵)
علم است که دل را به یقین جان بخشد
در جهل و خطا، راهِ نمایان بخشد
هر کس که ز دانش طلبد نور یقین
او را به سرای عشق پایان بخشد
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
علم(۶)
علم است چراغ عالمِ خاک و سرشت
در جهل مبند دل که تاریکی کشت
با علم ز بام جهل بالا نگری
خورشید یقین به جان تو نور نوشت
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
علم(۷)
علم است که دل را ز غبارش شوید
بر هر که رسد، مقامِ دانش جوید
هر لحظه که در مسیر دانش باشی
دریای یقین به جان ما می روید
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
علم(۸)
علم است چراغِ گیتی و نورِ جهان
خورشید عظیمی است، هماره تابان
با دانش و علم پر کشی در افلاک
پرواز کنی ز دام نفس و شیطان
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
علم(۹)
علم است که جان را به صفا می‌آرد
از ظلمتِ و جهل، دل رها می‌آرد
یک علم گزین و در مسیرش بنشین
کان گوهر ناب، مرحبا می‌آرد
سراینده
دکتر علی رجالی

علم(۱۰)
دانش چو گلی‌ست از دلِ نور و یقین
این است چراغِ راه انسان و زمین
بر علم بکوش، در مسیرِ است حیات
پاک است ز هر زنگ، غبار و کَدَرین

تقوا(۱)
تقواست کلیدِ رستگاری، ای دوست
بر دل بنشان که سود بسیار از اوست
آتش زند این جهان ، گنهکار به جان
تقوا سپری‌ست، راهِ یزدان نیکوست

تقوا(۲)
تقوا سپری‌ست بر بلاهای زمان
رَختی است بر اندیشه و جانِ انسان
هر کس که بپوشدش، شود روی سپید
بر عرش نهد پا و قدم ها هر آن

تقوا(۳)
در سایه‌ی تقواست امان از آفات
روشن شود از او، همه تاریک‌ صفات
هر جا که بود چراغ تقوا روشن
آن جا ثمر است، در عمل، هم حسنات

تقوا(۴)
تقواست درختی که ثمر باشد پاک
آن سایه رهایی‌ست ز هر فکر هلاک
هر کس که به این نهال دل آویزد
باشد به حریمِ نورِ ایزد ، افلاک

تقوا(۵)
تقوا زره ایست بر بشر هم جانها
پرهیز دهد ز گم‌ شدن در دنیا
هر کس که به این طریق ره پیماید
یابد رهِ عزت و خدا را همه جا

تقوا(۶)
تقوا ز رهِ نور دهد آبِ حیات
پرهیز کند دل ز خطر ها ز ممات
هر کس که چراغی بنهد با تقوا
پیروز شود در رهِ عالی‌ صفات

تقوا(۷)
تقواست رهی که سوی ایمان باشد
در سایه‌ی آن دل، رهِ جانان باشد
هر کس که به تقوا دل خود آراید
آزاد ز غم، کنار سبحان باشد

تقوا(۸)
تقواست نشانِ عشق در سینه‌ی پاک
راهی‌ست به سوی عرش، با ذکر ملاک
هر کس که به تقوا بشود آراسته
در سایه‌ی حق رود، به سوی افلاک

تقوا(۹)
تقواست چراغِ جانِ بی‌نور و شکیب
راهی ز خداوند،  به دل‌های نجیب
هر کس که دلش به نور حق شد تزئین

خیر است ورا در دو جهان با تهذیب

تقوا(۱۰)

تقواست گلی که تازه می سازد جان
راهی است به سوی ملکوت و رضوان 
هر کس که به تقوا بیاراید خود
جان را ز گناه می دهد حرز و امان


دعا(۱)
دل در پی مهر حق به شور افتاده
چشمم ز دعای شب به نور افتاده

ای خالق هر ذره به عالم وجود
بخشایش تو به هر حضور افتاده

دعا(۲)
ای دست‌گشای هر گره در سختی

ای مایه ی هر سعادت و خوشبختی 
رحمی کن و از گناه ما چشم بپوش
دستم تو بگیر، در مصائب، لختی

دعا(۳)
در خلوت شب، خدا خدا می گویم
از عمق وجود، بی صدا می گویم
گرچه گنه از من است و حق بی‌پایان
حاجت به خدا را به خفا می گویم

دعا(۴)
وقت سحر از رحمتش آکنده شدم
از بار گنه ، حقیر و شرمنده شدم
یا رب تو ببخش، بنده‌ی سرگردان
با نام تو معبودم و هم بنده شدم

دعا(۵)
ای خالق مهربان ز جان می‌خواهم
هر لحظه تو را در این جهان می‌خواهم
گر پای دلم برفته در گمراهی
باز آمدنم، از تو نشان می‌خواهم

دعا(۶)
ای خالق بی‌کران و رحمان و رحیم
بخشنده تویی ، صاحب عفوی و کریم
دستم به دعا بلند، یا رب، بنگر
دل را تو ببخش زین خطاهای عظیم
 

دعا(۷)
هر لحظه ز لطف حق جهانی دارم
از روشنی‌ات نام و نشانی دارم
هر چند که شکرم ، نبود در شانت
از من بپذیر تا توانی دارم

دعا(۸)
ای منبع لطف بی‌نهایت، یا رب
خواهان سعادت و عنایت، یا رب
دل بسته به مهر بی‌کرانت، هردم
بازم بپذیر، از کرامت، یا رب

دعا(۹)
دل بشکسته می‌خواند خدا را

نوازد او دل رنجور ما را
منم مضطر به درگاهش که شاید
پذیرد رحمت او، هر دعا را

دعا(۱۰)
ای نور امید هر دلی در ظلمت
ای مونس دل شکسته ها در غربت
دریاب مرا به لطف خود هر لحظه
ای خالق پاک و جان فزای و رحمت
سراینده
دکتر  علی رجالی

 

باسمه تعالی
توسل(۱)
گر طالب نیکی و سعادت باشی
دور از ره ظلم و هم عداوت باشی
هر جا که امید بر دعا باشد راست
بر آل علی تو در حمایت باشی
سراینده
دکتر علی رجالی
 

باسمه تعالی
توسل(۲)
ای مظهر مهر و عصمت آل عبا
ای نور دو چشم احمد و جود و سخا
دستم به دعای عشق، سوی تو بلند
در محضر توست، بی‌کران لطف خدا
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۳)
ای فاطمه، ای آینه ی حق و کتاب
دردانه ی بی ریا و اسطوره ی ناب
از چادر خاکی‌ات مدد خواهم، باز
ای چاره‌گر  غصه و هم درد و عذاب
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۴)
ای حیدر کرار مدد کن ، جان را
از وسوسه و جفای هر شیطان را
جز لطف تو چاره‌ای نداریم همه
ای شاه ولایت قدمی، درمان را
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۵)
ای نور خدا، امام ما، یا مهدی
ای جلوه‌ی عشق و دلبربا، یا مهدی
دستم به دعا، به سوی تو بالا شد
بر درد دلم ، شفا نما ، یا مهدی
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۶)
در دست ندارم به دعا جز نفسی
بر درگه تو آمده‌ام ، دادرسی
ای بحر کرم، غرق گناهم هنوز
بر حالِ دلم کن نظری ، باز رسی
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۷)
ای حضرت مهدی، تو امید دل ما
ای روشنی شب به سحر در شب احیا
دستم به دعای عاشقی بسته به تو
بر ما نظری کن که جهان شد تنها
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۸)

ای دخت نبی، نور جنان، یا زهرا
ای مادرِ پاکِ جان فشان، یا زهرا
بر دستِ شکسته‌ات دلم تنگ شده
ای چشمه‌ی مهر بی کران، یا زهرا


سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۹)
ای شاهِ عدالت و سراسر تقوا
ای نورِ یقین و بحر دل، اهل رضا
بر حال دلم ، نظر کن ای حیدرِ کرار
ای یارِ یتیمان و فقیران، به هر جا
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
توسل(۱۰)
ای نور یقین و رهبر و اهل وفا
ای زاده ی زهرا، پسر شیر خدا
دستم به دعای عشق، سوی تو بلند
ای کاشف غم، حاجت ما را تو روا
سراینده
دکتر علی رجالی

 

 


 


باسمه تعالی
حضرت محمد(۱)
محمد مشعل راه هدایت
چراغ آسمان عشق و رأفت
ز نامش دل شود دریای جوشان
ز نورش زندگی در اوج عزت
سراینده
دکتر علی رجالی

 

حضرت محمد(۲)
محمد باغبان عشق و ایمان
به جان‌ها داده نور صبح عرفان
ز نامش، دل چو آیینه درخشید
که راه صلح هستی، مهر انسان
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت محمد(۳)
محمد معنی صدق و کرامت
چراغی از صفا روز قیامت
ز عشقش، عشق عالم جاودان است
ز نامش پر شود دل با حلاوت
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت محمد(۴)
محمد ماه تابان هدایت
نوید جاودان، صبح عنایت
دل از مهرش شکوفا شد به دنیا
جهان پر شد ز نورِ و هم عدالت
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت محمد(۵)
محمد رحمت حق ، بی‌کران است
ز نورش عالمی تابان به جان است
به نامش دل شود لبریز از مهر
مسیر عشق او راه امان است
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت محمد(۶)
محمد، گوهری از لطف یزدان
چراغی روشن از مهر فروزان
ز نورش شد جهان آئینه‌ ی حق
دل عالم ز نامش گشت خندان
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت محمد(۷)
محمد نخلِ سبزِ آفرینش
سخن هایش چراغ راه و بینش
که برهانِ یقین در هر زمان است
میان انبیا آخر گزینش
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
حضرت محمد(۸)
محمد جلوه‌ی یکتای رحمان
نوید جاودان و صبح ایمان
به نامت دل شکوفا، چون بهاری
تو هستی شاهراه ملک جانان
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
حضرت محمد(۹)
محمد چشمه‌ی رحمت، ز آغاز
محمد مایه‌ی عشق و دل‌افراز
ز نور نام او شده گیتی منور
به راهش عاشقان را داده پرواز
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت محمد(۱۰)
محمد ای چراغ صبح ایمان
محمد ای شفیع روز درمان
جهان را نور تو آرام بخش است
به نامش دل شود لبریز عرفان
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
اسلام(۱)
اسلام چراغ صبح عالمتاب است
بر اهل یقین، حیات بی‌ پایاب است
قرآن ز خدای عشق نازل گردید
هر آیه ی آن مشعل و یک مهتاب است
سراینده
دکتر علی رجالی
 

باسمه تعالی
اسلام(۲)
اسلام، چراغ راه بیداری ماست
پیغام خدا، برای هشیاری ماست
قرآن به زبان حق سخن می‌گوید
حق هادی و رهبر دل جاری ماست
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
اسلام(۳)
اسلام ز خالق جهان، نور گرفت
از مهر رسول، رونق دور گرفت
قرآن به بشر هدیه ی بی همتا بود
دین نبوی رونق پر شور گرفت
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه  تعالی
اسلام(۴)
اسلام چراغی، ازلی، در دل‌ها
راهی به سعادت، ابدی، در دل‌ها
قرآن به زبان دل، سخن می گوید
در موج زمانه، ساحلی، در دل‌ها
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
اسلام(۵)
اسلام، چو شمع روشنی بخش وجود
آید ز خدای بی نظیر  و مقصود
قرآن چو چراغ بهر دل‌ها باشد
بر هر نفسی، امید رحمت بنمود
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
اسلام(۶)
اسلام، پیام عدل و تقوا دارد
هادی دل و صفای جان ها دارد
قرآن ز خدای عشق و رحمت آمد
نوری که چراغ هر دو دنیا دارد
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
اسلام(۷)
اسلام چو آمد، جهان گلشن شد
دل را ز فروغ، عالمی روشن شد
قرآن به زمین، چراغ تقوا افروخت
دل را ز گنه برون و دین  مامن شد
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
اسلام(۸)
اسلام پیام حق، به دنیا آورد
از ظلمت شب، چه روز زیبا آورد
قرآن، صدف گوهر ایمان باشد
در راه یقین فتح دل‌ما آورد
سراینده
دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
اسلام(۹)
آخرین پیک نبوت ، می کند دینی به پا
دین اسلام است،مملو از حقایق بهر ما
رهنمای متقین و مونس اهل یقین
مشعل قرآن بود ، ناجی ما از هر خطا
سراینده
دکتر علی رجالی
 

باسمه تعالی
اسلام(۱۰)
خاتم پیغامبران، دین خدا را آورد
هدیه‌ای از سوی او، نور و صفا را آورد
رهنمای راه حق، مونس دل‌های تمیز
نور حق سوی بشر، راه ولا را آورد
سراینده
دکتر علی رجالی

 


 


باسمه تعالی
عدالت(۱)
عدالت نیست معنایش مساوات
عدالت ضد ظلم است و خسارات
اگر دیدی که هر کس  جای خود بود
شده عدل و عدالت هم مراعات
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۲)
عدالت چون ترازوی حقیقت
بسنجد حق و باطل را به دقت
اگر دیدی که ظالم بی‌مجازات
بدان گم کرده‌ای راهِ عدالت
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۳)
عدالت گر بُوَد هر جا پدیدار
جهان گردد ز ظلم و جور بیزار
به هر کس آنچه حق اوست، باید
که این راه است سوی صلح و اطهار
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۴)
عدالت نورِ حق در هر مقام است
که میزانش فراتر از کلام است
به هر کس قدرِ کوشش را عطا کن
که این آغازِ هر راه و مرام است
سراینده
دکتر علی رجالی
 

باسمه تعالی
عدالت(۵)
عدالت مثل باران، بی‌ریا است
به هر دل قطره‌ای مهر و عطا است
چو سهم هر کسی داده شود، خوش
درخت زندگی غرقِ صفا است
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۶)
عدالت چون گُلی در باغِ ایمان
که می‌روید ز خاکِ عدل و احسان
اگر در هر دلی روید به موقع
جهان گردد چو صبحی گرم و رخشان
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۷)
عدالت جوهرِ آیینِ انسان
نوای عشق در هر گوشهٔ جان
اگر حق خلایق پاس داری
شود دنیا چو رویای بهاران
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
عدالت(۸)
عدالت در جهان باشد چراغی
که می‌سوزد ز شوقِ مهر و ذوقی
به هر کس قدرِ کار خود رساند
بود راهی به سوی صلح و شوقی
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۹)
عدالت چون که برپا شد به هر جا
رود جور و ستم، دیگر ز دنیا
به هر دل گر نشیند حق و انصاف
شود عالم سراسر غرق رویا
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
عدالت(۱۰)
عدالت جامه‌ای بر تن نهادن
به هر مظلوم، حق خویش دادن
اگر قسط و عدالت اصل گردد
جهان از پرتوش  گردد گلستان
سراینده
دکتر علی رجالی

 


باسمه تعالی
حضرت مهدی(۱)
دیوانه و شیدای توام ، یا مهدی
گم گشته ی دریای توام ، یا مهدی
دریای وجود و معرفت در هستی
دل باخته ،  سیمای توام ، یا مهدی
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۲)
ای مهدی دل‌ربا کجایی برگرد
دل‌ها همه مشتاق رهایی برگرد
این خاک پر از غبار هجران شده است
رحمی کن و با شکوهِ شاهی برگرد
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۳)
دل‌ها همه تشنه‌اند و بی‌تابِ شما
چشمم  به امیدِ رخ و مهتاب شما
برگرد که بی‌تو، شب ما تاریک است
خورشید جهان، چو نام و القاب شما
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۴)
ای وعده‌ی سبز روزگارِ انسان
ای روشنیِ شبِ غبارِ انسان
برگرد که بی‌تو گم شده راه امید
ای مهدیِ عشق، افتخارِ انسان
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۵)
چشم همه‌ عاشقان به در حیران است
برگرد که خاک، از غم تو ویران است
هر لحظه دعای آمدن جاری هست
ای عشق خدا، جهان تو را مهمان است
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۶)
خورشیدِ هدایتِ جهانی، مهدی
آیینه‌ی نورِ بی‌کرانی، مهدی
هر جمعه دعای ندبه را می‌خوانم
ای وعده‌ی سبز آسمانی، مهدی
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۷)
ای صبح امید، نور یکتایِ جهان
برخیز که خاک و دل شود، باغ جنان
چشم همه عاشقان به تو می باشد
ای قبله‌ی عشق، مهدی عصر و زمان
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۸)
ای سرور عاشقان، بهارِ دل‌ها
خورشید امید، بر مزارِ دل‌ها
برگرد که دنیا ز غمت ویران است
ای جام جهان نما، قرارِ دل‌ها!
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۹)
هر جمعه دعای عاشقان در راه است
اشکِ دلِ خسته در جهان آگاه است
ای وارث عدل و قسط و هم آزادی
چشم همه بر نورِ حضورِ ماه است
سراینده
دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
حضرت مهدی(۱۰)
ای سبزترین بهار دنیای امید
ای مهرِ خدا، طلوعِ فردای امید
برگرد که بی‌تو گم شده راه نوید
ای مظهر عشق و نورِ و رویای امید
سراینده
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
مجموعه رباعبات عشق

عشق(۱)
عشق است چراغ و نور هر انسانی
سرچشمهٔ روشنی و هر درمانی
هر جان که ز نور عشق روشن گردد
بگذشت ز مرز خاکی و نادانی

 

عشق(۲)
عشق آمد و از دل , غم دوران بزدود
از چشمهٔ جان، زنگ خسران بزدود
در هر نفسی که شور او جاری شد

 دل را ز غم و غصه و حیران بزدود

عشق(۳)
عشق آمد و بند غصه از ما بگرفت
هر لحظه ز شوق، زنگ دلها بگرفت
چون شمع به قلب شب فروزان گردید
آتش ز دلم، تمام شب را بگرفت

عشق(۴)
عشق آمد و خانهٔ دلم شد پرنور
هر ذره ز نور خویشتن کرده ظهور
در وسعت بی‌کرانهٔ اندیشه
رنگی ز بهار جاودان یافت حضور

 

باسمه تعالی
عشق(۵)
عشق صیقل می دهد روح شما
درد و غم را می دهد یک جا شفا
می زداید زنگ دل را ، غصه ها
عشق از حق باشد و کرده عطا

 

عشق(۶)

معدن اسرار حق دانی کجاست
در دل آل علی و مصطفی است
هر که دریا دل بود با عشق هو

سینه اش مملو ز عشق کبریاست

 

عشق(۷)

عشق آمد و دل شاد شد از نور
غم رفت و دلم گشت پر از شور
هر تیرگی جان ز دلم رفت

شاداب شد و گشت چه مسرور

 

عشق(۸)
دل را به نسیم عشق تسلیم نما
هر لحظه ورا به عشق تقدیم نما
این باغ شکوفا ز هوای عشق است
دل را به خدا سپار و تعظیم نما

عشق(۹)
عشق، دل را می برد دریای نور
تا منیت ها بشوید، گرچه دور
او شود غرق وجود و معرفت
ناجی دل می شود عشق  و سرور

عشق(۱۰)
حق بود مشرف به عالم با حضور
زین سبب گوید خدا : باشم چو نور
چشم ما بینا شود از عشق حق
 خود نمایی می کند یزدان چه جور

 

تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
منافق(۱)
هر گز ز منافق مطلب یکرنگی
او گرگ صفت باشد و هم صد رنگی
بر دوستی‌اش اگر دمی تکیه کنی
پنهان ز تو، خنجری کشد ، نیرنگی

باسمه تعالی
موافق(۲)
منافق آتشی در زیر خاک است
به فکر حیله و مکر و هلاک است
به ظاهر مهر می ورزد به انسان
ولی در وقت خود او سینه چاک است

باسمه تعالی
منافق(۳)
منافق با صفا باشد به ظاهر
ولیکن در نفاق است و چو کافر
منافق همچو ماری در کمین است
گزد مردان مخلص ، پاک و طاهر

 

باسمه تعالی
منافق(۴)

منافق چو گرگی است با روی میش
نباشد مقید به آئین و کیش
نماید نفاق و دو رنگی  هر آن
کند فتنه و حیله و جنگ پیش

 


باسمه تعالی
منافق(۵)
منافق به هر شکل آید برون
گهی یاغی است و گهی هم زبون
به ظاهر به لب خنده دارد دمی
ولیکن به باطن شقی است و دون

 

باسمه تعالی
منا فق(۶)
نقاب از دوستی دارد منافق
به ظاهر حامی خلق و خلایق
ولیکن اهل مکر است و خیانت
دهد جلوه خطایش با حقایق

 

باسمه تعالی
منافق(۸)
منافق چو دریا به ظاهر شکیب
ولی در درون پر ز طوفان، فریب
به عهد و وفا هیچ باور مکن
که هر لحظه گیرد نقابی مهیب



 

باسمه تعالی
منافق(۹)
منافق چو موج است، پر اضطراب
به ظاهر نجیب و به باطن خراب
نه ایمان، نه عهدش بود برقرار
عقیده ندارد، به اسلام ناب





 

منافق(۱۰)
منافق چو شب تیره و بی‌پناه
بود روی او در قیامت سیاه
به لب ذکر حق گوید و اهل فسق
ز اعمال او فتنه باشد گواه

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

باسمه تعالی
شیطان(۱)

شیطان به لباس دوست پیدا گردد
در فکر فریب دل تقلا گردد
با ذکر خدا شکست شیطان باشد
این دشمن دیرینه مهیا گردد

 

باسمه تعالی
شیطان(۲)
شیطان ز کمینِ نفس، غوغا دارد
دامی به هزار شکل و معنا دارد
تقوا سپری‌ست بهر پیروزی دل
با کشتن نفس، دل تمنا دارد

باسمه تعالی
شیطان(۳)
شیطان ز درون، ره خدا می‌بندد
دل را ز فروغ دلربا می‌بندد
با عشق خدا، چراغ ایمان روشن
شیطان ره حق را به جفا می بندد

 

باسمه تعالی
شیطان(۴)
شیطان چو ز شرک، بذر کین کاشت
دل را ز صفای حق، حزین کاشت
با یاد خداست، قلب آرام
احمد به ره صواب، دین کاشت

 

باسمه تعالی
شیطان(۵)
گر نفس شود امیر جان و فکرت
شیطان ببرد همچو تویی در عزلت
دل می شود از صفای ایمان محروم
بیدار شو ای نفس، ز خواب غفلت

 

باسمه تعالی
شیطان(۶)
شیطان بنمود عقل ما را خاموش
با مکر کشید دل به دامی پرجوش
از نور صفای حق تهی کرد وجود
بر دیده ما نهاده ظلمت، سرپوش

باسمه تعالی
شیطان(۷)
شیطان ز کمین، جان ما را گیرد
از غفلت دل، توان ما را گیرد
این دشمن جان، لحظه‌ای غافل نیست
آرامش جاودان ما را گیرد

 

باسمه تعالی
شیطان(۸)
شیطان ز فریب، دل به سودا ببرد
با مکر و دغل، چراغ تقوا ببرد
هر جا که ز یاد حق تهی گردد دل
آرامش جان ز راه دنیا ببرد

 

باسمه تعالی
شیطان(۹)
شیطان ز گناه، سرفرازی دارد
هر لحظه فریب و دل‌نوازی دارد
اما به دعا و نور حق می‌لغزد
با ذکر خدا شکست بازی دارد

 

شیطان(۱۰)
شیطان چو کمین کند به حیلت
از غفلت دل ربوده قدرت
با ذکر خدا، شکسته گردد
پرهیز نما زجهل و غفلت

 

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

توکل(۱)

بر باد مده امید خود بر یزدان
رو کن به خدا، مظهر نور و قرآن
با ذکر دعا و هم توکل بر حق
آرام نما روح و جانت از آن


توکل(۲)
از هر چه که هست، دل جدا کن
بر خالق خود خدا خدا کن
بر او چو نهی امید ، دل شاد
جز حق نبود کسی ،  صفا کن

باسمه تعالی
توکل(۳)
گر سختی راه بر دلت سنگین است
یا کاسه‌ی صبر، خالی و رنگین است
دل را به خدا سپار و کن تکیه به او
کآرامش دل ز رحمتش شیرین است

 

باسمه تعالی
توکل(۴)
هر جا که امید از دلت بیرون شد
درد و غم دل فزون و هم افیون شد
دان آتش غم کند دلت خاکستر
جان زآتش غم حزین و هم افسون شد

 

باسمه تعالی
توکل(۵)
به ساحل می‌برد کشتیِ یزدان
ندارد آن تلاطم، موج و طوفان
توکل کن به یزدان، مظهرِ عشق
رها گردی ز آسیبِ و ز خسران

 

باسمه تعالی
توکل(۶)
دلبستگی ما به خلایق، واهی است
بر حق بنما خویش، که او را کافی است
دل بستنِ ما به دیگران، بیهوده است
غیر از ره حق راه دگر گمراهی است

 

باسمه تعالی
توکل(۷)

دل خسته مباش، خالقت یار تو است
در سختی و دشواری، غمخوار تو است
هر راه گره‌ خورده شود باز به لطفش
کارت به خدا سپار، دادار تو است

 

باسمه تعالی
توکل(۸)
گر سختی راه رنج جان شد
دل خسته و غرق در فغان شد
بنگر به عنایت خداوند
کز رحمت او بلا چسان شد

 

باسمه تعالی
توکل(۹)
چون راه جهان پر از بلا می‌باشد
هر کارِ ضعیف و دون، خطا می‌باشد
دل بسته‌ی لطف حق تعالی باشیم
عشق ازلی ز  کبریا می‌باشد

 

باسمه تعالی
توکل(۱۰)
گر سختی و درد ، دل کند ریش
گر دوری یار، غم دهد بیش
رو سوی خدای جن و انسان
بنگر به جهان و حکمت خویش

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی
عقل(۱)
دانی که چرا خدا تو را داده شعور؟
من معتقدم برای رشد است و عبور
تا  روح  و روان شود مهیا همه حال
حق داده تو را عقل و خرد بهر امور

باسمه تعالی
عقل(۲)
عقل آمد و جهل از دلم بیرون شد
دل را به کمال و معرفت افزون شد
بی آن نتوان به قله‌ها ره پیمود
بی نور خدا ، جان و دلم، پر خون شد

باسمه تعالی
عقل(۳)
عقل است کلید مشکلات و سختی
چون مشعل شب، رهنما هر وقتی
هرکس که ز نور آن رود راه درست
بیند دو جهان سعادت و خوشبختی

 

.

باسمه تعالی
عقل(۴)
عقل باشد رهنما در پیچ و خم
آن صفابخش دل و درمان زخم
عقل هادی دل است در معرفت
چون پیامبر، دور از ظلم و ستم

 

 باسمه تعالی
عقل(۵)
عقل است چراغ ره ما، در هر حال
جهل است زوال آدمی در اعمال
هرجا که خرد سایه فکند، آرام است
با عقل شود منطق و هم  استدلال

 

باسمه تعالی
عقل(۶)
عقل است هدایت گر مردان و زنان
ناخدای کشتی ایمان و تقوا بی گمان
کی به ساحل می رسد جاهل همی
راه حق طی می شود با عقل و جان

 

باسمه تعالی
عقل(۷)
عقل آمد و جهل رانده شد از دل ما
بخشید به ما ، نوری از نور خدا
هرکس که به نور عقل همدم گردد
بگذشت  از او ردای خوف و غم ها

 

باسمه تعالی
عقل(۸)
عقل است که گنجینه‌ی جان می باشد
اصلاحگر راه کج خلق جهان می باشد
بی عقل، بشر ز بند غفلت باقی است
عقل است که رهبر شهان می‌باشد

 

باسمه تعالی
عقل(۹)
هرجا که خرد شود علمدار و چراغ
آنجا به یقین، مقام امن است و وفاق
عقل است چراغ راه در کوه و دمن
در ظلمت  شب، می دهد نور به طاق

 

سمه تعالی
عقل(۱۰)
عقل است که شمع خانه ی جان گردد
با آن دل ما  روشن و درمان گردد
هرکس که به نور عقل آراسته شود
فرجامِ رهش شکوهِ تابان گردد

 

 

 


 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات قیامت

 

قیامت(۱)
گفت پیغمبر که نور سرمد است
نام پاکش مصطفی و احمد است
روز محشر، حضرتِ ربِ عزیز
پرسشی دارد ز عمر و امجد است

 

 


قیامت(۲)
در قیامت حضرتِ ربِّ جلیل
می کند پرسش ز عمرت با دلیل

عمر خود را در چه کردی صرف؟ گو

حق تعالی در همه عمرت کفیل

 


قیامت(۳)
در روز قیامت نبود یار مدد
تنها عمل نیک ز دنیا چو رسد

گردد سببِ رخصت و آزادی تو

دوری بنما از گنه و ظلم و حسد

 


قیامت(۴)
تنها عمل نیک بود راهگشا
دوری بنما از ستم و جور و جفا
خالص بنما هر عمل دنیایی
تا دیده شود هر عملی در دو سرا

 


قیامت(۵)
با قیامت بر هوای جان و دل
کن تو روشن نور یزدان، مشتعل
تا قیامت بگذری از پل روان
تا نگردی محضر یزدان خجل


قیامت(۶)
هر بنده کند توبه به درگاه خداوند
رحمت برسد از طرف نور جهان چند
ای دل مشو نومید ز یزدان و رسولش
در درگه حق از کرمش مهر گشودند

 

 


قیامت(۷)
در روز جزا، عمل ملاک است نه حرف
آب است حقیقت، که ببینی چون برف
چون ثروت و مال می نهی این دنیا
بیهود مکن ، عمر گرانی را صرف

 

قیامت(۸)

ما گنه کار و خطا کار و ندیم
تو رحیمی و علیمی و حکیم

تو صفا بخش وجودی  و روان
بنما لطف، خداوند توانا و کریم

 


قیامت(۹)
با قیامت می شود لرزان زمین
دل پریشان از وقوعی این چنین
گوشه گوشه می شود همسان خاک
سخت گردد زندگی بر ساکنین

 


قیامت(۱۰)
چون قیامت برسد، وقت حساب
کار نیکو ، عمل خیر و ثواب
جملگی ثبت شود در ره حق
وا ی بر حال دل تار  و خراب

 

باسمه تعالی
شیعه(۱)
شیعه با خون ولایت بیمه شد    
تا قیامت دین حق پاینده شد
دین حق با خون شیعه زنده است
شیعه از ظلم و جفا رنجیده شد

باسمه تعالی
شیعه(۲)
شیعه ماند زنده از کرب و بلا
شیعه دارد مهدی صاحب عزا
او بگیرد انتقام جد خویش
نهضت شیعه نباشد بی‌ولا

باسمه تعالی
شیعه(۳)
شیعه خطش ،خط شاه کربلاست
جوهرش خون و قلم تیغ ولاست
شیعه راهش راه زهرا و علیست
جان نثار خط سرخ مرتضاست 

باسمه تعالی
شیعه(۴)
السلام ای صاحب تفسیر دین
صاحب علم و کمال عالمین
مذهب شیعه به نامت مفتخر
رهنماو مقتدای مسلمین

 

باسمه تعالی
شیعه(۵)
می درخشد شیعه در کل جهان
می شود الگوی هر پیر و جوان
چون حسین کشتی عشق است و نجات
راه او حق است و پیدا و عیان

 

شیعه(۵)
شیعه راهش، راه سرخ کربلاست
مقصدش  اجرای احکام خداست
امرحق و نهی منکر آرزوست
مشی او مشی ولایت، مرتضاست

 

باسمه تعالی
شیعه (۶)
شیعه از کرب و بلا جان گیرد
قدرت از مشعل ایمان گیرد
در دلش شعله‌ی عشق است و امید
از خدا نور دو چندان گیرد

 

باسمه تعالی
شیعه(۷)
مذهب شیعه امام شهدا را دارد
درس ایثار و حمایت ز ولا را دارد
شد حسین ابن علی مظهر عشق یزدان
شیعیان مهدی موعود و رضا را دارد

 

 

 

باسمه تعالی
شیعه(۹)
شور شیعه از غدیر و کربلاست
حامی عدل و ولایت با وفاست
از غدیر و از ولایت جان گرفت
او چراغی در دل شب، با خداست

 

شیعه
شیعه(۱۰)
دشمن دون، چهره‌هایی را گرفت
چون حسین‌این‌علی از ما گرفت
شیعه دارد استقامت در نبرد
دان ولایت با شهادت پا گرفت

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۱)
زمانی که امیال پست اصل گشت
شعائر چو ایمان ز ما فصل گشت
علاقه به فرهنگ بیگانه شد
شعار جوانان و این نسل گشت

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۲)
دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی سدی قابل شود
حیف باشد بشکند این سد و این میراث ما
ورنه از آن جز خرابی و بلا حاصل شود

باسمه تعالی
فرهنگ (۳)
عدو با فریب و هیاهو و زور
نموده است ایمان مردم  به دور
تفکر به آیات یزدان پاک
دهد جان به دل، عشق برتر ز نور

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۴)
فرهنگ نسیمی است بهاری در دشت
جان گشت ز آن نسیم دیوانه و مست
افزون بکند معرفت و عشق الهی
هر باد و نسیمی که وزد بر دل ملت

 

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۵)
فرهنگ بکارد به دلت تخم هدایت
در طی زمان رشد کند بهر عبادت
بینی اثر و سایه ی این نخل الهی
مسرور شوی از عمل و نور سعادت

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۶)
فرهنگ زبان دل و افکار جهانی‌ست
تبیین‌گر مقصود ز اسرار نهانی‌ست
آینده‌ی مردم ز فروغش شده روشن
پیداست در آن همت و کردار معانی‌ست

 

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۷)
فرهنگ بود گوهر و دردانه‌ی هر جان
اندیشه و افکار درونِ دلِ انسان
تهذیب اگر اصل شود بر دل و افکار
دنیای دگر آید و اسرار فراوان

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۸)
فرهنگ کند تازه دل و روح بشر را
اصلاح کند فهم و تلقی ز هنر را
تغییر دهد دید و نظر درک مفاهیم
زیبا بنماید دل و جان ، وصف اثر را

 

 

باسمه تعالی

فرهنگ صحیح همچو باغی است
مملو ز گل و دلربایی است
خوشبو و معطر و چه زیباست
آن گل که چراغ زندگانی است

 

باسمه تعالی
فرهنگ(۱۰)
فرهنگ غنی، همچو دریاست
غرقش چو شوی ، چو سرو زیباست
از موج و تلاطمش نترسید
هر کس که کند شنا ، چه والاست

 

باسمه تعالی
فساد(۱)
هر روز، خزان به باغِ دنیا آید
از دودِ فساد، رنگِ صحرا آید
از دیده اگر پرده بیفتد روزی
فریاد زِ هر کوی و  ز هر جا آید

باسمه تعالی
فساد(۲)
از خوانِ فساد، سفره‌ها خالی شد
هر ناله زِ جان، حرف تکراری شد.
با عدل شود ، سفره ی مردم بر جا
صد قصه‌ی تلخ بر دلِ والی شد

 

باسمه تعالی
فساد(۳)
سخت است سخن ز خاطی و هم مفسد
پیچیده بود رهِ فساد و فاسد
مفسد به طریقی ببرد مال ز غیر
زیبنده ما نیست خلایق شاهد

 

باسمه تعالی
فساد(۴)
مفسد همه را چو عین خود می‌داند
مخلوق خدا را به غلط می‌خواند
او در پی سود خویشتن همواره
بر دزدی و غارت  خودش می بالد

 

فساد(۵)

مفسد نشود سیر ز اموال حرام
با فتنه‌گری یا به چپاول ز عوام
از غفلت ما سود برد خاطی بد کار
غافل ز جزا گشته و هم روز قیام

 

 

باسمه تعالی
فساد(۶)
هر روز فسادی است در این عالم دون
حقی بشود تباه و دل گردد خون
تا پاک نگردد این زمین از بیداد
هر روز جنایتی است درحد جنون

 

باسمه تعالی
فساد(۷)
هر جا که فساد پا بگیرد بی حد
آتش  به دل جماعتی هم افتد
این قصه سریع گر شود جمع
ریشه ندواند به دگر جا و بخشکد

 

باسمه تعالی
فساد(۸)
دستان فساد  لانه کرده است
افعی به زمین خانه کرده است
دست طمعش، ز بیخ برکن
با مکر و فریب رخنه کرده است

 

باسمه تعالی
فساد(۹)
حق گفت :  ببر دست دزدان را
  در حد وسیع ، حذف آنان را
دست است نشانه ا ی از بر ما
اجرا بنما ، حکم قرآن را

 

باسمه تعالی
فساد(۱۰)
آن دست که ظلم بر جهانی را زد
آتش به روان و نقش ایمان ها زد
ایمان چو قوی شد، با دفع ستم
خورشیدِ امید، بر دل و بر ما زد

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات حیا

 


حیا(۱)
جمعی به بهانه بی حیا شد      
در محضر حق، ادب فنا شد 
آن کس که ادب، مرام او بود
محبوب خلایق و خدا شد


حیا(۲)
زینت دل، در حیا گردد بیان
فخر انسان در جوامع، بی گمان
آن که دارد در دلش امر خدا
عز او نزد خلایق شد عیان

 


حیا(۳)
حیا آرامش دل در جهان است
دهد نوری که بر دل ها عیان است
هر آنکس در دل خود کرد احیا
جزایش در دو دنیا چون جنان است

 


حیا(۴)
حیا نزد خدا بالا و والاست
که آن  راهی به سوی حق تعالاست
شود قرب الهی را سبب را
خو‌شا آنکس که جایش عرش و بالاست

 


حیا (۵)
حیا موجب شود عفت ، هدایت
بود حافظ تو را از  ننگ و غفلت
چراغی در دل شب ، رهنمایی
بدا آنان که در بند جهالت

 


حیا(۶)
زنان با حیا دری که والاست
حجاب بانوان تاکید زهراست
هر آنکس با حیا باشد سزاوار
بهشت و  مهر  زهرا اجر آنهاست

 

 


حیا (۷)

حیا در دل نشان آدمیت
صفای جان انسان و سعادت
یقین موجب شود در پرتوی آن
حیا موجب شود راه حقیقت

 


حیا(۸)
حیا زیور بود بر روح و بر جان
رهایی از هوای نفس انسان
رهی باشد به سوی عشق باقی
لفای کبریا و نور یزدان

 


حیا(۹)
ندارد بی حیا شرم و خجالت
کند صد ها عمل در روز و خلوت
نباشد او مقید بر اصولی
نهد نامش شجاعت یا شهامت

 



حیا(۱۰)
رواج بی حیایی کار دشمن
کند تیره روابط، هست ناامن
زناشویی دچار لطمه گردد
طلاق است چاره ساز و نیست ایمن


 



 

 

مجموعه رباعیات ادب


ادب (۱)
ادب چون گوهری ناب است و زیباست
چراغی روشن از مهر است و دریاست
هر آن کس پیشه سازد با خلایق
بود محبوب یزدان و چه والا‌ست

 


ادب(۲)
ادب سرچشمه‌ی نور و جلایی ست
شود مشتق ز رب، نام  خدایی ست
هر آنکس پیشه بنماید ادب را
سزاوار عنایت در رهایی ست

 


ادب(۳)
بی ادب محروم می گردد ز ب
حق کند بر او عذاب و هم  غضب
لطف و رحمت نیست از سوی خدا
چون که باشد بی حیا و بی ادب


ادب(۴)
هر آن‌کس که دارد ولایت، ادب
خدایش خدای علی است و رب
ندارد ادب، بی‌ولایت همی
دچار غرور است و شهوت، غضب

 


ادب(۵)
آدمی دارد ادب در امر رب
لیک شیطان شد اسیر خود،  غضب
او دهد نسبت خطایش بر خدا
زان‌که دور افتاده از فهم و ادب



ادب(۶)
صبر باشد شاه کلید مشکلات
بی ادب در منجلاب و معضلات
رشد ما در صبر و در آداب ما
بی ادب کی نوشد از آب حیات؟

 

 

ادب(۷)
مودب، باعث عز و کمال است
چراغ روشنی بهر  وصال است
بود تاجی برای اهل دانش
هدایت می کند ما را، جلال است

 


ادب(۸)
اگر خواهی وصال و هم کمالی
لقای کبریا ی بی مثالی
ادب کن ، تا بیابی حق تعالی
تهذب با تعلم، چو ن دو بالی

 


ادب (۹)

نجات آدمی در زهد و تقواست
صفای باطن و هم نور دل‌هاست
قلوب آدمی گردد مُزیَّن
ادب، راه وصال حق‌تعالی‌ست

 


ادب (۱۰)

ادب، جوهر عشق و ایمان ماست
چو خورشیدِ تابان، به هر دل سزاست
هر آن‌کس که با بی‌ادب همنشین
سرانجام کارش هلاکت ،فناست

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه  تعالی

مجموعه رباعیات اخلاق


اخلاق(۱)
پیغمبر ما معلم اخلاق است
در کون و مکان رفیع و در آفاق است
اسلام بپاست تا قیامت برسد
او باعث رشد دین و هم اشراق است


اخلاق(۲)
معیار رفاقت به محبت به وفاست
معیار لیاقت، ادب و عقل و صفاست
معیار سعادت، به کمال و رشد است
معیار شهامت، به جوانمردی ماست


اخلاق(۳)
از کینه برون آی و ز خسران
مدفون بنما هر آنچه داری پنهان
جایش تو بکار عشق جانها
آرامش تو سبب شود در پایان

اخلاق(۴)
از آینه آموز صفای دل و جان را
روشن بنماید همه ی روح و روان را
نه کینه و بغض و انواع حسد
کاری است سخیف، بی گمان را

 


اخلاق(۵)
ای دل به صفا و مهربانی رو  کن
دلهای بشر را به خدا، همسو  کن
پرواز بده روح و روان را در عشق
از بد دلی و هوای جان،  یک رو کن

 


اخلاق (۶)
با هر سخنی، دلی نما شاد
هر گز نرود برون و بر باد
بر دل بنشیند سخن ارزنده
باعث بشود که آن کنی یاد

 


اخلاق(۷)
الگوی حقیقت است ، اخلاق محمد
در خلق جهان برتر و هم نور سرآمد
اسلام ز خلق او شده عالم گیر
هادی جهان و خلق عالم، احمد

 


اخلاق(۸)
اخلاق بجوی، نی که دنیا برتر
پاینده کند ، دوام دوران همسر
خوشبختی ما ز درک هم می باشد
تا آخر عمر، حق گزین جای نظر

 


اخلاق(۹)
سخن از دل اثرش چندان است
بنشیند به دل و خندان است
نکند حرف اثر از دلِ ناپاکی ها
حرف حق گو، که تو را فرمان است

 


اخلاق(۱۰)
اخلاق پسندیده و ایمان زیباست
چون جلوه کند در عمل و هم پیداست
بد خلقی و بی دینی و افکار پلید
منجر به عذاب در دو دنیا و بلاست

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات خوشبختی


خوشبختی(۱)
اگر خواهان خوشبختی،  سعادت
توکل کن به یزدان تا نهایت
دلت گردد فروزان در پی آن
شوی در سایه ی ایمان ، تو راحت


خوشبختی(۲)
بود خوشبختی ما در قناعت
نه در مال و نه در عیش و  ریاست
بود آرامش ما در اموری
توکل بر خدا و ذکر و رافت

 


خوشبختی(۳)
خوشبخت بود هر آن که با یزدان است
از بند جهان رها و هم خندان است
هر لحظه به یاد دوست، نجوا بکند
دل در اثر نور خدا تابان است

 


خوشبخت(۴)
خوشبختی ما به بندگی و تقواست
آرامش جان به سادگی و نجواست
تهذیب نما دلت ز انواع گناه
دل خانه ی خالق عظیم و یکتاست

 


خوشبختی(۵)
کاری که در آن ، رضای حق معیار است
خوشبختی ما در آن و حق بیدار است
پرهیز نما از عمل  ناشایست
دعوای بشر ز نفس و هم پندار است

 


خوشبختی(۶)
آرامش ما به پول و اموال که نیست
در بردگی و فریب و اغفال که نیست
آسایش ما اگر چه از دنیا هست
خوشبختی ما ز مال و امیال که نیست

 


خوشبختی(۷)
خوشبختی ما ، در  رضا می باشد
در نور هدایت خدا می باشد
در قرب الهی ‌است تسکین
هر کار خلاف، ماسوا می باشد

 


خوشبختی(۸)
خوشبخت کسی است، هم صدا و همدم
از نور خدا  بهره دارد،  هر دم
دل روشن و سرشار ز عشق ازلی
دور از هوس و گناه و دنیای ستم

 



خوشبختی(۹)
خوشبخت کسی است ، طالب عشق و کمال
دور از غم دنیا و هوس‌های زوال
سرشار ز عشق حق تعالی هر دم
مشتاق لقای کبریا هست و جمال

 


خوشبختی (۱۰)
خوشبختی ما، درون دلها باشد
با مهر و صفا، همیشه بر جا باشد
دنیا نتواند که دهد آرامش
عشق است ، همیشه بر پا باشد

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات دوستی


دوستی(۱)
یار نادان چو شود همراهت
جز زیان نیست رهش در راهت
همدمی کن به کتاب و قرآن
نبرد سوی خلاف و نکند گمراهت


دوستی(۲)
دوستی با مردمان ، باید فزود
دشمنی با دشمنان ، باید زدود
ممکن است روزی دگر گردد نظر
دوستی یا دشمنی ، دارد حدود


دوستی(۳)
 دوستی یا دشمنی دارد قیود
می شود روزی عیان ، اسرار زود
سعی کن از خویشتن آیی برون
تا بگویند آفرین و صد درود


دوستی(۴)
عشق یعنی نهی ظالم از خطا
آنچه غیر از حق بود گردد رها
عشق یعنی انتظار روی دوست
 راه حق پیمودنش  تا انتها


دوستی(۵)
دوستی با مردم از حد نگذرد
دشمنی با دشمنان بیرون ز حد
ممکن است روزی عیان گردد درون
دوستی یا دشمنی از دل رود


دوستی(۶)
مردان خدا نشان ایمان دارند
در راه خدا صفای جانان دارند
هر دوست که راه یزدان پوید
از لطف خدا امید و احسان دارند

 


دوستی (۷)
گر دوست وفادار بُوَد چون دُر ناب
همچون گهر است، اندک و هم کمیاب
چون نور بُوَد در سحر و شامِ صفا
غافل مشو، ای یار، ورا هم دریاب

 



دوستی(۸)
قرآن به صفای دوستی کرده ندا
بر دوستی اهل یقین داده صدا
مومن چو برادر است  در مسلک ما
او را به بهشت وعده دادست خدا

 


دوستی(۹)
هر جا که تو باشی، دل من آرام است
با یاد تو، این جهان چو باغ و بام است
ای دوست، صفای تو ز دل‌ها نرود
در نزد تو بودن، هنر و الهام است
 


دوستی(۱۰)
با یاد تو، آرام دل ماست
با نام تو این جهان سراپاست
در نزد خدا می رود دوست
هر کس که و را زجان و دل خواست

 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات ازدواج

ازدواج(۱)
شغل پاینده، بود سازندگی
می‌سزد تا نو شود هر بندگی
ازدواج، عهدی است تا پایان عمر
امنیت در شغل، شور زندگی


ازدواج(۲)
دین تو کامل شود با ازدواج
بخشدت رزق و گشاید بر رواج
زندگی گیرد ز نورش انعکاس
کرد پیغمبر سفارش بر زواج
 


ازدواج(۳)
آنجا که خدا ز مهر آغاز نمود
بر لوح وصال، عشق را راز نمود
فرمود به هر دلی که آرامش هست
در زوج شدن رحمت ابراز نمود

ازدودج(۴)
کار پاینده سبب گردد تو را
تا کنی یک زندگی را نو به پا
ازدواج است یک تعهد در حیات
امنیت در شغل کاری بس روا

 


ازدواج(۵)
در امر مقدسی که اسرار خداست
هر لحظه نشان لطف دادار خداست
تاکید خدا ، بر ازدواج است چنین
این راه به کوی حق و انوار خداست


ازدواج(۶)
در وصل دو دل، حقیقتی پیدا شد
راز ازلی، به لحظه‌ها معنا شد
پیوند دو جان، طریق عرفان گردید
در کوی محبت و وفا افشا شد


ازدواج(۷)
زن مظهر لطف حق و زیبایی اوست
مرد آینه‌دار مهر و والایی اوست
فرمود که زوج، راز حق می‌گردند
چون عشق میانشان تجلایی اوست

ازدواج(۸)

در وحدت عشق، چون دو دل یار شوند
در وادی حق، ز نور بیدار شوند
فرمود خدا: که زوج باشید به مهر
با عشق به هم، رفیق و دلدار شوند

 

 


ازدواج(۹)
پیوند دو دل ز عشق پیدا گردد
در سایه‌ی مهر حق هویدا گردد
فرمود خدا که  ازدواج است شما
تا روح شما ز غم مصفا گردد


ازدواج(۱۰)
زن مایه‌ی مهر و نور و هم آرامش
پیوند دل و جان بشر با سازش
فرمود خدا: که زوج باشید به عشق
رحمت ز خدا در این بود چون بارش 

 

 

باسمه تعالی
مجموعه رباعیات گریه


این گریه برای نور ایمان باشد
این اشک نماد صبرِ انسان باشد
هر قطره ی اشک ،  یاد حق زنده کند
این سوز دل از قیام و عصیان باشد

 


گریه(۲)
این گریه، برای آل عصمت باشد
از ظلم و جفا به روی عترت باشد
از بهر جفای غاصبان در ره عشق
در کرب و بلا قیام عزت باشد



گریه(۳)
گرییم که یاد کربلا زنده شود
پیغام حسین در جهان دیده شود
هر اشک، چراغِ ظلم‌ستیزی گردد
تا عدل خدا، به عشق پاینده شود

 

گریه(۴)
هر قطره ی اشک، لشکری از نور است
بر ظلم، قیامی ز ولی منظور است
هر اشک نشان سرفرازی از ماست
هر اشک بتول، بی حد و منصور است

 


گریه(۵)
این اشک برای حفظ دین جاری شد
در کرببلا، نور حق یاری شد
چون امر رسول، در میان شد باطل
بر خون حسین، دیده خونباری شد

 


گریه(۶)
بر ظلم یزید، اشک خون می‌ریزیم
از عشق حسین، دل برون می ریزیم
چون راه حسین، راه بیداری ماست
بر مرگ شرف، بر درون می‌ریزیم

 


گریه(۷)
هر اشک به داغِ کربلا پیغام است
بر ظالم و ظالمان همی اعلام است
پیغام حسین، خط سرخ است یقین
این سوز دل از قیام حق الهام است

 


گریه(۸)
هر اشک به یاد غربتِ آل نبی است
آتش‌به‌ دل ستمگران بر علوی است
ما اشک به داغِ خونِ عاشق ریزیم
لرزه به تن عدوی مولا و ولی است

 


گریه(۹)
در سوگ تو ای حسین، جان گریه کنیم
بر داغ غمت با چه زبان گریه کنیم؟
داغت نه فقط ز ظلم دوران باشد
از غفلت و از غصب کسان گریه کنیم

 


گریه (۱۰)
هر اشک که از دیده روان گشت، چه‌هاست؟
داغی که به دل نشسته، از کرب و بلاست
دل‌های محبان ولایت سوزد
زین ماتم جان‌سوز شهیدان خداست

 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعزات ذکر
ذکر (۱)
دائماً ذکر تو گویم، ندارم سخنی
آنچه حق گفت، بگویم، به روانی همچو منی
ما که هیچیم در این کون و مکان و هستی
همه از توست خدایا،  چه غنی و چه دنی


ذکر(۲)
ذکر قرآن مجید، جملگی نور و نوید
با عمل کردن به آن، رحمت حق را مزید
ذکر حق گویان به شب، نور یزدان است و رب
هرکه گوید با ادب، می‌دهد ما را امید

ذکر(۳)
بهترین شور و صفا بر مومنین
ذکر یزدان باشد و اعمال دین
ذکر حق دل را تسلا می دهد
با عمل بر دین حق بالا نشین

 


ذکر(۴)
ذکر ما، ذکر زبانی با خداست
ذکر قلبی، در خفا و بی‌صداست
ذکر دیگر، در عمل باشد نه حرف
یاد حق، همواره ذکر اولیاست

ذکر(۵)
هر که آرد بر زبان نام خدا
ذکر یا رب، یا رب بی‌انتها
می‌کند تاثیر بر روح و روان
در ریاضت، در عبادت، در دعا


ذکر(۶)
با ترک گنه، روح و روان شاد شود
با ذکر و دعا، دل ز حق یاد شود
اعمال بد و خوب، همه گردد ثبت
با هر گنهی، عز تو بر باد شود

 


ذکر(۷)
با یاد خدا،دل از گناهان، کن دور
دل را ز ضمیر نا خدا ، کن مسرور
یادش سبب وصال حق می گردد
کن آینه ی دلت ، پر از  نور

 


ذکر (۸)
زبان بندگی، ذکر است تنها
دهد نور و صفا بر قلب و دل‌ها
رود عشق حقیقی بر روانت
کند یاد خدا دل را مصفا

 


ذکر(۹)
بهترین اعمال ما اذکار ماست
جاری از لب‌ها و در افکار ماست
گفت پیغمبر که باشد برترین
یاد یزدان، نور حق در کار ماست

 


ذکر (۱۰)
ذکر است رهایی ز دل و غفلت‌ها
حق باز کند درب خود از  رحمت ها
یادش سبب مغفرت و آمرزش
بی‌یاد خدا، مانده ی در نکبت ها

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات تربیت


تربیت(۱)
تربیت با علم گر توام شود
روشنایی در دلت حاکم شود
شاه کلید تربیت باشد ادب
با تهذب عالمی سالم شود

 


تربیت(۲) 
تربیت با ذکر هو حاصل شود
با تهذب عاشقی  کامل شود
گر بود اخلاق همراه ادب
با تعلم عالمی قابل  شود


تربیت (۲)
تربیت یابد شکوفا با ادب
بی‌ادب محروم  از الطاف رب
تربیت با دانش و حکمت جلی
خلق نیکو مایهٔ رشد و سبب

 



تربیت(۴)
تربیت از کودکی باید قرار
کار نیکو را  ورا باشد شعار
بذر ایمان و محبت در دلش
چون نهالی پر ثمر آید به بار

 



تربیت(۵)
گر بکاری تخم مهر و هم صفا
او شود جانش ز نیکی‌ها غنا
می شود آئینه ی الطاف حق
دست او گیر و به نیکی رهنما

 


تربیت(۶)
تربیت، همچون چراغی رهنما
در دل شب، می نماید دل ربا
گر شود کودک مهذب با ادب
می شود آینده اش دور از خطا

 


تربیت (۷)
تربیت چون آب جاری، بی‌کران
می‌چکد هر دم به قلب کودکان
تا توانی مهرورزی کن مدام
هم به گفتار و عمل، از عمق جان

 


تربیت(۸)
تربیت چون باغ باشد، پر گیاه
ریشه هایش در دل است و با نگاه
می کند رشدی به طرز بی نظیر
کن هرس دائم زوائد، چون گناه

 

 


تربیت(۹)
کودک چو خمیر است، در دست شما
او شکل بگیرد به عملکرد، تو را
نیکی و بدی، ز ما بیا موخت ولی
بر دل بنشان محبت و عشق و صفا

 


تربیت(۱۰)
فرزند چون نور دل بود در دل ما
او ساخته گردد ز محبت ز وفا
با عشق نما تربیتی در ره عشق

تا گم نشود ز موج طوفان و بلا

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات رزق و روزی


رزق(۱)
تقواست کلید رزق و روزی بر ما
افزون بنماید سبد نعمت‌ها
رزقی که ز تقوا برسد بی‌پایان
بخشد خدا رزق همه در هر جا


رزق(۲)
توکل کن ، توسل کن ، به یزدان
شروع کن کار خود با ذکر قرآن
تداوم در امور و نظم و کوشش
رساند رزق تو بی حد، فراوان

 


رزق (۳)

چه خوش گفت مولا علی این کلام
خدا می‌دهد رزق تو صبح و شام
مخور غصه و غم در این عمر خویش
کفیل است یزدان، وکیلی تمام

 


رزق(۴)
چرا حرص دنیا تو را کور کرد؟
تو را از عبادت بسی دور کرد
مخور غصه و غم تو ای بی‌خبر
خدا رزق و روزی ز خود جور  کرد

 

رزق (۵)
اگر خواهی فزونیِ رزق و روزی
ببخشا تا که بخشد حق سُروری
کند رزقت دوچندان حق تعالی
پر از خیر است و اکرام و نکویی

 

 

رزق (۶)

رزقی که خدا داد، پر از خیر و نظر بود
در سایه‌ی تقواست که دل قند و شکر بود

آسایش دل ز رزق پاک است یقین
شکرانه بده بهر چنین لطف، گهر بود


رزق(۷)
هر کس که کند پیشه توکل به خدا را
مشمول عنایات خدا  گردد و تقوا
از جای نیندیشه رسد رزق فراوان

هر لحظه کند شکر چنین صاحب جانها

 


رزق (۸)
هر رزق و عطا، دستِ هو می‌باشد
رحمت ز خدا، به امرِ او می‌باشد
هرکس به خدا امید و دل بست
در سایه‌ی او، به گفتگو می‌باشد

 


رزق (۹)
ما گدایِ شهِ جانیم همه
چند روزی به جهانیم همه
کی گدا کرد گدایی ز گدا؟
از خدا خواه، ز آنیم همه

 


رزق (۱۰)

گر سپاری دل خود را به خدا
پس چرا واهمه از رزق و بلا؟
رزق پاک است، تو را خوشبختی
با خدا باش و مکن کار خطا

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات قناعت


قناعت(۱)
گر قناعت پیشه گردد در امور دنیوی
نه ز غم گردی گرفتار، نی ز دهر ناروی
ای خدا، ما را مکن محتاج خلق و ناکسان
گرچه ما غافل ز خویشیم و امور معنوی

 


قناعت(۲)
دان رزق تو را خدا مقدر کرده است
روزی تو را به حق مقرر کرده است
بر حق خودت قانع و از غیر مخواه
از چشم به غیر، دل مسخر کرده است

 


قناعت(۳)
خورشید و قمر به امر حق می چرخند
از پرتوی آن به هر کسی می تابند

قانع شو و  از طمع برون شو ز غیر
هر لحظه ز عمر، سوی حق  می جنبد

 


قناعت(۴)
دست از طمع نفس کشیدن بهتر
بر حکم خدای ، خو گرفتن بهتر
رزاق جهانیان ، اگر حق باشد
قانع به عطای او رسیدن بهتر

 

 


قناعت(۵)
در ساده‌دلی، گنج نهان است عیان
قانع به عطای حق شود ، در هر آن
از نعمت حق همه مقدر گردند
زیباست قناعت به عطای یزدان

 


قناعت(۶)
بر خوان خدا، گشاده درها سویت
روزی همه دهد، تو را در کویت
قانع شو و از هوای دون رخت ببند
کاین لطف خداست، می رسد بر رویت

 


قناعت(۷)
هر کس که به حکمت خدا قانع شد،
در سایه لطف حق، همی واقع شد.
در وسعت فضل او جهان پر گردد،
دل عاشق حق ز حرص فارغ شد.

 


قناعت(۸)
هرکس که قناعت ز خدا را آموخت
از حرص وطمع ، ره سعادت اندوخت
بر روزی خود شکر نماید هر دم،
آرامش دل ز یاد یزدان، کی سوخت.؟

 


قناعت(۹)
قناعت چون چراغِ دلِ  دهد نور
کند راه خدا هموار و مقدور
هر آن کس قانع شد از رزق یزدان
بود در سایه ی حق، شاد و مسرور

 


قناعت(۱۰)
سبب گردد قناعت، بر شما چند
سکون قلب و دوری از دل و بند
نشان اعتماد است و رضایت
به یزدانی که باشد یار و دلبند

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات غیرت


غیرت(۱)
از آن روز نفس و هوس اصل شد 
که ایمان و باور زما فصل شد 
غرور و تعصب به بیگانگان 
شعار مقدس بر این نسل شد 


غیرت(۲)
غیرت ز دل مؤمنِ حق جو خیزد
چون شعله‌ی عشق، در درون انگیزد
هر کس که ز پاکی و شرف پاس کند
یزدان به دلش چراغ خود آویزد


غیرت(۳)
غیرت سپر دین و حیا می باشد
آیینه‌ی عزت و صفا می باشد
هر کس که بدین گوهر حق دل بندد
در سایه‌ی عشق جان فزا می باشد

 


غیرت(۴)
غیرت سپری برای ایمان باشد
بر راه حیا حصار جانان باشد
قرآن ز حریم حق سخن می‌گوید
این گوهر ناب، عزت انسان باشد

 


غیرت(۵)
غیرت به دلِ مرد وفا می‌بخشد
بر راه شرف، به او صفا می‌بخشد
یزدان به دل غیور، عزت داده
از فیض خودش، شور و جلا می‌بخشد

 


غیرت(۶)
غیرت حرمی است بهر ایمان
آغشته به عطر ناب  قرآن
یزدان ز چنین دلی شود شاد
بخشد به دلش رضای یزدان

 


غیرت(۷)
غیرت به حریم حق حراست بخشد
بر اهل حیا ، همی طهارت بخشد
قرآن به دلش فروغ تقوا ریزد
یزدان به چنین دلی شهادت بخشد

 


غیرت(۸)
ای غیرت تو، چراغِ شب‌های حیا
سرمایه‌ی دین و شرفِ هر دل ما
قرآن به دل پاک تو مأوا گیرد
با همت توست شور و انوار خدا

 


غیرت(۹)
بر پاس شرف، خدا سپر می گردد
با اذن خدا او قدر می گردد
هرجا که حرام در زمین فتنه کند
ایمان و حیا در خطر می گردد

 


غیرت(۱۰)
غیرت به دل اهل یقین ریشه کند
بر دامن پاکی و شرف پیشه کند
قرآن به حریم پاک آن دل گوید
این گوهر ناب، عزت اندیشه کند

 

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات وسواس


وسواس(۱)
وسواس، بلای عقل و ایمان باشد
تیری به دل از کمین شیطان باشد
گر ذکر خدا چو نور گردد در جان
شیطان ز تو ناامید و حیران باشد

 


وسواس(۲)
وسواس خیالی است بر روح و روان
آن نیست حقیقت که برد جان و توان
تاریک کند وسوسه هر نور خدایی
دل را برهان ز مکر و تردید و گمان.

 


وسواس(۳)
وسواس، ز دشمنی نهان می‌آید
بر قلب بشر به هر گمان می‌آید
چون ذکر خدا شود به جانش جاری
از وسوسه‌ها به دل امان می‌آید

 


وسواس(۴)
وسواس رهی به سوی شیطان باشد
با دوری خویش غرق هجران باشد
گر یاد خدا به سینه گردد جاری
هر وسوسه‌ای به دم گریزان باشد

 


وسواس (۵)
وسواس چو سایه در دل انسان است
در خانه ی دل، سیاهی شیطان است
گر  دل به نماز و ذکر یزدان روشن

هر وسوسه ی به دور و دل خندان است

 

 


وسواس(۶)
وسوسه در دل ما بیدار است
چون شراری که درون خار است
چاره‌اش یاد خدا، نوری ناب
روشنی‌بخش دل و پندار است

 


وسواس(۷)
هر وسوسه از گناه جاری گردد
دل از غم آن، اسیر خاری گردد
اما چو به سوی حق کند او توبه‌
نورش به دل از خدا بهاری گردد

 

وسوسه(۸)
دل گر به خدای خود توکل دارد
از هرچه شر و بدی، تحمل دارد
شیطان ز درون تو گریزد آسان
هر جا که خدا سرا و منزل دارد

 


وسواس(۹)
دل گر به خدای خویش پیوند کند
هر وسوسه‌ای ز سینه در بند کند
شیطان به هراس از آن درون بگریزد
جایی که خدا دل تو خرسند کند

 


وسواس(۱۰)
هرجا که خدا به دل، پناهی باشد
ذکرش چو چراغ در سیاهی باشد
وسواس گریزد از دلِ نورپذیر
آن دل که به نور حق گواهی باشد

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات شهادت


شهادت(۱)
با شهادت گشته ای همسوی نور
از تعلق ها بری باشی و دور
می سپاری روح خود بر درگهش
جلوه ای از عشق یزدان را ظهور

 

باسمه تعالی
شهادت(۲)
شهادت همچو لبخند بهاری است
وصال حق تعالی و رهایی است
دهی جانت ز عشق نور یزدان
که با مرگت رها از هرچه خواهی است

 

 

باسمه تعالی
شهادت(۳)
شهادت بهترین آمال ما گشت
فدای حق تعالی و رها گشت
رسد عاشق به قرب حق تعالی
بود جاوید و اجرش با خدا گشت

باسمه تعالی
شهادت(۴)
شهادت سوی یزدان جاودانی است
رهایی از دل و هم  شادمانی است
بود روح شهیدان زنده در عرش
بهای خونشان قربی جهانی است

 

 

باسمه تعالی
شهادت(۵)
شهادت در رهایی  و کمال است
به عشق ایزدی ما را وصال است
بریدن از خود و طی طریقت
بهایش قرب و شادی و جمال است

 

باسمه تعالی
شهادت(۶)
شهادت در ره یزدان رهایی است
عبور از ظلمت و جهل و جدایی است
شهیدان در بهشت و عرش یزدان
جواب پاکی نفس و الهی است

باسمه تعالی
شهادت(۷)
شهادت، نوری از آیات یزدان
رهایی از غبار جهل انسان
شهیدان در بهشت جاودانی
ببین اجر دعای پاک ایمان

 

باسمه تعالی
شهادت(۸)
شهادت، ره به سوی نور یزدان
رهایی از غم و زنجیر انسان
شهیدان نزد حق آرام گیرند
چراغ راهشان عشق است و ایمان

 

باسمه تعالی
شهادت(۹)
شهادت، شور عشق بی‌کران است
صفای جانشان باغ روان است
شهیدان زنده‌اند و جاودانه
حیات پاکشان اندر جنان است

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات بخشش


بخشش(۱)
بخشش ز خصال نیک انسان باشد

هر کس که گذشت، اهل احسان باشد
بخشنده عزیز است به پیش یزدان
چون چشمه زلال در بیابان باشد

 


بخشش(۲)
بخشنده شوی، رها ز هر اندوهی
در نامه‌ی نور، همدل و نستوهی
هر کس که گذشت حق ز او می گذرد
در مکتب دین، خدا دهد انبوهی

 


بخشش(۳)
بخشنده شوی، رها ز هر غم گردی
دل صاف ز کینه،  همچو شبنم  گردی
هر کس که گذشت، حق ز او خشنود است
در سایه ی لطف حق، منعم  گردی

 


بخشش(۴)
دل صاف نما، ز کینه پرهیز نما
در راه خدا، زلال و تجهیز نما
از کار خطا به دور و شو بنده ی حق
بیهوده مکن خلاف و تجویز نما

 



بخشش(۵)
دانی که خدا ز عفو خشنود شود
دل از غم و کینه‌ها مسعود شود
در عفو و گذشت نور ایمان پیداست
هر کس که ببخشد، ره مقصود شود

 


بخشش(۶)
پیغام نبی کمال و احسان باشد
عفو و کرم از نشان انسان باشد
هر کس که دلش تهی شود از کینه
از نور خدا دلش گلستان گردد

 


بخشش(۷)
عفو است چراغی که به دل نور دهد
آرامش و شوقی به دلِ شور دهد
قرآن به گذشت دعوتی روشن کرد
شادی دل و روان مسرور دهد

 


بخشش(۸)
هر کس که گذشت پیشه سازد در راه
رست از غم و بندگی دنیا و گناه
عفو است کلید در رحمت یزدان
هر گز نشود قلب تو تاریک و سیاه

 

بخشش(۹)
بخشش صفت پاک خدا می‌گردد
از چشمهٔ لطف، دل صفا می‌گردد
بخشنده چو خورشید بتابد بر دل
عفو، مرهمی از نور خدا می‌گرد

بخشش(۱۰)

بخشنده همان بندهٔ محبوب خداست
دل دور ز کینه‌ها و هر جور وخطا ست
هر کس که ز عفو دیگران بهره برد
آیینهٔ دل، جلوه‌گر عشق و صفاست

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی



 

 

 


باسمه تعالی
شهادت(۱۰)
شهادت، شور مهری بی‌نهایت
طریق وصل جان با نور و آیت
شهیدان زنده‌اند در هر شرایط
نگین روشن عرش و هدایت

 

 

سراینده

دکتر  علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات دل


دل (۱)
دل چشمهٔ نوری است که تابان باشد
از مهر الهی چو گلستان باشد
دل را ز غبار کینه پاکیزه نما
تا جلوه‌گر از نور خدا جان باشد

 

دل (۲)
دل گوهر پاک است و چراغ ایمان
هر ذرهٔ اوست جلوه‌ای از رحمان
دل را چو ز غیر دوست آزاد کنی
بینی ز رخ دوست، جهانی تابان

 


دل (۳)
دل راهبر عشق و حقیقت گردد
هر لحظه ز او لطف و حمایت گردد
آن کس که صفا داد دل از نور خدا
در سایهٔ حق سوی سعادت گردد

 

 

دل (۴)

دل خانهٔ اسرار خداوند جهان
پیوسته به نور عشق، مسرور و عیان
دل را به صفای عشق، دریا بنما
تا نور خدا دهد تو را راه جنان

 

 

دل (۵)

دل منزل عشق است و مکان جانان
هر لحظه ز نور حق شود آن تابان
دل را ز غبار نفس پاکیزه نما
تا جلوه کند جمال و نور یزدان

 


دل(۶)
دل آینه‌ی حق است و اسرار در اوست
هر ذره ز خاک او گهر بار در اوست
دل را به صفای دل مزین گردان
کز نور خدا جمال رخسار در اوست

 


دل (۷)
دل مرکب عشق و راهِ وحدت باشد
هر لحظه به سوی دوست فرصت باشد
هر کس که صفای دل بگردد همدم
راهش به جنان و عین حکمت باشد

 


دل(۸)
دل چشمهٔ آرامش و دریای یقین
هر لحظه در او جلوه کند نور مبین
دل را ز غبار غفلت آزاد نما
تا راه ببینی سوی معبود امین


دل(۹)
دل چشمهٔ عرفان و مکانِ اسرار
در اوست مقام یار و دلدارِ نگار
هر کس که دل از غبار دنیا شوید
در باغ خدا شود گلستان و بهار

 


دل(۱۰)
دل پنجره‌ای به سوی اسرار الست
هر کس که شناخت، دل ز دنیا او رست
دل را چو تهی ز غیر حق گر بکنی
هر لحظه به دیدار خدا گردی مست

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی



 



 

 



 



 


 



 



 


 



 

 



 



 

 



 



 

 


 


 

 

 



 




 



 



 

 


 

 



 



 

 

 



 



 



 



 



 



 



 



 



 



 

 



 

 



 



 



 



 



 



 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات ایمان


ایمان(۱)
ایمان چو کلیدِ ملک جانان باشد
گنجینه‌ی دل، ز مهر سبحان باشد
هر کس که ز راهِ دوست گمراه نشد
در جان و دلش صفا و ایمان باشد

 


ایمان(۲)
ایمان چو نسیمِ لطف یزدان باشد
آرامش دل، ز راز پنهان باشد
عاشق که به جان ز عشق سیراب شود
هر لحظه ز او، نگاهِ رحمان باشد

 


ایمان(۳)
ایمان چو پلی میانِ غیب است و شهود
باشد رهِ عاشقان به سبحان و وجود
هر کس که به این یقینِ حق دل بندد
دارای حیات و عشق یزدان ودود

 


ایمان(۴)
ایمان به خدا، شراب جان می‌ریزد
نور است که در دلِ نهان می‌ریزد
هر کس که دل از شک و گمان خالی کرد
از چشمه‌ی عشق، بی‌کران می‌ریزد


ایمان(۵)
ایمان به خدا، چراغِ یزدان باشد
آن مایه‌ی فخرِ حق و انسان باشد
هر کس که به عدل و حق، عمل بنماید
آمرزش و لطفِ حق فراوان باشد

 

 


ایمان(۶)
ایمان به یقین ز عشق یزدان آید
در قلبِ تهی، شمیم سبحان آید
آن کس که به ذکر حق تعالی مأنوس
هر لحظه بر او نسیمِ رحمان آید

 

 


ایمان(۷)
ایمان به خدای حیّ سبحان زیباست
بخشنده‌ی جان و مهربان و والاست
آن‌کس که به این راه قدم بگذارد
داند که مسیر عاشقان نور خداست

 

ایمان(۸)
ایمان به خدا، سکون جان می‌بخشد
بر غصه‌ی دل، تو را امان می‌بخشد
هر کس که به حق کند  توکل بسیار
راهی سوی باغ بی‌کران می‌بخشد

 


ایمان(۹)
ایمان ز نسیمِ صبح آغاز شود
هر دم ز شکوهِ نورِ اعجاز شود
هر کس که به حق قدم نهد با اخلاص
درهای بهشت سوی او باز شود

 


ایمان(۱۰)
ایمان چو ستونِ دین و ایمان باشد
آرامش جانِ هر مسلمان باشد
هر کس که به راه حق قدم بردارد
در سایه‌ی او، حیات آسان باشد

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات احسان


احسان (۱)
احسان رهِ اهل دل و یزدان باشد
سرچشمه‌ی لطف حیّ سبحان باشد
عشق است کلید درِ احسان به جهان
آیینه‌ی سرّ جان و ایمان باشد

 

باسمه تعالی
احسان(۲)
احسان رهِ عاشقان به سوی یار است
آن نور که در دلِ همه بیدار است
هر کس که رهِ مهر به مردم دارد
او منتظر روی خدا، دیدار است

باسمه تعالی
احسان (۳)
احسان، سخنِ راز دلِ عاشق‌هاست
آیینه‌ی مهرِ دوست در جان پیداست
هر کس که به نیکی رهِ معنا دارد
دل در حرمی ز نورِ یزدان برجاست

 

باسمه تعالی
احسان(۴)
احسان رهِ پرواز به دلبر باشد
آن نور که از دلت فراتر باشد
هر کس که کند محبت و مهر به خلق
در عالم جان، همیشه برتر باشد

 

باسمه تعالی
احسان(۵)
احسان به پدر، مقام والا دارد
دل را به سوی بهشت بالا دارد
قرآن به نکوکاری ما امر نمود
این مایه‌ی قرب نزد مولا دارد

 

باسمه تعالی
احسان(۶)
احسان رهِ قرب حق تعالی باشد
نیکی به یتیم، شأن والا باشد
قرآن به نکوکاری ما گفت چنین
این ره، سببِ رضای عقبی باشد

 

باسمه تعالی
احسان(۷)
احسان ز تجلّی صفات است
نیکی به خلایق و حیات است
حق جلوه کند به مهر و خوبی
پاداش تو قرب و هم نجات است

 

 

باسمه تعالی
احسان(۸)
احسان رهِ عدل و مهر یزدان باشد
زیبایی آن، ز لطف سبحان باشد
آن‌کس که رهِ صفا به احسان یابد
در سایه‌ی لطف حق جانان باشد

 

باسمه تعالی
احسان(۹)
احسان رهِ وصل با خدا می‌سازد
دل را ز غبارِ خود رها می‌سازد
هر کس که به خلق پیشه بنماید عشق
از لطفِ خدا، جهانِ ما می‌سازد

 

 

باسمه تعالی
احسان (۱۰)
احسان رهِ عشق است به درگاه خدا
این راه ز حق است پر از نور و صفا
هر کس که به صدق خدمتی کرد به خلق
او در حرمِ حق بود و نور و عطا

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات هوای نفس


هوای نفس (۱)

نفس است که دام بر ره ایمان زد
دل را ز صفا تهی و هم خسران زد
عاشق که به نور عشق ره روشن کرد
راه شه جان نمود و بر شیطان زد

 


هوای نفس(۲)
نفس است چو پرده‌ای بر دل پاک
هر دم کشدت به سوی دنیا بی‌باک
عاشق که ز نور حق ببیند ره عشق
برچید ز جان هر آنچه باشد ناپاک

 


هوای نفس(۳)
نفس است، سیاهی و ره تاریکی
بر اهل صفا دامی و در نزدیکی
عاشق که ز نور حق شود پاک سرشت
بی‌رنگ کند نفس و هوس یکرنگی

 


هوای نفس(۴)
نفس است که گوید ره طاعت، خطاست
در دل کند از هوس، شراری بر پاست
عاشق که ز نور حق شود نورانی
هرگز به هوس اسیر دام است و بلاست

 


نفس(۵)
نفس است که بر دل تو حاکم گردد
با وسوسه راه تو ز حق گم گردد
گر گوش به امر حق دهی، پیروزی
هر میل و هوس ز جان تو کم گردد

 


هوای نفس(۶)
نفس است رهی که سوی ظلمت دارد
هر گام تو را ز حق به غفلت دارد
حق را بطلب، که نفس حسرت بکشد
خوشبختی و عزت و سلامت دارد

 


هوای نفس(۷)
نفس است که خصم عقل و ایمان باشد
بر دل، ره تیرگی و طغیان باشد
قرآن به ره تو نور ایمان افزود
هر جا که خدا، خدای انسان باشد

 


هوای نفس(۸)
نفس است چو بادی به شکایت برسد
بر نکبت و طغیان و هلاکت برسد
عاشق که ز زخم نفس آزاد شود
هر لحظه دل از حکمت و رحمت برسد

 

 


هوای نفس (۹)
نفس است که در ره خدا سد گردد
دل را ز صفای حق همی رد گردد
عاشق که هوا ز دل براند هر دم
بر قله‌ی عشق حق، هوا بد گردد

 

 


هوای نفس(۱۰)
نفس است که راه دل زنجیر کند
هر ذره ز نور حق زمین‌گیر کند
عاشق که هوا را ز دلش بیرون کرد
او دشمن جان را  چه تحقیر کند

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات امید


امید(۱)
هرچند گناهت ز عدد بیش شده
از غم دل تو خسته و آن ریش شده
حق گفت: در توبه به رویت باز است
دان، هر گنهی موجب  تشویش شده

 

امید (۲)
ای خسته دل از گناه و هم خود خواهی
هرچند که لغزش ببرد بی راهی
حق راه گشاید به همه با توبه
حق توبه پذیر است، اگر خود خواهی


امید(۳)
در وسعت رحمتت جهان خرم شد
درهای امید، سوی ما، هر دم شد
ای خالق عشق و هستی بی پایان
با یاد تو قلب غمزده مرهم شد

 

امید(۴)
هر غم که به دل نشست، آسان گردد
چون لطف خداوند به انسان گردد
از مهر و کرامتش چه نومید شوی؟
با عفو خدا همیشه جبران گردد

 


امید(۵)
از ظلمت شب، چراغ روشن سازد
از چشمه ی دل، امید جوشن سازد
آن‌کس که دلش به لطف یزدان باشد
صد دشت غم از نسیم گلشن سازد

 


امید (۶)

هر جا که فتادی به گناه و تقصیر
هر جا که شدی اسیر غم یا زنجیر
برخیز و برو، راه یزدان از نو
امید همه مهر خدا هست فراگیر

 


امید(۷)
گر  پای دلم شکست، در راه تو بود
هر اشک دل افروز ، به درگاه تو بود
در روز وصال، وعده خواهم امید
هر غم که کشیدم، به دلخواه تو بود

 


امید(۸)
گر سختی راه بر تو آسان نشود
از رحمت حق، دلت هراسان نشود
حق گفته که صابران، پاداش برند
هر درد و بلا ی جان، خسران نشود

 


امید(۹)
چون مرغ شکسته بال، به درگاه توام
در بحر بلا، رهیده از راه توام
با نور امید تو، به سویت آیم
در سایه‌ی لطف حق ، به همراه توام

 


امید(۱۰)
بر دست دعا، امید خود را بگشا
از لطف خدا بخواه، بر آنچه روا
هرچند که دیر آید، گاهی  به صلاح
زیرا که خدا شنید، هر راز و نوا

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات صبر


صبر(۱)
صبر است طریق اهل تقوا و یقین
هر رنج و غمی  به لطف او شد تسکین
از صبر رسد هر آنچه خواهی، بی‌شک
صبری که کنی، برد تو را در تمکین

 


صبر (۲)
صبر است کلید درِ الطاف خدا
هر رنج به صبر می‌شود رفع بلا
دانا به صبوری نهد امید به حق
بر عهد خدا بود صبوری و صفا


صبر(۳)
هر درد بشر به سوی رحمان گردد
هر لحظه که صبر  موتس جان گردد
صبری که کنی، شود مقامت افزون
این رمز وصال، نور ایمان گردد

 

 


صبر (۴)
صبر است چراغ عاشقان در شب تار
هر درد رهی به سوی یزدان و نگار
دل را به امید وصل حق زنده نما
هر لحظه بخواه از خداوند، قرار

 


صبر(۵)
هر غم که رسد، گنج نهان می‌گردد
در سایه‌ی صبر، دل جوان می‌گردد
صبر آینه‌ی جمال یار است، بدان
صبری که کنی، صفای جان می‌گردد


صبر(۶)
در تنگی دنیا، به خدا صبر نما
از مهر خدا، غم ز دلت گشت رها
هر لحظه که آزمونِ سختی برسد
پاداش عظیم است، نگردی به خطا

 

صبر (۷)
صبر است نشان مردم باایمان
هر رنج و بلایی شود از صبر روان
ایمان به خدا چراغ دل‌های صبور
با یاد خدا، غصه رود از دل و جان


صبر (۸)
صبری که خدا گفت، ز جان کن باور
هر لحظه مدد ز لطف یزدان یاور
هر سختی و درد، روزی آسان گردد
با صبر رسد رحمت جانان داور

 


صبر (۹)
صبر است مقام عاشقان در دل شب
با یاد خداست، وصل انسان و طلب
گر درد رسد، گنج شود، هر سختی
صبری که کند دل، ز کمال است و ادب

 


صبر(۱۰)
هرکس که به صبر زنده ماند در یاد
آن رنج که دارد، شود از رحمت شاد
صبر است که ایمان دل ما گردد
آن‌کس که صبور است،برد فیض جهاد

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات ایثار


ایثار(۱)
ایثار فدای جان بود بر جانان
یابی تو حقیقی ز رحمان
حق ماند و حق ماند و حق
پایداری ز دل پاک و عیان

 

باسمه تعالی
ایثار(۲)
حسین در کربلا جانش فدا کرد
چه غوغایی به عالم او به پا کرد
نمایش داد ایثاری ز عاشق
کند ایثار با خونش ،چه ها کرد

 

باسمه تعالی
ایثار(۳)
بهترین اعمال ما ایثار ماست
در ضمیر جان و در اشعار ماست
گفت پیغمبر بود آن بهترین
جلوه اش در کار و در رفتار ماست

 

باسمه تعالی
ایثار(۴)
یاد کن ای دل ز ایثاری گران
از برای دین و قرآن در جهان
حفظ دین از واجبات است واجبات
جان فدا گردد برای حفظ آن

 

باسمه تعالی
ایثار(۵)
گر طالب یزدانی و آن عشق برین
باشد ره آن پاکی دل، نور و یقین
دل را برهان از هوس،  زودگذر
باید که شوی پاک ز کینه ز حزین

 

باسمه تعالی
ایثار (۶)
ایثارگری کار شهیدان، غوغاست
عشق ازلی باشد و در راه خداست
دل از همه چیز و همه کس دور شود
جز حق نکنی فکر، که مذموم و خطاست

 

باسمه تعالی
ایثار(۷)
آن کس که دهد جان به ره عشق، نکو بود
آرام دل و مایه‌ی فخر و شرف او بود
سر را به ره حق چو فدا کرد و گذشت
از خویش برید و ره دنیاش سکو بود

 

باسمه تعالی
ایثار (۸)

ایثارِ شهیدان همه تفسیرِ وفاست
از غیر گذشتن، رهِ تسلیم و رضاست
هر قطره‌ی خونش به زمین گشت نشان
هر لحظه دعای او چراغِ ره ماست

 

باسمه تعالی
ایثار (۹)
جان داد به راه حق و ایمان، شهید
از نور وجودش، شب ما گشت سپید
هر قطره‌ی خونش، نشود حیف و تلف
افروخت چراغی که به دل شد امید

 

باسمه تعالی
ایثار (۱۰)
ایثار شهیدان، ره فتح است و یقین،
آن کس که ره عشق نماید در دین.
از جام وفا، جرعه به دل نوش کند،
آیینه‌ی توحید، به دل عشق برین.

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات اخلاص


اخلاص(۱)
اخلاص بود سرِّ فنا ، عامل ما
نورِ ازلی تاب کند بر دلِ ما
هر کس که ز غیرِ حق دل آزاد کند
یابد رخ او را به حرم، حاصلِ ما

 

باسمه تعالی
اخلاص(۲)
اخلاص، نهان‌خانه‌ی اسرار خداست
آن جوهرِ نابِ دل و هم  اهلِ وفاست
دل اگر پاک شود از غضب و کبر و حسد
وانگهی رخ بنماید شه جان مقصد ماست

 

باسمه تعالی
اخلاص(۳)
اخلاص بود کلیدِ درهای وصال
راهی است ز دل تا حرمِ نور و کمال
هر کس که شود خالص و از خود ببرد
بیند رخ یار، صاحب عز و جلال

 

باسمه تعالی
اخلاص(۴)
اخلاص، غبارِ ره صادق باشد
سرچشمه‌ی جان و دلِ لایق باشد
دل را چو ز غیرِ حق رها سازی پاک
هر لحظه به نورِ دوست، شایق باشد

 

باسمه تعالی
اخلاص(۵)
دل خالص اگر به سوی معبود رود
با عشق به سوی مظهر جود رود
آن کس که رها ز خود شود در اخلاص
جانش به مقام قرب و محمود رود

 

 

باسمه تعالی
اخلاص(۶)
اخلاص همان نورِ دلِ عاشق ماست
راهی که به سوی حضرتِ مطلق ماست
هر لحظه که دل ز بند اغیار برید
حق جلوه کند، که ناجی و  شایق ماست

 

باسمه تعالی
اخلاص(۷)
ای دل، ره اخلاص گشا در دل خویش
پاکیزه کن از غیر خدا، منزل خویش
هر لحظه که یاد حق بود در دل و جان
افشان شود از نور خدا محفل خویش

 

باسمه تعالی
اخلاص(۸)
اخلاص به دل، جوهر ایمان باشد
راهی به سوی کمال و رحمان باشد
آن کس که به هر کار، خدا را بیند
جانش ز فروغِ حق فروزان باشد

 

باسمه تعالی
اخلاص(۹)
دل از همه جز یاد خدا پاک کنید
بر چهره‌ی جان، نورِ ز افلاک کنید
هر لحظه که اخلاص در آن پیدا شد
آنجاست که راه سوی حق درک کنید

 


باسمه تعالی
اخلاص(۱۰)
اخلاص به دل راه خدا می‌بخشد
هر لحظه به ما عشق و صفا می‌بخشد
گر خالص و پاک باشی از شرک و گناه
نورش به تو تسکین و جلا می‌بخشد

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات تواضع


تواضع(۱)
تواضع کلید در رحمت است،
رهی بر بزرگی و هم عزت است.
خدا گفت: دل را به نرمی سپار،
که این راه نیکی و پر حکمت است

 


تواضع(۲)
تواضع بود شرط اهل کمال،
دهد عزت و حکمت و هم جلال
بزرگان دین و امامان عصر
تواضع نمودند در وقت و حال


تواضع(۳)
درختی که پربار باشد، خم است،
دل عاشق از نور حق، خرم است.
تواضع بود مشی اهل یقین
به ذکر و به تسبیح حق  هر دم است

 


تواضع(۴)
اگر می‌روی در رهش بی‌غرور،
به قلبت نشیند ز رحمت، سرور.
تواضع کلید است بر قفل دل،
که این رمز، بر مؤمنان شد ظهور.

 


تواضع(۵)
فروتن شو و بر زمین پا گذار،
که دل دور گردد ز هر گونه خار.
خدا دوست دارد تواضع‌کنی
که نزدش بزرگ است این افتخار

 

.
تواضع (۶)
تواضع نشانِ ره‌بندگی است،
مسیر رسیدن به فرزانگی است.
بگفتا خداوند عزّ و جلّ:
تواضع بزرگی و شایستگی است.

 


تواضع(۷)
تواضع کلید  سعادت بود
نشان رهایی ز غفلت بود
خدا دوست دارد کنی بندگی
که این رسم مومن ، کرامت بود.

 

 


تواضع(۸)
هر آن کس کند دل ز اغوا جدا
ببیند که رحمت رسد از خدا
تواضع نما در حیات و تلاش
که نزد خدا می‌شوی،  اقربا

 


تواضع(۹)
تکبر مکن بر خلایق ز جاه
بیفتی به نکبت به اعماق چاه
شود قلب تو تار و اندوهگین
مکن عمر خود را تباه و سیاه 

 


تواضع(۱۰)
خدا گفت: افتاده باش و صبور
تواضع چو نور است در هر امور
که این نور جانت کند سرفراز.
فزونی دهد معرفت هم شعور

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات شادی


شادی(۱)
هر دل که حضور حق در او برپا شد
غم رفت، و نگاهش به خدا پیدا شد
این شادی بی‌کران ز نور یار است
کز عشق الهی دل ما شیدا شد


شادی(۲)
هر جا نگری، جمال حق پیدا شد
دل شاد شود که نور او بر ما شد
در وحدت حق غرق شود هر عاشق
این شادی بی‌کرانه از یکتا شد


شادی(۳)
در سجده‌ام و دل ز جهان فارغ شد
هر ذره وجودم به خدا لایق شد
در نیستی‌ام به او رسیدم یکدم
یک لحظه دل از حضور من عاشق شد

 


شادی(۴)
آن لحظه که دل ز خویشتن بی‌خبر است
آنجاست که جان عاشقان پرگوهر است
در نیستی خویش به حق ره یابد
این اوج مقام عارفان بر بشر است

 


شادی(۵)
آن لحظه که عشق در دلت پیدا شد
غم‌ها ز جهان بر همگان رسوا شد
عشقی که ز نور حق بود جاویدان
آتش به تمام این جهان افزا شد

 


شادی(۶)
عشق است که یزدان به کسان می‌بخشد
از لطف خدا، شادی جان می‌بخشد
هر جا که ز دل کینه برآید از راه
شاد ی است که رحمت به زبان می‌بخشد

 


شادی(۷)
شادی همه در رضا به فرمان باشد
آرامش روح وجان ز یزدان باشد
هرکس که در این جهان تسلیم شود
شادابی او به ذکر و احسان باشد

 


شادی(۸)
گیتی که خدا داده، سراسر نعمت
بهر تو پر از لطف و صفا شد رحمت
نعمت ز جهان بگیر و خوشحالی کن
زیرا که نبود این جهان  از غفلت

 


شادی(۹)
در خلوت راز، دل خوش و شاد شود
غم‌های جهان برون و بر باد شود
هر کس که ز نور حق پر از عشق شود
در شادی جاودانه آزاد شود

 

 

شادی(۱۰)

دیدار جمال حق همه شادی‌هاست

هر نور خدا ز عشق و آزادی‌هاست

در خلوت دل طلب کن این دیدن را

هر غفلت ما ز جور و  بیدادی هاست

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات ترس


ترس(۱)
ترسم ز فراق تو دلم خسته شود
از ظلمت دنیا دل و جان بسته شود
بگشا در عشق بر دل جانکاهم
این دل ز فراق،  بی تو افسرده شود

 


ترس(۲)
هر لحظه ز حق غافل و حیران ، ترسم
از ظلمت دل، به سوی شیطان، ترسم
ای رب، ز محبتت نظر کن بر من
کز دوری تو، ز جان لرزان، ترسم

 

 


ترس (۳)
ترسم که ز غفلتی گرفتار شوم
دور از ره حق گردم و بیمار شوم
ای خالق ما، به سوی تو برگردم
رحمی کن اگر خراب و بیزار شوم

 


ترس(۴)
از خوف خدا، دل همه لرزان است
در سایه‌ی عشق، دیدها گریان است
هر لحظه که تقوا به دل افزون گردد
هر لغزش ما خفیف و آن درمان است

 

 


ترس(۵)
ترسم که ز حق غافل و بی یار شوم
از دوری تو ز عشق ، غم بار شوم
ای دوست مرا به خلوت وصل بخوان
کز بی‌تو اسیر خویش و بیمار شوم

 


ترس(۶)
ای خالق هستی، دل ما ترسان است
از عاقبت  غفلت خود حیران است
گر لطف تو در دلم نتابد هرگز
این روح ز بار گنهم ویران است

 

 


ترس(۷)
در روز قیامت دل من لرزان است
از نامه‌ی اعمال دلم نالان است
ای خالق رحمان، به تو روی آوردم
چون رحمت تو چشمه ی بی‌پایان است

 

ترس(۸)
گفتم ز گناه،  این دلم بیمار است
هر لحظه ز خوف حق، دلم خون‌بار است
ای خالق بی‌کران، به ما رحمی کن
این دل که زند تکیه به تو  هشیار است

 

ترس (۹)

گفتم که پناهم به تو ای یار جلیل
جز سایه تو نیست مرا راه جمیل
ای خالق رحمت و صفا، در هر حال
بخشای بر این بنده ز تقصیر قلیل

شرح:

این رباعی بر محور توکل و امید به خداوند استوار است. شاعر با بیان تواضع و اعتراف به ناتوانی خویش، خداوند را یار و پناهگاهی مطمئن می‌داند. او رحمت و لطف الهی را تنها راه زیبا و مؤثر برای رهایی از سختی‌ها معرفی می‌کند و با اعتراف به خطاهای خود، از خداوند طلب بخشش دارد. محور اصلی این شعر، ارتباط عاشقانه انسان با خداوند و تکیه‌گاه بودن خداوند در تمام احوال است.

 


ترس (۱۰)
ای خالق جان‌ها، تو کریمی و غفور
بخشنده و دانا به خطایم، تو صبور
هر لحظه دل از خوف گنه لرزان است
امید به عفوت، ز جهالت ز قصور

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی
خیانت(۱)
دل عهد خدا به باده‌ی دنیا بست
بر خواب خیانت از یقین چشم ببست
چون زرق جهان ز مهر تو بازش برد
دیدی که به خود ز خویش، بر خود بشکست


خیانت(۲)
دل، خانه‌ی عشق است و ریا جایش نیست
بر دیده‌ی صدق، نور رسوایش نیست
هر دل که خیانت ز حقیقت گیرد
دیگر ره توحید، تمنایش نیست


خیانت(۳)
آن عهد که با خدای خود بستم، رفت
هر ذره ز مهر، از ره دستم، رفت
چون دل به خیانت از جهان را بردم
دیدم که به دست کفر، هستم، رفت


خیانت(۴)
بر بندگی‌ات عهد گرفتم به جهان
اما چه ز عهد جز خیانت به میان؟
آن دل که به سوی غیر حق رفت شکست
این زهر خیانت است بر روح و روان


خیانت(۵)
ای دل، به امانت خداوند وفا کن
بر عهد بمان و  سخن حق  ادا کن
هرکس که خیانت کند از عهد خداوند
در ظلمت و تاریکی، راهی به سوا کن

 


خیانت(۶)
یارب! تو مرا ز هر خیانت برهان
از غفلت و ناپاکی و  ظلمت برهان
آن عهد که با تو بسته شد روز ازل
لطفی کن و ما را ز اسارت برهان

 

خیانت (۷)
ای دوست، خیانت به امانت مردود
در روز جزا خفت و خواری مشهود
هرکس که کند این عمل ناشایست
محروم شود ز رحمتِ ربِ ودود

 

خیانت (۸)
خیانت به دل، نقض پیمان بود
خطای کبیره، که رنجان بود
هر آن کس که بر عهد خود بی‌وفاست
بداند که کارش ز شیطان بود

 

 

خیانت(۹)
ای دل، ز خیانت و فریبی دوری
این عیب بزرگ در ره حق کوری
فرمود خدا: خیانت از اهل بلاست
آسیب زند به جان و دل بد جوری

 


خیانت(۱۰)
هر کس که خیانت به امانت آورد
خشم و غضب خدای رحمت آورد
فرمود خدا که خائن است و بدبخت
در محضر حق ردای ذلت آور

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات اعتماد


اعتماد(۱)
کلید رهایی بود اعتماد
اساس تفکر بود اعتقاد
بدا آن که بی کیش و آئین بود
همه ذکر و فکرش بود اقتصاد

 


اعتماد(۲)
پایه ی ایمان حق است اعتماد
بی خدا اندر سراب است و عناد
ظاهر و باطن  بود یزدان پاک
بی خدا در انحطاط است و فساد

 


اعتماد(۳)
منبع لطف و عطا باشد خدا
حامی ما در شدائد هر کجا
کن به یزدان اعتماد و افتخار
صاحب کرسی و عرش است و سما 

 


اعتماد(۴)
اعتماد است گوهر ی ناب و نهان
موجب آرامش روح است و جان
همچو ایمان است،  دری در صدف
آن تجلی کرده در  قول کسان

 


اعتماد(۵)
سزاوار ستایش حق بود هوست

خدای این جهان و آن جهان اوست
کفایت می کند ما را خداوند
به او کن اعتماد و خالقت دوست

 


اعتماد(۶)
اعتمادم به خدایی است که تام
خالق مردم و هستی و نظام
با توکل به خدا باز شود هر گره ای
حق بود کامل و جاوید و مدام

 


اعتماد (۷)

خدا روزی‌رسان است و کفیل است
به حق کن اعتماد و بی‌بدیل است

خلایق را بود او تکیه‌گاهی
که فضلش بی‌نهایت، بی‌مثیل است


اعتماد(۷)
خدا صادق بود در هر اموری
امین می باشد و نقشش چو  نوری
به حق کن اعتماد و یار ما اوست
که فضلش بی حد و از ما قصوری

 

 


اعتماد(۸)
آنچه خیر است، مسیرش تقواست
اعتمادت به خدا کار گشا و اعلاست
اعتماد است نسیمی که کند دل آرام
رهنما باشد و این ره ز خداست

 

 


اعتماد(۹)
مردم همه آینه‌ی کردار توأند
خوبی کن و نیکی، که سزاوار توأند
آنان که وفا دار به عهدند و قرار
چون کوه، ستون دل و پندار توأند

 


اعتماد(۱۰)
گر نباشد اعتمادی در رفاقت
جوامع در خطر افتد ز رافت

گهی گردد خطا در عهد و پیمان
گذشت است چاره ساز هر شکایت

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات وفا


وفا (۱)
وفا باشد کلید عشق جانان
رهی روشن به‌سوی لطف یزدان
دل عاشق چو بر عهدش بماند
رسد بر اوج اسراری ز قرآن

 


وفا(۲)
وفا باشد نشان اهل معنا
چراغی در دل دریای دنیا
چو دل‌بندِ وفای حق بگردد
شود روشن دل تاریک تنها

 


وفا (۳)

وفا عشق است و عهدی جاودانه
تعهد در عمل، دوری ز کینه

کسی کو دل به عشقِ دوست بندد
رهَد از بند خود، بی‌هر بهانه

 


وفا(۴)
وفا نور است در راه حقیقت
چراغی در مسیر عشق و غایت
چو یار از دل وفا جوید، بگوید
که دل باشد سراسر در محبت

 


وفا (۵)
وفا عشق است و دل آرام گیرد
در این وادی، ز حق الهام گیرد
چو عاشق دل به ره بگذارد، آری
حقیقت را ز دل فرجام گیرد

 


وفا(۶)
وفا با دوست، راهی بی‌کران است
که هر کس نگذرد، جانش زیان است
به پای عهد یاران جان فشانید
که این ره، راه عشق جاودان است

 

 


وفا(۷)
در این دنیا وفا رمز بقا شد
چراغ دل، نشانِ اقربا شد
خدا گوید: به پیمانت عمل کن
که این پیمان، کلید ارتقا شد

 

 


وفا(۸)
وفای عهد بر انسان نیاز است
خلافش بر دل ما جان گداز است
ز جان و دل به عهدت اعتنا کن
وفا نزد خلایق دلنواز است

 


وفا (۹)
وفا پیمان حق با بندگان است
نشانی از خلوص عاشقان است
به عهد خویش ماندن نزد یزدان
ز والاتر صفات نیکوان است

 

باسمه تعالی
وفا (۱۰)

خدا گوید که عهدت را نگه دار
که با پیمان بود ایمان پدیدار

وفا پیمانه‌ی تقوای جان است
به او نزدیک‌تر، این راه هموار

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات خشم


خشم(۱)
هر آن کس کند خشم از جان برون
کند عشق یزدان، به خود را فزون
چو سالک دل از مهر حق، پُر کند
کند شعله ور نور رحمان،  درون


خشم(۲)
هر آن کس فرو برد خشم نهان
رود  نور یزدان به اعماق جان
خدا دوست دارد گذشت بشر
که این از خصایل بود، ارمغان


خشم(۳)
بود خشم انسان حجاب درون
کند آدمی را حقیر و زبون
فرو خوردن خشم موجب شود
رها گردی از بغض و کبر و جنون


خشم(۴)
بود خشم درون، چون رهزن عشق
رهی دور از صفا و مأمن عشق
برد سالک غضب را خارج از دل
که دل گردد مطهر موطن عشق

 


خشم(۵)
هیزم آتش نفس است، غضب
که فشاری است به افکار و عصب
چو کنی صبر، شود آن خاموش
بهترین کار به صبر است و ادب

 


خشم(۶)
کظم غیظ است صفات خوبان
آن تجلی است به نزد پاکان
در گذشتن  ز خطای مردم
آن نشانی است ز اهل ایمان

 


خشم(۷)
خشم خود خوردن، مقام مومن است
دل بریدن از خود و هم مامن است
حق ببخشد آن که بخشد این و آن
وعده ی حق قطعی و آن ایمن است

 


خشم(۸)
با صبر شود خشم تو مدفون
تا دل نشود تار و ز غم خون
از عشق و محبت بنما پر
تا مهر شود بر دلت افزون

 


خشم(۹)
با محبت بر غضب  پیروز  باش
آن چراغی گر دد و نوروز باش
گر کنی خشم از دلت بیرون همی
جای آن عشق آید و بهروز باش

 



خشم(۱۰)

در آتش خشم، دل بسوزد، بد جور
گویی که دل است در تقلای تنور
خشم است بلای دل و جان بی تردید
طوفان دل است، تا سراشیبی گور

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات طمع


طمع(۱)
ای دل ز طمع، مشو به دنیا مغرور
کالا و زر و سیم، بماند تا گور
قرآن تو را گفت به پرهیز ز حرص
بس کن ز خطا، در مقامی و حضور


طمع (۲)
خار ره عاشقان و سالک، طمع است
گردش مالِ حرام و سمِّ مهلک، طمع است
در چاهِ گمان، قلب تو می‌گردد تار
چشم و نظر از خَلق به مالِک، طمع است


طمع(۳)
حرص و طمعی که در دلت مأوا شد
بهر تو رهی به کار بد برپا شد
قرآن تو را گفت که قانع باشی
این حرص سرابی است که بی دریا شد


حرص(۴)
ای دل، به طمع ره خطا می‌پوئی
در ظلمت حرص، بی‌صدا می‌ پوئی
قرآن تو را گفت به تقوا بسپار
در دام هوا ، بی هوا می پوئی


طمع(۵)
هر جا که طمع بود، دلی بیمار است
دل غافل و در بند هوس کفتار است
قرآن به همه گفت که قانع باشید
روزی همه به دست حق دادار است


طمع(۶)
طمع است آفت جان و دل ما
این حرص، بلایی‌ست بر مشکل ما
قرآن به قناعت تو را راه نمود
جنات شود منجر و آن منزل ما


طمع(۷)
دل گر ز طمع تهی شود، دریا گشت
بی‌حرص، روان سوی خدا، شیدا گشت
عارف که ز دنیا و هوا دل بر کند
آیینهٔ او مظهر حق، پیدا گشت


طمع (۸)
هر کس که طمع کرد، ز جان بی‌خبر است
در آتش حرص و نفس خود، در گذر است
سالک ز جهان و هرچه در اوست، رها
آزاد دلش از  هوس و بی‌اثر است


طمع(۹)
آن کس که طمع به مال دنیا دارد
غافل ز خدا و عشق کالا دارد
آن کس که رضای حق تعالی مقصود
سودای حقیقت خدا را دارد

 


طمع(۱۰)
ای دل، به طمع در رهِ شیطان منشین
در وادی عشق، بی‌سر و جان منشین

آن دل که ز نور حق ندارد اثری
در سایهٔ حرص خویش، لرزان منشین

سرابنده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات ظلم


ظلم(۱)
ظلم بر خویش و خدا و دگران
نهی گردد ز خدا بر همگان
ظلم بر خود، سبب غفلت شد
ظلم بر حق ، سبب کفر و زیان

 


ظلم(۲)
ظلم است که حق را به زعامت نشناسیم
در آینهٔ دل، قد و قامت نشناسیم
فرمود خدا: که ظلم اعظم شرک است
حیف است خدا را به حقیقت نشناسیم

 



ظلم(۳)
ظلم است که تاریک کند راه نجات
دل گیرد و بندد ره نور از برکات
حق حاکم و داناست ز اعمال بشر
ظالم برود سوی جهنم ز صفات

 


ظلم(۴)
ظلم است جفا بر دل هر ناکس و کس
ظلم بر جهل کند تکیه و دل گردد حبس
آگاه شو ای دل که جهان بس زیباست
در وادی غفلت تو مرو سوی عبث

 


ظلم (۵)

بر ظلم مزن دل، که جهان نیست بقا
ظالم نشود از ستم و ظلم رها
فرمود خداوند: که ظالم خاطی است
بر جان گنه کار رود آتش‌ها

 


ظلم(۶)
ظالم که به بندگان حق رحم نکرد
بر خویش جفا کرد و خطا، فهم نکرد
در روز جزا،  به امر حق گردد سخت
در آتش دوزخ فتد و ندم نکرد

 


نظم(۷)
هر کس که خدا را ز دلش  یاد کند
حق جان ورا ز نور خود شاد کند
حق گفت: که نور من در دل توست

ظالم به  جهنم است و فریاد کند

 


ظلم(۸)
ظلم است که بر دست خودت بند زنی
بر جان و دلت، تیر به دلبند زنی
فرمود خدا:  ظالمان کور و کرند
بر پای خودت، تسمه به پیوند زنی

 


ظلم(۹)
ظلم است که جان خویش گمراه کند
بر سایهٔ نفس خویش، راه بیراه کند
هر چیز به غیر حق، سرابی باشد
در ظلمت این جهان، خود آگاه کند

 


ظلم(۱۰)
ظلم است که دل را به خیانت بندد
بر نور یقین پرده‌ی غفلت بندد
فرمود خدا: ره ستم مسدود است
با نور خدا ، راه جنایت بندد

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات کینه


کینه(۱)
کینه در دل، پرده‌ای بر چشم ماست
آنچه بینی، غصه و غم ، خشم ماست
پاک بنما دل ز کینه هم حسد
تا شود روشن دلت، این رسم ماست

 


کینه(۲)
کینه چون زهری است بر جان و روان
بخشش است، درمان کینه هر زمان

کینه ورزی همچو کار اشقیاست

دور گشتن از خدای مهربان

 

 

 
کینه(۳)
کینه ورزی موجب رنج و بلاست
همچو زهری بر دل و بر جان ماست

نور ایمان پر کند هر منزلت
چاره ساز است و از آن کبریاست

 


کینه (۴)
کینه چون آتش درون جان ماست
زهر تلخی بر دل و ایمان ماست
بخشش آرد عشق و شادی در دلت
چاره ای از لطف حق، درمان ماست

 


کینه(۵)
کینه در دل حسرت و غم آورد
اضطراب و حزن با هم آورد
دور سازد آدمی از مهر دوست
خواری ما را به عالم آورد

 


کینه(۶)
کینه در دل همچو گرداب است و چاه
می‌برد  انسان به راهی پر گناه
بخشش آید مرهم دل‌ها، بشر
مهر ورزی می دهد جانت  پناه

 


کینه(۷)
کینه در دل، پرده‌ای بر دیدگان
می‌فریبد جانِ آدم را عیان
بخشش و مهر است درمان بلا
دل ز کینه پاک کن، ای مهربان

 


کینه(۸)
کینه‌ورزی قلب را زنجیر کرد

ذکر حق کی بر دلت تاثیر کرد

عشق خواهم تا نشیند بر دلم

آتش نفرت مرا دلگیر کرد

 


کینه(۹)
از کینه گذر کن، رهایی آید
بر جان و دلت نور و صفایی آید
دل را ز حسد پاک نما ای نااهل
بر چشم و دلت، روشنایی آید


کینه (۱۰)
اگر خواهی وصال حق تعالی
برون کن کینه از دل، کن مدارا
تو بگذر از خطا و مکر مردم
محبت کن خلایق را تو هر جا

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات شجاعت


شجاعت(۱)
ز خود برتر آی و نظر سوی او
به وادی فنا شو، مکن جست‌وجو
شجاعت برون رفتن از نفس خویش
دلیری چنین می‌دهد آبرو

 


شجاعت(۲)
بشو شیرِ میدانِ عشق و یقین
ز بندِ خودی و هوس، بی قرین
شجاعت گذر از منِ خاکی است
که در عرش بنشیند آن دل‌نشین

 


شجاعت(۳)
شجاعت شکستِ دلِ بی‌نواست
که جان را به وصلِ حقیقت رواست
دلیر آن‌کسی کو به دریا رود
به امواجِ عشق و فنا مبتلاست

 

شجاعت(۳)
شجاعت، همان کشفِ اسرارِ حق
برآور ز دل نغمه‌ی یار حق
به خنجر زن از خویش بر نفسِ دون
برو تا شوی مستِ انوار حق
 


شجاعت(۴)
شجاعت ز ترکِ منِ بی‌بهاست
برو تا به حق، نورِ دلبر رواست
ز بندِ هوس، دل به یزدان بده
برو در رهِ عشق، جان را صفاست


شجاعت(۵)
شجاعت شکستن ز خود تا خدا
نه شمشیر وخنجر، نه میدان بلا
رسیدن به آرامشِ از نور حق
شود دل رها از غمِ ماسوا



شجاعت(۶)
شجاعت همان وصلِ حق‌پروری
ز تاریکیِ نفس و غم‌ بگذری
بخوان نام حق در درون فنا
به نور یقین، راه  یزدان روی

 


شجاعت(۷)
شجاعت چو شمشیرِ تقوا به دست
حریفِ هوا را شکار و شکست
ز بند درون رستگاری بود
به سوی حقیقت، رهایی و جست


شجاعت (۸)
ز سنگر به سنگر، شجاعت بجوی
به آیاتِ حق دل ز غم ها بشوی
ز شیطان گریز و به حق دل سپار
که وهم و هراس  است، زآن ره مگوی


شجاعت(۹)
شجاعت بجوی و تو تقوا گزین
برو راه یزدان، ز نور و یقین
ز صبر است یاری حق هر زمان
که در راهِ حق، او پناهی امین
 


شجاعت(۱۰)
نترس از هجومِ حوادث، بلا
که یاریِ حق بر دلت شد عطا
بود بعدِ سختی، گشایش همی
که آرامش است و دلت با صفا

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات صداقت


صداقت(۱)
صداقت کلید حقیقت ، لقا
برد سالکان را به سوی خدا
رساند تو را پیش معشوق و دوست
گشاید ز دل، قفل هر ماجرا



صداقت(۲)
با صدق، دلت حریم حق می‌گردد
در خلوت جان، نسیم حق می‌گردد
صدقی که نشانِ عشق و تقوا باشد
سرچشمه‌ی مستقیم حق می‌گردد

 


صداقت(۳)
با کذب، تهی شوی ز جانِ جانان
با صدق، شوی همدمِ اهل ایمان
بگذر ز ریا، که رهزن راه تو است
با عشق خدا شود چراغت تابان

 

 


صداقت(۴)
کذب است که دل ز حق جدا می گردد
در محضر دوست، دل  رضا می گردد
عاشق  به صداقت ره حق  می‌ پوید
با عشق خدا ز غم رها می گردد

 


صداقت(۵)
هر کس که صداقت به دلش شد معنا
بیگانه شود ز غیر یزدان، همه جا
در سینه ی صادقان خدا نور نهد
صدق است نشان بندگی نزد خدا

 


صداقت(۵)
ای دل به صداقت ره جانان باید
از کذب و ریا دل به یزدان باید
در محضر حق جز صفا راهی نیست
با صدق شوی، که دل فروزان باید

 


صداقت(۷)
با صدق به سوی حق گشودم پر خویش
بستم ز فریب و کذب، راه شر خویش
در سایه ی صدق می شود دل آرام
از صدق بمان که می‌شوی رهبر خویش

 


صداقت(۸)
آنان که به عهد، راست پیمان بستند
با صدق و صفا، رهِ شهیدان بستند
حق داد ، به صادقان جنات نعیم
  در راه صداقت، همه خوبان  بستند

 



صداقت(۹)
فرمود خدا که با صداقت باشید
با مردم خویش با محبت باشید
هر جا که روید، در کنار مردم
با صدق بگو، تا سلامت باشید

 


صداقت (۱۰)
با صدق بگو هر آنچه در جان داری
بی‌کذب بساز هر چه ایمان داری
حق گفت که زشت است فریب و تهمت
آن را که حقیقت است، پیمان داری

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات احترام


احترام(۱)
بر پدر هم مادرت کن احترام
جایگاه این عزیزان در مقام
بس رفیع است  و خدا داند از  آن
در نیاز والدین است اهتمام

 


احترام(۲)
بی‌ادب محروم از الطاف حق 
راه او دور است از اهداف حق
خلقت انسان عبادت بر خداست
کی بشر قادر شود  اوصاف حق


احترام(۳)
جایگاه والدین است در جهان
بی نظیر و کس نمی داند ز آن
کن محبت در حیات والدین
بر پدر هم مادرت در هر زمان

 


احترام(۴)
همسر چو ز مهر آیتی از یزدان
آرام دل است عشق همسر، ایمان
گر حرمت هر زوج  نگردد مخدوش
پیدا شود از مهر و محبت هر آن

 


احترام(۵)
از رنگ و زبان، یکی خدا می باشد
در کثرت خلق، در خفا می باشد
فرق و خطری در این میان نیست
تقواست که ارزش شما می باشد

 


احترام(۶)
نعمت که خدا داد ز رحمت گیریم
در حفظ زمین و آب، همت گیریم
افراط و تباهی جهان مذموم است
با عدل و خرد، مسیر عزت گیریم

 


احترام(۷)
نیکی نه فقط سجده و ذکر است و نماز
دل دادن و دل بردن و مهر است و نیاز
آسان کند این کار دل سخت بشر
چون مهر خدا باشد و دریاست فراز

 


احترام(۸)
از مهر، جهان رنگ خدا می‌گیرد
دل‌ها همه بوی آشنا می‌گیرد
لبخند تو بر چهره ی یک غم دیده
بر روی و  لبان عشق و صفا می گیرد

 


احترام(۹)
یک لحظه ز عشق حق تعالی گویم
تسلیم رضای حق به دل ها گویم
هرجا نگرم، نشان حق می بینم
هر جا که روم ، یاد خدا را  گویم

 


احترام(۱۰)
از عدل بگو سخن که راهش نور است
حق‌گویی و عدل، نزد حق منظور است
گر خصم درون خویش سرکوب شود
حق را بنشان که عدل او دستور است

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات عهد

 

باسمه تعالی
عهد(۱)
عهد ازلی به دل چو مهری تابان
بر پرده‌ی جان نوشت حق را فرمان
هرکس که به غفلت شکند عهدِ خدا
گمراه شود ز راهِ حق تا پایان
 

عهد(۲)
آن عهد قدیم از ازل با ما بود
فطرت ز صفای دل، هویدا بود
هرکس که شکست عهد خود با یزدان
دوری ز حضورِ حق در دل ها بود
 

عهد (۳)
دل بست به عهدِ ازل و شد عاشق
در محفلِ وصل حق بُوَد او لایق
گر بشکند این عهد، فنا گردد دل
بازآ، که حضور حق کند او ناطق
 

عهد (۴)
پیمان من و عشق تو، سرّی پیداست
در محفل جان، ز مهر تو آن برپاست
گر عهد شکستم، به فنا ره بردم
هر دم به تو برگشتم و دل در سوداست

 

عهد (۵)
عهد ازلی با تو سرآغاز من است
آتشکده‌ی عشق تو اعجاز من است
گر بشکنم این عهد نهان با دل خویش
دوری ز تو، دردِ دلِ پُرراز من است
 

عهد (۶)
پیمان وفا اساسِ ایمان باشد
بر راه خدا، صدق ز خوبان باشد
بشکن ز هوس هر چه تو را دور کند
عهد اَزلی، مهر دل و جان باشد

 

عهد (۷)
پیمان خدا شد به همه راهنما
تا پاک شود دل ز خطا ها و جفا
عهدی که نباشد به دل‌ها و وفا
مانَد به جهان محنت و دردی بالا


 

عهد (۸)
هر عهد که بستی، بنگر بر آن خوب
پیمان‌شکنی کند تو را نامحبوب
پیمان‌شکنان ره به ظلمت سپرند
پرهیز نما از گنه و کار ذنوب

 

عهد (۹)
پیمان‌شکنان دور ز الطاف خدا
گمراه شوند از ره یزدان و رضا
بر عهد و وفا، مسیر تقواست بلند
عهدی که خدا بست، بماند پا بر جا
 

عهد (۱۰)
بر عهد بمان، که عهد نوری اَزلی است
پیمان خدا چراغ راه عملی است
آنان که وفای عهد کردند تمام
بر دل زده‌اند مهر وفا، جلب دلی است

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات فطرت


فطرت(۱)
در فطرت ما خدای یکتا پیداست
پیغام حضور او به دل‌ها پیداست
هرکس که از این نشان به غفلت ماند
در ظلمت خود، هزار معنا پیداست

 


فطرت(۲)
فطرت چو به مهر حق، نشان آورده
در دل به صفای بی‌کران آورده
هر کس که از این سرشت باشد به دور
جای ره عشق، غبار جان آورده

 


فطرت(۳)
فطرت چو چراغ نور ایمان در دل
پیغام خدا به سوی انسان در دل
گر گم شوی از مسیر حق، بازآی
رحمت شود از خدا فراوان در دل

 


فطرت(۴)
فطرت چو نسیم صبحگاه حق است
آیینه‌ای از نگاه شاه حق است
هرکس که از این سرشت دور افتاده
خاموش ز نور و بارگاه حق است

 


فطرت(۵)
در فطرت ما خدا نشانی دارد
چون آینه‌ای ز خود بیانی دارد
هر لحظه که دل به سوی حق پر گیرد
در دامن خود هزار جانی دارد

 


فطرت(۵)
در فطرت ما خدا نشانی دارد
چون آینه‌ای ز خود بیانی دارد
هر لحظه که دل به سوی حق پر گیرد
در دامن خود هزار جانی دارد

 


فطرت(۶)
فطرت چو به سوی حق نگاهی باشد
در ظلمت شب همیشه راهی باشد
هر دل که به نور حق فروزان گردد
در خلوت خویش، حق‌پناهی باشد

 


فطرت(۷)
در فطرت ما حقیقتی پنهان است
چون آینه‌ای که در دل ایمان است
برگرد به خویش تا که او را یابی
این راز وجود بر دل انسان است

 


فطرت(۸)
در دل بنگر که راه حق پیدا شد
فطرت ز خدای مهربان زیبا شد
این نور که در دل تو پنهان باشد
راهی‌ست که سوی خالق یکتا شد

 


فطرت(۹)
فطرت ز خدای لایزال آمده است
در دل به‌صفای بی‌مثال آمده است
گر گم شدی ز نور یزدان برگرد
این نور ز حق به هر جمال آمده است

 


فطرت(۱۰)
در فطرت ما حقیقتی جاوید است
آیینه‌ای از حضور حق تابید است
هر لحظه که دل به سوی نورش باشد
این خانه ز مهر حق تو را تاکید است

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات حقیقت


حقیقت(۱)
حقیقت، همان عشق بی‌منتهاست،
که دل‌های عاشق ز او را رضاست.
جهانی درونت نهفته‌ست، بین،
که آن راه دل، سوی حق رهنماست.


حقیقت(۲)
حقیقت، همان نور ذات خداست،
که بر قلب عاشق، چراغ هداست.
به هر ذره‌ بنگر، که گوید خدا
جهان جمله آیات حق، بی‌خطاست.


حقیقت(۳)
حقیقت، نسیمی ز جانان بود،
دل عاشقان را گلستان بود.
ز خود بگذر و سوی حق گام زن،
که او برتر از جن و انسان بود


حقیقت(۴)
حقیقت همان وحی یزدان خدا
شود متن و آیات قرآن خدا
هر آیه بود گوهری ناب و در
بخوانش، که یابی جهان خدا.


حقیقت(۵)
حقیقت همان راز پنهانِ ماست،
که هر ذره‌ای جلوهٔ از خداست.
به دریا نظر کن، به صحرا نگر
که هر موج  دریا چو راز بقاست.


حقیقت(۶)
حقیقت ز قرآن پدیدار گشت،
به دل‌ها پیامی ز قهار گشت.
بخوان و بیندیش، هر آیه را
سفیرِ هدایت ز دلدار گشت.


حقیقت(۷)
حقیقت، در آیات یزدان نهان،
به دل‌ها دهد علم و ایمان عیان.
کلامی که از سوی حق گشته نور،
رهاند ز ظلمت تو را هر زمان

 


حقیقت(۸)
حقیقت کلامی ز سوی خداست،
چراغ هدایت برای شماست.
بخوان آیه‌های خدا را زجان
که این نور یزدان نهایت لقاست


حقیقت(۹)
حقیقت همان ذات یزدان و هوست،
که ذکر دل و روح انسان نکوست
هر آیه بود چشمه ی لطف حق
حقیقت، ز قرآن عیان و ز اوست


حقیقت(۱۰)
حقیقت ز توحید بر جان شود،
دل از نور حق عشق یزدان شود
کلام خدا حجتی آشکار،
برای خلایق، چو قرآن شود

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات مهربانی


مهربانی (۱)
مهربانی پیام حق در دین است
اصلش ز خدای مهربان آذین است
فرمود نبی : رحمت من  پیداست
بر قلب کسانی که در آن تسکین است

 

مهربانی(۲)
رحمت ز دل عشق نهان  می آید
هر لطف و صفا ز نور جان می‌آید
فرمود نبی : مهربان باش به خلق

این مهر خدایی به زبان می آید


مهربانی(۳)
دل گر ز صفای عشق، روشن باشد
مهری ز خدا درونِ گلشن باشد
عاشق که کند خویش تهی از امیال
هر لحظه، حریم دل، مُزیَّن باشد

 


مهربانی(۴)
مهرت ز سرای عشق و جان می‌آید
نور دو جهان ز کهکشان می‌آید
هر جا که نگه کنی، خدا را بینی
رحمت ز خدا، روز و شبان می‌آید

 


مهربانی(۵)
هرکس که دلش پر از محبت باشد
در نزد خدا، مقام رفعت باشد
فرمود رسول: مهربان باش مدام
مهربانی و محبت دو قسمت باشد

 


مهربانی(۶)
مهرت چو نشان راه یزدان باشد

احسان تو در مهر، فراوان باشد
مهری که به دل، ز نور قرآن داری

در دیده ی دل، صفای ایمان باشد
 

 


مهربانی(۷)
رحمت به دل خسته‌ دلان، آیینه است
مهری که تو داری، ز خدا گنجینه است
قرآن به زبان مهر گوید: احسان
چون مهر ز نور ازلی جانانه است

 

باسمه تعالی
مهربانی(۸)
مهرت چو نسیمی به دل آرام دهد
دل را به صفای خویش پیغام دهد
از رحمت یزدان بیاموز، ز عشق
چون عشق خدا به بنده اکرام ده

 


مهربانی(۹)
مهرت چو نسیمی به دل آرام دهد
دل را به صفای خویش پیغام دهد
از رحمت یزدان بیاموز، ز عشق
چون عشق خدا به بنده اکرام دهد

 



مهربانی(۱۰)
مهرت ز نشان احمدی می‌آید
لطفی ز خدای ایزدی می‌آید
فرمود نبی: مهربان باش به خلق
رحمت ز خدای سرمدی می‌آید

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات امانت


امانت(۱)
امانت، راز دل با حق تعالی ست
نهفته در قلوب پاک و دل هاست
اگر خواهی شوی  محبوب جانان
وفا کن عهد خود، زیرا که والاست



امانت (۲)

امانت، عهد حق با مردمان است
که در دل‌های پاک بندگان است
اگر بر عهد خود باشی وفادار
ثوابش با خدا و آن عیان است

 


امانت(۳)
امانت، عهد ما با کردگار است
رهی روشن، ز دنیا بی‌غبار است
دل از دنیا چو برگیری ز عشاق
شود روشن، ره جان بر دیار است

 

 


امانت (۴)

امانت، بار عشق لایزالی است
طریق عارفان سوی کمالی است
چو بر جان می‌نشاند نور یزدان
رها از هر قفس، زندان خیالی است

 


امانت (۵)
امانت گوهری در دست انسان
چو ایمان در دل و عهد است و پیمان
نگهداری نشان سرفرازی است
ره تقوا بود در عشق یزدان

 


امانت(۶)
امانت، بار جان در دست یار است
رهی بر دل، به سوی چشمه‌سار است
چو خواهی اهل این پیمان شوی، دوست
رها کن هر چه باشد در حصار است

 


امانت(۷)
امانت گوهر عشق است و نور است
که ره بگشاید از دل‌ها عبور است
چو رهرو باشی و اهل یقین نیز
رسد جانت به جانان و حضور است

 


امانت (۸)
امانت گوهر عشق است و ایمان
که ره بگشاید از دل‌ها چه آسان
اگر بر عهد خود باقی بمانی
شوی  اهل یقین در راه یزدان

 

 


امانت(۹)
امانت، سرّ عشق و نور جانان
که پنهان است در دل‌های انسان
بیا جان را ز دنیا پاک کن دوست
اگر خواهان نوری بر دل و جان

 


امامت(۱۰)
امانت، عاشقی در کوی یزدان
سلوک دل بود در عهد و  پیمان
چو خواهی وصل جانان و جمالش
رها شو از شیطاین،جن و انسان

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات انصاف


انصاف(۱)
ز انصاف است، دین بر پا و زیبا
رهی پر نور، پاک از هر خطایا
چو خواهی عشق حق را در دل خود
به عدل آرای، دنیا را سراپا


انصاف (۲)
چو دین با عدل و انصاف است کامل
رهی روشن بود بر قلب عاقل
چو خواهی اهل حق باشی به اخلاص
رها شو از خطا و کبر جاهل


انصاف(۳)
دل از انصاف گردد پاک و بی‌غم
رهی روشن به سوی کوی عالم
چو خواهی در دلت یاری خدا را
رها شو از دل بد خواه و محکم

 


انصاف(۴)
ز انصاف است جان ما رها شد
دل از زنجیر خودخواهی جدا شد
چو منصف باشی و اهل یقین نیز
ره عاشق ز نور حق جلا شد

 


انصاف(۵)
دل از انصاف باشد پاک و بی‌رنگ
شود آیینه‌ای خالی زهر زنگ
اگر خواهی نماید حق و انصاف
رها کن خویش را از مکر و نیرنگ

 


انصاف(۶)
ز انصاف است دل، روشن به تقوا
رهی باشد به سوی حی والا
چو منصف باشی و اهل مروت
رسی بر کوی جانان، درک معنا

 


انصاف(۷)
ز انصاف است دل،  آزاد و دریاست
جهان در چشم اهل جان چه غوغاست
چو عادل باشی و از خود شوی دور
بیابی چشمه‌ی نوری که تقواست

 


انصاف(۸)
ز عدل حق، جهان شد باغ یزدان
به انصاف است دل روشن، چو ایمان
بگو حق را، اگر چه آن ضرر شد
که این باشد طریق اهل عرفان

 


انصاف(۹)
ز انصاف است، حق را جلوه‌گر کن
خطا دیدی، مدارا با بشر کن
که در قرآن، به عدل و مهر سوگند
دلی روشن به نور حق نظر کن

 


انصاف(۱۰)
ز انصاف است بر پا عدل و احسان
بود این راه، سوی نور یزدان
به حق، منصف بمان در هر مصائب
که این باشد طریق اهل ایمان

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات کرامت


کرامت (۱)
کرامت نشانِ مقام بشر،
که از لطف حق می‌نهد، تاج سر.
هر آن کس که در کار نیکی کند،
به درگاه داور شود دادگر


کرامت(۲)
کرامت ز ایمان بود در مقام،
چراغی که روشن شود صبح و شام.
هر آن کس که دل را به حق وا نهد،
شود نزد خالق عزیز و گرام


کرامت(۳)
کرامت همان گوهری بی‌بدیل،
که عاشق بود در ره حق  دلیل.
هر آن کس ز دنیا گذر کرده است،
کرامت بود زینت جان، جمیل


کرامت(۴)
کرامت ز عشق است، نه سیم و زر
که آن هدیه‌ای از خدا بر بشر.
هر آن دل که از بند دنیا رهید،
بیابد درونش بهشتی دگر.


کرامت(۵)
کرامت نسیمی ز باغ وصال،

به دل می‌نهد شوق  یزدان، جمال

هر آن کس ز جان سوی حق دل سپرد
سزاوار وصل است و روی و کمال


کرامت(۶)
کرامت رهی  سوی قرب خدا،
که دل در حضورش شود بی‌ریا.
هر آن کس که تهذیب دارد به دل
نهد پای در وادی کبریا


کرامت(۷)
کرامت چراغی است بر شام دل،
رهی پر ز امید و آرام دل.
هر آن کس که پیمان ببندد ز عشق
سزاوار  رحمت بود، جام  دل


کرامت(۷)
دل را به عنایت و کرامت باید،
از چشمه‌ی عشق حق حکایت باید.
هر کس که ره صدق و صفا پیشه  نمود
در سایه‌ی لطف حق سعادت باید.


کرامت(۹)
هر کس که ره کرامت آغاز نمود
دروازه‌ی لطف  ازلی باز نمود
با مهر و صفا و پاکی روح و روان
پایان غم و رنج خود آواز نمود


کرامت (۱۰)
هر کس که ز مهر یار،  آباد شود
راه کرم و لطف خدا، یاد شود
در محضر حق، هرچه نمایی نیکی
آیینه‌ی لطف و جود، فریاد شود

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات مسئولیت پذیری


مسئولیت(۱)
حق گفت: که زندگی سراسر تکلیف
بر دوش تو باشد ز وفا، هر تحریف
مسئول تویی که نزد حق گوئی حق
اعمال تو گردد به قیامت تعریف


مسئولیت(۲)
هر کس که به حق خویش آگاه شود
هر لحظه ز فیض حق همراه شود
مسئول شود به بندگی در همه عمر
هر گز نکند گناه و گمراه شود


مسئولیت(۳)
مسئول توئی بر عمل خویش هر آن
بر دوش تو عهدی ازلی بود به جان
بر خویش نظر کن که بیابی خود را
از فضل خدا شود شفاعت آسان

 


 

مسئولیت(۵)
بار سنگین به دوش تو و ماست
دست یابی به حقیقت، بر پاست
هر کسی پاسخ اعمال ببیند روزی
لطف حق بر همه و در دلهاست

 

مسئولیت (۶)

بار سنگین امانت نتوان خویش کشید
با عنایات الهی بتوان بیش کشید
«آسمان بار امانت نتوانست کشید»
این امانت به خلایق ز ما پیش کشید

 

 


مسئولیت (۷)
مسئول شدی به نعمت بی‌پایان
حق را بشناس و مرو در نسیان
در بندگی‌ات ره ادب پیشه نما
تا دور شوی ز هر گناه و طغیان

 

باسمه تعالی
مسئولیت (۸)
مسئول عملکرد خطا انسان است
در نزد خدا، هر عملی اذعان است
هرکس که به عهد بندگی کرد وفا
او مظهر عدل و حق و هم ایمان است

 

 

باسمه تعالی
مسئولیت (۹)
هر لحظه دلت به نور حق بیدار است
در عشق خدا، راز دل و اسرار است
خود را به امانت خداوند سپار
این عهد تو، آینهٔ هر رفتار است

 

باسمه تعالی
مسئولیت (۱۰)
هر لحظه که بگذرد ز عمرت آسان
بر توست حساب در قیامت، انسان
مسئول تو هستی ز گفتار و عمل
تا در برِ حق رَسته شوی از خسران

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات محبت


محبت(۱)
دل چون ز محبت خدا سر شار است
چون مرغ چمن بسوی حق و یار است
هر کس که به عشق حق بیاراست دلش

درد دل و غم رهید و با دلدار است


محبت(۲)
دلی دارم روان  در سوی یزدان
رهی پویم به سوی جان جانان
زتو، عشق و صفای دل بخواهم
که جانم را کنی پر شور و غلیان


محبت(۳)
دل شود آرام با حب خدا
می شود همگام با عشق ولا
هر که دارد بهره ی از عشق هو
می رسد بر کوی یزدان ، هر کجا


محبت(۴)
محبت شعله‌ای از نور جانان
بود سرچشمه‌ی اسرار پنهان
هر آن کس پا نهد در وادی عشق
شود روشن دلش از نور یزدان


رحمت(۵)
محبت ره دل به سوی خداست
شروع سفر سوی نور ولاست
برد هر کسی از خدا عشق خود
که این عشق راهی به دارالشفاست


محبت(۶)
دل عاشق به عشق حق روان است
به سان چشمه ی جوشان عیان است

فروغ  عشق حق بر جان خوبان

نشان عشق در دل جاودان است


محبت(۷)
هر دل که ز عشق حق، چراغانی  کرد
در سایه‌ی لطف حق ، گلستانی کرد
بی‌مهر تو دل چو شوره‌زاری خشک است
با مهر تو باغ، لاله‌ افشانی کرد


محبت(۸)
ای مهر تو، چشمه‌ی حیات ابدی
بر ما بنما لطف ،تو یار و مددی
هر جا که محبت خدا جاری شد
در محضر حق نگر، ز نور صمدی


محبت(۹)
ای مهر تو گرم‌تر ز خورشید و قمر
عشق تو دلیل ماندگاری است بشر
هر دل که به نور تو شود روشن‌تر
در پرده‌ی عشق تو کند عمر به سر


محبت(۱۰)
محبت ز دل خسته شرار افشاند
در باغ وجود، گل به بار افشاند
هر کس که به مهر او بیاراید دل
گویا که ز جان غم به کار افشاند

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات فداکاری


فداکاری(۱)
فداکاری به سوی حق و نور است
دل عاشق  ز آن غرق  سرور است
خوشا آنان که در راه سعادت
تمنای وصال و در  حضور است

 

باسمه تعالی
فداکاری(۲)
فداکاری به راه مال دنیا
شود موجب تو را پاداش بالا
به درگاه خدا یابی سعادت
که باشد جاودان، زیبا و اعلا

 

 

 

باسمه تعالی
فداکاری(۳)
فداکاری بود چون چشمه‌ی نور
دل پاک است غرق نور و پر شور
که شکر ایزدی افزون کند مال
دل عاشق شود از نور مسرور

 

باسمه تعالی
فداکاری (۴)
فداکاری نشان زهد و تقواست
رسیدن بر خدا و عشق والاست
هر آن‌کس پیشه سازد این عمل را
رضای حق بود او را عطا هاست

 

باسمه تعالی
فداکاری(۵)
فداکاری سبب گردد فزونی
ز رحمت می دهد عشقی درونی
عطا گردد عنایات الهی
صفای جان بود عشق و سکونی

 

 

باسمه تعالی
فداکاری(۶)
فداکاری نما،  در یاد گیری
اگر چه در میان سالی و پیری
بیفزا علم و دانش، معرفت را
که باشد ره به سوی رستگاری

 

باسمه تعالی
فداکاری(۷)
فداکاری به راه حق، شهادت
سبب گردد تعالی و سعادت
در این ره جان به جانان می سپاری
نظیر کربلا و راه عصمت

 

باسمه تعالی
فداکاری به تسلیم و رضایت
رسیدن بر خدا و هم حقیقت
فدا گردی در این ره، جاودانی است
حقیقت، نور و وصلِ بی‌نهایت

 

باسمه تعالی
فداکاری(۹)
فداکاری و ایثار و شهادت
به تسلیم است و تهذیب و عنایت
پذیرش بر اساس عشق و دانش
بهایش اجر یزدان تا قیامت

 

باسمه تعالی
فداکاری(۱۰)
فدا کاری فنا در عشق یزدان
فدای حق تعالی ، مرد میدان
مداوم ذکر او گویی شب و روز
به دل نور خدا، قرآن تابان

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 


باسمه تعالی

مجموعه رباعیات خیر خواهی

 

خیرخواهی (۱)

خیرخواهی، چراغ شب‌روان است
رهی روشن به سوی بی‌کران است
که هر دل از صفا لبریز گردد
رسد بر جان جانان، شادمان است


خیر خواهی(۲)
به نیکی کن تو با دل‌های غمگین
ببخشا روح را از بار سنگین
که در خیر است راه قرب یزدان
مسیر عاشقی بر ماست، آیین

 


خیر خواهی(۳)
دل از خیر و عمل زیبا شود پاک
جهان روشن شود از نور افلاک

هر آن کس شامل خیر است و انصاف
بود در نزد یزدان پاک و بی باک

 


خیر خواهی(۴)
جهان آباد گردد از سخاوت
که نیکی‌ کن سزاوار سعادت
ببخش از آنچه داری بر خلایق
به درگاه خدا باشد عبادت

 


خیر خواهی(۵)
ز خیرخواهی جهان را سبزتر کن
دل از نور الهی شعله‌ور کن
که هر ذره نشان حق تعالی است
به نیکی راه او را مختصر کن

 


خیر خواهی(۶)
جهان لبریز مهر و خیر یزدان
بماند جاودان در روح انسان
اگر خواهی جمال حق تعالی
برآر از دل، صفای حق نمایان

 


خیر خواهی(۷)
دل از مهر حقایق نور گیرد
ره قرآن ز حق، دستور گیرد
به هر کس خیر بنمائی شب و روز
بدان نیکی ز خالق نور گیرد

 


خیر خواهی(۸)
ز خیر و عشق کن دنیای خود پاک
خدا خواهد تو را در لطف و افلاک
بپاش آن مهر را چون دانه‌ای ناب
برویان عشق حق را در دل خاک

 


خیر خواهی(۹)
بخوان بر خلق، عشق و مهربانی
که باشد نزد حق، آن جاودانی
تو نیکی کن به خلوت یا به ظاهر
که نیکی ماند از تو هر زمانی

 


خیر خواهی(۱۰)
دل از نیکی شود لبریز، روشن
چراغ خیر باشد بر دل و تن
ز گفتار و عمل نیکی نمائید
که نور حق بتابد بر تو ایمن

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات زهد


زهد(۱)
دنیا که چو بازی و خیال است، ببین
بر مال و منال، آن ملال  است، ببین
فرمود نبی که زاهد آن است که دل
جز بر ره حق، در وصال است، ببین

 


زهد (۲)
دلت بر سوی حق پیوسته گردان

به دنیا دل نهادن، هست خسران
ز دنیا بهره گیر و دل مکن ریش

که راه زاهدان باشد ز قرآن


زهد(۳)
این خاک و طلا فریب‌کار است،  ببین
در دام هوس تو را چه خوار است، ببین
فرمود امام: جان تقوا زهد است
بر غیر خدا دلت چه کار است، ببین

 


زهد (۴)
دنیا ز فریب پر نشان است ، ببین
این ملک پر از حسرت جان است، ببین
فرمود نبی: زاهد آن کس باشد
راهش به رضای حق عیان است، ببین

 


زهد(۵)
هر چیز که در جهان بود، در گذر است
هر مال و منال، همچو خاکی، به سر است
آن کس که ز زهد، می کند روشن دل
گوید که جهان، سراب و وهمی دگر است

 

زهد(۶)

دل بر سر زلف این جهان نتوان بست
در زرق و فریب او مکان نتوان بست
هر کس که ز نور حق نشان یافته است
دل جز به حقیقتی امان نتوان بست


زهد(۷)
این عمر که چون موج روان است، ببین
هر لحظه چو بادی، گران است، ببین
فرمود خدا که آخرت پاینده است
دنیا چو سراب است و فسان است، ببین

 


زهد(۸)
دنیا همه بازیچه و خواب است، ببین
چون سایه پی روز شتاب است، ببین

دنیای دگر بهتر از این عالم خاکی است
این گفته ز حق، بی‌حساب است، ببین

 


زهد(۹)
دنیا همه نقش است، بر آیینه ی  وهم
هر رنگ که بینی، همه در پرده ی غم
آن کس که ز زهد می رود سوی خدا
هر لحظه رساند ز خدا، عفو و کرم

 


زهد(۱۰)
این باغ جهان که پر جلا است، ببین
بر شاخه ی آن که بی‌وفا است، ببین
ان کس که جهان را گذری می داند
گوید که جهان نقش فنا است، ببین

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات راستگوئی


راستگوئی(۱)
درستی، رهی سوی یزدان شود
هدایت گر جان انسان شود
دروغ است زهر دل و جان ما
که منجر به مکری دو چندان شود

 


راستگوئی(۲)
زخم دل باشد به نیرنگ و ریا
چون فریبی بر دل است و ماسوا
گفت یزدان :  راستگویان در بهشت
آن کلید جنت است در دست ما

 


راستگوئی(۳)
راست‌گویی، نشانه‌ی ایمان است  
بر روح و روان ، فروغ بی پایان است
گفت قرآن: که حقیقت نور است

نوری است که در جان و دل انسان است

 


راستگوئی(۴)
راستگوئی یک فضیلت،  زآن ماست
بازتاب نور حق در جان ماست
با صداقت شد حقیقت آشکار
چاره ساز و ره گشا، ایمان ماست

 


راستگوئی(۵)
صدق است رهی که دل به جانان بخشد
نور است چراغی که به ایمان بخشد
هر کس که بود عاشق حق با اخلاص
حق گوهر عشق خود به انسان بخشد

 


راستگوئی(۶)
راست‌گو باش، که دل صاف شود
راز دو جهان روشن و شفاف شود
راستگویان صدیق و حق گو

از فیض خدا، شامل الطاف شود

 


راستگوئی(۷)
هر کس ره صدق ایزدی پیشه نمود
دل را به محبت خدا ریشه نمود

با ذکر خدا می کند دل روشن

در راه وصال دوست اندیشه نمود
 

 


راستگوئی(۸)
صدق، آینه‌ی دل است نزد عاشق
نور است ز عشق، بر لب هر شایق

هر کس که کند پاک دلش از اغیار
یابد رخ دوست، در نگاهی صادق

 


راستگوئی(۹)
صدق است رهی به ذات پاک احدی
نور است به دل، نشان راه ابدی

آن کس که کند راه صداقت در پیش
یابد ز حقایق ، چه خوبی، چه بدی

 


راستگویی (۱۰)
قرآن سخن از صدق و صداقت گوید
خوشبختی ما را ز عبادت گوید
حق نور حقیقت به امانت بخشد

رازی ز نهان را به صراحت گوید

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات شکر گزاری


شکر گزاری(۱)
شکرانه‌ی ما، نشان ایمان باشد
در هر قدمی، طریق‌ یزدان باشد
دین گفت که با شکر، دل آرام شود
این رمز حیات،  مرضی جان باشد

 


شکرانه ی ما، ره سعادت باشد
در نزد خدا، لطف و عنایت باشد
گفتند که شاکر ز خدا می‌گیرد
هر نعمت حق، ز بی نهایت باشد


شکر گزاری(۳)
هر نعمت حق، ز فضل او بر ما شد
شکرانه‌ی او بر دل و بر جان‌ها شد
فرمود خدا : شاکر حق باشید
حق بر همگان ناجی و هم ماوا شد

 


شکر گزاری(۴)
شکرانه رهی به سوی دلدار  بود
دل در طلبش ز خود گرفتار بود
عاشق که کند شکر خدا در همه حال
هر لحظه به نور دوست بیدار بود

 


شکرانه (۵)
شکرانه‌ی دل به لفظ و گفتار که نیست
هر لحظه تمایل به رخ یار که نیست
شکرانه حق، عبادت است در همه حال
با لغلغه ی زبان و اذکار که نیست

 


شکر گزاری(۶)
شاکر که شدم، شادی جانم آمد
خنده به لبان و در روانم آمد
در هر نظر از لطف نشان می‌بینم
وقتی که به لب، شکر زبانم آمد

 


شکر گزاری(۷)
شکرانه به دل چو شعله‌ی شمع روان
می‌سوزد و می‌سازد، دلها به جهان
این راه به عشق، معرفت می بخشد
عاشق شود و درک کند نور نهان

 


شکر گزاری(۸)
شاکر شدم و جهان پر از شور خدا
دل غرق به عشق و لطف مستور خدا
هر کس که به شکر گام نیکو بنهد
در قرب خدا باشد و در نور خدا

 

 


شکر گزاری(۹)
ای عشق، تویی سرود جانم هر دم
در شکر تو جاری است زبانم هر دم
نه لفظ و نه حرف، شکر جان را کافی
این زمزمه در دل و روانم هر دم

 

 


شکر گزاری(۱۰)
نعمت به زمین و آسمان گسترده است
رحمت ز خدای مهربان گسترده است
از شکر خدا مشو تو غافل هرگز
بر شکر کنان، نور جنان گسترده است

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات خویشتن داری


خویشتن‌داری (۱)
حلم است که آرام روان می‌بخشد،
در سختی راه، نور جان می‌بخشد.
از زخم زمانه مرهم دل سازد
در وادی دوست، پر توان می‌بخشد

 


خویشتن‌داری (۲)
حلم است کند خشم تو را زندانی،
نفس است گرفتار دل و قربانی
سالک چو شود محو خدای ازلی،
در سایه‌ی حق،  دلش شود روحانی

 


خویشتن داری(۳)
حلم است که پرده‌ها ز دل باز کند
روح و دل ما خلاص و  پرواز کند
رخسار جمال حق عیان می گردد
عشق ابدی بروز و ابراز کند

 

خویشتن داری(۴)
در مکتب عشق، حلم ما آیین است
صبر است که جان عاشقان نوشین است
هر کس که ز حلم راه یابد به دوست،
در وادی عشق، گوهری زرین است

 

 


خویشتن داری(۵)
حلم است صفایی که زیبا گردد،
دل را زِ بلا و کینه بر جا گردد.
ای دل، ز صفای حلم زیبا آموز،
تا مهر خدا نصیب جان‌ها گردد.

 


خویشتن داری(۶)
فرو خوردن خشم، در عزم ماست
زیان و تباهی، از خشم ماست
هر آن کس که باشد حلیم  و صبور
سزاوار مهر و کرم، بزم ماست

 



خویشتن داری (۷)

حلم است که نرمی دهد و عشق و صفا
خشم است که ذلت دهد و رنج و بلا
ای دل، سخن نرم بگو در سختی،
باشد که زِ مهر تو، رهایی ز جفا

 



خویشتن داری (۸)
خشم آوردت ، دل‌خوری و رنج و خطا
حلم است تو را،  شادی جان، مهر و صفا
باشد که شود روشنی شامِ سیاه
با حلم و شکیبایی و الطاف خدا

 


خویشتن داری(۹)
سالک ز طریق حلم بر پا خیزد
با صبر ز طوفان بلا برخیزد.
در صلح و صفاست جان شکوفا گردد
از نور خداست ، جان ما برخیزد.

 


خویشتن داری(۱۰)
حلم است که عشق بی ریا افروزد
شوری به دل و جان‌ شما افروزد.
در وادی عشق، هر که باشد حلیم،
بر قله‌ی وصل دوست، جا افروزد.

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات حق طلبی


حق طلبی(۱)
بر قدرت ظالم، ای دل آرام مشو
با عدل خدا، تو دل به او رام مشو
هر کس که به ظلم، پای بندد بی‌باک
از نور خدا، طلب کند کام مشو

 


حق طلبی(۲)
در ظلمت نفس، ره خدا بر ما کن
با نور خدا، جان و دلت رسوا کن

با سعی و تلاش راه او را دریاب

در راه  حقیقت، ره حق بر پا کن

 


حق‌طلبی (۳)
در ظلمت خویش، راه حق احیا کن
دین نبوی ، در جهان بر پا کن
از خود گذر و جان به جانان بسپار
بر  درگه حق، روح و روان دریا کن

 


حق طلبی(۴)
در ظلمت شب، خدا خدا کن
از جور و ستم، ورا صدا کن
حق حاضر و آگاه به اعمال
دل را به امید حق رها کن

 

 


حق طلبی(۵)
در ظلمت نفس، نور حق پیدا کن
با پرتو او جان و دل شیدا کن
از خود گذر و سوی خدا کن پرواز
با همت عشق، جان خود پویا کن

 


حق طلبی(۶)

گر بر سر ظلم یک قیامی باشد

در سایه ی عدل او نظامی باشد
آن کس که ز حق، طلب کند مهدی را
از لطف خداست،  آن پیامی باشد

 


حق طلبی(۷)
حق نور خداست، در دلت جا گیرد
ظلم است که دل، ز راه حق وا گیرد
هر کس که به عدل، راه یزدان پوید
از نور خدا ، در دو دنیا گیرد

 


حق طلبی(۸)
بر حق طلب، ای دل، رهی پیدا کن
با عدل خدا، امر خدا، احیا کن
گر نور خدا به دل بتابد روشن
با یاد خدا، ظلمت جان را وا کن

 


حق طلبی(۹)
در راه خدا، به عدل پیمان بستیم
در دفع ستم ، دل به جانان بستیم
هر کس که در این راه خدا را جوید
در راه حسین، عشق رندان بستیم

 


حق طلبی(۱۰)
بر حق طلب و ز ظلم، رو گردان شو
با نور خدا ز غم، همی خندان شو
هر کس که رود راه خدا تا آخر
در سایه ی عدل، جان و دل درمان شو

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات دلسوزی


دلسوزی(۱)
عاشق  همه جا عشق خدا می گوید
از مهر و وفا قصه به جا می‌گوید
در کوی حقیقت دل او روشن شد
از رحمت حق راز شفا می‌گوید


دلسوزی(۲)
عاشق ز حقیقت خدا دم ساز است
از مهر و ز رحمت خدا آواز است
دلسوزی حق ز عشق برمی‌خیزد
هر سالک راه، غرق در اعجاز است

 


دلسوزی(۳)
عار ف ز سخاوت خدا می‌گوید
از رحمت حق، هر کجا می گوید
دلسوزی حق به خلق از حب خداست
هر عاشق و سالک ز عطا می گوید

 


دلسوزی (۴)

برجاست خدا، راز دلسوزی‌ها
پیوند دل است ساز دلسوزی‌ها
عاشق به نگاه عشق، عالم بیند
در سینهٔ اوست ناز دلسوزی‌ها


دلسوزی(۵)
هر کس که دلی به مهر آباد کند
با لطف خدا، جهان چو دل شاد کند
آن کس که سپرد دل به یزدان هر دم
از نور دل و عشق و صفا یاد کند

 


دلسوزی(۶)
در سوره ی فرقان، سخن از رحمان است
رحمت ز خدا به بندگان افشان است
حق گفت: به یاری خلایق بشتاب
آیات خدا چراغ شب، تابان است

 


دلسوزی(۷)
دستان گره‌گشا، تو را احسان است
آن جلوه ی از لطف خدا، رحمان است
آیینه‌ای از مهر خدا در دل ماست
هر کس که به لطف یار، جانش جان است

 


دلسوزی(۸)
فرمود خدا: دل را ز حسد دور کنید

با مهر و صفا، جان پر از نور کنید
هر جا که دلی شکست، ترمیم کنید
با عشق و صفا، خلق مسرور کنید

 


دلسوزی(۹)
رحمت ز خدا به هر دلی جاری شد
در سفره ی دل، مهر خدا یاری شد
حق گفت ببخش مردمان را، چون عفو
دلسوزی حق ز جان خریداری شد

 


دلسوزی(۱۰)
بر دل به سخای حق نظر باید کرد
بر خلق جهان لطف دگر  باید کرد
بر درد بشر مرهمی باید کرد
از نور خدا، عشق اثر باید کرد

 

 

 

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات حقوق


حقوق(۱)
حق مردم، کی ز حق هو جداست؟

حق مردم دادنی باشد، بجاست

عدل میزان است در کسب حقوق

آنچه غیر حق بود ،کاری خطاست


حقوق(۲)
هر که با حق بود، مقامش والاست
نزد مردم گرامی و دل آراست
در مسیر حقیقت است و کمال
در دو عالم شفیع و او با تقواست


حقوق(۳)
آن کس که به حق مردم آگاه شود
دل پاک و زِ ظلم  کینه کوتاه شود
در راه عدالت، آن‌که جان می‌بخشد
محبوبِ خدا و اهلِ درگاه شود

باسمه تعالی
حقوق(۴)
هرکس به امانت و عدالت کوشد
عدل و انصاف و صداقت کوشد
او مقامش رفیع است و بلند
هر لحظه به عافیت، سعادت کوشد


حقوق(۵)
حق گوهر ناب عدل و تقوا باشد
در سایهٔ عدل، دل مصفا باشد
هر کس ز ره صدق و حقیقت برهد
در ظلمت خویش غرق و تنها باشد


حقوق (۶)
هر کس که به عدل و حق قدم بردارد
ظلم و ستم از جهان و غم بردارد
در محفل یار، می شود حق راضی
چون ظلم و شقاوت و ستم بردارد


حقوق(۷)
این رسمِ خرد، طریقِ قرآن باشد
در سایهٔ حق، دل ز فرقان باشد
هر دل که نهد عدل، به یزدان برسد
در صلح و صفا، دلش ز پاکان باشد

حقوق(۸)

آنجا که حقوق دیگران محفوظ است
دل در حرمِ عشق خدا ملحوظ است
در سایهٔ عدل، رهسپارِ خُلد است
آنجا که وفا، چراغ هر پیروز است


حقوق (۹)
هرکس که حقوق دگران پاس کند
خوشنودی حق را به دل احساس کند
در سایه‌ی عدل و مهر و انصاف بشر
آرامش جاودان به خود خاص کند


حقوق(۱۰)
هر کس ز حقوق دگران دور شود
از مهر الهی دل او کور شود
گر نیتِ او رضای جانان باشد
دریای سعادتش پر از نور شود

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات وحدت


وحدت (۱)
آن کس که دلش ز حق بود در رفتار

در هر عمل و سخن شود نور ز یار
گر دل به خدا گره خورد از دل و جان

وحدت ز دلش جوشد و نه در گفتار
 

 


وحدت (۲)
وحدت به دل و زبان و گفتار بود
حرمت به عقاید و ز افکار بود
دوری ز جفا و تفرقه مرضی حق
در سایه ی وحدت، گل و گلزار بود

 


وحدت (۳)

در وحدت جان، ز نفس و دنیا بگذر
در راه وصال حق، ز اغوا بگذر
در دل که خدا باشد، کثرت نبود
در سایه‌ی عشق او، ز سودا بگذر

 


وحدت(۴)
وحدت به خدا و اهل ایمان و رسول
منجر به عدالت است و اعمال قبول
این راه رهائیست ز دوری و  خطا
در سایه ی آن نیست  جدایی و ملول

 


وحدت(۵)
رمز پیروزی بود در اتحاد،
موجب عزت شود در امتداد
چنگ زن بر حبل یزدان بی درنگ

از گناه و از خطا و از عناد

 


وحدت(۶)
آن که از خود بگذرد، او با خداست
باز گردد دیده ی دل، جان فزاست
غیر حق ظلمت بود ، ظلم و هراس
روشنی بخش حیات و دلگشاست

 


وحدت (۷)
هر که در دل خدای خود را جوید
در سیر و سلوک، بی‌نهایت پوید

جز حق نبود دیده کسی در عالم
جز او  همه فانی است، خدا می گوید

 


وحدت (۸)
ای مسلمانان، چرا غافل شدید؟
در نبرد دشمنان، کاهل شدید
این همه ظلم و تعدی، دلهره
سوی دشمن آید و جاهل شدید

 


وحدت(۹)
دشمنان چون گرگ در میدان ما
بهره ها بردند از نقصان ما
وقت وحدت باشد و همبستگی
پایمردی کن، که آن درمان ما

 


وحدت (۱۰)
در سایه‌ی یک‌دلی و ایمان به خدا،
بگذر ز هوای دون و بی باک و رها
دل در ره حق گذار و دل  بر او بند
از حق مددی طلب، که او راهنما

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات همکاری


همکاری(۱)
کمک بر مردمان باشد عبادت
صفای جان و دلها با حمایت
ز یاری می شود دلها چه روشن
سبب گردد عنایت هم سعادت

 


همکاری (۲)
خلایق را کمک کردن چه نیکوست
محبت کن، سزاوار تو ای دوست
بهشت جاودان پاداش نیکی ست
بشر ذاتا خدا خواه است و حق جوست

 


همکاری(۳)
در ظلمت و جهل، پست و گمراه  شوید

در نیک و بد زمانه همراه شوید
چون کوه، در این جهان سکونی یابید
از زحمت راه،  سخت و آگاه شوید

 


همکاری(۴)
حق آگه و بیدار ، هماره قادر
در همدلی و یاری مردم ، ناظر
هر گام در این ره، قدم حق باشد
دست ازلی در دل و جان شد، حاضر

 


همکاری(۵)
همکاری در عشق، مثال بال است
پرواز دل است و سوی حق اقبال است
کامل شود آن دل که هم راز شود
در سایه‌ی عشق، عالمی خوشحال است

 


همکاری(۶)
همکاری ما، همدلی ،همراهی است
در سختی و در مشقت و غم خواری  است
گر مهر و محبت به خلایق باشد،
از رنج رهایی و جهان نورانی است

 


همکاری(۷)
در سایه ی حق، روح و جان شاداب است
در پرتوی مهر، جان و دل بی تاب است
با وحدت و همکاری و با عشق و صفا
روشنایی به دل و مهتاب است

 


همکاری(۸)
هر دل چو ستاره‌ای، فلک را یاری است
با هم که شوند روشنایی، جاری است
در سایه‌ی حق، گر شود عشق فزون
با مهر و امید در جهان، بیداری است.

 


همکاری (۹)
با دست تو، شاخه‌ای شکوفا گردد،
در جمع تو، بذر مهر بر پا گردد.
در سایه‌ی حق، دل شود نورانی

نور ازلی، در دل ما گردد

 


همکاری(۱۰)
با یاری هم، به قله‌ها می رفتیم
با کار و تلاش ،هر کجا می رفتیم
بر سختی کار فائق و پیروزیم
با همت خویش، یک صدا می رفتیم

 

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی

 

باسمه تعالی

مجموعه رباعیات همدلی


همدلی(۱)
راز وحدت همدلی و همرهی است
راه وصل است و کمال و مرهمی است
در کنار هم شدن، پیوستگی است
دل به دل نزدیک گردد، همدمی است

 



همدلی(۲)
با زبان خوش شود دل‌ها روان
در کنار هم، شود دل ها جوان
گفتن تنها ندارد ارزشی
با عمل باید نمائی قصد جان

 


همدلی(۳)

همدلی شمعی است اندر سینه‌ها
می‌دهد پیوند قلب و دل، صفا
در کنار هم، شود دنیا بهشت
تفرقه موجب شود رنج و بلا

 


همدلی(۴)
همدلی افزون کند مهرت چنان
دور سازد رنج و محنت هر زمان
روشنی بخشد دل و کردار ما

بر دل انسان نشیند بی امان

 


همدلی(۵)
دست هم گیرید در رنج و بلا

همدلی برگیرد از دلها خطا
رمز پیروزی بود در اتحاد
در طریق عشق، می گردد صفا

 


همدلی(۶)
هر جا که نشان همدلی پا گیرد
از لطف خدا، عشق به دلها گیرد
از مهر خدا، هزار نیرو گیرید
گل های امید، هر کجا جا گیرد

 

همدلی (۷)
هر جا که ندای همدلی برما شد
از لطف خدا، جان و دل شیدا شد
با مهر و صفا ، گل از گلستان روئید
گل‌های امید از نهان پیدا شد

 

 

همدلی (۸)
دل را ز غبار کینه‌ها باید شست
در چشمه‌ی مهر، بی‌ریا باید شست
باید که جهان ز عشق گلگون گردد
غم را ز دل و ز آشنا باید شست

 


همدلی(۹)
در وسعت عشق، راه پیدا گردد
با دست وفا، مهر شکوفا گردد
گل های امید، نو به نو، جان گیرد
هر قفل به مهر، بی‌صدا وا گردد

 


همدلی (۱۰)

دل‌ها چو به نور عشق آزاد شود
در سایه‌ی همدلی، چو بنیاد شود
غم‌ها ز درون هماره  بیرون گردند

از غفلت ما ، چه ظلم و بیداد شود

 

 

سراینده

دکتر علی رجالی



 

 



 


 

 



 

 



 



 

 



 



 

 



 

 



 



 



 



 

 



 



 

 



 



 



 



 

 


 



 



 



 

 



 

  • علی رجالی