رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۵۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

بد گمانی

بد گمانی از نظر  علم اخلاق:

بدگمانى به معناى سوءظن، بدخیالى، خیال و اندیشه بد کردن درباره دیگران آمده است. به عبارت دیگر، بدگمانى، آن است که انسان، درباره رفتار و گفتار دیگران، افکار و خیال های ناروا داشته و به آن ترتیب اثر دهد و آن خیال را به صورت یک واقعیت ببیند.

تقسیم بندی بدگمانی در این علم:

1.بدگمانی به خدا: بدگمانى نسبت به خدا، همان حالت یأس و نومیدی از رحمت واسعه الاهی است، که از گناهان بسیار بزرگ، محسوب می شود.

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: بزرگ ترین گناهان کبیره، بدگمانی به خدا است.

2.بدگمانی به مردم: : بدگمانى نسبت به مردم آن است که انسان نسبت به افراد جامعه بدون آن که واقعاً کار ناشایستى انجام داده باشند، فکر و خیال بد کند و به آن ترتیب اثر دهد. این نوع بدگمانى، همانند نوع اوّل (بدگمانی به خداوند) از صفات زشت و از جمله گناهان محسوب مى ‏شود. على (ع) می فرماید: بدگمانى به (انسان) نیکوکار، بدترین گناه و زشت‏ترین ستم است.

3. بدگمانى به خود: بدگمانى نسبت به خود، آن است که انسان همواره خود را در برابر انجام حقوق خدا و بندگانش مقصّر ببیند.

این مورد اگر در صورتی که باعث قطع و امید نشود، و عامل پیشرفت و تلاش بیشتر در برابر دستورات الهی شود،خوب است.

از نگاه علم اخلاق این رفتار به ضرر فرد است و فرد در زندگی شخصی و اجتماعی خودش با مشکلات بیشتری روبرو خواهد شد،دیگران تمایلی به ارتباط با او را نخواهند داشت.و زندگی بدون آرامشی در انتظار اوست.

روش درمانی در علم اخلاق:


1. بالا بردن سطح شناخت :

مثل:

پیامبر اکرم (ص) می فرماید: همانا خداوند، تجاوز به خون، مال را حرام شمرده و گمان بد بردن به مسلمان را اجازه نمى‏ دهد.

على (ع) می فرماید: بدگمانى را نسبت به یکدیگر، دور بریزید؛ زیرا خداوند بزرگ، از آن نهی فرموده است.

علی (ع) مى‏ فرماید: بدگمان دین ندارد.

وقتی انسان شناخت و معرفت خود را نسبت به بد بودن این موضوع بالا برد(بیان و لسان روایات ناظر به این مطلب است)،در این صورت انگیزه ارتکاب چنین رفتاری در انسان ضعیف خواهد شد.

شما سعی کنید شناخت خودتان را با مطالعه بیشتر در این زمینه بالا ببرید.

2.توجه و فکر کردن به آسیب های آن

فردی که در اثر بی اعتمادی به دیگران دچار بدگمانی بشود،در جامعه و حتی در زندگی فردی جایگاه خوبی نخواهد داشت،با تامل کردن به آثار و آسیب های آن باعث می شود،شخص نسبت به این رفتار بی رغبت و بی انگیزه باشد.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

معرفت

معرفت همراه ایمان و شعور 

همره انسان بود تا قعر گور 

آدمی با مغز تنها ناقص است 

عاملی باشد برای فهم نور

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

تهمت

بهتان و تهمت


بهتان و افتراء عبارتست از اینکه انسان در حق غیر به چیزی که راضی نیست دروغ بگوید به عبارت دیگر چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب.

بهتان و تهمت از گناهان کبیره است و در قرآن مجید به شدت از آن نهی، و عذاب شدیدی برای آن ذکر گردیده که به آن اشاره خواهد شد.

در حقیقت بهتان بدترین نوع دروغ است و چنانچه اتهام شخص در غیاب وی باشد غیبت هم بشمار می‌آید و انسان در واقع مرتکب دو گناه شده است یکی دورغ و دیگری غیبت و بزرگترین ظلم در حق برادر مؤمن آنست که او را متهم به ارتکاب گناهی کنی که هرگز آنرا انجام نداده است. بهتان باصطلاح همین برچسب زدن به این و آن است که متاسفانه همواره در جوامع بشری مطرح بوده و امروزه نیز بزرگترین ابزار دشمنان و مخالفان است.

آثار سوء اجتماعی:

نتیجه بهتان و افتراء به این و آن اینست که نظام اجتماعی دیر یا زود از هم بپاشد و عدالت اجتماعی از بین برو.د حق باطل و باطل حق جلوه کند، بیگناهان متهم و گرفتار، ‌و گناهکاران تبرئه و آزاد باشند، حسن ظن به سوء ظن نسبت بکدیگر تبدیل گردد و اعتماد عمومی مردم از یکدیگر سلب شود و زمینه‎ی هرج و مرج فراهم گردد و نا امنی و نار ضایتی رشد یابد،‌ دوستی و صمیمیت جایش را به کینه و عداوت بدهد، مردم پراکنده و متفرق و بدون ارتباط با یکدیگر زندگی کنند و از تجمع و تشکل و انسجام خبری نباشد. بدون شک چنین جامعه‌ای نمی‌تواند دوام و بقاء داشته باشد بلکه بزودی سقوط خواهد کرد و مردم آن هلاک و گرفتار انواع مشکلات و بلایا خواهند شد. و لذا امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: هر گاه مؤمنی برادر مؤمن خویش را متهم سازد و به او تهمت بزند ایمان از قلب او محو می‌شود همچنانکه نمک در آب ذوب می‌گردد.[1] و وقتی ایمان مؤمن ذوب شد و دیگر اثری از ایمان در قلبش باقی نماند جایگاهش دوزخ است چنانکه پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود[2]: هر کس به مرد یا زن با ایمانی بهتان بزند یا درباره‎ی کسی چیزی بگوید که در او نیست خداوند در قیامت او را بر تلی از آتش قرار می‌دهد تا از آنچه گفته است خارج شود. و از عهده‎ی‌ گفته‎ی خود بیرون آید.

در قرآن کریم بیش از چهل آیه درباره‎ تهمت و بهتان به مردم در رابطه با جریانات مختلفی نازل شده که چند نمونه مهم آن ذکر می‌شود.

چند نکته‎ مهم:

1- تهمت دو صورت دارد:

الف ـ افتراء: تهمت زننده با علم و آگاهی، گناه یا عیبی را به شخصی نسبت می‌دهد یعنی می‌داند که آن شخص دارای این عیب نیست و یا این گناه از او صادر نشده است مع الوصف آن را به او نسبت می‌دهد و حتی گاهی خود او مرتکب عمل زشتی شده ولی برای نجات خود از گرفتاری و فرار از مجازات آنرا به دیگری نسبت می‌دهد، که در اصطلاح به آن افتراء گویند.

ب ـ بهتان: تهمت زننده بدون علم بلکه از روی ظن و گمان چیزی را به شخصی نسبت می‌دهد مانند نمونه‎ی اول و دوم که در اصطلاح به آن بهتان گویند. ریشه‎ی صورت دوم همان سوء ظن و بدبینی نسبت به دیگران است که موجب می‌شود هر کاری که از دیگران صادر شود آنرا حمل بر فساد و بدی کند. و اکثر تهمت‌ها بخاطر ناآگاهی و سوء ظن است، و لذا خداوند در قرآن می‌فرماید: ای مؤمنان از بسیاری از گمان‌ها بپرهیزید زیرا بعضی از گمان‌ها گناه است.[3]

البته کاملاً روشن است که پیدایش ظن و گمان یا وهم و خیال در ذهن امری غیر اختیاری می‌باشد و حسن و قبح، ثواب و عقاب در قلمرو افعال اختیاری است نه غیر اختیاری، بنابراین مراد اینستکه به گمان خود ترتیب اثر ندهید و از عمل بدون علم اجتناب ورزید زیرا بسیاری از کسانی که بدون علم و بر اساس حدس و گمان عمل می‌کنند مرتکب گناه و معصیت می‌شوند. چنانچه در آیه دیگر فرمود: از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن[4] و در جای دیگر گروهی را بخاطر اینکه به سوء ظن خود ترتیب اثر دادند ملامت و سرزنش می‌کند و می‌فرماید: شما بدگمان شدید و سوء ظن پیدا کردید و بر اساس آن عمل کردید پس هلاک و تباه گشتید.[5] و نیز می‌فرماید: مشرکان پیروی نمی‌کنند مگر گمان را و آنان گمان آوران هستند.[6]

2ـ حمل فعل مسلمان بر صحت:

مؤمن نه تنها نباید به برادر و خواهر مؤمن خویش سوء ظن داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد بلکه باید عمل او را حمل بر صحت کند و بکوشد تا سوء ظن خویش را به حسن ظن تبدیل نماید.

امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در این رابطه می فرماید: باید گفتار و کردار برادر دینی خود را به بهترین وجه قرار دهی مگر اینکه یقین پیدا کنی و راه توجیه (حمل بر صحت) بر تو بسته باشد. و نباید به سخن برادرت بد گمان باشی در حالیکه تو محمل خوبی برای توجیه کلام او می‌یابی.[7]

همچنین محمد بن فضیل می‌گوید[8] به امام هفتم عرض کردم: بعضی از افراد موثق برای من خبر آوردند که یکی از برادران دینی درباره‎ی‌ من مطلبی گفته که آنرا نمی‌پسندم از او در این باره سؤال کردم، او انکار نمود تکلیف من چیست؟ حضرت فرمود: گوش و چشمت را نسبت به برادرت تکذیب کن بطوریکه اگر پنجاه عادل در نزد تو گواهی بدهند که فلانی درباره‎ی تو چنین مطلب نادرستی را مطرح ساخته تو باید آنان را تکذیب، و برادر ایمانی خود را تصدیق کنی و آنچه را که باعث ریختن آبروی او میشود اشاعه ندهی که در غیر این صورت از مصادیق آیه‎ی: ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فی الذین امنوا، خواهی بود.

بنابراین مادامی که میتوانی باید قول و فعل مؤمن را حمل بر صحت، و به خیر و صلاح توجیه کنی و نباید به او بدبین و بد گمان باشی و امر او را بر فساد و بدی حمل نمائی، حتی اگر از دهان مؤمنی بوی شراب به مشامت رسید نباید به او سوء ‌ظن پیدا کنی که او شراب خورده، و مرتکب فعل حرام گشته، ‌بلکه باید محمل خوبی برای آن بیابی مثلاً بگوئی که شاید طبق تجویز پزشک به منظور مداوا و درمان نوشیده و یا فساق او را مجبور به شرب خمر کرده‌اند و یا اشتباها بجای شیشه‌ی سرکه بطری شراب را برداشته و بدهان ریخته و هنگامی که متوجه شده که شراب است بلافاصله آنرا بیرون ریخته و حتی قطره‌ای هم فرو نبرده است.

3ـ فرار از موضع تهمت:

اسلام از طرفی تهمت را حرام دانسته و از مؤمنان خواسته تا از سوء ظن به یکدیگر اجتناب ورزند و در صورت پیدایش سوء ظن به آن اعتنا نکنند و ترتیب اثر ندهند بلکه گفتار و کردار مؤمن را بر صحت و خوبی حمل نمایند و از طرف دیگر به مؤمنان دستور داده تا خود را در معرض تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و اعمالی که موجب سوء ظن می‌شود پرهیز کنند تا مورد تهمت و افترا قرار نگیرند.

چنانکه امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ فرمود: کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد نباید کسی را که به او بد گمان می‌شود ملامت و نکوهش کند.[9]

همچنین امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: کسی که به موضعی از مواضع تهمت برود و متهم شود نباید جز خودش را ملامت کند.[10] و نیز امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ در وصیت به فرزندش امام مجتبی ـ علیه السلام ـ فرمود: از محل تهمت بر حذر باش و دوری کن، همچنین از مجلسی که به آن گمان بد برده می‌شود.[11] و به همین جهت است که در اخبار و روایات تأکید شده که مؤمنان باید از دوستی و هم نشینی با فساق و گناهکاران بپرهیزند زیرا رابطه داشتن با آنان موجب می‌شود که مردم نسبت به مؤمنان بدبین و در نتیجه به آن‌ها تهمت بزنند.

و نیز پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: از مواضع تهمت بپرهیزید[12] و خود هنگامی که در مسجد معتکف بود و صفیه یکی از همسران پیامبر به دیدن حضرت آمد، پیامبر هنگام مراجعت صفیه به منزل چند گامی او را همراهی و در ضمن با او گفتگو می‌کرد یکی از انصار آنان را دید حضرت به انصاری فرمود این صفیه همسر من است، و هدف پیامبر از بیان این مطلب دفع سوء ظن محتمل از طرف انصاری بود.

4 ـ افتراء به خدا و رسول و ائمه:

تاکنون بحث درباره‎ی تهمت به مؤمنان بود و گفته شد که تهمت به مؤمن حرام است اما بدتر از آن اینست که انسان به خدا، قرآن،[13] رسول و ائمه اطهار تهمت بزند مثل اینکه برای خدا شریک قائل شود[14] و یا منکر معاد باشد[15] یا چیزی را که ائمه نگفته‌اند به آنان نسبت بدهد، احادیث جعلی و دروغین بسازد و یا رسالت پیامبر را دروغ پندارد و بگوید که او از طرف خدا مبعوث نشده و بدروغ ادعا نبوت نموده و یا بگوید پیامبر و ائمه به چیزی امر کرده‌اند که خدا به آن امر نکرده و چیزی را واجب دانسته‌اند که خدا آنرا واجب ندانسته است، و شکی نیست که دروغ پنداشتن رسالت پیامبر و تکذیب آن و نفی دعوت او، به انکار خدا و کفر برمی‌گردد و کسی که به پیغمبر نسبت دروغ بدهد و تهمت بزند و حکمی که در اسلام نیست به آن، نسبت دهد در واقع به خدا نسبت دروغ داده زیرا تکذیب رسول و ائمه و آیات الهی تکذیب خدا است و افتراء بر کسی که جز از طرف خدا سخن نمی‌گوید،[16] افتراء به ذات الهی محسوب می‌شود چنانکه در روایتی امام صادق ـ علیه السّلام ـ به مردی از اهالی شام فرمود: سخن ما را بشنو و بر ما دروغ مبند زیرا کسی که بر ما درباره‌ی چیزی دروغ بگوید بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دروغ بسته و کسی که بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دروغ ببندد به خدا دروغ بسته و خداوند چنین شخصی را عذاب می‌کند.[17][1] . اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الایمان من قلبه کما ینماث الملح فی الماء (کافی، ج2، ص361؛ البرهان، 4/208).

[2] . من بهت مؤمنا او مؤمنه او قال فیه ما لیس فیه اقامه الله تعالی یوم القیامه علی تل من نار حتی یخرج مما قال فیه (وسائل الشیعه، ج8، ص603؛ عیون اخبار الرضا، ب 30).

[3] . یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض الظن اثم. (حجرات/12).

[4] . ولاتقف ما لیس لک به علم. (اسراء/36).

[5] . فظننتم ظن السوء و کنتم قوماً بوراً. (فتح/12).

[6] . ان یتبعون الا الظنّ و ان هم الایخرصون. (یونس/66).

[7] . ضع امر اخیک علی احسنه حتی یاتیک ما یغلبک منه ولاتظنن بکلمه خرجت من اخیک سوء و انت تجدلها فی الخیر محملاً (البرهان، ج4، ص209؛ کافی، ج2، ص362؛ امالی، م50، ص304).

[8] . البرهان، ج3، ص128.

[9] . من عرض نفسه للتهمة فلا یلومن من اساء به الظن (امالی، م50، ص304؛ وسائل، ج8، ص422؛ تحف العقول، ص387.

[10] . من دخل موضعاً من مواضع التهمه فاتهم فلا یلومن الانفسه. (وسائل الشیعه، ج8، ص422؛ امالی، م75، ص497).

[11] . ایاک و مواطن التهمته و المجلس المظنون به السوء. (وسائل الشیعه، ج8. ص423).

[12] . اتقوا من مواضع التهمه.

[13] . و ان منهم لفریقا یلون السنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون. (آل‌عمران/78).

[14] . و من یشرک بالله فقد افتری اثما عظیماً. (نساء/48).

[15] . ان هی الاحیاتنا الدنیا و نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین ان هو الارجل افتری علی الله کذباً. (مؤمنون/37ـ38).

[16] . و ما ینطق عن الهوی، ان هو الاوحی یوحی. (نجم/3ـ4).

[17] . اسمع حدیثنا ولا تکذب علینا فانه من کذب علینا فی شییء فقد کذب علی رسول الله و من کذب علی رسول الله فقد کذب علی الله و من کذب علی الله عذبه الله عز و جل. (وسائل الشیعه، ج8، ص576).


بنابراین تهمت به امام تهمت به پیامبر، و تهمت به پیامبر تهمت خدا، و از گناهان کبیره می‌باشد.[1] پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ فرمود: هر کس چیزی را که من نگفته‌ام به من نسبت دهد نشیمن‌گاهش از آتش خواهد بود.[2]

قرآن در 9 آیه[3] افتراء زنندگان به خدا و تکذیب کنندگان آیات الهی را ستمکارترین مردم معرفی می‌نماید و در 5 آیه[4]می‌فرماید: بروید در زمین سیر کنید و سرنوشت تذکیب کنندگان و تهمت زنندگان به خدا و رسول را مشاهده کنید که چگونه گرفتار خشم و عذاب الهی در دنیا شدند. و در 11 آیه[5] مکذبین و مفتریان، مورد عتاب قرار گرفته و به آن‌ها بیم آتش قهر و غضب الهی داده شده که چه عذاب سختی در انتظار ایشان است.

و بالاخره خداوند کسانی را که بدون حجت و دلیل به حلیت یا حرمت چیزی قائل شده باشند و چه بسا حلال خدا را حرام، و حرام او را حلال می‌شمرند و بر خدا افتراء میزنند آن‌ها را از این عمل نهی کرده و فرموده کسانی که به خدا افتراء و تهمت می‌زنند رستگار نمی‌شوند و آنچه را که به طمع آن افتراء زده‌اند منفعت بسیار کمی است و در آخرت عذاب دردناکی دارند.[6]

5 ـ عکس العمل مؤمن:

برای اینکه ببینیم عکس العمل مؤمن در مقابل شخص تهمت زننده چگونه باید باشد به قرآن مراجعه می‌کنیم و دو نمونه از برخورد پیامبران با تهمت زنندگان و مفتریان را ذکر می‌کنیم.

الف) عکس العمل پیامبر اکرم(ص) :

هنگامی که پیامبر از سوی کافران و مشرکان مورد تهمت قرار گرفت و گفتند این قرآنی که ادعا می کند از جانب پروردگار خویش آورده سخنان خود اوست که بخدا نسبت داده است، ابتداء پیامبر آن‌ها را موعظه و نصیحت کرد، و بعد برای آن‌ها استدلال فرمود که شما در اشتباه هستید و این گمان باطلی است و پیروی از گمان شما را به حق و حقیقت نمی‌رساند، سپس فرمود: اگر من دروغ می‌گویم و این کتاب را از جانب خداوند برای هدایت شما نیاورده‌ام پس شما منکران هم که مثل من عرب زبان و اهل فصاحت و بلاغت هستید یک سوره مانند آن بیاورید و هرگز بر آن قادر نخواهید بود.

و پس از مجادله به حق و اقامه‎ی بینه و برهان، آن‌ها همچنان بر کفر و شرک خویش اصرار ورزیده، حضرت را تکذیب می‌کردند و به او نسبت دروغ می‌دادند، خداوند به پیامبر فرمان داد که اگر آن‌ها باز هم بر گفته‎ی خویش اصرار و ترا تکذیب کردند بآنها بگو: عمل من برای من و اعمال شما برای خودتان باشد. شما از عمل من بیزارید و من از عمل شما بیزارم،[7] شما بخاطر من مؤاخذه نمی‌شوید من هم بخاطر تهمت شما مؤاخذه نمی‌شوم.

ب) عکس العمل نوح پیامبر ـ علیه السلام ـ :

هنگامی که حضرت نوح مردم را از شرک و بت پرستی به توحید و یکتا پرستی دعوت نمود و به آن‌ها فرمود: من پیامبر خدا هستم قومش گفتند: ‌ما فضیلتی برای تو و پیروانت نسبت به خودمان نمی بینیم و تو از ما برتر نیستی بلکه ما گمان می‌کنیم شما دروغ می‌گوئید.[8] و به این ترتیب به حضرت نوح تهمت زدند، حضرت نوح پس از مجادله آن‌ها را از عذاب الهی بیم داد تا شاید جز خدا را نپرستند اما اندرز و انذار مؤثر واقع نشد و گفتند: ای نوح اگر راست می‌گوئی پس عذابی که به ما وعده داده بودی بیاور و هنگامی که آن‌ها در کفر و شرک خویش اصرار ورزیدند خداوند به نوح ـ علیه السلام ـ فرمود: به آن‌ها بگو اگر من دروغ می‌گویم و بدروغ دعوی نبوت می‌کنم پس جرم و گناه من بر خود من است و من از گناهان شما بیزارم[9] و باین ترتیب از تهمت زنندگان تبری جست.

بنابراین مومنی که مورد تهمت دیگران واقع می‌شود باید:

اولاً در مقام دفاع از خود برآید و تهمت زننده را متوجه اشتباه خود سازد و او را ارشاد و تصحیت نماید.

ثانیاً تهمت زننده را به عقوبت این گناه بزرگ متوجه، و از خشم الهی بیم دهد.

ثالثاً اگر بیم و انذار، و نصیحت و ارشاد مفید واقع نشد از او تبری جوید.

[1] . الکذب علی الله و علی رسوله و علی الاوصیاء من الکبائر. (همان سند، الفقیه ج3، ص372).

[2] . من قال علی ما لم اقل فلیتبوء مقعده عن النار. (همان سند، وسائل، ج11، ص259).

[3] . و من اظلم ممن افتری علی الله کذباً. (انعام/21،93،144؛ اعراف/37؛ یونس/17؛ هود/18؛ کهف/15؛ عنکبوت/68 و صف/7).

[4] . انظروا کیف کان عاقبه المکذبین. (آل‌عمران/137؛ انعام/11؛ نحل/36؛ نمل/69 و زخرف/25).

[5] . ویل یومئذ للمکذبین. (طور/11؛ مرسلات/15، 19، 24، 28، 34، 37، 40، 45، 47 و 49).

[6] . ولا تقولوا لما تصف السنتکم الکذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا علی الله الکذب ان الذین یفترون علی الله الکذب لایفلحون متاع قلیل و لهم عذاب الیم. (نحل/116ـ117).

[7] . و ان کذبوک فقل لی عملی و لکم عملکم، انتم بریئون مما اعمل و انا بریء مما تعملون. (یونس/41).

[8] . و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین. (هود/27).

[9] . قل ان افتریته فعلی اجرامی و انا بریء مما تجرمون. (هود/35).


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اهمیت ماه مبارک رمضان :


1.         امام على (ع): روزى رسول خدا (ص) براى ما خطبه اى ایراد کرد و فرمود: اى مردم ! همانا ماه با برکت و رحمت و آمرزش به شما روى آورده است این ماه نزد خدا بهترین ماه است و روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها و ساعتهایش بهترین ساعات در این ماه شما به میهمانى خدا دعوت شده اید و در زمره بهره مندان از کرامت خداوند قرار گرفته اید در این ماه نفسهاى شما تسبیح خداست و خواب شما عبادت است و اعمال شما پذیرفته و دعایتان به اجابت مى رسد من برخاستم و عرض کردم: اى رسول خدا! بهترین عمل در این ماه چیست ؟ پیامبر فرمود: اى اباالحسن ! بهترین عمل در این ماه خویشتندارى از حرامهاى خداى عزوجل است. (میزان الحکمه حدیث 7449 )

2.         امام باقر (ع): رسول خدا (ص) در آخرین جمعه ماه شعبان براى مردم خطبه اى ایراد کردابتدا حمد و ثناى الهى گفت و سپس فرمود: اى مردم ! همانا ماهى بر سر شما سایه افکنده که درآن شبى هست بهتر از هزار ماه آن ماه رمضان است که خداوند روزه خود را در آن واجب کرده و یک شب نماز نافله در این ماه را برابر با هفتاد شب نماز نافله در دیگر ماهها قرار داده است. (میزان الحکمه حدیث 7450 )

3.         رسول خدا (ص) سه روز مانده از ماه شعبان ، به بلال دستور مى داد در میان مردم جار بزندپس مردم را جمع مى کرد و بر منبر مى رفت و حمد و ثناى خدا مى گفت و مى فرمود: اى مردم !همانا این ماه به شما روى آورده و آن سرور همه ماههاست در آن شبى وجود دارد که از هزارماه بهتر است در این ماه درهاى دوزخ بسته و درهاى بهشت گشوده مى شود هر که این ماه رادریابد و آمرزیده نشود خداوند او را (از رحمت خود) دور گرداند. (میزان الحکمه حدیث 7451 )

4.         پیامبر خدا (ص): در آخرین روز ماه شعبان ، براى مردم خطبه اى ایراد کرد و فرمود: اى مردم ! ماه بزرگى بر شما سایه افکنده است ، ماهى مبارک ، در این ماه شبى هست که عمل (عبادت ) در آن از هزار ماه عمل (عبادت ) بهتراست این ماه آغازش رحمت است و میانش آمرزش و پایانش رهایى از آتش. (میزان الحکمه حدیث 7452 )

5.          پیامبر خدا (ص): رمضان ، بدین سبب رمضان نامیده شده است که گناهان را مى سوزاند. (میزان الحکمه حدیث 7441)

6.         پیامبر خدا (ص): نگویید: رمضان ، چون رمضان یکى از نامهاى خداى متعال است بلکه بگویید: ماه رمضان. (میزان الحکمه حدیث 7442)

7.         پیامبر خدا (ص): در نخستین شب ماه رمضان ،درهاى آسمان گشوده مى شود و تا آخرین شب آن بسته نمى شود. (میزان الحکمه حدیث 7443)

8.         پیامبر خدا (ص): اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى کند که سراسر سال ، رمضان باشد. (میزان الحکمه حدیث 7444)

9.         پیامبر خدا (ص): در هنگام فرا رسیدن ماه رمضان ،سه بار فرمود: سبحان اللّه ! به پیشواز عجب ماهى مى روید؟ و عجب ماهى به شما روى مى آورد؟ (میزان الحکمه حدیث 7445)

10.     امام صادق (ع)  از سفارشهاى آن حضرت به فرزندانش در هنگام حلول ماه رمضان: جانهاى خود را به تلاش و کوشش وا دارید ، زیرا در این ماه روزیها قسمت و اجلها نوشته مى شود و در آن نام هاى میهمانان خدا که بر او وارد مى شوند ، نوشته مى گردد در این ماه شبى هست که عمل (عبادت ) در آن از عمل (عبادت ) هزار شب بهتر است. (میزان الحکمه حدیث 7446)

11.     امام سجاد (ع): در هنگام حلول ماه رمضان ، چنین دعا مى کرد: ستایش خدایى را که دین خود را به ما ارزانى داشت و ما را به آیین خویش (اسلام ) اختصاص داد و در راههاى احسان و نیکى خود در آورد ، تا با نعمت و احسان او آن راهها را به سوى خشنودیش بپیماییم ، ستایشى که آن را از ما بپذیرد و به وسیله آن از ماخشنود گردد و ستایش خدایى را که ماه خود ، رمضان ، ماه روزه و ماه اسلام و ماه پاکیزگى و ماه تصفیه و ماه قیام (به عبادت و شب زنده دارى ) را یکى از این راهها قرار داد. (میزان الحکمه حدیث 7447)

12.     از دعاى آنحضرت در وداع با ماه رمضان : بدرود اى بزرگترین ماه خدا و اى عید اولیاى خدا ، بدرود اى (گرامى ترین ) اوقاتى که (باما) همراه بودى و اى بهترین ماه در میان دیگرروزها و ساعتها بدرود اى ماهى که آرزوها درآن نزدیک و اعمال و کردارها (ى نیک ) در آن منتشر است ، بدرود اى همدمى که وجودش گرامى و فقدانش دردآور و امیدى که از دست دادنش رنج آور است بدرود اى ماهى که براى گنهکاران بس طولانى بودى و در دلهاى مؤمنان بس پرشکوه. (میزان الحکمه حدیث 7448)


به زنجیر شدن شیاطین در ماه رمضان :

1.       پیامبر خدا (ص): چون هلال ماه رمضان پدید آید ، درهاى دوزخ بسته گردد و درهاى بهشت گشوده شود و شیاطین به زنجیر کشیده شوند. (میزان الحکمه حدیث 7453 )

2.       پیامبر خدا (ص): خداوند بر هر شیطان سرکشى هفت تن از فرشتگان خود را گمارده که تا پایان این ماه شما (رمضان ) همچنان در بند مى باشد.(میزان الحکمه حدیث 7454 )

3.       پیامبر خدا (ص): چون شب اول ماه رمضان مى شود خداى جلیل تبارک و تعالى ندا مى دهد: اى جبرئیل به زمین برو و شیطانهاى سرکش را به زنجیر بند تا روزه بندگان مرا تباه نسازند. (میزان الحکمه حدیث 7455 )

4.       اخبارى که در زمینه زنجیر شدن شیاطین در این ماه از طریق عامه و خاصه نقل شده فراتر ازاستفاضه و در حد تواتر است.

آمرزش خدا در ماه رمضان :

1.       پیامبر خدا (ص): هر که ماه رمضان را دریابد و آمرزیده نشود ، خداوند او را (از رحمت خود) دور گرداند. (میزان الحکمه حدیث 7456)

2.       پیامبر خدا (ص): در خطبه اش به هنگام فرا رسیدن ماه رمضان: بدبخت کسى است ، که در این ماه بزرگ ازآمرزش خداوند محروم ماند. (میزان الحکمه حدیث 7457 )

3.       پیامبر خدا (ص): به راستى بدبخت آن کسى است ، که این ماه را پشت سرگذارد و گناهانش آمرزیده نشود. (میزان الحکمه حدیث 7458 )

4.       پیامبر خدا (ص): کسى که در رمضان آمرزیده نشود ،در کدام ماه آمرزیده خواهد شد؟ (میزان الحکمه حدیث 7459 )

5.       پیامبر خدا (ص): بر منبر رفت و گفت: آمین اى مردم ! جبرئیل نزد من آمد و گفت: اى محمد! هر که ماه رمضان را درک کند و در این ماه آمرزیده نشود و بمیرد ، خدا او را (از رحمت خود) دور کند بگو: آمین و من گفتم: آمین.در حدیثى آمده است: جبرئیل نزد من آمد و گفت: خوار بادا کسى که ماه رمضان را دریابدو آمرزیده نشود من گفتم: آمین. (میزان الحکمه حدیث 7460 )

6.       امام صادق (ع): کسى که در ماه رمضان آمرزیده نشود ، تا رمضان آینده آمرزیده نگرددمگر آن که در عرفه حاضر شود. (میزان الحکمه حدیث 7461 

شب قدر :

1.    امام رضا (ع): امیر المؤمنین (ع) سه شب نمى خوابید: شب بیست و سوم ماه رمضان ، شب عید فطر و شب نیمه ماه شعبان ، در این شبها روزیها تقسیم و مدت عمر وهر آنچه در آن سال رخ خواهد داد ، تعیین مى شود. (میزان الحکمه حدیث 8975 )


2.    قرآن : ((ما آن (قرآن ) را در شب قدر نازل کردیم و چه مى دانى که شب قدر چیست شب قدر از هزار ماه بهتراست در آن شب فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر کارى (که مقرر شده است ) فرودآیند (آن شب ) تا دم صبح ، صلح و سلام است )).

3.       ((ما آن را در شبى فرخنده نازل کردیم (زیرا) که ماهشدار دهنده بودیم )).

4.    امام باقر (ع)، در پاسخ به پرسش حمران از معناى آیه ((ما آن را در شبى فرخنده نازل کردیم ))، فرمود: آرى ، منظور شب قدراست آن شب ، همه ساله در دهه آخر ماه رمضان قرار دارد و قرآن جز در شب قدرنازل نشده است خداى عزوجل مى فرماید: ((در آن شب هر کارى (به نحوى ) استوار،فیصله مى یابد)) فرمود: در شب قدر هرچیزى ، از خیر و شر یا طاعت و معصیت یاولادت مولودى یا مرگ کسى یا روزیى ، که در آن سال تا شب قدر سال آینده تحقق مى یابد، مقدر مى شود آنچه در آن شب مقدر و حکم شود، حتمى است و البته مشیت و خواست خدا در آن دخالت مى کند.حمران مى گوید: عرض کردم: ((شب قدر،بهتر از هزار ماه است ))، مقصود چه چیزشب قدر است ؟ فرمود: کار شایسته در این شب ، مانند نماز و زکات و انواع کارهاى نیک ، از کارى که در هزار ماه بدون شب قدرصورت گیرد، برتر و بهتر است و اگر نبودکه خداوند حسنات مؤمنان را مضاعف مى کند، ایشان (به کمال فضیلت و ثواب ) نمى رسیدند، ولى خداوند عزوجل ، حسنات آنان را مضاعف مى گرداند. (میزان الحکمه حدیث 16380 )

5.    امام صادق (ع): چون دهه آخر ماه رمضان فرا مى رسید، رسول خدا (ص) دامن همت به کمر مى زد و از زنان دورى مى گزیدو شبها را احیا مى داشت و خود را وقف عبادت مى کرد. (میزان الحکمه حدیث 16381)

6.       امام سجاد و امام باقر (ع) در هر روزماه رمضان این دعا را مى خواندند: بار خدایا،بر محمد و آل او صلوات فرست و مرا توفیق ده تا در شب قدر بهترین حالتى را که دوست دارى هر یک از دوستان تو داشته باشند و بیش از هر حالى مورد رضایت توست ، داشته باشم. (میزان الحکمه حدیث 22247)

7.    امام رضا (ع) از پدران بزرگوار خود: در شب اول ماه رمضان شیطان هاى سرکش به غل و زنجیر بسته مى شوند و در هر شبى هفتاد هزار نفر آمرزیده مى شوند و در شب قدر خداوند به اندازه اى که در ماه رجب وشعبان و ماه رمضان تا آن روز (شب قدر) آمرزیده است ، مى آمرزد مگر مردى را که میان او و برادرش دشمنى و کینه اى باشدپس خداوند عزوجل فرماید: اینان رابگذارید تا زمانى که با هم آشتى کنند. (میزان الحکمه حدیث 21097)

8.    زراره از حضرت باقر علیه السلام حدیث کند که فرمود: در دهه دوم ماه رمضان قرآن را بردار و باز کن و پیش رویت بنه و (این دعا را) بخوان: ((اللهم انى اسئلک بکتابک المنزل و ما فیه اسمک الاعظم الاکبر و اسماءؤ ک الحسنى و ما یخاف و یرجى ان تجعلنى من عتقائک من النار)) و هر حاجتى که خواهى از خدا بخواه. (اصول کافى جلد 4 صفحه: 438 روایت: 9)

9.    امام صادق (ع): غسل در چهارده مورد صورت مى گیرد: غسل میت ، غسل جنابت ، غسل کسى که میت را غسل مى دهد، غسل جمعه ، غسل عیدین ، غسل روز عرفه ، غسل احرام ، غسل براى وارد شدن به کعبه ، غسل براى داخل شدن به مدینه ، غسل براى داخل شدن به حرم ، غسل زیارت و غسل شب هاى نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان. (میزان الحکمه حدیث 14937)

10.  امام محمد تقى علیه السلام فرماید: خداى عزوجل راجع بشب قدر فرموده است (4 سوره 44) (در آنشب هر امر محکمى‌فیضل داده شود) خدا مى‏فرماید: هر امر محکمى‌از آسمان نازل مى‏شود و محکم دو چیز نیست، بلکه تنها یک چیز است، پس هر که حکم بى‏اختلاف کند، حکمش حکم خداى عزوجل است و هر که حکمى‌کند که در آن اختلافى باشد و خود را مصیب داند، بحکم طاغوت (باطل) حکم کرده است. همانا سال بسال در شب قدر تفسیر و بیان کارها بر ولى امر (امام زمان) نازل مى‏شود، در آن شب امام علیه السلام درباره کار خودش چنین دستور مى‏گیرد و راجع بکار مردم هم بچنین و چنان مأمور مى‏شود، و نیز براى ولى امر غیر از شب قدر هم در هر روزیکه خداى عزوجل صلاح داند، مانند آنشب امر مخصوص و پوشیده و شگفت در گنجینه پدید می‌آید، سپس قرائت فرمود: (آیه 27 سوره 31) را (اگر همه درختانى که در زمین هست قلم باشد، و دریا و هفت دریاى دیگر بکمک او مرکب شود، کلمات خدا تمام نشود، زیرا که خدا نیرومند و فرزانه است) . (اصول کافى جلد 1 صفحه: 360 روایت: 3 )

11.  امام صادق علیه السلام فرمود: على بن حسین علیهما السلام مى‏فرمود: (انا انزلناه فى لیلة القدر) راست فرمود خداى عزوجل که قرآن را در شب قدر نازل فرمود (تو میدانى شب قدر چیست؟) پیغمبر(ص) فرمود: نمیدانم، خداى عزوجل فرمود: (شب قدر از هزار ماه بهتر است) که شب قدر ندارد (یعنى شب قدر از هزار ماه غیر رمضان بهتر است تا تفضیل شئى بر نفس لازم نیاید) خدا به پیغمبر(ص) فرمود: میدانى چرا آن یکشب از هزار ماه بهتر است؟ گفت: نه، فرمود: زیرا (در آنشب فرشتگان و جبرئیل به اجازه پروردگارشان براى هر مطلبى نازل مى‏شوند) و چون خداى عزوجل نسبت بچیزى اجازه دهد آنرا پسندیده است (آنشب تا بر آمدن سپیده دم سلام است) خدا می‌فرماید: اى محمد: فرشتگان و جبرئیل از آغاز فرود آمدنشان تا طلوع صبح سلام مرا براى تو مى‏آورند. و در آیه دیگر قرآن می‌فرماید: (27 سوره‏8) (بترسید از فتنه‏اى که تنها بستمگران نمیرسد) یعنى آنها که درباره (انا انزلناه فى لیلة القدر) ستم کردند و در آیه دیگر قرآنش فرمود (138 سوره 3) (محمد جز فرستاده‏اى نیست که پیش از او فرستادگان بوده و در گذشته‏اند، آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما بعقب بر می‌گردید، هر که بعقب برگردد، به خدا زیانى نمیزند، و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد) خدادر آیه اول می‌فرماید: چون محمد بمیرد، مخالفین امر خداى عزوجل گویند (شب قدر هم با پیغمبر(ص) در گذشت) این فتنه‏اى بود که تنها به آنها رسید و بسبب آن بعقب بر گشتند، زیرا اگر مى‏گفتند شب قدر (بعد از پیغمبر(ص)) از میان نرفته ناچار براىخداى عزوجل در آنشب امرى لازم است (که فرود آید) و چون بامر اعتراف کردند، چاره‏اى نیست جز اینکه صاحب الامر هم باشد. (اصول کافى جلد 1 صفحه: 361 روایت: 4 )

12.  على علیه السلام غالبا مى‏فرمود که: هرگاه تیمى‌ و عدوى (ابوبکر و عمر) خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله بودند و آنحضرت سوره (انا انزلناه) رابا خشوع و گریه تلاوت مى‏فرمود، مى‏گفتند: چقدر در این سوره دلت مى‏سوزد، پیغمبر صلى الله علیه و آله مى‏فرمود: براى آنچه چشمم (فرشتگان را در شب قدر) دیده و دلم (به آن امر محکم را در آنشب) فهمیده و نیز براى آنچه دل این شخص (على علیه السلام) پس از من در مى‏یابد. پس نسبت بعلى علیه السلام نفرمود که با چشم مى‏بیند، زیرا چنانکه در سابق ذکر شد، امام علیه السلام ملائکة را در شب قدر بچشم نمى‏بیند، بلکه تنها صداى آنها را مى‏شنود. مى‏گفتند: مگر شما چه دیده‏ئى و او چه مى‏بیند؟ حضرت براى آنها روى خاک مى‏نوشت (تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم من کل امر) سپس مى‏فرمود: پس از اینکه خداى عزوجل فرماید (هر امرى) دیگر چیزى باقى مى‏ماند؟ مى‏گفتند: نه، مى‏فرمود مى‏دانید آنکه هر امرى بر او نازل مى‏شود کیست؟ مى‏گفتند: تو هستى اى رسول خدا، مى‏فرمود: آرى، اما شب قدر بعد از من هم مى‏باشد؟ مى‏گفتند آرى، مى‏فرمود: در شبهاى قدر پس از من هم آن امر نازل مى‏شود؟ مى‏گفتند: آرى. مى‏فرمود: به چه کسى نازل مى‏شود؟ مى‏گفتند: نمى‏دانیم، پیغمبر دست بر سر من مى‏گذاشت و مى‏فرمود: اگر نمى‏دانید، بدانید، آنشخص پس از من این مرد است، سپس آندو نفر شب قدر را بعد از رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏شناختند، بواسطه هراس سختى که در دل آنها می‌افتاد. (اصول کافى جلد 1 صفحه: 363 روایت: 5)

13.  امام محمد تقى علیه السلام فرمود: … خدا هم والیان امر را بعد از محمد در علم استقرار بخشید و ما هستیم آن والیان. پس از ما بپرسید، اگر بشما راست گفتیم، اعتراف کنید ولى شما اعتراف نخواهید کرد اما علم ما ظاهر است و اما وقت و زمانى که دین خدا بوسیله ما در آن ظاهر گردد بطوریکه میان مردم هیچگونه اختلافى نباشد، آنرا مدتى است که با گذشت شبانه روزها سپرى شود، و چون وقتش رسد آشکار گردد و امر یکى شود (اختلاف از میان مردم رخت بر بندد). بخدا سوگند که فرمان خدا جارى شده که میان مؤمنین اختلافى نباشد و به همین جهت ایشان را گواهمردم قرار داده است، بدین ترتیب که محمد صلى الله علیه و آله گواه ما باشد و ما گواه شیعیان خود و شیعیان ما گواه مردم دیگر خداى عزوجل هرگز نخواسته که در حکم او اختلافى باشد و میان اهل علمش تناقضى وجود داشته باشد، سپس امام علیه السلام فرمود: برترى مؤمنیکه (انا انزلناه) را با تفسیرش باور کند، بر کسیکه در ایمانش به آن سوره چون او نیست، مانند برترى انسانست بر چهار پایان و خداى عزوجل‏بوسیله مؤمنان به آن سوره از منکرین آن در دنیا بر مى‏دارد، آنچه را (یعنى تسلط کفار را بر مسلمین) که بوسیله جهاد کنندگان، از خانه نشستگان بر مى‏دارد، تا عذاب آنهائیکه خدا مى‏داند از انکار خود توبه نمى‏کنند، در آخرت کامل باشد و (چون سخن از جهاد بمیان آمد، براى اینکه گمان نکنى در این زمان هم جهادى واجبست می‌گویم) من در این زمان جهادى جز حج و عمره و همسایگى خوب سراغ ندارم. (اصول کافى ج 1 صفحه 366 روایت 7)

14.  مردى به امام محمد تقى علیه السلام عرضکرد: ای پسر پیغمبر! بر من خشم مکن، فرمود: براى چه! عرضکرد: براى آنچه می‌خواهم از شما بپرسم. فرمود: بگو: عرضکرد: خشم نمى‏کنى؟ فرمود: خشم نمى‏کنم، عرضکرد، بفرمائید اینکه راجع بشب قدر معتقدید که فرشتگان و جبرئیل بسوى او صیأ نازل می‌شوند، آیا براى آنها امرى می‌اورند که پیغمبر صلى الله علیه و آله آنرا نمى‏دانسته یا امرى می‌اورند که پیغمبرى صلى الله و علیه وآله آنرا میدانسته است؟ با آنکه شما میدانید که چون پیغمبر صلى علیه و آله وفات کرد، علی علیه‏السلام تمام علوم او را فرا گرفته بود؟ امام فرمود: اى مرد مرا با تو چکار است چه شخصى ترا نزد من آورد؟ عرضکرد: سرنوشت مرا براى طلب دین نزد تو آورد. فرمود: پس آنچه را بتو مى‏گویم خوب بفهم. همانا چون رسولخدا صلى الله و علیه و آله را بمعراج بردند، فرود نیامد تا اینکه خداى جل ذکره علم گذشته و آینده را به او آموخت و مقدار زیادى از آن علم مجمل و سر بسته بود که تفسیر و توضیحش در شب قدر می‌اید، على بن ابیطالب علیه السلام هم مانند پیغمبر بود، علوم مجمل را میدانست و تفسیرش در شبهاى قدر می‌اید، مانند آنچه براى پیغمبر صلى علیه و آله بود، مرد سائل گفت، مگر در آن علوم مجمل و سر بسته تفسیرس نبود؟ فرمود: چرا، ولى در شبهاى قدر از طرف خدایتعالى بپیغمبر صلى علیه و آله و اوصیأ نسبت به آنچه میدانند دستور می‌اید که چنین و چنان کن و در آنشب دستور مى‏گیرند که نسبت به آنچه مى‏دانند چگونه رفتار کنند. مرد سائل گوید، عرضکردم: این مطلب را برایم توضیح دهید، فرمود: پیغمبر صلى الله و علیه و آله وفات نکرد، جز اینکه علوم سر بسته و تفسیر آنها را فرا گرفته بود، عرضکردم: پس آنچه در شبهاى قدر برایش می‌اید چه علمى‌بود؟ فرمود: فرمان و تسهیلى بود نسبت به آنچه مى‏دانست (جزئیات و مصادیق بر کلیات منطبق مى‏گشت و دستور اجرایش می‌اید و این خود تسهیلى بود براى پیغمبر و امام صلى الله علیه و آله.) مرد سائل گفت: پس براى ایشان در شبهاى قدر چه علمى‌غیر از آنچه مى‏دانستند پدید می‌اید؟ فرمود: این مطلب از چیزهائى است که ایشان مأمور بکتمانش باشند و تفسیر آنچه را پرسیدى جز خداى عزوجل نداند. مرد سائل گفت: مگر اوصیأ میدانند آنچه را که پیغمبران نمى‏دانند؟ فرمود، چگونه می‌شود که وصى علمى‌جز آنچه به او وصیت شده بداند؟!!. مرد سائل گفت: ما را می‌رسد که بگوئیم یکى از اوصیأ چیزى که وصى دیگر آن را نمى‏داند؟ فرمود: نه، هر پیغمبرى که بمیرد علمش در قلب وصیش باشد و فرشتگان و جبرئیل در شب قدر فقط آنچه را که وصى باید میان بندگان حکم کند فرود می‌اوردند. مرد سائل گفت: مگر ایشان آن حکم را نمى‏دانند؟ فرمود: چرا مى‏دانند ولى نمى‏توانند مطلبى را اجرا کنند تا در شبهاى قدر دستور یابند که تا سال آینده چگونه رفتار کنند. مرد سائل گفت: من نمى‏توانم این موضوع را انکار کنم؟ امام فرمود: هر که انکار آن کند، از ما نیست. مرد سائل گفت: اى اباجعفر بفرمائید که آیا براى پیغمبر صلى الله علیه و آله در شبهاى قدر علمى‌میآید که آنرا نمى‏دانست؟ فرمود: این سؤال براى تو روا نیست، اما نسبت بعلم گذشته و آینده، هر پیغمبر و وصیى که بمیرد پس از وى آنرا مى‏داند و اما این علمى‌که تو مى‏پرسى خداى عزوجل نخواسته که جز خود اوصیأ از آن اطلاع یابند، مرد سائل گفت: پسر پیغمبر! از کجا بدانم که شب قدر در هر سالى هست؟ فرمود: چون ماه رمضان فرا رسد، در هر شب سوره (دخان) راصد مرتبه بخوان، چون شب بیست و سوم رسد، آنچه را پرسیدى تصدیقش را مى‏بینى. (اصول کافى جلد 1 صفحه: 368 روایت: 8)

15.  امام محمد تقى علیه السلام فرمود: … به خدا سوگند کسى که شب قدر را باور دارد میداند که آنشب مخصوص ماست، زیرا چون وفات پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید، درباره على(ع) (بامتش) فرمود: ولى و سرپرست شما پس از من این على است، اگر از او اطاعت کنید، بهدایت رسید، اما کسیکه بشب قدر ایمان ندارد، منکر است (امامت ما را و اختصاص شب قدر را بما) و کسى که بشب قدر ایمان دارد و با ما هم رأى نیست (آنرامختص ما نمیداند) در راستگوئى راهى ندارد، جز اینکه بگوید: آنشب مختص بماست، و هر که نگوید دروغگوست، زیرا خداى عزوجل‏بزرگتر از آنستکه آن امر بزرگ را توسط جبرئیل و فرشتگان بسوى کافر فاسقى فرو فرستد و اگر بگوید: بخلیفه گمراهى (بخلیفه پیشواى او) نازل مى‏کند، گفتارشان یاوه و بى‏ارزش است و اگر گویند: بهیچ کس نازل نمى‏شود، ممکن نیست که چیزى بسوى هیج چیز نازل شود و اگر بگویند و خواهند گفت شب قدر حقیقت ندارد، بگمراهى دورى افتاده‏اند. (اصول کافى جلد 1 صفحه: 371 روایت: 9 )

اعتکاف پیامبر (ص) در دهه آخر ماه رمضان :

1.    انس: پیامبر (ص) در زمانى که مقیم بود، دهه آخر ماه رمضان را اعتکاف مى کرد و هر گاه به مسافرت مى رفت ، سال بعد بیست روز معتکف مى شد. (میزان الحکمه حدیث 13626)

2.    امام صادق (ع): رسول خدا (ص) ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد اعتکاف مى کرد دراین مدت براى آن حضرت چادرى مویى برپا مى شد و ایشان دامن به کمر مى زد و بسترش رابر مى چید. (میزان الحکمه حدیث 13627)

عید فطر :

1.    امام حسن (ع) در روز عید فطر بر گروهى گذشت که سرگرم بازى و خنده بودند بالاى سرآنها ایستاد و فرمود: خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه خلق خود قرار داد، تا به سبب طاعت او به سوى خشنودیش از یکدیگر سبقت گیرند پس ، گروهى پیشى گرفتند و کامیاب شدند وگروهى عقب ماندند و ناکام شدند بسیار بسیار تعجب است از کسى که در این روزى که نیکوکاران پاداش داده مى شوند و هرزه کاران زیان مى برند، در حال خنده و بازى هستند به خداسوگند، اگر پرده کنار رود، خواهند دانست که نیکوکار به نیکوکارى خود مشغول است و بدکاربه بدکردارى خود حضرت سپس به راه خود ادامه داد و رفت. (میزان الحکمه حدیث 14605)

2.    پیامبر خدا (ص): زمانى که وارد مدینه شدم ، اهالى این شهر را از زمان جاهلیت دو روز بودکه طى آن دو روز به بازى و تفریح مى پرداختند خداوند به جاى آن دو روز دو روز بهتر به شماداد: روز فطر و روز قربان. (میزان الحکمه حدیث 14606)

3.       پیامبر (ص) به دختران و همسران خود دستور مى داد، که در عید فطر و قربان بیرون بیایند. (میزان الحکمه حدیث 14607)

4.    امام صادق (ع): امیر المؤمنین على بن ابى طالب (ع) در روز فطر خطبه ایراد کرد و فرمود: اى مردم !همانا این روزشما،روزى است که در آن نیکوکاران پاداش مى یابند و هرزه کاران زیان مى بینندو شباهت بسیارى به روز رستاخیز شما دارد پس ، با بیرون آمدن از خانه هایتان به سوى مصلا یتان به یاد آن روزى افتید که از گورهایتان به سوى پروردگارتان بیرون مى آییدو از ایستادن در مصلا یتان به یاد آن روزى افتید که در پیشگاه پروردگارتان مى ایستید و از بازگشتن به سوى خانه هایتان آن روزى را یاد آورید، که به خانه هاى خوددر بهشت باز مى گردید!.اى بندگان خدا! کمترین چیزى که براى مردان و زنان روزه گیر مى باشد، این است که در روز آخرماه رمضان فرشته اى آنان را ندا مى دهد: بشارت بادا بر شما اى بندگان خدا! که خداوند گناهان گذشته شما را بخشود پس مواظب باشید که از این پس چه مى کنید!. (میزان الحکمه حدیث 14608)

5.    پیامبر خدا (ص): عید فطر و قربان را با جملات لا اله الا اللّه و اللّه اکبر و الحمد للّه و سبحان اللّه ، آذین بخشید. (میزان الحکمه حدیث 14615)

6.    پیامبر خدا (ص): در روزهاى عید فطر و قربان از خانه بیرون مى آمد و با صداى بلند لا اله الا اللّه و اللّه اکبرمى گفت. (میزان الحکمه حدیث14616)

7.    پیامبر خدا (ص): در روز عید فطر، از زمانى که از منزل بیرون مى آمد تا رسیدن به نمازگاه همچنان تکبیرمى گفت. (میزان الحکمه حدیث14617)

8.    پیامبر خدا (ص): در اثناى هر خطبه اى تکبیر مى گفت ، اما در خطبه هاى عید فطر و قربان بیشتر تکبیرمى گفت. (میزان الحکمه حدیث 14618)

متفرقات :

1.       امام على (ع): پیامبر خدا (ص) در ماه رمضان به جنگ بدر رفت و در ماه رمضان نیز مکه را فتح کرد. (میزان الحکمه حدیث 14921)

2.    پیامبر خدا (ص): زمانى بر امت من بیاید که علما را جز به لباس نیکو نشناسند و قرآن را جز به صداى خوش و خدا را جز در ماه رمضان عبادت نکنند پس ، هرگاه چنین زمانى فرا رسد، خداوند فرمانروایى بر آنان مسلط گرداند که نه علم دارد و نه بردبارى و نه رحم. (میزان الحکمه حدیث15456)

3.       پیامبر خدا (ص): برترین صدقه ، در رمضان است. (میزان الحکمه حدیث 10407)


تنظیم : بهرام محسنی نسب 



  

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

حقیقت چیست

تفاوت حقیقت و واقعیت


ما نیاز داریم که هم از واقعیت ، درست آگاه شویم و هم از حقیقت ؛ هم از واقعیتها ، هم از حقایق تعریف واقعیت و حقیقت چنین است واقعیت عبارت است از آنچه هست ؛ حقیقت عبارت است از آنچه باید باشد اما واقعیت و حقیقت چه نسبتی با هم دارند ؟ آیا هر واقعیتی حقیقت است ؟‌ و آیا هر حقیقتی واقعیت پیدا می کند ؟ پاسخ منفی است نسبت میان حقیقت و واقعیت چنین است که برخی از واقعیتها حقیقت اند ؛ حق اند یک نظام عادل اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی وقتی به وجود می آید ،‌ این نظام هم واقعیت است و هم حق است وقتی شما برای پیروزی یک انقلاب در جهت خدا جانبازی می کنید ،‌ این عمل شما هم حق است و هم واقعیت است شما واقعاً جانبازی کردید و این جانبازی شما عملی است حق برخی از واقعیتها ،‌ حقیقت حق نیستند ؛ بلکه باطل اند وقتی که شما به یک انسان و به حقوق او تجاوز می کنید و حق او را زیر پا می گذارید این یک واقعیت است شما به او ستم کرده اید و این ستم شما یک واقعیت است ؛ یعنی واقعاً ستم کرده اید ؛ ولی ستم شما حقیقت نیست ،‌ بلکه ضد حقیقت است ؛ باطل است پس واقعیتها دو گونه اند نوع اول ، واقعیتهایی که حق اند ؛ حقیقت اند ؛ مثل عدالت وقتی عدالتی تحقق پیدا می کند به یک واقعیت حق تبدیل می شود ‌ واقعیتی که حقیقت نیز هست و وقتی شما کار خیری انجام می دهید ، این یک واقعیت است که حق است ؛ هم واقعیت است ،‌ هم حقیقت است نوع دوم واقعیتهایی هستند که واقعیت اند ،‌ اما باطل اند و ضد حق اند ؛ مثل ظلم وقتی شما ظلمی می کنید واقعاً‌ ظلم کرده اید ،‌ اما این واقعیت ضد حق و ضد حقیقت است پس برخی از واقعیتها حقیقت و حق نیستند ،‌ بلکه باطل اند این نسبت میان حقیقت و واقعیت بود


آیا می توان گفت که برخی از آنچه حق و حقیقت است ،‌ واقعیت نیست ؟ یعنی چیزی حق باشد ولی واقعیت نباشد بله ؛ آرمانها و ایدآلهایی که بشر به عنوان حقیقت و حق می پرستد و دنبال می کند چه هستند ؟ آنها یک سلسله حقایق و یک سلسله حقها هستند که هنوز به واقعیت نپیوسته اند و واقعیت پیدا نکرده اند پس اینها چیزهایی هستند که برای بشر حق و حقیقت اند ، اما هنوز وجود و واقعیت عینی پیدا نکرده اند پس ، به این ترتیب ، نسبت میان حق ‌ حقیقت با واقعیت معلوم شد ‌ برخی از واقعیتها حقیقت اند و برخی از حقیقت ها واقعیت اند ؛‌ یعنی با هم اند ـ گاهی ‌ با هم اند گاهی چیزهایی حقیقت هستند ، ولی واقعیت نیستند ؛ مثل ایدآلهایی که ما دنبال می کنیم تا به آن واقعیت بدهیم بعضی از واقعیتها ، واقعیت اند ،‌ اما حقیقت نیستند ،‌ بلکه ضد حقیقت اند


خوب ،‌ ما در مورد آگاهی و ارزش اساسی آن انتقاد داریم وقتی که دنبال آگاهیهای مربوط به واقعیت می رویم نقش آگاهی باید این باشد که واقعیت را همانطور که هست به ما نشان بدهد وقتی که دنبال آگاهی های مربوط به حقیقت می رویم ،‌ انتظار داریم واقعاً‌ حقیقت را به ما نشان بدهد تا ما درصدد تحقق بخشیدن و واقعیت بخشیدن به آن برآییم ؛‌ مبادا یک آرمان باطل را که واقعاً باطل است به صورت کاذب در نظر ما حق جلوه دهد و ما در راه آن تلاش کنیم و تلاش ما به هدر رود پس نقش آن آگاهی که در جهت شناخت حق و حقیقت است باید این باشد که واقعاً‌ آن چیزی را که حق و حقیقت است ‌ هرچند هنوز واقعیت پیدا نکرده ‌ به ما نشان بدهد آرمان حق به این ترتیب اساسی ترین نقش آگاهی ، نشان دادن واقعیت آنطور که هست ،‌ و حقیقت آنطور که باید باشد ،‌ به ماست چون اساسی ترین نقش آگاهی این است ،‌ اساسی ترین مسئله در بحث شناخت این است که چه روش و شیوه ای را به کار بریم و از چه معیارها و محکهایی استفاده کنیم تا آگاهی و ذهنیات ما واقعاً واقع نما و حقیقت نما باشند این مهمترین بخش آگاهی است معیارهای شناخت و شیوه و روش شناخت پس فراز نهم چنین است


انتظاری که ما از آگاهی داریم این است که واقعیتها را آنطور که هستند به ما نشان دهد ؛ یا حقیقتها و حقها را آنطور که باید باشند به ما بشناساند بنابراین ، اساسیترین و مهمترین بخش مبحث شناخت ،‌ بخش مربوط به روش و شیوه شناخت و معیارها و محکهای شناخت است



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اخلاص


راهکارهایی برای اخلاص در عمل  

اخلاص یعنی خالص نمودن اندیشه و نیت و اخلاق و عمل و عبادت و تمام اعضا و جوارح برای خدا که دو نکته اساسی در آن لحاظ می شود. یکی اینکه خود عمل و اندیشه و سخن گفتن و عبادت و مانند آن عملی خدایی و خدا پسند باشد, و دیگر اینکه انسان این عمل خداپسند را برای رضای خدا انجام دهد و نیت و انگیزه اش هم خدایی باشد.

اخلاص به چه معنا است و چگونه می توان به اخلاص رسید؟

تعریف اخلاص: اخلاص ضد ریا است و آن عبارت است از خالص ساختن قصد از غیرخدا .

امام صادق(علیه السلام) مى‏فرمایند: «لابد للعبد من خالص النیه فى کل حرکه و سکون اذ لو لم یکن بهذا المعنى یکون غافلاًم والغافلون قد وصفهم‏الله تعالى بقوله: ان هم الا کالانعام بل هم اضلّ و قال: اولئک هم الغافلون...؛ شرط بندگی خدا این است که در هر حرکت و سکونى نیتش رابرای خدا خالص سازد زیرا اگر چنین نکند، غافل است و غافلان را خداوند تعالى اینگونه توصیف فرموده: اینان مانند چهارپایان بلکه گمراه ‏تر هستند و نیز فرموده: اینان همان کسانى هستند که غافلند»، (میزان‏الحکمه، محمد محمدى رى‏شهرى، ج 3، روایت 4748)

مراحل اخلاص

1- اخلاص در نیت:

اخلاص در این مرحله، به معنی خالص نمودن نیت از هرگونه شائبه شرک و ریا و اهداف غیر الهی است. انسان در زندگی خود سر دو راهی انتخاب به سر می برد، راهی به سوی معنویت، باطن هستی و خدای متعال و راهی به سوی دنیا، ظاهر هستی و جهت مادی حیات.

پیراستن نفس آن است که از همه تعلقات و انگیزه‏هاى غیر الهى جدا شود و همه اعمال را براى خدا انجام دهد، در روایتى از پیامبر (صلی الله علیه وآله) خطاب به ابوذر آمده است:

«...و ما بلغ عبد حقیقةالاخلاص حتى لایحب ان یحمد على شى‏ء من عمل ‏للَّه.» بنده هرگز به حقیقت اخلاص نمى‏رسد، جز آن که دوست نداشته باشد او را بر عمل خدایى، بستایند (بحارالانوار، ج 82، ص 204 )

اولیاء الهی نه تنها نیت خویش را از انگیزه های دنیوی و مادی تخلیه می نمودند، بلکه حتی انگیزه عبادت خود را از ترس از جهنم و طمع بهشت نیز خالص می ساختند. آنها تنها و تنها خدای را از روی محبت و به این دلیل که شایسته عبادت است، عبادت می نمودند و این در حقیقت اوج اخلاص است.

اگر براى ما روشن شود که هیچ‏کس به غیر از خدا منشأ اثرى نیست و بفهمیم که رزق، عطا، منع، غنا، فقر، مرض، سلامتى، ذلت، عزت، زندگى، مردن و. همه در دست خداوند است و هر آنچه در جهان هست مقهور امر حاکم بى‏شریک مى‏باشد، دیگر دل به دیگران نمى‏بندیم و خودنمایى در مقابل دیگران برایمان لذتى نخواهد داشت

2- اخلاص در عمل:

اخلاص در عمل به معنی خالص شدن اعمال از گناهان و رسیدن انسان به ملکه تقوی و ورع است و مراتبى دارد:

مرتبه اول ؛ترک محرمات و انجام واجبات است.

مرتبه دوم ؛ترک مکروهات و انجام مستحبات به ویژه اهتمام به نماز شب است.

مرتبه سوم ؛ترک آنچه موجب اشتغال قلب به غیر خداى مى‏شود مانند بسیارى از مباحات، و همواره در جست و جوى خدا بودن و التزام به آنچه که باعث تقرّب درگاه الهى است.

بهترین راه شروع براى ورزیدگى در اخلاص، نماز است که کون جامع و عبادت تام است و اگر بتوان در آن اخلاص داشت و همواره آن را قربة الى اللَّه به جاى آورد، این خود آمادگى و تمرین مى‏شود که انسان در تمام شؤونات زندگى، اخلاص را رعایت کند.

اگر کسى این مراحل را به طور جدى پشت سر گذاشت، یک قدم به پیش برداشته و آن تسلیم نمودن اقالیم سبعه تن، تحت فرمان الهى است.

3-تصفیه دل:

یکی از مراحل مهم اخلاص هم بیرون راندن تمام رذایل نفسانى ، حب دنیا ، لذت ها و آرزوهای دنیوی، از نهان خانه دل است . آن کس که بتواند شیطان و نفس اماره را از خانه دل بیرون افکند، آن گاه خواهد دید که خداى سبحان- که صاحبخانه است- فضاى دل او را چگونه پر خواهد نموده . در حدیث قدسى آمده است که: قلب المؤمن عرش الرحمان و عرش خدای رحمان جایگاه خدای سبحان است.

درمان ریا و کسب اخلاص

مبارزه با این پدیده و در حقیقت کسب اخلاص در نیت و عمل، از دشوارترین گردنه های راه ایمان است.کوتاهترین راه عقلى براى رسیدن به اخلاص و ریشه‏کن کردن «ریا» تقویت توحید در دل خود مى‏باشد. منظور از توحید در این مقام، توحید افعالى مى‏باشد یعنى، انسان باور کند که فاعل و مؤثرى در عالم جز خداوند نیست، لا مؤثر فى الوجود الا اللَّه. اگر براى ما روشن شود که هیچ‏کس به غیر از خدا منشأ اثرى نیست و بفهمیم که رزق، عطا، منع، غنا، فقر، مرض، سلامتى، ذلت، عزت، زندگى، مردن و. همه در دست خداوند است و هر آنچه در جهان هست مقهور امر حاکم بى‏شریک مى‏باشد، دیگر دل به دیگران نمى‏بندیم و خودنمایى در مقابل دیگران برایمان لذتى نخواهد داشت.

زیرا ریشه «ریا»:

- یا طمع در مال و منافع دیگر انسان‏ها است،

- و یا محبت و دوست داشتن مدح و ستایش انسان‏ها،

-و یا خوش نداشتن و کراهت از مذمت و ملامت مردم است.

اگر ریاکار این سه مشکل را حل نماید، دیگر دلیلى براى خودنمایى در مقابل انسان‏ها وجود نخواهد داشت.

انسان عاقل رغبت به کارى که براى او نفعى ندارد پیدا نمى‏کند و به امرى که به حال وى ضرر رساند بى‏میل مى‏باشد. ریا هما ضرر و نبود نفع است زیرا دل بستن به تعریف یا دل‏گیر شدن از نکوهش مردم نفعى به حال انسان ندارد بلکه ریا موجب بطلان عبادت و مضرّ مى‏باشد. علاوه این که نظر مردم به اندک چیزى متغیر مى‏شود.

رضا و خشنودى آدمیان زودگذر و ناپایدار است و شخص ریاکار مضطرب، دل‏نگران، متزلزل و مشوش است. در مقابل، اخلاص و چشم نداشتن به مخلوقات، اطمینان و آرامش دل را افزون مى‏کند.

براى رسیدن به اخلاص و درک توحید افعالى، راه‏هاى زیر توصیه مى‏شود:

الف) مطالعه و تفکر راجع به یگانگى مطلق خداوند.

ب) توجه به عجز و ناتوانى مخلوقات.

ج) تلقین این مطلب که مؤثرى در جهان غیر از خداوند نیست.

د) تفویض و توکل به خداوند در کارها و تمرین در جهت تقویت آن.

ه) توجه به بی اعتباری و آفات امور دنیوی از قبیل مال و جاه و بیرون نمودن محبت دنیا و متعلقات آن از دل.

و) مبارزه با حبّ نفس (زیرا ما خود را دوست داریم و همیشه مى‏خواهیم خواسته‏هایمان برآورده شود و مورد تکریم و ستایش دیگران واقع شویم).

گاهى عملى خالصانه انجام مى‏گیرد، ولى بعد از اتمام عمل، صاحب عمل کارى مى‏کند و یا سخنى مى‏گوید که به دیگران بفهماند فلان عمل را انجام داده‏ام، این نوع ریا اگرچه شرعا مبطل عمل عبادى نیست، ولی به لحاظ اخلاقی ریا محسوب می شود و عمل انسان را از شرایط تاثیر گذاری مثبت می اندازد

ز) توجه به اینکه ریا، عمل و عبادت انسان را بی اثر می نماید و بلکه اثر سوء پدید می آورد و صفت زشت نفاق را در دل مى‏پرورد.

علماى علم اخلاق در این زمینه‏ها توصیه‏هایى نموده‏اند:

1-تقویت مبانى توحیدى در ابعاد مختلف و درک این حقیقت که مؤثر اصلى تنها خداست و مبدء و مرجع اوست و همه فقیر درگاه اویند و او غنى بالذات است.« یا أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَنْتُمُ اَلْفُقَراءُ إِلَى اَللَّهِ وَ اَللَّهُ هُوَ اَلْغَنِیُ»‏

2- قطع طمع از مردم و توجه به فقر و نیازمندى همه آنان به درگاه خداوند.

3- پناه بردن به خداوند از شر شیطان و نفس اماره.

4- اخفاى عمل در حد ممکن به خصوص در مستحبات. لازم به ذکر است واجبات بهتر است به صورت علنى انجام گردد، زیرا این کار خود موجب تزویج عمل خیر است.

5- تلاوت قرآن و توجه به معانى آن به خصوص آیات توحیدى.

6- توجه دائمى به الگوهاى اخلاص و سعى در تشابه آنها. این کار با مطالعه زندگى اولیاى الهى میسر است.

تذکر:گاهى عملى خالصانه انجام مى‏گیرد، ولى بعد از اتمام عمل، صاحب عمل کارى مى‏کند و یا سخنى مى‏گوید که به دیگران بفهماند فلان عمل را انجام داده‏ام، این نوع ریا اگرچه شرعا مبطل عمل عبادى نیست، ولی به لحاظ اخلاقی ریا محسوب می شود و عمل انسان را از شرایط تاثیر گذاری مثبت می اندازد.

ج)اخلاص چه اثراتی دارد؟

اخلاص یعنی خالص نمودن اندیشه و نیت و اخلاق و عمل و عبادت و تمام اعضا و جوارح برای خدا که دو نکته اساسی در آن لحاظ می شود :

یکی اینکه خود عمل و اندیشه و سخن گفتن و عبادت و مانند آن عملی خدایی و خدا پسند باشد, و دیگر اینکه انسان این عمل خداپسند را برای رضای خدا انجام دهد و نیت و انگیزه اش هم خدایی باشد.

آنگاه وقتی عمل و نیت خدایی شد نتیجه اش خدایی شدن تمام وجود انسان می شود و آدمی به کمال و سعادت نهایی خود می رسد.

به عبارتی شرط کمال انسان اخلاص است به معنی خالص سازی تمام ابعاد وجودی انسان برای خدا و به قصد خدایی شدن کامل انسان. اگر کسی به اخلاص برسد این خود نشانگر صحت راه او است. یعنی در مسیر خدا حرکت کرده و خود را از غیر خدا خالص نموده است.

نمی شود کسی راه را اشتباه برود یعنی مثلا در مسیر دنیا حرکت کند و بعد بگوید من برای خدا خالص شده ام. اخلاص وصف راه راست و صراط مسقیم است. اینکه کسی راه را اشتباه برود و اخلاص هم داشته باشد با هم جور نیست. اخلاص وصف توحید است. ابتدا باید انسان در مسیر توحید حرکت کند و بعد خود را نیز خالص گرداند. نمی شود کسی مشرکانه عمل کند و نیز اخلاص داشته باشد .

د) منظور از درهای حکمت ورحمت چیست؟

- کافى در ذیل آیه« إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ»(اعراف 52) از امام محمد باقر علیه السّلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: هر بنده‏اى چهل روز خداى خود را به اخلاص عبادت و پرستش نماید آن بنده را به مقام زهد مى‏رساند و درهاى حکمت به دل او باز کند و زبانش به حکمت گویا شود سپس فرمودند: مگر نمى‏بینید بدعت گذاران و کسانى که بر خدا و پیغمبر و اهل بیت او افتراء زده‏اند خداوند ذلیل و خوارشان مى‏فرماید.

ازاین حدیث استفاده می شود که کسی که زبانش گویای حکمت است،بر خدا و پیامبرش افترا نمی بندد ومراقب زبانش است.

- درآیات دیگر نیز فرموده :درهاى برکات را به روى همه مى‏گشاید: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِن السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ.»( اعراف/ 96) ؛ اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزگاری پیشه کرده بودند برکات ، آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم ، ولی پیامبران را به دروغگویی نسبت دادند ما نیز به کیفر کردارشان مؤاخذه شان کردیم

و همین نیز منظور از حکمت بعثت پیامبران است .و از این آیه بهره می بریم که بازشدن درهای رحمت و برکت ،سرازیر شدن نعمت فراوان بر اوست.


 



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مفهوم توکل بر خدا

توکل چیست ؟

1- روزی پیامبر(ص) از جبرئیل ‌پرسید : توکل برخدا چیست؟ جبرئیل عرض کرد: علم داشتن به این که مخلوق نه زیانی می‌رساند و نه سودی می‌بخشد و نه می‌دهد و نه باز می‌دارد. پس هر گاه بنده این گونه شد، برای احدی غیر از خدا کار نمی‌کند و جز خدا امید ندارد و از غیر او ترسی ندارد . در احدی غیر از خدا طمع ندارد .این توکل است.(1)مثلاً وقتی انسان علم دارد که مخلوق نه ضرری می‌رساند و نه سودی می‌بخشد، فقط بر خدا اعتماد داشته و کارش را به او واگذار کرده است.

2- توکل صحیح این است که انسان با مهیا کردن اسباب ، با تمام توان به کار و کوشش بپردازد. به خداوند امیدوار باشد و دعا کند . از او بخواهد اقداماتش را به هدف و نتیجه برساند.

خداوند حکیم نظام هستی را بر پایه اسبا ب ومسببات قرار داده ؛یعنی برای پیدایش هر پدیده ای علتی خاص و برای حل هر مشکلی راهکارهای ویژه ای تعیین نموده است 

از یک سو به انسان «عقل و اندیشه »عنایت کرد تا با کمک آن و مشورت با دیگران راه حل مشکلات را بیابد . افق آینده زندگی خویش را ببیند . بر آن اساس برنامه ریزی کند و به هدف برسد ،از سویی دیگر دو گونه اسباب و علل مقرر داشته است :مادی و معنوی .

هر کار خدا پسندانه از انفاقات مالی ،کمک به دیگران ،دعا و مناجات با خدا ،نماز و زیارت اسباب معنوی هستند اما جایگزین علل مادی نمی شوند، بلکه انسان باید به کمک عقل و فکر خدادادی خود و مشورت با افراد آگاه و متخصص در هر کاری اقدام نماید. همزمان از آغاز هر کار تا پایان آن به لطف و عنایت خداوند امیدوار باشد و دعا کند . از او بخواهد اقداماتش را به هدف و نتیجه برساند ، چون علل مادی را نیز خدا مقرر داشته است و آن ها به اراده و خواست خدا تأثیر می گذارند. بر این اساس :

معنای توکل آن نیست که انسان دنبال اسباب کار نرود ، زیرا تمامی کارها با اسباب انجام می گیرند ، ولی باید بداند که اسباب مستقل نمی باشند و تنها تکیه گاه خدا می باشد. (2).

یک روز امیرالمؤمنین(ع) گروهی از مردم را دید که با برخورداری از صحّت و سلامت، ‌کار را رها کرده و گوشة مسجد نشسته‌اند. فرمود: چه کسانی هستید؟ گفتند: متوکلان بر خدا هستیم. اگر چیزی پیدا کنیم،‌می‌خوریم و اگر چیزی نداشتیم ،صبر می‌کنیم.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: متوکلان بر مردم هستید، یعنی از دسترنج دیگران ارتزاق می‌کنید، نه متوکّل بر خدا.

گفتند: پس چه کنیم؟ فرمود: همانند ما رفتار کنید. هر گاه چیزی به دست آوردیم، در راه خدا می‌بخشیم. هنگامی که در تلاش و کوششی که داریم، به چیزی دست نیافتیم،‌خدا را شکر می‌کنیم.(3)بنا بر این توکل صحیح به معنای گوشه نشینی و کار نکردن نیست، بلکه متوکل با تمام توان به کار و کوشش می‌پردازد.

3- خصوصیات موکل :

کسی که خداوند را وکیل خود قرار داد و او را با اوصاف کمالی‏اش شناخت و او را قدرتمندی با اراده در صحنه هستی دید، دیگر حوادث جهان را تنها در قالب اسباب و علل عادی و مادی تفسیر نخواهد کرد؛ بلکه مشیت نافذ او را در همه جا می‏بیند . حوادث و امور را با در نظر گرفتن این واقعیت بزرگ توضیح می‏دهد. از این‏ رو متوکل، وسائل و اسباب مادی فراهم می کند . در عوامل ماورای مادی بر خداوند توکل می کند. در این صورت، دستیابی به مقصود حتمی خواهد بود.

4- وکالت بندگان

خداوند با مهیا کردن اسباب مادی و معنوی وکالت بندگان خود را بر عهده گرفته است.

خداوند متوکل را با امدادهای غیبی که از حیطه اسباب طبیعی و علل مادی فراتر است، یاری می‏دهد. قرآن مجید می فرماید:

« من یتوکل علی‏الله فهو حسبه انّ الله بالغُ امره ؛ هر کس بر خداوند توکل کند، خداوند برای او کافی است که امورش را کفایت و تدبیر کند و خداوند امورش را به ثمر می‏رساند».(4)

امیرمؤمنان(ع) می‏فرماید: « من توکّل علی‏الله ذَلَّت له الصِّعاب و تسهَّلت علیه الاسبابُ و تبوَّءَ الخَفَض و الکرامة ؛ هر کس به خدا توکل کند، سختی‏ها برای او نرم و آسان و اسباب و وسیله‏ها برایش فراهم می شود و در راحت و وسعت و کرامت جای می گیرد.»(5)

از طرف دیگر به او الهام درونی می دهد . قدرتی را در درون او ایجاد می کند که اراده‏اش قوی و عزمش راسخ می‏گردد. مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد؛ زیرا انسان در مقام توکل با مسبب‏الاسباب پیوند می‏خورد . با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی‏ماند . با قاطعیت با موانع دست و پنجه نرم می‏کند تا به مقصود برسد.(6)

پس بر خدا توکل کنید تا شهد آن را چشیده و از برکات آن بهره مند شوید.

پی نوشت ها :

1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت ، 1404 هجرى قمری، ج68 ، ص 138 .

2. طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن،دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسین حوزه علمیه ، قم، 1417 ه ق، چاپ پنجم، ج 5 ،ص 239 .

3. محمد رضا مهدوی کنی ،نقطه های آغاز در اخلاق عملی ،‌ص 523،

4. طلاق(65)آیه2.

5. عبدالواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، یک جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسی، ص 197 .

6.تفسیرالمیزان‌، ج 4، ص 65.



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اصول صفات حمیده

اصول صفات حمیده

نویسنده: علامه فیض کاشانی
در بیان صفات حمیده و اخلاق پسندیده روح که از اعمال حسنه و سنن سنیّه بدن و اعضا به تدریج حاصل مى‏شود
صفات و اخلاق نیکو، بعضى از قبیل اصول و امّهات[1] است و بعضى از قبیل فروع و نتایج است که از آن اصول و امّهات ناشى مى‏شود. و ما، در این رساله بر ذکر اصول اقتصار مى‏کنیم؛ زیرا که به تحصیل اصول، فروع نیز حاصل مى‏شود،
انواع صبر
اول، صبر: یعنى پا فشاری بر دشوارى در راه حق. پس اگر بر مصیبت صبر کند، سى‏صد درجه اجر دارد و اگر بر طاعت، شش‏صد درجه و اگر از معصیت، نه ‏صد درجه. و این بهترین انواع صبر است.[2].
اجرى بى حساب
و حق‏تعالى مى‏فرماید: « إِنَّما یُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ »[3]؛ یعنى جز این نیست که تمام و کامل داده مى‏شود مزد صبر کنندگان، بى‏حساب.
و در حدیث آمده: «الْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکَارِهِ وَ الصَّبْرِ؛ فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَکَارِهِ فِی الدُّنْیَا دَخَلَ الْجَنَّةَ. وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ؛ فَمَنْ أَعْطَى نَفْسَهُ لَذَّتَهَا وَ شَهْوَتَهَا دَخَلَ النَّارَ»[4]؛ یعنى دور و حوالى بهشت را مکروهات و صبر گرفته است؛ پس هر که صبر کند بر مکروهات در دنیا، داخل بهشت شود. و دور و حوالى جهنم را لذت‏ها و شهوت‏ها گرفته است؛ پس هر که نفس خود را بدهد به لذت‏ها و شهوت‏ها، داخل آتش شود.
دوم، شکر: شکرِ به زبان آن است که زبان به حمد و ثناى الهى براند.
و شکرِ به ارکان آن است که هر نعمتى را در جای خودش به کار بَرَد. و شکرِ
به دل آن است که بداند که نعمت‏ها همه از جانب خداست.
و شکر، باعث زیادتى نعمت است و کفران، سبب انقطاع نعمت. حق‏تعالى مى‏فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ »[5]؛ یعنى هر آینه اگر شکر نعمت کردید من زیاده مى‏گردانم نعمت را، و اگر کفران نعمت ورزید[6]، به درستى که عذاب من سخت است.
و در حدیث آمده: «مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ مِنْ نِعْمَةٍ فَعَرَفَهَا بِقَلْبِهِ وَ حَمِدَاللَّهَ ظَاهِراً بِلِسَانِهِ فَتَمَّ کَلاَمُهُ حَتَّى یُؤمَرَ لَهُ بِالْمَزِیدِ»[7]؛ یعنى هیچ اِنعامى[8] نکرد حق‏تعالى به کسى که آن کس شناخت حق آن نعمت را به دل و حمد خداى کرد به زبان، پس تمام شد حمد او، الاّ آن‏که امر شد که آن نعمت را بر او زیاد کنند.
خشنودى از قضاى الهى
سوم، رضا و تسلیم: یعنى خوشنود بودن به آنچه حق‏تعالى به این کس مى‏کند و اعتراض نکردن بر او که چرا این چنین کرد یا آن چنان نکرد. و هر که از حق‏تعالى خوشنود است حق‏تعالى نیز از او خوشنود است؛ چنان که مى‏فرماید: «رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ »[9].
و در حدیث آمده: «مَنْ رَضِیَ بِالْقَضَاءِ أَتَى عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ عَظَّمَ اللَّهُ أَجْرَهُ، وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضَاءَ مَضَى عَلَیْهِ الْقَضَاءُ وَ أَحْبَطَ اللَّهُ أَجْرَهُ»[10]؛ یعنى هر که راضى شد به قضا، قضا بر او جارى شد و عظیم گردانید حق‏تعالى اجر او را، و هر که راضى نشد به قضا، قضا بر او گذشت و اجر او باطل شد.
رضایت از معاش اندک
و نیز در حدیث آمده: «مَنْ رَضِیَ[11] بِالْیَسِیرِ مِنَ الْمَعَاشِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْیَسِیرِ مِنَ الْعَمَلِ»[12]؛ یعنى هر که راضى شود به اندکى از معاش، حق‏تعالى راضى شود از او به اندکى از عمل. و این اشاره به قناعت است.
واگذارى امور به خداوند
چهارم، توکل : یعنى گذاشتن کارهاى خود را به حق‏تعالى تا آنچه او خواهد با این کس کند و نظر بر اسباب نداشتن و کارى را که خداى نفرموده به جدّ نگرفتن و فکر دور در تحصیل آن نکردن. حق‏تعالى مى‏فرماید: «مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ »[13]؛ یعنى هر که توکل بر خداى کند پس خداى او را بس است و به دیگرى محتاج نیست.
و در حدیث آمده: «مَنْ أُعْطِیَ التَّوَکُّلَ أُعْطِیَ الْکِفَایَةَ»[14]؛ یعنى هر که را توکل داده‏اند ساختگى کارهاى او را نیز داده‏اند.
محض بندگى
پنجم، اخلاص: یعنى نیت عبادت را از ریا و خواهش دنیا خالص گردانیدن تا محض بندگى و فرمانبرى را باشد یا به جهت ثواب آخرت یا خلاصى از عقاب. حق‏تعالى مى‏فرماید: «وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ »[15]؛ یعنى مأمور نشدند مگر آن‏که عبادت خداى کنند در حالتى که خالص کرده باشند از براى او دین را.
و در حدیث آمده: «الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لاَ تُرِیدُ أَنْ یَحْمَدَکَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ِالاَّ اللَّهُ»[16]؛ یعنى عمل خالص آن است که نخواهى که ستایش کند تو را بر آن عمل، کسى به جز خداى . عز و جل
یک رنگى
ششم، صدق: یعنى راستى در قول و فعل؛ یعنى دروغ نگفتن و کارى نکردن به ظاهر که در باطن خلاف آن باشد. حق‏تعالى مى‏فرماید: «یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ »[17]؛ یعنى روزى که فایده مى‏دهد راستان را راستى ایشان.
و در حدیث آمده: «مَنْ صَدَقَ لِسَانُهُ زَکَى عَمَلُهُ»[18]؛ یعنى هر که زبانش راست است، عملش نیز پاکیزه است. و در حدیث دیگر آمده: «هر که ظاهر او بهتر است از باطن، میزان او سبک خواهد بود»[19].
عفت ورزى
هفتم، عفت: یعنى شهوتِ خوردن و نکاح و غیر آن را بى‏جا به‏کار نبردن. حق‏تعالى مى‏فرماید: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً »[20]؛ یعنى باید که عفت بورزند آنانى که نمى‏یابند نکاحى را. و در حدیث آمده که «بهترین عبادت‏ها عفت بطن و فرج است»[21].
قوّت دل
هشتم، شجاعت:  یعنى دل قوى داشتن و ترس را بى‏جا به کار نبردن. حق‏تعالى مى‏فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ »[22]؛ یعنى اى آن کسانى که ایمان آورده‏اید! هرگاه برخورید آنانى را که کافر شده‏اند براى کارزار، پس پشت مگردانید، و هر که پشت خود بگرداند در آن روز ـ مگر آن کسى باشد که خواهد دشمن را فریب دهد و باز متوجه قتال شود یا خواهد که مدد جوید از طایفه دیگر از مؤمنان ـ پس برمى‏گردد به غضبى از جانب خدا و جاى او جهنم است، و جهنم بد جایگاهى است.
و در حدیث آمده: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الشَّجَاعَةَ وَ لَوْ عَلَى قَتْلِ حَیَّةٍ»[23]؛ یعنى به درستى که حق‏تعالى دوست مى‏دارد شجاعت را اگر چه بر کشتن مارى باشد[24].
فروخوردن خشم
نهم، حلم: یعنى خشم فرو خوردن[25] و عفو کردن. حق‏تعالى در مقام ثناى قومى مى‏فرماید: «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ »[26]؛ یعنى خشم فروخورندگان و عفوکنندگان از مردمان. و در حدیث آمده: «بر شما باد که عفو کنید؛ پس به درستى که عفو زیاد نمى‏کند بنده را مگر عزت، پس، از یکدیگر عفو کنید تا حق‏تعالى شما را عزیز دارد»[27].
فروتنى با مردم
دهم، تواضع و حسن خلق: یعنى از رفعت قدر خود به بزرگ و خُرد نصیب رسانیدن به قدر هرکس، و به مرتبه خود با خُردان بَخیلى ننمودن و ایشان را رد نکردن. حق‏تعالى مى‏فرماید: «وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤمِنین »[28]؛ یعنى اى محمد! فروتنى کن آن کسانى را که تابع تو شده‏اند از مؤمنان.
و در حدیث آمده: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ، وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ»[29]؛ یعنى هر که فروتنى کند از براى خدا، بلند گرداند حق‏تعالى او را، و هر که تکبر کند، پست کند حق‏تعالى او را.
سخاوت
یازدهم، سخا:  یعنى بخشش آنچه خداى واجب گردانیده و آنچه مروّت تقاضا مى‏کند از مال و جاه، بى‏کراهتى. حق‏تعالى مى‏فرماید در ثناى قومى: «وَ یُؤثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ »[30]؛ یعنى از خود وا مى‏گیرند و مى‏دهند و اگر چه خود احتیاج به آن داشته باشند.
و در حدیث آمده: «السَّخِیُّ الْحَسَنُ الْخُلُقِ فِی کَنَفِ اللَّهِ لاَ یَسْتَخْلِی اللَّهُ مِنْهُ حَتَّى یُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ. وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لاَ وَصِیّاً إِلاَّ سَخِیّاً، وَ لاَ کَانَ أَحَدٌ مِنَ الصَّالِحِینَ إِلاَّ سَخِیّاً، وَ مَا زَالَ أَبِی یُوصِینِی بِالسَّخَاءِ حَتَّى مَضَى»[31]؛ یعنى سخىِ خوش خو در پناه حق‏تعالى است، او را وا نمى‏گذارد خداى تا داخل بهشت کند. و نفرستاده است حق‏تعالى هیچ نبى و نه وصى الاّ آن‏که سخى بوده‏اند و نبوده هیچ کسى از اهل صلاح الاّ آن‏که سخى بوده. و پدر، مرا همیشه وصیت به سخا مى‏کرد[32] تا گذشت.
و در حدیث دیگر آمده که «سخى نزدیک است به خدا و نزدیک است به بهشت و نزدیک است به مردمان و دور است از آتش دوزخ، و بخیل دور است از خدا و دور است از بهشت و دور است از مردمان و نزدیک است به آتش دوزخ»[33].
تبیین زهد
دوازدهم، زهد:  یعنى دل نبستن در دنیا و مهیّا بودن براى عقبى به طوع[34] و رغبت. و زهد با بسیارىِ مال و جاه[35] جمع مى‏شود. بزرگى را گفتند: تو دعوى زهد مى‏کنى و چندین طویله اسب و استر دارى؟ گفت: من میخ طویله در گِل زده‏ام نه در دل.
حق‏تعالى مى‏فرماید: «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ »[36]؛ یعنى تا این‏که تأسّف نخورید بر آنچه از شما فوت مى‏شود از دنیا و شادى نکنید به آن چیزى که مى‏آید به سوى شما از دنیا.
و در حدیث آمده: «جُعِلَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیَا»[37]؛ یعنى خیر را تمام، در خانه‏اى کرده‏اند و کلید آن را زهد در دنیا قرار داده‏اند. و نیز آمده که «مرد، حلاوت ایمان را نمى‏چشد تا آن‏که پروا نداشته باشد که دنیا را که[38] مى‏خورد»[39]. بیت
عارفان هر چه ثباتى و بقائى نکند
گر همه ملک جهان است به هیچش نخرند
منبعکتاب هشت بهشت
  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بزرگانان دین در برخورد چاپلوسان

پیشوایان اسلام نه تنها از چاپلوسی و ستایش نابجا بیزار بودند، بلکه مدح آمیخته به تملق را نیز عیب اخلاقی می شمردند. آنان در برابر رفتار و گفتار ذلت باری که با غرور و شرف انسانی مغایر بود، سکوت نمی کردند و اگر کسی مرتکب چنین عمل خلافی می شد، از او انتقاد می کردند. مؤلف کنزالعمال، روایتی بدین مضمون آورده که:

جماعتی از قبیله «بنی عامر» به محضر پیامبر وارد شدند و شروع به مداحی و ستایش آن حضرت کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آنان فرمود: «سخن خود را بگویید، ولی مواظب باشید که شیطان شما را به زیاده روی در کلام وادار نسازد». حضرت با این سخن حکیمانه، گوشزد می کند که هرگاه زبان را به حال خود واگذارید، بیم آن می رود که از حد خود تجاوز کند و زیاده بر آنچه شایسته است، بگوید. در عین حال، به پیروان خود هشدار می دهد که حتی درباره شخصیتی چون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز از ستایش و چاپلوسی بپرهیزند.

جمعی در مقابل امیرالمؤمنین علی علیه السلام به مدح و ثنا پرداختند، امام دست ها را به دعا برداشت و فرمود: خدایا تو به حال من از خودم داناتری و من خودم را بهتر از دیگران می شناسم. خدایا توفیقی به من بده که بهتر از آن باشم که می پندارند و لغزش هایی را که از من نمی دانند، بر من ببخشای!

نقل است مولای متقیان علی علیه السلام به چاپلوسان فرمود: «از من تعریف و تمجید نکنید؛ چون یا دروغ می گویید (که در این صورت گناه مرتکب شده اید) یا راست می گویید؛ که من تنها در حد توان و وظیفه ام کار انجام داده ام و نیازی به تعریف و تمجید ندارم و ایشان رو به مدیران خود می فرماید: زنهار. انتخاب راز دارانست را تنها بر اساس خوش بینی و اطمینان به آنان قرار مده؛ زیرا برخی از اطرافیان با چاپلوسی و خوش خدمتی می کوشند خود را نزد فرمانداران، با تدبیز و وارسته و کاردان جا کنند. پس تو اراده و دلخواهت را تنها محک و معیار سنجش آنان قرار مده؛ چون در پس این چهره ها از درستی و امانت خبری نیست و دیری نمی پاید که می بینی، رفتار و کردارشان با بندگان خدا با دوان درنده یکی است

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

آسیب های چاپلوسی

آسیب های ناشی از چاپلوسی

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: کَثْرَةُ الثّناءِ مَلَقٌ یَحْدُثُ الزَّهْدَ و یُدْنی مِنَ الْعِزَّةِ.

بسیار ستایش کردن از افراد، چاپلوسی است که تکبر را سبب می شود و شخص را از عزت دور می سازد.

بنابراین، از یک سو، ستایش شونده را به فخرفروشی و کبرورزی وا می دارد و از سویی دیگر، عزت نفس را از گوینده می گیرد. این مسئله از عقده حقارت و پایین بودن اعتماد به نفس ناشی می شود. از آن جا که فرد متملق، در خود احساس بی ارزش می کند، برای جلب توجه، به چاپلوسی دیگران پناه می آورد. چنین شخصی به برخی افراد این فرصت را می دهد که از تملق و ستایش دیگران لذت ببرند شوند و در مقابل، آنان را از به رنج از عقده حقارت نیز می اندازد. بدین ترتیب، با دامن زدن. به این تملق ها، خود نیز احساس رضایت می کند و در عین حال در خود کم بینی زیان باری به سر می برد.

چاپلوسی و تملق، غرور می آورد و مغرور به پند ناصحان گوش نمی دهد و اگر این حرکت او با قدرت همراه شود، هر دم را به سختی و بدبختی می افکنند. بر این اساس، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: اِذا مَدَحْتَ اَخاکَ فی وَجْهِهِ اَمْرَرْتَ عَلی حَلْقِهِ مُوسی؛ هرگاه برادرت را پیش رویش بستایی، چنان است که تیغ بر گلویش نهاده ای». فرد چاپلوس، افزون بر اینکه مرتکب دروغ، نفاق و میدان دادن به ستمگران می شود، به نسبت موقعیت ستمگران و آثار ناگواری از تملق و چاپلوسی او پدید آمده، خود، یکی از عوامل فساد و شریک جرم زیان ها و خسارت های وارد شده از این ناحیه به شمار می رود. هر کس به مقدار دخالت، همکاری، تأیید و تشویق خود از دیگران، در پیدایش فساد و ارتکاب جرم ها و ظلم، سهیم و شریک است.

  • علی رجالی