باسمه تعالی
مثنوی مرثیه سیدالشهدا(۱)
ای اهل حرم
ای اهل حرم، سید و سالار نیامد
وان یار، پس از آن همه آزار نیامد
رفتند همه، تشنهلبان، در ره معشوق
از لشکرِ حق، ساقی و دلدار نیامد
آن ماه که از خیمه درخشید، ندیدیم
یک تن به برِ خیمه، دگربار نیامد
افتاد به خون، شاهِ دلآگاه، خدایا
از قافله، جز سایهی غمبار نیامد
او رفت، ولی تیر ستم خورد به دستان
آن سروِ بلند، از ره ایثار نیامد
شد پرچم دین، غرق به خون، در دلِ صحرا
اما زِ دل یار، غمِ عار نیامد
افتاد علم، سرخفشان در دلِ پیکار
اما دلِ عشاق، گرفتار نیامد
پرچم زِ کف افتاد، ولی عشق نلغزید
آن آهِ پر از سوز، دگر بار نیامد
زهراست به زانو، وسطِ دشت غریبان
کز نسل علی، غیر جگرخوار نیامد
آب از نفس افتاد کنار لبِ گودال
جز حسرت لبهای علمدار نیامد
طفلان همه حیرانِ عطش، اشکفشاناند
اکبر زِ میان، با تنِ خونبار نیامد
قاسم، به امیدی به سوی دشت روان شد
اما به سوی مادر بیمار نیامد
رفتند جوانان علی، سوخت دلِ ما
جز داغ و فغان، بهره زِ پیکار نیامد
در خیمه دلِ زینب مضطر شده خونین
چون نغمهی لبهای علمدار نیامد
هر لحظه یکی رفت زِ اصحاب
اما دگر آن نغمه ی دلدار نیامد
چون پاره شد آن پیکرِ بیدستِ علمدار
از خیمه دگر بانگِ مددکار نیامد
گریید که خورشید فرو رفت به گودال
آن ماه درخشان، دگر از کار نیامد
بر سینهی او زخمِ هزاران ستم آمد
بر دیدهی حق، نور سزاوار نیامد
شد کربوبلا عرصهٔ اندوه و مصیبت
کز رایت دین، بیرقِ دیدار نیامد
دشمن شرر انداخت بر آن خیمهی عصمت
اما زِ دل پاک، جز انذار نیامد
دل سوخت زِ آن پیکرِ افتاده به هامون
کز زخمِ ستم، نالهی دلدار نیامد
در خیمه، دلِ خواهرِ سالار غمین است
از دشت، پیامِ دلِ سردار نیامد
ای خاک! چه دیدی تو زِ فریادِ قیامت
کز کربوبلا نعرهی سردار نیامد؟
سوزیست که از سینه برآمد به تمنا
کز بختِ شهیدان، گذرکار نیامد
هر ناله که برخاست زِ لبهای بریده
جز سینهی صحرا، خبردار نیامد
افتاد عَلَم در وسطِ دشت، ولی باز
از نای علمدار، علمدار نیامد
مشکیست به دندان و هزاران دل جان سوز
اما زِ کفِ ماه، شب یار نیامد
بر سینهٔ اصغر چو شرر تیر نشاندند
جز نالهی لالای شب، یار نیامد
تا رفت علمدار، دگر باز نیامد
اما زِ دلِ موج، عزادار نیامد
ماند به دل داغ عطش، در دل صحرا
تا شعر "رجالی"، سوی دادار نیامد
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۴/۱۵