رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی 

مثنوی مرثیه سید الشهدا

ای اهل حرم

در دست ویرایش

مقدمه
واقعه‌ی جانسوز کربلا، تنها رویدادی تاریخی نیست، بلکه آئینه‌ای‌ست جاودانه از حق‌طلبی، ایثار، حماسه و عرفان. در کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد و نور بر تاریکی غلبه یافت. این واقعه، در عمق جان شیعیان و آزادگان عالم ریشه دارد و هر سال، در موسم محرم، دل‌ها را متحول می‌سازد.

منظومه‌ی حاضر با مطلع ماندگار «ای اهل حرم، سید و سالار نیامد»، در قالب مثنویِ مرثیه‌ای ـ حماسی سروده شده و حاصل سوگواری دل و تدبر در عظمت نهضت حسینی‌ست. در این منظومه، تلاش شده است که سه بخش اصلی نهضت عاشورا، یعنی:
۱) میدان کربلا و شهادت یاران
۲) قتلگاه و اسارت اهل بیت (ع)
۳) پیام ماندگار عاشورا و خطابه‌های زینب کبری (س)

با زبان شعر، اما با حفظ محتوا، باور، و عمق معرفتی بازتاب یابند.

امید است که این منظومه، هرچند قطره‌ای ناچیز در دریای مصائب حسین بن علی (ع) است، چراغی باشد در مسیر یادآوری، معرفت و بیداری.

 فهرست ساختاری منظومه

عنوان منظومه:
ای اهل حرم، سید و سالار نیامد
بخش اول: خونِ وفا

(بیت‌های ۱ تا ۱۰۰)

  • آغاز مرثیه با غربت خیمه‌ها
  • شهادت یاران امام (حبیب، قاسم، علی‌اکبر، عباس)
  • تشنگی و محاصره
  • آغاز تنهایی امام حسین (ع)

بخش دوم: قتلگاهِ خون

(بیت‌های ۱۰۱ تا ۲۰۰)

  • وداع امام با اهل حرم
  • شهادت حضرت حسین (ع) در گودال
  • رفتن سر به نیزه
  • آتش بر خیمه‌ها
  • شروع اسارت اهل بیت (ع)

بخش سوم: خطبه و افق

(بیت‌های ۲۰۱ تا ۳۰۰)

  • ورود اسرا به کوفه و شام
  • خطابه‌های حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع)
  • رسوایی دشمنان
  • پیروزی معنوی عاشورا
  • جاودانگی نام حسین (ع)
  • ختم مرثیه با بازگشت پیام به امت

 توضیح قالب:

  • وزن: رمل مثمن محذوف (فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن)
  • قالب: مثنوی
  • لحن: مرثیه‌ای، حماسی، عرفانی
  • تعداد ابیات: ۳۰۰ بیت

ای اهل حرم، سید و سالار نیامد
علمدارِ حرم، کاشفِ اسرار نیامد

افتاد ز پا آن‌که به دریا زده پر را
آن ماه، به میدان زِ ستم‌کار نیامد

آن سروِ خرامان که به گلزار نبردش
بر گُردن گل، نالهٔ گل‌زار نیامد

در خیمه، دلِ خواهرِ غم‌دیده، پر از خون
زان‌رو که برادر به شب تار نیامد

از دشت، صدای سمِ مرکب نشناسد
کز جسم، سرِ آن مهِ دادار نیامد

 بخش اول:

آغاز مصیبت و فاجعه‌ی عاشورا

(وصف غربت حسین علیه‌السلام، شهادت یاران، عطش، و وداع)

 بخش دوم:

فاجعه‌ی قتلگاه و لحظه‌ی شهادت امام حسین (ع)

(وداع نهایی، لحظه‌ی افتادن، سر بریدن، و پریشانی خیمه‌ها)

 بخش سوم:

بازگشت اهل حرم، خطبه‌های زینب، و ماندگاری نهضت

(اسارت، کوفه، شام، و پیام‌آوری خون)

 بخش اول:

آغاز مصیبت و فاجعه‌ی عاشورا

(بیت ۱ تا ۱۰۰)

۱.
ای اهل حرم، سید و سالار نیامد
آن کشته‌ی افتاده به گودال، نیامد

۲.
آن ماه که از خیمه درخشید، نتابید
آن کوه که شد پشت سپاه، یار نیامد

۳.
افتاد به خون، شاهِ دل‌آگاه، خدایا
کز کرب‌وبلا یک نفر از یار نیامد

۴.
رفتند همه، تشنه‌لب و جان‌به‌کف و پاک
از لشکرِ حق، غیر علمدار نیامد

۵.
او رفت، ولی تیر جفا زد به دو دستان
آن سروِ بلند از پسِ دیوار نیامد

۶.
شد پرچم دین غرقهٔ خون در وسط دشت
اما علم عشق به دل، عار نیامد

۷.
زهراست به زانو، وسطِ دشت، غریبان
کز نسل علی، غیر جگرخوار نیامد

۸.
دریا همه خشکید، و عطشان، لبِ گودال
آب از پیِ لب‌های علمدار نیامد

۹.
طفلان، همه حیرانِ عطش، سینه‌تپیده
اکبر به سر و پیکرِ خون‌بار نیامد

۱۰.
قاسم، به امیدی سوی میدان شده آرام
اما به سوی مادرِ بیمار نیامد

 

 بخش نخست:

غروب یاران، عطش، و غربت حرم

(بیت ۱ تا ۱۰۰)

۱.
ای اهل حرم، سید و سالار نیامد
آن کشته‌ی افتاده به گودال، نیامد

۲.
آن ماه که از خیمه درخشید، نتابید
آن کوه که شد پشت سپاه، یار نیامد

۳.
افتاد به خون، شاهِ دل‌آگاه، خدایا
کز کرب‌وبلا یک نفر از یار نیامد

۴.
رفتند همه، تشنه‌لب و جان‌به‌کف و پاک
از لشکرِ حق، غیر علمدار نیامد

۵.
او رفت، ولی تیر جفا زد به دو دستان
آن سروِ بلند از پس دیوار نیامد

۶.
شد پرچم دین غرقهٔ خون در وسط دشت
اما علم عشق به دل، عار نیامد

۷.
زهراست به زانو، وسطِ دشت، غریبان
کز نسل علی، غیر جگرخوار نیامد

۸.
دریا همه خشکید و عطشان، لبِ گودال
آب از پی لب‌های علمدار نیامد

۹.
طفلان همه حیران عطش، سینه‌تپیده
اکبر به سر و پیکرِ خون‌بار نیامد

۱۰.
قاسم، به امیدی سوی میدان شده آرام
اما به سوی مادر بیمار نیامد

۱۱.
پر زد پسرانِ علی از دلِ میدان
جز داغِ دل و ناله، دگر کار نیامد

۱۲.
در خیمه، دلِ زینب مضطر شده پرخون
زان‌رو که صدای علی‌وار نیامد

۱۳.
هر لحظه یکی رفت زِ نسلِ پیمبر
یک بار دگر، کس زِ درِ غار نیامد

۱۴.
تا بر تنشان نیزه و شمشیر نشستند
از خیمه دگر بانگِ مددکار نیامد

۱۵.
بگریید که خورشید فرو رفت به گودال
آن ماه درخشان، دگر از کار نیامد

۱۶.
بر سینه‌ی او زخمِ هزاران ستم آمد
بر دیده‌ی حق، نور سزاوار نیامد

۱۷.
شد کرب‌وبلا عرصهٔ اندوه و مصیبت
کز رایت دین، بیرقِ دیدار نیامد

۱۸.
بر خیمهٔ زهرا همه آتش زده دشمن
کز دامن پاکان جز اخطار نیامد

۱۹.
دل سوخت زِ داغِ تنِ بی‌سرِ آن شاه
کز جسمِ شریفش اثرِ خار نیامد

۲۰.
در خیمه اگر سینه‌ی سقاست غمین است
از دشت، صدای دمِ دلدار نیامد

۲۱.
ای خاک، چه دیدی تو که بر عرش رسیدی؟
کز بس شهدا، آسم و افشار نیامد

۲۲.
یک بار دگر آه از این داغِ جگرسوز
کز تشنه‌لبان، آب به افشار نیامد

۲۳.
یک مشک و هزار آرزوی طفلِ رنجور
زان دست بریده به دل‌یار نیامد

۲۴.
بر دوش علی‌اصغر اگر تیر نشستند
جز ناله‌ی لالای شب، یار نیامد

۲۵.
عباس اگر رفت، ولی باز نگشتند
از وی به دلِ علقمه، انکار نیامد

۲۶.
اکبر اگر افتاد، شد آفاق پر از آه
کز آن قدِ رشک فلک، خار نیامد

۲۷.
در خیمه، سکینه چو شنید آن خبر تلخ
از لب، سخنی جز غمِ بسیار نیامد

۲۸.
بر گاهِ شهیدان، همه زهراست به زانو
کز مهد نبوت، جز این کار نیامد

۲۹.
بر گُردنِ دشمن شرر و ننگ نشست است
کز خیمه‌ی دل، شورِ علمدار نیامد

۳۰.
آه ای دلِ خسته! دگر ناله برآور
کز یار وفادار، بجز دار نیامد

۳۱.
دین ماند ولی قامتِ دین خم شده دیگر
چون کوه، ولی بر سرِ دیوار نیامد

۳۲.
در وادیِ خون، قامت صد سرو شکسته
کز بی‌سری‌اش، نغمهٔ آزار نیامد

۳۳.
در خیمه، دل فاطمه از غم شده مجنون
کز جسم پسر، جز گل و گُلزار نیامد

۳۴.
نقاشیِ خون شد همه دشت از شهیدان
کز تیغِ جفا، بخششِ بسیار نیامد

۳۵.
در چهرهٔ زینب غم ایثار نشسته
کز پردهٔ صبر، بانگِ بیدار نیامد

۳۶.
در سوگ حسین، آسمان تیره شده باز
کز نالهٔ او، فجر پدیدار نیامد

۳۷.
ای شمر! چه دیدی که چنین تیره شدی تو؟
کز جسمِ خدا، جز سرِ افشار نیامد

۳۸.
بر تیر سه‌شاخه، دلِ داوود نلرزید
تا تیغ نیامد، اثرِ کار نیامد

۳۹.
قرآن به کفش بود، ولی فهم نکردند
کز چشمِ دل، آیهٔ انوار نیامد

۴۰.
در هودجِ شب، ماهِ نبرد است فروزان
اما دگر از خیمه، علمدار نیامد

...

۴۱.
در دشت بلا، خیمه‌ی جان شعله‌ور است
کز ناله‌ی طفلان، دلِ هشیار نیامد

۴۲.
شمشیر اگر خورد، صبوری نرمد زان
کز سینه‌ی صبر، نَفَسِ نار نیامد

۴۳.
در نیزه اگر نور تجلی‌ست، چه باک است
کز خیمهٔ شب، صبح سزاوار نیامد

۴۴.
ای تیر جفا! سینه‌ی زهرا چه گشودی؟
کز یوسف گم‌گشته، خبردار نیامد

۴۵.
بر خیمه اگر گریه‌ی کوثر همه جاری‌ست
از چشمه‌ی اشک، جز این کار نیامد

۴۶.
بر قامت آن سروِ بلند آمده زانو
کز گودال، بانگِ علم‌افزار نیامد

۴۷.
گفتم به سکینه که: «نترس از شبِ تار»
گفتا: «پدرم، بی‌تو، دگر یار نیامد»

۴۸.
گفتند: «حسین است که با خون وضو کرد»
اما ز نماز او، خبردار نیامد

۴۹.
در گوش علی‌اصغر اگر تیر نشسته‌ست
از گوش جهان، ناله‌ی این کار نیامد

۵۰.
از دامن صحرا همه گل پرپر افتاد
کز دشت، نسیمی سوی گلزار نیامد

۵۱.
خورشید اگر سوخت، ولی باز نتابید
آن مهرِ ولا، جانبِ دلدار نیامد

۵۲.
آه از جگرِ زینب غمدیده، که تا صبح
از داغ برادر، اثرِ یار نیامد

۵۳.
پژمرده شد آن لاله، ولی باغ نسوزد
تا نقشِ وفا، سوی دل‌آزار نیامد

۵۴.
از علقمه آید صدای موجِ خونین
کز مشکِ به دوش، آب به گلزار نیامد

۵۵.
در سجده اگر تیغ نشسته‌ست، عجب نیست
کز کعبه، دگر بانگِ علمدار نیامد

۵۶.
در وادیِ سوز و عطش و تیر و تپیدن
کز عرش، صدایی سوی دلدار نیامد

۵۷.
آن تیغ نیامد ز پیِ کفر، که آمد
بر موی حسین، دستِ جفاکار نیامد

۵۸.
آیینه‌ی دل، زخم پذیرفت، ولی حیف
کز نورِ ولا، برقِ سزاوار نیامد

۵۹.
خورشید عدالت به غروبی غم‌انگیز
رفت و دگر از مشرقِ اقرار نیامد

۶۰.
با خون وضو کرد و سپس رفت به معراج
کز کرب‌وبلا، راهِ شب زار نیامد

۶۱.
در سجده‌ی آخر، سخنی گفت، و تمام است
زان بعد دگر نغمه‌ی دلدار نیامد

۶۲.
دیدند که لب‌های پر از زمزمه خاموش
کز نایِ حرم، لحنِ خوش‌یار نیامد

۶۳.
در خیمه، صدای پدر قطع شد از نا
کز ناله‌ی طفلان، دگر کار نیامد

۶۴.
از خیمه اگر گریه برآمد، سبب آن
کز ماه حرم، نور شب تار نیامد

۶۵.
زینب به دلش دید که گودال چه کرده
کز چشم خرد، غیرِ تباهی بر نیامد

۶۶.
از قامتِ پاکان همه خاکی‌ست تن‌افزا
کز تیغ ستم، گل به دل‌زار نیامد

۶۷.
با دستِ قلم، داغِ حسین است نوشتن
کز دفترِ عشق، غیرِ علم‌دار نیامد

۶۸.
آه از دلِ زخمی که به گودال نشسته‌ست
کز دامن دین، غیرِ پرستار نیامد

۶۹.
یک لحظه نیارامد دل، ای دشت شهادت
کز بانگ حرامی، خبر یار نیامد

۷۰.
در خیمه چو شد زینب مضطر زِ ندایی
کز دشتِ عطش، شوقِ وفادار نیامد

۷۱.
در چشمِ رباب است تنِ شیرِ دل‌آگاه
کز گاهِ نوازش، پدر بار نیامد

۷۲.
دستی که زِ گهواره به آغوش برآمد
اکنون دگر از سوی شب یار نیامد

۷۳.
قنداقه‌ی خون‌بار اگر ماند به خیمه
از خنده‌ی طفلان، دگر کار نیامد

۷۴.
آن نعره‌ی «هل من ناصر» را نشنیدند
کز گوشِ بشر، فهمِ سزاوار نیامد

۷۵.
یک نیزه و یک سر، همه تفسیرِ حقیقت
کز قرآن، دگر فهمِ علمدار نیامد

۷۶.
در کوچه‌ی جان، هر که رسید، آتش انداخت
کز آب حیات، جز لبِ یار نیامد

۷۷.
خنجر به گلوی پسر فاطمه زد خصم
کز شرم، به تیغِ علی انکار نیامد

۷۸.
گودال پر از فریاد، پر از زخم، پر از خون
کز عشق، دگر صبرِ سزاوار نیامد

۷۹.
از خیمه اگر ناله برآمد، نه عجب بود
کز آن دلِ صبور، تاب و قرار نیامد

۸۰.
شد خونِ خدا ریخته در دشتِ مصیبت
کز عرش، ندا از دلِ دادار نیامد

۸۱.
تا خیمه‌نشینان همه در غم بنشینند
کز شورِ حرم، مهرِ پدیدار نیامد

۸۲.
شد گنبد خون، چترِ شبِ خسته‌ی زهرا
کز اخترِ دل، روشنی‌کار نیامد

۸۳.
ای چشمِ زمین! گریه ببار از دلِ زینب
کز هجر، به جان جز شرر و بار نیامد

۸۴.
ای ماهِ حرم، رفتی و تاریکی آوردی
کز عاطفه‌ات، غیرِ شرر، بار نیامد

۸۵.
بر خیمه گذر کرد ستم با سِتم افزا
کز رحم، به دل‌های ستم‌کار نیامد

۸۶.
در کرببلا داغِ ابد مانده به هستی
کز عمر، دگر فرصتِ دیدار نیامد

۸۷.
خورشید اگر رفت، شب افتاد به خیمه
کز مهرِ دگر، نورِ وفادار نیامد

۸۸.
در لحظه‌ی آخر که تن افتاد زِ مرکب
کز دشت، نَفَس جز ستم‌یار نیامد

۸۹.
در نیزه، سرِ نور خدا بود و حقیقت
کز خاک، دگر گوهرِ اسرار نیامد

۹۰.
بر خاکِ بلا سایه‌فکن گشت شهادت
کز خون، دگر بذرِ گُل‌زار نیامد

۹۱.
هرچند تنِ پاک شهیدان همه افتاد
کز دل، اثر از عهد و وفادار نیامد

۹۲.
شد کرببلا عرصه‌ی توحید و رشادت
کز شرک، دگر شوکت و اقرار نیامد

۹۳.
بر دامن خاک افتاد خورشیدِ عدالت
کز صبح، دگر آینه‌بردار نیامد

۹۴.
لب‌ تشنه و تن بی‌سر و دل پر ز تلاطم
کز دشت، دگر رحمتِ بسیار نیامد

۹۵.
ای دشت، بگو کیست که بر خاک فتاده؟
کز نسل نبی، این همه آزار نیامد

۹۶.
ای عرش، ببار از غم این داغ الهی
کز ناله‌ی جان، شرحِ سزاوار نیامد

۹۷.
شد سینه‌ی تاریخ، پر از داغِ حسینی
کز لوحِ ابد، نقشِ گهربار نیامد

۹۸.
تا روز جزا، گریه بر این دشت سزاوار
کز دامنِ عشق، غیرِ پرستار نیامد

۹۹.
ای کاش دگر فتنه نبیند دل انسان
کز حنجره، جز نغمه‌ی دلدار نیامد

۱۰۰.
ای اهل حرم، خون خدا بر کف دشمن
کز خشمِ علی، صاعقه‌بار نیامد

 

 بخش دوم: قتلگاه و آغاز اسارت

(بیت ۱۰۱ تا ۲۰۰)

۱۰۱.
ای زینبِ دل‌خسته! ببین شام چه آورد
کز گودال، دگر نورِ علمدار نیامد

۱۰۲.
خورشیدِ سرافراز، به خاک افتاد مظلوم
کز قافله‌اش مردِ سبک‌بار نیامد

۱۰۳.
لب تشنه و تن پاره، پر از زخمِ جفا شد
کز سینه دگر آهِ گهربار نیامد

۱۰۴.
بر سینه‌اش افتاد سوارِ ستم آلود
کز رسم وفا، خجلتِ احرار نیامد

۱۰۵.
خنجر به گلویش زد و آرام بریدند
کز خصم، دگر وحشتِ بسیار نیامد

۱۰۶.
از داغ تنش، کوه به لرز آمد و زانو
کز خاکِ حرم، غرشِ افکار نیامد

۱۰۷.
وقتی که فتاد از لبش آوای «الهی»
از خلق، دگر فهمِ گران‌بار نیامد

۱۰۸.
بر گونه‌اش افتاد غبار از دم خنجر
کز خاک، دگر عطرِ عزادار نیامد

۱۰۹.
با نیزه سرش رفت به‌سوی حرم دوست
کز آینه، جز زخمِ سزاوار نیامد

۱۱۰.
در گودال، آغوش زمین تنگ شده بود
کز سینه‌ی خاک، شرحِ اسرار نیامد

۱۱۱.
با خنجر و شمشیر، چه کردند به آن نور
کز شام، دگر نامِ علمدار نیامد

۱۱۲.
بُردند سرِ آن گل نبی را به سرافراز
کز تیغ، دگر غیرِ جفا کار نیامد

۱۱۳.
آن قامتِ صدپاره، به زانو شده افتاد
کز نیزه، دگر نغمهٔ گفتار نیامد

۱۱۴.
شد خاکِ حرم، قبله‌ی دل‌های شهیدان
کز قبله‌نما، نورِ جهاندار نیامد

۱۱۵.
در کرببلا آتش و خون بود و اسارت
کز مهر، دگر لطفِ سزاوار نیامد

۱۱۶.
آتش به حرم زد، دلِ زینب همه آشفت
کز سایه‌ی خورشید، سبک‌بار نیامد

۱۱۷.
در چادرِ آن طاهره، دستی زده دشمن
کز شرم، دگر سر به‌سوی غار نیامد

۱۱۸.
بر خاک فتادند زنان از پی آتش
کز نیزه، دگر سوزِ دگر بار نیامد

۱۱۹.
بر معجرِ خورشید، غباری زده طوفان
کز غیرتِ خصم، شرمِ ابرار نیامد

۱۲۰.
چشمان سکینه پر زِ خون بود و مصیبت
کز اشک، دگر زمزمهٔ یار نیامد

۱۲۱.
بگریید همه، زینب تنها شده در دشت
کز جانِ برادر، خبرِ یار نیامد

۱۲۲.
بر پیکر بی‌سر، دلِ او گریه نمی‌کرد
کز جانِ علی، عزمِ به پیکار نیامد

۱۲۳.
گفتا که: «برادر! تو شدی کشته به مظلوم
کز شام، دگر شوکتِ دل‌دار نیامد»

۱۲۴.
اشک از رخش افتاد، و زمین پر شد از اندوه
کز عرش، دگر بانگِ پرستار نیامد

۱۲۵.
طفلان به کناری، همه خاموش و گریزند
کز سایهٔ بابا، دگر کار نیامد

۱۲۶.
شمشیر برید از تن و جان نور پیمبر
کز علم، دگر فهمِ سزاوار نیامد

۱۲۷.
در چادرِ سوخته، صد آه و پریشان
کز خیمه، دگر سَروِ خبردار نیامد

۱۲۸.
از داغ حسین، جانِ همه کائنات آتش
کز غیرِ خدا، هیچ وفادار نیامد

۱۲۹.
در خیمه چو زینب، به رقیه نظر انداخت
دید از جگرش نالهٔ خون‌بار نیامد

۱۳۰.
لب خشک، و دل سوخته، چشمان پر از اشک
جز آه، دگر هیچ پدیدار نیامد

۱۳۱.
با خاک، سخن گفت: «تو دیدی همه داغم
کز نور، دگر مهرِ سزاوار نیامد»

۱۳۲.
بر نیزه اگر نور خدا رفت، عجب نیست
کز فهم، دگر عقلِ جهاندار نیامد

۱۳۳.
در آتشِ دل، سوخت دلِ کودک معصوم
کز عاطفه، جز زهرِ جفاکار نیامد

۱۳۴.
در خیمه صدای «عمو» بود، ولی حیف
کز آب، دگر مشکِ وفادار نیامد

۱۳۵.
از دشت عطش، بانگِ رباب است که پیچید
کز شیر، دگر مهرِ سزاوار نیامد

۱۳۶.
در وادی سوز و عطش و ناله‌ی طفلان
جز برقِ جفا، نورِ وفادار نیامد

۱۳۷.
زینب همه شب دل نگران بود، ولی صبح
جز آتش و طوفانِ ستم‌یار نیامد

۱۳۸.
لب بر لبِ آن پیکر بی‌سر نگذارید
کز جسم، دگر روحِ سزاوار نیامد

۱۳۹.
در تیرگی شام، ستم شعله کشید است
کز عدل، دگر فجرِ خبردار نیامد

۱۴۰.
از داغ حسین است اگر کوه ترک خورد
کز غیر، دگر صبرِ گهربار نیامد

۱۴۱.
ای خاک بگو: پیکر آن شاه چه دیدی؟
کز چرخ، دگر سیرِ جهاندار نیامد

۱۴۲.
در قتلگه افتاده دلِ فاطمه، گریان
کز کرببلا، یوسفِ دلدار نیامد

۱۴۳.
گفتند: «سری دیدم و قرآن به لب او»
کز چشمه‌ی دین، درّ شکر بار نیامد

۱۴۴.
از شامِ جفا ننگ به تاریخ بماند
کز عذر، دگر مهرِ وفادار نیامد

۱۴۵.
دستِ ستم افتاد به دامانِ نبوت
کز خشمِ علی، صاعقه‌بار نیامد

۱۴۶.
اشکِ رباب از پی اصغر همه جاری‌ست
کز لالایی‌اش، زمزمه‌وار نیامد

۱۴۷.
در خیمه اگر گریه‌ست، فریادِ دل است این
کز مرهم، دگر آیه‌ی انوار نیامد

۱۴۸.
آتش به حرم زد، سپرِ دین، ولی افتاد
کز آینه، جز حسرت بسیار نیامد

۱۴۹.
بر خاک فتاد آن تن صد پاره، سرافراز
کز بوسه‌گهِ دوست، دگر یار نیامد

۱۵۰.
از خاک، صدا خیزد و گویَد به خلایق
بر نورِ نبی، جز غم بسیار نیامد

۱۵۱.
این دشت گواه است که خورشید شکسته
کز صبح، دگر روشنی‌کار نیامد

۱۵۲.
گفتند: «بگوید که چرا خامش و ساکت؟»
کز حنجره‌اش خون شد و گفتار نیامد

۱۵۳.
ای نیزه! چه دیدی تو که بر دوش گرفتی؟
کز تاج، دگر شکوه‌ی بسیار نیامد

۱۵۴.
در هر قدمِ کاروانِ خون‌زده‌ زینب
جز داغ، دگر بوی گلزار نیامد

۱۵۵.
از خیمه چو بگذشت صدای دلِ مولا
زان سوی جفا، بانگِ سزاوار نیامد

۱۵۶.
طفلان همه حیران، تنِ بی‌سر نگرانی
کز اشک، دگر شرحِ پرستار نیامد

۱۵۷.
از دشت بلا قامتِ دین رفت به زانو
کز خصم، دگر غیرِ ستم‌کار نیامد

۱۵۸.
در حلقه‌ی دشمن، تنِ بی‌دستِ علمدار
کز خاک، دگر صبرِ دل‌آزار نیامد

۱۵۹.
گفتند که: «این رسمِ وفاداری دشمن؟»
کز شرم، دگر مهرِ وفادار نیامد

۱۶۰.
سجاد به زنجیرِ جفا، گریه برآورد
کز طاعتِ خصم، جز شرر بار نیامد

۱۶۱.
در هر نفسش داغِ شهیدان شده جاری
کز آهِ دلش، ناله‌ی بسیار نیامد

۱۶۲.
زینب چو به گودالِ بلا دید برادر
دید از تنِ او، جز غم و آزار نیامد

۱۶۳.
ای خاک، گواهی بده از پیکرِ پاکش
کز جسم، دگر بوی گُل‌زار نیامد

۱۶۴.
بر قاتلِ او، خشمِ خدا باد ابد بار
کز جرم، دگر عذرِ سزاوار نیامد

۱۶۵.
با خونِ حسین، آینه‌ی حق شده روشن
کز ظلمت شب، مهرِ پدیدار نیامد

۱۶۶.
تا شام ابد، قصه‌ی این دشت بماند
کز کعبه، دگر زمزمه‌وار نیامد

۱۶۷.
با پیکرِ او دین خدا زنده بماند
کز نامِ نبی، بی‌سر و دستار نیامد

۱۶۸.
در بین حرم اشکِ یتیمان شده جاری
کز صبر، دگر آن دلِ ایثار نیامد

۱۶۹.
هر خارِ زمین ناله زد از داغ شهیدان
کز گل، دگر بوی وفادار نیامد

۱۷۰.
با اشکِ ستمدیده، زمین گشت مطهر
کز خونِ حسین، گلشنِ اسرار نیامد

۱۷۱.
هر نیزه و شمشیر، گواهی‌ست به تاریخ
کز آتش، دگر شعله‌ی بسیار نیامد

۱۷۲.
با کینه زدند و همه قرآن به کفِشان
کز عقل، دگر بینشِ دیندار نیامد

...

 بخش سوم:

اسارت، خطابه، و ماندگاری پیام عاشورا

(بیت ۱۷۲ تا ۳۰۰)

۱۷۲.
با کینه زدند و همه قرآن به کفِشان
کز عقل، دگر بینشِ دیندار نیامد

۱۷۳.
از دست یزیدی نشنیدیم به جز تیغ
کز وادی دین، فطرت و گفتار نیامد

۱۷۴.
بر نیزه، اگر آیه‌ی تطهیر درخشید
از دیده‌ی کوران، نظرِ یار نیامد

۱۷۵.
افتاد حیا از دل شب، چونکه در آن شام
جز پرده‌دری، شرمِ گرفتار نیامد

۱۷۶.
از خیمه به ویرانه رسیدند اسیران
کز عدل، دگر حکمِ سزاوار نیامد

۱۷۷.
در کوفه، چو زینب خطبه آغاز نموده‌ست
بر چهره‌ی دشمن، شرر و خوار نیامد

۱۷۸.
فرمود: «منم دخترِ زهرا و علی‌ام!»
کز خصم، دگر پاسخِ هشیار نیامد

۱۷۹.
لرزید جهان از سخنِ روشنِ زینب
کز کوفه، دگر غیرِ سرافار نیامد

۱۸۰.
از شام، صدای ستم و زخم برآمد
کز خلق، دگر نفخه‌ی ایثار نیامد

۱۸۱.
در کاخ ستم، باز سر از نیزه درخشید
زان آینه، غیر از سخنِ نار نیامد

۱۸۲.
بر لب، سخن از وحی خدا بود نمایان
کز فطرت دشمن، اثرِ کار نیامد

۱۸۳.
لب‌ها همه خشکیده، ولی نور نمایان
کز جام ستم، جرعه‌ی بیدار نیامد

۱۸۴.
خطبه چو گرفت آتشِ جان در دلِ کوفی
کز توبه، دگر فرصتِ بسیار نیامد

۱۸۵.
زان خطبه، به خود آمد اگر چشم کسی بود
ورنه ز یزیدی، شرم و ادبار نیامد

۱۸۶.
با خطبه‌ی زینب، همه تاریخ دگر شد
کز خط ستم، شرحِ وفادار نیامد

۱۸۷.
پیغام شهیدان به جهان جاری و زنده‌ست
کز خون، دگر آیه‌ی انکار نیامد

۱۸۸.
از کرببلا مشعلِ توحید فروز است
کز شب، دگر ظلمتِ هشیار نیامد

۱۸۹.
در کرببلا کشته فتادند، ولی حیف
کز خصم، دگر جز زهرِ تکرار نیامد

۱۹۰.
گفتند که: «این قافله از دین خدا بود»
کز خلق، دگر فهمِ شُهَردار نیامد

۱۹۱.
تاریخ بگوید که: حسین است قیامت
کز صبرِ علی، مثلِ او دیگر نیامد

۱۹۲.
از کوفه گذشتند به شام، اهلِ مصائب
کز دل، دگر طاقتِ بسیار نیامد

۱۹۳.
در شام، اگر گریه نکردند به ظاهر
از باطنشان ناله‌ی پنهان نیامد

۱۹۴.
بُردند سرِ یار خدا را به تماشا
کز عقل، دگر شرمِ سزاوار نیامد

۱۹۵.
دیدند که یک سر، به شجاعت سخن افکند
کز ملک، دگر فهمِ پرستار نیامد

۱۹۶.
سجاده‌نشینِ شبِ آتش زده‌ی دشت
زان زخم، دگر جز سجدۀ یار نیامد

۱۹۷.
در قصرِ ستم، زینب کبری سخن آراست
کز شوق، دگر بانگِ سزاوار نیامد

۱۹۸.
فرمود: «تو پنداری که دنیاست به کامت؟»
کز وقت، دگر فرصتی انگار نیامد

۱۹۹.
«این خون شهید است که فردا به‌خروشد
کز کینه، دگر نسلِ تو بر دار نیامد»

۲۰۰.
ای اهل حرم! شام گذشت و سحر آمد
کز ناله، دگر ننگِ ستمکار نیامد

 

بخش سوم:

پیام عاشورا و پایان اسارت

( از بیت ۲۰۱ تا ۳۰۰)

۲۰۱
با آنکه تن شاهِ شهیدان به زمین ماند
از بام ستم، نالهٔ بیدار نیامد

۲۰۲
با خون جگر، مشعل توحید فروز است
کز دین خدا غیر وفادار نیامد

۲۰۳
هر نیزه که سر برد، گواهی‌ست به هستی
کز مهر، دگر مهرِ ستم‌یار نیامد

۲۰۴
آتش به حرم زد ستم، اما ندانست
کز نورِ خدا سایهٔ دیوار نیامد

۲۰۵
دشمن همه پنداشت که پایان شده قصه
زان راز، دگر شرحِ هوادار نیامد

۲۰۶
اما ز سرِ نیزه، صدا بود چو قرآن
کز خلق، دگر نغمهٔ دیوار نیامد

۲۰۷
آرام نشسته‌ست به زنجیر، ولی باز
از چشمش افق‌های پدیدار نیامد

۲۰۸
سجاده‌نشینِ شبِ تاریک اسارت
از اشکش، دگر شِکوهٔ بسیار نیامد

۲۰۹
سجاد چو در قصرِ ستم، سر به دعا داشت
زان بَند، دگر ننگِ گرفتار نیامد

۲۱۰
زینب به تنِ سوخته، در خطبه درخشید
کز خیمه، دگر عطرِ گهربار نیامد

۲۱۱
هر خطبه‌اش آتش به دل‌های ستم زد
کز عقل، دگر آینه‌بردار نیامد

۲۱۲
شام از پی آن خطبه، سراپا شده مبهوت
کز قصر، دگر فخرِ ستم‌کار نیامد

۲۱۳
قرآن به سخن آمد و بر نیزه درخشید
کز علم، دگر تفسیرِ انکار نیامد

۲۱۴
هر آیه ز خونِ تنِ مظلوم نگاشته‌ست
کز مهر، دگر شرحِ گنه‌کار نیامد

۲۱۵
ای کرب‌وبلا، قبله‌ی آزادگی امروز
کز خاکِ تو جز نور علمدار نیامد

۲۱۶
هر کس که رسد کرب‌وبلا را به تماشا
در سینه‌اش آتش شود و خار نیامد

۲۱۷
آن دشت، اگر داغِ حسین است و شهیدان
از او به جهان، جز شرف و کار نیامد

۲۱۸
تا صبح ابد، می‌رسد از کرب‌وبلا نور
کز شب، دگر ظلمتِ دلدار نیامد

۲۱۹
با داغ حسین است که عالم شده بیدار
کز خون، دگر خوابِ گنه‌کار نیامد

۲۲۰
فریاد «هیهات من الذله» هنوز است
کز وقت، دگر فرصتِ تکرار نیامد

۲۲۱
دین از تن او جان گرفت و فخر بیابد
کز مهر، دگر جلوهٔ دیوار نیامد

۲۲۲
لب تشنه فتاد و عطش، رمز بقا شد
کز کوثرِ دل، جز شرر و نار نیامد

۲۲۳
آن پیکر بی‌سر شده خورشید هدایت
کز نور، دگر خطِ سبک‌بار نیامد

۲۲۴
دشمن چو برآشفت، نفهمید حقیقت
کز تیغ، دگر فتحِ وفادار نیامد

۲۲۵
خونِ شهدا زنده‌تر از ماست به عالم
کز خاکِ شهید، عطرِ گُلزار نیامد

۲۲۶
هر قطره ز خونِ شهدا، گنجِ رشادت
کز نَفَسِ خصم، غیرِ آزار نیامد

۲۲۷
از دشت بلا نغمه‌ی قرآن بلند است
کز وقت، دگر صوتِ گنه‌کار نیامد

۲۲۸
در سینه‌ی تاریخ، نوشته‌ست به خونِ او
کز دین، دگر آن شرفِ بسیار نیامد

۲۲۹
در صحنه‌ی عاشورا، اگر گریه نکنیم
از دیده‌ دگر اشکِ گهربار نیامد

۲۳۰
این مکتب خون است، و رسالت، همه روشن
کز خون دگر دین، به چنین کار نیامد

۲۳۱
هر سال محرم، دل آزاد شود باز
کز ناله‌ی عشق، غیرِ اخبار نیامد

۲۳۲
پرچم ز علی‌اکبر و عباس برآید
کز غیرِ وفا، ننگِ علمدار نیامد

۲۳۳
از قاسم و اصغر به جهان درس بگیریم
کز کودک نبی، جز شرف و عار نیامد

۲۳۴
هر قطره‌ی اشک است ز دریاچه‌ی ایمان
کز دیده‌ دگر، کفرِ پُرآزار نیامد

۲۳۵
با یاد حسین است که دل زنده بماند
کز خاک، دگر روحِ خبردار نیامد

۲۳۶
از ما بُردند آن‌همه خورشید، ولی باز
از نور، دگر شب به گرفتار نیامد

۲۳۷
کرب و بلا ماند، ولی خصم فنا شد
کز ظلم، دگر نامِ جهاندار نیامد

۲۳۸
برخیز! بخوان از غم آن شاهِ شهیدان
کز خفته، دگر مردِ خبردار نیامد

۲۳۹
بگذار ببارد دل تو تا نفس آخر
کز ناله‌ دگر شرحِ سبک‌بار نیامد

۲۴۰
بر لب بنویسیم که «لبیک حسین است»
کز کرببلا، بانگِ دل‌آزار نیامد

۲۴۱
در خونِ تو آئینهٔ اسلام درخشید
کز شوق، دگر عطرِ گهربار نیامد

۲۴۲
با هر تپشِ دل بنویسیم حسینی
کز عقل، دگر شرحِ وفادار نیامد

۲۴۳
ما زنده به آن داغِ تو هستیم همیشه
کز جان، دگر غیرِ تو دلدار نیامد

۲۴۴
ما را تو ببر سوی حرم، ای شه مظلوم
کز خاک، دگر راهِ سبک‌بار نیامد

۲۴۵
در یاد تو هر نَفَسِ ما ناله شود باز
کز روح، دگر جز تو علمدار نیامد

۲۴۶
ای قبله‌ی ما، کعبه‌ی خون، دشت عطش‌ها
کز سینه، دگر نغمهٔ بیدار نیامد

۲۴۷
ما منتظر آن ظهوری هستیم
کز صاحبِ خون، وقتِ پدیدار نیامد

۲۴۸
تا پرچم تو بر سر ما سایه بیفکند
از مهر، دگر طلعتِ دل‌دار نیامد

۲۴۹
هر کرببلا، یک دلِ خونین به میان است
کز اشک، دگر بویِ گلزار نیامد

۲۵۰
از نینوا آموز که آزادی چه معناست
کز غیرِ حسین، شرحِ جهاندار نیامد

۲۵۱
تا ظلم بماند، نَفَسِ عشق تو باقی‌ست
کز نغمه‌ دگر بانگِ وفادار نیامد

۲۵۲
هر سال محرم، دل ما کرببلا شد
کز خاک، دگر رنگِ سبک‌بار نیامد

۲۵۳
با گریه‌ بگویم که «منم بنده‌ی عشقش»
کز مهر، دگر بویِ گهربار نیامد

۲۵۴
لبیک اگر گفتی، ره عشق‌ شناخته‌ست
کز راه دگر مقصدِ ابرار نیامد

۲۵۵
هر لحظه بخوانیم ز اعماق دلِ خویش
ای اهل حرم! سید و سالار نیامد

۲۵۶
او رفت، ولی زنده‌ست با خون و شهامت
کز تیغ، دگر فتحِ سزاوار نیامد

۲۵۷
این مرثیه، خون‌نامه‌ی تاریخ حقیقت
کز دل، دگر غیرِ عزادار نیامد

۲۵۸
از کرببلا نغمه‌ی توحید برآمد
کز بانگِ خدا، زمزمه‌دار نیامد

۲۵۹
هر کس به دلش حبِ حسین است، حسینی‌ست
کز خون، دگر مردِ ستم‌خوار نیامد

۲۶۰
خورشید تویی، ای شه مظلومِ خدایی
کز نورِ تو، ظلمت به پیکار نیامد

۲۶۱
هر شعله‌ی اشکی ز دل سوخته آید
کز مهر، دگر نَفْسِ گنه‌کار نیامد

۲۶۲
ما عهد ببستیم که بر راه تو باشیم
کز غیرِ تو، عشقِ دگر یار نیامد

۲۶۳
ما منتظریم آن سحر از راه بیاید
کز عدل، دگر فجرِ پدیدار نیامد

۲۶۴
در خط ولایت، ره خون، خط هدایت
کز داغِ تو، غیرِ شرف‌دار نیامد

۲۶۵
از شام و یزیدش نماند هیچ نشانه
کز ظلم، دگر رسمِ گهربار نیامد

۲۶۶
اما تو بماندی به دل و دیده‌ی عالم
کز عشق، دگر شرحِ سزاوار نیامد

۲۶۷
ای داغ تو بنیاد ستم را زمی‌اندازد
کز صبر، دگر تیغِ سبک‌بار نیامد

۲۶۸
زین روضه‌ی خونین به جهان نور رسیده
کز اشک، دگر جامِ گنه‌کار نیامد

۲۶۹
هر جا سخن از حق و حماسه‌ست، تویی باز
کز راه، دگر نغمه‌ ایثار نیامد

۲۷۰
با گریه و آه است که تاریخ نوشته‌ست
کز عشق، دگر شرحِ وفادار نیامد

۲۷۱
تا خون تو جوشد، دل تاریخ بلرزد
کز حق، دگر مرزِ سبک‌بار نیامد

۲۷۲
نام تو حسینی‌ست و ما خاک ره تو
کز ما، دگر دعویِ دیندار نیامد

۲۷۳
هر خطبه‌ی زینب، به جهان آینه‌ی نور
کز شرحِ خدا، جز تو گفتار نیامد

۲۷۴
با خطبه و خون شد هدف دین تو روشن
کز مهر، دگر غیرِ تو سالار نیامد

۲۷۵
امروز اگر عشق جهان‌گیر شده‌ست
از داغ تو آغاز شد و کار نیامد

۲۷۶
با چشم تو بینیم جهان را همه دیگر
کز دیدۀ خصم، فهمِ اسرار نیامد

۲۷۷
با اشک تو بندیم ره ظلم و ضلالت
کز تیغ، دگر فتحِ سزاوار نیامد

۲۷۸
آری! تو بماندی و ستم رفت و فنا شد
کز نام تو جز فخرِ علمدار نیامد

۲۷۹
تا صبح قیامت ز قیام تو رسد نور
کز راه تو، جز فتح به تکرار نیامد

۲۸۰
ای خون تو بر تخت ستم آتش خاموش
کز شورِ دلت، خصمِ خبردار نیامد

۲۸۱
هر قطره‌ی اشکت به دل شعله بیفکند
کز آهِ تو، جز فتح جهاندار نیامد

۲۸۲
هر سال محرم، تو به لب‌های منی باز
کز نام تو جز زمزمه‌وار نیامد

۲۸۳
تا کرب‌وبلا هست، جهان زنده به عشق است
کز دشت تو جز نور سزاوار نیامد

۲۸۴
ما نیز فدای تو شویم، ای شه مظلوم
کز نسلِ تو، جز نورِ گُل‌زار نیامد

۲۸۵
در روضه اگر گریه کنیم، کار حسینی‌ست
کز اشک، دگر فهمِ گنه‌کار نیامد

۲۸۶
لبیک حسین است، شعار همه‌ی عشق
کز نَفْس، دگر نغمهٔ دلدار نیامد

۲۸۷
ای اهل حرم! شام گذشت و سحر آمد
کز شام، دگر خون به تکرار نیامد

۲۸۸
پیغام تو ماند و ستم‌پیشه فنا شد
کز خشم خدا، عذرِ ستم‌کار نیامد

۲۸۹
تا خون تو در رگ‌ رگِ ما هست، بمانیم
کز عشق، دگر عهدِ سبک‌بار نیامد

۲۹۰
در راه تو جان و دل و ایمان بدهیم ما
کز غیرِ تو، نورِ دگر کار نیامد

۲۹۱
ای کرب‌وبلا! قبله‌ی دل‌های فقیری
کز دشت، دگر غیرِ تو زوار نیامد

۲۹۲
ما زنده به یاد تو و لب‌های عطش‌ناک
کز آینه، جز آهِ گرفتار نیامد

۲۹۳
هر اشک محرم، سند عشق تو باشد
کز دیده، دگر مهرِ گهربار نیامد

۲۹۴
در کرببلا جان به فدای تو نهاده‌ست
کز جان، دگر غیرِ تو دلدار نیامد

۲۹۵
تا صبح ظهور است، علمدار تو باقی‌ست
کز عصر، دگر غیرِ تو سالار نیامد

۲۹۶
ای اهل حرم! خون خدا زنده و جویاست
کز خاک، دگر غنچه‌ی بی‌بار نیامد

۲۹۷
این مرثیه‌ی ما همه از سوز دل ماست
کز آه، دگر بانگِ سزاوار نیامد

۲۹۸
با این دل شیدا، به تو پیوسته بمانیم
کز غیرِ تو، لطفِ دگر یار نیامد

۲۹۹
تا نام تو باقی‌ست، علمدار نخواهد مرد
کز کرببلا، غیرِ تو تکرار نیامد

۳۰۰
ای اهل حرم! سید و سالار نیامد
آن کشتهٔ افتادهٔ دلدار نیامد

نتیجه‌گیری

واقعه‌ی عاشورا، نه‌فقط رویدادی تاریخی، که حقیقتی همیشه‌زنده و نوری بی‌غروب در افق انسانیت است. کربلا، مدرسه‌ای‌ست که در آن، خون به ما درس می‌دهد، عطش سخن می‌گوید، و خاموشی‌ها فریاد می‌زنند.

منظومه‌ی «ای اهل حرم، سید و سالار نیامد» تلاشی است شاعرانه برای بازتاب اندوه، حماسه و پیام نهضت حسینی. این شعر، از وداع یاران و آتش در خیمه‌ها آغاز می‌شود، به گودال قتلگاه می‌رسد، از زخم زبان کوفه و شام عبور می‌کند، و در خطبه‌های حضرت زینب (س) و ناله‌های امام سجاد (ع)، پژواکی ابدی از رسوایی ظلم و بیداری امت را بازمی‌تاباند.

اینجا، شعر تنها ابزار بیان نیست، بلکه زبانی است برای سوگواری، برای تعلیم و برای زنده نگه‌داشتن حقیقتی که جهان به آن نیاز دارد:
حقیقتی به نام حسین (ع)، که با خون خود نوشت:
«آزادی، ایمان، شرف، و عدالت، بی‌بهای شهادت ممکن نیست.»

باشد که این مرثیه، گامی کوچک باشد در بزرگراه معرفت حسینی؛ چراغی باشد بر طریقت ولایت؛ و اشکی باشد بر جویبار عشقی که از نینوا تا ظهور، جاری است.
و ما نیز، تا روز وصال، همچنان خواهیم گفت:

ای اهل حرم! سید و سالار نیامد...

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۴/۱۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی