رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

مثنوی لذات دنیوی

در حال ویرایش

به دنیا چو دل بستی، افسون شوی
ز یک جرعه‌ی شهوت، مدفون شوی

چه شیرین بود بوی گل و باده‌ات
ولیکن بتر زهر افتاده‌ات

نوای رباب و صدای رباب
سرت را برد سوی خواب و سراب

لب خندۀ یار و نگاهش فریب
درونت فتد شعله‌ای چون حَریب

خَرامان گذر کن ز باغ وصال
که هر لذّتی دارد آخر زوال

نصیبی اگر هست، در حدّ نیست
نه جنت بود، گرچه چون باغ بیست

خورش‌های رنگین و بوی کباب
نپوشد تو را وقت حسرت نقاب

ز بوس و کنار و شراب و سرود
چه ماند، چو یک‌دم دلت شد کبود؟

ز بوی بهار و لباسی قشنگ
چه حاصل، اگر در درونت شرنگ؟

تو را گر برد لذت لحظه‌ای
نبینی ز جانت چه شد ریشه‌ای

چو چشم و دلت شد گرفتار حرص
ندانی کجایی، چو مجنون و گرز

ببین آنکه غرق است در تخت و گنج
نه راحت بُود، نه به دل خنده‌رنچ

ز شهوت گذر کن، اگر مردی‌ای
که این راهِ آزادگی، فردی‌ای

بسا دل که در بستر خوش‌نوا
بمیرد ولی بی‌نشانی خدا

تو را لذّتی ده دمی گرم و نرم
ولیکن بگیرد ز جانت شرر

اگر دل نباشد به نور یقین
چه حاصل ز زلف پری‌چهره‌چین؟

ببین لذت چشم و گوش و دهان
نشیند، رود، ماند از تو دخان

نوشته‌ست عقل اندرون دفترش
که هر لذت این خاکدان شد گذرش

به‌ظاهر خوشند این متاع زمین
ولیکن نهان‌شان بود دام و کین

چو دل را سپاری به این رنگ‌ها
شوی دور از آن اصل بی‌رنگ‌ها

مبادا که مشغول باشی به پوست
به دریا مرو گر نداری تو دوست

خدایا! ز لذت مرا پاک کن
مرا سوی عیش تو افلاک کن

دل از پست‌خواهی برون آورم
که بالا نشینم، چو خود را بَرَم

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۳/۱۷
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی