رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

.شخصیت های مذهبی

بخش اول

مصرع های کوتاه

 

۹۶۷.حضرت ابوالفضل
السلام ای ساقی لب تشنگان

ای سپهسالار و ای شیر زمان
در شجاعت بهر تو همتا نبود
نام نیکت تا قیامت بر زبان

 

۹۶۸.زینب
زینب ای افشاگر و یار ولی
دخت زهرا و پدر باشد علی
کربلا را زنده کردی تا ابد
مکر دشمن را نمودی منجلی

 

 

۸۷۱.حضرت ابوالفضل
السلام ای ساقی لب تشنگان
ای انیس و همدم و یاری رسان
لحظه ای از تو ولایت دور نیست
ای سپهسالار و ای شیر زمان

 

۸۷۲.جان فشانی
بی ید و همتای جهان ، ابوالفضل
گوهر  شهوار زمان ، ابوالفضل
مظهر ایمان و یقین برادر
الگوی عشق  وجان فشان، ابوالفضل

...

 

شیر غران
دخت حیدر شیر غران،  زینب است
همره شاه شهیدان ، زینب است
نور چشم مصطفی و مرتضاست
اوستاد دین و قرآن ، زینب است
 

کوه صبر
مظهر الطاف یزدان ،  زینب است
راز دار حی سبحان ، زینب است
خار چشم ظالمان و اشقیاست
کوه صبر و گنج ایمان، زینب است

شام غریبان
همره  شام غریبان، زینب است
کودکان را ماه تابان ، زینب است
در شبان تار کوفه همچو ماه
راوی و استاد قرآن ،زینب است

 

۸۱.رسم خدا
   عجب رسمی خدا دارد بشر را ​  
    که ما غافل ز اسرار و بصر را
گزیند بهترین ها ی دو عالم
   برد سوی خودش در یک نظر را

 

۱۸۲.شهادت
   عدو از کف ربودی گوهری را ​ 
    فلک بردی زما یک اختری را
تو چیدی آن گل خوش عطر یاران
    جدا کردی ز جانها ، دلبری را

 

۱۸۳.استاد
دریغا اسوه ای ایثارمان رفت   
 ز دنیا محرم اسرارمان رفت
شفیق و رهنما در عرصه ها بود
 بهین استاد خوش گفتارمان رفت

 

۱۸۴.امیر
ز جان شیدای آل مصطفی بود 
  امیری بی ریا در جبهه ها بود
شود محشور با جمع شهیدان
  که عمری خادم آل عبا بود

 

 

 

۱۸۵.سلیمانی
 مطیع امر حق هم رهبری بود  
   عزیز و مهربان و گوهری  بود
سلیمانی شهادت را پذیرا
  گل پر پر شده را یاوری بود

 

۱۸۶.سلمان
  دو صد افسوس ایشان را ربودی​   
     صفا بخش دلیران را ربودی
که خونش صد سلیمانی کند خلق 
     ز ما مردی چو سلمان را ربودی

 

۱۸۷.بی ریا
گل بی خار گلزار محبت          
 به حق سر چشمه ی انوار رافت
سلیمانی شهیدی بی ریا بود
   چو باران بهاری با طراوت 

 

 

 

۱۸۸.سوگ
  به یکباره گرفتی یار ما را​  
   جدا کردی ز ما دلدار ما را
ز ماتم ساغرما گشته لبریز 
   نکردی رحم، حال زار ما را

 

 

  ۱۷۸.شفاعت
سلیمانی بود جایش چه عالی
شفاعت می کند او بر رجالی؟
اگر چه وصل حق باشد تمنا
دعا کن بر من بشکسته بالی

بخش دوم

مصرع های بلند

حضرت رقیه
ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، نا گفته چرا رفتی
با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی

 

۶۵.ام البنین
بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود
مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود

 

۷۷.حضرت خدیجه
ای خدیجه، حامی قرآن و دین انبیا
مادر زهرای اطهر، همنشین مصطفی
تو ببخشی آن همه اموال را از بهر دین
شد عبای مصطفی بهرت کفن، بانوی ما

 

۱۲۴.استاد
رنجبر بو د و حسن زاده ، اساتید حقیر
در معارف قوی دیدم و در حکمت  میر
می کنند دنیای ما را روشن و هم آخرت
عمر طولانی عطا کن ، ای خدای بی نظیر

 

 

۱۵۳.شهید سلیمانی
عزتی مانا به ایران داد، سرلشکر سلیمانی
در دل ملت عزیز و یاور رهبر سلیمانی 
حیف شد رفت از میان ما ولی بین عاقبت وی را
با دفاع از حرم، همخوان پیغمبر سلیمانی 

 

 

۱۵۴.راه عاشق
زنده نامش تا ابد آن مالک اشتر، سلیمانی 
مرد میدانی شبیه اش نیست هم دیگر سلیمانی
او بصیرت داشت هم تقوا و خدمت دوست داشت
راه عاشق را ببین ، آن پیرو حیدر ، سلیمانی 

 

 

 

 
۱۵۵.انگشتر
حضرت عباس دستش داد ، سر لشکر سلیمانی
داشت یک دستی به جا از کل یک پیکر سلیمانی 
آن دست یک انگشتری هم دست او بودش
پس پیامی داد پنهانی ز انگشتر سلیمانی 

 

۱۶۹.حاج قاسم
من نمی دانم چرا اشکم شده جاری چنان
این خلوص حاج قاسم  می کند ما را خزان
علت اصلی که شد عامل شوی سردار دل
در خلوص است و ریاضت از درونت بی گمان

 

۱۷۵.قاسم سلیمانی
سید و آقای ما باشد قاسم در میان
مردم ایران چه زیبا پاس می دارند از آن
او شهیدی دیگر از یاران جدش کربلا
آنچه ماند از جسد ،انگشتر جدش چه سان

 

۱۷۴.امام خمینی
قطع کرد از بن خمینی ، دست اندازی و جور
از جماران حرف روح الله می تابد چو نور
با خدا بود و زهر چه بی خدایی دور بود
جملگی  بر مرقد ایشان سلام از راه دور

 

۷۲۳.دین
عباس غوغا می کند ، بی دست ، امضا می کند
زینب افشا می کند ، او خصم ، رسوا می کند
اصغر نجوا می کند ، با خون ، گلگون می کند
دین  خدا  را  جملگی ، احیا  و  بر پا  می کند

 


حضرت علی اصغر
ناله ی طفل صغیری  رسد از گو شه ی دشت
هست آلاله شش ماهه ی اصغر بر دست
می زند حرمله تیری به گلوی اصغر
می چکد خون به زمین در پی تیری، چون جست

 

حضرت زینب(۱)
حضرت ام المصائب ، دخت حیدر ، یاور است
بر فراز تل زینب ، شیر غران ،  ناظر است
شاهد قتل حسین و رهروان  است  یک به یک
راوی اعمال دون  بر پیکر و بر لشکر است

حضرت زینب(۲)
مظهر الطاف یزدان، گنج  ایمان، حاضر است
خطبه هایش در مصاف دشمنان چون مادر است
می کند رسوا یزید کینه توز و فتنه گر
شیر غران خار چشم اشقیای کافر است

حضرت زینب(۳)
راز دار حی سبحان، دخت زهرا ، شاهد است
روزها چون شیر میدان و شبان چون عابد است
کاروان اهل بیت مصطفی را رهبر است
در فداکاری سر آمد ، در عبادت زاهد است

حضرت زینب(۴)
همره شاه شهیدان ، ماه تابان ، اختر است
در سفر ها زینب کبری حضور و یاور است
شرط عقد است این چنین قول و قراری از نخست
حضرت زینب عمل کرده به پیمان ، سرور است

حضرت زینب(۵)
صاحب فضل و کرامت ، در بلاغت قادر است
مظهر صبر و شجاعت، در مصائب حاضر است
زینب است اسطوره ی صبر و حضور و معرفت
در مصائب در مصیبت ، همچو مادر یاور است

 


حضرت  ابوالفضل(۱)
ساقی لب تشنگان است در زمین کربلا
کز دم تیر و سنان افتاده در خاک بلا
او فتاد از صدر زین  اندر مصاف دشمنان
همچو حیدر می کشد آن روبهان بی ولا

حضرت ابوالفضل(۲)

زاده ای ام البنین ، سقای عطشان در فرات
با لب خشکیده آرد مشک آبی در فلات
تیر باران می شود مشک و ندارد چاره ای
نیست آبی تا کند سیراب ، یا چاه و قنات


 

حضرت ابوالفضل(۳)
کیست این آزاده مرد دشت و صحرا نینوا
مرد میدان و غیور و با صلابت در غزا
شیر مردی کاو ندارد از عدو ترسی و باک
می دهد دستان خود را در نبردی از قفا

 

حضرت ابوالفضل(۴)
هست او باب الحواج در مصیبت در عزا
در عزاداری توسل می شود بهر شفا
می کند حاجت روا با اذن یزدان در امور
هست شافی و مقرب نزد یزدان هر کجا

حضرت ابوالفضل(۵)
گوهر بحر فتوت ، صاحب جود و سخا
راد مردی با لیاقت ، تا به آخر با وفا
با تن صد پاره اش غلطان و خیزان می رود
مرد با غیرت ، دلیری بی مثال و بی ریا

حضرت ابوالفضل(۶)
کیست این آزاد مرد و یکه تازه کربلا
کیست این سقای عطشان در زمین نینوا
او ابوالفضل علمدار و شهید ی با وفاست
کیست این ماه منیر شب فروز و رهنما

حضرت ابوالفضل(۷)
کیست این شیر ژیان افتاده در دریای خون
می زند شمشیر بر خیل سواران زبون
او امید زاده ی زهرا ، حسین سر جداست
نیست او را وهم و ایهام وخیال و هم جنون

 


حضزت ابوالفضل(۸)
السلام ای ساقی لب تشنگان در کربلا
ای سپهسالار و ای شیر زمان در هر کجا
لحظه ای از تو ولایت دور ناگردد زعشق
ای انیس و همدم و یاری رسان در نینوا



 

حضرت ابوالفضل(۹)
سرور آزادگان و همدم بیچارگان
می دهد درس شجاعت ، بندگی در هر مکان
تا نفس داری ز ناموس و ولایت دل مکن
منجی مستضعفین است والی عصر و زمان

 

حضرت ابوالفضل(۱۰)
ای جمال دلفریب ماه رخشان در سما
ای بلند سرو خزان در دشت و خاک کربلا
مرحبا بر غیرت و مردانگی با خصم دون
می کشی همچون پدر ، روبه ستیزان بلا

 

 

 

 

  • ۰۲/۱۱/۲۷
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی