رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه
مثنوی ۱۸
خطبه شقشقیه
قسمت شسم
خلافت عثمان


 

گفت مولا نقشه باشد ، تا کنم من اعتراض
تا نباشد عاملی بهر قیام و انقراض




 

وانگهی شیعه شود نابود ، با قتل علی
خدشه گردد بر رسالت  در ره پاک نبی





 

زین سبب از بهر اسلام حقیقی ، لاجرم
من شدم هم رای با اعضای شورا ، هم قدم






 

من شدم همراه آنان ، در قیام و هم قعود
تا نگردد خدشه ای  بر شیعیان بدو ورود




 

من امیدم حق تعالی باشد و خواهم نوید
او پناه بی پناهان باشد و نور امید






 

در حقیقت تقیه کرده مرتضی در عصر خویش
تا بماند راه اسلام و  ولایت ، راه کیش




 

دیده ای فوج کبوترهای صحرایی ، چنین
دسته جمعی کرده پرواز از مزارع بر زمین






 

خیل انبوهی ز آنان دسته جمعی ، توامان
آسمان هم تیره گردد ، لحظه ای از اوجشان




 

من عمل کردم  چو آنان ، در مصاف دشمنان
نیست تقوایی ، به جز حب ریاست در شهان






 

گفت حضرت ، بین عمر را در گزینش بر کسان
نیست فرقی بین سعد و صاحب کون و مکان







 

سعد را باشد پسر ، منصوب از سوی یزید
مجری قتل حسین است و کند او را شهید




 

من کنار مصطفی گشتم بزرگ و این چنین
حضرت احمد بود سر چشمه ی جود و یقین




 

می کشد فرزند مولا را ، پسر با ضرب و تیر
امر او بر شمر ملعون ، می کند جمعی اسیر




 

نیست زیبنده چنین اعمال دون  بهر مقام
کشتن مردم قبیح است و بود جرم و حرام




 

بین منافق را چگونه می کند ظلم و شتم
تا بدست آرد غنایم ، با جدال و هم ستم




 

از برای کسب مال و قدرت و اهداف خویش
بس جنایتها کند ، حتی به حذف دین و کیش





 

می کشد اصحاب پاک مرتضی در کربلا
تا بگیرد بیعت و اسلام گردد بی صدا




 

قفل دار خانه ی حق  ، صاحب  اولاد بود
  خلق و خوی بچه ها با یکدگر ، اضداد بود



 

چون امیه مظهر ظلم و دگر هاشم بود
بر امیه خود بزرگی و ستم حاکم بود




 

یک پدر دارد دو فرزند ، با عقاید مختلف
یک نفر منفور در اذهان و دیگر منعطف




 

خاندان مصطفی از هاشم و اصحاب او
اهل تقوا جملگی باشند ، هم  اذناب او







 

دوره ی عثمان ، امیه صاحب کرسی شدند
باعث ظلم و جنایت ، مظهر پستی شدند






 

شد معاویه امیر شام با تخت و کلاه
با صلابت می دهد تشکیل دولت ، هم سپاه

 




 

نیست او لایق ، برای مسند و هم  اقتدار
از برای مسلمین ، او نیست فخر و افتخار







 

نفرت آنان شود چندان ، چو بغض کافری
می دهد عثمان ز بیت المال ، پول وافری






 

در زمان مصطفی باشند از صحنه به دور
نیست آنان را مقام و قدرتی ، حتی حضور





 

حاکم شام است از نسل امیه در نظام
باعث خونریزی و قتل و جنایت با امام





 

دید گاه آل هاشم با امیه در تضاد
نیست آنان را شقاوت ، می گساری و فساد





 

گفت مولا شخص عثمان ، اکثرا مشغول خود
می کند اجرا امور شخصی و معمول خود





 

عامل اصلی بود در حاکمیت ، عزل و نصب
گاه می گردد ز افراد پلیدی بسط و غصب




 

دولت عثمان کند منصوب اشخاصی پلید
می دهد قدرت به افرادی چو مروان و ولید







 

عده ای را حکم تبعید است و دور از دولت اند
عده ای مشغول دزدی و به دور از ملت اند




 

متقینی همچو مالک ، هم ابوذر بر کنار
جای آنها پر شود از مفسدان هم تبار



 

شورشی برپا شود بر ضد عثمان در حریم
تا دهد جایش به شخص دیگری ، عالم ، حکیم




 

می شود محصور بیت والی و داد و فغان
چون بود او عامل اصلی هر شر و زیان










 

می کند عثمان تقاضا از علی در این میان
تا شود ختم و نباشد فتنه ای هم در جهان



 

می رود حضرت به همراه تنی از  نخبگان
تا کند  اوصحبتی در اجتماع و این و آن





 

می دهد قول شرف حاکم ، به مردم  در میان
رفع گردد مشکلات مردم و  رنج  و فغان








 

می کند مروان شکایت از خلیفه در خفا
او بگوید صحبت حاکم خلاف است و چرا






 

همسر عثمان به مروان می کند اخم و خطاب
شو تا ساکت در حوادث ، می دهی ما را عذاب






 


در خصوص مردم شاکی ز والی و کسان
می دهد فرمان خلیفه ، دفع شر خودسران






 

مردمان سرکوب بنما ، تا نباشد شورشی
نیست آنان را مدارا در امور و سازشی









 

می نویسد نامه ای مروان به مصر و شد جفا
می رساند آن به والی و کند کاری خطا




 

گفت عثمان می کنم انکار اصل نامه را
آن شده جعل و نباشد از من و این خانه را




 

می دهد حضرت تذکر بر خلیفه ، بیشمار
او به ظاهر می پذیرد ،لیک باشد در فشار






 

گفت حضرت بر خلیفه ، مفسدان  مانع شوند
تا کنی اجرا فرامین خود و قانع شوند






 

همسر عثمان به مروان گفت ، در وصف امور
آتش آشوب گردد مشتعل ، با ضرب و  زور







 

مهر نامه از خلیفه باشد و تحریر توست
غفلت تو یا اراده موجب تقریر توست







 

میسمی راه خدا ، راه علی مرتضاست
راه مردان خدا در جبهه ها و کربلاست





 

تا به کی گویی رجالی ، شعر از مولا علی
کن عمل راه ورا در صحنه و کن منجلی







 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی  میسمی



 

  • ۰۰/۰۲/۰۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی