رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

کسب معرفت الهی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۲۷ تا ۱۷۳۵
کسب معرفت

خوش نشین ای قافیه‌اندیش من
قافیهٔ دولت توی در پیش من
حرف چه بود تا تو اندیشی از آن
حرف چه بود خار دیوار رزان
حرف و صوت و گفت را بر هم زنم
تا که بی این هر سه با تو دم زنم
آن دمی کز آدمش کردم نهان
با تو گویم ای تو اسرار جهان
آن دمی را که نگفتم با خلیل
و آن غمی را که نداند جبرئیل
آن دمی کز وی مسیحا دم نزد
حق ز غیرت نیز بی ما هم نزد
ما چه باشد در لغت اثبات و نفی
من نه اثباتم منم بی‌ذات و نفی
من کسی در ناکسی در یافتم
پس کسی در ناکسی در بافتم

مولانا می گوید ،تمام فکر و ذهن من این است که اشعارم دارای وزن و قافیه باشد.توجه من به ظواهر است ولی خدای متعال من را توصیه به خود می کند.خداوند نمی خواهد وقت گرانبهای من به ظواهر طی شود.او می خواهد که توجه من تنها به او باشد. خداوند می گوید تو خود قافیه هستی و نیازی نیست که دنبال قافیه باشی.با قافیه کلمات نظم و سامان می گیرند.تو نیز می توانی دولت باشی و به خود و دیگران سامان ببخشی و از پرتوی تو دیگران عظمت و جایگاهی پیدا کنند.
مولانا می گوید، این حروف و اشعار همانند موانعی بالای دیوار باغ معنا می مانند تا کسی نتواند از طریق دیوار وارد باغ شود.لذا از خوردن میوه های باغ به خاطر این موانغ محروم می گردد.عده ای آنقدر با الفاظ و کلمات بازی می کنند، که مخاطب منظور آنها را متوجه نمی شود.
مولانا می گوید که خداوند می خواهد جرقه ای از امید و معرفت در دل ما قرار دهد.لذا باید موانعی چون حرف و صوت و گفتار را از پیش پای خود برداریم.خداوند می خواهد سخنانی به ما بگوید که تا کنون به بشرهای قبل ما نگفته است.در حقیقت مولانا می خواهد بگوید که انسان آنقدر ظرفیت داری که می توانی مراتبی بالاتر از آدم داشته باشید.حتی سخنانی را با تو بگویم، که به حضرت آدم با توجه به ظرفیتش نگفته بود م.ای انسانی که تمام کائنات به خاطر تو وجود تو ایجاد و معنا دارد.تو هستی که رمز گشایی می کنی و به آنها معنا می دهی.
خداوند می فرماید ای انسان تو ظرفیتهایی داری که می توانم به تو بگویم و آنها را حتی به حضرت ابراهیم نگفته ام.مگر حضرت محمد نبود که به معراج رفت.تو آنقدر ظرفیت دارای، که می توانم دغدغه هایی را با تو بازگو کنم که حتی به جبرئیل نگفته ام.جبرئیل در معراج پیمبر، تا حدی توانست با حضرت محمد همراهی کند.
مولانا می خواهد بگوید، انسان آنقدر ظرفیت پیدا می کند که با گذشت زمان می تواند حتی درجاتی بالاتر از حضرت عیسی بدست آورد‌. مولانا می گوید کلمه ما در عربی به دو معنای مثبت و منفی بکار می رود.ولی من فقط به معنای نیستی و نفی می باشد.او می گوید من ذات و هویتی ندارم و سراپا نیستی هستم.مولانا می خواهد بگوید اگر انسان در راه خدا فناشد،آنگاه خداوند سخنانی به او می گوید که به انسان های ماقبل او نگفته است.البته فنا شدن دارای مراتب و درجاتی است.انسان ها با توجه به ظرفیت وجودی که دارند می توانند طی مراتب کنند.
برای مثال حضرت محمد و حضرت عیسی هر دو از پیامبران الهی بودند که فانی در حق شده بودند.اما مراتب آخرین پیامبر الهی بالاتر بود.
مولانا می گوید من این را فهمیدم که اگر بخواهم کسی در این عالم هستی شوم، باید خود را کسی ندانم و برای خود جایگاه و منزلتی در این دنیا قائل نباشم.بطور خلاصه هر کسی خود را کسی تصور کرد، بدانید که اوکسی در این عالم نیست.کسی شدن در ناکسی بودن گره خورده است و آنها دو روی یک سکه هستند و از هم جدا شدنی نیستند.

نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست
در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست
همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 
در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • ۹۷/۰۶/۲۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی