باسمه تعالی
یک تجربه
قسمت دهم
اکنون که تجارب دوران زندگی خود را به تحریر می آورم در زمان بازنشستگی است.اعتقاد بنده این است که تجارب دیگران ، گذشتگان و تاریخ ، چراغ و راهنمایی برا ی آیندگان است.امید است برداشتهای دیگری مبنی بر خود ستایی نگردد.
۴۱.برای برقراری ارتباط بیشتر و همبستگی در خانواده پدری، یک گروه مجازی تشکیل دادم که استقبال خوبی از آن شد.در این گروه عزیزان دیدگاه های خود را مطرح و پیام های خانوادگی رد و بدل می شود.در حقیقت یک صله رحم مجازی است.
۴۲.با تشکیل یک آلبوم عکس فامیلی پدر ،عکس های خانوادگی فامیل پدرکه قابل پخش بود جمع آوری شد.بدینوسیله خاطره ها بار دیگر زنده شد.همه اعضا همکاری کردند و آلبوم کاملی تشکیل شد.
۴۳.در مسئولیت های اجرایی که می پذیرفتم.ابتدا بررسی می کردم که آیا امکان انجام وظیفه وجود دارم و شرایط آن سمت را دارم.سپس قبول می کردم.ریاست دانشگاه کاشان را برای من صادر کرده بودند.وزیر وقت
مرا خواست که حکم را تحویل دهد.به او گفتم ترجیح می دهم یکی از اساتید آن دانشگاه این مسئولیت را قبول کند و قبول نکردم.لذا فرد دیگری را پیشنهاد نمودم که از اساتید آنجا بود.
۴۴. پایین یا بالا بودن مسئولیت برایم مهم نبود.اگر باری به زمین بود، سعی می کردم بردارم.یک روز مدیر گروه ریاضی،یک روز معاون دانشگاه اصفهان و یا دانشگاه شهرکرد و روزی دیگر مسئول مرکز پیام نور اصفهان بود م .در هر مسئولیت اجرایی یک تحول و اثری ماندگار از خود بجا گذاشتم.
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۱/۰۳